🌷کانال عهدباشهدا🌷
@shahidegomnamm
💠#سردار_شهید_سید_محمدرضا_دستواره
🍃 (قسمت چهاردهم )
#خاطره ای از زبان همرزم شهید محمدرضا دستواره :
گلوله از همه طرف مى باريد. مجال تكان خوردن نداشتيم. سه نفرى داخل سنگرى كه از كيسه هاى گونى تهيه شده بود، پناه گرفته بوديم. بقيه بچه ها، هر كدام در سنگرى قرار داشتند ... نيروهاى ضد انقلاب، مقر سپاه مريوان را ♻️محاصره كرده بودند. براى اين كه فرصت مقابله به ما ندهند، براى يك لحظه هم 💥آتش اسلحه هاى شان خاموش نمى شد. همان طور كه گوشه سنگر پناه گرفته بوديم و لبه كيسه گونى ها بر اثر اصابت گلوله پاره پاره مى شد، سيد محمدرضا دستواره با ☺️تبسم هميشگى گفت:
🔸بچه ها! مى خواهيد حال همه ضد انقلاب ها رو بگيرم؟
🔸با تعجب پرسيديم: «چطورى؟ آن هم زير اين باران تير و آر پى جى؟!»
🔸سيد خنديد و گفت: «الان نشان مى دهم چه جورى»
و به يكباره بلند شد. لبه سنگر تا كمر او بود و از كمر به بالايش از سنگر بيرون. در حالى كه 😀خنده از لبانش دور نمى شد، فرياد زد:
-🔸 اين منم سيد رضا دستواره فرزند سيد تقى ...
و سريع نشست. 💥رگبار تيربارها شدت گرفت. 😬لبخند روى لب ما هم جان گرفت. سيدرضا 😀قهقهه مى زد و مى گفت:
🔸- ديدى چه جورى شاكيشون كردم ... حالا بدتر حالشون رو مى گيرم.
هرچه اصرار كرديم كه دست از اين شوخى خطرناك بردارد، ثمرى نبخشيد، دوباره برخاست و فرياد زد:
-🔸 اين سيد رضا دستواره است كه با شما حرف مى زند... شما ضد انقلاب هاى احمق هم هيچ غلطى نمى توانيد بكنيد...
و نشست. 💥رگبار گلوله شديدتر شد و 😀خنده سيدرضا هم.
با شادى گفت: «مى خواهيد دوباره بلند شوم؟».
#خاطرات
#طنز_در_جبهه
📒🍂📒🍂📒🍂📒🍂📒🍂
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXetVvs7NM5AbyQ
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
@shahidegomnamm
💠#سردار_شهید_سید_محمدرضا_دستواره
🍃 (قسمت چهاردهم )
#خاطره ای از زبان همرزم شهید محمدرضا دستواره :
گلوله از همه طرف مى باريد. مجال تكان خوردن نداشتيم. سه نفرى داخل سنگرى كه از كيسه هاى گونى تهيه شده بود، پناه گرفته بوديم. بقيه بچه ها، هر كدام در سنگرى قرار داشتند ... نيروهاى ضد انقلاب، مقر سپاه مريوان را ♻️محاصره كرده بودند. براى اين كه فرصت مقابله به ما ندهند، براى يك لحظه هم 💥آتش اسلحه هاى شان خاموش نمى شد. همان طور كه گوشه سنگر پناه گرفته بوديم و لبه كيسه گونى ها بر اثر اصابت گلوله پاره پاره مى شد، سيد محمدرضا دستواره با ☺️تبسم هميشگى گفت:
🔸بچه ها! مى خواهيد حال همه ضد انقلاب ها رو بگيرم؟
🔸با تعجب پرسيديم: «چطورى؟ آن هم زير اين باران تير و آر پى جى؟!»
🔸سيد خنديد و گفت: «الان نشان مى دهم چه جورى»
و به يكباره بلند شد. لبه سنگر تا كمر او بود و از كمر به بالايش از سنگر بيرون. در حالى كه 😀خنده از لبانش دور نمى شد، فرياد زد:
-🔸 اين منم سيد رضا دستواره فرزند سيد تقى ...
و سريع نشست. 💥رگبار تيربارها شدت گرفت. 😬لبخند روى لب ما هم جان گرفت. سيدرضا 😀قهقهه مى زد و مى گفت:
🔸- ديدى چه جورى شاكيشون كردم ... حالا بدتر حالشون رو مى گيرم.
هرچه اصرار كرديم كه دست از اين شوخى خطرناك بردارد، ثمرى نبخشيد، دوباره برخاست و فرياد زد:
-🔸 اين سيد رضا دستواره است كه با شما حرف مى زند... شما ضد انقلاب هاى احمق هم هيچ غلطى نمى توانيد بكنيد...
و نشست. 💥رگبار گلوله شديدتر شد و 😀خنده سيدرضا هم.
با شادى گفت: «مى خواهيد دوباره بلند شوم؟».
#خاطرات
#طنز_در_جبهه
📒🍂📒🍂📒🍂📒🍂📒🍂
🌷کانال عهدباشهدا🌷
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXetVvs7NM5AbyQ
🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨🌷✨
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
#آجیل_مخصوص
شوخ طبعی اش باز گل کرده بود.😉
همه ی بچه ها دنبالش می دویدند و
اصرار که به ما هم آجیل بده؛
اما او سریع دست تو دهانش می کرد و
می گفت: نمی دم که نمی دم.
آخر یکی از بچه ها #پتویی آورد و روی
سرش انداخت و بچه ها شروع کردند به زدن. حالا نزدن کی بزن آجیل می خوری؟
بگیر، تنها می خوری؟ بگیر.🙃
و بالاخره در این گیر و دار یکی از
بچه ها در آرزوی رسیدن به آجیل
دست توی جیبش کرد اما آجیل مخصوص
چیزی جز #نان_خشک_ریز شده نبود.
همگی سر کار بودیم. 😬
#طنز_در_جبهه
#خاطره
مجله جاودانه ها، شماره مجله:49
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
#آجیل_مخصوص
شوخ طبعی اش باز گل کرده بود.😉
همه ی بچه ها دنبالش می دویدند و
اصرار که به ما هم آجیل بده؛
اما او سریع دست تو دهانش می کرد و
می گفت: نمی دم که نمی دم.
آخر یکی از بچه ها #پتویی آورد و روی
سرش انداخت و بچه ها شروع کردند به زدن. حالا نزدن کی بزن آجیل می خوری؟
بگیر، تنها می خوری؟ بگیر.🙃
و بالاخره در این گیر و دار یکی از
بچه ها در آرزوی رسیدن به آجیل
دست توی جیبش کرد اما آجیل مخصوص
چیزی جز #نان_خشک_ریز شده نبود.
همگی سر کار بودیم. 😬
#طنز_در_جبهه
#خاطره
مجله جاودانه ها، شماره مجله:49
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
🌹🕊
#طنز_در_جبهه😉
✍یکبار سعید خیلی از بچهها کار کشید.
#فرمانده دسته بود.
شب برایش #جشن_پتو گرفتند.
حسابی کتکش زدند.😂
من هم که دیدم نمیتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمی کمتر #کتک بخورد!
سعید هم #نامردی نکرد، به #تلافی
آن جشن پتو، #نیمساعت_قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت.😅
همه بیدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همه
بچهها خوابند. بیدارشان کرد و گفت:
اذان گفتند چرا خوابید؟⁉️
گفتند ما نماز خواندیم!!!
گفت #الآن_اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟
گفتند سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برای
#نماز_شب اذان گفتم #نه_نماز_صبح! 😜😜
#شهید_تفحص
#شهید_سعید_شاهدے
#خاطره
#شادے_روحشان_صلوات
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🌹🕊
#طنز_در_جبهه😉
✍یکبار سعید خیلی از بچهها کار کشید.
#فرمانده دسته بود.
شب برایش #جشن_پتو گرفتند.
حسابی کتکش زدند.😂
من هم که دیدم نمیتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمی کمتر #کتک بخورد!
سعید هم #نامردی نکرد، به #تلافی
آن جشن پتو، #نیمساعت_قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت.😅
همه بیدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همه
بچهها خوابند. بیدارشان کرد و گفت:
اذان گفتند چرا خوابید؟⁉️
گفتند ما نماز خواندیم!!!
گفت #الآن_اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟
گفتند سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برای
#نماز_شب اذان گفتم #نه_نماز_صبح! 😜😜
#شهید_تفحص
#شهید_سعید_شاهدے
#خاطره
#شادے_روحشان_صلوات
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌼 #طنز_در_جبهه
✍آقا مهـدے هر وقت می افتاد تو خط
#شـوخی دیگر هیچ ڪس جلودارش نبود.
♦️یڪ وقت #هندوانه اے را قاچ ڪرد، لاے آن #فلفل پاشید، بعد به یڪی از بچه ها تعارف ڪرد. او هم برداشت، شروع ڪرد به خوردن.😋
♦️وقتی حسابی دهـانـش سوخت، آقا مهدے هم صداے #خنده اش بلند شد😁. بعد رو ڪرد بهش گفت: «داداش! شیرین بود؟!»😉
#شهید_مهدی_زین_الدین 💐
#خاطره 🍁
🕊ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
✍آقا مهـدے هر وقت می افتاد تو خط
#شـوخی دیگر هیچ ڪس جلودارش نبود.
♦️یڪ وقت #هندوانه اے را قاچ ڪرد، لاے آن #فلفل پاشید، بعد به یڪی از بچه ها تعارف ڪرد. او هم برداشت، شروع ڪرد به خوردن.😋
♦️وقتی حسابی دهـانـش سوخت، آقا مهدے هم صداے #خنده اش بلند شد😁. بعد رو ڪرد بهش گفت: «داداش! شیرین بود؟!»😉
#شهید_مهدی_زین_الدین 💐
#خاطره 🍁
🕊ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm