🔆🔅🔆🔅🔆
♥️بسم رب الشهدا ♥️
خبرنگار ژاپنی پرسید:
_شما تا کی حاظرید بجنگید؟
#شیرودی خندید و گفت:
_ما برای #خاک نمی جنگیم ما برای #اسلام می جنگیم.تا هر زمان که #اسلام در خطر باشد.
این را گفت و به راه افتاد.آستین هایش را بالا زد.
چند نفر به زبان های مختلف از هم پرسیدند:
_کجا؟خلبان #شیرودی به کجا می رود؟
هنوز مصاحبه تمام نشده.
#شیرودی لبخند زد و بلند گفت:
_#نماز !صدای اذان می آید وقت نماز است.
🆔کانال عهدباشهدا:
@shahidegomnamm
🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅
♥️بسم رب الشهدا ♥️
خبرنگار ژاپنی پرسید:
_شما تا کی حاظرید بجنگید؟
#شیرودی خندید و گفت:
_ما برای #خاک نمی جنگیم ما برای #اسلام می جنگیم.تا هر زمان که #اسلام در خطر باشد.
این را گفت و به راه افتاد.آستین هایش را بالا زد.
چند نفر به زبان های مختلف از هم پرسیدند:
_کجا؟خلبان #شیرودی به کجا می رود؟
هنوز مصاحبه تمام نشده.
#شیرودی لبخند زد و بلند گفت:
_#نماز !صدای اذان می آید وقت نماز است.
🆔کانال عهدباشهدا:
@shahidegomnamm
🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅
وقتی با بودن پدرت اینطوری روی دستاش توی هوا میخندیدی
بهت حق میدم که با نبودش اینطوری بیوفتی روی مزارش....
.
#دستان_پر_مهر_پدر
#خاک_سرد_مزار_پدر
#شهید_رضا_دامرودی
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
بهت حق میدم که با نبودش اینطوری بیوفتی روی مزارش....
.
#دستان_پر_مهر_پدر
#خاک_سرد_مزار_پدر
#شهید_رضا_دامرودی
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
وقتی با بودن پدرت اینطوری روی دستاش توی هوا میخندیدی
بهت حق میدم که با نبودش اینطوری بیوفتی روی مزارش....
.
#دستان_پر_مهر_پدر
#خاک_سرد_مزار_پدر
#شهید_رضا_دامرودی
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
بهت حق میدم که با نبودش اینطوری بیوفتی روی مزارش....
.
#دستان_پر_مهر_پدر
#خاک_سرد_مزار_پدر
#شهید_رضا_دامرودی
🌺🌺🌺
@shahidegomnamm
🌺🌺🌺
#داستان 📚
#فرمانده_من
#قسمت_یازدهم
قاطی جمعیتـــ شدم
_زندگی واقعی دوکوهه از سر شب به بعد آغاز میشد و وقتی شبا تو محوطه ی پادگان قدم میزدی میدیدی تو اون سوز و سرما تو هر گوشهه پادگان مخصوصا زمین میدان صبحگاه و حسینیه بچه ها در حال اقامه ی نماز شب و ادعیه ماثوره از حضرات معصومین هستند . اون دلاورا... اون بسیجیا... اون مردای مرد .... اونقدر تو آتیش عشق معبود و راز و نیاز با خداشون گداخته شده بودن که سوز و سرمای منجمد کننده ی شب رو اصلا حس نمیکردن .
نصف شب انگار بچه ها نماز جماعت میخوندن . همـه بیدار بودن. آدم تعجب میکرد اینا کی استراحت میکنن !البته فضای دوکوهه هم با این کار ها خیلی ی مناسب بود .
بعضی شبا اونقدر صاف و پر ستاره بود که شما نمیتونستی بی تفاوت بمونی . واقعا من این حالت های معنوی رو از بچه ها میدیدم از خودم خجالت می کشیدم .😢
اون آقا که " آقای حسینی " خطابش میکردن ، مکثی کرد و ادامه داد : ان شاء الله نیم ساعت دیگه اذانه و. بنده یه نکته ای رو عرض کنم و بعد ان شاء الله تو حسینیه نماز جماعت برقراره،خواهرا ، برادرا این ساختمونای گردانا ، روزای غمناک زیادی رو دیدن،بعد عملیات ها وقتی اتوبوس های استتار کننده سر میرسیدن همه دور تا دور گردان حلقه میزدن. اشک از چشم همه سرازیر بود . یکی از بسیجیا میگفت ، وقتی از عملیاتا بر میگشتیم از کنار هر اتاقی که میگذشتی جز صدای شیون و روز کنار هم بودیم حالا همه رفته بودن اون روزا دلگیر ترین روزای زندگیمون بود.
عزیزان ، قدر خودتون بدونید که شهدا طلبیدنتون از همتون التماس دعا داریم یاعلی
جمعیت آروم آروم پراکنده شد .
به حسینیه که رسیدم دیدم یه حوض کوچیک آبی رنگ جلوشه و بالاش کلی سربند آویزونه . توی حوض هم روی یه سری مربع های قرمز رنگ عبارات قشنگی مثل : سلام بر شهدای گمنام نوشته شده بود💚
وارد حسینیه شدم . باورم نمیشد یه روز شهدا اینجا رفت و آمد میکردن این حسینیه شاهد سجده های عارفانه ی شهدا بوده😭
فضای حسینیه خیلی بزرگ و البته معنوی بود. رو دیوارای حسینیه عکس شهدا به چشم میخورد که خیلی قشنگ بودن . ته حسینیه هم یه ماکت بزرگ از پادگان درست کرده بودن . توی صفوفی که تشکیل شده بود یه جا اختیار کردم چند لحظه بعد صدای ملکوتی و دلنشین اذان فضا رو پر کرد .
با صدای اذان انگار حسینیه زنده شدو با آدم حرف میزد ..#نور_علی_نور شده بود . آخه شاهد خیلی چیزا بود،خیلی چیزا.
از حسینیه که اومدم بیرون ساعت8:15 بود. یه ربع تا ساعت حرکت ماشین مونده بود.
نزدیکای ماشین که رسیدم بارون قطره قطره شروع کرد به باریدن،آسمونم مثه دله من غمگین بود. بوی اسپند تو هوا پیچیده بود برگشتم عقب تا همه چیو یبار دیگه توذهنم بسپارم اما با صدایی که از پشتم شنیدم با تعجب برگشتم . یه آقا که تو تاریکی چهره اش مشخص نبود گفت : خواهر ، شما واسه ماشین شماره یک هستید ،
به علامت مثبت سرمو تکون دادم
لطف کنید سوار ماشین بشید میخوایم حرکت کنیم .
برای بار آخر برگشتم و پادگان قشنگ دوکوهه رو نگاه کردم . انگار یکی تو دفترچه ی ذهنم نوشت :
#دوکوهه
#سکوت
#ساختمان_های_استوار
#خاک_های_بی_قرار
#قطره_های_باران
#آسمان_غرق_ستاره
#در_خماری_بمانید_اتفاقات_باحالی_در_راه_است😋
ڪپی بدون ذکر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد⛔️
💠کانال عهد با شهدا 💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
#فرمانده_من
#قسمت_یازدهم
قاطی جمعیتـــ شدم
_زندگی واقعی دوکوهه از سر شب به بعد آغاز میشد و وقتی شبا تو محوطه ی پادگان قدم میزدی میدیدی تو اون سوز و سرما تو هر گوشهه پادگان مخصوصا زمین میدان صبحگاه و حسینیه بچه ها در حال اقامه ی نماز شب و ادعیه ماثوره از حضرات معصومین هستند . اون دلاورا... اون بسیجیا... اون مردای مرد .... اونقدر تو آتیش عشق معبود و راز و نیاز با خداشون گداخته شده بودن که سوز و سرمای منجمد کننده ی شب رو اصلا حس نمیکردن .
نصف شب انگار بچه ها نماز جماعت میخوندن . همـه بیدار بودن. آدم تعجب میکرد اینا کی استراحت میکنن !البته فضای دوکوهه هم با این کار ها خیلی ی مناسب بود .
بعضی شبا اونقدر صاف و پر ستاره بود که شما نمیتونستی بی تفاوت بمونی . واقعا من این حالت های معنوی رو از بچه ها میدیدم از خودم خجالت می کشیدم .😢
اون آقا که " آقای حسینی " خطابش میکردن ، مکثی کرد و ادامه داد : ان شاء الله نیم ساعت دیگه اذانه و. بنده یه نکته ای رو عرض کنم و بعد ان شاء الله تو حسینیه نماز جماعت برقراره،خواهرا ، برادرا این ساختمونای گردانا ، روزای غمناک زیادی رو دیدن،بعد عملیات ها وقتی اتوبوس های استتار کننده سر میرسیدن همه دور تا دور گردان حلقه میزدن. اشک از چشم همه سرازیر بود . یکی از بسیجیا میگفت ، وقتی از عملیاتا بر میگشتیم از کنار هر اتاقی که میگذشتی جز صدای شیون و روز کنار هم بودیم حالا همه رفته بودن اون روزا دلگیر ترین روزای زندگیمون بود.
عزیزان ، قدر خودتون بدونید که شهدا طلبیدنتون از همتون التماس دعا داریم یاعلی
جمعیت آروم آروم پراکنده شد .
به حسینیه که رسیدم دیدم یه حوض کوچیک آبی رنگ جلوشه و بالاش کلی سربند آویزونه . توی حوض هم روی یه سری مربع های قرمز رنگ عبارات قشنگی مثل : سلام بر شهدای گمنام نوشته شده بود💚
وارد حسینیه شدم . باورم نمیشد یه روز شهدا اینجا رفت و آمد میکردن این حسینیه شاهد سجده های عارفانه ی شهدا بوده😭
فضای حسینیه خیلی بزرگ و البته معنوی بود. رو دیوارای حسینیه عکس شهدا به چشم میخورد که خیلی قشنگ بودن . ته حسینیه هم یه ماکت بزرگ از پادگان درست کرده بودن . توی صفوفی که تشکیل شده بود یه جا اختیار کردم چند لحظه بعد صدای ملکوتی و دلنشین اذان فضا رو پر کرد .
با صدای اذان انگار حسینیه زنده شدو با آدم حرف میزد ..#نور_علی_نور شده بود . آخه شاهد خیلی چیزا بود،خیلی چیزا.
از حسینیه که اومدم بیرون ساعت8:15 بود. یه ربع تا ساعت حرکت ماشین مونده بود.
نزدیکای ماشین که رسیدم بارون قطره قطره شروع کرد به باریدن،آسمونم مثه دله من غمگین بود. بوی اسپند تو هوا پیچیده بود برگشتم عقب تا همه چیو یبار دیگه توذهنم بسپارم اما با صدایی که از پشتم شنیدم با تعجب برگشتم . یه آقا که تو تاریکی چهره اش مشخص نبود گفت : خواهر ، شما واسه ماشین شماره یک هستید ،
به علامت مثبت سرمو تکون دادم
لطف کنید سوار ماشین بشید میخوایم حرکت کنیم .
برای بار آخر برگشتم و پادگان قشنگ دوکوهه رو نگاه کردم . انگار یکی تو دفترچه ی ذهنم نوشت :
#دوکوهه
#سکوت
#ساختمان_های_استوار
#خاک_های_بی_قرار
#قطره_های_باران
#آسمان_غرق_ستاره
#در_خماری_بمانید_اتفاقات_باحالی_در_راه_است😋
ڪپی بدون ذکر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد⛔️
💠کانال عهد با شهدا 💠
╔══ೋღ
🌺ღೋ══╗
🌴 https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw 🌴
╚══ೋღ
🌺ღೋ══╝
Forwarded from عکس نگار
#عمارنامه
همراه صیاد به بعلبک #لبنان رفته بودیم.
هماهنگ شده بود که به خانه ی پدری برویم که پنج نفر از خانواده اش #شهید شده بودند.
صبح به آنجا رسیدیم.
خود #پدر_شهید جلو آمد و در را باز کرد.
صیاد را که دید، جلو آمد و شروع کرد به #گریه کردن!
بعد از #نمازصبح، بساط #صبحانه را که خیلی هم مفصل تدارک دیده بودند، آورد.
اما خودش چیزی نخورد.
روبروی صیاد نشسته بود و چشم از او بر نمی داشت!
بعد از صبحانه از او پرسیدیم:
#پدر، چرا اینقدر ایشون رو نگاه می کنی؟
گفت:
من تو صورت ایشون، #خمینی رو می بینم!
هنگام خداحافظی، پیرمرد خم شد و دستش را روی #پوتین صیاد کشید و روی چشمش گذاشت!
صیاد که تا این لحظه ساکت بود، دیگر نتوانست طاقت بیاورد، بغضش ترکید و گفت:
من تا دست تو رو نبوسم از اینجا نمیرم!
چرا این کارو کردی؟
پیرمرد گفت:
من #خاک_پای_خمینی رو بوسیدم!
گذشت تا اینکه #شب من با صدای هق هق #نماز_شب صیاد از خواب بلند شدم!
او آن شب از اول شب تا #اذان_صبح، نماز می خواند!
از او پرسیدم:
چرا تمام شب #نماز میخوندی؟
گفت:
من تاحالا فکر می کردم فقط تو #ایران مسئولیت دارم،
تکلیفم اینه که تو #جبهه ها بجنگم،
اما با اون برخوردی که اون پیرمرد کرد، فهمیدم که اشتباه می کردم!
حالا می فهمم که توی دنیا هرجا که مظلومی هست، به گردن من حقی است
و به تعداد هر #مسلمان که در هر کجای دنیا #مظلوم واقع شده، من وظیفه ای دارم
و تحمل بار سنگین این #مسئولیت از عهده ی من خارجه!
از خدا خواستم که منو ببخشه که نمیتونم از پس انجام همه ی وظایفم بر بیام
و از من همینقدر انجام وظیفه و اقرار به عجز رو بپذیره!
#کتاب #دلم_برایت_تنگ_شده
مرز ما عشق است، هرجا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی میکند؟
@shahidegomnamm ❤️✨❤️
همراه صیاد به بعلبک #لبنان رفته بودیم.
هماهنگ شده بود که به خانه ی پدری برویم که پنج نفر از خانواده اش #شهید شده بودند.
صبح به آنجا رسیدیم.
خود #پدر_شهید جلو آمد و در را باز کرد.
صیاد را که دید، جلو آمد و شروع کرد به #گریه کردن!
بعد از #نمازصبح، بساط #صبحانه را که خیلی هم مفصل تدارک دیده بودند، آورد.
اما خودش چیزی نخورد.
روبروی صیاد نشسته بود و چشم از او بر نمی داشت!
بعد از صبحانه از او پرسیدیم:
#پدر، چرا اینقدر ایشون رو نگاه می کنی؟
گفت:
من تو صورت ایشون، #خمینی رو می بینم!
هنگام خداحافظی، پیرمرد خم شد و دستش را روی #پوتین صیاد کشید و روی چشمش گذاشت!
صیاد که تا این لحظه ساکت بود، دیگر نتوانست طاقت بیاورد، بغضش ترکید و گفت:
من تا دست تو رو نبوسم از اینجا نمیرم!
چرا این کارو کردی؟
پیرمرد گفت:
من #خاک_پای_خمینی رو بوسیدم!
گذشت تا اینکه #شب من با صدای هق هق #نماز_شب صیاد از خواب بلند شدم!
او آن شب از اول شب تا #اذان_صبح، نماز می خواند!
از او پرسیدم:
چرا تمام شب #نماز میخوندی؟
گفت:
من تاحالا فکر می کردم فقط تو #ایران مسئولیت دارم،
تکلیفم اینه که تو #جبهه ها بجنگم،
اما با اون برخوردی که اون پیرمرد کرد، فهمیدم که اشتباه می کردم!
حالا می فهمم که توی دنیا هرجا که مظلومی هست، به گردن من حقی است
و به تعداد هر #مسلمان که در هر کجای دنیا #مظلوم واقع شده، من وظیفه ای دارم
و تحمل بار سنگین این #مسئولیت از عهده ی من خارجه!
از خدا خواستم که منو ببخشه که نمیتونم از پس انجام همه ی وظایفم بر بیام
و از من همینقدر انجام وظیفه و اقرار به عجز رو بپذیره!
#کتاب #دلم_برایت_تنگ_شده
مرز ما عشق است، هرجا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی میکند؟
@shahidegomnamm ❤️✨❤️
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊🕊🕊
🕊
💠آیااسم
#شهیدسرلشکرحسن_هداوندمیرزایی تا بحال به گوشتون خورده؟⁉️⁉️
🍃ایشون یکی از #افسران ارتش ایران بودن، دوره سخت تکاوری و چتربازی رو در لشکر23 نیروی ویژه گذروند،
🍂توی یکی از عملیاتها #اسیر شد، توی تمام مدت اسارت اجازه نداد عراقیها بفهمن ایشون سرگرد ارتش هستن، عراقیها فکر میکردن ایشون درجه شون پایینه،
🍂اما روزی که قرار بود از طرف #صلیب_سرخ آزاد بشن، چند قدمی #خاک_ایران شناسایی میشن، یه سرباز ایرانی که بیسیم چی ایشون بوده، ایشونو میبینه و میگه جناب سرگرد شمایی؟؟
🍂عراقیها عصبانی میشن و ایشون رو جلوی چشمان همسر و فرزندشون به اردوگاه برمیگردونن و اینقدر سرگرد هداوند رو #شکنجه میکنن تا ایشون #شهید میشن،
🍁 پیکرشون #غریبانه توی همون اردوگاه دفن میشه، بالاخره پس از 12 سال، سال 1381 #پیکر ایشون #کاملا_سالم، مثل لحظه ی شهادتشون، به #وطن برگردونده میشه و در روستاي محل تولدش، کنار امامزاده موسي خليف آباد پاکدشت به خاك سپرده شد.....
#شهیدسرلشکرحسن_هداوندمیرزایی
#خاطره
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊
💠آیااسم
#شهیدسرلشکرحسن_هداوندمیرزایی تا بحال به گوشتون خورده؟⁉️⁉️
🍃ایشون یکی از #افسران ارتش ایران بودن، دوره سخت تکاوری و چتربازی رو در لشکر23 نیروی ویژه گذروند،
🍂توی یکی از عملیاتها #اسیر شد، توی تمام مدت اسارت اجازه نداد عراقیها بفهمن ایشون سرگرد ارتش هستن، عراقیها فکر میکردن ایشون درجه شون پایینه،
🍂اما روزی که قرار بود از طرف #صلیب_سرخ آزاد بشن، چند قدمی #خاک_ایران شناسایی میشن، یه سرباز ایرانی که بیسیم چی ایشون بوده، ایشونو میبینه و میگه جناب سرگرد شمایی؟؟
🍂عراقیها عصبانی میشن و ایشون رو جلوی چشمان همسر و فرزندشون به اردوگاه برمیگردونن و اینقدر سرگرد هداوند رو #شکنجه میکنن تا ایشون #شهید میشن،
🍁 پیکرشون #غریبانه توی همون اردوگاه دفن میشه، بالاخره پس از 12 سال، سال 1381 #پیکر ایشون #کاملا_سالم، مثل لحظه ی شهادتشون، به #وطن برگردونده میشه و در روستاي محل تولدش، کنار امامزاده موسي خليف آباد پاکدشت به خاك سپرده شد.....
#شهیدسرلشکرحسن_هداوندمیرزایی
#خاطره
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
💥#شهادت
🍂#درد دارد دویدن(!) و نرسیدن...
که دویدن ما #درجا زدن است...
.
به قول شهید آوینی تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه #زیسته باشند...
.
#شهادت را نخواستیم و به خیال خودمان #عاشق شهادتیم...
بسنده کردیم فقط به عکس چسبانده شده ی دیوار #اتاق!
عکس و #دلنوشته_شهدایی که فقط پست #اینستاگرام شد!
کانال #تلگرامی که پر شد از صوت و روایت شهدا!
و تصویر زمینه ی گوشی هایمان که سنگینی نگاه #شهید را درک نکردیم...
.
.
💠#شهادت تنها برای #شهیدان است...
که #آسمان و #خاک این عالم شهادت می دهند به #برای_خدا_شدن شهیدان...
.
.
#نخواستیم شهادت را؛
اگر #می_خواستیم هر مکان و زمان که باشیم شهادت ما را در بر خواهد گرفت...
.
.
به یاد صحبت های #حاج_حسین_یکتا در ظهر عاشورا ی فکه:
اگر شهادت را می خواستیم!👇
.
🌹در شیراز هیئت رهپویان وصال هم باشی به شهادت میری...
در شمال تهران هم باشی، #شهید_صیاد_شیرازی میری...
.
🌹در وسط #بازار هم باشی، #شهید_لاجوردی_میری...
🌹وسط این رمل های #فکه بعد از جنگ هم باشی، #سید_شهیدان_اهل_قلم میری...
.
🌹#مصطفی_احمدی_روشن هم بشی،در کوچه پس کوچه های تهران به شهادت میری...
.
.
.
شهادت را بخواهیم...
اگر خادم الشهدا باشیم...
شبیه شان می شویم...
نه به حرف ، در #عمل...
#شهیدانه زندگی کنیم که #شهید می شویم...
.
.
و حالا باید گفت:
🌹زیر چرخ اتوبوس زائران شهدا در پارکینگ #طلاییه ، هم باشی!
#شهید_حجت_الله_رحیمی میری...
.
🌹خادمه الشهدا در فضای مجازی،در #حله_عراق هم باشی؛
بعد زیارت اربعین...
#شهیده_توران_اسکندری میری...
#اللهم_الرزقنی_توفیق_شهادت
#دلنوشته
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
💥#شهادت
🍂#درد دارد دویدن(!) و نرسیدن...
که دویدن ما #درجا زدن است...
.
به قول شهید آوینی تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه #زیسته باشند...
.
#شهادت را نخواستیم و به خیال خودمان #عاشق شهادتیم...
بسنده کردیم فقط به عکس چسبانده شده ی دیوار #اتاق!
عکس و #دلنوشته_شهدایی که فقط پست #اینستاگرام شد!
کانال #تلگرامی که پر شد از صوت و روایت شهدا!
و تصویر زمینه ی گوشی هایمان که سنگینی نگاه #شهید را درک نکردیم...
.
.
💠#شهادت تنها برای #شهیدان است...
که #آسمان و #خاک این عالم شهادت می دهند به #برای_خدا_شدن شهیدان...
.
.
#نخواستیم شهادت را؛
اگر #می_خواستیم هر مکان و زمان که باشیم شهادت ما را در بر خواهد گرفت...
.
.
به یاد صحبت های #حاج_حسین_یکتا در ظهر عاشورا ی فکه:
اگر شهادت را می خواستیم!👇
.
🌹در شیراز هیئت رهپویان وصال هم باشی به شهادت میری...
در شمال تهران هم باشی، #شهید_صیاد_شیرازی میری...
.
🌹در وسط #بازار هم باشی، #شهید_لاجوردی_میری...
🌹وسط این رمل های #فکه بعد از جنگ هم باشی، #سید_شهیدان_اهل_قلم میری...
.
🌹#مصطفی_احمدی_روشن هم بشی،در کوچه پس کوچه های تهران به شهادت میری...
.
.
.
شهادت را بخواهیم...
اگر خادم الشهدا باشیم...
شبیه شان می شویم...
نه به حرف ، در #عمل...
#شهیدانه زندگی کنیم که #شهید می شویم...
.
.
و حالا باید گفت:
🌹زیر چرخ اتوبوس زائران شهدا در پارکینگ #طلاییه ، هم باشی!
#شهید_حجت_الله_رحیمی میری...
.
🌹خادمه الشهدا در فضای مجازی،در #حله_عراق هم باشی؛
بعد زیارت اربعین...
#شهیده_توران_اسکندری میری...
#اللهم_الرزقنی_توفیق_شهادت
#دلنوشته
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨
🕊✨
#سالروز_شهادت
#شهید_غلامرضا_مخبری
در ماه #تولدش آسمانی شد🕊
✍شهیدمخبری چه زیبا بیان داشت:
🔹«تا لحظه ای که #نیروی ایمان و تا لحظه ای که #خون در رگهای این جوانان وطن و سربازان كشوردر جریان است، نه تنها صدام، بلکه هر یک از #مزدورانی که بخواهند چشم خود را به سوی #خاک ایران بدوزند، #زنده نخواهند ماند»
🍀جای جای جبهه، #معرکه دلاوری «مخبری» شده بود. نام او #هراس را بر دل دشمن می انداخت. دشمن هم او را شناخته بود. عناصر خدعه و توطئه دنبال این بودند که مخبری را از ما بگیرند و کردستان نقطه این توطئه شد. ساعت حدود 5 بعدازظهر پیچ دار ساوین، منطقه سردشت، بر اثر یك #كمین او نیز به خیل همرزمان شهیدش پیوست.
#تولد؛ 1324/10/20
#شهادت؛ 1361/10/11
💐روحش شاد و یادش گرامی باد💐
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊✨
#سالروز_شهادت
#شهید_غلامرضا_مخبری
در ماه #تولدش آسمانی شد🕊
✍شهیدمخبری چه زیبا بیان داشت:
🔹«تا لحظه ای که #نیروی ایمان و تا لحظه ای که #خون در رگهای این جوانان وطن و سربازان كشوردر جریان است، نه تنها صدام، بلکه هر یک از #مزدورانی که بخواهند چشم خود را به سوی #خاک ایران بدوزند، #زنده نخواهند ماند»
🍀جای جای جبهه، #معرکه دلاوری «مخبری» شده بود. نام او #هراس را بر دل دشمن می انداخت. دشمن هم او را شناخته بود. عناصر خدعه و توطئه دنبال این بودند که مخبری را از ما بگیرند و کردستان نقطه این توطئه شد. ساعت حدود 5 بعدازظهر پیچ دار ساوین، منطقه سردشت، بر اثر یك #كمین او نیز به خیل همرزمان شهیدش پیوست.
#تولد؛ 1324/10/20
#شهادت؛ 1361/10/11
💐روحش شاد و یادش گرامی باد💐
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
فرازی از #وصیتنامه
✍امشب پاس دارم.ساعت 1:39 چه شب باشکوهی!
این خانه کوچک است،این #سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است، فریاد است، غوغاست. .. صدای پر محبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانی منصور؛ بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیه تان باد. تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است.
🔶خدایا این خانه کوچک را برای من مبارک گردان؛ در این چند روز با #خاک انس گرفته ام، بوی خاک گرفته ام. حال می فهمم که #علی_ابن_ابیطالب چگونه میفرماید: #سجده_های نماز، #حرکت_اوّل خم شدن روی مهر، این معنا را میدهد که #خاک بوده ایم، #حرکت_دوّم این معنا را دارد که از خاک برخاسته ایم، #متولّد شدیم. #حرکت_سوّم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره به خاک برمیگردیم مرگ. و #حرکت_چهارم به این معناست که دوباره زنده می شویم. حیات قیامت🔸
🔶امّا در این #سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن می گویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با #قرآن آشنا شوم. ایات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگی کنم. باشد تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد. و بعد با این برای خود #توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در #انتظار شهادت بمانم و بمانم.
🔶ایات جهاد را، شهادت، تقوی، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح. ..همه را پیدا کنم و سنگر کلاس درسم باشد و میعادگاه ملاقتم با خدا شود. #سنگرم_محرابم گردد. سنگرم خانه امیدم شود و قبله دوّمم گردد. از فردا حتما بیشتر قرآن خواهم خواند.
#شهیدسیدمحمدحسین_علم_الهدی
#تولد؛ ۸/۷/۱۳۳7
#شهادت ؛ ۱۷/۱۰/۱۳۵۹
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
فرازی از #وصیتنامه
✍امشب پاس دارم.ساعت 1:39 چه شب باشکوهی!
این خانه کوچک است،این #سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است، فریاد است، غوغاست. .. صدای پر محبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانی منصور؛ بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیه تان باد. تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است.
🔶خدایا این خانه کوچک را برای من مبارک گردان؛ در این چند روز با #خاک انس گرفته ام، بوی خاک گرفته ام. حال می فهمم که #علی_ابن_ابیطالب چگونه میفرماید: #سجده_های نماز، #حرکت_اوّل خم شدن روی مهر، این معنا را میدهد که #خاک بوده ایم، #حرکت_دوّم این معنا را دارد که از خاک برخاسته ایم، #متولّد شدیم. #حرکت_سوّم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره به خاک برمیگردیم مرگ. و #حرکت_چهارم به این معناست که دوباره زنده می شویم. حیات قیامت🔸
🔶امّا در این #سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن می گویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با #قرآن آشنا شوم. ایات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگی کنم. باشد تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد. و بعد با این برای خود #توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در #انتظار شهادت بمانم و بمانم.
🔶ایات جهاد را، شهادت، تقوی، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح. ..همه را پیدا کنم و سنگر کلاس درسم باشد و میعادگاه ملاقتم با خدا شود. #سنگرم_محرابم گردد. سنگرم خانه امیدم شود و قبله دوّمم گردد. از فردا حتما بیشتر قرآن خواهم خواند.
#شهیدسیدمحمدحسین_علم_الهدی
#تولد؛ ۸/۷/۱۳۳7
#شهادت ؛ ۱۷/۱۰/۱۳۵۹
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🍂سينه ام #غرق درد آلام است
زندگي واي پر ز #اوهام است
🍂باز #خاک و پلاک و يك #تابوت
روي #قبرش نوشته #گمنام است
#شهداگاهےنگاهے
#شعر
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
زندگي واي پر ز #اوهام است
🍂باز #خاک و پلاک و يك #تابوت
روي #قبرش نوشته #گمنام است
#شهداگاهےنگاهے
#شعر
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm ↩️
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_نوزدهم
🔶سهیل کریمی یکی از مستند سازان کشور؛
✍من از زمان جنگ ایران و عراق شاید صدنفر از دوستانم را دفن کرده ام.
صحنه ای که من در آن با بیل #خاک برداشته و داخل #قبر بر روی پیکر #شهید ریختم به معنی پایان قصه مستند ماست.
⚛به قول #شهید_چمران هنگامی که #شیپور جنگ نواخته می شود #مرد از #نامرد شناخته می شود. ما از این افراد در جامعه خود زیاد داریم که به قول #حضرت_امام یا در شکم مادران خود هستند یا در بغل آنان و یا در مدرسه و هروقت موقع آن برسد خود را نشان خواهند داد. #محمودرضا فرد #متخصص و باشعوری و با صلابت بود و اواخر در کارش بسیار ارتقاء یافته بود. او با #شهامت، دلیر و #کاربلد بود.
⚛اگر دوباره #جنگ اتفاق بیافتد بازهم مانند #دهه_شصت این مردم به #میدان می آیند و قطعا می ایند مگر اینکه انسان نباشند و گرنه این #خاصیت خاک ماست که همیشه چنین انسان هایی را تربیت کرده است و من مخالفم با کسانی که می گویند #نسل_امروز میدان را خالی می گذارند و با یقین می گویم که آن ها اگر لازم باشد به #میدان خواهند آمد.
⚛هر وقت با #شهید جایی می رفتیم و مثلا به یک #موشک دست ساز برخورد می کردیم، محمودرضا می گفت این موشک #کار_من است. یعنی #امضای خود شهید روی آن بود و آن موشک سبک کار محمودرضا بود نه کس دیگر.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_نوزدهم
🔶سهیل کریمی یکی از مستند سازان کشور؛
✍من از زمان جنگ ایران و عراق شاید صدنفر از دوستانم را دفن کرده ام.
صحنه ای که من در آن با بیل #خاک برداشته و داخل #قبر بر روی پیکر #شهید ریختم به معنی پایان قصه مستند ماست.
⚛به قول #شهید_چمران هنگامی که #شیپور جنگ نواخته می شود #مرد از #نامرد شناخته می شود. ما از این افراد در جامعه خود زیاد داریم که به قول #حضرت_امام یا در شکم مادران خود هستند یا در بغل آنان و یا در مدرسه و هروقت موقع آن برسد خود را نشان خواهند داد. #محمودرضا فرد #متخصص و باشعوری و با صلابت بود و اواخر در کارش بسیار ارتقاء یافته بود. او با #شهامت، دلیر و #کاربلد بود.
⚛اگر دوباره #جنگ اتفاق بیافتد بازهم مانند #دهه_شصت این مردم به #میدان می آیند و قطعا می ایند مگر اینکه انسان نباشند و گرنه این #خاصیت خاک ماست که همیشه چنین انسان هایی را تربیت کرده است و من مخالفم با کسانی که می گویند #نسل_امروز میدان را خالی می گذارند و با یقین می گویم که آن ها اگر لازم باشد به #میدان خواهند آمد.
⚛هر وقت با #شهید جایی می رفتیم و مثلا به یک #موشک دست ساز برخورد می کردیم، محمودرضا می گفت این موشک #کار_من است. یعنی #امضای خود شهید روی آن بود و آن موشک سبک کار محمودرضا بود نه کس دیگر.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_سی_وهفتم
#خاطرات
🍃خاطره ای از زبان برادر شهید؛
🔷#سخت_کوش
✍انقلاب، سر کارگر جنوبی قرار داشتیم. با #پرایدش آمد. سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر.
همیشه می نشستم توی ماشین بعد روبوسی می کردیم. موقع #روبوسی دیدم #چشمهایش_خون است و #سر و ریشش پر از #خاک.
از زور #خواب به سختی حرف می زد. گفتم چرا #اینطوری هستی؟ گفت #چهار روز است #خانه نرفتهام.
گفتم #بیابان بودی؟ گفت #آره! گفتم چرا خانه نمیروی؟ گفت چند تا از بچه ها آمدهاند #آموزش،
خیلی #مستضعفند؛ یکیشان #کاپشنش را #فروخته آمده. به خاطر چنین آدم هایی شب و روز نداشت.
یکبار گفت من یک چیزی #فهمیدام؛ خدا #شهادت را همیشه به آدم هایی داده که در کار #سختکوش بودهاند.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_سی_وهفتم
#خاطرات
🍃خاطره ای از زبان برادر شهید؛
🔷#سخت_کوش
✍انقلاب، سر کارگر جنوبی قرار داشتیم. با #پرایدش آمد. سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر.
همیشه می نشستم توی ماشین بعد روبوسی می کردیم. موقع #روبوسی دیدم #چشمهایش_خون است و #سر و ریشش پر از #خاک.
از زور #خواب به سختی حرف می زد. گفتم چرا #اینطوری هستی؟ گفت #چهار روز است #خانه نرفتهام.
گفتم #بیابان بودی؟ گفت #آره! گفتم چرا خانه نمیروی؟ گفت چند تا از بچه ها آمدهاند #آموزش،
خیلی #مستضعفند؛ یکیشان #کاپشنش را #فروخته آمده. به خاطر چنین آدم هایی شب و روز نداشت.
یکبار گفت من یک چیزی #فهمیدام؛ خدا #شهادت را همیشه به آدم هایی داده که در کار #سختکوش بودهاند.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_هاشم_دهقانی_نیا
#قسمت_هفتم
✍با خاطرات #همرزم شهیدش همواره زندگی میکرد #شهید_مهدی_مرادی که در سال 92 در #ماموریت_شمال_غرب کشور مظلومانه به #شهادت رسید.
🍁روزهای اولی که از ماموریت برگشت اصلا حال خوبی نداشت خیلی #آشفته بود رنگ و رویش سیاه شده بود وقتی میخوابید، مهدی مهدی کنان با فریاد از #خواب می پرید تا چند روز دیگر که به خودش آمد #نحوه_شهادت #دلخراش شهید مرادی را تعریف کرد اینکه چطور پا به پای هم میرفتند و شهید از #درهای_بلند و برفی #سقوط میکند
آن زمان #پیکر این شهید در #خاک_عراق میماند و واقعا دسترسی به آنجا غیر ممکن بود #هاشم تنها کسی بود که به کمک چند نفر دیگر #اقدام به آوردن پیکر شهید مرادی میکند. این اتفاق هم او را خیلی آزار میداد که حکمت خدا در چیست که آن زمان او به مقام شهادت دست نیافت.
🕊کانال عهدباشهدا🕊
👉 @shahidegomnamm
#شهیدمدافع_حرم_هاشم_دهقانی_نیا
#قسمت_هفتم
✍با خاطرات #همرزم شهیدش همواره زندگی میکرد #شهید_مهدی_مرادی که در سال 92 در #ماموریت_شمال_غرب کشور مظلومانه به #شهادت رسید.
🍁روزهای اولی که از ماموریت برگشت اصلا حال خوبی نداشت خیلی #آشفته بود رنگ و رویش سیاه شده بود وقتی میخوابید، مهدی مهدی کنان با فریاد از #خواب می پرید تا چند روز دیگر که به خودش آمد #نحوه_شهادت #دلخراش شهید مرادی را تعریف کرد اینکه چطور پا به پای هم میرفتند و شهید از #درهای_بلند و برفی #سقوط میکند
آن زمان #پیکر این شهید در #خاک_عراق میماند و واقعا دسترسی به آنجا غیر ممکن بود #هاشم تنها کسی بود که به کمک چند نفر دیگر #اقدام به آوردن پیکر شهید مرادی میکند. این اتفاق هم او را خیلی آزار میداد که حکمت خدا در چیست که آن زمان او به مقام شهادت دست نیافت.
🕊کانال عهدباشهدا🕊
👉 @shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨
🍂 #شلمچه_و_بوی_چادر_خاکی_مادر🍂
✍سخن گفتن آسان نیست،
از جایی که حتی آسمان هم خون دل
می خورد از این #غربت... 😔
وقتی پایت را به روی خاک نرم این
#صحرای بی انتها می گذاری با خود
می پرسی مگر چه دارد این سرزمین
که این گونه نگفته و نشنیده از آن
دل و گلویت #تنگ می شود...😔
درست یادم نیست چه بویی می داد،
ولی قشنگ بود و سینه سوز💔
وقتی برگشتیم بهمان گفتند
بوی یک چادر خاکی ست.😢
وقتی برمی گشتیم و خادم الشهدا
#یا_زهرا می گفت و با بغض فریاد می زد😔
که #حاجت بخواهید از این #مادر.
این همان وقتی است که با خود می گویی، #غروب که در شهر ما این قدر طولانی نبود!
چرا رضایت نمی دهد این آفتاب شرابی
رنگ به رفتن؟ و وقتی رفت تازه می فهمی
که چه #دردی دارد این تاریکی،
خودت نمی فهمی چرا؟⁉️
آنها که بی طاقتند به #خاک می افتند
کسانی که خوددارند می نشینند و
سربه زانو می گذارند و صبوران،
#چفیه به صورت می کشند و راه می روند
وزار میزنند😢. خودت گم می کنی که برای
چه گریه کنی از کدام درد بنالی و
به پای کدام #مظلومیت اشک بریزی...😢
شاید هم بی دلیل است این #دلتنگی،
شاید تنها این بهانه کافی باشد که همانی
که برای زیارت #مزار_گم_شده_اش
دنیا را جسته امروز خود به #دیدارت آمده.
#دلنوشته
#شلمچه
#راهیان_نور
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
🍂 #شلمچه_و_بوی_چادر_خاکی_مادر🍂
✍سخن گفتن آسان نیست،
از جایی که حتی آسمان هم خون دل
می خورد از این #غربت... 😔
وقتی پایت را به روی خاک نرم این
#صحرای بی انتها می گذاری با خود
می پرسی مگر چه دارد این سرزمین
که این گونه نگفته و نشنیده از آن
دل و گلویت #تنگ می شود...😔
درست یادم نیست چه بویی می داد،
ولی قشنگ بود و سینه سوز💔
وقتی برگشتیم بهمان گفتند
بوی یک چادر خاکی ست.😢
وقتی برمی گشتیم و خادم الشهدا
#یا_زهرا می گفت و با بغض فریاد می زد😔
که #حاجت بخواهید از این #مادر.
این همان وقتی است که با خود می گویی، #غروب که در شهر ما این قدر طولانی نبود!
چرا رضایت نمی دهد این آفتاب شرابی
رنگ به رفتن؟ و وقتی رفت تازه می فهمی
که چه #دردی دارد این تاریکی،
خودت نمی فهمی چرا؟⁉️
آنها که بی طاقتند به #خاک می افتند
کسانی که خوددارند می نشینند و
سربه زانو می گذارند و صبوران،
#چفیه به صورت می کشند و راه می روند
وزار میزنند😢. خودت گم می کنی که برای
چه گریه کنی از کدام درد بنالی و
به پای کدام #مظلومیت اشک بریزی...😢
شاید هم بی دلیل است این #دلتنگی،
شاید تنها این بهانه کافی باشد که همانی
که برای زیارت #مزار_گم_شده_اش
دنیا را جسته امروز خود به #دیدارت آمده.
#دلنوشته
#شلمچه
#راهیان_نور
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨
🍃« زندگي زيباست،
اما از شهيد مجيد خياط زاده
بازپرس که زندگی چيست ؟
اگر قبرستان جايي است
که مردگان را در آن به #خاک سپرده اند،
پس ما #قبرستان نشينان عادات روزمره گي ها را
🍃کي راهي به معناي زندگي هست ؟
اگر مقصد #پرواز است،
قفس ويران بهتر.
پرستويي که مقصد را کوچ مي يابد از ويراني لانه اش نمي هراسد. »
📚 راز خون / ص 188
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#شهید_مجید_خیاط_زاده
#خاطره
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
🍃« زندگي زيباست،
اما از شهيد مجيد خياط زاده
بازپرس که زندگی چيست ؟
اگر قبرستان جايي است
که مردگان را در آن به #خاک سپرده اند،
پس ما #قبرستان نشينان عادات روزمره گي ها را
🍃کي راهي به معناي زندگي هست ؟
اگر مقصد #پرواز است،
قفس ويران بهتر.
پرستويي که مقصد را کوچ مي يابد از ويراني لانه اش نمي هراسد. »
📚 راز خون / ص 188
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#شهید_مجید_خیاط_زاده
#خاطره
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈