🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
📓📕📗📘📙📔📓📕📘📔📙📓 بسم رب الشهدا #مجنون_منـ_کجایی؟ #قسمت_چهل_نهم مجتبی فردا اعزامه داشتم ساکشو میبستم که تلفن خونه زنگ خورد با یه آه بغضم رو قورت دادم -الو بفرمایید فرحناز پشت خط بود الو سلام رقیه خوبی؟ چرا صدات گرفته -هیچی فرحناز صداش بغض آلود شد گفت رقیه…
📓📕📗📘📙📔📓📗📘📔📓📗
بسم رب الشهدا
#مجنون_من_کجایی؟
#قسمت_پنجاهم


آه از لحظه وداع با مجتبی فاطمه سادات و سیدعلی آروم نشدند
آخرسر سید مجبور شدانقدر با
بچه ها بازی کنه تا بخوانن
وقت رفتن گفت
موقعه رفتن گوشه چادرم گرفت و گفت حلال کن رقیه جان
خیلی دوست دارم
مراقب خودت و بچه ها باش

-برو خدا به همرات
بدون منتظرتم

در بستم رفتم تو های های گریه میکردم که یکدفعه سیدعلی پسرم
دستاش زد به پشتم گفت

ماما
ماما

-جان مامان
عزیزمامان
مامان شمادوتارو نداشت میمرد که

داشتم قربون صدقه سیدعلی میرفتم که گوشیم زنگ خورد
-الو فرحناز
فرحناز:خواهرجان خوبی؟
-خوب
فرحناز چه میشه ؟
مردمون
درحال سکته ام
فرحناز:صبور باش
صحیح سالم برمیگردن بچه ها چطورن؟
-وای فرحناز روضه ای بود
سیدعلی و فاطمه سادات فقط گریه میکردن
فرحناز:الهی بمیرم براشون
رقیه میای بریم هئیت ؟
-آره عزیزم
فرحناز ب حسناهم بگم بیاد؟
-آره عزیزم بگو
بی تاب بودم و تنها دوای دردم روضه ی حضرت زینب بود


تو هئیت گریه کردم آروم شدم
انگار خود خانم بی بی زینب بهم صبر عطا کرده

نویسنده بانو....ش

🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
بسم رب العشق #قسمت_پنجاه_یکم #علمـدار_عشـق😍# - مرتضی کهف الشهدا چه شکلی ؟ + ساداتم انقدر بی تابی صبرکن خانم گل خودت میبنی کهف الشهدا تو منطقه ولنجک تهران بود تا یه منطقه ای کهف الشهدا با ماشین رفتیم اما از یه جای به بعد باید پیاده میشدیم ماشین…
بسم رب العشق
#قسمت_پنجاهم
#علمـــدار_عشـــق😍#

تو اتاقم مشغول بررسی یه تحقیق درسی بودم
که گوشیم لرزید
قفلش باز کردم
دیدم مرتضی است

+سلام خانم گل
زنگ زدم خونه
مادرجون گفت حاج بابا نیستن
برای شب هماهنگ کردم
بیام با حاج بابا حرف بزنم

جوابش دادم : ممنون دستت درد نکنه
شام منتظریم

+ باشه چشم
فقط تو حرفی نزن
بذار خودم میگم

- چشم

+ دوست دارم ساداتم

- منم دوست دارم آقای
شب میبینمت
یاعلی

یاعلی

عزیزجون صدام کرد نرگس مادر بیا کارت دارم

- جانم عزیزجون
عزیزجون : آقامرتضی زنگ زده بود گفت شب میاد با آقاجون کار داره

- خب بیاد
مگه مرتضی لوله خروست مامان

عزیزجون: نرگس باهم دعواتون شده
- مامان ۱ ماه عقد کردیما
کدوم دعوا
حتما یه کاری داره دیگه

عزیزجون: گفتم شام بیاد

پس من برم حاضر

ساعت ۷ بود آقاجون از بیرون اومد
مادر: حاج آقا بشین برات چای بیارم
مرتضی داره میاد اینجا
گفت با شما کار داره

ساعت ۸ شب بود که صدای آیفون بلند شد

بدوبدو رفتم سمت آیفون
من باز میکنم

عزیزجون : مادر آروم

از پله ها با دو رفتم پایین

درکوچه باز کردم
- سلام آقای
خوش اومدی

+ ممنون خانم گل
این گل 🌹مال شماست

- مرسی بریم بالا

+ سلام مادرجان
عزیز: ممنون پسرم
بیا داخل

+ حاج بابا هستن؟
عزیز: آره پسرم بیا داخل

شام خوردیم

+ حاج بابا میخاستم اجازه نرگس سادات بگیرم
دو روز باهم بریم تهران

حاج بابا : پسرم اجازه نمیخاد
زنته باباجان هرجا میخاد برید صاحب اختیارید

+ ممنون شما بزرگوارید
پس ما فردا صبح راه میفتیم
اگه اجازه میدید
امشب نرگس ببرم خونمون
صبح از همونجا راه بیفتیم


حاج بابا: نرگس بابا برو حاضرشو
با شوهرت برو

صبح ساعت ۸ صبح رفتیم سمت تهران
ساعت ۱۰ بود که رسیدیم مرقد امام خمینی
هم زیارت کردیم هم صبحونه خوردیم

مرتضی تو راه گفت ناهار بریم دربند

- کجاست من تاحالا نرفتم

+ 😂😂😂یه جایی گردشی
بعدش میرم موزه عبرت

- اونجا کجاست ؟

+ یه زندان که برای دوران شاهه
کمیته ضد خرابکاری
خیلی ازشهدا و سران کشور
تو اون زندان شنکجه شدن

- واقعا؟
+ آره
حالا میریم خودت میبنی

تا برسیم موزه عبرت ۱ ساعتی طول کیشد
وای پس گذشت سالها هنوز
هنوز زندان بوی خون میداد

شب رفتیم هتل

صبح ب سمت کهف الشهدا رفتیم

نویسنده بانــــو ......ش

🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃