✅گفته شهید محمود رضا بیضایی در مورد لحضات تیر خوردن شهید محمد حسین مرادی مدافع حرم ✅
یا زهرا (س)
.
.
. ▪️ احمدرضا بیضائی برادر آقا محمود رضا
لپ تاپش را روشن کرد و عکسهایی که با دوربین کوچکش _ دقایقی بعد از اصابت تیرها _ بالای سر شهید محمد حسین مرادی گرفته بود را نشان داد. پهلویش دو تا تیر خورده بود. دکمههای پیراهنش را باز کرده بودند و خون پهلویش، زیرپیراهن سفیدش را رنگین کرده بود. چشمها را روی هم فشار داده بود و آثار درد در چهره مردانه و غیورش پیدا بود. پرسیدم: چیزی هم میگفت اینجا؟ گفت: تا نفس داشت گفت "لبیک یا زینب".
دو ماه بعد، پیکر خودش آمد و در معراج رفتم ببینمش، آورده بودندش توی آمبولانس. لباسهای رزمش هنوز تنش بود و پیکرش سر تا پا غرق خون بود. پیکر آمد بهشت زهرا و لباسهای رزم از تنش خارج شدند... بازوی چپ از کتف جدا بود و با چند عضله به بدن بند بود. روی بازو، در اثر ترکشها و موج انفجار، تا روی مچ بشدت آسیب دیده بود. پهلوی چپ پر از جراحت بود. بعدا شمردم، روی پهلوی پیراهن ۲۵ جای اصابت ترکش بود. سر یکی از ترکشهایی که اصابت کرده بود از زیر کتف راست خارج شده بود. ساق پای چپ شکسته بود و ترکش کوچکی هم به سرش گرفته بود. با همه جراحاتی که جلوی چشمانم بر پیکرش میدیدم، زیبا بود. زیباتر از این نمىشد که بشود. غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت. توی دلم گذشت و زیر لب گفتم ماشاءالله داداش! ای والله! حقا شبیه حسین (ع) شدهای. اما نه، شبیه زهرا (س) بیشتر. چه میگویم؟... هیچکس نمیدانست حرف آخری داشته یا نه. آنهایی که بالای سرش رسیده بودند میگفتند نفسهای آخرش بود و حرف نمی زد... نمىدانم شاید وقتی با موج انفجار به دیوار کانال خورده، "یا زهرا" گفته باشد.
#شهيد_محمد_حسين_مرادي
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#مدافعان_حرم
#افتخار_محله_مجيديه
#امان_از_دل_زينب 📍کانال مدافع حرم شهید محمد حسین مرادی👇👇👇
@shahid_mh_moradi
مزارشهید اقامحمودرضابیضایی تبریز گلزارشهدای وادی رحمت.بلوک۱۱ردیف۶شماره۱
مزارشهیداقامحمدحسین مرادی امامزاده علی اکبرچیذرردیف۳۶۲
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BFWiHO9Pqve/
یا زهرا (س)
.
.
. ▪️ احمدرضا بیضائی برادر آقا محمود رضا
لپ تاپش را روشن کرد و عکسهایی که با دوربین کوچکش _ دقایقی بعد از اصابت تیرها _ بالای سر شهید محمد حسین مرادی گرفته بود را نشان داد. پهلویش دو تا تیر خورده بود. دکمههای پیراهنش را باز کرده بودند و خون پهلویش، زیرپیراهن سفیدش را رنگین کرده بود. چشمها را روی هم فشار داده بود و آثار درد در چهره مردانه و غیورش پیدا بود. پرسیدم: چیزی هم میگفت اینجا؟ گفت: تا نفس داشت گفت "لبیک یا زینب".
دو ماه بعد، پیکر خودش آمد و در معراج رفتم ببینمش، آورده بودندش توی آمبولانس. لباسهای رزمش هنوز تنش بود و پیکرش سر تا پا غرق خون بود. پیکر آمد بهشت زهرا و لباسهای رزم از تنش خارج شدند... بازوی چپ از کتف جدا بود و با چند عضله به بدن بند بود. روی بازو، در اثر ترکشها و موج انفجار، تا روی مچ بشدت آسیب دیده بود. پهلوی چپ پر از جراحت بود. بعدا شمردم، روی پهلوی پیراهن ۲۵ جای اصابت ترکش بود. سر یکی از ترکشهایی که اصابت کرده بود از زیر کتف راست خارج شده بود. ساق پای چپ شکسته بود و ترکش کوچکی هم به سرش گرفته بود. با همه جراحاتی که جلوی چشمانم بر پیکرش میدیدم، زیبا بود. زیباتر از این نمىشد که بشود. غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت. توی دلم گذشت و زیر لب گفتم ماشاءالله داداش! ای والله! حقا شبیه حسین (ع) شدهای. اما نه، شبیه زهرا (س) بیشتر. چه میگویم؟... هیچکس نمیدانست حرف آخری داشته یا نه. آنهایی که بالای سرش رسیده بودند میگفتند نفسهای آخرش بود و حرف نمی زد... نمىدانم شاید وقتی با موج انفجار به دیوار کانال خورده، "یا زهرا" گفته باشد.
#شهيد_محمد_حسين_مرادي
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#مدافعان_حرم
#افتخار_محله_مجيديه
#امان_از_دل_زينب 📍کانال مدافع حرم شهید محمد حسین مرادی👇👇👇
@shahid_mh_moradi
مزارشهید اقامحمودرضابیضایی تبریز گلزارشهدای وادی رحمت.بلوک۱۱ردیف۶شماره۱
مزارشهیداقامحمدحسین مرادی امامزاده علی اکبرچیذرردیف۳۶۲
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BFWiHO9Pqve/
Instagram
✅گفته شهید محمود رضا بیضایی در مورد لحضات تیر خوردن شهید محمد حسین مرادی مدافع حرم ✅
یا زهرا (س)
.
.
. ▪️ احمدرضا بیضائی برادر آقا محمود رضا
لپ تاپش را روشن کرد و عکسهایی که با دوربین کوچکش _ دقایقی بعد از اصابت تیرها _ بالای سر شهید محمد حسین مرادی گرفته…
یا زهرا (س)
.
.
. ▪️ احمدرضا بیضائی برادر آقا محمود رضا
لپ تاپش را روشن کرد و عکسهایی که با دوربین کوچکش _ دقایقی بعد از اصابت تیرها _ بالای سر شهید محمد حسین مرادی گرفته…
❤️یک نمونه از فداکاری ها و ایثار برادران افغانی در هشت سال دفاع مقدس❤️
با شروع تجاوز #شوروی به #افغانستان، به #ایران مهاجرت می کند و ساکن #بجستان می شود.
وقتی میشنود که در مرزهای جنوبی و غربی ایران، لشکری قصد تهاجم پیدا کرده است، عازم جبههها میشود.
در روز 6 اسفند ماه سال 1362 در کردستان، پس از باز کردن معبر #مین، به سیم خاردار حلقوی میرسند که به هیچ عنوان نمیشده آنرا قطع کنند!
چون اگر سیم را قطع میکردند، سیمها جمع شده و معبر #منفجر میشد!
در این وقت این شهید با همرزم خود با نام «شریفی مقدم» تصمیم میگیرند که یک نفر بر روی سیم خاردار بخوابد.
ابتدا شریفی مقدم قصد داشته این کار را انجام دهد، ولی به او التماس میکند و او را قسم میدهد که بگذار من این کار را انجام دهم و این #افتخار را از من نگیر!
سرانجام بر روی سیمهای خاردار میخوابد و در حالی که #خون از بدن پاکش جاری بوده، بیش از 160 نفر و بنا بر روایتی 300 نفر از روی بدن او عبور میکنند!
وقتی همه عبور میکنند و او را از روی سیمها بلند میکنند، میبینند تمام بدنش غرق در خون است و #درد میکشد!
می گوید:
خدایا!
#شهادت مرا برسان!
در این لحظه گلوله ای از سوی نیروهای #عراقی شلیک میشود و به #چشم چپ او اصابت میکند و همان جا به درجه ی رفیع شهادت نائل میگردد!
شهید رجبعلی غلامی در وصیت نامه اش می نویسد:
برادران عزیز!
همانطور که میدانید من غریبم!
#پدر و #مادر ندارم و همچنین برادر و خواهری!
از شما عزیزان تقاضا دارم گاه گاهی که بر سر قبرم حاضر میشوید، فاتحهای بخوانید و اگر ممکن بود یک شب #جمعه دعای کمیل بر سر مزارم برگزار کنید!
در ضمن موتورم را هم بفروشید و پولش را به #جبهه واریز کنید!
در پایان از کلیه #برادران و #خواهران بجستانی امید #عفو و #بخشش دارم!
اگر خطایی از من مشاهده کردهاند، خواهند بخشید.
#شهید_رجبعلی_غلامی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BL5nzKnAjF9/
با شروع تجاوز #شوروی به #افغانستان، به #ایران مهاجرت می کند و ساکن #بجستان می شود.
وقتی میشنود که در مرزهای جنوبی و غربی ایران، لشکری قصد تهاجم پیدا کرده است، عازم جبههها میشود.
در روز 6 اسفند ماه سال 1362 در کردستان، پس از باز کردن معبر #مین، به سیم خاردار حلقوی میرسند که به هیچ عنوان نمیشده آنرا قطع کنند!
چون اگر سیم را قطع میکردند، سیمها جمع شده و معبر #منفجر میشد!
در این وقت این شهید با همرزم خود با نام «شریفی مقدم» تصمیم میگیرند که یک نفر بر روی سیم خاردار بخوابد.
ابتدا شریفی مقدم قصد داشته این کار را انجام دهد، ولی به او التماس میکند و او را قسم میدهد که بگذار من این کار را انجام دهم و این #افتخار را از من نگیر!
سرانجام بر روی سیمهای خاردار میخوابد و در حالی که #خون از بدن پاکش جاری بوده، بیش از 160 نفر و بنا بر روایتی 300 نفر از روی بدن او عبور میکنند!
وقتی همه عبور میکنند و او را از روی سیمها بلند میکنند، میبینند تمام بدنش غرق در خون است و #درد میکشد!
می گوید:
خدایا!
#شهادت مرا برسان!
در این لحظه گلوله ای از سوی نیروهای #عراقی شلیک میشود و به #چشم چپ او اصابت میکند و همان جا به درجه ی رفیع شهادت نائل میگردد!
شهید رجبعلی غلامی در وصیت نامه اش می نویسد:
برادران عزیز!
همانطور که میدانید من غریبم!
#پدر و #مادر ندارم و همچنین برادر و خواهری!
از شما عزیزان تقاضا دارم گاه گاهی که بر سر قبرم حاضر میشوید، فاتحهای بخوانید و اگر ممکن بود یک شب #جمعه دعای کمیل بر سر مزارم برگزار کنید!
در ضمن موتورم را هم بفروشید و پولش را به #جبهه واریز کنید!
در پایان از کلیه #برادران و #خواهران بجستانی امید #عفو و #بخشش دارم!
اگر خطایی از من مشاهده کردهاند، خواهند بخشید.
#شهید_رجبعلی_غلامی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BL5nzKnAjF9/
Instagram
یک نمونه از فداکاری ها و ایثار برادران افغانی در هشت سال دفاع مقدس .
.
با شروع تجاوز #شوروی به #افغانستان، به #ایران مهاجرت می کند و ساکن #بجستان می شود.
وقتی میشنود که در مرزهای جنوبی و غربی ایران، لشکری قصد تهاجم پیدا کرده است، عازم جبههها میشود.
…
.
با شروع تجاوز #شوروی به #افغانستان، به #ایران مهاجرت می کند و ساکن #بجستان می شود.
وقتی میشنود که در مرزهای جنوبی و غربی ایران، لشکری قصد تهاجم پیدا کرده است، عازم جبههها میشود.
…