برادر خرازی با #کد و #رمز گفت:
توانستهایم حدود هفتصد نفر از نیروها را متمرکز کنیم.
اگر اجازه بدهید، از اینجایی که #دشمن خط محکمی ندارد، بزنم به خط دشمن، توی #خونینشهر!
هفتصد نفر چی بود که ما میخواستیم به خونینشهر #حمله کنیم؟
بعدش چی؟
حالت خاصی بر دنیای ما حاکم شده بود!
زیاد خودمان را پایبند مقررات و فرمول های #جنگ نمیکردیم!
گفتم:
بزنید!
ایشان زد؛
یک ساعت هم طول نکشید!
ساعت هشت صبح بود که که داد و بیداد و #فریاد آنها بلند شد!
گفتند:
ما زدیم!
خوب هم گرفته!
#عراقی ها جلوی ما دستها را بالا بردهاند ولی تعداد آنها دست ما نیست!
یک #هلیکوپتر فرستادیم بالا که ببینیم وضعیت چه جور است!
#خلبان فریاد زد:
تا چشمم کار میکند، توی خیابانها و کوچههای #خرمشهر، عراقیها صف بستهاند و دستها را بالا بردهاند!
یعنی قابل شمارش نبودند!
واقعاً مطلب عجیبی بود!
برادر #خرازی، اولین کسی بود که سوار بر #جیپ، آنقدر خود را به #خاکریز زد تا بالاخره توانست با خودرو وارد خرمشهر شود!
رفتیم توی خرمشهر و خرمشهر را گرفتیم!
آماری که به ما دادند، حدود چهارده هزار و پانصد نفر در شهر #اسیر شده بودند!
آنها هنوز عقبهشان قطع نشده بود و توی سنگرهای مستحکمی بودند
و با اینکه اگر باز هم به آنها امکانات نمیرسید، اقلاً ده پانزده روز دیگر میتوانستند #مقاومت کنند
ولی #خداوند متعال در این نمایش #قدرت، نشان داد که چه #وحشت و رعبی در دل اینها انداخت که حتی یک ساعت هم مقاومت نکردند! 🌺 #حاج_حسین_خرازی
📚 به نقل از امیر سپهبد شهیدصیادشیرازی
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BJr19wJgbjj/
توانستهایم حدود هفتصد نفر از نیروها را متمرکز کنیم.
اگر اجازه بدهید، از اینجایی که #دشمن خط محکمی ندارد، بزنم به خط دشمن، توی #خونینشهر!
هفتصد نفر چی بود که ما میخواستیم به خونینشهر #حمله کنیم؟
بعدش چی؟
حالت خاصی بر دنیای ما حاکم شده بود!
زیاد خودمان را پایبند مقررات و فرمول های #جنگ نمیکردیم!
گفتم:
بزنید!
ایشان زد؛
یک ساعت هم طول نکشید!
ساعت هشت صبح بود که که داد و بیداد و #فریاد آنها بلند شد!
گفتند:
ما زدیم!
خوب هم گرفته!
#عراقی ها جلوی ما دستها را بالا بردهاند ولی تعداد آنها دست ما نیست!
یک #هلیکوپتر فرستادیم بالا که ببینیم وضعیت چه جور است!
#خلبان فریاد زد:
تا چشمم کار میکند، توی خیابانها و کوچههای #خرمشهر، عراقیها صف بستهاند و دستها را بالا بردهاند!
یعنی قابل شمارش نبودند!
واقعاً مطلب عجیبی بود!
برادر #خرازی، اولین کسی بود که سوار بر #جیپ، آنقدر خود را به #خاکریز زد تا بالاخره توانست با خودرو وارد خرمشهر شود!
رفتیم توی خرمشهر و خرمشهر را گرفتیم!
آماری که به ما دادند، حدود چهارده هزار و پانصد نفر در شهر #اسیر شده بودند!
آنها هنوز عقبهشان قطع نشده بود و توی سنگرهای مستحکمی بودند
و با اینکه اگر باز هم به آنها امکانات نمیرسید، اقلاً ده پانزده روز دیگر میتوانستند #مقاومت کنند
ولی #خداوند متعال در این نمایش #قدرت، نشان داد که چه #وحشت و رعبی در دل اینها انداخت که حتی یک ساعت هم مقاومت نکردند! 🌺 #حاج_حسین_خرازی
📚 به نقل از امیر سپهبد شهیدصیادشیرازی
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BJr19wJgbjj/
Instagram
برادر خرازی با #کد و #رمز گفت:
توانستهایم حدود هفتصد نفر از نیروها را متمرکز کنیم.
اگر اجازه بدهید، از اینجایی که #دشمن خط محکمی ندارد، بزنم به خط دشمن، توی #خونینشهر!
هفتصد نفر چی بود که ما میخواستیم به خونینشهر #حمله کنیم؟
بعدش چی؟
حالت خاصی بر…
توانستهایم حدود هفتصد نفر از نیروها را متمرکز کنیم.
اگر اجازه بدهید، از اینجایی که #دشمن خط محکمی ندارد، بزنم به خط دشمن، توی #خونینشهر!
هفتصد نفر چی بود که ما میخواستیم به خونینشهر #حمله کنیم؟
بعدش چی؟
حالت خاصی بر…
#الموت الصدام
به سنگری رسیدم و به #عربی گفتم:
قولوا لا اله الالله!
منظورم این بود که #تسلیم شوید!
كسی جواب نداد.
خیلی #تشنه ام بود!
معمولا در سنگرهای #دشمن آب خُنک و #گوارا پیدا میشد.
وقتی دیدم صدایی نمیآید و کسی خارج نمیشود، به سرعت وارد #سنگر شدم.
ناگهان لولهی داغ #اسلحه را پشت سرم احساس كردم!
آرامآرام از سنگر بیرون آمدم!
تا چشمم به هیکل بزرگ او افتاد، رنگم پرید!
کماندویی اردنی یا سودانی بود،
دقیقا یادم نیست.
فقط میدانم #عراقی نبود!
اسرای عراقی تا به اسارت درمیآمدند، خیلی سریع این جمله را تكرار میكردند:
#الدّخیل_الخمینی و #الموت_لصدام!
كه ناخودآگاه ورد زبان ما هم شده بود.
وقتی هیکل آن #كماندو را دیدم که با غضب نگاهم میکرد، نزدیك بود كه قبض روح شوم!
با خود گفتم بهتر است اعلام #اسارت کنم!
ناخواسته و تند تند گفتم:
الدخیل الخمینی و الموت لصدام!
بدون آنکه بدانم اصلا چه میگویم، این جمله را تکرار میکردم!
او لبش را گزید و با چهرهی #عصبانی گفت:
الدخیل الخمینی، هان؟
الموت لصدام، هان؟
و چند تا فحش عربی نثارم کرد.
بدون آنکه بدانم باید چیزی غیر این را بگویم، جواب دادم:
نعم، نعم یا سیدی!
با پوتینهای بزرگش #لگد محكمی به من زد که دو متر به هوا پرت شدم و چند متر آن طرفتر افتادم!
من هم میان نالهام طوری كه متوجه نشود، به #ترکی بهش گفتم:
اِشَّگ آدام!
یک مرتبه #گلنگدن را کشید و آمد بالای سرم!
چشمهایش کاسهی #خون بود!
شاید با خودش فکر میکرد که این #بسیجی های نوجوان چهقدر #شجاع و با ایماناند كه مدام تکرار میکنند:
الدخیل الخمینی...! تازه دوزاریم افتاده بود که ای دل غافل!
من باید برعکس میگفتم!
تا آمدم بگویم لا ...، به گمان اینکه دوباره میخواهم آن جمله را تکرار کنم، بر سرم فریاد زد و گفت:
اُسکوت!
و انگشتش را به اشارهی هیس مقابل لبهایش گرفت.
آمادهی #شلیک بود!
چشمهایم را بسته بودم و داشتم اَشهدم را میخواندم و كمكم از او فاصله میگرفتم که ناگهان صدای شلیک تیری آمد!
بلافاصله تیر دیگری به بازوی راستم خورد كه مرا به هوا بلند کرد و محکم به روی #خاکریز کوبید!
چشم که باز کردم دیدم بسیجیهای لشكر «علیبن ابیطالب(ع)» قم با لبخند، بالای سرم هستند و آن #غول بیشاخ و دم در گوشهای به خاک افتاده و به درک واصل شده است!
از فردای آن روز بچههای گردان تا به یكدیگر میرسیدند، میگفتند:
الدخیل الخمینی، هان؟
الموت لصدام، هان؟
و این قضیه اسباب خنده و شادی بچههای گردان را تا مدتها فراهم كرده بود.
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
https://www.instagram.com/p/BKEDZojAaR6/
به سنگری رسیدم و به #عربی گفتم:
قولوا لا اله الالله!
منظورم این بود که #تسلیم شوید!
كسی جواب نداد.
خیلی #تشنه ام بود!
معمولا در سنگرهای #دشمن آب خُنک و #گوارا پیدا میشد.
وقتی دیدم صدایی نمیآید و کسی خارج نمیشود، به سرعت وارد #سنگر شدم.
ناگهان لولهی داغ #اسلحه را پشت سرم احساس كردم!
آرامآرام از سنگر بیرون آمدم!
تا چشمم به هیکل بزرگ او افتاد، رنگم پرید!
کماندویی اردنی یا سودانی بود،
دقیقا یادم نیست.
فقط میدانم #عراقی نبود!
اسرای عراقی تا به اسارت درمیآمدند، خیلی سریع این جمله را تكرار میكردند:
#الدّخیل_الخمینی و #الموت_لصدام!
كه ناخودآگاه ورد زبان ما هم شده بود.
وقتی هیکل آن #كماندو را دیدم که با غضب نگاهم میکرد، نزدیك بود كه قبض روح شوم!
با خود گفتم بهتر است اعلام #اسارت کنم!
ناخواسته و تند تند گفتم:
الدخیل الخمینی و الموت لصدام!
بدون آنکه بدانم اصلا چه میگویم، این جمله را تکرار میکردم!
او لبش را گزید و با چهرهی #عصبانی گفت:
الدخیل الخمینی، هان؟
الموت لصدام، هان؟
و چند تا فحش عربی نثارم کرد.
بدون آنکه بدانم باید چیزی غیر این را بگویم، جواب دادم:
نعم، نعم یا سیدی!
با پوتینهای بزرگش #لگد محكمی به من زد که دو متر به هوا پرت شدم و چند متر آن طرفتر افتادم!
من هم میان نالهام طوری كه متوجه نشود، به #ترکی بهش گفتم:
اِشَّگ آدام!
یک مرتبه #گلنگدن را کشید و آمد بالای سرم!
چشمهایش کاسهی #خون بود!
شاید با خودش فکر میکرد که این #بسیجی های نوجوان چهقدر #شجاع و با ایماناند كه مدام تکرار میکنند:
الدخیل الخمینی...! تازه دوزاریم افتاده بود که ای دل غافل!
من باید برعکس میگفتم!
تا آمدم بگویم لا ...، به گمان اینکه دوباره میخواهم آن جمله را تکرار کنم، بر سرم فریاد زد و گفت:
اُسکوت!
و انگشتش را به اشارهی هیس مقابل لبهایش گرفت.
آمادهی #شلیک بود!
چشمهایم را بسته بودم و داشتم اَشهدم را میخواندم و كمكم از او فاصله میگرفتم که ناگهان صدای شلیک تیری آمد!
بلافاصله تیر دیگری به بازوی راستم خورد كه مرا به هوا بلند کرد و محکم به روی #خاکریز کوبید!
چشم که باز کردم دیدم بسیجیهای لشكر «علیبن ابیطالب(ع)» قم با لبخند، بالای سرم هستند و آن #غول بیشاخ و دم در گوشهای به خاک افتاده و به درک واصل شده است!
از فردای آن روز بچههای گردان تا به یكدیگر میرسیدند، میگفتند:
الدخیل الخمینی، هان؟
الموت لصدام، هان؟
و این قضیه اسباب خنده و شادی بچههای گردان را تا مدتها فراهم كرده بود.
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
https://www.instagram.com/p/BKEDZojAaR6/
Instagram
🎈🎈🎈🎈🎈
💣💣💣💣💣
🎃🎃🎃🎃🎃
👓👓👓👓👓
#الموت الصدام
به سنگری رسیدم و به #عربی گفتم:
قولوا لا اله الالله!
منظورم این بود که #تسلیم شوید!
كسی جواب نداد.
خیلی #تشنه ام بود!
معمولا در سنگرهای #دشمن آب خُنک و #گوارا پیدا میشد.
وقتی دیدم صدایی نمیآید و کسی خارج نمیشود،…
💣💣💣💣💣
🎃🎃🎃🎃🎃
👓👓👓👓👓
#الموت الصدام
به سنگری رسیدم و به #عربی گفتم:
قولوا لا اله الالله!
منظورم این بود که #تسلیم شوید!
كسی جواب نداد.
خیلی #تشنه ام بود!
معمولا در سنگرهای #دشمن آب خُنک و #گوارا پیدا میشد.
وقتی دیدم صدایی نمیآید و کسی خارج نمیشود،…
#الگو_برداری_از_شهـــــدا 📢
#طلبه #شهید #میلاد_بدری 🕊🌺
اسم میلاد رو گذاشته بودم آقای روزه!!!😊
📌اصلا حـــــرف نمـــــیزد، یعنی انگار روزه سکـــــوت گرفته بود ولی وقتی ازش یه چیزی سوال میکـــــردی با ارامش و لهجه ی عربی زیباش برامون توضـــــیح میداد بخصوص زمانی که فهمیدم طلبه هستش سوالات شرعی رو ازش میپرسیدم
📌سرش همیشه رو به پایین بود نگاه زمین میکرد معصومیت خاصی داشت
#رسولخداصلیاللهعلیهوآله:
خداوند، سه چیز را #دوست مى دارد:
کـــــم حرفی، کـم خوابى و کـــــم خورى؛
و سه چیز را خداوند #دشمن مى دارد:
پُرحـــــرفی، پُرخـــــوابى و پُرخـــــورى
#متـــــولد۷۴
#شهادت_اربعین۹۴
🇮🇷 پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BKQwhXpAVby/
#طلبه #شهید #میلاد_بدری 🕊🌺
اسم میلاد رو گذاشته بودم آقای روزه!!!😊
📌اصلا حـــــرف نمـــــیزد، یعنی انگار روزه سکـــــوت گرفته بود ولی وقتی ازش یه چیزی سوال میکـــــردی با ارامش و لهجه ی عربی زیباش برامون توضـــــیح میداد بخصوص زمانی که فهمیدم طلبه هستش سوالات شرعی رو ازش میپرسیدم
📌سرش همیشه رو به پایین بود نگاه زمین میکرد معصومیت خاصی داشت
#رسولخداصلیاللهعلیهوآله:
خداوند، سه چیز را #دوست مى دارد:
کـــــم حرفی، کـم خوابى و کـــــم خورى؛
و سه چیز را خداوند #دشمن مى دارد:
پُرحـــــرفی، پُرخـــــوابى و پُرخـــــورى
#متـــــولد۷۴
#شهادت_اربعین۹۴
🇮🇷 پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BKQwhXpAVby/
Instagram
#الگو_برداری_از_شهـــــدا 📢
#طلبه #شهید #میلاد_بدری 🕊🌺 اسم میلاد رو گذاشته بودم آقای روزه!!!😊 📌اصلا حـــــرف نمـــــیزد، یعنی انگار روزه سکـــــوت گرفته بود ولی وقتی ازش یه چیزی سوال میکـــــردی با ارامش و لهجه ی عربی زیباش برامون توضـــــیح میداد بخصوص…
#طلبه #شهید #میلاد_بدری 🕊🌺 اسم میلاد رو گذاشته بودم آقای روزه!!!😊 📌اصلا حـــــرف نمـــــیزد، یعنی انگار روزه سکـــــوت گرفته بود ولی وقتی ازش یه چیزی سوال میکـــــردی با ارامش و لهجه ی عربی زیباش برامون توضـــــیح میداد بخصوص…
آنقدر #وحشت در دل #دشمن انداخته بود که به او #صیاد_خمینی می گفتند
#تک_تیرانداز رشید ایرانی که بیش از هفتصد شلیک #موفق داشت
و جزو بزرگترین تک تیراندازان #تاریخ بود.
دلاوری که به تنهایی تپه هایی را #فتح می کرد که یک گردان از فتح آن عاجز بودند،
همین شد که فرمانده اش، شهید حاج حسین #خرازی به او لقب #گردان_تک_نفره را داد.
حتی ذره ای #تکبر از او دیده نشد،
با نگاه به قامت #خاکی و ظاهر بسیار ساده اش، هیچکس نمی توانست باور کند که او همان تک تیر انداز بزرگ است!
وقتی تک تیر انداز خبره ی #عراقی و او همزمان یکدیگر را هدف قرار دادند، گلوله ی عراقی به گوش عبدالرسول اصابت کرد ولی گلوله ی خودش بر مغز تک تیر انداز عراقی فرود آمد!
و سرانجام پس از مجروحیت های فراوان و به هلاکت رساندن تعداد زیادی از #سربازان و #فرماندهان عراقی و #منافقین کوردل، در عملیات #خیبر با تیر مستقیم سربازان عراقی در حالی که قبلا در اثر انفجار خمپاره #زخمی شده بود،
به درجه ی رفیع #شهادت نائل گشت.
گردان تک نفره ی سپاه ایران،
🌺 #شهیدعبدالرسول_زرین
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BKvIODvASqB/
#تک_تیرانداز رشید ایرانی که بیش از هفتصد شلیک #موفق داشت
و جزو بزرگترین تک تیراندازان #تاریخ بود.
دلاوری که به تنهایی تپه هایی را #فتح می کرد که یک گردان از فتح آن عاجز بودند،
همین شد که فرمانده اش، شهید حاج حسین #خرازی به او لقب #گردان_تک_نفره را داد.
حتی ذره ای #تکبر از او دیده نشد،
با نگاه به قامت #خاکی و ظاهر بسیار ساده اش، هیچکس نمی توانست باور کند که او همان تک تیر انداز بزرگ است!
وقتی تک تیر انداز خبره ی #عراقی و او همزمان یکدیگر را هدف قرار دادند، گلوله ی عراقی به گوش عبدالرسول اصابت کرد ولی گلوله ی خودش بر مغز تک تیر انداز عراقی فرود آمد!
و سرانجام پس از مجروحیت های فراوان و به هلاکت رساندن تعداد زیادی از #سربازان و #فرماندهان عراقی و #منافقین کوردل، در عملیات #خیبر با تیر مستقیم سربازان عراقی در حالی که قبلا در اثر انفجار خمپاره #زخمی شده بود،
به درجه ی رفیع #شهادت نائل گشت.
گردان تک نفره ی سپاه ایران،
🌺 #شهیدعبدالرسول_زرین
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BKvIODvASqB/
Instagram
آنقدر #وحشت در دل #دشمن انداخته بود که به او #صیاد_خمینی می گفتند
#تک_تیرانداز رشید ایرانی که بیش از هفتصد شلیک #موفق داشت
و جزو بزرگترین تک تیراندازان #تاریخ بود.
دلاوری که به تنهایی تپه هایی را #فتح می کرد که یک گردان از فتح آن عاجز بودند،
همین شد…
#تک_تیرانداز رشید ایرانی که بیش از هفتصد شلیک #موفق داشت
و جزو بزرگترین تک تیراندازان #تاریخ بود.
دلاوری که به تنهایی تپه هایی را #فتح می کرد که یک گردان از فتح آن عاجز بودند،
همین شد…
#منافق
بارها شنیدیم که شخصی از پشت بیسیم خودش را برادر #همت معرفی میکرد و دستور #عقبنشینی به همه یگانها میداد!
اما همه ما که صدای حاج همت را شنیده بودیم، میدانستیم که این صدای #منافقین است!
ما از ساعت اول این #عملیات حضور منافقین را حس میکردیم.
بارها شنیدم که قبل از رسیدن به مواضع دشمن، برخی نیروها با صدای بلند #اللهاکبر میگفتند!
این یعنی خبردادن به #دشمن!
تکتیراندازهای دشمن از روی خاکریزها جلو آمده و مشغول #شکار بودند.
#معرکه عجیبی بر پا بود!
زدن مجروحان نیمه جان افتاده در میدان، تفریح #تکتیرانداز های بعثی شده بود.
ابتدا یک ناله بیرمق #یازهرا(س)،
بعد صدای تیر
و پس از آن #خنده مستانه بعثیها!
بعضی از #مجروحان وسط میدان، توانسته بودند خود را بیحرکت نگه دارند و از شلیک تکتیراندازها در امان باشند،
اما #خورشید در وسط آسمان بود!
آفتاب شدید صورتهای رنگ پریدهشان را میسوزاند!
اگر مجروحی میخواست با اندک تکانی، طرف دیگر صورتش را به هرم داغ آفتاب بسپارد، #تیرخلاص دشمن بود که او را ملکوتی میکرد!
کاری از دست نیروهای #محاصره شده در داخل کانال برنمیآمد.
بعد از شهادت مجروحان توسط تکتیراندازهای دشمن، یکباره صدای بلندگوی #بعثیها بلند شد!
یک نفر که ظاهراً از منافقین بود با زبان #فارسی و با دادن وعده آب و غذا از بچهها میخواست خود را #تسلیم کنند.
رزمندگان اسلام در #کانال_کمیل در اوج #تشنگی و #مظلومیت یک به یک در حال شهید شدن بودند!
در لحظات آخر، #شهیدهمت نیز نمیتواند کاری برای بچههای خود بکند!
در آخرین لحظه ارتباط بیسیمی میان یک رزمنده و شهید همت برقرار میشود که آن رزمنده به شهید همت میگوید که عراقیها دارند وارد کانال میشوند و یک به یک به بچهها تیر خلاصی میزنند دیگر چیزی باقی نمانده است آنها به من برسند..
دست نوشته ی یک #شهید، واقعه را بهتر بیان می کند:
"امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم.
#آب را جیره بندی کرده ایم، #نان را جیره بندی کرده ایم.
#عطش همه را #هلاک کرده است!
همه را جز #شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند...
دیگر شهدا #تشنه نیستند...
فدای لب تشنه ات پسر فاطمه...."
از گردان ۳۶۰ نفره کمیل، نزدیک به ۳۰۰ نفر به شهادت رسیدند
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLGq4LJgQv6/
بارها شنیدیم که شخصی از پشت بیسیم خودش را برادر #همت معرفی میکرد و دستور #عقبنشینی به همه یگانها میداد!
اما همه ما که صدای حاج همت را شنیده بودیم، میدانستیم که این صدای #منافقین است!
ما از ساعت اول این #عملیات حضور منافقین را حس میکردیم.
بارها شنیدم که قبل از رسیدن به مواضع دشمن، برخی نیروها با صدای بلند #اللهاکبر میگفتند!
این یعنی خبردادن به #دشمن!
تکتیراندازهای دشمن از روی خاکریزها جلو آمده و مشغول #شکار بودند.
#معرکه عجیبی بر پا بود!
زدن مجروحان نیمه جان افتاده در میدان، تفریح #تکتیرانداز های بعثی شده بود.
ابتدا یک ناله بیرمق #یازهرا(س)،
بعد صدای تیر
و پس از آن #خنده مستانه بعثیها!
بعضی از #مجروحان وسط میدان، توانسته بودند خود را بیحرکت نگه دارند و از شلیک تکتیراندازها در امان باشند،
اما #خورشید در وسط آسمان بود!
آفتاب شدید صورتهای رنگ پریدهشان را میسوزاند!
اگر مجروحی میخواست با اندک تکانی، طرف دیگر صورتش را به هرم داغ آفتاب بسپارد، #تیرخلاص دشمن بود که او را ملکوتی میکرد!
کاری از دست نیروهای #محاصره شده در داخل کانال برنمیآمد.
بعد از شهادت مجروحان توسط تکتیراندازهای دشمن، یکباره صدای بلندگوی #بعثیها بلند شد!
یک نفر که ظاهراً از منافقین بود با زبان #فارسی و با دادن وعده آب و غذا از بچهها میخواست خود را #تسلیم کنند.
رزمندگان اسلام در #کانال_کمیل در اوج #تشنگی و #مظلومیت یک به یک در حال شهید شدن بودند!
در لحظات آخر، #شهیدهمت نیز نمیتواند کاری برای بچههای خود بکند!
در آخرین لحظه ارتباط بیسیمی میان یک رزمنده و شهید همت برقرار میشود که آن رزمنده به شهید همت میگوید که عراقیها دارند وارد کانال میشوند و یک به یک به بچهها تیر خلاصی میزنند دیگر چیزی باقی نمانده است آنها به من برسند..
دست نوشته ی یک #شهید، واقعه را بهتر بیان می کند:
"امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم.
#آب را جیره بندی کرده ایم، #نان را جیره بندی کرده ایم.
#عطش همه را #هلاک کرده است!
همه را جز #شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند...
دیگر شهدا #تشنه نیستند...
فدای لب تشنه ات پسر فاطمه...."
از گردان ۳۶۰ نفره کمیل، نزدیک به ۳۰۰ نفر به شهادت رسیدند
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLGq4LJgQv6/
Instagram
پایگاه بسیج مردمی اینستاگرام
#منافق بارها شنیدیم که شخصی از پشت بیسیم خودش را برادر #همت معرفی میکرد و دستور #عقبنشینی به همه یگانها میداد! اما همه ما که صدای حاج همت را شنیده بودیم، میدانستیم که این صدای #منافقین است! ما از ساعت اول این #عملیات حضور منافقین را حس میکردیم. بارها…
#با_دست_خالی
فقط پنج ماه مانده بود به #رژه 31 شهریور.
حاجی بیمقدمه وسط #جلسه رو کرده بود به بچهها و گفته بود:
چه معنی داره ما هرسال تو رژه فقط دو تا سکوی موشکی میبریم؟
اونوقت #دشمن فکر میکنه ما تو کلِ یه سال فقط همین دو #سکو رو میتونیم بسازیم!
همه به همدیگر نگاه کرده بودند.
خب، مگر غیر از این بود؟
آن اوایل سرعت ساخت تجهیزات توی #صنعت فقط همینقدر بود!
سالی 2 سکو!
رفته بود صنعت و ازشان خواسته بود تا شش ماه آینده تعداد بیشتری سکو بسازند.
قبول نکرده بودند.
یعنی ظرفیتش را نداشتند.
توی جلسه بعدی از بچههایش قول گرفته بود که امسال توی رژه 31 شهریور دشمن را از رو ببرند!
دستهایشان را داده بودند به هم.
به #حضرت_زهرا(س) توسل کرده بودند و #ثواب کارشان را پیشاپیش #هدیه کرده بودند به روح ایشان. .
فرایند پیچیدهای بود.
باید دست تنها و بیسروصدا #سکوی_موشکی میساختند، طوری که کسی متوجه نشود!
چرا که حاج حسن فهمیده بود #اطلاعات از جایی نشتی دارد
و دشمن خیالش جمع است که از تمام فعالیتهای ساخت #موشک در ایران خبر دارد!
برای همین هم خودش دست به کار شده بود!
روز 31 شهریور آن سال برای اولین بار، ایران 6 سکوی موشکی برده بود توی رژه!
دهان وابستگان #نظامی کشورهای خارجی باز مانده بود!
خیلیهایشان از #تعجب روی پا ایستاده بودند و گردن گرفته بودند که موشکهای جدید را بهتر ببینند!
این تازه اول ماجرا بود!
توی #دنیا پیچید که #قدرت دفاعی ایران رشد ناگهانی داشته است!
همه محاسبات و برنامه ریزیهایشان هم دچار تزلزل شد!
نه به خاطر چند سکوی اضافی،
به خاطر اینکه فهمیدند #ایران لایه های پنهانی خاصی با توانایی تولید #تکنولوژی های پیچیده دارد که آنها از آن بی خبرند!
📚 با دست های خالی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLGrPqAAaEV/
فقط پنج ماه مانده بود به #رژه 31 شهریور.
حاجی بیمقدمه وسط #جلسه رو کرده بود به بچهها و گفته بود:
چه معنی داره ما هرسال تو رژه فقط دو تا سکوی موشکی میبریم؟
اونوقت #دشمن فکر میکنه ما تو کلِ یه سال فقط همین دو #سکو رو میتونیم بسازیم!
همه به همدیگر نگاه کرده بودند.
خب، مگر غیر از این بود؟
آن اوایل سرعت ساخت تجهیزات توی #صنعت فقط همینقدر بود!
سالی 2 سکو!
رفته بود صنعت و ازشان خواسته بود تا شش ماه آینده تعداد بیشتری سکو بسازند.
قبول نکرده بودند.
یعنی ظرفیتش را نداشتند.
توی جلسه بعدی از بچههایش قول گرفته بود که امسال توی رژه 31 شهریور دشمن را از رو ببرند!
دستهایشان را داده بودند به هم.
به #حضرت_زهرا(س) توسل کرده بودند و #ثواب کارشان را پیشاپیش #هدیه کرده بودند به روح ایشان. .
فرایند پیچیدهای بود.
باید دست تنها و بیسروصدا #سکوی_موشکی میساختند، طوری که کسی متوجه نشود!
چرا که حاج حسن فهمیده بود #اطلاعات از جایی نشتی دارد
و دشمن خیالش جمع است که از تمام فعالیتهای ساخت #موشک در ایران خبر دارد!
برای همین هم خودش دست به کار شده بود!
روز 31 شهریور آن سال برای اولین بار، ایران 6 سکوی موشکی برده بود توی رژه!
دهان وابستگان #نظامی کشورهای خارجی باز مانده بود!
خیلیهایشان از #تعجب روی پا ایستاده بودند و گردن گرفته بودند که موشکهای جدید را بهتر ببینند!
این تازه اول ماجرا بود!
توی #دنیا پیچید که #قدرت دفاعی ایران رشد ناگهانی داشته است!
همه محاسبات و برنامه ریزیهایشان هم دچار تزلزل شد!
نه به خاطر چند سکوی اضافی،
به خاطر اینکه فهمیدند #ایران لایه های پنهانی خاصی با توانایی تولید #تکنولوژی های پیچیده دارد که آنها از آن بی خبرند!
📚 با دست های خالی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLGrPqAAaEV/
Instagram
پایگاه بسیج مردمی اینستاگرام
#با_دست_خالی فقط پنج ماه مانده بود به #رژه 31 شهریور. حاجی بیمقدمه وسط #جلسه رو کرده بود به بچهها و گفته بود: چه معنی داره ما هرسال تو رژه فقط دو تا سکوی موشکی میبریم؟ اونوقت #دشمن فکر میکنه ما تو کلِ یه سال فقط همین دو #سکو رو میتونیم بسازیم! همه…
💠قرآنی با امضای #امام_خمینی و آیت الله خامنه ای!💠
🌀 بنی صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در #هویزه عقب نشینی كنند و به #سوسنگرد بیایند.
حسین میگفت:
هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا میتوانیم به #عراق ضربه بزنیم!
شخصاً با بنی صدر هم صحبت كرده بود.
وقتی كه دید راه به جایی نمی برد، نامه هایی به آیت الله خامنه ای نوشت و گفت كه تعداد اسلحه های ما از تعداد نیروها هم كمتر است،
ولی میمانیم!
شانزدهم دی ماه سال پنجاه و نه،
بیست تا سی نفر از #جوانان با دست خالی، اما با دلی #استوار از #ایمان و #توكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند.
هیچ كس زنده نماند!
عراقیها با #تانك از روی اجساد #مطهر شهدای هویزه گذشتند،
طوری كه هیچ اثری از #شهدا نماند!
در پی این حادثه، نیروهای #دشمن در تاریخ 18 دی 1359، هویزه را #اشغال كردند و پس از آن #فرمانده ی نیروهای عراقی (خلیل الدوری) دستور داد تعدادی از مردم #بی_گناه را دست بسته در یك #گودال قرار داده و به شهادت برسانند و سپس عراقی ها تمام شهر را با #دینامیت و #بلدوزر نابود كردند!
بعدها جنازه ها به سختی شناسایی شدند.
حسین را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند.
قرآنی با امضای #امام_خمینی و آیت الله خامنه ای!
#شهید_حسین_علم_الهدی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLi71BEgcxu/
🌀 بنی صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در #هویزه عقب نشینی كنند و به #سوسنگرد بیایند.
حسین میگفت:
هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا میتوانیم به #عراق ضربه بزنیم!
شخصاً با بنی صدر هم صحبت كرده بود.
وقتی كه دید راه به جایی نمی برد، نامه هایی به آیت الله خامنه ای نوشت و گفت كه تعداد اسلحه های ما از تعداد نیروها هم كمتر است،
ولی میمانیم!
شانزدهم دی ماه سال پنجاه و نه،
بیست تا سی نفر از #جوانان با دست خالی، اما با دلی #استوار از #ایمان و #توكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند.
هیچ كس زنده نماند!
عراقیها با #تانك از روی اجساد #مطهر شهدای هویزه گذشتند،
طوری كه هیچ اثری از #شهدا نماند!
در پی این حادثه، نیروهای #دشمن در تاریخ 18 دی 1359، هویزه را #اشغال كردند و پس از آن #فرمانده ی نیروهای عراقی (خلیل الدوری) دستور داد تعدادی از مردم #بی_گناه را دست بسته در یك #گودال قرار داده و به شهادت برسانند و سپس عراقی ها تمام شهر را با #دینامیت و #بلدوزر نابود كردند!
بعدها جنازه ها به سختی شناسایی شدند.
حسین را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند.
قرآنی با امضای #امام_خمینی و آیت الله خامنه ای!
#شهید_حسین_علم_الهدی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLi71BEgcxu/
Instagram
✌قرآنی با امضای #امام_خمینی و آیت الله خامنه ای!✌ بنی صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در #هویزه عقب نشینی كنند و به #سوسنگرد بیایند.
حسین میگفت:
هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا میتوانیم به #عراق ضربه بزنیم!
شخصاً با بنی صدر هم صحبت كرده…
حسین میگفت:
هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا میتوانیم به #عراق ضربه بزنیم!
شخصاً با بنی صدر هم صحبت كرده…
مهدي از كشتن #نفرت داشت!
از کشته شدن کسی #خوشحال نمی شد!
اگر یک #عراقی برای بچه ها #خطر ایجاد می کرد، هرطوری بود اورا میزد تا آسیبی به بچه ها نرساند!
از آنطرف طوری طراحی می کرد و #نقشه می کشید که #دشمن در #محاصره بیفتد و مجبور به تسلیم شود!
همیشه می گفت:
تا دیدید #تسلیم شدن، دیگه #شلیک نکنین!
ديدن كشته هاي عراقي ناراحتش مي كرد، طوري كه روي جنازه های آنها پا نمي گذاشت!
مي گفت:
هرکدوم از این ها، #عزیز یک خونواده هستن!
#خدا میدونه که زن و بچه و پدر و مادرشون الان در چه حالی هستن و چه حالی میشن وقتی بفهمن ما داریم از روی #جنازه ی عزیزانشون رد میشیم و و #پا روی اونا می ذاریم!
من نمي دونم اين كشته سنيه يا شيعه، عربه يا غير عرب!
فقط مي دونم آدمه و حالا #مرده و ما باید به مرده ی این ها #احترام بذاریم!
اينا رو #صدام با زور به #جبهه فرستاده!
اگه به خودشون بود، خيلي هاشون سر #جنگ با ما نداشتن و ندارن!
اگه سر جنگ هم داشته باشن، حالا كه كشته شدن، بايد به جسدشون احترام بگذاريم!
#شهید_مهدی_باکری
📚 میتوانست زنده بماند
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLp6MIKgyAj/
از کشته شدن کسی #خوشحال نمی شد!
اگر یک #عراقی برای بچه ها #خطر ایجاد می کرد، هرطوری بود اورا میزد تا آسیبی به بچه ها نرساند!
از آنطرف طوری طراحی می کرد و #نقشه می کشید که #دشمن در #محاصره بیفتد و مجبور به تسلیم شود!
همیشه می گفت:
تا دیدید #تسلیم شدن، دیگه #شلیک نکنین!
ديدن كشته هاي عراقي ناراحتش مي كرد، طوري كه روي جنازه های آنها پا نمي گذاشت!
مي گفت:
هرکدوم از این ها، #عزیز یک خونواده هستن!
#خدا میدونه که زن و بچه و پدر و مادرشون الان در چه حالی هستن و چه حالی میشن وقتی بفهمن ما داریم از روی #جنازه ی عزیزانشون رد میشیم و و #پا روی اونا می ذاریم!
من نمي دونم اين كشته سنيه يا شيعه، عربه يا غير عرب!
فقط مي دونم آدمه و حالا #مرده و ما باید به مرده ی این ها #احترام بذاریم!
اينا رو #صدام با زور به #جبهه فرستاده!
اگه به خودشون بود، خيلي هاشون سر #جنگ با ما نداشتن و ندارن!
اگه سر جنگ هم داشته باشن، حالا كه كشته شدن، بايد به جسدشون احترام بگذاريم!
#شهید_مهدی_باکری
📚 میتوانست زنده بماند
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLp6MIKgyAj/
Instagram
مهدي از كشتن #نفرت داشت!
از کشته شدن کسی #خوشحال نمی شد!
اگر یک #عراقی برای بچه ها #خطر ایجاد می کرد، هرطوری بود اورا میزد تا آسیبی به بچه ها نرساند!
از آنطرف طوری طراحی می کرد و #نقشه می کشید که #دشمن در #محاصره بیفتد و مجبور به تسلیم شود!
همیشه می گفت:…
از کشته شدن کسی #خوشحال نمی شد!
اگر یک #عراقی برای بچه ها #خطر ایجاد می کرد، هرطوری بود اورا میزد تا آسیبی به بچه ها نرساند!
از آنطرف طوری طراحی می کرد و #نقشه می کشید که #دشمن در #محاصره بیفتد و مجبور به تسلیم شود!
همیشه می گفت:…
بهنام برای گرفتن یک تکه #نان به سوی #آشپزخانه می رود.
آشپزخانه بخشی از محوطه حیاط #مسجد است که با برزنت جدا شده.
بهنام دو سه بار یا الله می گوید.
احترام از فروغ می پرسد:
کیه؟
فروغ می گوید:
کسی نیست.
#آقابهنام است!
بهنام می گوید:
خواهرها حجابتان را رعایت کنید!
یا الله!
احترام به فروغ #چشمک می زند!
با صدای بلند بهنام را صدا می کند:
بهنام جان تویی؟
بیا داخل!
تو که #نامحرم نیستی!
مثل بچه من می مانی!
بهنام #عصبانی می شود!
بچه ها آماده می شوند تا به مقابله با #دشمن بروند.
بهنام از دیدن این صحنه طاقتش طاق می شود!
مهدی رفیعی را می بیند.
با #دلخوری و #ناراحتی از خواهرها گله می کند!
مهدی رفیعی علاقه زیادی به بهنام دارد.
مهدی به قصد #شوخی اما با لحنی #جدی می گوید:
درست می گویند!
نه؟
تو هنوز دهنت بوی #شیر می ده!
لابد پیش خودت خیال می کنی #مرد شدی!
نه؟
اصلا اینجا چه کار می کنی؟
نمیگی یک وقت ممکن است نا غافل کشته شوی؟
بهنام با صدایی که مثل همیشه بلند و محکم نبود می گوید:
اولا همه چیز سرم می شود و می فهمم!
ثانیا بچه تو #قنداق است!
ثالثا خودم می دانم نامحرم هستم!
اگر #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر نکنم #معصیت دارد!
تکلیف #شرعی است و واجب!
آخرش هم میخوام #شهید بشوم!
آرزو دارم تا به #شهادت برسم!
مثل خیلی از بچه ها!
مثل #پرویز_عرب ...!
#نوجوان_سیزده_ساله
#شهید_بهنام_محمدی_راد
📚 سرو نخلستان
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLxfQ0AAp2l/
آشپزخانه بخشی از محوطه حیاط #مسجد است که با برزنت جدا شده.
بهنام دو سه بار یا الله می گوید.
احترام از فروغ می پرسد:
کیه؟
فروغ می گوید:
کسی نیست.
#آقابهنام است!
بهنام می گوید:
خواهرها حجابتان را رعایت کنید!
یا الله!
احترام به فروغ #چشمک می زند!
با صدای بلند بهنام را صدا می کند:
بهنام جان تویی؟
بیا داخل!
تو که #نامحرم نیستی!
مثل بچه من می مانی!
بهنام #عصبانی می شود!
بچه ها آماده می شوند تا به مقابله با #دشمن بروند.
بهنام از دیدن این صحنه طاقتش طاق می شود!
مهدی رفیعی را می بیند.
با #دلخوری و #ناراحتی از خواهرها گله می کند!
مهدی رفیعی علاقه زیادی به بهنام دارد.
مهدی به قصد #شوخی اما با لحنی #جدی می گوید:
درست می گویند!
نه؟
تو هنوز دهنت بوی #شیر می ده!
لابد پیش خودت خیال می کنی #مرد شدی!
نه؟
اصلا اینجا چه کار می کنی؟
نمیگی یک وقت ممکن است نا غافل کشته شوی؟
بهنام با صدایی که مثل همیشه بلند و محکم نبود می گوید:
اولا همه چیز سرم می شود و می فهمم!
ثانیا بچه تو #قنداق است!
ثالثا خودم می دانم نامحرم هستم!
اگر #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر نکنم #معصیت دارد!
تکلیف #شرعی است و واجب!
آخرش هم میخوام #شهید بشوم!
آرزو دارم تا به #شهادت برسم!
مثل خیلی از بچه ها!
مثل #پرویز_عرب ...!
#نوجوان_سیزده_ساله
#شهید_بهنام_محمدی_راد
📚 سرو نخلستان
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLxfQ0AAp2l/
Instagram
بهنام برای گرفتن یک تکه #نان به سوی #آشپزخانه می رود.
آشپزخانه بخشی از محوطه حیاط #مسجد است که با برزنت جدا شده.
بهنام دو سه بار یا الله می گوید.
احترام از فروغ می پرسد:
کیه؟
فروغ می گوید:
کسی نیست.
#آقابهنام است!
بهنام می گوید:
خواهرها حجابتان را رعایت…
آشپزخانه بخشی از محوطه حیاط #مسجد است که با برزنت جدا شده.
بهنام دو سه بار یا الله می گوید.
احترام از فروغ می پرسد:
کیه؟
فروغ می گوید:
کسی نیست.
#آقابهنام است!
بهنام می گوید:
خواهرها حجابتان را رعایت…
پس از پایان تحصیلات متوسطه، برای ادامه تحصیل عازم #آمریکا شد.
به گواه مدرک تحصیلی و هم درسی هایش از #دانشجویان ممتاز #دانشگاه محسوب می شد و به جد و با قوت در رشته #مهندسی_برق تحصیل میکرد.
در همین حین زمزمه هایی به گوشش رسید که در #ایران جنگ شده و #دشمن در حال پیشروی است.
اوضاع ابدا در ایران مساعد نبود و خیلی ها هر چه داشتند می فروختند و سعی میکردند به خارج از کشور ببرند،!
اما احسان کاری خلاف روال #مردم عادی انجام داد!
به کشورش آمد و عازم #جنگ شد!
مدتی #فرماندهی گردان حضرت امیرالمؤمنین (ع) را بر عهده داشت و در مرحله سوم عملیات #بیت_المقدس در تاریخ 20 اردیبهشت 61 در سن 24 سالگی به درجه ی رفیع #شهادت رسید.
.
"در #اسلام تماشاچی نداریم!
همه #مسلمانان باید به هر نحوی در صحنه #نبرد بین حق و باطل شرکت کنند وگرنه خود نیز باطلند!
پیام من به شما این است که #زندگی، ماندن در چهار دیواری خانه و زندگی کردن برای زنده ماندن و لذت بردن و بی تفاوت بودن نسبت به تضادهای بین #حق و #باطل نیست!
بلکه زندگی و زنده ماندن، #مرگ در راه خداست...!"
🌺 #شهید_احسان_قاسمیه
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLxflNMgGvs/
به گواه مدرک تحصیلی و هم درسی هایش از #دانشجویان ممتاز #دانشگاه محسوب می شد و به جد و با قوت در رشته #مهندسی_برق تحصیل میکرد.
در همین حین زمزمه هایی به گوشش رسید که در #ایران جنگ شده و #دشمن در حال پیشروی است.
اوضاع ابدا در ایران مساعد نبود و خیلی ها هر چه داشتند می فروختند و سعی میکردند به خارج از کشور ببرند،!
اما احسان کاری خلاف روال #مردم عادی انجام داد!
به کشورش آمد و عازم #جنگ شد!
مدتی #فرماندهی گردان حضرت امیرالمؤمنین (ع) را بر عهده داشت و در مرحله سوم عملیات #بیت_المقدس در تاریخ 20 اردیبهشت 61 در سن 24 سالگی به درجه ی رفیع #شهادت رسید.
.
"در #اسلام تماشاچی نداریم!
همه #مسلمانان باید به هر نحوی در صحنه #نبرد بین حق و باطل شرکت کنند وگرنه خود نیز باطلند!
پیام من به شما این است که #زندگی، ماندن در چهار دیواری خانه و زندگی کردن برای زنده ماندن و لذت بردن و بی تفاوت بودن نسبت به تضادهای بین #حق و #باطل نیست!
بلکه زندگی و زنده ماندن، #مرگ در راه خداست...!"
🌺 #شهید_احسان_قاسمیه
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLxflNMgGvs/
Instagram
پایگاه بسیج فضای مجازی
پس از پایان تحصیلات متوسطه، برای ادامه تحصیل عازم #آمریکا شد. به گواه مدرک تحصیلی و هم درسی هایش از #دانشجویان ممتاز #دانشگاه محسوب می شد و به جد و با قوت در رشته #مهندسی_برق تحصیل میکرد. در همین حین زمزمه هایی به گوشش رسید که در #ایران جنگ شده و #دشمن…