🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
مقام #حاج_همت؛
🍀🌹🍀🌹🍀🌹
همسر شهيد: پس از شهادت حاجي،

حضرت زينب ( سلام ا... عليها) را

در خواب ديدم که به من گفتند

همسر شما از اولياي خاص

خداست.


🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‌ ‌ چه آرزوهای قشنگی می کردند و چقد زیبا اجابت می شد...
.
#حاج_احمد آرزو کرده بود:
"بدست شقی ترین انسانهای روی زمین یعنی اسرائیل_ها کشته بشم"
و حالا دست اونهاست...
.
.
#حاج_همت از خدا خواسته بود:
"مثل مولایم بدون سر وارد بهشت بشم"
ترکش خمپاره سرش رو برد...
.
.
#شهید_برونسی همیشه می گفت:
"دوست دارم مثل حضرت زهرا گمنام باشم"
سالها پیکرش مفقود بود...
.
.
#آقا_مهدی_باکری می گفت از خدا خواستم:
"بدنم حتی یک وجب از خاک زمین رو اشغال نکنه"
آب دجله او رو برای همیشه با خودش برد...
.
.
#حاج_آقا_ابوترابی در مسیر پیاده روی مشهد می گفت آرزو دارم:
"در جاده عشق (مشهد) از دنیا برم"
تو همون مسیر خدا بردش و روز شهادت امام رضا در جوار امام_رضا دفن شد...

👇👇👇👇👇👇👇

#حاج_حسین_یکتا:
میخواستن؛
میشد...
میخوایم!
نمیشه...
چه کار کردیم با این دل ها...
.
.
این شبها ؛
شبهای سرنوشت...
از خداوند بخوایم!
دلمان را برای امام زمان علیه السلام،شش دانگ سند بزند...
و برای این کار یاریمان کنند...
که دست و پا و گوش و چشم و زبان جز برای رضای حضرت حجت عج به حرکت در نیاد!

که خداوند راضی خواهد بود...
که عاشق ما خواهد شد...
که ان شا الله،عاقبتمان شهادت...

🏴 @shahidegomnamm
#داستان 📚

#فرمانده_من

#قسمت_دهم

🚌ماشین توقف کرد و یکی از آقایون #بسیجی گفت : همسفران عزیز ! توجه کنید،شهر تموم شد،اینجا هر قطعه یه (منطقه )اس و هر منطقه ( یک
ایستگاه بهشتی )😍

فرصت کوتاهه ان شاء الله که از این سفر نهایت استفاده رو ببریم ، ان شاء الله در طول این سفر با وضو باشیم ،از لغویات و سخن بیهوده هم بپرهیزیم و موقع پیاده شدن از ماشین با پای راست پیاده بشیم.
اولین ایستگاه #یادمان_دوکوهه
نماز مغرب و عشا هم اینجا اقامه میشه،التماس دعا ...

یک و نیم ساعت دیگه همین جا پیش ماشین باشید.👇🏻

بغلیم پیاده شد و منم پشت سرش با "پای راست " خارج شدم .چند قدم که جلوتر رفتم ایستادمو چادرمو مرتب کردم . سرمو آوردم بالا... یه عطر غریبی به مشامم خورد اروم گفتم : #دوکوهه_السلام_ای_خانه_ی_عشق
ساختمونای زخمی که رو یکیشون عکس حاج همت خودنمایی میکرد همچنان استوار و پابرجا بودند . یه تانک و چند تا قایق نمادی توی محوطه بود. شروع کردم به راه رفتن . آروم #چفیه مو لمس کردم . از کنار تانک رد شدم،به ساختمونا نزدیک شدم روحم دیگه متعلق به خودم نبود اونقدر کتاب درباره ی این جا خونده بودم ک انگار تو اینجا زندگی کرده بودم .به ورودی ساختمون که رسیدم خم شدمو دیوارشو بوسیدم . از پله ها آروم آروم بالا رفتم . در اتاقا بسته بودن . اتاقایی که یه زمانی #حاج_همت و #حاج_احمد_متوسلیان توشون زندگی کرده بودن . رومو که برگردوندم با لبخند و چشمای اشکالود به منظره ی روبه روم نگاه کردم .😭
#حسینیه_شهید_همت ، یه حوض بزرگ و پر آب و تابلوهای چوبی دور و برش که معلوم نبود روشون چی نوشته واسم جالب توجه بودند . با تموم وجود بو کشیدمو ریه هامو پر از هوایی کردم که یه روز شهدا ازش تنفس میکردن 😔 چشمامو بستم و تصور کردم یه روز اینجا ، درست روبه روم همه ی واحد ها و گردانها جمع میشدند و #شهید_محسن_گلستانی واسشون " اللهم الجعل صباحنا صباح الابرار و لا تجعل صباحنا صباح الاشرار میخوند . اشکامو با گوشه ی چادرم پاک کردم .و به دیوار تکیه دادم . رو دیوارای ساختمون آثار گلوله و خراشیدگی به وضوح مشخص بود . گوشه ی دیوار یه نوشته ای توجهمو جلب کرد . نزدیک تر که شدم با یه خط کج و ماوج برخوردم که نوشته بود :#نحن_ابناء-الخمینی
دوربینمو در آوردم .📷
حدود یه ربع بعد از این نوشته و از همه جا ی ساختمن عکس انداخته بودم . با صدای زنگ گوشیم دوربینمو گذاشتم سرجاش . گلومو صاف کردم در حالیکه از پله ها پایین میومدم علامت سبزو لمس کردم . مامان بود -جانم ؟
-الو ؟ سلام فاطمه جان .. خوبی دخترم ؟🤔
-سلام مامانی ..الحمدالله من خوبم شماخوبی؟😍
-اره عزیزم ...مامان جان رسیدید ؟😌
- اوهوم الان دوکوهه ایم . قراره نماز مغرب و عشا رو اینجا باشیم . شبم پادگان میخوابیم😇
- خب.. خوش میگذره ؟🤔
- آره مامان جات حسابی خالیه ان شاء الله خودت بیای ببینی اینجا چقدر قشنگه راستی بابا کجاس ؟🤔
-بابا بیرونه مامان جان شب خونه ی خاله پری دعوتیم،راستی فاطمه جان یادت نره شب پتو زرشکیه رو بکشی روت ها- ای بابا ،مامان ما رو باش چششششم . اما باور کن اینجا هوا خوبه😩
- خب باشه کار از محکم کاری عیب نمیکنه کاری نداری دخترم ؟😚
- نه قربونت برم سلام برسون به همه...
-باشه دخترم ... التماس دعا ، خداحافظ
- خداحافظ🙂
در حین حرف زدن حواسم نبود چقدر راه رفتم رسیده بودم به کنار حوض ... همون حوضی که یه روزی شهدا توش وضو گرفته بودن کنار حوض چشمم به مردی افتاد که کنار حوض نشسته بود و سرشو بین دستاش گرفته بود ،معلوم بود دلش مثل من هوائیه .
از شانس بدم دقیقا همون لحظه سرشو آورد بالا و برای چند لحظه نگاهامون به هم گره خورد . سریع سرمو پایین انداختم و رفتم سمت حوض . ولی چهره اش خیییییلی واسم اشنا بود ...🤔

چشمای خمار و اشکالود و چهره ی پر صلابتش منو یاد یکی مینداخت اما نمیدونستم کی.🙁
به آب توی حوض خیره شدم ،دستامو فرو کردم توش ، آب خنک از لای انگشتام گذشت . یه مشت از آب مقدس حوض به صورتم زدم . روی یکی از تابلونوشته ها عبارت #برای_شادی_روح_شهدا_صلوات به چشم میخورد زیر لب زمزمه کردم : اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فـرجهم💚
دوربینمو در آوردم و از حوض و تابلوهای چوبی عکس انداختم . یه صدای بلند سخنرانی به گوشم خورد .دور وبرمو که نگاه کردم دیدم چند متر اونطرف تر یه عده ای دور یه جانباز که یه پا بیشتر نداشت جمع شده بودند و اون آقا پشت میکروفون براشون حرف میزد . قاطی جمعیت شدم

ادامه در بخش بعد👇🏻
ڪپی بدون ذکر منبع ممنوع و پیگ‌رد الهی دارد⛔️

💠کانال عهد با شهدا 💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊

#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_بیست_ونهم
#خاطرات

🍁خاطره ای از زبان برادر شهید؛

💥می‌گفت #شهادتِ شهید فقط #دست خودش است

من یکبار #خوابی دیده بودم که آن‌را برای #محمودرضا تعریف کردم. من خواب دیده بودم که با #حاج_همت دست دادم و همدیگر را #بغل کردیم و به او گفتم حاجی #دست ما را هم بگیر. #منظورم هم از این حرف این بود که #باب_شهادت را به روی ما هم باز کنید که حاج همت دستش را کشید و گفت: «دست من نیست». قبل از اینکه این خواب را برای اخوی تعریف کنم، روی این خواب زیاد فکر کرده و برای دوستانی هم تعریف کرده بودم. با خودم می‌گفتم مگر می‌شود؟ همه چیز دست #شهداست و شهدا دستشان باز است. این #معما برای من حل نمی‌شد🤔 و همیشه فکر می‌کردم که #تعبیرش چیست؟ برای #محمودرضا که تعریف کردم به راحتی برایم #حلش کرد.
💥گفت: « #شهادتِ شهید دست هیچکس نیست؛ فقط #دست_خودش است. شهید تا نخواهد شهید شود، شهید نمی‌شود.» و در حرفهایش به من فهماند که خودش هم بخاطر #تعلقاتش شهید نمی‌شود.💥

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
💥خمپاره صاف خورد ڪنارِ سنگر
#حاج_همت گفت:
بر محمـد و آل محمـد صلوات
نگاهش ڪردم ، انگار #هیچ چیز
نمےتوانست تکانش بدهد...
دلم ازاین #ایمانها مےخواهد

#شهیدمحمدابراهیم_همت
#خاطره

🆔 @shahidegomnamm