Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_سی_وهفتم
#وصيتنامه📃
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
💞همسرم
💠نمیدانم چه بگویم و چه بنویسم، فقط می توانم بگویم #حلالم_کن و مرا ببخش و از همه دوستان و آشنایان حلالیت مرا بخواه.
💠چند خواسته از تو دارم، اول: مثل همیشه #حجابت را خوب #حفظ_کن و این حجاب و معرفت را به #دخترم ریحانه جان یاد بده و از تو میخواهم در همیشه در سختی ومشکلات به #خدا_توکل_کنی و با ذکر نام خدا آرامش بگیری و بدانی #وجود و #حضور ما همه #وسیله است و بود و نبود ما خیلی مهم نیست، اگر توکل کردی و خدا را در همه حال احساس کردی میبینی که پشتیبان و یار محکمی داری و هیچ وقت تنهایی و ترس بر تو غلبه نخواهد کرد.
💚ریحانه جان
💠دختر شیرین #عسل_بابا با تمام وجود دوستت دارم و #همیشه_به_یادت_هستم و از تو نور چشمم می خواهم همیشه حرفهای مادرت را خوب گوش کنی و مثل مادرت با #حجاب و با #معرفت و فهم و #کمالات باشی ودر تمام مراحل زندگی گوش به فرمان مادرت باشی و مبادا مادرت از تو ناراضی باشد.
❤️پدر و مادر عزیزم
از اینکه این همه برای بنده #زحمت کشیدید و خون دل ما را خوردید #تشکر و قدردانی می کنم و از اینکه مرا در #راه_مستقیم_هدایت_کردید_ممنونم.
💠از شما همسر و دختر عزیزم ریحانه و پدر و مادر مهربانم می خواهم همیشه #پشتیبان #اسلام و #ولایت_فقیه باشید و هیچ وقت نگذارید کسی به #رهبر عزیزتر از جانم حرفی بزند و همیشه #مدافع_انقلاب و #خون_شهدا باشید.
💠از شما می خواهم اگر روزی بنده حقیر سراپا تقصیر #لیاقت_شهادت را در راه اسلام، قرآن و ولایت را پیدا کردم، #گریه_نکنید و بدانید عمر دست خداست و چه #لیاقتی بهتر از اینکه عمر بنده با #شهادت که #بالاترین_مرگ و رسیدن به خداست به پایان برسد.
🍃دعاکردم که از جسمم نماند
🍃تا کسی نماز میتی بر تن نخواند
والسّلام
محمد زهره وند ۲۸ شهریور ۹۴
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_سی_وهفتم
#وصيتنامه📃
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
💞همسرم
💠نمیدانم چه بگویم و چه بنویسم، فقط می توانم بگویم #حلالم_کن و مرا ببخش و از همه دوستان و آشنایان حلالیت مرا بخواه.
💠چند خواسته از تو دارم، اول: مثل همیشه #حجابت را خوب #حفظ_کن و این حجاب و معرفت را به #دخترم ریحانه جان یاد بده و از تو میخواهم در همیشه در سختی ومشکلات به #خدا_توکل_کنی و با ذکر نام خدا آرامش بگیری و بدانی #وجود و #حضور ما همه #وسیله است و بود و نبود ما خیلی مهم نیست، اگر توکل کردی و خدا را در همه حال احساس کردی میبینی که پشتیبان و یار محکمی داری و هیچ وقت تنهایی و ترس بر تو غلبه نخواهد کرد.
💚ریحانه جان
💠دختر شیرین #عسل_بابا با تمام وجود دوستت دارم و #همیشه_به_یادت_هستم و از تو نور چشمم می خواهم همیشه حرفهای مادرت را خوب گوش کنی و مثل مادرت با #حجاب و با #معرفت و فهم و #کمالات باشی ودر تمام مراحل زندگی گوش به فرمان مادرت باشی و مبادا مادرت از تو ناراضی باشد.
❤️پدر و مادر عزیزم
از اینکه این همه برای بنده #زحمت کشیدید و خون دل ما را خوردید #تشکر و قدردانی می کنم و از اینکه مرا در #راه_مستقیم_هدایت_کردید_ممنونم.
💠از شما همسر و دختر عزیزم ریحانه و پدر و مادر مهربانم می خواهم همیشه #پشتیبان #اسلام و #ولایت_فقیه باشید و هیچ وقت نگذارید کسی به #رهبر عزیزتر از جانم حرفی بزند و همیشه #مدافع_انقلاب و #خون_شهدا باشید.
💠از شما می خواهم اگر روزی بنده حقیر سراپا تقصیر #لیاقت_شهادت را در راه اسلام، قرآن و ولایت را پیدا کردم، #گریه_نکنید و بدانید عمر دست خداست و چه #لیاقتی بهتر از اینکه عمر بنده با #شهادت که #بالاترین_مرگ و رسیدن به خداست به پایان برسد.
🍃دعاکردم که از جسمم نماند
🍃تا کسی نماز میتی بر تن نخواند
والسّلام
محمد زهره وند ۲۸ شهریور ۹۴
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_هاشم_دهقانی_نیا
#قسمت_نهم
✍همسر شهید می گوید یک روز به من و مادرش گفت #حلالم کنید به همین زودی میخواهم بروم #کربلا همه کارهایش این طورغافل گیر کننده بود خوشحال شدم کمتر از سه روز پاسپورتش را آماده کرد و به زیارت رفت, وقتی برگشت واقعا #تحول عجیبی در او احساس میکردم بیشتر از غریبی امام حسین و یارانش می گفت.
برادر شهید اینگونه روایت میکند که برادرم #داوطلبانه و بنا به #خوابی که دیده بود #عازم_سوریه شد
بعد از اینکه از کریلا آمد شبی در#خواب دید که #جنگ سختی دربرگرفته وقتی جلو رفته وپرسیده این چه جنگیست صدایی بهش گفته که جنگیه که #چهارده_معصوم دران هستند وجنگ میکنن تا اسم چهارده معصوم وشنید زود خودرا به اونا رسوند وقتی ازخواب بیدارشد دیگر تاب تحمل وماندن نداشت بی قرار #بیقراربود....
🕊کانال عهدباشهدا🕊
↪️ @shahidegomnamm ↩️
#شهیدمدافع_حرم_هاشم_دهقانی_نیا
#قسمت_نهم
✍همسر شهید می گوید یک روز به من و مادرش گفت #حلالم کنید به همین زودی میخواهم بروم #کربلا همه کارهایش این طورغافل گیر کننده بود خوشحال شدم کمتر از سه روز پاسپورتش را آماده کرد و به زیارت رفت, وقتی برگشت واقعا #تحول عجیبی در او احساس میکردم بیشتر از غریبی امام حسین و یارانش می گفت.
برادر شهید اینگونه روایت میکند که برادرم #داوطلبانه و بنا به #خوابی که دیده بود #عازم_سوریه شد
بعد از اینکه از کریلا آمد شبی در#خواب دید که #جنگ سختی دربرگرفته وقتی جلو رفته وپرسیده این چه جنگیست صدایی بهش گفته که جنگیه که #چهارده_معصوم دران هستند وجنگ میکنن تا اسم چهارده معصوم وشنید زود خودرا به اونا رسوند وقتی ازخواب بیدارشد دیگر تاب تحمل وماندن نداشت بی قرار #بیقراربود....
🕊کانال عهدباشهدا🕊
↪️ @shahidegomnamm ↩️
✍ مےخواهم بنویسم
برایِ تـــــــــو
میدانم این همہ نوشتید
و من نخوانـدم
امّا این بار ،
من مےنویسـم
شما بخوانیــد
#حلالم_ڪنیــــــد...
#دلنوشته
🌷کانال عهدبا شهـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm
برایِ تـــــــــو
میدانم این همہ نوشتید
و من نخوانـدم
امّا این بار ،
من مےنویسـم
شما بخوانیــد
#حلالم_ڪنیــــــد...
#دلنوشته
🌷کانال عهدبا شهـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👨✈️ #قسمت_صدو_هفتاد📖 ✾ صدای خمپاره ها 💣و موشک انداز ها و تیر اندازی ها ی پی در پی بچه ها همه جا رو فرا گرفته بود منطقه ، نزدیک یکی از شهرای اشغالی خالی از سکنه بود تشویش و اضطراب😩 به همه جا چیره شده بود بچه ها یکی یکی پر🕊🕊 می کشیدن…
#داستان📃✒️
#فرمانده_من👨✈️
#قسمت_صدو_هفتادو_یک📖
❥• با دو رفتم سمتشون و #سلام دادم تازه نفس بودن و سبکبال🕊 چهره های همشون داد دلدادگی❤️ سر میداد
اسلحه هاشونو به دست گرفتن و طبق آرایش #نظامی ، سرجاهاشون آماده باش وایستادن برای من لحظات خیلی #حساسی بود بچه ها رو کردن بهم
و گفتن : حاجی مثل اینکه #خبری
نیست 🤔
با صدای بلند گفتم : نه فعلا آماده باشید
اشکان در حالیکه با خنده😁 داشت میومد سمتم ، تو فاصله ی ده متریم ، گفت : داداش #یاحیدر با تموم شدن حرفش ، تمام وجودش یک آن به #رگبار بسته شد 😩اسلحمو انداختم زمین و دوییدم سمتش بلند داد زدم : یا ابوالفضل داداش #اشکانننننننننننن...😭
❥• افتاده بود #زمین بچه هایی که آماده با ش بودن شروع کردن به #تیر اندازی،خودمو رسوندم به #اشکان و تن خونینشو😭 تو آغوش کشیدم یه تیر به #حنجرش خورده بود،بریده بریده
گفت : تنها به قصد حنجره شان ماشه میکشیم ...
قسمت... شود... به نیت ... #شش ... ماه ات ... #حسین ...
سرشو بالاتر آوردم به حالت داد گفتم : حرف نزن ، تورو خدا حرف نزن، داره ازت خون میره با حالت زاری فریاد زدم 😭
یکی دکتر بیارهههههههه
زل زدم به صورت #خاکیش
به #مامانم بگو بی تابی نکنه ها 😩
اینطوری حرف نزن نامرد ، باید زنده بمونی ، من بی تو هیچم فک کردی میذارم بری ، باید زن بگیری ، بابا بشی ...
بی توجه به حرفم گفت:
چرا عین دخترا گریه می کنی ؟😏
عه ! بذار یه معذرت خواهی کنم
چرا داداش ؟
❥• حسام #حلالم کن، اون سکه ای که انداختی دو طرفش #شیر بود😉
از شدت گریه زار میزدم ...
خییلی یه دنده ای #اشکان لبخندی زد نتونست جوابمو بده 😔گلوش خس خس می کرد لباش #تکون می خورد
گوشمو بردم نزدیک صورتش داشت #اشهد می خوند،با بی حالی تموم
زمزمه کرد : یا #حیدر ...😭
#چشماشو بست
بدنش روی دستام شل شد،نعره زدم : اشکااااااااااان
عصبی تکونش دادم دیگه صدایی از جانب #پیکر پاره پارش🕊 نشنیدم
د لعنتی بلندشوووو...
خیره شدم به #لبخندش با ناباوری و گیجی اطرافو نگاه کردم این #جهان
بدون #اشکان الف نداشت ....😭
#این_داستان_ادامه_دارد...
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🌾
🍃🍂
💐🍃🍁
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃🌾
#فرمانده_من👨✈️
#قسمت_صدو_هفتادو_یک📖
❥• با دو رفتم سمتشون و #سلام دادم تازه نفس بودن و سبکبال🕊 چهره های همشون داد دلدادگی❤️ سر میداد
اسلحه هاشونو به دست گرفتن و طبق آرایش #نظامی ، سرجاهاشون آماده باش وایستادن برای من لحظات خیلی #حساسی بود بچه ها رو کردن بهم
و گفتن : حاجی مثل اینکه #خبری
نیست 🤔
با صدای بلند گفتم : نه فعلا آماده باشید
اشکان در حالیکه با خنده😁 داشت میومد سمتم ، تو فاصله ی ده متریم ، گفت : داداش #یاحیدر با تموم شدن حرفش ، تمام وجودش یک آن به #رگبار بسته شد 😩اسلحمو انداختم زمین و دوییدم سمتش بلند داد زدم : یا ابوالفضل داداش #اشکانننننننننننن...😭
❥• افتاده بود #زمین بچه هایی که آماده با ش بودن شروع کردن به #تیر اندازی،خودمو رسوندم به #اشکان و تن خونینشو😭 تو آغوش کشیدم یه تیر به #حنجرش خورده بود،بریده بریده
گفت : تنها به قصد حنجره شان ماشه میکشیم ...
قسمت... شود... به نیت ... #شش ... ماه ات ... #حسین ...
سرشو بالاتر آوردم به حالت داد گفتم : حرف نزن ، تورو خدا حرف نزن، داره ازت خون میره با حالت زاری فریاد زدم 😭
یکی دکتر بیارهههههههه
زل زدم به صورت #خاکیش
به #مامانم بگو بی تابی نکنه ها 😩
اینطوری حرف نزن نامرد ، باید زنده بمونی ، من بی تو هیچم فک کردی میذارم بری ، باید زن بگیری ، بابا بشی ...
بی توجه به حرفم گفت:
چرا عین دخترا گریه می کنی ؟😏
عه ! بذار یه معذرت خواهی کنم
چرا داداش ؟
❥• حسام #حلالم کن، اون سکه ای که انداختی دو طرفش #شیر بود😉
از شدت گریه زار میزدم ...
خییلی یه دنده ای #اشکان لبخندی زد نتونست جوابمو بده 😔گلوش خس خس می کرد لباش #تکون می خورد
گوشمو بردم نزدیک صورتش داشت #اشهد می خوند،با بی حالی تموم
زمزمه کرد : یا #حیدر ...😭
#چشماشو بست
بدنش روی دستام شل شد،نعره زدم : اشکااااااااااان
عصبی تکونش دادم دیگه صدایی از جانب #پیکر پاره پارش🕊 نشنیدم
د لعنتی بلندشوووو...
خیره شدم به #لبخندش با ناباوری و گیجی اطرافو نگاه کردم این #جهان
بدون #اشکان الف نداشت ....😭
#این_داستان_ادامه_دارد...
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🌾
🍃🍂
💐🍃🍁
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃🌾
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👮 #قسمت_صدو_نود 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• می آیم پشتت بر نمی گردی نگاهم ڪنی، #همیشه بر میگشتی ها همانطور ڪه #پشتت است میگویی: ڪاری نداری #فاطمه جان...؟ #تلخ میگویم: به بی بی بگو ببخشه اینقدر تو رو پیشش #شرمنده ڪردم ❥• #مڪث…
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_نودو_یڪ 📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• می آیم توی خانه #چشمم به شیئ #فیروزه ای رنگ روی میز می افتد ڪاسه از دستم #سر میخورد و روی زمین تڪه تڪه میشود #میدوم سمت میز #انگشترت است اشڪ هایم
بی محابا میریزند زار میزنم انگشتر
روی #پاڪتی قراردارد با #چشمانی
ڪه تار نبیندپاڪت را برمیدارم
اشکهایم را با بی رحمی پس میزنم
❥• دستانم #میلرزد پاڪت تاشده
را باز میڪنم
#خط توست... همان خط قشنگ
#نوشته ای:
#به_طواف_ڪعبه_رفتم
#به_حرم_رهم_ندادند
#تو_برون_در_چه_ڪرده ای
#به_درون_خانه ای؟
#بسم_رب_الشهدا_و_الصدیقین
فاطمه جانم سلام...
الان ڪه #نامه را میخوانی من راهی سرزمین #عشق شده ام میدانم حال دلت خوب نیست عزیز دلم شاید
این دفعه ڪه بروم #برگشتی
در ڪار نباشد #انگشترم را به
#صاحبش برمیگردانم،
❥• فاطمه جان #حلالم ڪن خیلی بخاطرم سختی ڪشیدی میدانم
بی تابیت بخاطر من نیست دل تو هم #شهادت میخواهد ، اما تو بمان
و ڪار #زینبی ڪن،تو بمان و به
#عمه سادات اقتدا ڪن اگر #لیاقت داشتم و شهید شدم سرقولم می مانم
و #زهیرت میشوم قربانت،تصدقت،
#حسام
#یاحیدر
❥• ازجایم بلند میشوم و توی اتاق میروم #سردرد بدی گرفته ام وارد اتاق میشوم #عڪست روی دیوار #اظهار وجود میڪند، برش میدارم و روی تخت مینشینم عڪست را بجای #تو بغل میڪنم، حالم بداست فڪر میڪنم اگر بخوابم دیگر بیدار نمی شوم، به همین #خیال دراز میڪشم و چشمانم را می بندم و به تو #فڪر میڪنم در فڪرت به #خواب میروم...
#این_داستان_ادامه_دارد... ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_نودو_یڪ 📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• می آیم توی خانه #چشمم به شیئ #فیروزه ای رنگ روی میز می افتد ڪاسه از دستم #سر میخورد و روی زمین تڪه تڪه میشود #میدوم سمت میز #انگشترت است اشڪ هایم
بی محابا میریزند زار میزنم انگشتر
روی #پاڪتی قراردارد با #چشمانی
ڪه تار نبیندپاڪت را برمیدارم
اشکهایم را با بی رحمی پس میزنم
❥• دستانم #میلرزد پاڪت تاشده
را باز میڪنم
#خط توست... همان خط قشنگ
#نوشته ای:
#به_طواف_ڪعبه_رفتم
#به_حرم_رهم_ندادند
#تو_برون_در_چه_ڪرده ای
#به_درون_خانه ای؟
#بسم_رب_الشهدا_و_الصدیقین
فاطمه جانم سلام...
الان ڪه #نامه را میخوانی من راهی سرزمین #عشق شده ام میدانم حال دلت خوب نیست عزیز دلم شاید
این دفعه ڪه بروم #برگشتی
در ڪار نباشد #انگشترم را به
#صاحبش برمیگردانم،
❥• فاطمه جان #حلالم ڪن خیلی بخاطرم سختی ڪشیدی میدانم
بی تابیت بخاطر من نیست دل تو هم #شهادت میخواهد ، اما تو بمان
و ڪار #زینبی ڪن،تو بمان و به
#عمه سادات اقتدا ڪن اگر #لیاقت داشتم و شهید شدم سرقولم می مانم
و #زهیرت میشوم قربانت،تصدقت،
#حسام
#یاحیدر
❥• ازجایم بلند میشوم و توی اتاق میروم #سردرد بدی گرفته ام وارد اتاق میشوم #عڪست روی دیوار #اظهار وجود میڪند، برش میدارم و روی تخت مینشینم عڪست را بجای #تو بغل میڪنم، حالم بداست فڪر میڪنم اگر بخوابم دیگر بیدار نمی شوم، به همین #خیال دراز میڪشم و چشمانم را می بندم و به تو #فڪر میڪنم در فڪرت به #خواب میروم...
#این_داستان_ادامه_دارد... ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅