🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_هشتم

🔽ادامه دیدار خانواده #شهید_ابوذر_امجدیان با رهبر

عموی شهید که #جانباز بودند از روی دست آقا بلند می‌شود و با گریه می‌گوید بگذار پایت را ببوسم آقاجان! و به سمت پای آقا می‌رود که این‌بار رهبر به‌سرعت خود را عقب می‌کشد: «نه، اصلاً... اگه این‌جوری باشه... نه، اصلاً، نمیگذارم...
و محافظ، عموی شهید را بلند می‌کند و ماجرا تمام می‌شود؛ می‌رود دوباره روی همان صندلی گوشه‌ی اتاق می‌نشیند و اشک‌هایش را پاک می‌کند.

🍀آقا #قرآن مربوط به والدین را به #پدر_شهید می‌دهد. #پیرمرد_روستایی در حرف‌هایش معلوم می‌شود این روزها با #دوره‌گردی_امرار_معاش_می‌کند؛ می‌شد بگوید روزگار سخت می‌گذرد و انتظاراتی دارد؛ اگر می‌گفت با سر و روی سپید، دست‌فروشی از همیشه سخت‌تر است، کسی حتی در دلش گله هم نمی‌کرد ولی نگفت و تنها گفت:
- خیلی خیلی ممنون؛ واقعاً چند سال #آرزوم بود که به #دیدنتون بیام. من از خدا خیلی سپاسگزارم که این توفیق رو به من داد که...
#آقا با کشیدن ابروها درهم و با خنده می‌گوید:
- «کاش یک آرزوی بهتری داشتی! این چیه آخه! چه اهمّیّتی داره؟
- خدا نگهت داره که #پرچم رو به‌دست حضرت #صاحب‌الزمان برسونی...
-ان‌شاءالله، ان‌شاءالله

🍀هر کدام از #بستگان شهید امجدیان از آقا، #دعایی، #چفیه‌ای، یادگاری‌ای می‌خواهند. #دو_دختر_خردسال چادری هم می‌آیند جلوی آقا:
- اسم من نیایشه! خواهرزاده‌ی شهید امجدیان
 -اسم من هم نرگسه!
- «چه اسم‌های قشنگی! نرگس خانم، کلاس چندمی؟»
- سوم
#رهبر، نیایش را که کوچک‌تر است می‌بوسد. مادر نرگس می‌گوید که دخترم امسال جشن تکلیف دارد. آقا هم به او یک #انگشتر می‌دهد. آقا به دخترها می‌گوید:
- «ببینید انگشترها اگر اندازه‌ی دستتان نیست، همین الان کوچکترش را بدهم.» اندازه بود. دخترها با شادمانی برمی‌گردند سمت مادرهایشان.

🍀در همین بین، #یکی از #گوشه‌ی_مجلس آقا را #صدا می‌کند؛ متوجه نشدم با چه خطابی بود؛ چیزی شبیه « #حبیب_آقاآقا سرش را برمی‌گرداند طرف صدا؛ از بستگان شهید امجدیان است؛ با همان حالت صمیمانه و روستایی به آقا می‌گوید:
- ما، هم #داماد شهید بودیم و هم #همرزم شهید!
رهبر با #خنده و بذله‌گویی می‌گوید:
- «خب، حالا چی چی میگی؟!
- یک #هدیه هم به ما بدید!
-بله، حتماً!
- اجازه هست بیام جلو؟
- بله، بفرمایید!
آقا #آغوشش را برای همرزم شهید باز می‌کند؛ او هم جلو که می‌رسد، خم می‌شود و در گوش آقا می‌گوید:
- ما این‌دفعه #مجروح شدیم ولی نتونستیم #شهادت رو درک کنیم. دعا کنین که این‌دفعه...
بغضش می‌گیرد و نمی‌تواند ادامه دهد؛ آقا می‌گوید:
#دعا_نمیکنم_که_شهید_بشید. دعا میکنم که ان‌شاءالله #موفق به #جهاد در راه خدا شوید.
 -دعا کنید که امام علی (علیه‌السلام) ما رو به‌عنوان #مدافع_ناموسش قبول کنه
آقا کمی چهره‌شان تغییر می‌کند؛ گویی بزرگی الفاظ، ایشان را متأثّر کرده؛ می‌گویند: «ان‌شاءالله»

ادامه داد....

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_نهم

خانواده‌ی گرامی #شهیدمهدی_علی‌دوست آلانَقی؛ #پدر ایشون، آقای محمدرضا علی‌دوست؛ حال شما چطوره؟ #آلانق اسم مکانیه؟
پدر که خود معمم است توضیح می‌دهد که یکی از #روستاهای_تبریز است. #آقا که متوجه می‌شود خانواده ترک‌زبان هستند، گفت‌وگو را با #زبان_ترکی ادامه می‌دهد:
« #شهید چند سال داشت؟ چه زمانی شهید شد؟»
- 21 سال داشت؛ #تکاور بود. #پارسال، #سوم_محرم، تو آزادسازی مناطق شیعه‌نشین #حلب_شهید_شد.

🔵نوبت می‌رسد به #مادر_شهید؛
 -آقا در #نماز_شب ما رو #دعا کنید.
- «چشم، حتماً؛ شما هم ما رو دعا کنید. ما بیشتر از شما احتیاج داریم به دعا.

🔵شهید و #همسر_شهید هم پنج سال با هم زندگی کرده‌اند. آن #پسرک_موطلایی هم که ناگهان آمد جلوی آقا و گفت من #علی‌ام! #یادگار_شهید است.

🔵 #برادر_شهید هم که هم‌زمان #دانشجو و #طلبه بود، از آقا خواست که به‌دست ایشان معمم شود و آقا نیز پذیرفت که در جلسه‌ای جداگانه این کار انجام شود.

🔵 #خواهر_شهید، #طلبه‌ی جامعةالزهرای قم بود؛ به آقا گفت:
- بستگان و خواهران #مدافعین_حرم_پاکستانی از دوستان من هستند و گفتند که به شما #سلام برسونم.
- «در قم هستند؟ سلام من را به ایشان برسانید. آنها هم خیلی خوب کار میکنند. #زینبیون خیلی خوب #میجنگند؛ خیلی خوب #مجاهدت میکنند. سلام من را به پدرها و مادرها و خانواده‌هایشان برسانید.

🔵 #برادر_شهید هم که برای دیده‌بوسی می‌آید جلو، از آقا می‌خواهد که به او و همسرش یک قرآن بدهند که آقا جواب می‌دهد: « #قرآن را #فقط به #والدین و #همسر_شهید میدهم». پسر برمی‌گردد و می‌نشیند اما پس از چند دقیقه دوباره به آقا -که درحال دادن #انگشتر به دیگر بستگان است- می‌گوید قرآن را از پدرم گرفتم! لطفاً به ایشان یک انگشتر بدهید!
آقا هم درحالی که دستش را درون عبایش می‌برد، با اخم و خنده به پسر می‌گوید: «چطور جرئت کردی قرآن رو از پدر بگیری؟» که جمع هم خندیدند.

ادامه دارد. ...

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
 
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_دهم

خانواده‌ی #شهید گرامی #محمد_بلباسی؛ #پدر از دنیا رفتن. #مادر، هاجر عباسی؛ #خواهر_شهید هم هستند.

🔶 #مادر_شهید توضیح می‌دهد که علاوه بر اینکه مادر شهید است، #شوهرش نیز #جانباز بوده و #برادرش_شهید شده و #برادر_شوهرش نیز #شهید شده؛ یعنی #عمو و #دایی #شهید_محمد_بلباسی نیز در #انقلاب و #جنگ_تحمیلی شهید شده‌اند:

🔶حاج آقا من چند وقت قبل از شهادت محمد، #خواب دیدم که #شما یک #جعبه‌ای به بنده دادید و من دیدم که یک #شیء زیبایی به بنده دادید و گفتید که این #حق_شماست؛ من فکر کردم که این برای خودم هست اما بعد شهادت محمد فهمیدم که آن برای محمد بوده. #شهید خیلی به شما #علاقه داشت و همیشه موقعی که #صحبت‌های شما از تلویزیون پخش می‌شد، بچه‌ها رو جمع می‌کرد که صحبت‌های شما رو ببینند. خیلی دوست داشت که به #دیدار شما بیاد.

🔶آقا هم در تمام مدت چشم به زمین دوخته بودند و می‌گفتند: «سلامت باشید، زنده باشید.

🔶«خانم محبوبه بلباسی، #همسر گرامی شهید. #من_خواندم_وصیّت‌نامه‌ی این شهید را که به این #همسرش میگوید که اگر شما نبودی، من به این راه نمیرفتم. شما بودی که کمک کردی من به این راه بروم. این‌طوره خانم؟»
همسر شهید که گویی از تلطّف آقا #جا_خورده، چیزی نمی‌گوید. مادر شهید اما به زبان می‌آید که:
-  بله، همین‌طوره؛ محمد اصلاً خونه نبود و بار زندگی و بزرگ کردن چهار تا بچه، روی دوش خانومش بود.

🔶در #آغوش همسر شهید، #دختر 20روزه‌ی #شهید قرار دارد. همسر شهید از #آقا خواست که #در_گوش فرزندش #اذان و #اقامه بگوید. آقا نیز رو به جمعیت مردان گفت که بچه را از مادرش بگیرند. آقا شروع کرد در گوش راست اذان گفتن. به گوش چپ که رسید گویا نوزاد هوشیار شده بود و کم‌کم داشت تقلّا می‌کرد که رهبر آهسته‌آهسته او را تکان داد تا مجدداً آرام شود.

🔶نوبت به تحویل قرآن‌ها و هدایا می‌رسد؛ #همسر_شهید به همراه #سه_فرزند_کم‌سن و سالش پیش می‌آیند؛ همسر شهید بلباسی به آقا می‌گوید:
 -دایی شهید، شهید انقلابه؛ عموی شهید، شهید جنگه. خود شهید هم که در سوریه به شهادت رسید؛ #دعا_کنین که #بچه‌هامون برن #قدس رو #آزاد کنن.
 🔸«دعای مجاهدت میکنم براشون».🔸

🔶یکی از #بستگان_شهید که مسئول بسیج اساتید مازندران هست، جلوی آقا می‌آید و اظهار می‌کند که #انقلاب_اسلامی در #دانشگاه‌ها #مهجور است؛ رهبر خطاب به ایشان می‌گوید:👇👇

 🔶«شماها که هستین، غریب نیست دیگه! این همه #استاد_انقلابی. این همه دانشجوی انقلابی، دانشگاه مال شماست! چهار تا آدم ناباب هم ممکنه باشن. یک‌عده آدمهای بی‌تفاوت هستن؛ عیب نداره. وقتی یک گروه، یک مجموعه‌ی انقلابی، در دانشگاه باشن، دیگه غریب نیست. مجموعه باشید، با هم باشید، غریب نخواهید بود.

ادامه دارد. ...

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
 حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_یازدهم

دیگر معلوم است که اواخر این جلسه‌ی دو ساعته نزدیک است:

🌼خانواده‌ی گرامی #شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر؛ #پدر_شهید، آقای عبدالرضای مُمبِنی.
آقا از #پدر می‌پرسد «چرا فامیلها فرق داره؟» پدر می‌گوید بچه‌ها عوض کردند و من تنها کسی هستم که فامیلی‌ام هنوز مُمبِنی هست و شاید هم عوض کنم. آقا می‌گوید: «نه، چرا عوض کنید؟ بگذارید باشه.» و پدر می‌گوید که این نام یک قوم است. در حین همین گفت‌وگو، #کودکی جلو می‌آید و #روبه‌روی آقا می‌ایستد:
- میشه یه چی بهت بگم؟
-بگو!
- میشه یه #یادگاری بهم بدی؟
- «چشم! یه یادگاری هم به ایشون بدین!
جمعیت می‌خندند؛ وقتی #آقا به #کودکان انگشتر می‌دهد، همیشه به مسئولان جلسه تأکید می‌کند که دقت کنند #انگشتر، اندازه‌ی دست بچه‌ها باشد؛ این‌بار هم با همان دقت پیگیر بودند.

🌼 #شهید_اطهر در سن 37سالگی به #شهادت رسیده؛ #مادر_!شهید عنوان می‌کند:
- حمیدرضا خیلی #دوست داشت از نزدیک #شما رو #زیارت کنه ولی نتونست.
- خدا ان‌شاءالله نصیب ما کنه که از نزدیک #شهید شما رو در قیامت زیارت کنیم.

🌼پس از احوالپرسی با #همسر_شهید اطهر، نوبت به اهدای قرآن‌ها و یادگاری‌ها می‌رسد؛ #فاطمه، #دختر_نوجوان_شهید جلو می‌آید و به آقا می‌گوید:
- میشه یه #انگشتر از توی #جیبتون بدین؟!
- «از کجا #فهمیدین که توی جیبم انگشتر هست؟»
- دیدم از دور که داشتین می‌دادین به بقیه!
-این انگشتر هم خدمت شما! دیگه هم تو جیبم انگشتر نیست، تموم شد!
آقا و دختر و جمعیت با هم می‌خندند.

🌼 #پسر_کوچک‌تر_شهید اطهر هم جلو می‌آید؛ می‌گویند #مداح است و کلاس ششمی؛ از آقا می‌پرسد:
- اگر #امام_خمینی بود، #شما ازش چی می‌خواستین؟
آقا #دست_پسر را می‌گیرد و به #دیوار روبه‌رویش نگاه می‌کند؛ همگی گوش‌هایشان را تیز می‌کنند که آقا چه جوابی می‌خواهد بدهد. آقا بعد از کمی تأمّل می‌گوید:
- «فرق میکنه؛ اگر در سنّ شما بودم یه چیز میخواستم؛ اگر حالا بودم یه چیز دیگه میخواستم.
- حالا فکر کنین تو سنّ من بودین!
- «بهترین چیز #دعاست؛ ازش میخواستم که برام دعا کنه که بتونم #مثل امام خمینی حرکت کنم. این بهترین چیزه.»

🌼پسر که گویا انتظار چنین جوابی را نداشته، کمی سرش را پایین می‌اندازد! آقا با خنده ادامه می‌دهد: «حالا اگه انگشتر هم بخوای میدیم بهتون، حرفی نداریم!» و دوباره همه می‌خندند.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
حاشیه دیدار خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب اسلامی

#بخش_آخر

نوبت به #آخرین خانواده‌ی شهید می‌رسد:
«خانواده‌ی گرامی #شهید_علیرضا_قنواتی؛ #مادر از دنیا رفتن؛ #پدر به‌علت کسالت نیومدن؛ #همسر_شهید، خانم مریم آزادی؛ حال شما چطوره خانم؟ شهید چند سال داشتند؟»
- 53 سال حاج آقا

🔷آقا اسم #فرزندان_شهید را می‌آورند؛ پسر جوانی جلو می‌آید و می‌گوید حاج آقا ببخشید من تازه از #کربلا آمده‌ام، سرما خوردم و برای همین با شما روبوسی نمی‌کنم. آقا می‌پرسد:
- «شما چه‌کار میکنید؟»
- والّا چندبار می‌خواستیم #بریم_اون‌ور دیگه.
- «کجا میخواستی بری؟»
- بالاخره ما رو اصلاً درست کردن برای اینکه بریم این #تکفیری‌ها رو بزنیم؛ ولی حاج آقا ما رو #برگردوندن.
- «کی شما رو برگردونده؟»
- ایشون ما رو برگردوندن.
-ایشون از بستگان هستن؟
- نه، ایشون #مسئول_اعزام هستن.
مسئول اعزام که در انتهای #مجلس نشسته می‌گوید که #ایشان_فرزند_شهید هستند و #حاج_قاسم_سلیمانی دستور داده‌اند که فرزندان شهدا اعزام نشوند.

🔷آقا این را که می‌شنود، می‌گوید: «خیلی خب؛ نروید... نروید... شما اینجا باشید برای نظام کار کنین.

🔷 #دختر_شهید قنواتی نیز جلو می‌آید و چند #نامه و #عکس به آقا هدیه می‌کند؛ نمی‌تواند گریه‌ی خودش را کنترل کند؛ به‌سختی خود را جمع می‌کند و به آقا می‌گوید که برایش #دعا کند. از آقا #یادگاری نیز می‌خواهد:
 -اگر میشه این انگشتر دستتون رو هم به من بدید.
-انگشترهام رو که دادم دیگه؛ توی #دستم دیگه #انگشتری ندارم!
 -خب انگشترهای اون یکی دستتون هم هست!
-نه، اینا دیگه برای هدیه نیست!
و به انگشترهای دیگر راضی می‌شود و می‌نشیند.

🔷حالا دیگر #دقایق_پایانی_دیدار است. هر کسی از گوشه‌ای #تقاضای_یادگاری و #چفیه و #انگشتر می‌کند. گویا دیگر انگشترها و چفیه‌ها تمام شده و مابقی افراد باید بعد از خروج آقا منتظر گرفتن هدایا باشند. #آقا دارد #روی_قاب_عکس_شهدایی که از طرف خانواده‌های شهدا داده شده، چیزی #می‌نویسند به رسم یادگاری. پیرامون آقا کم‌کم #شلوغ می‌شود. آقا بالاخره بعد از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه از روی صندلی خود بلند شده و از اتاق خارج می‌شوند. جمعیت #صلواتی می‌فرستند. همه شاداب و خندانند. گویا دیگر #دلتنگی‌هایشان پایان یافته باشد. به مجاهدت‌ها می‌اندیشند؛ به بزرگ کردن این بچه‌های کوچک که جلوی رهبرشان ساعاتی بازی کردند، دراز کشیدند، دویدند و بزرگ شدند.

🔷آن دورترها هم -نه خیلی دورتر- انتهای #روضه، جور دیگری می‌شود. برای رأس و نیزه که نمی‌شود کاری کرد جز اشک؛ اما دست آتش از #دامن_حرم دور است و دیگر سنگ به پیشانی گنبد نمی‌نشیند. از #جان‌ها_سپری ساخته شده و سلام نظامی معین‌رضا‌ها را پدران و پدربزرگ‌ها رو به گنبد و بارگاه می‌دهند؛ آن‌قدر محکم و مخلص که #کبوترها دوباره برگردند به #صحن و سرای #دختر_علی.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
جمعہ شد #آقا نگاهم بردراست

درفراق #یارآهم ازسراست

مۍنمایند #جمعہ ها گرافتخار

باشداز #مهدی زهراانتظار

#اللہم_عجل_لولیڪ_الفرج🍃❤️
#صبحم_بہ_نام_شما🍃❤️

🌷کانال عهـدبـاشهـ🕊ـدا🌷

🆔 @shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_سردار_سیدحمیدتقوی_فر
#قسمت_سی_ودوم
#خاطرات

#شهیدی_که_جان_رهبر_انقلاب_را_نجات_داد

🔹همسر شهید تقوی فر :

تلویزیون، #صبحت های حضرت #آقا را پخش می‌کرد که ایشان در حال #ذکرخاطره‌ای بودند.
آقا فرمودند در زمان #جنگ در یک مهلکه‌ای گیر افتاده بودیم که بعد از مدتی یک #بنده خدایی آمد و ما را #نجات داد.

همان طور که حاج حمید در حال کتاب خواندن بود، گفت که آن بنده خدا، #من بودم.
اما #عادت نداشت بیشتر از این در مورد اقداماتش توضیح دهد.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
حافظ #ولایت باشید و فرمانبردارے از حرف هاے آقـا را ڪنید تنها مسیر زندگے شما خط ولایت است #آقا هر چہ ڪہ گفت همان را انجام دهید نہ ڪمتر و نہ بیشتر

#شهید_سید_مهدی_موسوی
#وصیتنامه

@shahidegomnamm ↩️
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊

#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_سی_ودوم
#خاطرات

🔷خاطره ای از زبان برادر شهید؛

💥 #چفیه_آقا

وقتی #پیکرش را داخل #قبر گذاشتم، از طرف #همسر معززش گفتند محمودرضا #سفارش کرده #چفیه‌ای که از #آقا گرفته با او #دفن شود،
جا خوردم😳 نمی‌دانستم از #آقا_چفیه گرفته، رفتند چفیه را از داخل ماشین آوردند، مانده بودم با پیکرش چه بگویم،
همیشه در #ارادت به آقا خودم را بالاتر از او می‌دانستم، چفیه را که روی #پیکرش گذاشتم فهمیدم به گرد پایش هم نرسیده‌ام😔
در این چند وقت، یادم هست یکبار چند سال پیش گفت #شیعیان در بعضی از #کشورها #بدون_وضو_تصویر_آقا را #مس نمی‌کنند و گفت ما اینجا از شیعیان #عقب افتاده‌ایم.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
❄️❥◆❥❄️
#دلنـوشتـہ

پیش بیا!
این روزها بیشتر از همیشه
به این پیشآمد نیاز دارم

#آقا_بیا 😭
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🌼🌾🌼🌾
@shahidegomnamm