😔همین
🖋توضیح برای کسانی که فصل سوم سریال بازی مرکب رو ندیدن:
⭕️ خطر لو رفتن داستان: این سریال درباره یه بازیه که افراد شرکت کننده در اون یا باید برنده بشن یا بمیرن (اصطلاحا بتل رویال) .در آخرین مرحلهی آخرین بازی، بازیکن ۴۵۶ که باید بین نجات جون خودش و یه بچه انتخاب کنه، میگه من حیوون نیستم (که یه بچه رو بکشم). خودش میمیره و بچه نجات پیدا میکنه.
حالا هموطن سابق ما و شهروند فعلی استرالیا جلوی کسی خم میشه که دستش به خون کودکان ما آغشته است.
@savadeeno
🖋توضیح برای کسانی که فصل سوم سریال بازی مرکب رو ندیدن:
⭕️ خطر لو رفتن داستان: این سریال درباره یه بازیه که افراد شرکت کننده در اون یا باید برنده بشن یا بمیرن (اصطلاحا بتل رویال) .در آخرین مرحلهی آخرین بازی، بازیکن ۴۵۶ که باید بین نجات جون خودش و یه بچه انتخاب کنه، میگه من حیوون نیستم (که یه بچه رو بکشم). خودش میمیره و بچه نجات پیدا میکنه.
حالا هموطن سابق ما و شهروند فعلی استرالیا جلوی کسی خم میشه که دستش به خون کودکان ما آغشته است.
@savadeeno
👍3
همینک:
رئیس جمهور چین به وزیر امور خارجه ایران:
🔸"تحریمها به شما یاد داد که چگونه یک ملت بسازید... و ما اینجا هستیم تا آینده را با شما بسازیم."
🔹در حالی که دیگران زانو زدند، ایران سرافراز ایستاد - به همین دلیل چین تهران را به عنوان یک شریک می بیند، نه یک عروسک خیمه شب بازی."
@savadeeno
رئیس جمهور چین به وزیر امور خارجه ایران:
🔸"تحریمها به شما یاد داد که چگونه یک ملت بسازید... و ما اینجا هستیم تا آینده را با شما بسازیم."
🔹در حالی که دیگران زانو زدند، ایران سرافراز ایستاد - به همین دلیل چین تهران را به عنوان یک شریک می بیند، نه یک عروسک خیمه شب بازی."
@savadeeno
👍2
⭕️ هکرهای ایرانی هزاران اسرائیلی را که در سمتهای حساس خدمت کردهاند افشا کردند
🔸️افرادی که در یگانهای طبقهبندیشده خدمت کردهاند، در رزومههای خود اطلاعات زیادی را فاش کردهاند. حالا ممکن است آنها به هدف حمله تبدیل شوند.
در اسناد افشاشده، نهتنها نام افراد دارای سمتهای حساس بلکه آدرس ایمیل، گاهی شماره تلفن و حتی آدرس منزل آنها نیز دیده میشود.
در میان افرادی که نامشان فاش شده، طبق گفته خودشان، افسران اطلاعاتی و سایبری حضور دارند، برخی از آنها در وزارت جنگ و دفتر نخستوزیر نیز خدمت کردهاند. همچنین افسرانی از نیروی هوایی، از جمله افرادی از یگانهای هدایت پهپاد، توسعه موشک و پدافند هوایی نیز دیده میشوند.
بررسی روزنامه «هاآرتص» تأیید میکند که بیشتر اطلاعات افشاشده واقعی هستند، هرچند که در بسیاری موارد، هکرها دستاوردهای خود را بزرگنمایی کردهاند یا ادعاهای نادرست به اسناد افزودهاند. «هاآرتص» با ۲۵۰ اسرائیلی تماس گرفته که رزومهشان در پایگاه فاششده وجود دارد. پاسخها نشان میدهد که هیچ نهاد رسمی اسقاطیلی آنها را درباره افشای اطلاعات شخصیشان مطلع نکرده است.
@savadeeno
🔸️افرادی که در یگانهای طبقهبندیشده خدمت کردهاند، در رزومههای خود اطلاعات زیادی را فاش کردهاند. حالا ممکن است آنها به هدف حمله تبدیل شوند.
در اسناد افشاشده، نهتنها نام افراد دارای سمتهای حساس بلکه آدرس ایمیل، گاهی شماره تلفن و حتی آدرس منزل آنها نیز دیده میشود.
در میان افرادی که نامشان فاش شده، طبق گفته خودشان، افسران اطلاعاتی و سایبری حضور دارند، برخی از آنها در وزارت جنگ و دفتر نخستوزیر نیز خدمت کردهاند. همچنین افسرانی از نیروی هوایی، از جمله افرادی از یگانهای هدایت پهپاد، توسعه موشک و پدافند هوایی نیز دیده میشوند.
بررسی روزنامه «هاآرتص» تأیید میکند که بیشتر اطلاعات افشاشده واقعی هستند، هرچند که در بسیاری موارد، هکرها دستاوردهای خود را بزرگنمایی کردهاند یا ادعاهای نادرست به اسناد افزودهاند. «هاآرتص» با ۲۵۰ اسرائیلی تماس گرفته که رزومهشان در پایگاه فاششده وجود دارد. پاسخها نشان میدهد که هیچ نهاد رسمی اسقاطیلی آنها را درباره افشای اطلاعات شخصیشان مطلع نکرده است.
@savadeeno
👍2
سوادینو - سوادرسانه ای
Photo
خدیجه شکر دختر فرمانده شهید حزبالله حاج فؤاد شکر در الاخبار نوشت:
🖋بین صدای بلند پهپاد و سکوت سنگینی که خانه را در بر گرفته بود، صدای نزدیکشدن یک موتور سیکلت شنیده شد. چند لحظه بعد، زنگ در به صدا درآمد. صدا کوتاه و مختصر بود: «پیام خصوصی.»
کاغذ تاخورده را با شتاب باز کردم: «در فلان مکان، در فلان زمان باش.» جای هیچ ابهامی نبود.
این پیام از حاج رمضان بود. برای من، خط دستنوشتههایش بسیار آشنا بود. این پیام در اوج جنگ اسقاطیل علیه لبنان رسید، و تنها چند هفته پس از شهادت پدرم؛ کسی که بیش از سی سال با حاج رمضان دوستی عمیق داشت.
حضور پیام آوران حاج رمضان و پیامهایش برایم چیز تازهای نبود. آنها همیشه در بزنگاهها میرسیدند؛ در لحظاتی که یک خطا میتوانست بهای سنگینی داشته باشد، یا وقتی که در کار یا تصمیمی نیاز به مشورت داشتم.
این پیامها فقط یادآور نبودند، بلکه راهنماییهایی دقیق در زمان و مضمون بودند، پر از وضوح و مهربانی. پیش از این همیشه بیدرنگ پاسخ میدادم، بینیاز به تردید یا آمادهسازی. اما این بار باید با احتیاط عمل میکردم: خطر در هر گوشه بود و دشمن، در کمین مجاهدان.
چه زمانی باید حرکت کنم؟ گوشی موبایلم را کجا بگذارم؟ چطور هشدارهای دشمن را پیگیری کنم؟ چه کسی آنسوی راه منتظرم است؟
با این حال، عملیات خیلی روان پیش رفت. پردههای تیره خودروی دودی مانع از آن شد که بتوانم مسیر را دنبال کنم، و زمان درون آن خودرو گویا متوقف شده بود تا اینکه به آسانسور، و سپس به یکی از طبقات ساختمان رسیدم.
حاج رمضان پشت دری نیمهباز با لبخندی آشنا منتظرم بود؛ همان لبخندی که همیشه با شوخیهایم، در میانه بحثهای جدی، بر لبش مینشست.
دیدار با حاج رمضان، حتی در سختترین شرایط، تعجبآور نبود. از زمان شهادت پدرم، من نیز یکی از فرزندان شهدا شده بودم که حاج رمضان بهخاطر وفاداری به خون و پیمان، به آنان توجهی ویژه داشت.
*اما اینکه خودش زحمت دیداری را در میان جنگی وحشیانه بکشد – جنگی که هیچ چشمانداز مشخصی درباره حد و مرز وحشیگری دشمن ندارد – کاری بود که شاید حتی پدرم هم در آن شرایط انجام نمیداد. این نشاندهنده بعدی دیگر از شخصیت او بود: درک اهمیت لحظه و آنچه این لحظه نیاز دارد از پشتیبانی، اطمینان و اعتماد* .
گرچه نیازی نبود که وقت زیادی صرف توضیح دهد یا بابت کمکاری احتمالی در این شرایط عذرخواهی کند، اما او این کار را با دقتی پدرانه انجام داد. برای من، او بهراستی پدر روحی بود – نه فقط برای من، بلکه برای بسیاری از خانوادههای شهدا، حتی در دشوارترین لحظات جنگ و پس از آن.
بعد از اعلام آتشبس در لبنان، وارد تهران شدم. حسی شدید از غربت وجودم را گرفته بود. برای اولین بار بعد از شهادت پدرم، قدم در کشوری میگذاشتم که همیشه برایم محل امنیت و خاطرات پدری بود. ترس داشتم از عبور در مکانهایی که با پدرم مرتبط بود و او راهنمایم در آنها بود. غیبتش سهمگین و سنگین بود.
در آن گمگشتگی، بار دیگر یکی از پیامرسانان حاج رمضان به من جهت داد. یک تماس سریع و کوتاه، ولی پر از گرمای تعلقی که غربتم را تسکین داد.
در مسیر دیدار، مدام به این فکر میکردم که حالا قرار است بدون پدرم به دیدار حاج رمضان بروم. سختتر اینکه، این احساس دوباره هنگام دیدار با حضرت آیتالله خامنهای تکرار میشد. و وقتی رسیدم، حس کردم که آن مکان، خاطرات بازی کودکی در برابر چشمان آنان را با خود دارد.
حاج رمضان با گرمایی پدرانه پذیرایم شد، آنچنان که شرمندهی تمام احساسات یتیمیام شدم. و او تنها به این اکتفا نکرد؛ لحظهای که به محضر رهبر انقلاب وارد شدم، خودش همراهیام کرد و همانگونه معرفیام کرد که پدرم همیشه میکرد.
گرچه من بهعنوان دختر شهید معرفی شدم، اما او تمام مدتی که با رهبر صحبت میکردم کنارم بود؛ گویی میخواست بگوید: من اینجا هستم... تو تنها نیستی.
در سالهای مختلف، موقعیتها با این مرد بزرگ تغییر میکرد، و من در او همان فرمانده سختگیر را میدیدم، با نگاهی تیز و صدایی قاطع. اما در ورای آن جدیت، پدری مهربان و حکیم پنهان بود که پس از شهادت پدرم، توانست احساس محبت و حمایت را به من منتقل کند.
در تهران، همانند بیروت، حاج رمضان همواره تأکید داشت که شهدا هرگز غایب نمیشوند، بلکه به حضوری دائمی در زندگی و لحظات سرنوشتساز تبدیل میشوند. به من گفت:
«پدرت همانگونه که بود، همچنان از بالای سرت مراقبت خواهد کرد.»
@savadeeno
🖋بین صدای بلند پهپاد و سکوت سنگینی که خانه را در بر گرفته بود، صدای نزدیکشدن یک موتور سیکلت شنیده شد. چند لحظه بعد، زنگ در به صدا درآمد. صدا کوتاه و مختصر بود: «پیام خصوصی.»
کاغذ تاخورده را با شتاب باز کردم: «در فلان مکان، در فلان زمان باش.» جای هیچ ابهامی نبود.
این پیام از حاج رمضان بود. برای من، خط دستنوشتههایش بسیار آشنا بود. این پیام در اوج جنگ اسقاطیل علیه لبنان رسید، و تنها چند هفته پس از شهادت پدرم؛ کسی که بیش از سی سال با حاج رمضان دوستی عمیق داشت.
حضور پیام آوران حاج رمضان و پیامهایش برایم چیز تازهای نبود. آنها همیشه در بزنگاهها میرسیدند؛ در لحظاتی که یک خطا میتوانست بهای سنگینی داشته باشد، یا وقتی که در کار یا تصمیمی نیاز به مشورت داشتم.
این پیامها فقط یادآور نبودند، بلکه راهنماییهایی دقیق در زمان و مضمون بودند، پر از وضوح و مهربانی. پیش از این همیشه بیدرنگ پاسخ میدادم، بینیاز به تردید یا آمادهسازی. اما این بار باید با احتیاط عمل میکردم: خطر در هر گوشه بود و دشمن، در کمین مجاهدان.
چه زمانی باید حرکت کنم؟ گوشی موبایلم را کجا بگذارم؟ چطور هشدارهای دشمن را پیگیری کنم؟ چه کسی آنسوی راه منتظرم است؟
با این حال، عملیات خیلی روان پیش رفت. پردههای تیره خودروی دودی مانع از آن شد که بتوانم مسیر را دنبال کنم، و زمان درون آن خودرو گویا متوقف شده بود تا اینکه به آسانسور، و سپس به یکی از طبقات ساختمان رسیدم.
حاج رمضان پشت دری نیمهباز با لبخندی آشنا منتظرم بود؛ همان لبخندی که همیشه با شوخیهایم، در میانه بحثهای جدی، بر لبش مینشست.
دیدار با حاج رمضان، حتی در سختترین شرایط، تعجبآور نبود. از زمان شهادت پدرم، من نیز یکی از فرزندان شهدا شده بودم که حاج رمضان بهخاطر وفاداری به خون و پیمان، به آنان توجهی ویژه داشت.
*اما اینکه خودش زحمت دیداری را در میان جنگی وحشیانه بکشد – جنگی که هیچ چشمانداز مشخصی درباره حد و مرز وحشیگری دشمن ندارد – کاری بود که شاید حتی پدرم هم در آن شرایط انجام نمیداد. این نشاندهنده بعدی دیگر از شخصیت او بود: درک اهمیت لحظه و آنچه این لحظه نیاز دارد از پشتیبانی، اطمینان و اعتماد* .
گرچه نیازی نبود که وقت زیادی صرف توضیح دهد یا بابت کمکاری احتمالی در این شرایط عذرخواهی کند، اما او این کار را با دقتی پدرانه انجام داد. برای من، او بهراستی پدر روحی بود – نه فقط برای من، بلکه برای بسیاری از خانوادههای شهدا، حتی در دشوارترین لحظات جنگ و پس از آن.
بعد از اعلام آتشبس در لبنان، وارد تهران شدم. حسی شدید از غربت وجودم را گرفته بود. برای اولین بار بعد از شهادت پدرم، قدم در کشوری میگذاشتم که همیشه برایم محل امنیت و خاطرات پدری بود. ترس داشتم از عبور در مکانهایی که با پدرم مرتبط بود و او راهنمایم در آنها بود. غیبتش سهمگین و سنگین بود.
در آن گمگشتگی، بار دیگر یکی از پیامرسانان حاج رمضان به من جهت داد. یک تماس سریع و کوتاه، ولی پر از گرمای تعلقی که غربتم را تسکین داد.
در مسیر دیدار، مدام به این فکر میکردم که حالا قرار است بدون پدرم به دیدار حاج رمضان بروم. سختتر اینکه، این احساس دوباره هنگام دیدار با حضرت آیتالله خامنهای تکرار میشد. و وقتی رسیدم، حس کردم که آن مکان، خاطرات بازی کودکی در برابر چشمان آنان را با خود دارد.
حاج رمضان با گرمایی پدرانه پذیرایم شد، آنچنان که شرمندهی تمام احساسات یتیمیام شدم. و او تنها به این اکتفا نکرد؛ لحظهای که به محضر رهبر انقلاب وارد شدم، خودش همراهیام کرد و همانگونه معرفیام کرد که پدرم همیشه میکرد.
گرچه من بهعنوان دختر شهید معرفی شدم، اما او تمام مدتی که با رهبر صحبت میکردم کنارم بود؛ گویی میخواست بگوید: من اینجا هستم... تو تنها نیستی.
در سالهای مختلف، موقعیتها با این مرد بزرگ تغییر میکرد، و من در او همان فرمانده سختگیر را میدیدم، با نگاهی تیز و صدایی قاطع. اما در ورای آن جدیت، پدری مهربان و حکیم پنهان بود که پس از شهادت پدرم، توانست احساس محبت و حمایت را به من منتقل کند.
در تهران، همانند بیروت، حاج رمضان همواره تأکید داشت که شهدا هرگز غایب نمیشوند، بلکه به حضوری دائمی در زندگی و لحظات سرنوشتساز تبدیل میشوند. به من گفت:
«پدرت همانگونه که بود، همچنان از بالای سرت مراقبت خواهد کرد.»
@savadeeno
❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پایان اسکویید گیم کره ای با انتشار این ویدیو رسما اعلام شد
البته گمانهزنیهایی از ساخت اسپین آف نسخه ی آمریکایی این سریال وجود دارد.
@savadeeno
البته گمانهزنیهایی از ساخت اسپین آف نسخه ی آمریکایی این سریال وجود دارد.
@savadeeno
🎬 ابتکار جالب تیم تولید برای فیلمبرداری صحنه آخرالزمانی
🔸️در فیلم آسمان وانیلی، برای ضبط صحنه ی ۳۰ثانیه ای ، میدان تایمز در نیویورک برای ۳ ساعت کاملا خالی شد، بدوم هیچ ادم ، ماشین، پلیس و...
این کار برای تیم تولید فیلم بیش از یکمیلیون دلار هزینه داشت و باعث شد یکی از گرانترین صحنه های تاریخ سینما رقم بخورد💸
📽vnilla sky 2001
اما در فیلم «۲۸ روز بعد»، بدون هیچ بودجهای «لندن» مثل یک شهر متروکهی آخرالزمانی زامبیزده نشان داده شد.
با نبوغ تیم کارگردانی فیلم، درست در مواقع سپیدهدم، به مدت چندین روز، فیلمبرداری شد. درست در مواقعی که خیابانها کاملاً خلوت و بدون تردد بود. گاهی اوقات فقط چند دقیقهی کوتاه از هر لوکیشن فیلم گرفته میشد و از هماهنگکنندههای ترافیک استفاده شد تا مانع ورود عابران پیاده به صحنههای پساآخرالزمانی بشوند 😅
🎬 28 Days Later (2002)
#آموزش_سینما
@savadeeno
🔸️در فیلم آسمان وانیلی، برای ضبط صحنه ی ۳۰ثانیه ای ، میدان تایمز در نیویورک برای ۳ ساعت کاملا خالی شد، بدوم هیچ ادم ، ماشین، پلیس و...
این کار برای تیم تولید فیلم بیش از یکمیلیون دلار هزینه داشت و باعث شد یکی از گرانترین صحنه های تاریخ سینما رقم بخورد💸
📽vnilla sky 2001
اما در فیلم «۲۸ روز بعد»، بدون هیچ بودجهای «لندن» مثل یک شهر متروکهی آخرالزمانی زامبیزده نشان داده شد.
با نبوغ تیم کارگردانی فیلم، درست در مواقع سپیدهدم، به مدت چندین روز، فیلمبرداری شد. درست در مواقعی که خیابانها کاملاً خلوت و بدون تردد بود. گاهی اوقات فقط چند دقیقهی کوتاه از هر لوکیشن فیلم گرفته میشد و از هماهنگکنندههای ترافیک استفاده شد تا مانع ورود عابران پیاده به صحنههای پساآخرالزمانی بشوند 😅
🎬 28 Days Later (2002)
#آموزش_سینما
@savadeeno
🖋امروز دیدم که دکتر مطهری نیا عضو هیئت علمی دانشگاه کتاب «#ساخت_هویت_در_دنیای_سینما_و_انیمیشن » رو خوندن و مطالعه کتاب رو به اساتید دانشگاه هم پیشنهاد کردند.
💠خلاصه که دریابید.
متن یادداشت ایشون رو تو پست بعدی میذارم
💠خلاصه که دریابید.
متن یادداشت ایشون رو تو پست بعدی میذارم
#ساخت-هویت-در-دنیای-سینما-و-انیمیشن؛ یک بررسی جامع
محمدعلی عبدالهی
نشر معارف
کتابی مفید و کاربردی با حجم و قلم مناسب که شروع پایان هر فصل سوالات ارزنده ای به خواننده ارائه شده است.
برای شروع مطالعه عملی درباره اینکه فیلمهای سینمایی و انیمیشن با ما و زاویه دید ما در عرصه های تاریخی، دینی، فرهنگی، ملی و... کتاب خوب و آموزنده ای است و برای کلاسهای درس سواد رسانه ای منبع خوبی شمار می رود و چه نیکوست اگر معلمان و نیز استادان دانشگاه به خصوص استادان گروههای معارف آن را مطالعه کنند و با الگو گرفتن از محتوای این کتاب، روش و محتوای کلاسهای خود را متحول کنند.
البته بر خلاف آنچه روی جلد کتاب ادعا شده نمی توان آن را بررسی جامعی دانست. بررسیهای مفصلتر درباره این موضوع را می توان در آثار (شهید) محمدحسین فرج نژاد مانند دین، انیمیشن و سبک زندگی (کتاب جمکران) و نیز دین در سینمای شرق و غرب (انتشارات اداره کل پژوهشهای رسانه) و نیز آثار رسانه ای و تصویری دکتر جک شاهین مشاهده و مطالعه کرد.
نشانی خرید کتاب:
https://nashremaaref.ir/product/416764/
#معرفی_کتاب
@savadeeno
محمدعلی عبدالهی
نشر معارف
کتابی مفید و کاربردی با حجم و قلم مناسب که شروع پایان هر فصل سوالات ارزنده ای به خواننده ارائه شده است.
برای شروع مطالعه عملی درباره اینکه فیلمهای سینمایی و انیمیشن با ما و زاویه دید ما در عرصه های تاریخی، دینی، فرهنگی، ملی و... کتاب خوب و آموزنده ای است و برای کلاسهای درس سواد رسانه ای منبع خوبی شمار می رود و چه نیکوست اگر معلمان و نیز استادان دانشگاه به خصوص استادان گروههای معارف آن را مطالعه کنند و با الگو گرفتن از محتوای این کتاب، روش و محتوای کلاسهای خود را متحول کنند.
البته بر خلاف آنچه روی جلد کتاب ادعا شده نمی توان آن را بررسی جامعی دانست. بررسیهای مفصلتر درباره این موضوع را می توان در آثار (شهید) محمدحسین فرج نژاد مانند دین، انیمیشن و سبک زندگی (کتاب جمکران) و نیز دین در سینمای شرق و غرب (انتشارات اداره کل پژوهشهای رسانه) و نیز آثار رسانه ای و تصویری دکتر جک شاهین مشاهده و مطالعه کرد.
نشانی خرید کتاب:
https://nashremaaref.ir/product/416764/
#معرفی_کتاب
@savadeeno
سوادینو - سوادرسانه ای pinned «💚 راهنمای استفاده از مطالب کانال 💚 🔍برای دیدن این مطالب کافیه روی لینک کلیک کنید👌 🌱 یکی از مزیتهای اصلی سوادینو ارزیابی تربیتی فیلمها و معرفی فیلمهای مناسب برای خانوادههاست. مطالب این بخش رو از طریق لینک زیر پیدا کنید: #ارزیابی_فیلم 🌱 گنجینهای از…»