🔴 یادداشتی تکاندهنده درباره شریعتی که گفته می شود نگارنده آن ابراهیم نبوی بوده است (؟)
♨️ دکتر علی شریعتی؛ که بود و چه کار کرد:
معروف به دکتر، تنها دکتر به رسمیت شناخته شده در انقلاب اسلامی ایران. متولد ۱۳۱۲ در سبزوار، تحصیلکرده در مشهد، کاشف ابوذر و فاطمه در پاریس، بنیانگذار حسینیه ارشاد در تهران، مبارز با حکومت در اروپا، متوفی در ساوتهمپتون انگلیس و دفن شده در زینبیه سوریه.
وی ۴۴ سال زندگی کرد و به اندازه ۴۴۰ سال جامعه ایران را به عقبماندگی دچار کرد.
یکی از صدها روستایی جهان سومی که پس از درس خواندن در پاریس به کشورشان برگشتند و پایهگذار استبداد شدند.
وی موفق شد دین را به یک اسلحه تبدیل کند تا با آن یک حکومتی که آزادی اجتماعی داشت و آزادی سیاسی نداشت را از میان ببرد و حکومتی ایجاد کند که نه آزادی سیاسی داشت و نه آزادی اجتماعی و بعدا همان اسلحه به دست دیکتاتوری غیرسلطنتی افتاد تا با آن شریعتی و بقیه از میان بروند.
کشفیات:
مانتو و روسری، شربت شهادت، مستضعف و مستکبر، ابوذر و یاسر، ایدئولوژی اسلامی، پدیده ارشاد که بعدا وزارت شد، ولایت، سوسیالیزم شیعی، جامعه بی طبقه توحیدی برای کشور غیر تولیدی، روش تبدیل فاطمه به سیمون دوبوار و ابوذر به چهگوارا.
مسوول روابط عمومی شیعه برای تبدیل مجموعهای از کالاهای کهنه به اشیایی که شیک به نظر میرسند.
وی تصور میکرد جامعهشناس است و شاگرد ژرژ گورویچ.
تاثیرگذارترین روشنفکر تاریخ ایران که صدها هزار دانشجو را چند دهه از فکر کردن بی نیاز کرد!!
کارنامه:
نمره انشا ۲۰، نمره تاریخ ۲،
جامعهشناسی ۵ ، فن بیان۲۰،
تعلیمات مدنی ۴.۲۵، انضباط ۳،
وی با حداقل نمره دکترای ادبیات از فرانسه گرفت و بعنوان جامعهشناس شناخته میشود.
تشیع صفوی را به عنوان یک دین قابل تحمل و غیر مزاحم در زندگی ایرانیان تبدیل به تشیع علوی کرد تا ما هم یک ایدئولوژی خطرناک داشته باشیم.ریاکاری از همان زمان آغاز شد که #دکتر_شریعتی برای زنان ایرانی کتاب "فاطمه فاطمه است" را می نوشت ولی خودش و زنش در اروپا به روش غربی زندگی میکردند و تا آخر عمر، زن و دخترانش بدون حجاب بودند!!
پوران شریعترضوی، گواه زندهی یکی از مهمترین رویدادهای فاجعهبار و سیاه تاریخ ایران بود.
همسر وی، یعنی *علی شریعتی*، تاثیری شگرف و " *ویرانگر* " بر تاریخ کشور ایران گذاشت.
شریعتی با هوش و فراست بالایی که داشت، توانست دو ایدئولوژی نامتجانس و متضاد، یعنی اسلام و سوسیالیسم را ترکیب کرده و معجونی سمی به نام " *مارکسیسم اسلامی* " یا آنگونه که خودش دوست داشت بگوید، " *شیعهی علوی* " را بسازد و با صدای گیرا و گفتار سِحرآمیزش، آن را به جان و اندیشهی جوانان آرمانگرا و خامخیال دههی چهل و پنجاه ایران بریزد.
جوانانی سنتی و نیمهروستایی که به لطف انقلاب سفید شاه و ملت، ناگهان و در کمتر از ده سال، از دل دوران قرون وسطای قجری و رمل و اسطرلاب و دعانویسی و جنگیری و کفبینی و رَمالی و غسل در خزینهی پر از کثافت، به دوران پیشرفتهای مدرنِ انتهای قرن بیستم پرتاب شده بودند.
در حالی که همین جوانانِ آرمانگرا، واپسگرایی مذهبی به ارث رسیده از خانوادههایشان را با خود از خانه به دانشگاه آورده بودند و تاب دیدنِ چهرهی در حال مدرن شدنِ جامعهی متوسط شهری در ایران را نداشتند.
اینها، در دانشگاهها، مسحور و مست اندیشههای مارکسیستی بودند که در آن روزها، بازار داغی داشت و آش پخته شده و مسمومِ افکار علی شریعتی که در چنین آشفتهبازاری، با تلفیق مارکسیسم با تعفن مذهب شیعهی صفوی، آن را به دینی بهظاهر مدرن تبدیل میکرد، خریدار و مشتاق بسیاری داشت.
نواندیشانِ آرمانگرای آنزمان، به باور خود، برای متجدد بودن خویش، خود را پیرو این مکتبِ ساختگی نشان میدادند، هرچند اغلبشان، کوچکترین درکی از حقایق پشتپردهی افکار باطل شریعتی نداشتند.
شریعتی با خلق یک حسین آرمانخواهِ دروغین، مکتبِ انقلابیاش را تبدیل به بستر ترویج ایدئولوژی خشونت و ترور در بین جوانان جامعه نمود.
ایدههای بهظاهر انقلابی او، در بین جوانان دههی چهل و پنجاه، آرمانی شد تا در نهایت، *شور انقلابی* را بر *شعور اجتماعی* برتری داده و فضایی را رقم بزند که در بستر آن، جامعهی ایران، دست به یک خودکشی سیاسی بزند.
پوران شریعترضوی، با نوشتن کتابِ خاطرات زندگی سیاسیاش با علی شریعتی، تحت عنوان " *طرحی از یک زندگی* " برخی از رازهای سر به مهر زندگی علی شریعتی را افشا کرده است.
وی در نوشتههایش افشا کرده است که مرگ شریعتی، هرگز کار حکومت شاه نبود، بلکه برای دامنزدن به نفرت نسل جوان آن روزگار از شاه، لازم بود تا به دروغ، " *معلم شهید* " ساخته شود.
@SepehrAzadi
♨️ دکتر علی شریعتی؛ که بود و چه کار کرد:
معروف به دکتر، تنها دکتر به رسمیت شناخته شده در انقلاب اسلامی ایران. متولد ۱۳۱۲ در سبزوار، تحصیلکرده در مشهد، کاشف ابوذر و فاطمه در پاریس، بنیانگذار حسینیه ارشاد در تهران، مبارز با حکومت در اروپا، متوفی در ساوتهمپتون انگلیس و دفن شده در زینبیه سوریه.
وی ۴۴ سال زندگی کرد و به اندازه ۴۴۰ سال جامعه ایران را به عقبماندگی دچار کرد.
یکی از صدها روستایی جهان سومی که پس از درس خواندن در پاریس به کشورشان برگشتند و پایهگذار استبداد شدند.
وی موفق شد دین را به یک اسلحه تبدیل کند تا با آن یک حکومتی که آزادی اجتماعی داشت و آزادی سیاسی نداشت را از میان ببرد و حکومتی ایجاد کند که نه آزادی سیاسی داشت و نه آزادی اجتماعی و بعدا همان اسلحه به دست دیکتاتوری غیرسلطنتی افتاد تا با آن شریعتی و بقیه از میان بروند.
کشفیات:
مانتو و روسری، شربت شهادت، مستضعف و مستکبر، ابوذر و یاسر، ایدئولوژی اسلامی، پدیده ارشاد که بعدا وزارت شد، ولایت، سوسیالیزم شیعی، جامعه بی طبقه توحیدی برای کشور غیر تولیدی، روش تبدیل فاطمه به سیمون دوبوار و ابوذر به چهگوارا.
مسوول روابط عمومی شیعه برای تبدیل مجموعهای از کالاهای کهنه به اشیایی که شیک به نظر میرسند.
وی تصور میکرد جامعهشناس است و شاگرد ژرژ گورویچ.
تاثیرگذارترین روشنفکر تاریخ ایران که صدها هزار دانشجو را چند دهه از فکر کردن بی نیاز کرد!!
کارنامه:
نمره انشا ۲۰، نمره تاریخ ۲،
جامعهشناسی ۵ ، فن بیان۲۰،
تعلیمات مدنی ۴.۲۵، انضباط ۳،
وی با حداقل نمره دکترای ادبیات از فرانسه گرفت و بعنوان جامعهشناس شناخته میشود.
تشیع صفوی را به عنوان یک دین قابل تحمل و غیر مزاحم در زندگی ایرانیان تبدیل به تشیع علوی کرد تا ما هم یک ایدئولوژی خطرناک داشته باشیم.ریاکاری از همان زمان آغاز شد که #دکتر_شریعتی برای زنان ایرانی کتاب "فاطمه فاطمه است" را می نوشت ولی خودش و زنش در اروپا به روش غربی زندگی میکردند و تا آخر عمر، زن و دخترانش بدون حجاب بودند!!
پوران شریعترضوی، گواه زندهی یکی از مهمترین رویدادهای فاجعهبار و سیاه تاریخ ایران بود.
همسر وی، یعنی *علی شریعتی*، تاثیری شگرف و " *ویرانگر* " بر تاریخ کشور ایران گذاشت.
شریعتی با هوش و فراست بالایی که داشت، توانست دو ایدئولوژی نامتجانس و متضاد، یعنی اسلام و سوسیالیسم را ترکیب کرده و معجونی سمی به نام " *مارکسیسم اسلامی* " یا آنگونه که خودش دوست داشت بگوید، " *شیعهی علوی* " را بسازد و با صدای گیرا و گفتار سِحرآمیزش، آن را به جان و اندیشهی جوانان آرمانگرا و خامخیال دههی چهل و پنجاه ایران بریزد.
جوانانی سنتی و نیمهروستایی که به لطف انقلاب سفید شاه و ملت، ناگهان و در کمتر از ده سال، از دل دوران قرون وسطای قجری و رمل و اسطرلاب و دعانویسی و جنگیری و کفبینی و رَمالی و غسل در خزینهی پر از کثافت، به دوران پیشرفتهای مدرنِ انتهای قرن بیستم پرتاب شده بودند.
در حالی که همین جوانانِ آرمانگرا، واپسگرایی مذهبی به ارث رسیده از خانوادههایشان را با خود از خانه به دانشگاه آورده بودند و تاب دیدنِ چهرهی در حال مدرن شدنِ جامعهی متوسط شهری در ایران را نداشتند.
اینها، در دانشگاهها، مسحور و مست اندیشههای مارکسیستی بودند که در آن روزها، بازار داغی داشت و آش پخته شده و مسمومِ افکار علی شریعتی که در چنین آشفتهبازاری، با تلفیق مارکسیسم با تعفن مذهب شیعهی صفوی، آن را به دینی بهظاهر مدرن تبدیل میکرد، خریدار و مشتاق بسیاری داشت.
نواندیشانِ آرمانگرای آنزمان، به باور خود، برای متجدد بودن خویش، خود را پیرو این مکتبِ ساختگی نشان میدادند، هرچند اغلبشان، کوچکترین درکی از حقایق پشتپردهی افکار باطل شریعتی نداشتند.
شریعتی با خلق یک حسین آرمانخواهِ دروغین، مکتبِ انقلابیاش را تبدیل به بستر ترویج ایدئولوژی خشونت و ترور در بین جوانان جامعه نمود.
ایدههای بهظاهر انقلابی او، در بین جوانان دههی چهل و پنجاه، آرمانی شد تا در نهایت، *شور انقلابی* را بر *شعور اجتماعی* برتری داده و فضایی را رقم بزند که در بستر آن، جامعهی ایران، دست به یک خودکشی سیاسی بزند.
پوران شریعترضوی، با نوشتن کتابِ خاطرات زندگی سیاسیاش با علی شریعتی، تحت عنوان " *طرحی از یک زندگی* " برخی از رازهای سر به مهر زندگی علی شریعتی را افشا کرده است.
وی در نوشتههایش افشا کرده است که مرگ شریعتی، هرگز کار حکومت شاه نبود، بلکه برای دامنزدن به نفرت نسل جوان آن روزگار از شاه، لازم بود تا به دروغ، " *معلم شهید* " ساخته شود.
@SepehrAzadi