☘حالا ڪہ جانمان از عشق و عطر
حسین(ع)لبریز است
با پرچم حسینے بہ بهار مےرسیم
☘سبز مےشویم در بهار محمدے
فصل ناب انتظارمان آغاز مےشود؛
با بهار مهدوے❣
#ماه_ربیع_الاول_مبارک💐
🌹 @shahidegomnamm ◀️
حسین(ع)لبریز است
با پرچم حسینے بہ بهار مےرسیم
☘سبز مےشویم در بهار محمدے
فصل ناب انتظارمان آغاز مےشود؛
با بهار مهدوے❣
#ماه_ربیع_الاول_مبارک💐
🌹 @shahidegomnamm ◀️
اینبار اگر رقـیه گریان گردد
زینـب ز جسارتی پریشان گردد
بر خیل یزیـدیان زجان می تازیم
تا عبرت جن و انـس و شیـطان گردد
#ڪلنا_عباسڪ_یا_زینب_س
🌹کانال عهدباشهدا🌹
↪️ @Shahidegomnamm
زینـب ز جسارتی پریشان گردد
بر خیل یزیـدیان زجان می تازیم
تا عبرت جن و انـس و شیـطان گردد
#ڪلنا_عباسڪ_یا_زینب_س
🌹کانال عهدباشهدا🌹
↪️ @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹 🌹 @shahidegomnamm ❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹 #داستان #فرمانده_من #قسمت_شصت_ویک خیلی خوشحال شدم.😍 عاقد گفت: احسنت ب انتخابتون و شروع کرد ب خونده خطبه😇 برادر حسام قرآنو داد دستم و گفت: اگه زحمتی نیست، شما بازش کنید. قرآنو از دستش گرفتم، بوسیدمش و با…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_شصت_ودو
گرمای دستش بهم منتقل شد.💖
دستاشو ک ازم جدا کرد سرمو بالا گرفتم و برای اولین بار تو چشماش خیره شدم.😍😍
چ چشمای قشنگی داشت، با آدم حرف میزدن. پر از مهربونی بود، مثل اینکه مرد من هم تو صف کمال بوده و هم تو صف جمال...😍❣
یادم اومد چند دقیقه است زل زدم تو صورتش. شرمگین سرمو پایین انداختم🙈
حسام با ملایمت گفت: از من خجالت می کشی فاطمه جان؟؟؟😞
نمیدونستم چه جوابی بدم..
به زور سرمو بالا آوردم و گفتم نه نه، به هیچ وجه.. من شرمنده ی اخلاق خوبتونم❤❤
_نمیخوای دستتو باز کنی؟😊
پاک یادم رفته بود. دستمو باز کردم، چشمم به گردنبند یا زهرام افتاد😮
دست حسام چیکار میکرد؟🤔
#ادامه_دارد...
#دلتون_نخوادا 😅
#ان_شاالله_روزی_همتون 😍
#یا_زهرا ❤️
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد 🚫❌
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#فرمانده_من
#قسمت_شصت_ودو
گرمای دستش بهم منتقل شد.💖
دستاشو ک ازم جدا کرد سرمو بالا گرفتم و برای اولین بار تو چشماش خیره شدم.😍😍
چ چشمای قشنگی داشت، با آدم حرف میزدن. پر از مهربونی بود، مثل اینکه مرد من هم تو صف کمال بوده و هم تو صف جمال...😍❣
یادم اومد چند دقیقه است زل زدم تو صورتش. شرمگین سرمو پایین انداختم🙈
حسام با ملایمت گفت: از من خجالت می کشی فاطمه جان؟؟؟😞
نمیدونستم چه جوابی بدم..
به زور سرمو بالا آوردم و گفتم نه نه، به هیچ وجه.. من شرمنده ی اخلاق خوبتونم❤❤
_نمیخوای دستتو باز کنی؟😊
پاک یادم رفته بود. دستمو باز کردم، چشمم به گردنبند یا زهرام افتاد😮
دست حسام چیکار میکرد؟🤔
#ادامه_دارد...
#دلتون_نخوادا 😅
#ان_شاالله_روزی_همتون 😍
#یا_زهرا ❤️
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد 🚫❌
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_شصت_ودو گرمای دستش بهم منتقل شد.💖 دستاشو ک ازم جدا کرد سرمو بالا گرفتم و برای اولین بار تو چشماش خیره شدم.😍😍 چ چشمای قشنگی داشت، با آدم حرف میزدن. پر از مهربونی بود، مثل اینکه مرد من هم تو صف کمال بوده و هم تو صف جمال...😍❣ یادم…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_شصت_وسه
با تعجب سرمو بالا گرفتم که با چهره ی خندون حسام مواجه شدم...ابروهامو دادم بالا و پرسیدم:گردنبندم که تو گردنم بود دسته شما چیکار میکرد، بهم نزدیک تر شد ضربان قلبم رفته بود بالا اولین بار بود که انقدر بهش نزدیک بودم...با همون لبخندش گفت: وقتی خانم تشریف اورده بودن یادمان شهید هادی اونجا از گردنشون افتاده بوده...😅
از خجالت سرمو انداختم پایین دسته راستشو جلو اورد و با ملایمت چونمو گرفت وسرمو اورد بالا و گفت: لبخند بزن بانوی بهار...داریم میریم پابوس اقا...😍
ناخوداگاه لبخندی مهمون لبام شد با لبخند من حسامم خندید،دستمو تو دستش گرفت و باهم رفتیم سمت ماشینش در جلو رو برام باز کرد تا بشینم تو حال و هوای خودم بودم که با دیدن تابلوی فرودگاه به خودم اومدم...همیشه دوست داشتم عقدم تو حرم اقاباشه ولی همینشم کلی سعادته...😢
سرمو برگردوندنم و محو چهره ی جدی حسام شدم کاملا حرفه ای رانندگی میکرد، سنگینی نگاهمو که حس کرد یه لبخند دندون نما زد منم به تبعیت ازش یه لبخند زدم...☺️
تقریبا بعد از یک ربع دیگه تو فرودگاه بودیم نیم ساعت دیگه پرواز داشتیم رو صندلیای نقره ای رنگ که تو سالن فرودگاه بود نشستیم...
یکم از هواپیما میترسیدم میدونستم رنگم پریده...سرم پایین بود که با صدای بشاش حسام اروم سرمو گرفتم بالا...😇
حسام: بانو دوساعت دیگه از اکسیژنی تنفس میکنیم که یه روزی اقا توش بوده
صداش خیلی شاد بود وذوق داشت مثله پسربچه ها شده بود چون یکم حالم مساعد نبود به زدن یه لبخند بی جون اکتفا کردم...🙂
چشمش که بهم افتاد یه اخم خفیفی کرد گفت:حالت خوب نیست فاطمه؟؟؟🤔😥
نمیدونم چرا دلم قنج میرفت با اسم کوچیک صدام میکرد در جوابش گفتم: نه فقط یکم از هواپیما می ترسم. 😳
با مهربونی گفت: خانم یه پلیس که نباید از چیزی بترسه😆
وسط حرفش پریدمو گفتم: والبته دختر یه اقای قاضی😎
حسام: اوه اوه عذرت دیگه قبول نیست خانم سعادت
باشنیدن حرفش یه لحظه خشکم زد منو خانم سعادت خطاب کرد...چه حسه دلنشینی بود... 😌
همون لحظه بود که اعلام کردن هواپیما اماده ی پروازه دوتاییمون به تکاپو افتادیم با عجله رفتیم سمت اتوبوسایی که مارو به هواپیما می رسوند داخل اتوبوس شلوغ بود ...
چادرمو بیشتر به خودم پیچیدم و سوار شدم خیلی شلوغ بود با برخورد شونه و دستم به یه نفر بدنم لرزید برگشتم دیدم حسام حصار دستاشو دورم زده تا به کسی نخورم...حس ارامش و امنیت عجیبی بهم دست داد...💚
همون جا بود که از خدا تشکر کردم بخاطر این مرد اسمونی...
به هواپیما که رسیدیم اول من پیاده شدم...
#ادامه_دارد...
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#فرمانده_من
#قسمت_شصت_وسه
با تعجب سرمو بالا گرفتم که با چهره ی خندون حسام مواجه شدم...ابروهامو دادم بالا و پرسیدم:گردنبندم که تو گردنم بود دسته شما چیکار میکرد، بهم نزدیک تر شد ضربان قلبم رفته بود بالا اولین بار بود که انقدر بهش نزدیک بودم...با همون لبخندش گفت: وقتی خانم تشریف اورده بودن یادمان شهید هادی اونجا از گردنشون افتاده بوده...😅
از خجالت سرمو انداختم پایین دسته راستشو جلو اورد و با ملایمت چونمو گرفت وسرمو اورد بالا و گفت: لبخند بزن بانوی بهار...داریم میریم پابوس اقا...😍
ناخوداگاه لبخندی مهمون لبام شد با لبخند من حسامم خندید،دستمو تو دستش گرفت و باهم رفتیم سمت ماشینش در جلو رو برام باز کرد تا بشینم تو حال و هوای خودم بودم که با دیدن تابلوی فرودگاه به خودم اومدم...همیشه دوست داشتم عقدم تو حرم اقاباشه ولی همینشم کلی سعادته...😢
سرمو برگردوندنم و محو چهره ی جدی حسام شدم کاملا حرفه ای رانندگی میکرد، سنگینی نگاهمو که حس کرد یه لبخند دندون نما زد منم به تبعیت ازش یه لبخند زدم...☺️
تقریبا بعد از یک ربع دیگه تو فرودگاه بودیم نیم ساعت دیگه پرواز داشتیم رو صندلیای نقره ای رنگ که تو سالن فرودگاه بود نشستیم...
یکم از هواپیما میترسیدم میدونستم رنگم پریده...سرم پایین بود که با صدای بشاش حسام اروم سرمو گرفتم بالا...😇
حسام: بانو دوساعت دیگه از اکسیژنی تنفس میکنیم که یه روزی اقا توش بوده
صداش خیلی شاد بود وذوق داشت مثله پسربچه ها شده بود چون یکم حالم مساعد نبود به زدن یه لبخند بی جون اکتفا کردم...🙂
چشمش که بهم افتاد یه اخم خفیفی کرد گفت:حالت خوب نیست فاطمه؟؟؟🤔😥
نمیدونم چرا دلم قنج میرفت با اسم کوچیک صدام میکرد در جوابش گفتم: نه فقط یکم از هواپیما می ترسم. 😳
با مهربونی گفت: خانم یه پلیس که نباید از چیزی بترسه😆
وسط حرفش پریدمو گفتم: والبته دختر یه اقای قاضی😎
حسام: اوه اوه عذرت دیگه قبول نیست خانم سعادت
باشنیدن حرفش یه لحظه خشکم زد منو خانم سعادت خطاب کرد...چه حسه دلنشینی بود... 😌
همون لحظه بود که اعلام کردن هواپیما اماده ی پروازه دوتاییمون به تکاپو افتادیم با عجله رفتیم سمت اتوبوسایی که مارو به هواپیما می رسوند داخل اتوبوس شلوغ بود ...
چادرمو بیشتر به خودم پیچیدم و سوار شدم خیلی شلوغ بود با برخورد شونه و دستم به یه نفر بدنم لرزید برگشتم دیدم حسام حصار دستاشو دورم زده تا به کسی نخورم...حس ارامش و امنیت عجیبی بهم دست داد...💚
همون جا بود که از خدا تشکر کردم بخاطر این مرد اسمونی...
به هواپیما که رسیدیم اول من پیاده شدم...
#ادامه_دارد...
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
حضرت خامنهای:
💠میرزا کوچک از همت و اراده و شخصیت و هویت خود خرج کرده، برای اینکه به یک نسل هویت و شخصیت و نیرو و اراده ببخشد
11 آذر #سالروز_شهادت
میرزا کوچک خان جنگلی گرامی باد💐
@shahidegomnamm
💠میرزا کوچک از همت و اراده و شخصیت و هویت خود خرج کرده، برای اینکه به یک نسل هویت و شخصیت و نیرو و اراده ببخشد
11 آذر #سالروز_شهادت
میرزا کوچک خان جنگلی گرامی باد💐
@shahidegomnamm
🍂اے شقایق هاے آتش گرفتہ!
دل خونین ما شقایقے است
ڪہ داغ شهادت شما را برخود دارد .
آیا آن روزنیزخواهد رسید ڪہ بلبلے
دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟😔
#شهید_آوینے
#پیام_شهید
↪️ @shahidegomnamm 🌹
دل خونین ما شقایقے است
ڪہ داغ شهادت شما را برخود دارد .
آیا آن روزنیزخواهد رسید ڪہ بلبلے
دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟😔
#شهید_آوینے
#پیام_شهید
↪️ @shahidegomnamm 🌹
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
💥#عهدنامه_ای_با_شهدا📜
♥«دوست شهیدت کیه...؟؟؟»♥
💠#شهيدمصطفي_صدرزاده همیشه تاکید داشت يه #شهید انتخاب کنید برید دنبالش #بشناسیدش باهاش ارتباط برقرار کنید شبیهش بشيد حاجت بگیرید #شهید میشید🌹
🌀شهدا همه را صدا می زنند ؛ اما هرکسی نمیشنود....به ندای شهدا لبیک بگو✋
#گام_اول👈 #انتخاب_شهید
برو گلزار شهدا ببین کدوم شهید تو رو میکشونه سمت مزارش
زندگینامشونو بخون ؛ ببین کدوم شهید نظرتو جلب میکنه
به چهره های پاکشون نگاه کن؛ ببین نگاه کدوم تو رو منقلب میکنه
💠اینو بدون قبل از اینکه تو شهید رو انتخاب کنی؛اون شهید انتخابت کرده
#گام_دوم👈 #عهد_بستن_باشهید
یک عهد نامه تنظیم کن و خودت رو موظف به انجام بند های عهدنامه کن
قول و قرار بزار باهاش؛ در حد توانت
💠پیشنهاد میشه عهد نامه ی اول راحت و قابل اجرا باشه
#گام_سوم👈 #شناخت_شهید
تا میتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن.
عکس، فیلم، صوت، کتاب و وصیت نامه..
💠مطمئن باش توی این راه خودش کمکت میکنه
#گام_چهارم👈 #هدیه_ثواب_اعمال_خود به شهید
نیت کن ثواب عمال خیرت رو هدیه کنی به دوست شهیدت.مطمئن باش ثواب این اعمال با این نیت؛ چند برابر خواهد شد
💠یادت باشه شهدا مدیون کسی نمیمونن و اون دنیا به نحو احسن جبران به خیر میکنن.
#گام_پنجم👈 #درگیر_کردن_خود_باشهید
در طول روز باهاش حرف بزن-درد دل کن-یک عکسشو بزار جلوی چشمت باشه همش
اصلا میتونی عکس دوست شهیدتو بزاری تصویر زمینه ی گوشیت😉
#گام_ششم👈 #عدم_گناه_در_حضور_رفیق
حالا دیگه یک رفیق داری که همش حواسش. بهت هست
نگاهت میکنه و دوستت داره
ولی آیا میتونی دیگه گناه نکنی؟!اونم پیش رفیقی که همش داره نگاهت میکنه؟!
مطمئن باش که میتونی😊
#گام_هفتم👈 #اولین_پاسخ_شهید
کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه..
خواب دوست شهیدتو میبینی، دعایی که کرده بودی برآورده میشه، دعوت به قبور شهدا و راهیان نور و ...
#گام_هشتم👈 #حفظ_و_تقویت_رابطه_تا_شهادت(مرگ)
انقدر این دوستت بامعرفته که تااخر کنارته و تو رو مثل خودش عاقبت به خیر میکنه
💠دوست شهید؛ شهیدت میکند
💟ان شاالله در دوستی باشهدا ثابت قدم باشیم
التماس دعای آدم شدن😔
#دلنوشته
#عهدنامه_ای_با_شهدا
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
💥#عهدنامه_ای_با_شهدا📜
♥«دوست شهیدت کیه...؟؟؟»♥
💠#شهيدمصطفي_صدرزاده همیشه تاکید داشت يه #شهید انتخاب کنید برید دنبالش #بشناسیدش باهاش ارتباط برقرار کنید شبیهش بشيد حاجت بگیرید #شهید میشید🌹
🌀شهدا همه را صدا می زنند ؛ اما هرکسی نمیشنود....به ندای شهدا لبیک بگو✋
#گام_اول👈 #انتخاب_شهید
برو گلزار شهدا ببین کدوم شهید تو رو میکشونه سمت مزارش
زندگینامشونو بخون ؛ ببین کدوم شهید نظرتو جلب میکنه
به چهره های پاکشون نگاه کن؛ ببین نگاه کدوم تو رو منقلب میکنه
💠اینو بدون قبل از اینکه تو شهید رو انتخاب کنی؛اون شهید انتخابت کرده
#گام_دوم👈 #عهد_بستن_باشهید
یک عهد نامه تنظیم کن و خودت رو موظف به انجام بند های عهدنامه کن
قول و قرار بزار باهاش؛ در حد توانت
💠پیشنهاد میشه عهد نامه ی اول راحت و قابل اجرا باشه
#گام_سوم👈 #شناخت_شهید
تا میتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن.
عکس، فیلم، صوت، کتاب و وصیت نامه..
💠مطمئن باش توی این راه خودش کمکت میکنه
#گام_چهارم👈 #هدیه_ثواب_اعمال_خود به شهید
نیت کن ثواب عمال خیرت رو هدیه کنی به دوست شهیدت.مطمئن باش ثواب این اعمال با این نیت؛ چند برابر خواهد شد
💠یادت باشه شهدا مدیون کسی نمیمونن و اون دنیا به نحو احسن جبران به خیر میکنن.
#گام_پنجم👈 #درگیر_کردن_خود_باشهید
در طول روز باهاش حرف بزن-درد دل کن-یک عکسشو بزار جلوی چشمت باشه همش
اصلا میتونی عکس دوست شهیدتو بزاری تصویر زمینه ی گوشیت😉
#گام_ششم👈 #عدم_گناه_در_حضور_رفیق
حالا دیگه یک رفیق داری که همش حواسش. بهت هست
نگاهت میکنه و دوستت داره
ولی آیا میتونی دیگه گناه نکنی؟!اونم پیش رفیقی که همش داره نگاهت میکنه؟!
مطمئن باش که میتونی😊
#گام_هفتم👈 #اولین_پاسخ_شهید
کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه..
خواب دوست شهیدتو میبینی، دعایی که کرده بودی برآورده میشه، دعوت به قبور شهدا و راهیان نور و ...
#گام_هشتم👈 #حفظ_و_تقویت_رابطه_تا_شهادت(مرگ)
انقدر این دوستت بامعرفته که تااخر کنارته و تو رو مثل خودش عاقبت به خیر میکنه
💠دوست شهید؛ شهیدت میکند
💟ان شاالله در دوستی باشهدا ثابت قدم باشیم
التماس دعای آدم شدن😔
#دلنوشته
#عهدنامه_ای_با_شهدا
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹 ایران از سلمان فارسی است نه سلمان فارسی از ایران
🚩الگویی برای جوان ایرانی
📝 نباید گفت #سلمان_فارسی از فارس یا از ایران است، باید گفت فارس و ایران از سلمان فارسی است. مقام ایمان، مقام معرفت، مقام مجاهدت در راه خدا، پیگیری برای رسیدن به سرچشمهی زلال حقیقت، آن چنان یک انسانی را بالا میبرد که #پیغمبر بفرماید: «سلمان منّا اهل البیت». او را جزو اهل بیت به حساب بیاورد؛ و شخصیتهائی مثل جناب #ابوذر و #عمار و #مقداد و دیگر صحابیها در رتبههای بعد از سلمان قرار بگیرند.
🚩این برای ما درس است، این برای #جوان_ایرانی الگوست؛ یعنی حقیقت را جستن، جستجو کردن، یافتن و بر آن پای فشردن. این آن چیزی است که سلمان را سلمان میکند. ۸۷/۰۲/۱۶
◦•●◉✿✿◉●•◦ ◦•●◉✿✿◉●•◦
☑️ @shahidegomnamm
🚩الگویی برای جوان ایرانی
📝 نباید گفت #سلمان_فارسی از فارس یا از ایران است، باید گفت فارس و ایران از سلمان فارسی است. مقام ایمان، مقام معرفت، مقام مجاهدت در راه خدا، پیگیری برای رسیدن به سرچشمهی زلال حقیقت، آن چنان یک انسانی را بالا میبرد که #پیغمبر بفرماید: «سلمان منّا اهل البیت». او را جزو اهل بیت به حساب بیاورد؛ و شخصیتهائی مثل جناب #ابوذر و #عمار و #مقداد و دیگر صحابیها در رتبههای بعد از سلمان قرار بگیرند.
🚩این برای ما درس است، این برای #جوان_ایرانی الگوست؛ یعنی حقیقت را جستن، جستجو کردن، یافتن و بر آن پای فشردن. این آن چیزی است که سلمان را سلمان میکند. ۸۷/۰۲/۱۶
◦•●◉✿✿◉●•◦ ◦•●◉✿✿◉●•◦
☑️ @shahidegomnamm
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬ببینید| همه جا کربلا....
🔹#حاج_محمود_کریمی
🔸پست ویژه #شب_جمعه
شب زیارتی سیدالشهدا(ع)
کانال عهدباشهدا
@shahidegomnamm
🔹#حاج_محمود_کریمی
🔸پست ویژه #شب_جمعه
شب زیارتی سیدالشهدا(ع)
کانال عهدباشهدا
@shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖 بسم رب الشهدا #مجنون_من_کجایی؟ #قسمت_پنجاه_چهارم روزها از پس هم میگذشت و ما فقط منتظر خبری از سپاه بودیم حسنا اومده پیش مامان چون وضعش خیلی اضطراری بود سه ماهی از شنیدن خبر شهادت و اسارت میگذره من و زینب خونه مادر بودیم که گوشیم زنگ خورد…
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖
بسم رب الشهدا
#مجنون_من_کجایی؟
#قسمت_پنجاه_پنجم
بالاخره روز سی ام رسید
چون تعداد پیکرها بالابود و شوک شدیدی به شهر بود
۱۳پیکر باهم وارد شهر شدن
و پیکرها هم باهم اومدن معراج الشهدا
من،زینب،مامان، حسنا و سید(شوهرخواهرم) رفتیم معراج الشهدا
-حسنا جان شما برو باحسین حرفاتون بزنید ماهم میایم حسین هم ببر پیش باباش😞
حسنا:رقیه آجی میشه شماهم بیایی
حسین رو سینه پدرش قرار دادیم
حسناهم شروع کرد با برادرم حرف زدن
اونشب به همسرا و مادرای شهدا اجازه دادن بمونن پیش شهیدشون
حسنا و مادر و حسین هم موندن پیش داداش
روز تشیع مردم همه اومده بودن
هرکس حسنا میدید اشک میرخت اما حسنا مثل یه شیرزن قطره اشکی نریخت
میگفت اشکامو بمونه تو تنهایی
اینجا اشک بریزم دشمن شاد میشه
همه ما که همسرامون شهید یا اسیر بودند
تو اوج جوانی بودیم
به نظر طول دوره زندگی مهم نیست
این مهم که همسفر زندگیت بهشتی باشه
مراسم تشیع شهدا به عالی ترین نوع پایان یافت
تو مراسم سردار محمودی دیدیم منو فرحناز رفتیم جلو از تبادل اسرا پرسیدیم
گفت حداقل تا شش ماه نمیشه کلا حرف تبادل زد 😩
نویسنده بانو...... ش
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
بسم رب الشهدا
#مجنون_من_کجایی؟
#قسمت_پنجاه_پنجم
بالاخره روز سی ام رسید
چون تعداد پیکرها بالابود و شوک شدیدی به شهر بود
۱۳پیکر باهم وارد شهر شدن
و پیکرها هم باهم اومدن معراج الشهدا
من،زینب،مامان، حسنا و سید(شوهرخواهرم) رفتیم معراج الشهدا
-حسنا جان شما برو باحسین حرفاتون بزنید ماهم میایم حسین هم ببر پیش باباش😞
حسنا:رقیه آجی میشه شماهم بیایی
حسین رو سینه پدرش قرار دادیم
حسناهم شروع کرد با برادرم حرف زدن
اونشب به همسرا و مادرای شهدا اجازه دادن بمونن پیش شهیدشون
حسنا و مادر و حسین هم موندن پیش داداش
روز تشیع مردم همه اومده بودن
هرکس حسنا میدید اشک میرخت اما حسنا مثل یه شیرزن قطره اشکی نریخت
میگفت اشکامو بمونه تو تنهایی
اینجا اشک بریزم دشمن شاد میشه
همه ما که همسرامون شهید یا اسیر بودند
تو اوج جوانی بودیم
به نظر طول دوره زندگی مهم نیست
این مهم که همسفر زندگیت بهشتی باشه
مراسم تشیع شهدا به عالی ترین نوع پایان یافت
تو مراسم سردار محمودی دیدیم منو فرحناز رفتیم جلو از تبادل اسرا پرسیدیم
گفت حداقل تا شش ماه نمیشه کلا حرف تبادل زد 😩
نویسنده بانو...... ش
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #کلیپ
📣 هشدار #امام_خمینی به مسئولان:
🔻بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذاتـ شما چیستـ
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
📣 هشدار #امام_خمینی به مسئولان:
🔻بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذاتـ شما چیستـ
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
💠🍃
باعرض سلام خدمت اعضای محترم
کانال عهدباشهدا
با عرض پوزش از علاقه مندان به
معرفی شهدا بخش آخر از معرفی شهید
#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
امروز ساعت 18
داخل کانال قرار داده میشود.
با تشکر
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm
💠🍃
باعرض سلام خدمت اعضای محترم
کانال عهدباشهدا
با عرض پوزش از علاقه مندان به
معرفی شهدا بخش آخر از معرفی شهید
#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
امروز ساعت 18
داخل کانال قرار داده میشود.
با تشکر
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm
نگـاه مےبُرم از
#گنـاه
فقط به عشــق نیم نگـاهے از جانبـــ تو
آقاے من
#یا_بن_الحســـن ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دلنوشته
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@Shahidegomnamm ◀️
#گنـاه
فقط به عشــق نیم نگـاهے از جانبـــ تو
آقاے من
#یا_بن_الحســـن ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دلنوشته
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@Shahidegomnamm ◀️
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
💥 #حق_الناس
🍃شش هفت سالش که بود، یک روز
با هم زدیم به صحرا. باید برای
گوسفندها علوفه جمع می کردیم.
توی راه که می رفتیم، دیمه زار زیاد بود. خواستم کار را آسان کنم.
گفتم «بیا از همین علف های این جا
بکَنیم و ببریم. »
گفت «مگه نمی دونی این زمین ها
مال مردمه؟»
دور و برم را نگاه کردم.
گفتم «حالا که کسی این جا نیست،
چرا بریم راه دور؟»
💥گفت « #خدا_که_هست. »💥
#شهید_محمد_ناصری
#خاطره
📕یادگاران، جلد 13 کتاب شهید محمد ناصری، ص 2
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/shahidegomnamm
🕊🌹
💥 #حق_الناس
🍃شش هفت سالش که بود، یک روز
با هم زدیم به صحرا. باید برای
گوسفندها علوفه جمع می کردیم.
توی راه که می رفتیم، دیمه زار زیاد بود. خواستم کار را آسان کنم.
گفتم «بیا از همین علف های این جا
بکَنیم و ببریم. »
گفت «مگه نمی دونی این زمین ها
مال مردمه؟»
دور و برم را نگاه کردم.
گفتم «حالا که کسی این جا نیست،
چرا بریم راه دور؟»
💥گفت « #خدا_که_هست. »💥
#شهید_محمد_ناصری
#خاطره
📕یادگاران، جلد 13 کتاب شهید محمد ناصری، ص 2
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/shahidegomnamm
Telegram
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Forwarded from 🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
🍀معرفی بخش آخر از شهید این هفته
لطفا با ما همراه باشید.
باتشکر🙏
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🍃🍀🌷✨🍃🍀🌷✨🍃
لطفا با ما همراه باشید.
باتشکر🙏
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷✨🍃🍀🌷✨🍃🍀🌷✨🍃
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_سی_وششم
📔#خاطرات
✍بد زمستانی بود.🌨 سرد بود. زود خوابیدم.😑 ساعت حدود دو بود. در زدند. فكر كردم خیالاتی شده ام. در را كه باز كردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند كه نرسیده خوابشان برد.😑 هوا هنوز تاریك بود كه باز صدایی شنیدم.🙄
انگار كسی ناله می كرد.
از پنجره كه نگاه كردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، #سجاده انداخته توی ایوان و رفته به #سجده.
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_سی_وششم
📔#خاطرات
✍بد زمستانی بود.🌨 سرد بود. زود خوابیدم.😑 ساعت حدود دو بود. در زدند. فكر كردم خیالاتی شده ام. در را كه باز كردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند كه نرسیده خوابشان برد.😑 هوا هنوز تاریك بود كه باز صدایی شنیدم.🙄
انگار كسی ناله می كرد.
از پنجره كه نگاه كردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، #سجاده انداخته توی ایوان و رفته به #سجده.
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_سی_وهفتم
📔#خاطرات
✍نزدیك صبح بود كه تانك هایشان، از خاكریز ما رد شدند. ده پانزده تانك رفتند سمت گردان راوندی. دیدم اسیر می گیرند.
دیدم از روی بچه ها رد می شوند.😔
مهمات نیروها تمام شده بود.
بی سیم زدم عقب. 📞
حاج مهدی خودش آمده بود پشت سرما. گفت:«به خدا من هم اینجام. همه تا پای جان. باید #مقاومت كنین. از نیروی كمكی خبری نیست. باید #حسین_وار_بجنگیم. یا می میریم، یا دشمنو عقب می زنیم.
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_سی_وهفتم
📔#خاطرات
✍نزدیك صبح بود كه تانك هایشان، از خاكریز ما رد شدند. ده پانزده تانك رفتند سمت گردان راوندی. دیدم اسیر می گیرند.
دیدم از روی بچه ها رد می شوند.😔
مهمات نیروها تمام شده بود.
بی سیم زدم عقب. 📞
حاج مهدی خودش آمده بود پشت سرما. گفت:«به خدا من هم اینجام. همه تا پای جان. باید #مقاومت كنین. از نیروی كمكی خبری نیست. باید #حسین_وار_بجنگیم. یا می میریم، یا دشمنو عقب می زنیم.
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw