Forwarded from عکس نگار
🏴🏴
@shahidegomnamm 🏴🏴
#دلنوشته
سلام عزيزان همراه
صبحتان متبرک به عطر شهدا
امروزمان را با دلي شکسته آغاز ميکنيم که سالروز تخريب صحن و سراي ائمه بقيع است...
#هشتم_شوال شايد براي خيلي ها روزي باشد مثل هرروز
ولي براي #بچه_شيعه_ها فرق دارد امروزمان...
روزي که آجرها، گنبد و گلدسته هاي ائمه بقيع تخريب شد و صد سال است که بقيع ما خاکيست...
روزگار وصل نزديک است
و ان شالله مي بينيم صحن و سرايتان را
آخر يه روز شيعه برات حرم ميسازه
حرم براي تو، شه کرم ميسازه...
🏴🏴
@shahidegomnamm 🏴🏴
@shahidegomnamm 🏴🏴
#دلنوشته
سلام عزيزان همراه
صبحتان متبرک به عطر شهدا
امروزمان را با دلي شکسته آغاز ميکنيم که سالروز تخريب صحن و سراي ائمه بقيع است...
#هشتم_شوال شايد براي خيلي ها روزي باشد مثل هرروز
ولي براي #بچه_شيعه_ها فرق دارد امروزمان...
روزي که آجرها، گنبد و گلدسته هاي ائمه بقيع تخريب شد و صد سال است که بقيع ما خاکيست...
روزگار وصل نزديک است
و ان شالله مي بينيم صحن و سرايتان را
آخر يه روز شيعه برات حرم ميسازه
حرم براي تو، شه کرم ميسازه...
🏴🏴
@shahidegomnamm 🏴🏴
بچه حزب الهی😎📿
یه وقت نبینم کم بیاری🙁
سست اراده بشی😟
بخاطر حرف آدم ها🗣
بخاطر توهین هایی که داره به رهبرمون ومدافعین حرم وشهدا میشه😭
چون تو سرباز این راه هستی
نباید کم بیاری😄💪
برادرم‼️خواهرم‼️
الان وقتشه وقت اینکه فریاد بزنی که🗣
من عاشق سید علی هستم😍
من عاشق شهید وشهادت هستم🌹
من یه #بچه_حزب_الهی هستم😎✌
#دلنوشته
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
یه وقت نبینم کم بیاری🙁
سست اراده بشی😟
بخاطر حرف آدم ها🗣
بخاطر توهین هایی که داره به رهبرمون ومدافعین حرم وشهدا میشه😭
چون تو سرباز این راه هستی
نباید کم بیاری😄💪
برادرم‼️خواهرم‼️
الان وقتشه وقت اینکه فریاد بزنی که🗣
من عاشق سید علی هستم😍
من عاشق شهید وشهادت هستم🌹
من یه #بچه_حزب_الهی هستم😎✌
#دلنوشته
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_یازدهم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
✍پدرش می گوید :هر کس محمد را می شناخت، #آرزو می کرد چنین پسری داشته باشد، چرا که محمد #هیچ_وقت_حرف_زشت نمیزد و حتی اگر کسی به او بی احترامی می کرد، با #بهترین_برخورد سعی می کرد او را به اشتباهش آگاه کند. حتی او به شوخی هم کلامی نمی گفت که موجب دلخوری افراد شود.به همه احترام می گذاشت.
🔶یکی از #خصلت های بندگان خوب خدا، #پیشی_درسلام_کردن است این اخلاق در محمد وجود داشت.او حتی با #بچه_های_کوچک هم سلام و احوالپرسی می کرد .محمد وقتی #داخل_مسجد می شد با #تواضع و فروتنی با صدای #بلند سلام می کرد و آرام در گوشه ای می نشست و کاری نداشت این هایی که نشسته اند پیرند یا نوجوان و ....
🔶همسر شهید زهرهوند: همسرم توجه و #احترام به خانواده را در ردیف اولویتهای مهم خود قرار داده و نگاه ویژه ای داشت و پدر و مادر و حفظ جایگاه آنان از اهمیت خاصی برخوردار بود.
🔶روابط اجتماعی بالا، دلسوزی، اخلاق حسنه، شوخ طبعی و با محبت رفتار کردن از ویژگیهای اصلی و مهم محمد بود برخوردهای خوبی را با همرزمان و همکارانش داشت.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_یازدهم
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
✍پدرش می گوید :هر کس محمد را می شناخت، #آرزو می کرد چنین پسری داشته باشد، چرا که محمد #هیچ_وقت_حرف_زشت نمیزد و حتی اگر کسی به او بی احترامی می کرد، با #بهترین_برخورد سعی می کرد او را به اشتباهش آگاه کند. حتی او به شوخی هم کلامی نمی گفت که موجب دلخوری افراد شود.به همه احترام می گذاشت.
🔶یکی از #خصلت های بندگان خوب خدا، #پیشی_درسلام_کردن است این اخلاق در محمد وجود داشت.او حتی با #بچه_های_کوچک هم سلام و احوالپرسی می کرد .محمد وقتی #داخل_مسجد می شد با #تواضع و فروتنی با صدای #بلند سلام می کرد و آرام در گوشه ای می نشست و کاری نداشت این هایی که نشسته اند پیرند یا نوجوان و ....
🔶همسر شهید زهرهوند: همسرم توجه و #احترام به خانواده را در ردیف اولویتهای مهم خود قرار داده و نگاه ویژه ای داشت و پدر و مادر و حفظ جایگاه آنان از اهمیت خاصی برخوردار بود.
🔶روابط اجتماعی بالا، دلسوزی، اخلاق حسنه، شوخ طبعی و با محبت رفتار کردن از ویژگیهای اصلی و مهم محمد بود برخوردهای خوبی را با همرزمان و همکارانش داشت.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
🌹💫🕊🌹💫🕊🌹💫🕊 ✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨ 📔 #زنـدگینـامه 🌷 #سردارشهید_عبدالمهدی_مغفوری 🔻 #قسمـت 9⃣4⃣ 📃 #وصیتنامه شهیـد خطاب به همسـرش(1 ) ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 💞همسر عـزیـزم زهرا خانم سلام امیدوارم در راه انجام #وظائـف و تکالیف شرعے…
✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨
📔 #زنـدگینـامه
🌷 #سردارشهید_عبدالمهدی_مغفوری
🔻 #قسمـت 0⃣5⃣
#وصیتنامه شهیـد خطاب به همسـرش(2 )
2- بنده از #مـال_دنیـا چیزے نداشتم و اگر مختصر چیزی ڪه هست، هرچه #شـرع_مقدس در مورد آنها حڪم ڪند باید انجام شود
🍀مے توانید با #فـروش موتور سیڪلت و بعضے وسایل دیگر #بـدهڪاریها را بپردازید.
3-بچه ها هم در #اختیـار خودت باشد و ڪسی #حـق ندارد آنها را از تو بگیـرد، سفـارش مے ڪنم آنها را تحت صحیح ترین #تـربیتـها (تربیت اسلامی) قرار داده
🍀و از اینڪه #بچه_ها در اختیار افراد بـد اخـلاق و دور از تربیت اسلامی قرار گیرند و یا اینڪه با آنها معاشرتهای طولانے داشته باشند #جـداً پـرهیـز ڪن.
4- بعد از من #انتخـاب زندگے با خود توست (منظورم #ازدواج است ڪه اختیـار داری ازدواج نمائی یا ننمائی) و هیچ ڪس در این رابطه نمے تواند متعـرض تـو بشود ولی هرڪجا ڪه بودی سعی ڪن ڪه 👌فقـط #رضـایـت_خداوند متعال در زنـدگیـت مطرح باشد.
5-هر چند وقت یڪبار 👌حتمـاً با بچه ها #دیـداری از خانواده پدرم داشته باش.
🍀در این رابطه باید عرض ڪنم همانگونه ڪه در وصیتنامه ای ڪه به پدر و مادرم می نویسم درباره تو به آنها #سفـارش ڪرده ام، درباره آنها نیز به تو سفارش مے ڪنم ڪه با گرمی و #صمیمیت با آنها رفتـار نمائی و مواظب باش ڪه خداے ناڪرده رابطه بین شما تیره نشود.
💠ادامــه دارد.......🖊
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
•┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••┈•
📔 #زنـدگینـامه
🌷 #سردارشهید_عبدالمهدی_مغفوری
🔻 #قسمـت 0⃣5⃣
#وصیتنامه شهیـد خطاب به همسـرش(2 )
2- بنده از #مـال_دنیـا چیزے نداشتم و اگر مختصر چیزی ڪه هست، هرچه #شـرع_مقدس در مورد آنها حڪم ڪند باید انجام شود
🍀مے توانید با #فـروش موتور سیڪلت و بعضے وسایل دیگر #بـدهڪاریها را بپردازید.
3-بچه ها هم در #اختیـار خودت باشد و ڪسی #حـق ندارد آنها را از تو بگیـرد، سفـارش مے ڪنم آنها را تحت صحیح ترین #تـربیتـها (تربیت اسلامی) قرار داده
🍀و از اینڪه #بچه_ها در اختیار افراد بـد اخـلاق و دور از تربیت اسلامی قرار گیرند و یا اینڪه با آنها معاشرتهای طولانے داشته باشند #جـداً پـرهیـز ڪن.
4- بعد از من #انتخـاب زندگے با خود توست (منظورم #ازدواج است ڪه اختیـار داری ازدواج نمائی یا ننمائی) و هیچ ڪس در این رابطه نمے تواند متعـرض تـو بشود ولی هرڪجا ڪه بودی سعی ڪن ڪه 👌فقـط #رضـایـت_خداوند متعال در زنـدگیـت مطرح باشد.
5-هر چند وقت یڪبار 👌حتمـاً با بچه ها #دیـداری از خانواده پدرم داشته باش.
🍀در این رابطه باید عرض ڪنم همانگونه ڪه در وصیتنامه ای ڪه به پدر و مادرم می نویسم درباره تو به آنها #سفـارش ڪرده ام، درباره آنها نیز به تو سفارش مے ڪنم ڪه با گرمی و #صمیمیت با آنها رفتـار نمائی و مواظب باش ڪه خداے ناڪرده رابطه بین شما تیره نشود.
💠ادامــه دارد.......🖊
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
•┈••✾◆🍃🌸🍃◆✾••┈•
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👮 #قسمت_صدو_شصتو_هشت📖 ❖ سرشو به نشونه ی #منفی😔 تکون داد اروم بلند شدم و به سختی روی زمین نشستم بند #پوتیناشو👞 باز کردم خواستم جوراباشو در بیارم که صورتش از #درد مچاله شد،اخ بلندی گفت😩 با #بهت بهش نگاه کردممم و گفتم: مگه نگفتی #زخمی…
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👨✈️
#قسمت_صدو_شصتو_نه📖
❥ حسام توی اتاقک🚪 نشسته بودیم
و داشتیم #نقشه رو بررسی می کردیم . پرده ی دم اتاق رفت کنار و نور☀️ به داخل پاچید . #اشکان از در وارد شد . همگی به طرفش برگشتیم . با همون لبخند🙂همیشگیش بی مقدمه رو به
من گفت : داش حسام ! فردا #فرماندهی گردان کمیلو بده به من . با تردید😳 نگاهش کردم . تو #قدرت فرماندهی و مدیریتش شک نداشتم . منطقه رو مثل کف دستش می شناخت .
❥ ولی یاد حرف #مادرش افتادم از طرفی جلوی #بچه ها نمی دونستم
چی بگم ؟
قبل از اینکه چیزی بگم گفت : خب اگه خودت هم دوست😍 داری فرماندهی رو به #عهده بگیری ، بیا یه کاری کنیم !
سرمو تکون دادمو گفتم : چی ؟
اومد پیشم نشست و گفت : سکه💰
می ندازیم ، #شیر اومد من میرم ، 🙃#خط اومد تو برو !😉
#نگاهمو به سمت دیگران چرخوندم پنج ، شش نفر بودیم مثل اینکه
همشون #مشتاق بودن ببینن چی میشه
#ج.زقیان از اون گوشه گفت : اشکان ؟ حالا چرا #شیر بیاد تو میری ؟
#اشکان خندیدو گفت : نا سلامتی #شریمرد مقر منما ! 🤣
میدونی فرمانده یه مرررررد میخواد ! عملیات مهمیه ، پایه ای ؟
❥ حالت چهره ی😐 اشکان عوض شد . خیره نگاهش کرد و گفت : تو دنیا یه مرد پیدا شد که در #خیبرو برد روی دستش ، اونم #مولا_علی (ع) بود . بقیه #خاک کفش اون مردم نمیشن .
حمدی زد رو شونه ی اشکان و گفت : نه خوشم اومد،حرفای #عارفانه میزنی ...
اشکان تک #خنده ای کرد و #سکه رو داد دستم . با حالت خاصی گفت : بیا #سه بار بنداز ،هرچی اومد من تسلیم
چشمامو بستم و #بسم_الله گفتم سکه رو پرتاب کردم . #پایینو که نگاه کردم #شیر اومده بود،دوباره پرتاب کردم شیر اومد😕
پرتاب بعدی، شیر
متعجب نگاهش کردم ،عجیب بود🤔 دستی به موهای آشفتم کشیدمو تو #گوشش گفتم : گرفتی🙄 ما رو داداش ؟خوبه خودت پرت کردی
فرمانده جون
❥ عاجازنه تو گوشش👂 زمزمه کردم : جواب #مادرتو چی بدم ؟😔
_بهش بگو نه #خون پسرت از این همه #شهید🥀 رنگین تره ، نه جونش ازین همه شهید عزیز تره 🍂
ازش فاصله گرفتمو #نگاش کردمم با #صلابت گفتم : #اشکان اولین و آخرین #عملیاته که میری #مستقیم تو دل #دشمنا !!!!
دستشو گذاشت رو #چشمش و گفت :
به روی #دیده فرماننده جان،
مکثی کرد و گفت :
#نذر کردم رمز عملیات #یاحیدر 💚باشه ان شالله #فرجی حاصل شه
حاج ابوحیدر 😊
به اسم #جهادیم خطابم کرد . خبر نداشت بچه ها اسمشو گذاشتن : #ابو_غریب...
لبخند #غم آلودی زدمو گفتم :
ان شالله ... به حق بی بی...
#این_داستان_ادامه_دارد...
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🌿
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃🌾
#فرمانده_من👨✈️
#قسمت_صدو_شصتو_نه📖
❥ حسام توی اتاقک🚪 نشسته بودیم
و داشتیم #نقشه رو بررسی می کردیم . پرده ی دم اتاق رفت کنار و نور☀️ به داخل پاچید . #اشکان از در وارد شد . همگی به طرفش برگشتیم . با همون لبخند🙂همیشگیش بی مقدمه رو به
من گفت : داش حسام ! فردا #فرماندهی گردان کمیلو بده به من . با تردید😳 نگاهش کردم . تو #قدرت فرماندهی و مدیریتش شک نداشتم . منطقه رو مثل کف دستش می شناخت .
❥ ولی یاد حرف #مادرش افتادم از طرفی جلوی #بچه ها نمی دونستم
چی بگم ؟
قبل از اینکه چیزی بگم گفت : خب اگه خودت هم دوست😍 داری فرماندهی رو به #عهده بگیری ، بیا یه کاری کنیم !
سرمو تکون دادمو گفتم : چی ؟
اومد پیشم نشست و گفت : سکه💰
می ندازیم ، #شیر اومد من میرم ، 🙃#خط اومد تو برو !😉
#نگاهمو به سمت دیگران چرخوندم پنج ، شش نفر بودیم مثل اینکه
همشون #مشتاق بودن ببینن چی میشه
#ج.زقیان از اون گوشه گفت : اشکان ؟ حالا چرا #شیر بیاد تو میری ؟
#اشکان خندیدو گفت : نا سلامتی #شریمرد مقر منما ! 🤣
میدونی فرمانده یه مرررررد میخواد ! عملیات مهمیه ، پایه ای ؟
❥ حالت چهره ی😐 اشکان عوض شد . خیره نگاهش کرد و گفت : تو دنیا یه مرد پیدا شد که در #خیبرو برد روی دستش ، اونم #مولا_علی (ع) بود . بقیه #خاک کفش اون مردم نمیشن .
حمدی زد رو شونه ی اشکان و گفت : نه خوشم اومد،حرفای #عارفانه میزنی ...
اشکان تک #خنده ای کرد و #سکه رو داد دستم . با حالت خاصی گفت : بیا #سه بار بنداز ،هرچی اومد من تسلیم
چشمامو بستم و #بسم_الله گفتم سکه رو پرتاب کردم . #پایینو که نگاه کردم #شیر اومده بود،دوباره پرتاب کردم شیر اومد😕
پرتاب بعدی، شیر
متعجب نگاهش کردم ،عجیب بود🤔 دستی به موهای آشفتم کشیدمو تو #گوشش گفتم : گرفتی🙄 ما رو داداش ؟خوبه خودت پرت کردی
فرمانده جون
❥ عاجازنه تو گوشش👂 زمزمه کردم : جواب #مادرتو چی بدم ؟😔
_بهش بگو نه #خون پسرت از این همه #شهید🥀 رنگین تره ، نه جونش ازین همه شهید عزیز تره 🍂
ازش فاصله گرفتمو #نگاش کردمم با #صلابت گفتم : #اشکان اولین و آخرین #عملیاته که میری #مستقیم تو دل #دشمنا !!!!
دستشو گذاشت رو #چشمش و گفت :
به روی #دیده فرماننده جان،
مکثی کرد و گفت :
#نذر کردم رمز عملیات #یاحیدر 💚باشه ان شالله #فرجی حاصل شه
حاج ابوحیدر 😊
به اسم #جهادیم خطابم کرد . خبر نداشت بچه ها اسمشو گذاشتن : #ابو_غریب...
لبخند #غم آلودی زدمو گفتم :
ان شالله ... به حق بی بی...
#این_داستان_ادامه_دارد...
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🌿
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃🌾
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#تــرســـــم ... نڪشـــــد بــی #تُ #فـــــردا د💔ل مـــــن #ادامه_داستان_فرمانده_من📚🔎 #رمان_عاشقانه💔 #مدافعان_حرم🥀 🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹 ➣ID @Shahidegomnamm
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_نودو_نه 📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• چشمانم را باز می ڪنم گیج و منگم حالم مانند #اصحاب_ڪهف است گویی بعد از سال ها از خواب بیدار شده ام و از دنیا #عقب مانده ام تصاویر گنگی از دردهایم میان حیاط به #خاطر دارم
نور ڪمرنگی از تڪ پنجره ی اتاقڪی ڪه شبیه بیمارستان است به داخل پاشیده #سَرم را به سمت راست
می چرخانم #قطره های بی رنگ سُرم
درون لوله سُر میخورند دستم را به روی شڪمم می ڪشم اما خبری از برآمدگی #بچه نیست وحشت زده سَرم را بلند می ڪنم اما از #درد صورتم مچاله میشود پتو را ڪنار میزنم نگاهم به #بخیه ها گره می خورد
❥• تصویر پر ڪشیدن پرنده ها ڪه به یادم می آید قلبم #فشرده می شود تن بی جانم قدرت تڪان خوردن ندارد با صدای باز شدن در به سمت چپ
می چرخم همه #اعضای خانواده ام هستند بجز #حسام به سختی روی تخت می نشینم خوب ڪه #نگاه می ڪنم
می بینم همه مشڪی پوشیده اند و چشم هایشان ڪاسه ی #خون است
بهت زده نگاهشان می ڪنم و موهایم را زیر روسری می فرستم آب دهانم را با شدت قورت می دهم و #ملتمسانه مادرم را نگاه می ڪنم ناگهان #بغضش
می ترڪد و رویش را از من بر میگرداند
❥• #آرامشی عجیب در وجودم
می شڪفد با صدایی آرام و بغض آلود میگویم:
#حسام_شهید_شده، مگه نه؟
مڪث می ڪنم و ادامه می دهم: مبارڪه... مبارڪ #مادرش...
مبارڪ #پسرش...
مگه گریه داره!
#پرستاری بی مقدمه وارد اتاق می شود
و با #جدیت همه را بیرون می راند
#بهت زده ام
چند ثانیه می گذرد پرستار دیگری با تخت ڪوچڪ چرخداری وارد اتاق
می شود #قلبم دیوانه می ڪوبد
#مادرانه میان تخت را نگاه می ڪنم پرستار نوزاد ڪوچڪم را با #احتیاط
بر می دارد و در آغوشم میگذارد
❥• عاشقانه به چشمان مشڪی اش نگاه می ڪنم بی اندازه به چشمان #حسام می مانند همان #معجون عجیبی ڪه دل را می لرزاند در چشمهایش تلو تلو
می خورند #لب های ڪوچڪش را ڪه #غنچه ڪرده می گشاید و #گریه
می ڪند آرام دست به گونه ی سفیدش می ڪشم با دست پاچگی به پرستار نگاه می ڪنم ڪمڪم می ڪند تا به #امیرعلی شیر بدهم دقایقی بعد
می رود آرام #گونه های ڪودڪم را
می بوسم از طرف #خودم از طرف #حسامم با صدای آرام با جگر گوشه ام #نجوا می ڪنم...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_نودو_نه 📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• چشمانم را باز می ڪنم گیج و منگم حالم مانند #اصحاب_ڪهف است گویی بعد از سال ها از خواب بیدار شده ام و از دنیا #عقب مانده ام تصاویر گنگی از دردهایم میان حیاط به #خاطر دارم
نور ڪمرنگی از تڪ پنجره ی اتاقڪی ڪه شبیه بیمارستان است به داخل پاشیده #سَرم را به سمت راست
می چرخانم #قطره های بی رنگ سُرم
درون لوله سُر میخورند دستم را به روی شڪمم می ڪشم اما خبری از برآمدگی #بچه نیست وحشت زده سَرم را بلند می ڪنم اما از #درد صورتم مچاله میشود پتو را ڪنار میزنم نگاهم به #بخیه ها گره می خورد
❥• تصویر پر ڪشیدن پرنده ها ڪه به یادم می آید قلبم #فشرده می شود تن بی جانم قدرت تڪان خوردن ندارد با صدای باز شدن در به سمت چپ
می چرخم همه #اعضای خانواده ام هستند بجز #حسام به سختی روی تخت می نشینم خوب ڪه #نگاه می ڪنم
می بینم همه مشڪی پوشیده اند و چشم هایشان ڪاسه ی #خون است
بهت زده نگاهشان می ڪنم و موهایم را زیر روسری می فرستم آب دهانم را با شدت قورت می دهم و #ملتمسانه مادرم را نگاه می ڪنم ناگهان #بغضش
می ترڪد و رویش را از من بر میگرداند
❥• #آرامشی عجیب در وجودم
می شڪفد با صدایی آرام و بغض آلود میگویم:
#حسام_شهید_شده، مگه نه؟
مڪث می ڪنم و ادامه می دهم: مبارڪه... مبارڪ #مادرش...
مبارڪ #پسرش...
مگه گریه داره!
#پرستاری بی مقدمه وارد اتاق می شود
و با #جدیت همه را بیرون می راند
#بهت زده ام
چند ثانیه می گذرد پرستار دیگری با تخت ڪوچڪ چرخداری وارد اتاق
می شود #قلبم دیوانه می ڪوبد
#مادرانه میان تخت را نگاه می ڪنم پرستار نوزاد ڪوچڪم را با #احتیاط
بر می دارد و در آغوشم میگذارد
❥• عاشقانه به چشمان مشڪی اش نگاه می ڪنم بی اندازه به چشمان #حسام می مانند همان #معجون عجیبی ڪه دل را می لرزاند در چشمهایش تلو تلو
می خورند #لب های ڪوچڪش را ڪه #غنچه ڪرده می گشاید و #گریه
می ڪند آرام دست به گونه ی سفیدش می ڪشم با دست پاچگی به پرستار نگاه می ڪنم ڪمڪم می ڪند تا به #امیرعلی شیر بدهم دقایقی بعد
می رود آرام #گونه های ڪودڪم را
می بوسم از طرف #خودم از طرف #حسامم با صدای آرام با جگر گوشه ام #نجوا می ڪنم...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
#مادر هر ڪاری ڪند #بچه ها یاد
می گیرند،
مثلا اگر #شهید بشود...
فرا رسیدن #ایام_فاطمیه و #خزان
زود هنگام و #ڪبود شدن #یاس #بوستان_پیامبر_تسلیت_باد.
ID @Shahidegomnamm
┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄┄
می گیرند،
مثلا اگر #شهید بشود...
فرا رسیدن #ایام_فاطمیه و #خزان
زود هنگام و #ڪبود شدن #یاس #بوستان_پیامبر_تسلیت_باد.
ID @Shahidegomnamm
┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄┄
🖇 #خاطرات_شهدا
مَن #مظلوم_ترین مادر #شهید
هستم، #منافقین من و فَرزندانم
را #اَسیر ڪردند،
من تَنها #مادر شَهیدم ڪه مُنافقین
#بَچه ام را...
#راوی_مادر_شهید🥀
#یوسف_داورپناه🍂
❥• @Shahidegomnamm🕊
مَن #مظلوم_ترین مادر #شهید
هستم، #منافقین من و فَرزندانم
را #اَسیر ڪردند،
من تَنها #مادر شَهیدم ڪه مُنافقین
#بَچه ام را...
#راوی_مادر_شهید🥀
#یوسف_داورپناه🍂
❥• @Shahidegomnamm🕊
Forwarded from عکس نگار
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا 🕊
همسر #شهید_مدافع_حرم_حمزه_کاظمی:
بین دوستان به #مهمان نوازی معروف بودن، #همیشه در مهمانی ها اول به #بچه ها غذا میدادن بعد به #بزرگترها، در کارهای خیر بخصوص #ازدواج جوانان همیشه #پیشقدم بودن و تا جایی که امکان داشت #کمکشان میکرد، تاکید زیاد در #نماز_اول_وقت داشتند، ارادت بسیار #زیادی به #رهبر عزیزمان داشتند و همیشه #پیرو خط امام و #رهبری بودند.
🍃🌹ڪانـال عَـھـدبـا شُـھـدا🌹🍃
🆔 ❥ @Shahidegomnamm
همسر #شهید_مدافع_حرم_حمزه_کاظمی:
بین دوستان به #مهمان نوازی معروف بودن، #همیشه در مهمانی ها اول به #بچه ها غذا میدادن بعد به #بزرگترها، در کارهای خیر بخصوص #ازدواج جوانان همیشه #پیشقدم بودن و تا جایی که امکان داشت #کمکشان میکرد، تاکید زیاد در #نماز_اول_وقت داشتند، ارادت بسیار #زیادی به #رهبر عزیزمان داشتند و همیشه #پیرو خط امام و #رهبری بودند.
🍃🌹ڪانـال عَـھـدبـا شُـھـدا🌹🍃
🆔 ❥ @Shahidegomnamm