Forwarded from چکنویس بسیج
بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن!
حاجي داشت حرف مي زد و #سبزي_پلو را با #تن_ماهي قاطي مي كرد.
هنوز #قاشق اول را نخورده، رو به عباديان كرد و پرسيد:
عبادي!
بچه ها #شام چي داشتن؟
-همينو!
-واقعاً؟
جون #حاجي؟
نگاهش را دزديد و گفت:
تُن رو فردا #ظهر مي ديم!
حاجي قاشق را برگرداند.
#غذا در گلويم گير كرد!
-حاجي جون به خدا فردا ظهر بهشون مي ديم!
حاجي همين طور كه كنار مي كشيد گفت:
به خدا منم فردا ظهر مي خورم!
#شهید_محمدابراهیم_همت
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BMgDnDBA83h/
حاجي داشت حرف مي زد و #سبزي_پلو را با #تن_ماهي قاطي مي كرد.
هنوز #قاشق اول را نخورده، رو به عباديان كرد و پرسيد:
عبادي!
بچه ها #شام چي داشتن؟
-همينو!
-واقعاً؟
جون #حاجي؟
نگاهش را دزديد و گفت:
تُن رو فردا #ظهر مي ديم!
حاجي قاشق را برگرداند.
#غذا در گلويم گير كرد!
-حاجي جون به خدا فردا ظهر بهشون مي ديم!
حاجي همين طور كه كنار مي كشيد گفت:
به خدا منم فردا ظهر مي خورم!
#شهید_محمدابراهیم_همت
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BMgDnDBA83h/
Instagram
بسم الله را گفته و نگفته شروع كردم به خوردن!
حاجي داشت حرف مي زد و #سبزي_پلو را با #تن_ماهي قاطي مي كرد.
هنوز #قاشق اول را نخورده، رو به عباديان كرد و پرسيد:
عبادي!
بچه ها #شام چي داشتن؟ -همينو! -واقعاً؟
جون #حاجي؟
نگاهش را دزديد و گفت:
تُن رو فردا #ظهر…
حاجي داشت حرف مي زد و #سبزي_پلو را با #تن_ماهي قاطي مي كرد.
هنوز #قاشق اول را نخورده، رو به عباديان كرد و پرسيد:
عبادي!
بچه ها #شام چي داشتن؟ -همينو! -واقعاً؟
جون #حاجي؟
نگاهش را دزديد و گفت:
تُن رو فردا #ظهر…