صفوف #رزمندگان در شرق دجله در حال حرکت بودند.
سعید مسئولیت خود را در #عملیات به عنوان #پیک و #پیامرسان فرمانده انجام می داد که ناگهان دوستانش متوجه شدند سعید از ستون نیروها جدا شده است!
فرمانده ی #گروهان به سمت او دوید و آرام گفت:
#سعید!
سعید!
چی شده؟
سعید فقط سرش را به طرف بالا تکان داد که مثلا مسئله ی خاصی نیست!
خوب که از نیروها فاصله گرفت، زانو زد و با #صورت روی زمین افتاد!
#فرمانده به او نزدیک شد و سریع دست انداخت روی شانه ی سعید و رویش را برگرداند!
الله اکبر!
الله اکبر!
.
.
اصابت گلوله ی #دوشکا به شکم سعید باعث شده بود روده هایش بیرون بریزد!
اما سعید با دست جلوی آن را گرفته بود تا نیروها متوجه نشوند!
می دانست که بچه ها خیلی دوستش دارند و #شهادت او شاید روحیه ی آن ها را ضعیف کند
و عاملی در تاخیر آن ها برای عملیات باشد!
سعید غریبانه در میان دشت صورت بر زمین زد و به #آسمان شتافت!
#شهید_سعید_طوقانی
📚 سیزده ساله ها
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLi63k3gBDn/
سعید مسئولیت خود را در #عملیات به عنوان #پیک و #پیامرسان فرمانده انجام می داد که ناگهان دوستانش متوجه شدند سعید از ستون نیروها جدا شده است!
فرمانده ی #گروهان به سمت او دوید و آرام گفت:
#سعید!
سعید!
چی شده؟
سعید فقط سرش را به طرف بالا تکان داد که مثلا مسئله ی خاصی نیست!
خوب که از نیروها فاصله گرفت، زانو زد و با #صورت روی زمین افتاد!
#فرمانده به او نزدیک شد و سریع دست انداخت روی شانه ی سعید و رویش را برگرداند!
الله اکبر!
الله اکبر!
.
.
اصابت گلوله ی #دوشکا به شکم سعید باعث شده بود روده هایش بیرون بریزد!
اما سعید با دست جلوی آن را گرفته بود تا نیروها متوجه نشوند!
می دانست که بچه ها خیلی دوستش دارند و #شهادت او شاید روحیه ی آن ها را ضعیف کند
و عاملی در تاخیر آن ها برای عملیات باشد!
سعید غریبانه در میان دشت صورت بر زمین زد و به #آسمان شتافت!
#شهید_سعید_طوقانی
📚 سیزده ساله ها
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLi63k3gBDn/
Instagram
پایگاه بسیج فضای مجازی
صفوف #رزمندگان در شرق دجله در حال حرکت بودند. سعید مسئولیت خود را در #عملیات به عنوان #پیک و #پیامرسان فرمانده انجام می داد که ناگهان دوستانش متوجه شدند سعید از ستون نیروها جدا شده است! فرمانده ی #گروهان به سمت او دوید و آرام گفت: #سعید! سعید! چی شده؟ سعید…
صفوف #رزمندگان در شرق دجله در حال حرکت بودند.
سعید مسئولیت خود را در #عملیات به عنوان #پیک و #پیامرسان فرمانده انجام می داد که ناگهان دوستانش متوجه شدند سعید از ستون نیروها جدا شده است!
فرمانده ی #گروهان به سمت او دوید و آرام گفت:
#سعید!
سعید!
چی شده؟
سعید فقط سرش را به طرف بالا تکان داد که مثلا مسئله ی خاصی نیست!
خوب که از نیروها فاصله گرفت، زانو زد و با #صورت روی زمین افتاد!
#فرمانده به او نزدیک شد و سریع دست انداخت روی شانه ی سعید و رویش را برگرداند.
الله اکبر!
الله اکبر!
اصابت گلوله ی #دوشکا به شکم سعید باعث شده بود روده هایش بیرون بریزد!
اما سعید با دست جلوی آن را گرفته بود تا نیروها متوجه نشوند!
می دانست که بچه ها خیلی دوستش دارند و #شهادت او شاید روحیه ی آن ها را ضعیف کند و عاملی در تاخیر آن ها برای عملیات باشد!
سعید غریبانه در میان دشت صورت بر زمین زد و به #آسمان شتافت!
#نوجوان_پانزده_ساله_پهلوان
#شهید_سعید_طوقانی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLtNnuvAB7l/
سعید مسئولیت خود را در #عملیات به عنوان #پیک و #پیامرسان فرمانده انجام می داد که ناگهان دوستانش متوجه شدند سعید از ستون نیروها جدا شده است!
فرمانده ی #گروهان به سمت او دوید و آرام گفت:
#سعید!
سعید!
چی شده؟
سعید فقط سرش را به طرف بالا تکان داد که مثلا مسئله ی خاصی نیست!
خوب که از نیروها فاصله گرفت، زانو زد و با #صورت روی زمین افتاد!
#فرمانده به او نزدیک شد و سریع دست انداخت روی شانه ی سعید و رویش را برگرداند.
الله اکبر!
الله اکبر!
اصابت گلوله ی #دوشکا به شکم سعید باعث شده بود روده هایش بیرون بریزد!
اما سعید با دست جلوی آن را گرفته بود تا نیروها متوجه نشوند!
می دانست که بچه ها خیلی دوستش دارند و #شهادت او شاید روحیه ی آن ها را ضعیف کند و عاملی در تاخیر آن ها برای عملیات باشد!
سعید غریبانه در میان دشت صورت بر زمین زد و به #آسمان شتافت!
#نوجوان_پانزده_ساله_پهلوان
#شهید_سعید_طوقانی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLtNnuvAB7l/
Instagram
صفوف #رزمندگان در شرق دجله در حال حرکت بودند.
سعید مسئولیت خود را در #عملیات به عنوان #پیک و #پیامرسان فرمانده انجام می داد که ناگهان دوستانش متوجه شدند سعید از ستون نیروها جدا شده است!
فرمانده ی #گروهان به سمت او دوید و آرام گفت:
#سعید!
سعید!
چی شده؟…
سعید مسئولیت خود را در #عملیات به عنوان #پیک و #پیامرسان فرمانده انجام می داد که ناگهان دوستانش متوجه شدند سعید از ستون نیروها جدا شده است!
فرمانده ی #گروهان به سمت او دوید و آرام گفت:
#سعید!
سعید!
چی شده؟…