🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
#مولا حسین (ع) جان
یه نماز تو ڪربلا دعای بین هر وضومه...
دعوتم ڪن ڪربلا آقاجان...
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
#مولا_جان🌹

دل‌هاے منتظران،
هر لحظہ شما را طلبـــ مےڪند..

اما
هــواے آسمانِ دل،
سہ شنبہ‌ها جمڪرانے استـــ ...

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دلنوشته

🌷کانال عهدباشهدا
🌷 @shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوسی_ویکم خوبــ نگاهش ڪردم . ماه تو چشماش هزار تڪه شد، زخم عمیقی که ابروشو شکونده بود ابهتی مثل مالک اشتر بهش می بخشید ، به همراهش لبخند دلبرانه ای که رو لباش جا خوش کرده بود قشنگ ترین تضاد دنیا بود ... قلبم مثل گنجشکی که خودشو…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدوسی_ودوم

_اطلاعاتت ناقصه خواهر اطلاعاتی ... حسام همون دیشب اومدو رفت ...
_عه عه عه امان ازین منابع بی وژدان ... یه لحظه گوشی ( صدای سپیده با داد : اشکااااننننن ... چرا اطلاعات ناقص میدییییییی ؟؟؟؟)
عذر میخوام . رسیدگی شد
خندیدمو گفتم : مگه آقا اشکانم اومده ؟
_ آره دیشب اومد ... میگم پاشو بیا اینجا کارت دارم ....
مکث کردم . دلم میخواست برم خونشون .
قبل ازینکه حرفی بزنم سپیده گفت : نیای با من طرفی ... منتظرتم . خداحافظ .

صدای ممتد بوق تلفن پیچید تو گوشم . حتی نتونستم خداحافظی کنم . زیر لب زمزمه کردم : امون از دست تو ...
از جا بلند شدمو رفتم آشپزخونه . آبی به دست و روم زدمو چای گذاشتم ....برگشتم تو اتاق تا لباسامو از کمد دربیارم . نگاهم با گلای نرگس رو میز تلاقی کرد . دلم براشون غنج رفت ... یه سری میون هر گلبرگش بود که بهم آرامش میداد . بلاخره داروی طبیب قلبم بود . می دونست چه مزاجی دارم .... از همه مهم تر این بود که هر کدومشون منو یاد #مولا م می نداخت .... این گلا بوی #دلدادگی میدادن . در کمدو باز کردمو مانتوی فیروزه ای رنگمو پوشیدم . شال آبی آسمونیمو لبنانی بستم . چادرمو دستم گرفتم وارد آشپزخونه شدم .... آب جوش قل قل می کرد . چایو دم کردم و میز صبحونه رو با وسواس چیدم . دو تا لیوانو از چای پر کردم . یکیشو جلوی خودم گذاشتم و یکیشو روبه روم جایی که حسام همیشه می شست .بخار از لیوان چای بلند می شد . نگاهم به عکس حسام که با آهن ربا به در یخچال نصب شده بود خورد . اگر بود الان می گفت : عجب چای دهن سوزی !
بعد با عجله میدویید تا کفشاشو بپوشه و کلاهشو یادش می رفت . اونوقت ازتوی حیاط داد میزد : خداحافظ عیال جان ....
منم میدوییم دنبالش و کلاهشو می ذاشتم رو سرش ....و با مهربونی بهم لبخند میزد .
به چای تو دستم نگاهی انداختم . یخ کرده بود . با بی میلی گذاشتم رو میز . یه شکلات توت فرنگی از قندون برداشتمو گذاشتم تو دهنم . از خونه بیرون اومدمو روکش ماشینو برداشتم .... بعد از خارج کردن ماشین از حیاط و بستن در سوارش شدمو روشنش کردم .شاخه های لخت درختا چهره ی شهرو سرد و بی روح کرده بود . گوینده ی رادیو با شور و نشاط حرف میزد پامو زو گاز فشار دادم .... خیابونا خیلی شلوغ نبود . خودش بود کوچه ی جویباران .... با دیدن گل فروشی سر کوچشون زدم رو پیشونیم . خیلی بد بود بعد از این همه مدت دست خالی می رفتم خونشون . ماشینو پارک کردمو پیاده شدم . وارد گلفروشی شدم . چند تا شاخه گل رز قرمزو سفید انتخا بکردم . بعد از اینکه فروشنده گلا رو تو یه کاغد کاهی پیچید پولشو حساب کردمو اومدم بیرون .از اینجا چند قدم تا خونشون فاصله بود . کوچشون برعکس کوچه ی ما پر بود از ساختمونای سربه فلک کشیده. زنگ درو زدم . صدای بم مردونه ای رو از پشت آیفون شنیدم . اشکان بود ، سرمو انداختم پایین و جواب دادم: منم
#یاحیدر


👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻

instagram:basij_shahid_hemat

🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
#مولا_علی(ع)

ای دل؛ به هوای حضرتِ صاحب باش
دلدادۂ یارِ از نظر غایب باش

هر وقت دلت گرفت، رو کن به نجف؛
دلخوش به "علیّ ابن ابیطالب" باش...

#شعر

🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm 👈
‌‌💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼🍃
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🍃
🌾هرکسی را #عشقی❤️است درسر؛

🌾ماراجز#عشق💚تونیست یا #مولا

"اَلَّلهُـمـّ ؏جــِّل ‌لِـوَلیِڪـَ‌ الفــَرَج"

#صبحم_بنامتان🤚

❥• @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👮 #قسمت_صدو_شصتو_هشت📖 ❖ سرشو به نشونه ی #منفی😔 تکون داد اروم بلند شدم و به سختی روی زمین نشستم بند #پوتیناشو👞 باز کردم خواستم جوراباشو در بیارم که صورتش از #درد مچاله شد،اخ بلندی گفت😩 با #بهت بهش نگاه کردممم و گفتم: مگه نگفتی #زخمی…
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👨‍✈️
#قسمت_صدو_شصتو_نه📖


❥ حسام توی اتاقک🚪 نشسته بودیم
و داشتیم #نقشه رو بررسی می کردیم . پرده ی دم اتاق رفت کنار و نور☀️ به داخل پاچید . #اشکان از در وارد شد . همگی به طرفش برگشتیم . با همون لبخند🙂همیشگیش بی مقدمه رو به
من گفت : داش حسام ! فردا #فرماندهی گردان کمیلو بده به من . با تردید😳 نگاهش کردم . تو #قدرت فرماندهی و مدیریتش شک نداشتم . منطقه رو مثل کف دستش می شناخت .

❥ ولی یاد حرف #مادرش افتادم از طرفی جلوی #بچه ها نمی دونستم
چی بگم ؟
قبل از اینکه چیزی بگم گفت : خب اگه خودت هم دوست😍 داری فرماندهی رو به #عهده بگیری ، بیا یه کاری کنیم !
سرمو تکون دادمو گفتم : چی ؟
اومد پیشم نشست و گفت : سکه💰
می ندازیم ، #شیر اومد من میرم ، 🙃#خط اومد تو برو !😉

#نگاهمو به سمت دیگران چرخوندم پنج ، شش نفر بودیم مثل اینکه
همشون #مشتاق بودن ببینن چی میشه
.زقیان از اون گوشه گفت : اشکان ؟ حالا چرا #شیر بیاد تو میری ؟
#اشکان خندیدو گفت : نا سلامتی #شریمرد مقر منما ! 🤣
میدونی فرمانده یه مرررررد میخواد ! عملیات مهمیه ، پایه ای ؟

❥ حالت چهره ی😐 اشکان عوض شد . خیره نگاهش کرد و گفت : تو دنیا یه مرد پیدا شد که در #خیبرو برد روی دستش ، اونم #مولا_علی (ع) بود . بقیه #خاک کفش اون مردم نمیشن .
حمدی زد رو شونه ی اشکان و گفت : نه خوشم اومد،حرفای #عارفانه میزنی ...
اشکان تک #خنده ای کرد و #سکه رو داد دستم . با حالت خاصی گفت : بیا #سه بار بنداز ،هرچی اومد من تسلیم
چشمامو بستم و #بسم_الله گفتم سکه رو پرتاب کردم . #پایینو که نگاه کردم #شیر اومده بود،دوباره پرتاب کردم شیر اومد😕
پرتاب بعدی، شیر
متعجب نگاهش کردم ،عجیب بود🤔 دستی به موهای آشفتم کشیدمو تو #گوشش گفتم : گرفتی🙄 ما رو داداش ؟خوبه خودت پرت کردی
فرمانده جون

❥ عاجازنه تو گوشش👂 زمزمه کردم : جواب #مادرتو چی بدم ؟😔
_بهش بگو نه #خون پسرت از این همه #شهید🥀 رنگین تره ، نه جونش ازین همه شهید عزیز تره 🍂
ازش فاصله گرفتمو #نگاش کردمم با #صلابت گفتم : #اشکان اولین و آخرین #عملیاته که میری #مستقیم تو دل #دشمنا !!!!
دستشو گذاشت رو #چشمش و گفت :
به روی #دیده فرماننده جان،
مکثی کرد و گفت :
#نذر کردم رمز عملیات #یاحیدر 💚باشه ان شالله #فرجی حاصل شه
حاج ابوحیدر 😊
به اسم #جهادیم خطابم کرد . خبر نداشت بچه ها اسمشو گذاشتن : #ابو_غریب...
لبخند #غم آلودی زدمو گفتم :
ان شالله ... به حق بی بی...

#این_داستان_ادامه_دارد...

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat

🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹🍃
❥❥❥ @Shahidegomnamm
🌿
🍂
💐🍃
🍂🌺🍃💐
💐🍃🌼🍃🌸🍃🌾
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ 🎞

#ای شهیـ🕊ـد
ج💚ان #ارباب،

امشب به یاد این د❤️لِ گرفته
از #هوای شهر #سلامی
به #مولا برسان

🍃🌸 JOiN 👇🏻
🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🌹
°•🌸@Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#ادامـه_داستـان_فـرمـانـده_مـن تـا #دقـایقی دیگــر در #ڪانال قـرار خـواهـد گـرفت... جنــ🍂ـگ #دنیـــا بـه ڪنـار #بحـران نـدیـدن #تُ را مـن چـه ڪنم؟🥀 🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹 ➣ID @Shahidegomnamm
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_نودو_پنج 📖

┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• از همان اول همین بوده هر ڪسی آرزوی #خدمت داشته باشد به #انقلاب
به #دین، به #مولا... خدا عاشقش میشود
#شهیدش میڪند و تبدیل میشود به تاثیرگذارترین عنصرعالم ، دیگر نه #گرسنه، نه #ترس، نه #جهالت،
نه #خواب به سراغش می آید و نظر
میڪند به وجه الهی روزی میخورد
و به دنیا #عشق میدهد و خیلی هایشان
پای رڪاب حضرت زنده میشوند.

❥• ڪسی ڪه التماس میڪند در راه #خدا به #شهادت برسد یعنی به مقام
#مرضیه رسیده است، ارجعی به او گفته میشود این بالاترین مقام است
#مرضیه یعنی چه؟ یعنی خدای من تو چه میخواهی؟
شهید طبیعت را بهم نمیزند ولی در طبیعت رندانه و عاشقانه ڪار میڪند
ڪافیست گوشه ای از دلت پا بدهد تا #شهدا بغلت ڪنند و مبتلا شوی...
به آنها #توسل ڪن ڪه امامزادگان عشقند یڪ میانبر هم دارد گذشتن از بهترین #دارایی ات یا بهترین #لذتت
مثل گذشتن #ابراهیم از #اسماعیل...
گذشتن #یعقوب از #یوسف...
گذشتن #زلیخا از #یوسف...
گذشتن از #خود تا به #خالق رسیدن...
رسیدن به نعمت ابدی

❥• اگر مردی #جهاد ڪن با جنگ، اردوی جهادی اگر زنی با #خدمت به همسرت و تربیت عمارگونه فرزند از خودت شروع ڪن!
هدف زندگی ما ملاقاته #خداست،
ما می توانیم مشتاق این ملاقات شویم
و سطح ڪیفیتش را تعیین ڪنیم تو اگر فڪر میڪنی به این هدف میرسی و اگر به یاد این هدف باشی #عاشق و #مشتاق خواهی شد همه اش دست خودت است پس #پرواز ڪردنو یاد بگیر باید ڪمی از زمین جدا شد #ترس از ارتفاع ڪه نداری؟ نترس... ترسی ندارد
فقط شاید ڪمی برایت ملموس نباشد
درسته سخته! از قدیم گفتن:
#شهادت_هنر_مردان_خداست... اما میشه

❥• این #شهدا اول مراقبت از دلشون ڪردند و بعد #مدافع_حرم شدند
چون #قلب خانه ی خداست
#القلب_حرم_الله_فلا_تسڪن
#حرم_الله_غیر_الله
مدافعان حرم از حرم خدا خوب دفاع ڪردند ڪه بهشون لیاقت دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها رو دادند
پس برای #شهید شدن گاهی یڪ خلوت سحر هم ڪافی است دل ڪه شهید شود در نهایت انسان شهید میشود،

❥•امضای ظریفی آخر #دفترچه نگاه نمناڪمو میخڪوب خودش ڪرد دفترچه رو بستم و گذاشتم رو قلبم تموم شد اما با دلم بازی ڪرد بندبند وجودمو تسخیر خودش ڪرد حالا میفهمم چقدر از #قافله عقبم این آدما به فڪر همه چیشون بودن فڪر همه جارو میڪردن
صدای #قلبم گوشمو ڪر ڪرده بود سرم داغ ڪرده بود حال عجیبی داشتم یه #بغضی تو دلم #ریشه ڪرده بود ڪه سرباز نمیڪرد...

#این_داستان_ادامه_دارد..‍

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat

🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm

┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅