🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
🔻 سیر نمایشگاهی
#بخش_پنجم

💢 #بانیان_تحریم_مروجان_تسلیم

💰 خروج سرمایه گذاران خارجی باعث فشار به اقتصاد کشور❗️
🌹کانال عهدباشهدا🌹
🌸 @shahidegomnamm ‼️
امیرالمؤمنین(ع):

💢از زمین خوردن کسی #شاد مشو، که نمی دانی گردش روزگار برای تو چه در آستین دارد.

📚غررالحکم/۱۰۲۹۰
#حدیث

🌹کانال عهدباشهدا🌹

@shahidegomnamm ↩️
🗓12دی ماه
#سالروز_شهادت روحانے مبارز

#شهیدباقر_النمرگرامی باد💐

🍃وسَيـَعْلَمُ الَّـذِيـنَ ظَلَمُـوا أَيَّ مُنـقَلَبٍ يَنقَلِبُــون 🍃
💐شادی روحش صلوات
🌹کانال عهدباشهدا🌹

@shahidegomnamm ↩️
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊🕊🕊

💥 #فرار_از_گناه_بہ_سبڪ_شهـدا

#صنــدوقچہ_جبهہ🗃

مسلمان بودنش فقط براے خودش نبود، سعے می‌ڪرد اعضاے خانہ هم با او همراه شوند. یکے از کارهایے کہ براے این همراهے طرح ریزے ڪرده بود، صندوقچه‌ی جبهہ بود!
#صندوق کوچکےرا #درست ڪرده بود؛ هر ڪس #غیبت می‌ڪرد یا #دروغ مےگفت، باید #مبلغے_پول درون صندوق مے‌انداخت. #پول‌هاے صندوقچہ را هم گذاشتہ بود براے #کمک_بہ_جبهه.

#شهید_علی‌_اصغر_کلاته‌_سیفری 💐
#خاطره
📙کتاب گامے بہ آسمان، ص23

رسول خدا (ص)
💥آدمے از پرهیزگاران نمےشود مگر اینکه #حسـابرسـی او از #نفسش سخت تر از حساب ڪشیدن او از شریڪش باشد.

📚وسـائل الشـیعه، ج16،ص98

🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
❤️عشق یعنے
تو بخندی
کہ مرا غم نبرد ...

#ولادت : ۱۳۶۶/۱۰/۱۲
#شهادت : ۱۳۹۵/۰۵/۱۰

#شهیدمدافع_حرم_محمود_نریمانی
#تولدت_مبارڪ_مردآسمانے💐

🌹کانال عهدباشهدا🌹

@Shahidegomnamm ↩️
📌پیام شهید را بخاطر بسپار👆👆

#شهید_حمید_رستمی
#وصيتنامه
#پیام_شهید
#حجاب

🌹کانال عهدباشهدا🌹

@shahidegomnamm ↩️
🍃دنبالِ "شُهرَتیم" ..
و پِیِ "اسمو رَسم و نام..

🍃غافل از اینکه..
فاطمه (س) #گــمنام میخَرد...

#معراج_شهدا
#یادشهدا_باصلوات
#دلنوشته

🌹کانال عهدباشهدا🌹

@shahidegomnamm ↩️
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊

💠دست هاي مرا ز تابوت بيرون گذاريد
تا دنيا پرستان بدانند كه دست خالي
از اين دنيا مي روم و چشم هاي مرا باز بگذاريد
تا كوردلان بدانند كه كور كورانه اين راه را
انتخاب نكرده ام

#شهيد_حسين_مداحي
#وصيتنامه

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
🔺روایت همسر شهید از گریه کردن
شهید برای رفتن به سوریه ...

🌺شهید #سجاد_طاهرنیا

🌹کانال عهدباشهدا🌹
🆔 @shahidegomnamm 🍃
📌حلقوم ها را می‌توان برید ،
اما فریادها را هـرگز👉
فریادے ڪہ ،
از حلقومِ بریدہ برمی‌آید،
جاودانہ می‌ماند.🌷

#شهیدسیدمرتضے_آوینے
#پیام_شهید
#شیخ_نمر
#سالگردشهادت
#لعن_الله_آل_سعود

↪️ @shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
بسم رب العشق #قسمت_چهاردهم #علمــــــدار_عشـــــــق😍# وارد خونه شدیم عزیزجون من برم لباسام عوض کنم بیام کمکتون برو مادر آقاجون : خانم به نظرت چهره اون پسره مرتضی کرمی برات آشنانبود ؟ چرا حاجی انگار یه جا دیدمش اما خوب یادم نمیاد تو این هفته اتفاق…
بسم رب العشق
#قسمت_پانزدهم - #علــــــــــمدار_عشـــــــــق😍#

سوار اتوبوس شدیم
به طوری اتفاقی من و زهرا کرمی کنارهم قرارگرفتیم

زهراشروع کرد به حرف زدن
منو شما چندتارتبه باهم فرق داریم
بله میدونم
اسم من زهراست
منم نرگس ساداتم
ای جانم ساداتی

میگم نرگس بااونکه مانتویی چقدرباحجابی
ممنونم زهراجان
شروع کردیم به حرف زدن
باهم دوست شدیم
زهرا اینا ۴ تابچه بودن
مرتضی- مجتبی- فاطمه - زهرا
پدرزهرا جانباز جنگ بود توعملیات کربلای۵ جانبازشده بود


چندساعت بعد رسیدیم دریا
همه کنارهم آب بازی میکردن
ولی من تنها روی یه تخت سنگ نشسته بودم و به دریا نگاه میکردم

چندمتر اون طرف تر
زهرا و برادرش باهم آب بازی میکردن
زهرا باحجاب کامل و برادرشم با لباس یقعه طلبگی
معلوم بود خیلی باهم صمیمی بودند

تا آقای صبوری همکلاسیمون رفت سمت آقای کرمی
زهراهم اومد پیش من
نرگس پاشو بیا بریم صدف جمع کنیم
باشه

ناهار منو زهرا باهم خوردیم

بعداز ناهار به سمت ویلا راه افتادیم

ویلای ما تا ویلای آقایون ۳۰۰ متری فاصله داشت
فضای ببینشم یه جنگل سرسبز بود

منو نرگس
یه دخترخانمی به اسم مرجان رفیعی باهم تو یه اتاق بودیم

مرجان دخترکاملا بی حجاب بود

من که انقدر خسته بودم بدون شام خوابیدم

فردا صبح بعداز صبحونه
زهرا اعلام کرد داریم میریم بازارمحلی
اما خانمها حواسشون باشه از کاروان جدانشن
منو- زهرا کنارهم راه میرفتیم خرید میکردیم
چشمام خورد به یه دست فروش که لباس محلی میفروخت
چهاردست خریدم برای خودم - نرگس سادات- رقیه سادات و زن سیدهادی خریدم
بعدازظهر بعدازنماز صرف ناهار یه مقداری استراحت
به سمت چندتا امامزاده که تا ویلاساعتی فاصله داشتن حرکت کردیم
من هم طبق معمول به حرمت مکانی که قراربود بریم چادر سر کردم

روز سوم اردومون درشمال
رفتیم تلکابین سواربشیم
تعداد دخترا ۳۰ نفر بود و تو کابین ۶ تا خانم سوارشدیم

عصری ساعت ۴ بعدازظهر به سمت مشهدالرضا حرکت کردیم

نویسنده بانـــــــــــو ..........ش



🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
در این شب زیبا
تقدیم میکنم
عشق ومحبت
ومهربانی را
به کسانی که
ازدل شکستن بیزارند
و درتمنای آنندکه
دلی را بدست آوردند

🌛 #شبتون_در_آغوش_پروردگار 🌜
🌸
🍂🌸🍂
🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸
@shahidegomnamm🍃🍂🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃در قیـد غمم
خاطرِ آزاد ڪجایی

🍃تنگــ استــ دلـم
قوّتـــ فریاد ڪجایی

🍃ڪو هم نفسی
تا نفسی شـاد بـرآرم

🍃ای آن ڪہ نرفتی
دمی از یاد ڪجایی

💚 یا صاحب الزمان 💚

@shahidegomnamm ↩️
از نوشخَـــ😊ــند گـرم تو
آفــاق تازه گشـت 🍃

صُبـ🌤ـــحِ بـهار این
لبـــِ خنــــدان نداشته است..🍃

#صبحتون_معطر_به_عطرشهدا🌺
#دلنـوشـته📝

@Shahidegomnamm ↩️
ஜ۩﷽۩ஜ▬▬
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_ازکلام_وحی
🔸صفحه 140
🔹جزء 7
🔸سوره انعام
🔹آیه 95 الی 101

🌷کانال عهد با شهدا 🌷
@Shahidegomnamm 👆کلیک
ஜ۩﷽۩ஜ▬▬
#تلاوت_روزانه_یک_صفحه_ازکلام_وحی
🔸صفحه 140
🔹جزء 7
🔸سوره انعام
🔹آیه 95 الی 101

🌷کانال عهد با شهدا 🌷
@Shahidegomnamm 👈کلیک
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_نودویک دندونشو از شدتــ درد رو لبش گذاشتــ سرشو به نشونہ مثبت تڪون داد ... ناچار سِرُممو گرفتم تو دستم چادر گلدار سفیدمو ڪشیدم رو سرم و هراسون رفتم پرستار رو صدا زدم، خودمم پشت پرستار با دو رفتم طرف اتاق ... 🏃🏻🏃🏻 حسام رو دستش خم…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_نودودو

نمےتونستم ولش ڪنم اشکام با بےرحمے کله صورتمو خیس کرده بود...😭
ناچار با صداے بلند پرستارو صدا زدم طولی نکشید که مردی با روپوش سفید با عجله اومد سمتمون و جسمه بی جونه حسامو ازم جدا کرد...🏃🏻
دستمو جلوے دهنم گرفته بودم و شوڪه به حسام ڪه حالا رو تختــ خوابونده بودنش و چشاے قشنگش بسته بود نگاه مےکردم اصلا نمی تونستم تصور کنم بیهوش شده...
با ڪشیده شدن دستم سرمو برگردوندم که با چهره‌ے جدی یھ پرستار روبه رو شدم ...
پرستار: خانم لطفا کنار بایستید... وضعیت بیمار اورژانسیه.....😐
وضعیت بیمار اورژانسیه...؟؟وضعیت...بیمار اورژانسیه؟😱
این جمله همش تو ذهنم تکرار می شد مثل پژواک...کوه
با قدمای سست عقب عقبکی از اتاق بیرون اومدم و روی صندلی که پشت سرم بود نشستم با صدای کوبیده شدن در با وحشت سرمو بالا اوردم که به همراهش یه دکتر و پرستار برانکاردی رو که حسام روش خوابیده بود با عجله به سمت اسانسور بردن...🏃🏻🚪
با درد شدیدی که تو معدم پیچید ناخوداگاه دستمو رو دلم قرار دادم و افتادم رو زمین...
تصویر روبه روم کم کم تار شد و دیگه هیچی نفهمیدم...😣
پلکامو اروم تڪون دادم و روشنایے ڪور کننده ای رو احساس کردم چند بار ڪہ پلڪ زدم چشمام عادت کرد خواستم از جام بلند بشم که دستم تیر کشید یه نگاه به دستم که انداختم کبودی های ناشی از سِرمو دیدم واقعا درده عجیبی داشت... 😔
سرمو رو بالش گذاشتم و به پهلوی راستم که متمایل شدم تصویر روبه روم برام اشنا اومد یکم که دقت کردم دیدم حسامه.... انگار خوب نمی دیدم دسته سالمشو گذاشته بود رو چشماش و اون یکی دستش که باند پیچی شده بود روی سینش قرار داشت...
نمی دونم تو این مدت چی گذشته بود ولی مهم این بود که الان تو هوای اون نفس می کشیدم الا فقط و فقط حضور حسام برام ارزش داشت...💞

ادامه دارد. ..

💠کانال عهدباشهدا💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
🍃آهستہ بہ پرواز بیندیش،

تا باد پریشان نڪند

بال و پرت را .....🕊

#شهید_مجتبے_بابایے_زادہ
#دلنوشته📝

🌹کانال عهدباشهدا🌹

@shahidegomnamm ↩️
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊

💠خداوندا !
تو را #سپاس که عنایت فرمودی و مرا
جزو بندگان #فقیرت قرار دادی تا
زرق و برق #دنیا مرا نفریبد و در
لجنزار زندگی #پست مادی فرو نروم
و جزء بندگان #گمراهت قرار نگیرم.

#شهید_علی_اصغر_کلاته_سیفری
#وصیتنامه

🌹کانال عهدباشهدا🌹

https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw