🍁 #پوتین_های خونی تو...
نشان از این دارد
که انگار لحظات اخر
برای دیدار #مولای_بی_سرمان
سر از پا نمی شناختی!
#خوشا_به_حالت
#سرباز_حسین
نشان از این دارد
که انگار لحظات اخر
برای دیدار #مولای_بی_سرمان
سر از پا نمی شناختی!
#خوشا_به_حالت
#سرباز_حسین
همیشه میگفت ما اگر اعتقادمون اینه که #امام زمان (عج) به سرباز نیاز دارند باید ورزش کنیم و از آمادگی جسمانی برخوردار باشیم چون آقا #سرباز #تنبل نمی خواهند
#شهیدجاویدالاثرحاج_رضافرزانه
#شهیدجاویدالاثرحاج_رضافرزانه
در دفتر #فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد.
مسئول دفتر گفت:
این #سرباز تازه از مرخصی برگشته و دوباره تقاضای مرخصی داره!
فرمانده گفت:
خب،!
پسرجان تو تازه از #مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری!
یک دفعه سرباز جلو آمد و #سیلی محکمی نثار #فرمانده کرد!
در کمال تعجب دیدم محمد خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت:
دست سنگینی داری پسر!
یکی هم این طرف بزن تا میزون بشه!
بعد هم او را برد داخل اتاق.
صورتش را بوسید و گفت:
#ببخشید!
نمی دانستم این قدر ضروری است.
می گم سه روز برات مرخصی بنویسند!
سرباز خشکش زده بود!
وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند، گوشی را از دستش گرفت و گفت:
برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟
برای من؟
نمی خواد!
من لیاقتش رو ندارم!
بعد هم با #گریه بیرون رفت.
بعدها شنیدم آن سرباز، #راننده و #محافظ شهید بروجردی شده!
یازده ماه بعد هم به #شهادت رسید!
آخرش هم به مرخصی نرفت!
#شهید_محمد_بروجردی
#مسیح_کردستان
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BKfkJA0g8GK/
مسئول دفتر گفت:
این #سرباز تازه از مرخصی برگشته و دوباره تقاضای مرخصی داره!
فرمانده گفت:
خب،!
پسرجان تو تازه از #مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری!
یک دفعه سرباز جلو آمد و #سیلی محکمی نثار #فرمانده کرد!
در کمال تعجب دیدم محمد خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت:
دست سنگینی داری پسر!
یکی هم این طرف بزن تا میزون بشه!
بعد هم او را برد داخل اتاق.
صورتش را بوسید و گفت:
#ببخشید!
نمی دانستم این قدر ضروری است.
می گم سه روز برات مرخصی بنویسند!
سرباز خشکش زده بود!
وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند، گوشی را از دستش گرفت و گفت:
برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟
برای من؟
نمی خواد!
من لیاقتش رو ندارم!
بعد هم با #گریه بیرون رفت.
بعدها شنیدم آن سرباز، #راننده و #محافظ شهید بروجردی شده!
یازده ماه بعد هم به #شهادت رسید!
آخرش هم به مرخصی نرفت!
#شهید_محمد_بروجردی
#مسیح_کردستان
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BKfkJA0g8GK/
Instagram
پایگاه بسیج مردمی اینستاگرام
در دفتر #فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت: این #سرباز تازه از مرخصی برگشته و دوباره تقاضای مرخصی داره! فرمانده گفت: خب،! پسرجان تو تازه از #مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری! یک دفعه سرباز جلو آمد و #سیلی…
گفت:
آقاي اميني!
جايگاه من توي #سپاه چيه؟
سوال #عجيب و غريبي بود!
ولي ميدانستم بدون #حكمت نيست.
گفتم:
شما #فرمانده_نيروي_هوايي_سپاه هستين #سردار!
به صندلياش اشاره كرد.
گفت:
آقاي اميني!
شما ممكنه هيچ وقت به اين موقعيتي كه من الان دارم نرسي!
ولي من كه رسيدم، به شما ميگم كه اين جا خبري نيست!
آن وقتها محل خدمت من، #لشكر هشت نجف اشرف بود.
با نيروهاي #سرباز زياد سر و كار داشتم.
سردار گفت:
اگر توي پادگانت، دو تا سرباز رو #نماز خون و #قرآن خون كردي، اين برات ميمونه!
از اين #پستها و #درجهها چيزي در نميآد!
#شهیدحاج_احمد_کاظمی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BMCKMbpAb7d/
آقاي اميني!
جايگاه من توي #سپاه چيه؟
سوال #عجيب و غريبي بود!
ولي ميدانستم بدون #حكمت نيست.
گفتم:
شما #فرمانده_نيروي_هوايي_سپاه هستين #سردار!
به صندلياش اشاره كرد.
گفت:
آقاي اميني!
شما ممكنه هيچ وقت به اين موقعيتي كه من الان دارم نرسي!
ولي من كه رسيدم، به شما ميگم كه اين جا خبري نيست!
آن وقتها محل خدمت من، #لشكر هشت نجف اشرف بود.
با نيروهاي #سرباز زياد سر و كار داشتم.
سردار گفت:
اگر توي پادگانت، دو تا سرباز رو #نماز خون و #قرآن خون كردي، اين برات ميمونه!
از اين #پستها و #درجهها چيزي در نميآد!
#شهیدحاج_احمد_کاظمی
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BMCKMbpAb7d/
Instagram
گفت:
آقاي اميني!
جايگاه من توي #سپاه چيه؟
سوال #عجيب و غريبي بود!
ولي ميدانستم بدون #حكمت نيست.
گفتم:
شما #فرمانده_نيروي_هوايي_سپاه هستين #سردار!
به صندلياش اشاره كرد.
گفت:
آقاي اميني!
شما ممكنه هيچ وقت به اين موقعيتي كه من الان دارم نرسي!
ولي من…
آقاي اميني!
جايگاه من توي #سپاه چيه؟
سوال #عجيب و غريبي بود!
ولي ميدانستم بدون #حكمت نيست.
گفتم:
شما #فرمانده_نيروي_هوايي_سپاه هستين #سردار!
به صندلياش اشاره كرد.
گفت:
آقاي اميني!
شما ممكنه هيچ وقت به اين موقعيتي كه من الان دارم نرسي!
ولي من…
Forwarded from عکس نگار
صبح روز دوم #زلزله
دختر نوجوان با گریه به #سرباز میگفت من #کنکور دارم کتابهایم را از برایم بیاور. دختر دیگر سربازی را پیدا کرده بود و از او میخواست که قرصهای مادرش را برایش بیاورد. ساختمانها ناامن بود ولی سربازها برای آوردن وسائل مردم وارد ساختمانهای #مسکن_مهر شدند
توئیت حامد هادیان
💠 @basijtv 💠
دختر نوجوان با گریه به #سرباز میگفت من #کنکور دارم کتابهایم را از برایم بیاور. دختر دیگر سربازی را پیدا کرده بود و از او میخواست که قرصهای مادرش را برایش بیاورد. ساختمانها ناامن بود ولی سربازها برای آوردن وسائل مردم وارد ساختمانهای #مسکن_مهر شدند
توئیت حامد هادیان
💠 @basijtv 💠
🔴 ابراهیم حاتمیکیا در اتاق عملیات حلب سوریه.
🔹این عکس پیش از ساخت فیلم «به وقت شام» و در مهر ۹۵ گرفته شده است. حاتمیکیا برای آشنایی با فضای منطقه دست به این اقدام زد.
#سرباز_وابسته
@basijtv🇮🇷
🔹این عکس پیش از ساخت فیلم «به وقت شام» و در مهر ۹۵ گرفته شده است. حاتمیکیا برای آشنایی با فضای منطقه دست به این اقدام زد.
#سرباز_وابسته
@basijtv🇮🇷