🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnam
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
📌
قبل هر مهمـونی
مادر بچه ها رو تر تمیز میکنه و آماده..
مادر جـان( یا فاطمه س)
ما رو هم آماده کنید
واسه مهمونی خدا..✔
مهـمونے داره شروع میشه
ولے ما..❗️😔
#ماه_رمضان
🌹کانال عهدباشهدا🌹
🔎🔎🔎https://telegram.me/shahidegomnamm
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
@shahidegomnam
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
📌
قبل هر مهمـونی
مادر بچه ها رو تر تمیز میکنه و آماده..
مادر جـان( یا فاطمه س)
ما رو هم آماده کنید
واسه مهمونی خدا..✔
مهـمونے داره شروع میشه
ولے ما..❗️😔
#ماه_رمضان
🌹کانال عهدباشهدا🌹
🔎🔎🔎https://telegram.me/shahidegomnamm
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
Forwarded from عکس نگار
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
🌼دلنوشته مادر شهید دهقان در اولین سحر ماه🌙 مبارک رمضان 🌼
#محمد_رضا_جان سلام...👋
#اولین_سحر ماه مبارک رمضان بدون وجود تو خیلی سخت گذشت همه اش همراه اشک و آه و ضجه بود😔
مثل همیشه وارد اتاقت شدم چند بار صدایت زدم و گفتم #محمدرضا بلند شو سحری بخور..خواب نمونی😊
یادت هست همیشه با اولین صدای من بیدار می شدی اما بلند نمی شدی
و منو مجبور می کردی،هی برم،بیام و صدات کنم☺
ای #عزیزتر_از_جانم...اولین سحر نیز همین طوری گذشت..مدام رفتم و برگشتم اما هر بار جای خالیت در اتاقت ...بگذریم😔
اولین سحر در سکوت تلخ همراه اشک و آه من و بابا خیلی به کندی گذشت😭
#پسر_عزیزم هر جا هستی مواظب خودت باش☺️
برای دل من و بابا هم دعا کن🙏
یادت هست چقدر مقید به واجباتت بودی ؛ #پنج_سال بود به سن تکلیف رسیده بودی اما تنها پنج روز،روزه قضا در وصیت نامه ات برایم جا گذاشتی!؟
چقدرم شرمنده این پنج روز بودی😔 ...و مدام می گفتی چرا آموزش در ماه رمضان ؟!
اما خیالت راحت پسرم،من به وصیت نامه ات مو به مو عمل کردم،روزه هات را گرفتم.😊
نگذاشتم چیزی بر گردنت بماند و حال تو نیز در اولین سحر و روز #ماه_رمضان🌙 دست نوازشت را برقلب ما بکش و نزد ائمه اطهار (ع) دعا گوی ما باش
✨پسر عزیزم✨
🔷 @shahidegomnamm🔷
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
🌼دلنوشته مادر شهید دهقان در اولین سحر ماه🌙 مبارک رمضان 🌼
#محمد_رضا_جان سلام...👋
#اولین_سحر ماه مبارک رمضان بدون وجود تو خیلی سخت گذشت همه اش همراه اشک و آه و ضجه بود😔
مثل همیشه وارد اتاقت شدم چند بار صدایت زدم و گفتم #محمدرضا بلند شو سحری بخور..خواب نمونی😊
یادت هست همیشه با اولین صدای من بیدار می شدی اما بلند نمی شدی
و منو مجبور می کردی،هی برم،بیام و صدات کنم☺
ای #عزیزتر_از_جانم...اولین سحر نیز همین طوری گذشت..مدام رفتم و برگشتم اما هر بار جای خالیت در اتاقت ...بگذریم😔
اولین سحر در سکوت تلخ همراه اشک و آه من و بابا خیلی به کندی گذشت😭
#پسر_عزیزم هر جا هستی مواظب خودت باش☺️
برای دل من و بابا هم دعا کن🙏
یادت هست چقدر مقید به واجباتت بودی ؛ #پنج_سال بود به سن تکلیف رسیده بودی اما تنها پنج روز،روزه قضا در وصیت نامه ات برایم جا گذاشتی!؟
چقدرم شرمنده این پنج روز بودی😔 ...و مدام می گفتی چرا آموزش در ماه رمضان ؟!
اما خیالت راحت پسرم،من به وصیت نامه ات مو به مو عمل کردم،روزه هات را گرفتم.😊
نگذاشتم چیزی بر گردنت بماند و حال تو نیز در اولین سحر و روز #ماه_رمضان🌙 دست نوازشت را برقلب ما بکش و نزد ائمه اطهار (ع) دعا گوی ما باش
✨پسر عزیزم✨
🔷 @shahidegomnamm🔷
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
🚩در مسیر حرکت امام به کوفه امام حسین علیه السلام در منزلی بنام صفاح اجلال نزول فرمود.
🍃در همان شب منزل دیدارش با با فرزدق شاعر پر آوازه عرب افتاد؛
🚩امام به فرزدوق فرمود ای فرزدق مردم کوفه را چگونه دیدی؟
🚩ایشان عرض کرد ای ابا عبد الله الحسين(ع) مردم کوفه را دیدم که #دلهایشان_باتو و
#شمشیرهایشان_باآل_امیه .
🍃بعدها یک بیتی از این دیدارش با امام از خود بجای گذاشت .
« لقيت الحسين بلعرض صفاح / عليله اليلامق و الدرق »
حسين را در سرزمين صفاح ديدار كردم كه قبايي بر تن و سپري بر دوش افكنده است»
💠 نکته در این دیدار وجود دارد .
آنجایی که شاعر گفت مردم را دیدم دلهایشان باتو وشمشیرهایشان با آل امیه .یعنی مردم تورا دوست دارند ومحب تو هستند ولی عملشان همچون آل امیه است .
♻️باید گفت امروزهم باید گفت اکثری مردم همه امام دوست هستند ولی در عمل امامشان آل امیه است .
🍂امروز دزدی میکنند .حسین حسین میکنند.
شراب میخورند .حسین حسین میکنند.
نماز نمیخوانند حسین حسین میکنند.
زنا میکنند حسین حسین میکنند.
خیانت میکنند حسین حسین میکنند.
💠چه شیرین گفت این شاعر . باید از خود بپرسیم ما مدعی حب حسینم آیا در عمل هم امامان حسین است ؟
#یا_حسین_(ع)
#ماه_محرم
🏴کانال عهدباشهدا🏴
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🍃در همان شب منزل دیدارش با با فرزدق شاعر پر آوازه عرب افتاد؛
🚩امام به فرزدوق فرمود ای فرزدق مردم کوفه را چگونه دیدی؟
🚩ایشان عرض کرد ای ابا عبد الله الحسين(ع) مردم کوفه را دیدم که #دلهایشان_باتو و
#شمشیرهایشان_باآل_امیه .
🍃بعدها یک بیتی از این دیدارش با امام از خود بجای گذاشت .
« لقيت الحسين بلعرض صفاح / عليله اليلامق و الدرق »
حسين را در سرزمين صفاح ديدار كردم كه قبايي بر تن و سپري بر دوش افكنده است»
💠 نکته در این دیدار وجود دارد .
آنجایی که شاعر گفت مردم را دیدم دلهایشان باتو وشمشیرهایشان با آل امیه .یعنی مردم تورا دوست دارند ومحب تو هستند ولی عملشان همچون آل امیه است .
♻️باید گفت امروزهم باید گفت اکثری مردم همه امام دوست هستند ولی در عمل امامشان آل امیه است .
🍂امروز دزدی میکنند .حسین حسین میکنند.
شراب میخورند .حسین حسین میکنند.
نماز نمیخوانند حسین حسین میکنند.
زنا میکنند حسین حسین میکنند.
خیانت میکنند حسین حسین میکنند.
💠چه شیرین گفت این شاعر . باید از خود بپرسیم ما مدعی حب حسینم آیا در عمل هم امامان حسین است ؟
#یا_حسین_(ع)
#ماه_محرم
🏴کانال عهدباشهدا🏴
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
❣ کانال عهدباشهدا
❣مہريہ ے حُسینـے
عروس و دوماد بودن ،👰👱
جا اینکه عروسی بگیرن،
اومده بودن #کربـلا
#ماه عسل
تو مسیرے شیرینتر از عسل...
وقتی رفتم پیشش و باهاش هم کلام شدم،
دیدم خیلی اهل دلہ
میگفت:
چن روز قبلِ محرم نامزد ڪرديم و 💍
قرارِ اولین سفرمشترڪمونمو?
پیاده روے #اربعین گذاشتيم.
جالبترش این بود که...
عروس خانوم #مهریه شون این بود که⇩
آقا دوماد باید هر سال ایشونو سفر پیادهروی اربعین بیاره كربلا...😍❤️😋
تـــــا آخر عُمرش،
حالا جالبترش اینجا بود كہ
قید کرده بود:
اگه بعد ِ١٢٠ سال پیر و ناتوان شد،
آقا دوماد باید اگه توانش رو داشت،
ایشون رو باز بیارن کربلا...!!!
خدایے ،چه زندگی ای بشه😋
وقی عروس خانوم با صورتے که زیر آفتاب داغ کربلا سوخته و...
با پاهای پُره آبله بره خونه ے بخت...🏡
😍😍😍😍
❤أَلَسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَاعَبْدِأَلْلّه...❤
#مهریه
#ازدواج_موفق
#زندگی_اسلامی
#زنان_مؤمن
#عشق_مشترک
❣ @shahidegomnamm
❣مہريہ ے حُسینـے
عروس و دوماد بودن ،👰👱
جا اینکه عروسی بگیرن،
اومده بودن #کربـلا
#ماه عسل
تو مسیرے شیرینتر از عسل...
وقتی رفتم پیشش و باهاش هم کلام شدم،
دیدم خیلی اهل دلہ
میگفت:
چن روز قبلِ محرم نامزد ڪرديم و 💍
قرارِ اولین سفرمشترڪمونمو?
پیاده روے #اربعین گذاشتيم.
جالبترش این بود که...
عروس خانوم #مهریه شون این بود که⇩
آقا دوماد باید هر سال ایشونو سفر پیادهروی اربعین بیاره كربلا...😍❤️😋
تـــــا آخر عُمرش،
حالا جالبترش اینجا بود كہ
قید کرده بود:
اگه بعد ِ١٢٠ سال پیر و ناتوان شد،
آقا دوماد باید اگه توانش رو داشت،
ایشون رو باز بیارن کربلا...!!!
خدایے ،چه زندگی ای بشه😋
وقی عروس خانوم با صورتے که زیر آفتاب داغ کربلا سوخته و...
با پاهای پُره آبله بره خونه ے بخت...🏡
😍😍😍😍
❤أَلَسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَاعَبْدِأَلْلّه...❤
#مهریه
#ازدواج_موفق
#زندگی_اسلامی
#زنان_مؤمن
#عشق_مشترک
❣ @shahidegomnamm
☘حالا ڪہ جانمان از عشق و عطر
حسین(ع)لبریز است
با پرچم حسینے بہ بهار مےرسیم
☘سبز مےشویم در بهار محمدے
فصل ناب انتظارمان آغاز مےشود؛
با بهار مهدوے❣
#ماه_ربیع_الاول_مبارک💐
🌹 @shahidegomnamm ◀️
حسین(ع)لبریز است
با پرچم حسینے بہ بهار مےرسیم
☘سبز مےشویم در بهار محمدے
فصل ناب انتظارمان آغاز مےشود؛
با بهار مهدوے❣
#ماه_ربیع_الاول_مبارک💐
🌹 @shahidegomnamm ◀️
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من قسمت_صدوچهارم ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ففدینا بذبح عظیم... دوباره دلامون شده کربلا دوباره سر سفره ی زینبیم بعد از پارک کردن ماشین حسام ظبطو خاموش کرد و پیاده شدیم...🚶🏻 ماه محرم شده بود و امشب تاسوعا بود... هردومون سرتا پا مشکی پوشیده بودیم…
#داستان
#فرمانده_من
قسمت_صدوپنجم
نزدیک اذان صبح بود...حسام اومد داخل خونه و درحالیکه حواسش به من نبود مشغول پوشیدن لباسای مشکیش شد... از پشتش زو شونه اش زدمو گفتم: حسام کجا میری؟؟؟
حسام یه لحظه جا خورد و متعجب به سمتم برگشت و گفت: فاطمه کی بیدار شدی؟
_بیدار شدم دیگه...
با سماجت پرسیدم: کجا میــــــــــری؟؟؟؟؟؟
با صدای ارومی جواب داد: میرم هیئت کمک بچه ها امروز نذریه اباعبدا... س...
حاجت میده بانو😊
_منم باهات بیام؟؟؟
_رفتن به مجلس امام حسین که اجازه نمی خواد...حاضر شو دوتایی بریم...
با عجله رفتم سمت کمد لباسام و کامل مشکی پوشیدم چادرمم سرم کردم و با حسام حرکت کردیم سمت مسجد...قرار شد نمازمونو به جماعت بخونیم...
بعد نماز از مسجد خارج شدم و رفتم سمت حسام به دیوار تکیه داده بود وسرش پایین بود وقتی متوجه حضورم شد به سمت هیئت رفتیم توی راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد و این نگرانیمو تشدید میکرد...وارد هیئت شدم زیر لب گفتم: ارباب سلام!
چادرمو دراوردمو رفتم سمتشون روز خادمی بود روز واقعه حس عجیبی داشتم...به خانوما سلام کردمو گفتم: من اومدم کمک کنم...
یکیشون با مهربونی گفت: عزیزم اگه میتونی چای بریز... واسه اقایون ببر... با سردرگمی اطرافو نگاه کردم چشمم به سماور یزرگ گوشه هیئت افتاد به سمتش رفتم و نشستم... استکانای چایی رو برداشتم و توشون چایی ریختم... از جا بلند شدم و رفتم سمت در اقایون...چای رو جلوی در گذاشتم تقه ای به در زدم و برگشتم کمکم هیئت داشت شلوغ میشد اخه به #ظهر_عاشورا نزدیک می شدیم...مداحی شروع شده بود و هیچکس تو حاله خودش نبود... دیده های پر اب همه حاکی از قلب شکسته شون بود...همه منتظر بودن...منتظر منتقم خون ثار ا... اشک می ریختم برای غربت امام حسین داغ برادر داغ پسر داغ نوزاد داغ رفیق برای صبر زینب برای دل شکسته ی امام سجاد برای بغض رقیه برای زجه های رباب...
نزدیک ظهر بود از هیئت بیرون اومدم قرار شد با سپیده بریم محل خوندن زیارت عاشورا... زیر اسمون حس و الش شبیه تر بود به عاشورای سال 61 هجری...نشستیم ودقایقی بعد دعا شروع شد جمعیت زیادی اومده بود افتاب سوزان نورشو همه جا پخش میکرد... و چادرهامون داغ شده بود...با این حال از شور و حال مون کم نمی شد غصه مون بیشتر میشد زیارت هرلحظه به اوج خودش می رسید اشکام بی محابا سرازیر میشدن سوز صدای مداح نا خوداگاه ادمو به هق هق می انداخت... اخر زیارت عاشورا بود که همه سجده کردند و یکصدا بخش سجدرو خوندیم....
زیارت عاشورا که تموم شد از سپیده جداشدم تصمیم گرفتم برم خونه...
کلیدو تو قفل در چرخوندم و وارد حیاط شدم از میون درختا گذاشتم و وارد خونه شدم بعد از عوض کردن لباسام...تلویزیونو روشن کردم ارتباط مستقیم با کربلای معلی بود... دلم یدفعه ای پر کشید سمت کربلا چه شور عجیبی داشتن زائرا...چه جمعیته عاشقی بودن... با اونکه تا حالا نرفته بودم اما دوست داشتم با حسام تجربه اش کنم...با صدای زنگ خونه تلویزینو خاموش کردم و رفتم دم در یه دخترک 12_13 ساله پشت در بود که تو دستش یه ظرف نذری بود...باخوشرویی تشکر کردم و نذریو برداشتم... و درو بستم رو ایوون نشستم و دره ظرفو باز کردم ...قیمه بود خیلی خوش عطر بود همیشه نذری های امام حسین با همه ی نذریا فرق داشت...رفتم تو خونه تا میزو بچینم دو تابشقاب گذاشتم و غذا رو گرم کردم سرمیز نشستم و منتظر حسام مونوم ساعت 4 شده بود و هنوز حسام نیومده بود خونه رفتم سمت تلفن و شمارشو گرفتم...جواب نمی داد...نگران نشدم مطمئن بودم سرش شلوغه و نتونسته جواب بده شب شده بود و صدای سینه زنی و مداحی به وضوح شنیده
میشد با عجله حاضر شدم و دوربینمو انداختم گردنم... از بین جمعیت رد شدم و روی یه بلندی ایستادم دسته ی عزاداری کم کم نزدیک می شد هدفم علِمِ چهل چراغ بود نور سبز رنگی از اون طرف توجهمو جلب کرد.. از نمای دور عکس انداختم اما زیاد خوب نشد... بعد از چند دقیقه علم دقیقا رو بروم بود... دوربینمو گرفتم جلوی چشمم و کمی خم شدم و عکس انداختم ...رفتم تو حافظه ی دوربین تا عکسو ببینم یکم که دقت کردم یه نفز شکل حسام تو عکس افتاده بود... دوربینو گرفتم پایین و به روبروم نگاه کردم دقیقا روبروم ایستاده بود و داشت سینه میزد یه لحظه قلبم اومد تو دهنم چهرش خیلی عجیب شده بود چشماش سرخ سرخ بود دور سرش یه سربند سبز رنگ بسته بود... که عبارت #یا_ثار_الله نوشته شده بود...لباسش مشکی بود یکم که حرکت کرد توجهم به پشتش لباسش جلب شد... با خط شکسته و گلی نوشته بود #خادم_الحسین
#محرم
#امام_حسین
#علمدار_نیامد #سپهدار_نیامد
#یا_ابوالفضل_العباس
#ماه_سرخ
#سینه_زنی
#زیارت_عاشورا
ادامه_دارد...
💠کانال عهدباشهدا💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#فرمانده_من
قسمت_صدوپنجم
نزدیک اذان صبح بود...حسام اومد داخل خونه و درحالیکه حواسش به من نبود مشغول پوشیدن لباسای مشکیش شد... از پشتش زو شونه اش زدمو گفتم: حسام کجا میری؟؟؟
حسام یه لحظه جا خورد و متعجب به سمتم برگشت و گفت: فاطمه کی بیدار شدی؟
_بیدار شدم دیگه...
با سماجت پرسیدم: کجا میــــــــــری؟؟؟؟؟؟
با صدای ارومی جواب داد: میرم هیئت کمک بچه ها امروز نذریه اباعبدا... س...
حاجت میده بانو😊
_منم باهات بیام؟؟؟
_رفتن به مجلس امام حسین که اجازه نمی خواد...حاضر شو دوتایی بریم...
با عجله رفتم سمت کمد لباسام و کامل مشکی پوشیدم چادرمم سرم کردم و با حسام حرکت کردیم سمت مسجد...قرار شد نمازمونو به جماعت بخونیم...
بعد نماز از مسجد خارج شدم و رفتم سمت حسام به دیوار تکیه داده بود وسرش پایین بود وقتی متوجه حضورم شد به سمت هیئت رفتیم توی راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد و این نگرانیمو تشدید میکرد...وارد هیئت شدم زیر لب گفتم: ارباب سلام!
چادرمو دراوردمو رفتم سمتشون روز خادمی بود روز واقعه حس عجیبی داشتم...به خانوما سلام کردمو گفتم: من اومدم کمک کنم...
یکیشون با مهربونی گفت: عزیزم اگه میتونی چای بریز... واسه اقایون ببر... با سردرگمی اطرافو نگاه کردم چشمم به سماور یزرگ گوشه هیئت افتاد به سمتش رفتم و نشستم... استکانای چایی رو برداشتم و توشون چایی ریختم... از جا بلند شدم و رفتم سمت در اقایون...چای رو جلوی در گذاشتم تقه ای به در زدم و برگشتم کمکم هیئت داشت شلوغ میشد اخه به #ظهر_عاشورا نزدیک می شدیم...مداحی شروع شده بود و هیچکس تو حاله خودش نبود... دیده های پر اب همه حاکی از قلب شکسته شون بود...همه منتظر بودن...منتظر منتقم خون ثار ا... اشک می ریختم برای غربت امام حسین داغ برادر داغ پسر داغ نوزاد داغ رفیق برای صبر زینب برای دل شکسته ی امام سجاد برای بغض رقیه برای زجه های رباب...
نزدیک ظهر بود از هیئت بیرون اومدم قرار شد با سپیده بریم محل خوندن زیارت عاشورا... زیر اسمون حس و الش شبیه تر بود به عاشورای سال 61 هجری...نشستیم ودقایقی بعد دعا شروع شد جمعیت زیادی اومده بود افتاب سوزان نورشو همه جا پخش میکرد... و چادرهامون داغ شده بود...با این حال از شور و حال مون کم نمی شد غصه مون بیشتر میشد زیارت هرلحظه به اوج خودش می رسید اشکام بی محابا سرازیر میشدن سوز صدای مداح نا خوداگاه ادمو به هق هق می انداخت... اخر زیارت عاشورا بود که همه سجده کردند و یکصدا بخش سجدرو خوندیم....
زیارت عاشورا که تموم شد از سپیده جداشدم تصمیم گرفتم برم خونه...
کلیدو تو قفل در چرخوندم و وارد حیاط شدم از میون درختا گذاشتم و وارد خونه شدم بعد از عوض کردن لباسام...تلویزیونو روشن کردم ارتباط مستقیم با کربلای معلی بود... دلم یدفعه ای پر کشید سمت کربلا چه شور عجیبی داشتن زائرا...چه جمعیته عاشقی بودن... با اونکه تا حالا نرفته بودم اما دوست داشتم با حسام تجربه اش کنم...با صدای زنگ خونه تلویزینو خاموش کردم و رفتم دم در یه دخترک 12_13 ساله پشت در بود که تو دستش یه ظرف نذری بود...باخوشرویی تشکر کردم و نذریو برداشتم... و درو بستم رو ایوون نشستم و دره ظرفو باز کردم ...قیمه بود خیلی خوش عطر بود همیشه نذری های امام حسین با همه ی نذریا فرق داشت...رفتم تو خونه تا میزو بچینم دو تابشقاب گذاشتم و غذا رو گرم کردم سرمیز نشستم و منتظر حسام مونوم ساعت 4 شده بود و هنوز حسام نیومده بود خونه رفتم سمت تلفن و شمارشو گرفتم...جواب نمی داد...نگران نشدم مطمئن بودم سرش شلوغه و نتونسته جواب بده شب شده بود و صدای سینه زنی و مداحی به وضوح شنیده
میشد با عجله حاضر شدم و دوربینمو انداختم گردنم... از بین جمعیت رد شدم و روی یه بلندی ایستادم دسته ی عزاداری کم کم نزدیک می شد هدفم علِمِ چهل چراغ بود نور سبز رنگی از اون طرف توجهمو جلب کرد.. از نمای دور عکس انداختم اما زیاد خوب نشد... بعد از چند دقیقه علم دقیقا رو بروم بود... دوربینمو گرفتم جلوی چشمم و کمی خم شدم و عکس انداختم ...رفتم تو حافظه ی دوربین تا عکسو ببینم یکم که دقت کردم یه نفز شکل حسام تو عکس افتاده بود... دوربینو گرفتم پایین و به روبروم نگاه کردم دقیقا روبروم ایستاده بود و داشت سینه میزد یه لحظه قلبم اومد تو دهنم چهرش خیلی عجیب شده بود چشماش سرخ سرخ بود دور سرش یه سربند سبز رنگ بسته بود... که عبارت #یا_ثار_الله نوشته شده بود...لباسش مشکی بود یکم که حرکت کرد توجهم به پشتش لباسش جلب شد... با خط شکسته و گلی نوشته بود #خادم_الحسین
#محرم
#امام_حسین
#علمدار_نیامد #سپهدار_نیامد
#یا_ابوالفضل_العباس
#ماه_سرخ
#سینه_زنی
#زیارت_عاشورا
ادامه_دارد...
💠کانال عهدباشهدا💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
www.Patoghu.com
Haj Saeed Hadadiyan
🎵 #صوت
📖خواندن #دعای_مجیر در ایام البیض (13-14-15) #ماه_رمضان
🍃گناهان آمرزیده مىشود،هرچند به عدد دانههاى باران و برگهاى درختان و ریگهاى بیابان باشد
🎤 #حاج_سعید_حدادیان
💠 @shahidegomnamm
📖خواندن #دعای_مجیر در ایام البیض (13-14-15) #ماه_رمضان
🍃گناهان آمرزیده مىشود،هرچند به عدد دانههاى باران و برگهاى درختان و ریگهاى بیابان باشد
🎤 #حاج_سعید_حدادیان
💠 @shahidegomnamm
💚 #مهدی_جان
☀️در بلنداے روزهایے ڪہ روزه داران
دلخوش بہ اذان هستند
بلنداے روزهاے غیبتت را بہ دلخوشے ڪدام صدا بہ انتظار بنشینم
🌕 #ماه_مدینہ
سر بده نواے #أنا_المهدے را..
#دلنوشته
💠 @Shahidegomnamm
☀️در بلنداے روزهایے ڪہ روزه داران
دلخوش بہ اذان هستند
بلنداے روزهاے غیبتت را بہ دلخوشے ڪدام صدا بہ انتظار بنشینم
🌕 #ماه_مدینہ
سر بده نواے #أنا_المهدے را..
#دلنوشته
💠 @Shahidegomnamm
#اطلاعیه
#نشر_دهید👌
#ماه_در_قاب
سرگذشت پژوهی و پاسداشت زنان مجاهد مسلمان✌️
یکشنبه 29 مرداد ساعت 9:30
✅ نکته: این یادواره مختص #بانوان میباشد
➬ @Shahidegomnamm
#نشر_دهید👌
#ماه_در_قاب
سرگذشت پژوهی و پاسداشت زنان مجاهد مسلمان✌️
یکشنبه 29 مرداد ساعت 9:30
✅ نکته: این یادواره مختص #بانوان میباشد
➬ @Shahidegomnamm
🖤🍃
🍃
🕊سلام من به #محرم
#محرم گـ🌺ـل #زهرا(س)
به لطمه های #ملائک
🥀به #ماتم گـ🌺ـل #زهرا(س)
سلام من به #محرم
به #تشنگی💦عجیبش
#ماه_عزای_حسینی
#تسلیت_باد.🏴
#شعر💔
🍃 @Shahidegomnamm
🖤🍃
🍃
🕊سلام من به #محرم
#محرم گـ🌺ـل #زهرا(س)
به لطمه های #ملائک
🥀به #ماتم گـ🌺ـل #زهرا(س)
سلام من به #محرم
به #تشنگی💦عجیبش
#ماه_عزای_حسینی
#تسلیت_باد.🏴
#شعر💔
🍃 @Shahidegomnamm
🖤🍃
چون #برڪه ی یخ بسته
پر از حسرتم ای #ماه
#دل
بی #تو
چه #شب های درازی ڪه
#شڪسته است...
#شهیدحسین_هریری🕊
#شبتون_شهدایی🌙
___🌸🍃
❥ @Shahidegomnamm
پر از حسرتم ای #ماه
#دل
بی #تو
چه #شب های درازی ڪه
#شڪسته است...
#شهیدحسین_هریری🕊
#شبتون_شهدایی🌙
___🌸🍃
❥ @Shahidegomnamm
#دیوانه شدم مخواه ڪه من #رام شوم
با دیدن #ماه شاید #آرام شوم
از #ڪوچه دیگران #شدن میترسم
ای ڪاش ڪه من #شهید_گمنام شوم
#دلنوشته💔
#مدافعین_حرم🍃🌹
#شهدا🕊
#شهادت🍂
🍃🌸| @Shahidegomnamm
با دیدن #ماه شاید #آرام شوم
از #ڪوچه دیگران #شدن میترسم
ای ڪاش ڪه من #شهید_گمنام شوم
#دلنوشته💔
#مدافعین_حرم🍃🌹
#شهدا🕊
#شهادت🍂
🍃🌸| @Shahidegomnamm
#شبتون_شهدایی
#شهید_محسن_حججی
#جـــهان با خنـــده هایت
صورت #زیبـــاترے دارد
بخند،این خنده هاے #ماه
کلی #مشترے دارد...
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🌹🍃
🕊🔮 @shahidegomnamm
#شهید_محسن_حججی
#جـــهان با خنـــده هایت
صورت #زیبـــاترے دارد
بخند،این خنده هاے #ماه
کلی #مشترے دارد...
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🌹🍃
🕊🔮 @shahidegomnamm
#أیـن_الـرجبیـون...
#سلام بر مـ🌙ـاه رجب
#سلام بر بهار مناجات و بندگی
حلول #ماه_رجب و #میلاد_امام_محمدباقر(؏)مبارڪ باد.
#یڪبار_دیگه_خدا_بهمون_فرصت
#بندگی_داده🌹🍃
#تمنای_دعا🙏
🍃🌸| @Shahidegomnamm
#سلام بر مـ🌙ـاه رجب
#سلام بر بهار مناجات و بندگی
حلول #ماه_رجب و #میلاد_امام_محمدباقر(؏)مبارڪ باد.
#یڪبار_دیگه_خدا_بهمون_فرصت
#بندگی_داده🌹🍃
#تمنای_دعا🙏
🍃🌸| @Shahidegomnamm
🍃🌸•°
#حدیث_روز📃✒️
#پیامبر_اڪرم_صلی_اللہ_علیہ_وآلہ:
#ماه_شعبان "شعبان" نامیده شد،
زیرا #روزے_هاے مومنان در این ماه #قسمٺ میشود.
#ثواب_الاعمال_ص۶۲📚🔎
#ماه_رسول_اللہ💐
___🌸🍃
❥ @Shahidegomnamm🕊
#حدیث_روز📃✒️
#پیامبر_اڪرم_صلی_اللہ_علیہ_وآلہ:
#ماه_شعبان "شعبان" نامیده شد،
زیرا #روزے_هاے مومنان در این ماه #قسمٺ میشود.
#ثواب_الاعمال_ص۶۲📚🔎
#ماه_رسول_اللہ💐
___🌸🍃
❥ @Shahidegomnamm🕊
°•🌸🍃
🍃
#بسم_رب_المصور ✍
❖ باز پنجره های ملڪوت به بهانه ای دیگر باز می شود و عاشقانه می سراید
" #أین_الرجبیون "
❖ فرا رسیدن بهار عبادت و مناجات
ماه استغفار و تطهیر جان بر سالڪان مسیر قرب الهی و دلدادگان حضرت باقر(؏) مبارڪ باد.
#ولادت_امام_محمدباقر_ع💜
#ماه_رجب_خوش_آمدی🌼🍃
#التماس_دعا🍂
ا___________________
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥❥ @Shahidegomnamm🕊
🍃
#بسم_رب_المصور ✍
❖ باز پنجره های ملڪوت به بهانه ای دیگر باز می شود و عاشقانه می سراید
" #أین_الرجبیون "
❖ فرا رسیدن بهار عبادت و مناجات
ماه استغفار و تطهیر جان بر سالڪان مسیر قرب الهی و دلدادگان حضرت باقر(؏) مبارڪ باد.
#ولادت_امام_محمدباقر_ع💜
#ماه_رجب_خوش_آمدی🌼🍃
#التماس_دعا🍂
ا___________________
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥❥ @Shahidegomnamm🕊