Azadi | آزادی
336K subscribers
76.6K photos
95.9K videos
876 files
7.31K links
.
✍️ ارسال تصاویر @SepehrAzadi1
.
کانالی با هدف استقرار دمکراسی و سکولاریسم در ایران و ایرانی برای همه ایرانیان



کانال دوم تلگرام :
t.iss.one/sepehrazadi6
Download Telegram
♨️ خاطره اي تلخ از گشت ارشاد

سلام. دیدم دارید درباره ی خاطرات تلخ دخترا در برخورد با گشت ارشاد پست میذارید خواستم منم تجربه ی تلخمو به اشتراک بذارم به امید روزی که از دست این نامرد های مسلمان نمای مفت خور راحت شیم.
وسطای زمستون نود و پنج بود که با چندتا از دوستام بعد از دانشگاه حوالی خیابون فلسطین رفتیم کافه. داشت شب میشد و ازونجایی که خونه هممون خارج از تهران بود کم کم راه افتادیم که بریم سمت مترو و ازونجا بریم خونه که خانواده هامون نگران نشن. تقریبا نرسیده به سینما سپیده بود که خانمی جلوی منو گرفت گفت میتونم مدارکتونو چک کنم؟ اصلا اولش منو دوستام متوجه نشدیم که ایشون از مامورین نا محترم گشت ارشادن چون اصلا سر و وضعمون طوری نبود که گشت ارشاد بخواد بهمون گیر بده! منم چون اولین بارم بود و خیلی ترسیده بودم گفتم مدارک همراهم نیس چون میترسیدم مدارکمو ازم بگیرن و دیگه بهم ندن.خلاصه زنه منو مجبور کرد تا دم ون برم و مدام تکرار میکرد که یه امضا ازت میگیرم بعدش میتونی بری من که کلا شوک شده بودم پرسیدم مگه تیپ من چه اشکالی داره گفت هیچی فقط زیپ کاپشنت بازه و من حتی زیر کاپشن یک بافت بلند پوشیده بودم و حتی آرایش و لاک هم نداشتم! انقد ترسیده بودم که ازش خواهش کردم بذاره برم چون خونمون تو تهران نیس و اگه به موقع به اتوبوس شهرمون نرسم خیلی برام خطرناکه. گفتم پدر مادرم خیلی نگران میشن بده سریع امضا کنم که تا دیر نشده برم. گفت خیلی خب نترس ما که کاریت نداریم سوار ون شو تا ازت امضا بگیرم گفتم امضا گرفتن چه ربطی به سوار شدن داره همینجا امضا میکنم میرم دیگه. گفت خیلی داری حرف میزنی زود باش سوار شو تا به زور سوارت نکردم و اشاره به باتوم دست سربازا کرد! و گفت اجازه ی کتک زدنتو ندارم ولی اگه بد قلقی کنی میتونم به زور سوارت کنم. گفتم خو بگو واسه چی باید سوار شم؟ گفت تو سوار شو تا اسم و فامیلتو برای مرکز بفرستم و استعلام بگیرم بعدش میتونی بری. خلاصه اون دخترایی هم که تو ون بودن و قبلا هم اسیر دست گشت ارشاد شده بودن گفتن بیا سوار شو دیگه وقت نداریم! بعد خلاصه من سوار شدم و منتظر بودم که جواب اون استعلام لعنتی بیاد و ولم کنن برم که یهو ون که پر از دختر شد مامورا هم سوارش شدن و راه افتاد! داشتم سکته میکردم خیلی لحظه ی بدی بود. ماشین گشت رفت یه جایی که من اصلا تا به حال نرفته بودم. اونجا کلی برای اینکه روان مارو آزار بودن طول دادن منم همش غر غر میکردم باید برم پدر مادرم نگران میشن منو کجا آوردین ازینجا چجوری برم خونه؟ داشتم از استرس میمیردم واقعا. یه دختر تنها تو تهران به اون بزرگی اون وقت شب واقعا خطرناک بود. بعد یه خانومی دونه دونه صدا میکرد همه رو و بهمون میگفت جلوی مانیتور کامپیوترش بایستیم و وقتی ازش پرسیدیم که داری عکس میگیری ازمون گفت نه چه عکسی؟ در حالی که هرکی جلوی مانیتور قرار میگرفت بهش میگفتن که اینجوری و اونجوری وایسا! من برای اینکه ببینم عکس میگیره یا نه رفتم که مانیتورشو ببینم که چند نفرشون سرم داد زدن و گفتن گمشو اونور وگرنه بازداشتت میکنیم. خلاصه ساعت حدود هفت شب بود که منو ول کردن و به زور و پرسون پرسون و ترسون یه ایستگاه مترو پیدا کردمو بالاخره یه جوری خودم رسوندم خونه. خیلی دیر رسیدم خونه و پدر مادرم به شدت نگران بودن.
میخوام بگم ازین تجربه ی تلخ فقط یه چیز یاد گرفتم اونم اینکه حواسم بیشتر به این باشه که ون گشت ارشاد توی خیابون هست یانه؟ که اگه یحتمل ون وجود داشت من برای عبور از جلوش حجابو رعایت کنم! و این تجربه باعث نمیشه که اونجوری که اونا میخوان بیام تو خیابون. هرجور که دوست داشته باشم میام با این تفاوت که حرفه ای تر شدم نسبت به برخورد با این مسئله.

#گشت_ارشاد_ماموران_سلب_امنيت_و_ايجاد_وحشت

@SepehrAzadi