#سخنان_بزرگان📜✒️
پیڪر مطهر و معظم #شهیدان
هـرجا آرام گیرد ، یاد #مبارڪ
و آرامبخش خـود را در #فضـا
میپراڪند و #صفـا و #معنویت میآفریند.
#امام_خامنه_ای🍃🌹
#شهید_گمنام💚
🍃🌸 @Shahidegomnamm🕊
پیڪر مطهر و معظم #شهیدان
هـرجا آرام گیرد ، یاد #مبارڪ
و آرامبخش خـود را در #فضـا
میپراڪند و #صفـا و #معنویت میآفریند.
#امام_خامنه_ای🍃🌹
#شهید_گمنام💚
🍃🌸 @Shahidegomnamm🕊
آن لحظہ ڪہ #جان میرودازدست
" #حسین "
دیدارتُ آخرین #امید است
" #حسین "
تاهفت #عشق است
چرا منّت مرگ؟
بایدبه #شهیدان تُ پیوست
" #حسین "
#شبتون_شهدایی🌙
🏴 @Shahidegomnamm🕊
" #حسین "
دیدارتُ آخرین #امید است
" #حسین "
تاهفت #عشق است
چرا منّت مرگ؟
بایدبه #شهیدان تُ پیوست
" #حسین "
#شبتون_شهدایی🌙
🏴 @Shahidegomnamm🕊
همین #تربت
پاڪ #شهیدان🕊 است
ڪه تا #قیامت مزار💚عاشقان
و عارفان ودلسوختگان
و دارالشفای #آزادگان
خواهدبود.🥀
#امام_خمینی(ره)
#شهیدامیر_حاج_امینی💐
#به_رسم_هرپنجشنبه_به_یادشهدا🌷
ID ➣ @Shahidegomnamm
پاڪ #شهیدان🕊 است
ڪه تا #قیامت مزار💚عاشقان
و عارفان ودلسوختگان
و دارالشفای #آزادگان
خواهدبود.🥀
#امام_خمینی(ره)
#شهیدامیر_حاج_امینی💐
#به_رسم_هرپنجشنبه_به_یادشهدا🌷
ID ➣ @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان #فرمانده_من #قسمت_صدوپنجاه_وپنجم 🌿با نگرانی گفت : یعنی تو این خونه تنهایی ؟می ترسیدم بهش اعتماد کنم . من شناختی ازش نداشتم . اما تنها همدم الانم اون بود . معترضانه گفت : خانوم خانوما من همسایه رو به روییتونم ... همسرم با همسرت سلام علیک داره، چند…
#داستان
#فرمانده_من
#قسمت_صدوپنجاه_وششم
🌸دو دل بودم ، نمی دونستم کارم درسته یا نه .... از این حال زارم به تنگ اومده بودم ... #دلتنگ استخاره های حسام بودم ...
🌸بلاخره تسلیم شدم ، با قدمای سست به دنبالش راه افتادم ... وارد یه اتاقی شدیم که چند تا پرستار اونجا بودن و مشغول خون گرفتن از بیمارا بودن . حالم از بوی بیمارستان بد میشد . دستمو جلوی دهنم گرفتم تا اذیت نشم .
🌸با اشاره ی پرستار بهم ، به خودم اومدم . با بلاتکلیفی از جام بلند شدم و رفتم روی صندلی مخصوص نشستم . آستینمو بالا زدم . سرمو انداختم پایین و چشمامو بستم . سوزش بدی تو دستم حس کردم ، احساس کردم دستم سر شده ...چشمامو باز کردم ، نگاهم به سرنگ افتاد که توش پر از خون بود.
🌸ناخودآگاه حالم بد شد و ضعف کردم . از جام بلند شدم .دستمو رو قفسه ی سینم فشار می دادم .حالت تهوع بدی گرفته بودم . خانوم همسایه سریع اومد شونه هامو نگه داشت و با نگرانی پرستارو صدا زد . چشمامو بستم و دیگه چیزی نفهمیدم .
🌸وقتی چشمامو باز کردم خودمو تو یه راهرو بی انتها دیدم .حسام با فاصله ازم ایستاده بود و من هرچی تلاش می کردم بهش نمی رسیدم . .
🌸فریاد می زدم اما هر فریادم بی صدا تر از قبلی بود ...بغض کردم ... حسام از من دور می شد و من قدرت حرکت نداشتم .توی مغزم آواز عجیبی تداعی شد . اضطراب وجودمو فرا گرفت .
🌸_ #بالی دهید به وسعت هفت آسمانم ، من هرچه می دوم به #شهیدان نمی رسم
نفسم بالا نمیومد . انگار لحظه ی مرگم بود ... با پرتاب شدن چیزی تو وجودم چشمام باز شد ...
🌸با هراس اطرافمو نگاه کردم . خیس عرق بودم . با دیدن چهره ی نگران مامان ، چشمای خستمو بهش دوختم ... نفس نفس می زدم ...مامان صورتمو با دستاش قاب کرد ...
🌸 پیشونیشو رو پیشونیم گذاشت و با لحن آورمی گفت : آروم باش عزیز دلم ... جان دلم ... هیچی نیست ... داشتی #خواب میدیدی ...با این حرفاش مسکن محبتشو تو وجود بی قرارم تزریق می کرد .
🌸آروم آروم ضربان قلبم به حالت عادی برگشت ...
دوباره اطرافو نگاه کردم ، پنجره ی اتاق باز بود و هوای مرطوب و لطیف بعد از بارون ، حال و هوای بهاری رو به ارمغان می آورد ...
💠 ادامــه دارد.....
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🕊ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
#فرمانده_من
#قسمت_صدوپنجاه_وششم
🌸دو دل بودم ، نمی دونستم کارم درسته یا نه .... از این حال زارم به تنگ اومده بودم ... #دلتنگ استخاره های حسام بودم ...
🌸بلاخره تسلیم شدم ، با قدمای سست به دنبالش راه افتادم ... وارد یه اتاقی شدیم که چند تا پرستار اونجا بودن و مشغول خون گرفتن از بیمارا بودن . حالم از بوی بیمارستان بد میشد . دستمو جلوی دهنم گرفتم تا اذیت نشم .
🌸با اشاره ی پرستار بهم ، به خودم اومدم . با بلاتکلیفی از جام بلند شدم و رفتم روی صندلی مخصوص نشستم . آستینمو بالا زدم . سرمو انداختم پایین و چشمامو بستم . سوزش بدی تو دستم حس کردم ، احساس کردم دستم سر شده ...چشمامو باز کردم ، نگاهم به سرنگ افتاد که توش پر از خون بود.
🌸ناخودآگاه حالم بد شد و ضعف کردم . از جام بلند شدم .دستمو رو قفسه ی سینم فشار می دادم .حالت تهوع بدی گرفته بودم . خانوم همسایه سریع اومد شونه هامو نگه داشت و با نگرانی پرستارو صدا زد . چشمامو بستم و دیگه چیزی نفهمیدم .
🌸وقتی چشمامو باز کردم خودمو تو یه راهرو بی انتها دیدم .حسام با فاصله ازم ایستاده بود و من هرچی تلاش می کردم بهش نمی رسیدم . .
🌸فریاد می زدم اما هر فریادم بی صدا تر از قبلی بود ...بغض کردم ... حسام از من دور می شد و من قدرت حرکت نداشتم .توی مغزم آواز عجیبی تداعی شد . اضطراب وجودمو فرا گرفت .
🌸_ #بالی دهید به وسعت هفت آسمانم ، من هرچه می دوم به #شهیدان نمی رسم
نفسم بالا نمیومد . انگار لحظه ی مرگم بود ... با پرتاب شدن چیزی تو وجودم چشمام باز شد ...
🌸با هراس اطرافمو نگاه کردم . خیس عرق بودم . با دیدن چهره ی نگران مامان ، چشمای خستمو بهش دوختم ... نفس نفس می زدم ...مامان صورتمو با دستاش قاب کرد ...
🌸 پیشونیشو رو پیشونیم گذاشت و با لحن آورمی گفت : آروم باش عزیز دلم ... جان دلم ... هیچی نیست ... داشتی #خواب میدیدی ...با این حرفاش مسکن محبتشو تو وجود بی قرارم تزریق می کرد .
🌸آروم آروم ضربان قلبم به حالت عادی برگشت ...
دوباره اطرافو نگاه کردم ، پنجره ی اتاق باز بود و هوای مرطوب و لطیف بعد از بارون ، حال و هوای بهاری رو به ارمغان می آورد ...
💠 ادامــه دارد.....
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الہے دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🕊ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
همزاد #ڪویرم، تب #باران💦 دارم
در #سینه د💚لی، شڪسته پنهان
دارم
در دفتر #خاطرات📗 من بنویسید
من هرچه ڪه دارم از #شهیدان🕊 دارم
#شهید🥀
#شهادت🍂
#مدافعان_حرم🚩
#دلنوشته💔
🍃🌸•°ID @Shahidegomnamm
در #سینه د💚لی، شڪسته پنهان
دارم
در دفتر #خاطرات📗 من بنویسید
من هرچه ڪه دارم از #شهیدان🕊 دارم
#شهید🥀
#شهادت🍂
#مدافعان_حرم🚩
#دلنوشته💔
🍃🌸•°ID @Shahidegomnamm
🖇 #وصیتنامه
🌾 امروز #شهیدان مشعل های
#فروزان هستند
🌾 ڪه گرمای #امید ونور
#هدایت می افشانند
🌾 تا باهدایت آنان #تن های
مرده به #حرڪت درآیند.
#شهید_سیدعبدالرضا_موسوی🍃🌹
💕🍃ID @Shahidegomnamm
🌾 امروز #شهیدان مشعل های
#فروزان هستند
🌾 ڪه گرمای #امید ونور
#هدایت می افشانند
🌾 تا باهدایت آنان #تن های
مرده به #حرڪت درآیند.
#شهید_سیدعبدالرضا_موسوی🍃🌹
💕🍃ID @Shahidegomnamm
🌾 #صبح☀️ ڪه مۍ شود
باز #ڪبوتر دلمان پـ🕊ـر مۍ ڪشد
به بام یاد شما #شهیدان💚
🌾 به #یادمان باشید
ڪه گرداب🍂 #دنیا دارد
#غرقمان مۍ ڪند...🥀
#صبحتون_شهدایی💐
💠 @Shahidegomnamm🕊
باز #ڪبوتر دلمان پـ🕊ـر مۍ ڪشد
به بام یاد شما #شهیدان💚
🌾 به #یادمان باشید
ڪه گرداب🍂 #دنیا دارد
#غرقمان مۍ ڪند...🥀
#صبحتون_شهدایی💐
💠 @Shahidegomnamm🕊
🌤🍃
🍃
سلام ما به لبخند #شهیدان
به ذڪر روی #سربند شهیدان
به #تسبیحات یا #زهرای معبر
همان هایی ڪه عمری #نذر ڪردند
اگر #رفتند دیگر #برنگردند
#روزتون_شهدایی🌹🍃
🍃 @Shahidegomnamm
🌤🍃
🍃
سلام ما به لبخند #شهیدان
به ذڪر روی #سربند شهیدان
به #تسبیحات یا #زهرای معبر
همان هایی ڪه عمری #نذر ڪردند
اگر #رفتند دیگر #برنگردند
#روزتون_شهدایی🌹🍃
🍃 @Shahidegomnamm
🌤🍃
مسابقه #پسزمینہ{دوست شهیدمن}
#شهیدان #مکیان #حسینی
نفـ¤ـر0⃣🔟
😍به ۳نفر اول
جوایز نفیس اهدا میگردد😍
اسپانسر👇😻
🌹طرح جهادی عهدباشهدا🌹
توامـ شرڪت ڪن❤️
https://t.iss.one/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدان #مکیان #حسینی
نفـ¤ـر0⃣🔟
😍به ۳نفر اول
جوایز نفیس اهدا میگردد😍
اسپانسر👇😻
🌹طرح جهادی عهدباشهدا🌹
توامـ شرڪت ڪن❤️
https://t.iss.one/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
مسابقه #پسزمینہ{دوست شهیدمن}
#شهیدان #فیروزآبادی و #مشتاقی
نفـ¤ـر6⃣4⃣1⃣
😍به ۳نفر اول
جوایز نفیس اهدا میگردد😍
🌹طرح جهادی عهدباشهدا
توامـ شرڪت ڪن❤️👇🏻
https://t.iss.one/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدان #فیروزآبادی و #مشتاقی
نفـ¤ـر6⃣4⃣1⃣
😍به ۳نفر اول
جوایز نفیس اهدا میگردد😍
🌹طرح جهادی عهدباشهدا
توامـ شرڪت ڪن❤️👇🏻
https://t.iss.one/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw