♨️روزی سه آخوند با هم خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می نمود،
برای آنڪه هیچ ڪدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر بدهند،
یڪی گفت: روایت است از چیز هایی ڪه بخشش آن ڪراهت دارد یڪی انار است و دیگری خربزه.
دومی گفت: همچنین روایت است ڪه خربزه را باید آنقدر خورد ڪه خورنده را جواب کند.
سومی گفت: و نیز روایت است ڪه هر ڪس سر از روی خربزه بلند نڪند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود.
وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل ڪنده برای فقیر بگذارند. باز ذڪر روایت شروع شد.
یڪی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می ڪند،
دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می ڪند.
سومی گفت: دندان زدن پوستِ خربزه تڪبر را ڪم و آدمی را به خدا نزدیڪ می نماید. و آنقدر دندان زدند و لیف ڪشیدند تا پوست خربزه را به نازڪی ڪاغذی رساندند.
فقیر ڪه همچنان آنان را می نگریست گفت: من رفتم، ڪه اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شما ها بنگرم می ترسم با روایات شما، پوست خربزه مقامش به جایی برسد ڪه لازم باشد مردم آن را بجای ورق قرآن در بغل بگذارند و تخمه اش را تسبیح ڪرده با آن ذڪر یا قدوس بگویند.
#عبید_زاکانی
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
برای آنڪه هیچ ڪدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر بدهند،
یڪی گفت: روایت است از چیز هایی ڪه بخشش آن ڪراهت دارد یڪی انار است و دیگری خربزه.
دومی گفت: همچنین روایت است ڪه خربزه را باید آنقدر خورد ڪه خورنده را جواب کند.
سومی گفت: و نیز روایت است ڪه هر ڪس سر از روی خربزه بلند نڪند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود.
وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل ڪنده برای فقیر بگذارند. باز ذڪر روایت شروع شد.
یڪی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می ڪند،
دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می ڪند.
سومی گفت: دندان زدن پوستِ خربزه تڪبر را ڪم و آدمی را به خدا نزدیڪ می نماید. و آنقدر دندان زدند و لیف ڪشیدند تا پوست خربزه را به نازڪی ڪاغذی رساندند.
فقیر ڪه همچنان آنان را می نگریست گفت: من رفتم، ڪه اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شما ها بنگرم می ترسم با روایات شما، پوست خربزه مقامش به جایی برسد ڪه لازم باشد مردم آن را بجای ورق قرآن در بغل بگذارند و تخمه اش را تسبیح ڪرده با آن ذڪر یا قدوس بگویند.
#عبید_زاکانی
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
مولانا شرف الدین دامغانی
در سلطانیه از در مسجدی می گذشت،
خادم مسجد سگی را که وارد مسجد شده بود
به باد زدن گرفته بود و می زد
و سگ فریاد می کرد...
مولانا در بگشود و سگ فرار کرد.
خادم مسجد با مولانا به مشاجره بر آمد
که چرا در را گشودی،
می خواستم سگ را بسیار بزنم
تا دیگر به مسجد نیاید...
مولانا گفت:ای مرد معذور دار،
سگ عقل ندارد و از بی عقلی به مسجد می آید،
ما که عقل داریم،
آیا هرگز ما را در مسجد می بینی؟
#عبید_زاکانی
@SepehrAzadi
در سلطانیه از در مسجدی می گذشت،
خادم مسجد سگی را که وارد مسجد شده بود
به باد زدن گرفته بود و می زد
و سگ فریاد می کرد...
مولانا در بگشود و سگ فرار کرد.
خادم مسجد با مولانا به مشاجره بر آمد
که چرا در را گشودی،
می خواستم سگ را بسیار بزنم
تا دیگر به مسجد نیاید...
مولانا گفت:ای مرد معذور دار،
سگ عقل ندارد و از بی عقلی به مسجد می آید،
ما که عقل داریم،
آیا هرگز ما را در مسجد می بینی؟
#عبید_زاکانی
@SepehrAzadi
به سگی گفتن چرا به شما میگن نجس؟؟
آهی کشید و گفت ما از آن زمان با فتوايي نجس شدیم که باعث رسوایی دزدان شهر شدیم.
#عبید_زاکانی
🆔 @SepehrAzadi
آهی کشید و گفت ما از آن زمان با فتوايي نجس شدیم که باعث رسوایی دزدان شهر شدیم.
#عبید_زاکانی
🆔 @SepehrAzadi
روزی سه ملا با هم خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می نمود، برای آنکه هیچ کدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر بدهند، یکی گفت:
روایت است از چیز هایی که بخشش آن کراهت دارد یکی انار است و دیگری خربزه.
دومی گفت: همچنین روایت است که خربزه را باید آنقدر خورد که خورنده را جواب کند.
سومی گفت: و نیز روایت است که هر کس سر از روی خربزه بلند نکند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود.
وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل کنده برای فقیر بگذارند. باز ذکر روایت شروع شد.
یکی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می کند.
دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می کند.
سومی گفت: دندان زدن پوستِ خربزه تکبر را کم و آدمی را به خدا نزدیک می نماید. و آنقدر دندان زدند و لیف کشیدند تا پوست خربزه را به نازکی کاغذی رساندند.
فقیر که همچنان آنان را می نگریست گفت: من رفتم، که اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شما ها بنگرم می ترسم با روایات شما، پوست خربزه مقامش به جایی برسد که لازم باشد مردم آن را بجای ورق قرآن در بغل بگذارند و تخمه اش را تسبیح کرده، با آن ذکر یا قدّوس بگویند.
✍#عبید_زاکانی
#پیش_به_سوی_آگاهی
@SepehrAzadi
روایت است از چیز هایی که بخشش آن کراهت دارد یکی انار است و دیگری خربزه.
دومی گفت: همچنین روایت است که خربزه را باید آنقدر خورد که خورنده را جواب کند.
سومی گفت: و نیز روایت است که هر کس سر از روی خربزه بلند نکند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود.
وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل کنده برای فقیر بگذارند. باز ذکر روایت شروع شد.
یکی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می کند.
دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می کند.
سومی گفت: دندان زدن پوستِ خربزه تکبر را کم و آدمی را به خدا نزدیک می نماید. و آنقدر دندان زدند و لیف کشیدند تا پوست خربزه را به نازکی کاغذی رساندند.
فقیر که همچنان آنان را می نگریست گفت: من رفتم، که اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شما ها بنگرم می ترسم با روایات شما، پوست خربزه مقامش به جایی برسد که لازم باشد مردم آن را بجای ورق قرآن در بغل بگذارند و تخمه اش را تسبیح کرده، با آن ذکر یا قدّوس بگویند.
✍#عبید_زاکانی
#پیش_به_سوی_آگاهی
@SepehrAzadi