Forwarded from عکس نگار
🍁چند روز به #عملیات مانده بود. هر شب ساعت دوازده 🕛که می شد، من را می برد پشت دپو، زیر نور فانوس، توی گودال می نشاند.
🍁می گفت « بشین اینجا، #زیارت_عاشورا بخون، #روضه_ی_امام_حسین_بخون».
🍁 من می خواندم و #مصطفی_گریه می کرد. انگار یک مجلس بزرگ، یک واعظ حسابی، مصطفی هم از گریه کن ها، زار زار گریه می کرد.😢
#شهیدمصطفی_ردانی_پور
#خاطره
📚یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 64
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🍁چند روز به #عملیات مانده بود. هر شب ساعت دوازده 🕛که می شد، من را می برد پشت دپو، زیر نور فانوس، توی گودال می نشاند.
🍁می گفت « بشین اینجا، #زیارت_عاشورا بخون، #روضه_ی_امام_حسین_بخون».
🍁 من می خواندم و #مصطفی_گریه می کرد. انگار یک مجلس بزرگ، یک واعظ حسابی، مصطفی هم از گریه کن ها، زار زار گریه می کرد.😢
#شهیدمصطفی_ردانی_پور
#خاطره
📚یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص 64
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw