🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
بخشی از #توبه_نامه شهید سیزده ساله #شهید_علیرضا_محمودی
در سه بخش خدمتتون ارائه می شود.

🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm

💥 #تلنگر ⬇️⬇️⬇️
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊🕊🕊
🕊

💠بخشی از #توبه_نامه شهید سیزده ساله #شهید_علیرضا_محمودی

1⃣ #بخش_اول

🍃بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله ؛

از اینکه حسد کردم....😔

از اینکه تظاهر به مطلبی کردم که اصلا نمی دانستم...

از اینکه زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم...

از اینکه در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم...

از اینکه مرگ را فراموش کردم...😔

از اینکه در راهت سستی و تنبلی کردم...

از اینکه عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم...

از اینکه در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم...😔

از اینکه منتظر بودم که دیگران به من سلام کنند...

از اینکه شب بهر نماز شب بیدار نشدم...😔

از اینکه دیگران را به کسی خنداندم، غافل از اینکه خود خنده دارتر از همه هستم...😔

#شهید_علیرضا_محمودی
#توبه_نامه
#دلنوشته

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊🕊🕊
🕊

💠بخشی از #توبه_نامه شهید سیزده ساله #شهید_علیرضا_محمودی

2⃣ #بخش_دوم

🍂بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله؛

از اینکه لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم...😔

از اینکه در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم...

از اینکه شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم...😔

از اینکه زبانم گفت بفرمایید اما دلم گفت نفرماييد. ..

از اینکه نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند...😔

از اینکه ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود...😔

از اینکه منتظر تعریف دیگران بودم، غافل از اینکه تو بهتر از دیگران مینویسی و با حافظه تری.

از اینکه در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را در آوردم...😔

از اینکه پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند...😔

#شهید_علیرضا_محمودی
#توبه_نامه
#دلنوشته

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊🕊🕊
🕊

💠بخشی از #توبه_نامه شهید سیزده ساله #شهید_علیرضا_محمودی

3⃣ #بخش_سوم

بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله؛

از اینکه از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پر حرفی کردم...

از اینکه کاری را که باید فی سبیل الله میکردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را در نظر داشتم...😔

از اینکه نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم...😔

از اینکه بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم...😔

از اینکه (خدا می بیند) را در همه ی کارهایم دخالت ندادم...😔

از اینکه کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل ، یا حسد و یا ...به نشنیدن زدم...😔

#شهید_علیرضا_محمودی
#توبه_نامه
#دلنوشته

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ ‍ 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
📌 #تلنگر

💥17آذر #سالروز_شهادت
#شاهرخ_ضرغام #حرانقلاب

حر انقلاب شهید ابوالفضل (شاهرخ ) ضرغام گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، #جلاد_حکومت_ایران را کشتیم! اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم او شهید شده بود، شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند،همه گذشته اش را. می خواست چیزی از اونماند،نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیزدیگر...😔

◀️شهید ضرغام در یکم دیماه سال۲۷ دیده به جهان گشود
قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد.انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب #کاباره، #دعوا، #چاقوکشی پدر نداشت از کسی هم حساب نمی برد. #مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده .

◀️زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی #شاهرخ_تغییر_کرد_بهمن_۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره) وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.

◀️می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین #روی_سینه_اش_خالکوبی_کرده_بود_که: #فدایت_شوم_خمینی.

◀️وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان و خوزستان و . . . هنوز در خاطره ها باقی است.

💥شاهرخ از جمله کسانی است که #پیر_جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند .💥

◀️وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می کرد #خودش_را_حر_نهضت_امام_می_دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم.

◀️در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که #دشمنان برای #سرش_جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با #ملائک همراه شد . شاهرخ پروازی داشت🕊 تا بی نهایت. پس از سی و یک سال زندگی پر فراز و نشیب در #هفدهم_آذر_پنجاه_و_نه در #دشتهای_شمال_آبادان این پرواز🕊 را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد.😔

◀️تحولی که ریشه در مفاهیم و معارف عمیق اسلام دارد و بازگشت به خویشتن و #توبه_نصوح را برای هر انسانِ طالبِ حقیقت بازگو می کند با اشاره به #آیات آخر سوره #فرقان : 👇👇👇

💥«شاهرخ را به راستی می توان مصداقی کامل برای این آیه قرآن(کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، اینها کسانی هستند که خدا بدیهایشان را به خوبی تبدیل می کند) معرفی کرد. چرا که او مدتی را در جهالت سپری کرد. اما خدا خواست که او برگردد.💥

#سالروز_آسمانی_شدنت_مبارک_حرانقلاب💐

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from اتچ بات
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
🌹کانال عهدباشهدا🌹
↪️ @shahidegomnamm


#روایتگری🎙
#صوت🎵🎵
راوی:حجت الاسلام شهسواری👇👇

📌 #عنایت_شهدا_به_جوان_گناهکار

💢نمیدونم روز چندم ماه #رمضان بود یکی از رفقا اومد گفتش که حاج آقا اون آقایی که میبینی #زیر_دیوار نشسته،اومده قصده #توبه داره میگه من میخوام با حاج آقا صحبت کنم میخوام توبه کنم.گفتم خیلی خب بعد جلسه میرم باهاش صحبت میکنم،جلسه نیم ساعته ما که تموم شد من رفتم و یه حال و احوالی کردیم و نشستیم.گفت حاج آقا اومدم توبه کنم گفتم خوش به حالت ان شاءالله که ما همه همت داشته باشیم و بتونیم #توبه کنیم.گفتم من درخدمتم،کاری از دستم بر بیاد درخدمتم.شروع کرد #گناهش و توضیح دادن،گفتم ببین نمیخواد بگی چیکار کردی دیدم نه اصرار داره که بگه گفت حاج آقا اگه من نگم چیکار کردم اصلا نمیتونی کمکم کنی باید بشنوی...👇👇
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_هشتاد_وهفت امروز روز اول ماه رمضون بود و البته روزی که قرار بود حسام برگرده.😍 حال دلم خیلی خوب بود😇 لباسامو پوشیدمو با مامان سوار ماشین شدیم 🚗 جلوی گل فروشی پیاده شدم و یه دسته گل خوشگل از رزای سرخ خریدم🌹 به سمت خونه ی حسامینا حرکت…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_هشتاد_وهشت

#کشتی_به_گل_نشسته_اومده
#با_حال_خسته_اومده
#توبه_شکسته_ولی_با_دل_شکسته_اومده


ماه رمضون هم تموم شد ، روز عید فطر بود 🎉 نمازو پشت آقا خوندیم📿
توی روياهام با حسام نمازو پشت آقا میخوندیم😇
به وضوح نگرانی مامان و بابا رو حس میکردم...حال خودمم تعریفی نداشت!😢
بی اشتها ، بی حوصله ، بی صبر ، روحم خسته بود😔
به خونه که رسیدیم تو معدم یه دردی رو حس کردم ، اهمیت ندادم اما یه ربع بعد شدید تر شد😰
یه شال بزرگ به دلم بستم و رفتم آشپزخونه ، یه قرص انداختم اما اوضاع وخیم تر از این حرفا بود.
می دونستم اگه مامان تو این حال ببینتم حسابی نگران میشه.
رفتم تو اتاقم نشستم ، زانوهامو بغل گرفتم ، لحظه لحظه درد شدید تر میشد.😫
انگار یه مار توی دلم پیچ و تاب میخورد و نیشم میزد.
حالم افتضاح بد بود.😞
طاقت نیاوردم!
داد زدم : مامااااان
چند ثانیه بعد مامان در رو باز کرد و دستپاچه گفت: یا فاطمه زهرا...چی شدی دختر؟؟؟😱
با صدای خفه گفتم: معدم!😖
به زور سرمو بالا آوردم ، با چهره اشکی مامان مواجه شدم
_ ببین چی به روز خودت آوردی...😭
بعد دوید بیرونو بابا رو خبر کرد.
با کمک مامان لباسامو پوشیدمو سوار ماشین شدیم.
بابا با سرعت رانندگی میکرد.🚘
لبمو گاز میگرفتم و دلمو ماساژ میدادم.
جلوی بیمارستان نگه داشت🏥
به زور از پله ها بالا رفتم و تو بخش اورژانس یه پرستار اومد سمتم ، خوابوندنم رو تخت ، معاینم کردن و بعد تزریق ارامبخش ، به دستم سرم وصل کردن💉
کم کم دارو ها داشت اثر میکرد...
میدونستم معدم عصبیه
اون سالی که پشت کنکور بودم هم این دردا هر از چند گاهی میومد سراغم.
یکم بعد منتقلم کردن به بخش.
تختم پیش پنجره بود🛌
باز هم دلتنگی زجرم میداد ، می تونستم بخوابم ، دوست داشتم دیگه بیدار نشم...😞
چشمامو بستم ، طولی نکشید که خوابم برد.
چشامو باز کردم
حسام بالای سرم بود!
سرشو به نشونه تاسف تکون داد و گفت: نچ نچ نچ... خانومم این چه بلایی سر خودت اوردی؟😕
از دیدنش سیر نمیشدم
یهو از خواب پریدم...
حسام نبود
پس خواب بودم!
بابا بالای سرم ایستاده بود ، صورتش گرفته بود
با ناراحتی بهم گفت: فاطمه؟ فکر میکردم بزرگ شدی!
چرا خودتو اذیت میکنی؟بابا یه ماموریت ساده اس دیگه! می دونستم اینقد بی طاقتی رضایت نمیدادم.
رو صندلی نشست
_ عشق خوبه ، به شرطی که باهاش به خدا نزدیک شی ، زلیخا هم وقتی خدا رو فهمید به یوسف رسید.
اینو که گفت از جاش بلند شد و رفت.🚶
پتو رو کشیدم رو سرم ، بغضم ترکید ، گلوله گلوله اشک میریختم ، معدم تیر میکشید ، حالم خراب بود ، خدایا من تسلیم... راضی ام به رضای تو...🙏
صدای کوبیده شدن در اومد و به همراهش صدای پرستار منو به خودم آورد.
_ پاشو فاطمه خانوم باید قرصاتو بخوری💊
ناچار پتو رو از روم کنار زدم و قرصا رو از دستش گرفتم
از بیمارستان متنفر بودم🤒
بعد از اینکه قرصا رو خوردم فشارمو چک کرد و گفت: الان دکتر میاد وضعیتتو برسی کنه
به حرفش توجهی نکردم
وقتی دکتر میومد به شدت معذب میشدم
رو به پنجره دراز کشیدم و پتو رو تا گردنم بالا کشیدم
صدای قدمای دکتر افکارمو متلاشی کرد
هر موقع میومد اصلا بهش نگاه نمیکردم
چند دقیقه گذشت ولی دکتر همچنان بالای سرم ایستاده بود
کلافه شدم😒
با اوقات تلخی چرخیدم سمتش
از چیزی که دیدم خشکم زد😳

#ادامه_دارد...

💠کانال عهدباشهدا💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
Forwarded from عکس نگار
‍ •●❥ 🖤 ❥●•


⚠️⚠️ #تلنــــگر ❗️❗️❗️❗️

💫الله اکبر الله اکبر
مهتاب جان اذانه... #بریم_نمـاز؟
_میخونم حالا ؛ وقـت هست..!
[ #دیـرنشـه_یه_وقـت]❗️

💢امید جان امشب میاے #ببینمت عزیز مـادر؟
_امشب با دوستام میرم باشگاه مـادر جان!
آخـر هفتـه میام بهت سر میزنم..
[ #دیـرنشـه_یه_وقـت]❗️

💢حلما دخترم #چشمـام تـار میبینه میتونی منو ببری پیش #چشـم_پـزشڪ؟
_الان ڪار دارم بابا؛ بعدا وقت می گیرم می برم...
[ #دیـرنشـه_یه_وقـت]❗️

💢حسین جان #امشب زود میای؛ #غذایی ڪه دوست داری رو درست کردم؟
_تـو غذاتو بخور عزیزم!
من با بروبچ میرم استخر دیـرتـر میام...
[ #دیـرنشه_یه_وقـت]❗️

💢بابا #قـول داده بودی امروز بریم شهربازی ها؟
_خسته ام بمونه برا بعد...
[ #دیـرنشـه_یه_وقـت]❗️

💢 #مامان میشه برام #کتاب قصه بخونی؟
_خـودت بخـون دخترم؛من دستم بنده..
[ #دیـرنشـه_یه_وقـت]❗️

💢درسا جان میشه #امروز خونه باشی و جشن تولد دوستت نری؟!
دوست دارم باهم بریم سینما..
_علی تولد دوستم سالی یه باره ها..!توقع داری نرم؟
بزار بمونه برا فردا خب...
[ #دیـرنشـه_یه_وقـت]❗️

💢اینڪارت #گناهه ها میترا..
#توبه_ڪن!
_باشه حالا توام..
از فردا دیگه تڪرارش نمےڪنم!
[ #دیـرنشـه_یه_وقـت]❗️


💫الله اکبر الله اکبر
صداے شیون و گریه..😭
#تلقیـن_و_تمـام..❗️❗️❗️

⚠️•●❥ به قـول #مـولا_علـی فرصـت هـا چـون ابـرهـا مے گـذرنـد! ❥●•

📗 #نهج_البلاغه_حکمت21


#فاطمه_قاف🍀
#دیر_نشه_یه_وقت❗️❗️
#گاهی_خیلی_زود_دیر_میشود❗️❗️

🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
#حدیث📚

#امام_علی(ع):

⚠️ڪسی ڪه #توبه را به فردا
حواله دهد،ازهجوم #مرگ...

🖇 مُسَوِّفُ نَفسِهِ بالتَّوبةِ،
مِن هُجومِ الأجَلِ علی أعظَمِ الخَطَرِ


میزان الحڪمه ج 2، ص 136🍃🌹

💠 @Shahidegomnamm
🖇 فرازهایی از #توبه_نامه
#شهید ۱۳ساله:

#خداوندا...
ازینڪه #مرگ را از یاد بردم
و در راهت #سستی ڪردم
و به یاد #فقرا نبودم و...
به تو #پناه میبرم.

#شهید_علیرضا_محمودی_پارسا💐

❥• @Shahidegomnamm🕊
#قال_الله_عزوجل:

ای #فرزند_آدم
هر زمان ڪه #مرا بخوانی و به من #امید داشته باشی تمام آنچه ڪه بر #گردن توست می بخشم...

#بحارالانوار_ج۹۳_ص۲۸۳📚✒️
#حدیث_روز🔎
#توبه🍂
#امید🌹🍃

🍃🔮 @shahidegomnamm