ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی #تعجب کردم!
دو تا #کارتن بزرگ روی دوشش بود و جلوی یک #مغازه، کارتنها را روی زمین گذاشت!
وقتی کار تحویل اجناس تمام شد، جلو رفتم.
#سلام کردم و گفتم:
آقا ابرام!
برای شما زشته!
این کار #باربر هاست، نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت:
#کار که #عیب نیست،
#بیکاری عیبه!
این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه!
مطمئن میشم که هيچي نیستم و جلوي غرورم رو ميگيره!
گفتم:
ولی اگه کسی تو رو اینطوری ببینه خوب نیست!
تو رو خيليها ميشناسند!
ابراهیم هم خنديد و گفت:
ای بابا!
هميشه كاري كن كه اگه #خدا تو رو دید خوشش بیاد،
نه #مردم...
#شهید_ابراهیم_هادی
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BKNFdjKgN79/
دو تا #کارتن بزرگ روی دوشش بود و جلوی یک #مغازه، کارتنها را روی زمین گذاشت!
وقتی کار تحویل اجناس تمام شد، جلو رفتم.
#سلام کردم و گفتم:
آقا ابرام!
برای شما زشته!
این کار #باربر هاست، نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت:
#کار که #عیب نیست،
#بیکاری عیبه!
این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه!
مطمئن میشم که هيچي نیستم و جلوي غرورم رو ميگيره!
گفتم:
ولی اگه کسی تو رو اینطوری ببینه خوب نیست!
تو رو خيليها ميشناسند!
ابراهیم هم خنديد و گفت:
ای بابا!
هميشه كاري كن كه اگه #خدا تو رو دید خوشش بیاد،
نه #مردم...
#شهید_ابراهیم_هادی
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BKNFdjKgN79/
Instagram
ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی #تعجب کردم!
دو تا #کارتن بزرگ روی دوشش بود و جلوی یک #مغازه، کارتنها را روی زمین گذاشت!
وقتی کار تحویل اجناس تمام شد، جلو رفتم.
#سلام کردم و گفتم:
آقا ابرام!
برای شما زشته!
این کار #باربر هاست، نه کار شما!
نگاهی به من…
دو تا #کارتن بزرگ روی دوشش بود و جلوی یک #مغازه، کارتنها را روی زمین گذاشت!
وقتی کار تحویل اجناس تمام شد، جلو رفتم.
#سلام کردم و گفتم:
آقا ابرام!
برای شما زشته!
این کار #باربر هاست، نه کار شما!
نگاهی به من…
#ترور_نافرجام
حاج حمید نقشه ترور صدام را کشیده بود.
در آن ترور فرزند صدام 13 تیر خورد.
آن زمان در اهواز بودیم،چند روز بعد از این ترور نافرجام حاج حمید در پذیرایی نشسته و تلویزیون نگاه میکرد که از شدت خستگی خوابش برد.
ساعت حدود 12 شب نارنجکی داخل پذیرایی خانه انداختند.
همراه با دخترهایم در اتاق خواب بودیم.
با شنیدن صدای مهیب از اتاق خارج شدیم و او هم به سمت هال دوید.
در آن حادثه پتو سوخت ولی حاج حمید صدمهای ندید.
تکههای نارنجک به سقف و دیوار اتاقها پخش شده بود.همسایه سپاهیمان حادثه را به حفاظت سپاه اطلاع داد.
حفاظت احتمال میداد که بخاطر ترور صدام که نقشه حاج حمید بود این ترور از طرف منافقین یا نفوذیها انجام شده است.
چند روز بعد متوجه شدیم در چند نقطه شهر این اتفاق تکرار شده است. آن زمان این مسئله رسانهای نشد.
فردای آن روز هوا بسیار سرد بود. از طرف حفاظت سپاه هم یک سرباز را برای نگهبانی به درب منزلمان فرستادند.
حاج حمید گفت "نیازی به نگهبانی نیست. برو."
آن سرباز رفت و مجدد سرباز دیگری آمد. حاج حمید با دیدن سرباز عصبانی شد و گفت "در این هوای سرد نیازی به نگهبانی نیست!اتفاقی نمیافتد. بروید." با سپاه هم تماس گرفت که سربازی نفرستند.
پس از ترور نافرجام حاج حمید برخی از اقوام تماس گرفتند و خبر دادند که صدام برای سر حاج حمید جایزه گذاشته است.
اقوام از من میخواستند که مانع فعالیتهایش شوم اما هر بار که سر این موضوع بحث میکردیم حاج حمید به من اطمینان میداد که نگران نباشم و چیز مهمی نیست.
#شهیدسید_حمید_تقوی_فر
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BKNFdjKgN79/
حاج حمید نقشه ترور صدام را کشیده بود.
در آن ترور فرزند صدام 13 تیر خورد.
آن زمان در اهواز بودیم،چند روز بعد از این ترور نافرجام حاج حمید در پذیرایی نشسته و تلویزیون نگاه میکرد که از شدت خستگی خوابش برد.
ساعت حدود 12 شب نارنجکی داخل پذیرایی خانه انداختند.
همراه با دخترهایم در اتاق خواب بودیم.
با شنیدن صدای مهیب از اتاق خارج شدیم و او هم به سمت هال دوید.
در آن حادثه پتو سوخت ولی حاج حمید صدمهای ندید.
تکههای نارنجک به سقف و دیوار اتاقها پخش شده بود.همسایه سپاهیمان حادثه را به حفاظت سپاه اطلاع داد.
حفاظت احتمال میداد که بخاطر ترور صدام که نقشه حاج حمید بود این ترور از طرف منافقین یا نفوذیها انجام شده است.
چند روز بعد متوجه شدیم در چند نقطه شهر این اتفاق تکرار شده است. آن زمان این مسئله رسانهای نشد.
فردای آن روز هوا بسیار سرد بود. از طرف حفاظت سپاه هم یک سرباز را برای نگهبانی به درب منزلمان فرستادند.
حاج حمید گفت "نیازی به نگهبانی نیست. برو."
آن سرباز رفت و مجدد سرباز دیگری آمد. حاج حمید با دیدن سرباز عصبانی شد و گفت "در این هوای سرد نیازی به نگهبانی نیست!اتفاقی نمیافتد. بروید." با سپاه هم تماس گرفت که سربازی نفرستند.
پس از ترور نافرجام حاج حمید برخی از اقوام تماس گرفتند و خبر دادند که صدام برای سر حاج حمید جایزه گذاشته است.
اقوام از من میخواستند که مانع فعالیتهایش شوم اما هر بار که سر این موضوع بحث میکردیم حاج حمید به من اطمینان میداد که نگران نباشم و چیز مهمی نیست.
#شهیدسید_حمید_تقوی_فر
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BKNFdjKgN79/
Instagram
ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی #تعجب کردم!
دو تا #کارتن بزرگ روی دوشش بود و جلوی یک #مغازه، کارتنها را روی زمین گذاشت!
وقتی کار تحویل اجناس تمام شد، جلو رفتم.
#سلام کردم و گفتم:
آقا ابرام!
برای شما زشته!
این کار #باربر هاست، نه کار شما!
نگاهی به من…
دو تا #کارتن بزرگ روی دوشش بود و جلوی یک #مغازه، کارتنها را روی زمین گذاشت!
وقتی کار تحویل اجناس تمام شد، جلو رفتم.
#سلام کردم و گفتم:
آقا ابرام!
برای شما زشته!
این کار #باربر هاست، نه کار شما!
نگاهی به من…
روز #عیدغدیر سال ۷۷، #سرتیپ علی صیاد شیرازی از طرف #آیتالله_خامنه_ای،
#فرماندهی_كل_قوا، به درجه ی #سرلشكری نائل شد.
او آن روز وقتی كه به #خانه برگشت، چنان #خوشحال بود كه #خانواده اش #تعجب كردند!
باورش برای آنان كه او را بهتر از همه می شناختند، سخت بود كه بپذیرند او به خاطر دریافت درجه چنین خوشحال باشد!
#پدر به آنان گفت:
بسیار #شاد و خرسندم!
البته نه به خاطر این درجه!
بلكه به خاطر رضایتی كه امید دارم #امام_زمان (عج) و #مقام_معظم_رهبری از من داشته باشند!
#مقام، #درجه و #اسم و #رسم در نظر من هیچ جایگاهی ندارد!
همین طور نیز بود.
درجه ی دیگری در انتظارش بود.
درجه ای كه سال های سال در آرزویش بود.
آن روز عصر وقتی با خانواده اش به #امامزاده_صالح رفت، دست به دامن همسرش شد تا دعا كند او #شهید شود!
🌺 #شهیدعلی_صیاد_شیرازی
📚 در کمین گل سرخ
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLD8tBoAXDV/
#فرماندهی_كل_قوا، به درجه ی #سرلشكری نائل شد.
او آن روز وقتی كه به #خانه برگشت، چنان #خوشحال بود كه #خانواده اش #تعجب كردند!
باورش برای آنان كه او را بهتر از همه می شناختند، سخت بود كه بپذیرند او به خاطر دریافت درجه چنین خوشحال باشد!
#پدر به آنان گفت:
بسیار #شاد و خرسندم!
البته نه به خاطر این درجه!
بلكه به خاطر رضایتی كه امید دارم #امام_زمان (عج) و #مقام_معظم_رهبری از من داشته باشند!
#مقام، #درجه و #اسم و #رسم در نظر من هیچ جایگاهی ندارد!
همین طور نیز بود.
درجه ی دیگری در انتظارش بود.
درجه ای كه سال های سال در آرزویش بود.
آن روز عصر وقتی با خانواده اش به #امامزاده_صالح رفت، دست به دامن همسرش شد تا دعا كند او #شهید شود!
🌺 #شهیدعلی_صیاد_شیرازی
📚 در کمین گل سرخ
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLD8tBoAXDV/
Instagram
روز #عیدغدیر سال ۷۷، #سرتیپ علی صیاد شیرازی از طرف #آیتالله_خامنه_ای،
#فرماندهی_كل_قوا، به درجه ی #سرلشكری نائل شد.
او آن روز وقتی كه به #خانه برگشت، چنان #خوشحال بود كه #خانواده اش #تعجب كردند!
باورش برای آنان كه او را بهتر از همه می شناختند، سخت…
#فرماندهی_كل_قوا، به درجه ی #سرلشكری نائل شد.
او آن روز وقتی كه به #خانه برگشت، چنان #خوشحال بود كه #خانواده اش #تعجب كردند!
باورش برای آنان كه او را بهتر از همه می شناختند، سخت…
#با_دست_خالی
فقط پنج ماه مانده بود به #رژه 31 شهریور.
حاجی بیمقدمه وسط #جلسه رو کرده بود به بچهها و گفته بود:
چه معنی داره ما هرسال تو رژه فقط دو تا سکوی موشکی میبریم؟
اونوقت #دشمن فکر میکنه ما تو کلِ یه سال فقط همین دو #سکو رو میتونیم بسازیم!
همه به همدیگر نگاه کرده بودند.
خب، مگر غیر از این بود؟
آن اوایل سرعت ساخت تجهیزات توی #صنعت فقط همینقدر بود!
سالی 2 سکو!
رفته بود صنعت و ازشان خواسته بود تا شش ماه آینده تعداد بیشتری سکو بسازند.
قبول نکرده بودند.
یعنی ظرفیتش را نداشتند.
توی جلسه بعدی از بچههایش قول گرفته بود که امسال توی رژه 31 شهریور دشمن را از رو ببرند!
دستهایشان را داده بودند به هم.
به #حضرت_زهرا(س) توسل کرده بودند و #ثواب کارشان را پیشاپیش #هدیه کرده بودند به روح ایشان. .
فرایند پیچیدهای بود.
باید دست تنها و بیسروصدا #سکوی_موشکی میساختند، طوری که کسی متوجه نشود!
چرا که حاج حسن فهمیده بود #اطلاعات از جایی نشتی دارد
و دشمن خیالش جمع است که از تمام فعالیتهای ساخت #موشک در ایران خبر دارد!
برای همین هم خودش دست به کار شده بود!
روز 31 شهریور آن سال برای اولین بار، ایران 6 سکوی موشکی برده بود توی رژه!
دهان وابستگان #نظامی کشورهای خارجی باز مانده بود!
خیلیهایشان از #تعجب روی پا ایستاده بودند و گردن گرفته بودند که موشکهای جدید را بهتر ببینند!
این تازه اول ماجرا بود!
توی #دنیا پیچید که #قدرت دفاعی ایران رشد ناگهانی داشته است!
همه محاسبات و برنامه ریزیهایشان هم دچار تزلزل شد!
نه به خاطر چند سکوی اضافی،
به خاطر اینکه فهمیدند #ایران لایه های پنهانی خاصی با توانایی تولید #تکنولوژی های پیچیده دارد که آنها از آن بی خبرند!
📚 با دست های خالی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLGrPqAAaEV/
فقط پنج ماه مانده بود به #رژه 31 شهریور.
حاجی بیمقدمه وسط #جلسه رو کرده بود به بچهها و گفته بود:
چه معنی داره ما هرسال تو رژه فقط دو تا سکوی موشکی میبریم؟
اونوقت #دشمن فکر میکنه ما تو کلِ یه سال فقط همین دو #سکو رو میتونیم بسازیم!
همه به همدیگر نگاه کرده بودند.
خب، مگر غیر از این بود؟
آن اوایل سرعت ساخت تجهیزات توی #صنعت فقط همینقدر بود!
سالی 2 سکو!
رفته بود صنعت و ازشان خواسته بود تا شش ماه آینده تعداد بیشتری سکو بسازند.
قبول نکرده بودند.
یعنی ظرفیتش را نداشتند.
توی جلسه بعدی از بچههایش قول گرفته بود که امسال توی رژه 31 شهریور دشمن را از رو ببرند!
دستهایشان را داده بودند به هم.
به #حضرت_زهرا(س) توسل کرده بودند و #ثواب کارشان را پیشاپیش #هدیه کرده بودند به روح ایشان. .
فرایند پیچیدهای بود.
باید دست تنها و بیسروصدا #سکوی_موشکی میساختند، طوری که کسی متوجه نشود!
چرا که حاج حسن فهمیده بود #اطلاعات از جایی نشتی دارد
و دشمن خیالش جمع است که از تمام فعالیتهای ساخت #موشک در ایران خبر دارد!
برای همین هم خودش دست به کار شده بود!
روز 31 شهریور آن سال برای اولین بار، ایران 6 سکوی موشکی برده بود توی رژه!
دهان وابستگان #نظامی کشورهای خارجی باز مانده بود!
خیلیهایشان از #تعجب روی پا ایستاده بودند و گردن گرفته بودند که موشکهای جدید را بهتر ببینند!
این تازه اول ماجرا بود!
توی #دنیا پیچید که #قدرت دفاعی ایران رشد ناگهانی داشته است!
همه محاسبات و برنامه ریزیهایشان هم دچار تزلزل شد!
نه به خاطر چند سکوی اضافی،
به خاطر اینکه فهمیدند #ایران لایه های پنهانی خاصی با توانایی تولید #تکنولوژی های پیچیده دارد که آنها از آن بی خبرند!
📚 با دست های خالی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLGrPqAAaEV/
Instagram
پایگاه بسیج مردمی اینستاگرام
#با_دست_خالی فقط پنج ماه مانده بود به #رژه 31 شهریور. حاجی بیمقدمه وسط #جلسه رو کرده بود به بچهها و گفته بود: چه معنی داره ما هرسال تو رژه فقط دو تا سکوی موشکی میبریم؟ اونوقت #دشمن فکر میکنه ما تو کلِ یه سال فقط همین دو #سکو رو میتونیم بسازیم! همه…
زمانی که در #قرارگاه رعد بودیم، گاهی بچه ها هنگام رفتن به #حمام، لباس های چرک خود را کنار حمام می گذاشتند تا بعداً آن ها را بشویند.
بارها پیش آمده بود که وقتی برای شستن لباسهایشان رفته بودند، آنها را شسته و پهن شده می یافتند و از اینکه چه کسی این کار را انجام داده، در #تعجب می ماندند!
سرانجام یک روز این #معما حل شد
و شخصی خبر آورد که آنکس که به دنبالش بودید، کسی جز #تیمسار_بابایی، #فرمانده قرارگاه نیست!
از آن پس بچه ها از بیم آنکه مبادا زحمت شستن لباسهایشان بر دوش جناب بابایی بیفتد،
آنها را #پنهان می کردند و یا زود می شستند و دیگر لباس چرک در حمام وجود نداشت!
#شهید_عباس_بابایی
📚 پرواز تا بی نهایت
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
بارها پیش آمده بود که وقتی برای شستن لباسهایشان رفته بودند، آنها را شسته و پهن شده می یافتند و از اینکه چه کسی این کار را انجام داده، در #تعجب می ماندند!
سرانجام یک روز این #معما حل شد
و شخصی خبر آورد که آنکس که به دنبالش بودید، کسی جز #تیمسار_بابایی، #فرمانده قرارگاه نیست!
از آن پس بچه ها از بیم آنکه مبادا زحمت شستن لباسهایشان بر دوش جناب بابایی بیفتد،
آنها را #پنهان می کردند و یا زود می شستند و دیگر لباس چرک در حمام وجود نداشت!
#شهید_عباس_بابایی
📚 پرواز تا بی نهایت
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg