#پیام_جمعه 💌
💠 زنده شدن دوباره زمین در بهار یادآور روز قیامت است.
الله سبحانه وتعالی میفرماید:
🔹 فَانْظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [روم/50]
به آثار رحمت الله بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده می كند. آن كس (كه زمين را زنده كرد) زنده كننده مردگان در قيامت است و او بر همه چيز تواناست.
🔹 رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید:
هنگامی که بهار از راه رسید، زیاد به فکر قیامت باشید؛ زیرا قیامت شبیه بهار است
🔹 یاد مرگ با طبیعت گرِه خورده است همانطور که طبیعت در زمستان می میرد و در بهار زنده می شود انسان هم در دنیا می میرد و در قیامت زنده میشود
🔺بنابراین بیشتر به اعمالمان بیاندیشیم و بفکر آخرتمان باشیم...
☝ یا الله قران را بهار دل مان قرار ده و آن را نور سینه مان و سبب زدودن غم و اندوه مان بگردان آمین یا رب العالمین 🤲
🌹اَللّٰهُمَّ صَلِّ وَسَلِّمْ وبارك عَلَیٰ سَیِّدِنٰا مُحَمَّدٍ وعَلَیٰ آله وَصَحْبِهِ أَجْمَعِیْن ♥️
💠 زنده شدن دوباره زمین در بهار یادآور روز قیامت است.
الله سبحانه وتعالی میفرماید:
🔹 فَانْظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [روم/50]
به آثار رحمت الله بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده می كند. آن كس (كه زمين را زنده كرد) زنده كننده مردگان در قيامت است و او بر همه چيز تواناست.
🔹 رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید:
هنگامی که بهار از راه رسید، زیاد به فکر قیامت باشید؛ زیرا قیامت شبیه بهار است
🔹 یاد مرگ با طبیعت گرِه خورده است همانطور که طبیعت در زمستان می میرد و در بهار زنده می شود انسان هم در دنیا می میرد و در قیامت زنده میشود
🔺بنابراین بیشتر به اعمالمان بیاندیشیم و بفکر آخرتمان باشیم...
☝ یا الله قران را بهار دل مان قرار ده و آن را نور سینه مان و سبب زدودن غم و اندوه مان بگردان آمین یا رب العالمین 🤲
🌹اَللّٰهُمَّ صَلِّ وَسَلِّمْ وبارك عَلَیٰ سَیِّدِنٰا مُحَمَّدٍ وعَلَیٰ آله وَصَحْبِهِ أَجْمَعِیْن ♥️
❤27
Audio
🎤#خطبه 1122 نمازجمعه اهلسنت صادقیه تهران
📆 تاریخ: 22 فروردین 1404
📝 موضوع: نشانههای قبولی طاعات
👤خطیب: استاد عزیز بابایی
▷ ◉──────── 16:22
@sadeqiyyeh
📆 تاریخ: 22 فروردین 1404
📝 موضوع: نشانههای قبولی طاعات
👤خطیب: استاد عزیز بابایی
▷ ◉──────── 16:22
@sadeqiyyeh
❤13
#خورشید_نبوت (323)
@sadeqiyyeh
از روایات در این ارتباط، چنین برمیآید که وقتی رسولخداﷺ فرمودند: «مَنْ لِكَعْبِ بْنِ الأَشْرَفِ فَإِنَّهُ آذَى اللَّهَ وَرَسُولَه»!؟ محمدبن مسلمه از جای برخاست و گفت: من، ای رسول خدا! دوست دارید او را بکشید؟! فرمودند: آری! گفت: حال که چنین است، به من اجازت دهید چیزی بگویم!؟ فرمودند: بگو!.
محمدبن مسلمه نزد کعب بن اشرف رفت و گفت: این مرد از ما مطالبۀ صدقه میکند، و ما را تحتفشار گذاشته است! کعب گفت: شما نیز بخدا او راخسته و درمانده خواهید ساخت!.
محمدبن مسلمه گفت: ما دیگر پیرو او شدهایم، در حال حاضر نمیخواهیم او را واگذاریم تا ببینیم کارش به کجا میکشد؟! اینک از تو میخواهیم یک وَسَق [=60 صاع] یا دو وسق گندم قرض بدهی! کعب گفت: باشد! گروگان به من بدهید! ابن مسلمه گفت: گروگان چه میخواهی؟ گفت: زنانتان را گروگان نزد من بگذارید! گفت: چگونه زنانمان را نزد تو گروگان بگذاریم در حالیکه تو زیباترین مرد عرب هستی؟ گفت: پس پسرانتان را گروگان نزد من بگذارید! گفت: چگونه پسرانمان را نزد تو گروگان بگذاریم؟ تا مردم به آنان دشنام دهند که: در برابر یک وَسَق یا دو وسق گندم به گروگان رفتهاند!؟ ما اسلحه نزدت به گروگان میسپاریم!.
با این ترتیب، محمدبن مسلمه با کعب بن اشرف قرار گذاشت که به دیدار وی برود.
ابونائله نیز کاری شبیه آنچه محمدبن مسلمه کرده بود، انجام داد. نزد کعب رفت، و ساعتی از این سوی و آن سوی با او به شعرخوانی پرداخت، آنگاه گفت: راستی! ای ابناشرف؟ من برای عرض حاجتی نزد تو آمدهام، محرمان نزد خودمان بماند؟! کعب گفت: باشد!.
ابونائله گفت: آمدن این مرد برای ما بلایی آسمانی بوده است! قوم عرب همه با ما دشمن شدهاند، همه یکپارچه در برابر ما صفآرایی کردهاند! همۀ راهها رابه روی ما بستهاند، خانوادههایمان در مخاطره قرار گرفتهاند، جان همگیمان در عذاب است، به وضعی دچار شدهایم که خودمان و خانوادههایمان در مضیقه قرار گرفتهایم! و گفتگوی فیمابین آندو مانند گفتگویی که با ابنسلمه قبلاً داشته بود، پیش رفت. ابونائله ضمن صحبتهایش گفت: من یارانی نیز دارم که همفکر مناند! و من میخواهم آنان را نزد تو بیاورم، تا تو با آنان بیعت کنی، و در این شرایط فعلی به آنان احسان کنی؟!.
ابن مسلمه و ابونائله با این گفتگوها به مقصود و منظور خودشان نائل آمدند، زیرا، اکنون دیگر کعببن اشرف با این مذاکراتی که به عمل آمده بود، از بابت اسلحه به همراه داشتن آنان دچار شک و تردید نمیشد!.
@sadeqiyyeh
از روایات در این ارتباط، چنین برمیآید که وقتی رسولخداﷺ فرمودند: «مَنْ لِكَعْبِ بْنِ الأَشْرَفِ فَإِنَّهُ آذَى اللَّهَ وَرَسُولَه»!؟ محمدبن مسلمه از جای برخاست و گفت: من، ای رسول خدا! دوست دارید او را بکشید؟! فرمودند: آری! گفت: حال که چنین است، به من اجازت دهید چیزی بگویم!؟ فرمودند: بگو!.
محمدبن مسلمه نزد کعب بن اشرف رفت و گفت: این مرد از ما مطالبۀ صدقه میکند، و ما را تحتفشار گذاشته است! کعب گفت: شما نیز بخدا او راخسته و درمانده خواهید ساخت!.
محمدبن مسلمه گفت: ما دیگر پیرو او شدهایم، در حال حاضر نمیخواهیم او را واگذاریم تا ببینیم کارش به کجا میکشد؟! اینک از تو میخواهیم یک وَسَق [=60 صاع] یا دو وسق گندم قرض بدهی! کعب گفت: باشد! گروگان به من بدهید! ابن مسلمه گفت: گروگان چه میخواهی؟ گفت: زنانتان را گروگان نزد من بگذارید! گفت: چگونه زنانمان را نزد تو گروگان بگذاریم در حالیکه تو زیباترین مرد عرب هستی؟ گفت: پس پسرانتان را گروگان نزد من بگذارید! گفت: چگونه پسرانمان را نزد تو گروگان بگذاریم؟ تا مردم به آنان دشنام دهند که: در برابر یک وَسَق یا دو وسق گندم به گروگان رفتهاند!؟ ما اسلحه نزدت به گروگان میسپاریم!.
با این ترتیب، محمدبن مسلمه با کعب بن اشرف قرار گذاشت که به دیدار وی برود.
ابونائله نیز کاری شبیه آنچه محمدبن مسلمه کرده بود، انجام داد. نزد کعب رفت، و ساعتی از این سوی و آن سوی با او به شعرخوانی پرداخت، آنگاه گفت: راستی! ای ابناشرف؟ من برای عرض حاجتی نزد تو آمدهام، محرمان نزد خودمان بماند؟! کعب گفت: باشد!.
ابونائله گفت: آمدن این مرد برای ما بلایی آسمانی بوده است! قوم عرب همه با ما دشمن شدهاند، همه یکپارچه در برابر ما صفآرایی کردهاند! همۀ راهها رابه روی ما بستهاند، خانوادههایمان در مخاطره قرار گرفتهاند، جان همگیمان در عذاب است، به وضعی دچار شدهایم که خودمان و خانوادههایمان در مضیقه قرار گرفتهایم! و گفتگوی فیمابین آندو مانند گفتگویی که با ابنسلمه قبلاً داشته بود، پیش رفت. ابونائله ضمن صحبتهایش گفت: من یارانی نیز دارم که همفکر مناند! و من میخواهم آنان را نزد تو بیاورم، تا تو با آنان بیعت کنی، و در این شرایط فعلی به آنان احسان کنی؟!.
ابن مسلمه و ابونائله با این گفتگوها به مقصود و منظور خودشان نائل آمدند، زیرا، اکنون دیگر کعببن اشرف با این مذاکراتی که به عمل آمده بود، از بابت اسلحه به همراه داشتن آنان دچار شک و تردید نمیشد!.
❤24
#خورشید_نبوت (324)
@sadeqiyyeh
سرانجام، در یک شب مهتابی- شب چهاردهم ماه ربیعالاول سال سوم هجرت- این دسته از مسلمانان رزمنده نزد پیامبر اکرمﷺ گردهم آمدند، و رسولخداﷺ ایشان را تا بقیع غَرقَد مشایعت فرمودند، آنگاه آنان را اعزام کردند و گفتند:
«انْطَلِقُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ، اللَّهُمَّ أَعِنْهُمْ». «به نام خدا به راه بیفتید! خداوندا، یاریشان کن!».
و سپس به خانۀ خود بازگشتند و پیوسته به نماز و مناجات با خدای خویش پرداختند.
آن دستۀ رزمندگان مسلمان نیز به قلعۀ کعب بن اشرف رفتند. ابونائله او را صدا کرد. از جای برخاست تا از قلعه به نزد آنان فرودآید. همسرش که تازه او را به خانه آورده بود، به او گفت: این وقت شب کجا از خانه بیرون میروی؟ من صدایی را میشنوم که گویی از آن خون میچکد!.
کعب گفت: این برادرم محمدبن مسلمه است، و آن برادر رضاعیام ابونائله! مرد کریم را اگر به سر نیزه هم مهمان کنند، اجابت میکند! آنگاه درحالیکه موهای سرش را عطر زده بود و بوی عطر از موهایش به اطراف پراکنده میشد، نزد آنان آمد.
ابونائله پیش از آن به یارانش گفته بود: وقتی که کعب نزد ما آمد، من موهایش را میگیرم که ببویم، همینکه مشاهده کردید من سر او را کاملاً در دستانم گرفتهام، فوراً بر سر او بریزید و او را زیر ضربات شمشیر بگیرید!.
وقتی کعب نزد آنان فرود آمد، ساعتی با آنان صحبت کرد، آنگاه ابونائله گفت: ای ابناشرف، مایلی با هم به شعب عجوز برویم و باقیماندۀ این شب قشنگمان را با گفتگو بگذرانیم؟! گفت: هر طور که میل شما باشد! به راه افتادند و با هم قدم میزدند. در بین راه، ابونائله گفت: تا امشب عطری به این خوشبویی استشمام نکرده بودم!! کعب در برابر این سخن ابونائله بادی به غبعب انداخت و گفت: آخر، عطرآگینترین زنان عرب نزد مناند!! ابونائله گفت: اجازه میدهی سرت را ببویم؟ گفت: باشد! ابونائله دستانش را دراز کرد و سر کعب را دربر گرفت و بویید و به یارانش نیز داد تا ببویند.
آنگاه، قدری دیگر قدم زدند، آنگاه گفت: یکبار دیگر؟ کعب گفت: باشد! دوباره همان کار را کرد، تا کاملا! مطمئن شد.
آنگاه، قدری دیگر قدم زدند، آنگاه گفت: باز هم یکبار دیگر؟ کعب گفت: باشد! ابونائله دستانش را گشود و سر کعب را در برگرفت، و همینکه خاطر جمع شد، گفت: بزنید دشمن خدا را! شمشیرها یکی پس از دیگری بر پیکر او فرود آمدند، اما کاری از پیش نبردند. محمدبن مسلمه چاقویی برگرفت و به زیر شکم او زد. آنگاه با او درپیچید، تا چاقو را دقیقاً در عانۀ او فرو کرد، و دشمن خدا کشته شد و بر زمین افتاد. کعب فریادی بلند سر داد که سراسر آن منطقه را به وحشت انداخت، و قلعهای نماند مگر آنکه بر سر آن آتش روشن گردید.
@sadeqiyyeh
سرانجام، در یک شب مهتابی- شب چهاردهم ماه ربیعالاول سال سوم هجرت- این دسته از مسلمانان رزمنده نزد پیامبر اکرمﷺ گردهم آمدند، و رسولخداﷺ ایشان را تا بقیع غَرقَد مشایعت فرمودند، آنگاه آنان را اعزام کردند و گفتند:
«انْطَلِقُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ، اللَّهُمَّ أَعِنْهُمْ». «به نام خدا به راه بیفتید! خداوندا، یاریشان کن!».
و سپس به خانۀ خود بازگشتند و پیوسته به نماز و مناجات با خدای خویش پرداختند.
آن دستۀ رزمندگان مسلمان نیز به قلعۀ کعب بن اشرف رفتند. ابونائله او را صدا کرد. از جای برخاست تا از قلعه به نزد آنان فرودآید. همسرش که تازه او را به خانه آورده بود، به او گفت: این وقت شب کجا از خانه بیرون میروی؟ من صدایی را میشنوم که گویی از آن خون میچکد!.
کعب گفت: این برادرم محمدبن مسلمه است، و آن برادر رضاعیام ابونائله! مرد کریم را اگر به سر نیزه هم مهمان کنند، اجابت میکند! آنگاه درحالیکه موهای سرش را عطر زده بود و بوی عطر از موهایش به اطراف پراکنده میشد، نزد آنان آمد.
ابونائله پیش از آن به یارانش گفته بود: وقتی که کعب نزد ما آمد، من موهایش را میگیرم که ببویم، همینکه مشاهده کردید من سر او را کاملاً در دستانم گرفتهام، فوراً بر سر او بریزید و او را زیر ضربات شمشیر بگیرید!.
وقتی کعب نزد آنان فرود آمد، ساعتی با آنان صحبت کرد، آنگاه ابونائله گفت: ای ابناشرف، مایلی با هم به شعب عجوز برویم و باقیماندۀ این شب قشنگمان را با گفتگو بگذرانیم؟! گفت: هر طور که میل شما باشد! به راه افتادند و با هم قدم میزدند. در بین راه، ابونائله گفت: تا امشب عطری به این خوشبویی استشمام نکرده بودم!! کعب در برابر این سخن ابونائله بادی به غبعب انداخت و گفت: آخر، عطرآگینترین زنان عرب نزد مناند!! ابونائله گفت: اجازه میدهی سرت را ببویم؟ گفت: باشد! ابونائله دستانش را دراز کرد و سر کعب را دربر گرفت و بویید و به یارانش نیز داد تا ببویند.
آنگاه، قدری دیگر قدم زدند، آنگاه گفت: یکبار دیگر؟ کعب گفت: باشد! دوباره همان کار را کرد، تا کاملا! مطمئن شد.
آنگاه، قدری دیگر قدم زدند، آنگاه گفت: باز هم یکبار دیگر؟ کعب گفت: باشد! ابونائله دستانش را گشود و سر کعب را در برگرفت، و همینکه خاطر جمع شد، گفت: بزنید دشمن خدا را! شمشیرها یکی پس از دیگری بر پیکر او فرود آمدند، اما کاری از پیش نبردند. محمدبن مسلمه چاقویی برگرفت و به زیر شکم او زد. آنگاه با او درپیچید، تا چاقو را دقیقاً در عانۀ او فرو کرد، و دشمن خدا کشته شد و بر زمین افتاد. کعب فریادی بلند سر داد که سراسر آن منطقه را به وحشت انداخت، و قلعهای نماند مگر آنکه بر سر آن آتش روشن گردید.
❤20
#خورشید_نبوت (325)
@sadeqiyyeh
دستۀ رزمندگان بازگشتند. حارثبن اوس با لبۀ شمشیر یکی از یارانش مجروح شده بود و دچار خونریزی شده بود. وقتی رزمندگان به حرهالعُرَیض رسیدند، دیدند حارث با آنان نیست، ساعتی درنگ کردند تا سیاهی به سیاهی آنان آمد و رسید. او را با خود برداشتند، و آمدند تا به بقیع غرقد رسیدند. تکبیر سر دادند. رسولخداﷺ که صدای تکبیرشان را شنیدند، دریافتند که کعب کشته شده است، ایشان نیز تکبیر گفتند. وقتی رزمندگان به نزد حضرت رسولاکرمﷺ رسیدند، آنحضرت فرمودند:
«اَفلَحتِ الوُجُوه!».«همواره این چهرهها شادمان و پرطروات باشند!».
همگی گفتند: و وجهک یا رسولالله! و چهرۀ شما ای رسول خدا! و همزمان سر آن طاغیۀ را پیش روی آنحضرت پرتاب کردند. رسولخداﷺ سپاس و ثنای خداوند را به خاطر قتل کعب بر زبان جاری کردند، و آب دهان بر جراحت حارث مالیدند. فوراً بهبود یافت. و دیگر هرگز آن جراحت آزارش نداد.
وقتی یهودیان خبر یافتند که طاغیۀ بزرگ ایشان کعب بن اشرف کشته شده است، بیم و هراس در دلهای سرسخت و کینهتوزشان خزید، و دریافتندکه رسولخداﷺ هرگز، زمانی که بنگرد خیرخواهی و مسالمت مفید واقع نمیگردد، و با کسانی رویاروی است که میخواهد با امنیت منطقه بازی کنند و پریشانی و نگرانی فراهم آورند، و برای پیمانها حرمتی قائل نشوند، از توسُل به زور، به هیچ روی دریغ نخواهد کرد! این بود که هیچگونه عکسالعملی در برابر قتل طاغیۀ بزرگشان نشان ندادند. به عکس، سعی کردند آرامش را برقرار کنند، و بیش از پیش به وفای به عهد و پیمانهایشان تظاهر میکردند، و اظهار تسلیم و کوچکی کردند. آری، افعیهای زهرآگین به سوراخهایشان خزیدند تا برای مدتی در آنجاها پنهان شوند.
به این ترتیب، مدتی رسولخداﷺ تمامی توجه و اهتمام خودشان را مصروف رویارویی با آن خطرات احتمالی که مدینه را از بیرون تهدید میکرد و خنثیسازی آنها کرده بودند، و مسلمانان اندک اندک بار بسیاری از گرفتاریهای داخلی را که همواره پریشان آنها بودند، بر زمین نهادند، و از گرفتاریهایی که هرازگاهی بوی آن به مشامشان میرسید و نگرانشان میساخت، آسوده شدند.
@sadeqiyyeh
دستۀ رزمندگان بازگشتند. حارثبن اوس با لبۀ شمشیر یکی از یارانش مجروح شده بود و دچار خونریزی شده بود. وقتی رزمندگان به حرهالعُرَیض رسیدند، دیدند حارث با آنان نیست، ساعتی درنگ کردند تا سیاهی به سیاهی آنان آمد و رسید. او را با خود برداشتند، و آمدند تا به بقیع غرقد رسیدند. تکبیر سر دادند. رسولخداﷺ که صدای تکبیرشان را شنیدند، دریافتند که کعب کشته شده است، ایشان نیز تکبیر گفتند. وقتی رزمندگان به نزد حضرت رسولاکرمﷺ رسیدند، آنحضرت فرمودند:
«اَفلَحتِ الوُجُوه!».«همواره این چهرهها شادمان و پرطروات باشند!».
همگی گفتند: و وجهک یا رسولالله! و چهرۀ شما ای رسول خدا! و همزمان سر آن طاغیۀ را پیش روی آنحضرت پرتاب کردند. رسولخداﷺ سپاس و ثنای خداوند را به خاطر قتل کعب بر زبان جاری کردند، و آب دهان بر جراحت حارث مالیدند. فوراً بهبود یافت. و دیگر هرگز آن جراحت آزارش نداد.
وقتی یهودیان خبر یافتند که طاغیۀ بزرگ ایشان کعب بن اشرف کشته شده است، بیم و هراس در دلهای سرسخت و کینهتوزشان خزید، و دریافتندکه رسولخداﷺ هرگز، زمانی که بنگرد خیرخواهی و مسالمت مفید واقع نمیگردد، و با کسانی رویاروی است که میخواهد با امنیت منطقه بازی کنند و پریشانی و نگرانی فراهم آورند، و برای پیمانها حرمتی قائل نشوند، از توسُل به زور، به هیچ روی دریغ نخواهد کرد! این بود که هیچگونه عکسالعملی در برابر قتل طاغیۀ بزرگشان نشان ندادند. به عکس، سعی کردند آرامش را برقرار کنند، و بیش از پیش به وفای به عهد و پیمانهایشان تظاهر میکردند، و اظهار تسلیم و کوچکی کردند. آری، افعیهای زهرآگین به سوراخهایشان خزیدند تا برای مدتی در آنجاها پنهان شوند.
به این ترتیب، مدتی رسولخداﷺ تمامی توجه و اهتمام خودشان را مصروف رویارویی با آن خطرات احتمالی که مدینه را از بیرون تهدید میکرد و خنثیسازی آنها کرده بودند، و مسلمانان اندک اندک بار بسیاری از گرفتاریهای داخلی را که همواره پریشان آنها بودند، بر زمین نهادند، و از گرفتاریهایی که هرازگاهی بوی آن به مشامشان میرسید و نگرانشان میساخت، آسوده شدند.
❤23
#خورشید_نبوت (326)
@sadeqiyyeh
غزوۀ بحران
این غزوه در واقع یک مانور گشتزنی رزمی بود که سیصد رزمنده در آن شرکت داشتند، و فرماندهی آن را شخص رسولاکرمﷺ بر عهده گرفتند، و در ماه ربیعالاخر سال سوم هجرت در منطقهای به نام بحران- معدنی در حجاز در ناحیۀ فرع- روی داد. پیامبر اکرمﷺ ماه ربیعالاخر و سپس ماه جمادیالاولی را در آنجا اقامت کردند و سپس به مدینه بازگشتند، و جنگ و نبردی پیش نیامد.
سریۀ زید بن حارثه
این سریه آخرین و پیروزمندترین مانور رزمی بود که مسلمانان پیش از جنگ احد ترتیب دادند، و در ماه جمادیالاخرۀ سال سوم هجرت روی داد.
تفصیل مطالب اینکه پس از جنگ بدر، قریشیان همواره با نگرانی و پریشانی دست به گریبان بودند. فصل تابستان رسید و موسم سفر تجارتی تابستانی قریش به شام نزدیک شد، و بر پریشانی و نگرانی آنان افزود.
در این سال، برای کاروانسالاری قافلۀ تجارتی قریش صفوان بن امیه را انتخاب کرده بودند. صفوان بن امیه خطاب به قریشیان گفت: محمد و یارانش بازرگانی ما را متوقف ساختهاند. واقعاً نمیدانیم با یاران وی چه کنیم که لحظهای از ساحل دور نمیشوند؟! با ساحلنشینان نیز سازش کرده، و همگی آنان با او همراه شدهاند! نمیدانیم از چه راهی برویم؟! اگر هم در این شهر و دیار خودمان بمانیم، سرمایههایمان را خواهیم خورد، و دیگر سرمایهای برایمان باقی نخواهد ماند. زندگانی ما در مکه وابسته به تجارتمان با شام در تابستان، و با حبشه در زمستان است!.
گفتگو دربارۀ این مسئله بسیار شد و به درازا کشید. اسودبن عبدالمطلب بن صفوان گفت: از ساحل راهت را جدا کن، و راه عراق را پیش بگیر، که راهی بسیار طولانی است و بیابانی بیآب و علف و پهناور را بسوی شام قطع میکند، و با فاصلۀ بسیار زیادی با مدینه از سمت شرق مدینه میگذرد! قریشیان این جاده را هیچ نمیشناختند. آسود بن عبدالمطلب به صفوان پیشنهاد کرد که فرات بن حیان را- از بنی بکر بن وائل- به عنوان راهنما با خود ببرد تا دلیل راه وی در این سفر تجارتی باشد.
کاروان قریش، به کاروانسالاری صفوان بنامیه، از جادۀ جدید، راهی شام شد، از آن طرف، خبر به راه افتادن کاروان و خط سیر جدیدش، مثل برق، به مدینه رسید. داستان از این قرار بود که سَلیط بن نُعمان- که مسلمان شده بود- در یک بزم میگساری- البته پیش از تحریم شراب- با نعیمبن مسعود اشجعی- که هنوز اسلام نیاورده بود- هم پیاله بود. وقتی کلۀ نعیم حسابی داغ شد، زبان باز کرد و به تفصیل، قضیۀ کاروان و خط سیر آن را بازگفت. سَلیط نیز شتابان نزد پیامبر اکرمﷺ رفت و داستان را برای ایشان حکایت کرد.
@sadeqiyyeh
غزوۀ بحران
این غزوه در واقع یک مانور گشتزنی رزمی بود که سیصد رزمنده در آن شرکت داشتند، و فرماندهی آن را شخص رسولاکرمﷺ بر عهده گرفتند، و در ماه ربیعالاخر سال سوم هجرت در منطقهای به نام بحران- معدنی در حجاز در ناحیۀ فرع- روی داد. پیامبر اکرمﷺ ماه ربیعالاخر و سپس ماه جمادیالاولی را در آنجا اقامت کردند و سپس به مدینه بازگشتند، و جنگ و نبردی پیش نیامد.
سریۀ زید بن حارثه
این سریه آخرین و پیروزمندترین مانور رزمی بود که مسلمانان پیش از جنگ احد ترتیب دادند، و در ماه جمادیالاخرۀ سال سوم هجرت روی داد.
تفصیل مطالب اینکه پس از جنگ بدر، قریشیان همواره با نگرانی و پریشانی دست به گریبان بودند. فصل تابستان رسید و موسم سفر تجارتی تابستانی قریش به شام نزدیک شد، و بر پریشانی و نگرانی آنان افزود.
در این سال، برای کاروانسالاری قافلۀ تجارتی قریش صفوان بن امیه را انتخاب کرده بودند. صفوان بن امیه خطاب به قریشیان گفت: محمد و یارانش بازرگانی ما را متوقف ساختهاند. واقعاً نمیدانیم با یاران وی چه کنیم که لحظهای از ساحل دور نمیشوند؟! با ساحلنشینان نیز سازش کرده، و همگی آنان با او همراه شدهاند! نمیدانیم از چه راهی برویم؟! اگر هم در این شهر و دیار خودمان بمانیم، سرمایههایمان را خواهیم خورد، و دیگر سرمایهای برایمان باقی نخواهد ماند. زندگانی ما در مکه وابسته به تجارتمان با شام در تابستان، و با حبشه در زمستان است!.
گفتگو دربارۀ این مسئله بسیار شد و به درازا کشید. اسودبن عبدالمطلب بن صفوان گفت: از ساحل راهت را جدا کن، و راه عراق را پیش بگیر، که راهی بسیار طولانی است و بیابانی بیآب و علف و پهناور را بسوی شام قطع میکند، و با فاصلۀ بسیار زیادی با مدینه از سمت شرق مدینه میگذرد! قریشیان این جاده را هیچ نمیشناختند. آسود بن عبدالمطلب به صفوان پیشنهاد کرد که فرات بن حیان را- از بنی بکر بن وائل- به عنوان راهنما با خود ببرد تا دلیل راه وی در این سفر تجارتی باشد.
کاروان قریش، به کاروانسالاری صفوان بنامیه، از جادۀ جدید، راهی شام شد، از آن طرف، خبر به راه افتادن کاروان و خط سیر جدیدش، مثل برق، به مدینه رسید. داستان از این قرار بود که سَلیط بن نُعمان- که مسلمان شده بود- در یک بزم میگساری- البته پیش از تحریم شراب- با نعیمبن مسعود اشجعی- که هنوز اسلام نیاورده بود- هم پیاله بود. وقتی کلۀ نعیم حسابی داغ شد، زبان باز کرد و به تفصیل، قضیۀ کاروان و خط سیر آن را بازگفت. سَلیط نیز شتابان نزد پیامبر اکرمﷺ رفت و داستان را برای ایشان حکایت کرد.
❤18
دارالقرآن مصطفی (ص) برگزار می کند:
مراسم اهدای جوایز به نفرات برتر مسابقات ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۳-۱۴۰۴؛
حضور در مراسم برای عموم مخاطبان دارالقرآن آزاد می باشد.
به تمام کودکان و نوجوانان بزرگواری که در مسابقات شرکت کرده بودند جوایزی به رسم یادبود اهدا می شود.
حضور نفرات برتر مسابقات در روز مراسم و برای گرفتن جوایز لازم و ضروری می باشد.
تاریخ:پنجشنبه ۱۴۰۴/۱/۲۸
ساعت: ۱۴ الی ۱۷
مکان: مسجد صادقیه( تهران)
📲@Dar_Alquran_Mostafa
مراسم اهدای جوایز به نفرات برتر مسابقات ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۳-۱۴۰۴؛
حضور در مراسم برای عموم مخاطبان دارالقرآن آزاد می باشد.
به تمام کودکان و نوجوانان بزرگواری که در مسابقات شرکت کرده بودند جوایزی به رسم یادبود اهدا می شود.
حضور نفرات برتر مسابقات در روز مراسم و برای گرفتن جوایز لازم و ضروری می باشد.
تاریخ:پنجشنبه ۱۴۰۴/۱/۲۸
ساعت: ۱۴ الی ۱۷
مکان: مسجد صادقیه( تهران)
📲@Dar_Alquran_Mostafa
❤12
#خورشید_نبوت (327)
@sadeqiyyeh
رسولخداﷺ فوراً، دستهای از رزمندگان مسلمان را که شمارشان یکصد سوار بود به فرماندهی زیدبن حارثۀ کلبی آمادۀ کارزار گردانیدند. زید شتابان به راه افتاد و غافلگیرانه در هنگام سرگرمی و غفلت کاروانیان به قافله حملهور گردیدند. کاروان تجارتی قریش بر سر برکۀ آبی در سرزمین نجد- به نام قَرْدَه- فرود آمده بود. زیدبن حارثه تمامی آن کاروان را مصادره کرد، و صفوان و دیگر نگهبانان قافله چارهای جز فرار- بدون هیچ مقاومتی- نیافتند.
مسلمانان راهنمای کاروان قریش- فرات بن حیان- را به اسارت گرفتند. به قولی دو نفر دیگر نیز همراه وی اسیر کردند. غنیمت فراوانی به چنگ مسلمانان افتاد، شامل انواع ظروف نقرهآلات که آن کاروان با خود داشت، و بهای آن را یکصد هزار برآورد کردهاند. رسولخداﷺ این غنائم را پس از کنار گذاشتن خُمس آن به افراد سریه تقسیم کردند. فرات بن حیان نیز به دست آنحضرت اسلام آورد.
این نیز فاجعهای نکبتبار و مصیبتی جانگداز بود که به دنبال شکست جنگ بدر، دامنگیر قریشیان گردید، و بر نگرانی و اندوه و پریشانی قریش باز هم افزود. قبیلۀ بزرگ و نامآور قریش دو راه بیش پیش روی نداشت، یا باید هیمنه و سلطه و کبریای خویش را زیر پای میگذاشت و با مسلمانان از در مسالمت و صلح و سازش درمیآمد، یا اینکه باید جنگی فراگیر را تدارک میدید تا شکوه و عظمت دیرینۀ قریشیان را به ایشان بازگرداند، و نیروهای رزمی مسلمانان را میبایست آنچنان از پای درمیآورد که دیگر به هیچوجه بر هیچ چیز سیطره و سلطهای پیدا نکنند!.
مکه راه دوم را اختیار کرد، و بر خونخواهی از دست رفتگان قریش پافشاری و اصرار کرد، و بنا را بر آن نهاد که برای نبردی جانانه با مسلمانان آماده شود، و بامسلمانان در دل سرزمینشان بجنگد.
با این ترتیب، این سریه و حوادث پیش از آن، زمینهسازی مؤثّر و انگیزهای پرتوان برای جنگ اُحُد بود.
@sadeqiyyeh
رسولخداﷺ فوراً، دستهای از رزمندگان مسلمان را که شمارشان یکصد سوار بود به فرماندهی زیدبن حارثۀ کلبی آمادۀ کارزار گردانیدند. زید شتابان به راه افتاد و غافلگیرانه در هنگام سرگرمی و غفلت کاروانیان به قافله حملهور گردیدند. کاروان تجارتی قریش بر سر برکۀ آبی در سرزمین نجد- به نام قَرْدَه- فرود آمده بود. زیدبن حارثه تمامی آن کاروان را مصادره کرد، و صفوان و دیگر نگهبانان قافله چارهای جز فرار- بدون هیچ مقاومتی- نیافتند.
مسلمانان راهنمای کاروان قریش- فرات بن حیان- را به اسارت گرفتند. به قولی دو نفر دیگر نیز همراه وی اسیر کردند. غنیمت فراوانی به چنگ مسلمانان افتاد، شامل انواع ظروف نقرهآلات که آن کاروان با خود داشت، و بهای آن را یکصد هزار برآورد کردهاند. رسولخداﷺ این غنائم را پس از کنار گذاشتن خُمس آن به افراد سریه تقسیم کردند. فرات بن حیان نیز به دست آنحضرت اسلام آورد.
این نیز فاجعهای نکبتبار و مصیبتی جانگداز بود که به دنبال شکست جنگ بدر، دامنگیر قریشیان گردید، و بر نگرانی و اندوه و پریشانی قریش باز هم افزود. قبیلۀ بزرگ و نامآور قریش دو راه بیش پیش روی نداشت، یا باید هیمنه و سلطه و کبریای خویش را زیر پای میگذاشت و با مسلمانان از در مسالمت و صلح و سازش درمیآمد، یا اینکه باید جنگی فراگیر را تدارک میدید تا شکوه و عظمت دیرینۀ قریشیان را به ایشان بازگرداند، و نیروهای رزمی مسلمانان را میبایست آنچنان از پای درمیآورد که دیگر به هیچوجه بر هیچ چیز سیطره و سلطهای پیدا نکنند!.
مکه راه دوم را اختیار کرد، و بر خونخواهی از دست رفتگان قریش پافشاری و اصرار کرد، و بنا را بر آن نهاد که برای نبردی جانانه با مسلمانان آماده شود، و بامسلمانان در دل سرزمینشان بجنگد.
با این ترتیب، این سریه و حوادث پیش از آن، زمینهسازی مؤثّر و انگیزهای پرتوان برای جنگ اُحُد بود.
❤23
#حدیث
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، أَنَّ النَّبِيَّ ﷺ قَالَ:
"بَلِّغُوا عَنِّي وَلَوْ آيَةً، وَحَدِّثُوا عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا حَرَجَ، وَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ."
📖 (صحیح بخاری، حدیث شماره 3461)
🔹 "از جانب من [آیات و سخنانم را] برسانید، حتی اگر یک آیه باشد. و از بنی اسرائیل سخن بگویید و اشکالی ندارد. اما هر کس عمداً بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود."
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، أَنَّ النَّبِيَّ ﷺ قَالَ:
"بَلِّغُوا عَنِّي وَلَوْ آيَةً، وَحَدِّثُوا عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا حَرَجَ، وَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ."
📖 (صحیح بخاری، حدیث شماره 3461)
🔹 "از جانب من [آیات و سخنانم را] برسانید، حتی اگر یک آیه باشد. و از بنی اسرائیل سخن بگویید و اشکالی ندارد. اما هر کس عمداً بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود."
❤22
#خورشید_نبوت (328)
@sadeqiyyeh
فصل پنجم:
جنگ اُحُد
آمادهباش قریش برای انتقامجویی
مکه، بر اثر شکست خانمان برانداز جنگ بدر، و کشته شدن سران و اشراف در گیرودار آن کارزار، در آتش خشم و کینه نسبت به مسلمانان میسوخت. حسّ انتقامجویی و غیرت خونخواهی، خون قریشیان و مکیان را به جوش آورده بود! حتی، قریشیان نوحهسرایی و گریستن بر کشتگان بدر را ممنوع گردانیده بودند، و این و آن را وامیداشتند تا از شتابزدگی در آزادسازی اسیران جلوگیری به عمل آورند، به این منظور که مسلمانان به میزان مصیبت زدگی و شدت غم و غصه آنان پی نبرند.
به دنبال جنگ بدر، دودمان بزرگ قریش همه با هم یک سخن شده بودند که جنگی تمام عیار را بر علیه مسلمانان به راه اندازند، تا مگر شعلۀ خشمشان فروکش کند، و حرارت عطش آنان کاهش یابد، و سرانجام، عملاً برای ورود به چنین میدان جنگی سرنوشتساز آماده شدند.
عکرمه پسر ابوجهل، صفوان بن امیه، ابوسفیان بن حرب و عبدالله بن ابیربیعه نسبت به دیگر زمامداران و سران قریش، شور و حرارت بیشتری برای آغاز این جنگ از خود نشان میدادند، و در این راستا بیش از همه رجز میخواندند.
نخستین کاری که قریشیان در این راستا انجام دادند، این بود که کاروان رهایی یافتۀ ابوسفیان را که موجب برپایی جنگ بدر گردید، در اختیار گرفتند، و به تاجرانی که اموالشان با آن کاروان بود، گفتند: ای جماعت قریش، محمد بر شما ستم کرد و نخبگان شما را از دم تیغ گذرانید، شما با این اموال ما را یاری دهید تا با او بجنگیم، و تقاص خون عزیزانمان را از او بازپس گیریم! همه پذیرفتند. یکهزار باز شتر کالای بازرگانی بود. همه را فروختند، مبلغی بالغ بر یکهزار دینار تدارک گردید. در همینباره است که خداوند متعال این آیۀ شریفه را نازل فرمود:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمْوَٰلَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةٗ ثُمَّ يُغْلَبُونَۗ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ٣٦﴾ [الأنفال: 36].
«این کفر پیشگان اموالشان را انفاق میکنند تا راه خدا را بر بندگانش ببندند، اینان اموالشان را انفاق میکنند، و آنگاه جز حسرت برایشان بازدهی نخواهد داشت، و آنگاه مغلوب و مقهور خواهند گردید!».
@sadeqiyyeh
فصل پنجم:
جنگ اُحُد
آمادهباش قریش برای انتقامجویی
مکه، بر اثر شکست خانمان برانداز جنگ بدر، و کشته شدن سران و اشراف در گیرودار آن کارزار، در آتش خشم و کینه نسبت به مسلمانان میسوخت. حسّ انتقامجویی و غیرت خونخواهی، خون قریشیان و مکیان را به جوش آورده بود! حتی، قریشیان نوحهسرایی و گریستن بر کشتگان بدر را ممنوع گردانیده بودند، و این و آن را وامیداشتند تا از شتابزدگی در آزادسازی اسیران جلوگیری به عمل آورند، به این منظور که مسلمانان به میزان مصیبت زدگی و شدت غم و غصه آنان پی نبرند.
به دنبال جنگ بدر، دودمان بزرگ قریش همه با هم یک سخن شده بودند که جنگی تمام عیار را بر علیه مسلمانان به راه اندازند، تا مگر شعلۀ خشمشان فروکش کند، و حرارت عطش آنان کاهش یابد، و سرانجام، عملاً برای ورود به چنین میدان جنگی سرنوشتساز آماده شدند.
عکرمه پسر ابوجهل، صفوان بن امیه، ابوسفیان بن حرب و عبدالله بن ابیربیعه نسبت به دیگر زمامداران و سران قریش، شور و حرارت بیشتری برای آغاز این جنگ از خود نشان میدادند، و در این راستا بیش از همه رجز میخواندند.
نخستین کاری که قریشیان در این راستا انجام دادند، این بود که کاروان رهایی یافتۀ ابوسفیان را که موجب برپایی جنگ بدر گردید، در اختیار گرفتند، و به تاجرانی که اموالشان با آن کاروان بود، گفتند: ای جماعت قریش، محمد بر شما ستم کرد و نخبگان شما را از دم تیغ گذرانید، شما با این اموال ما را یاری دهید تا با او بجنگیم، و تقاص خون عزیزانمان را از او بازپس گیریم! همه پذیرفتند. یکهزار باز شتر کالای بازرگانی بود. همه را فروختند، مبلغی بالغ بر یکهزار دینار تدارک گردید. در همینباره است که خداوند متعال این آیۀ شریفه را نازل فرمود:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمْوَٰلَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةٗ ثُمَّ يُغْلَبُونَۗ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ٣٦﴾ [الأنفال: 36].
«این کفر پیشگان اموالشان را انفاق میکنند تا راه خدا را بر بندگانش ببندند، اینان اموالشان را انفاق میکنند، و آنگاه جز حسرت برایشان بازدهی نخواهد داشت، و آنگاه مغلوب و مقهور خواهند گردید!».
❤23
إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا🌸🌸🌸
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ؛
اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ؛
اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
❤26
#پیام_جمعه 💌
💠 شرکت در نمازجمعه واجب است"
الله سبحانه وتعالی در این مورد چنین میفرمايد:
🔹يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ [سوره جمعه/آیه 9]
🔸ای مومنان! هرگاه در روز جمعه برای نماز جمعه اذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت الله بشتابيد و از داد و ستد دست بکشيد، که این برای شما بهتر است اگر میدانستید !!
💠 و همچنین رسول الله صلی الله علیه وسلم در 3 حدیث جداگانه دراین مورد چنین فرموده:
🔹از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که: مرد نابینایی به رسول الله ﷺ گفت: من کسی را ندارم که مرا به مسجد بیاورد؛ آیا میتوانم در خانه، نماز بخوانم؟
پیامبر ﷺ به او گفت: «آیا صدای اذان را میشنوی؟» گفت: بله. پیامبر ﷺ فرمود: «پس باید به مسجد بیایی». [صحیح مسلم/653]
🔹از عبدالله رضی الله عنه روايت است که: پيامبر صلي الله عليه وسلم به گروهی که نماز جمعه را ترک می کردند فرمود: «تصميم داشتم که شخصی را مأمور کنم تا برای مردم نماز بخواند سپس بروم و خانه های مردانی را که به نماز جمعه نمی آيند! را بر سرشان آتش بزنم». [صحیح مسلم/652]
🔹از ابن عمر و ابوهريره رضی الله عنهما روايت است که: آنان از رسول الله صلی الله عليه وسلم شنيدند که روی منبرش می فرمود: «افرادی که جمعه را ترک میکنند بايد از اين عملشان دست بکشند وگرنه خداوند بر قلب های آن ها مهر غفلت می زند، سپس در زمره غافلان قرار می گيرند».❗️ [صحیح مسلم/865]
🌹أَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی سَیِدِنٰا مُحَمَّدٍ وَ عَلٰی آله وَصَحْبِهِ أَجْمَعِیْن♥️
💠 شرکت در نمازجمعه واجب است"
الله سبحانه وتعالی در این مورد چنین میفرمايد:
🔹يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ [سوره جمعه/آیه 9]
🔸ای مومنان! هرگاه در روز جمعه برای نماز جمعه اذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت الله بشتابيد و از داد و ستد دست بکشيد، که این برای شما بهتر است اگر میدانستید !!
💠 و همچنین رسول الله صلی الله علیه وسلم در 3 حدیث جداگانه دراین مورد چنین فرموده:
🔹از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که: مرد نابینایی به رسول الله ﷺ گفت: من کسی را ندارم که مرا به مسجد بیاورد؛ آیا میتوانم در خانه، نماز بخوانم؟
پیامبر ﷺ به او گفت: «آیا صدای اذان را میشنوی؟» گفت: بله. پیامبر ﷺ فرمود: «پس باید به مسجد بیایی». [صحیح مسلم/653]
🔹از عبدالله رضی الله عنه روايت است که: پيامبر صلي الله عليه وسلم به گروهی که نماز جمعه را ترک می کردند فرمود: «تصميم داشتم که شخصی را مأمور کنم تا برای مردم نماز بخواند سپس بروم و خانه های مردانی را که به نماز جمعه نمی آيند! را بر سرشان آتش بزنم». [صحیح مسلم/652]
🔹از ابن عمر و ابوهريره رضی الله عنهما روايت است که: آنان از رسول الله صلی الله عليه وسلم شنيدند که روی منبرش می فرمود: «افرادی که جمعه را ترک میکنند بايد از اين عملشان دست بکشند وگرنه خداوند بر قلب های آن ها مهر غفلت می زند، سپس در زمره غافلان قرار می گيرند».❗️ [صحیح مسلم/865]
🌹أَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی سَیِدِنٰا مُحَمَّدٍ وَ عَلٰی آله وَصَحْبِهِ أَجْمَعِیْن♥️
❤23