#حدیث
عَنْ أَنَسٍ، قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَقَدْ أُخِفْتُ فِي اللَّهِ وَمَا يُخَافُ أَحَدٌ وَلَقَدْ أُوذِيتُ فِي اللَّهِ وَمَا يُؤْذَى أَحَدٌ وَلَقَدْ أَتَتْ عَلَىَّ ثَلاَثُونَ مِنْ بَيْنِ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ وَمَا لِي وَلِبِلاَلٍ طَعَامٌ يَأْكُلُهُ ذُو كَبِدٍ إِلاَّ شَيْءٌ يُوَارِيهِ إِبْطُ بِلاَلٍ
ترمذی(۲۴۷۲)مسند احمد(۱۲۲۱۲)
ابنماجه(۱۵۱)
از انس رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: من در راه الله چندان دچار بيم و ترس شدم که هيچکس به اندازه ی من مبتلا به ترس نشد.
و در راه الله چندان مورد آزار و اذيت قرار گرفتم که هيچکس آزار و اذيت نشد. و گاهی سی شبانه روز بر من می گذشت، درحالی که من و بلال آنقدر غذا نداشتيم که یک موجود زنده بخورد، جز چيز اندکی که بلال زير بغلش پنهان می کرد.
در این حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم یادآور می شود که در ابتدای اظهار دین تنها بوده و به همین دلیل کفار ایشان را دچار ترس و وحشت می کرد و مورد اذیت و آزار قرار می داد. و در آن لحظات کسی با ایشان نبوده که اذیت و آزارها را تحمل کند جز مساعدت و حمایت و توفیق الله، سپس بیان می کند که با وجود همه ی این مشکلات، مال و منال و غذایی برای خوردن نداشته است تا جایی که سی روز سپری می شده و هیچ غذایی نداشته است مگر غذای اندکی که بلال حمل می کرده و آن را زیر بغلش می پوشانده است. حتی ظرفی نداشتند که غذا را در آن بگذارند.
عَنْ أَنَسٍ، قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَقَدْ أُخِفْتُ فِي اللَّهِ وَمَا يُخَافُ أَحَدٌ وَلَقَدْ أُوذِيتُ فِي اللَّهِ وَمَا يُؤْذَى أَحَدٌ وَلَقَدْ أَتَتْ عَلَىَّ ثَلاَثُونَ مِنْ بَيْنِ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ وَمَا لِي وَلِبِلاَلٍ طَعَامٌ يَأْكُلُهُ ذُو كَبِدٍ إِلاَّ شَيْءٌ يُوَارِيهِ إِبْطُ بِلاَلٍ
ترمذی(۲۴۷۲)مسند احمد(۱۲۲۱۲)
ابنماجه(۱۵۱)
از انس رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: من در راه الله چندان دچار بيم و ترس شدم که هيچکس به اندازه ی من مبتلا به ترس نشد.
و در راه الله چندان مورد آزار و اذيت قرار گرفتم که هيچکس آزار و اذيت نشد. و گاهی سی شبانه روز بر من می گذشت، درحالی که من و بلال آنقدر غذا نداشتيم که یک موجود زنده بخورد، جز چيز اندکی که بلال زير بغلش پنهان می کرد.
در این حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم یادآور می شود که در ابتدای اظهار دین تنها بوده و به همین دلیل کفار ایشان را دچار ترس و وحشت می کرد و مورد اذیت و آزار قرار می داد. و در آن لحظات کسی با ایشان نبوده که اذیت و آزارها را تحمل کند جز مساعدت و حمایت و توفیق الله، سپس بیان می کند که با وجود همه ی این مشکلات، مال و منال و غذایی برای خوردن نداشته است تا جایی که سی روز سپری می شده و هیچ غذایی نداشته است مگر غذای اندکی که بلال حمل می کرده و آن را زیر بغلش می پوشانده است. حتی ظرفی نداشتند که غذا را در آن بگذارند.
❤36
کانال رسمی مسجد اهل سنت صادقیه تهران
#خورشید_نبوت (314) @sadeqiyyeh عمر به سراغ عمیر آمد و حمایل شمشیر عمیر را چسبید، و به چند تن از انصار گفت: بر رسولخداﷺ وارد شوید و نزد ایشان بنشینید، و از بابت این پلید مراقب و مواظب آنحضرت باشید، که نمیشود از شر وی ایمن گردید! آنگاه عمیر را نزد رسولخداﷺ…
#خورشید_نبوت (315)
@sadeqiyyeh
غزوۀ بنی قَینُقاع
پیش از این، مواد پیماننامهای را که رسولخداﷺ با یهودیان امضا کرده بودند، آوردیم. پیامبر گرامی اسلام از هر جهت میکوشیدند تا مضمون این پیماننامه اجرا شود، و عملاً مسلمانان کوچکترین حرکتی که حرفی از حروف یا کلمهای از کلمات آن پیماننامه را نقض کند، از خود نشان ندادند. اما، یهودیان که تاریخی آکنده از خیانت و نیرنگ و عهدشکنی دارند، دیری نپایید که به طبیعتهای دیرینۀ خویش بازگشتند، و راه توطئه و نارو زدن و تحریک و پریشان گردانیدن و برهم زدن صفوف مسلمانان را در پیش گرفتند. اینک نمونهای از این کارهایشان:
نمونهای از نیرنگ یهود: ابن اسحاق گوید: شاس بنقیس که پیرمردی کهنسال، مجسمه کفر، به شدت کینهتوز نسبت به مسلمانان، سخت در مقام حسدورزی با مسلمانان بود، بر عدهای از یاران پیامبراکرمﷺ از اوس و خزرج که گرد هم آمده بودند و با یکدیگر صحبت میکردند، گذشت. از انُس و الفت و همایش و سازش که فیمابین اوسیان و خزرجیان در پرتو اسلام مشاهده کرد، به دنبال آن دشمنی و عداوتی که در جاهلیت داشتند، سخت به خشم آمد و گفت: بنیقیله جمعشان در این سرزمین جمع شده است، نه بخدا، اگر جمع اینان جمع بشود، ما دیگر در مدینه جایی نخواهیم داشت! جوانی از یهودیان را که همراه وی بود، واداشت و به او گفت: به سراغ این اوسیان و خزرجیان برو، و نزد آنان بنشین، و جنگ بعاث و درگیریهای پیش از آن را مطرح کن، و برخی از اشعاری را که طرفین در ارتباط با آن ماجراها سرودهاند، برایشان تکرار کن! او نیز چنین کرد. آن جماعت به سخن گفتن دربارۀ آن مسائل پرداختند، و تفاخر و کشمکش پیش گرفتند، و کار به جایی رسید که دو تن از طایفه بر فراز آمدند و رودر روی با یکدیگر سخن گفتند و رجز خواندند. یکی از آندو خطاب به آن دیگری گفت: اگر مایل باشید هم اینک کار را از سر خواهیم گرفت! منظورش این بود که جنگهای داخلی دوران جاهلیت را بار دیگر به راه خواهیم انداخت! هر دو گروه به خشم آمدند، و گفتند: چنین خواهیم کرد! قرارمان ظاهره- یعنی حَرّه، کرانۀ مدینه- باشد! اسلحه برگیرید! اسلحه برگیرید! همگی به سوی قرارگاه رفتند، و کم مانده بود که جنگ درگیرد.
@sadeqiyyeh
غزوۀ بنی قَینُقاع
پیش از این، مواد پیماننامهای را که رسولخداﷺ با یهودیان امضا کرده بودند، آوردیم. پیامبر گرامی اسلام از هر جهت میکوشیدند تا مضمون این پیماننامه اجرا شود، و عملاً مسلمانان کوچکترین حرکتی که حرفی از حروف یا کلمهای از کلمات آن پیماننامه را نقض کند، از خود نشان ندادند. اما، یهودیان که تاریخی آکنده از خیانت و نیرنگ و عهدشکنی دارند، دیری نپایید که به طبیعتهای دیرینۀ خویش بازگشتند، و راه توطئه و نارو زدن و تحریک و پریشان گردانیدن و برهم زدن صفوف مسلمانان را در پیش گرفتند. اینک نمونهای از این کارهایشان:
نمونهای از نیرنگ یهود: ابن اسحاق گوید: شاس بنقیس که پیرمردی کهنسال، مجسمه کفر، به شدت کینهتوز نسبت به مسلمانان، سخت در مقام حسدورزی با مسلمانان بود، بر عدهای از یاران پیامبراکرمﷺ از اوس و خزرج که گرد هم آمده بودند و با یکدیگر صحبت میکردند، گذشت. از انُس و الفت و همایش و سازش که فیمابین اوسیان و خزرجیان در پرتو اسلام مشاهده کرد، به دنبال آن دشمنی و عداوتی که در جاهلیت داشتند، سخت به خشم آمد و گفت: بنیقیله جمعشان در این سرزمین جمع شده است، نه بخدا، اگر جمع اینان جمع بشود، ما دیگر در مدینه جایی نخواهیم داشت! جوانی از یهودیان را که همراه وی بود، واداشت و به او گفت: به سراغ این اوسیان و خزرجیان برو، و نزد آنان بنشین، و جنگ بعاث و درگیریهای پیش از آن را مطرح کن، و برخی از اشعاری را که طرفین در ارتباط با آن ماجراها سرودهاند، برایشان تکرار کن! او نیز چنین کرد. آن جماعت به سخن گفتن دربارۀ آن مسائل پرداختند، و تفاخر و کشمکش پیش گرفتند، و کار به جایی رسید که دو تن از طایفه بر فراز آمدند و رودر روی با یکدیگر سخن گفتند و رجز خواندند. یکی از آندو خطاب به آن دیگری گفت: اگر مایل باشید هم اینک کار را از سر خواهیم گرفت! منظورش این بود که جنگهای داخلی دوران جاهلیت را بار دیگر به راه خواهیم انداخت! هر دو گروه به خشم آمدند، و گفتند: چنین خواهیم کرد! قرارمان ظاهره- یعنی حَرّه، کرانۀ مدینه- باشد! اسلحه برگیرید! اسلحه برگیرید! همگی به سوی قرارگاه رفتند، و کم مانده بود که جنگ درگیرد.
❤22
#خورشید_نبوت (316)
@sadeqiyyeh
خبر به رسولخداﷺ رسید. آنحضرت با عدهای از مهاجرین اصحاب که نزدشان بودند، به سراغ آنان آمدند و گفتند:
«يا معشر الـمسلمين، الله، الله! أبدعوى الجاهلية وأنا بين أظهركم؟ بعد أن هداكم الله للإسلام وأكرمكم به، و قطع به عنكم أمر الجاهلية، واستنقذكم به من الكفر، وألَّف بين قلوبكم». «ای جماعت مسلمانا، خدای را! خدای را! فراخوان جاهلیت؟ در حالی که من درمیان شمایم، و پس از آنکه شما را خداوند به اسلام رهنمون گردیده و به آن کرامت فرموده، و در پرتو اسلام ریشههای جاهلیت را درمیان شما قطع کرده، و به واسطه اسلام شما را از کفر رهایی بخشیده، و دلهای شما را با یکدیگر انس و الفت داده است؟!؟».
آن جماعت دریافتند که القای شیطان و نیرنگ دشمن بوده است، و اشکشان پاشید، و مردان اوس و خزرج یکدیگر را در آغوش گرفتند. آنگاه، همراه رسولخداﷺ در مقام سعی و طاعت نسبت به آنحضرت بازگشتند، و خداوند آتش نیرنگ دشمن خدا، شاس بن قیس را خاموش گردانید.
این نمونهای بود از کارها و تحریکات و فتنهانگیزیهای یهود، درمیان مسلمانان، و کارشکنیهای آنان در راه دعوت اسلام، که در این راستا نقشههای گوناگون میکشیدند، تبلیغات دروغین میکردند، شایعات بیاساس میپراکندند، پیش از ظهر ایمان میآوردند، و بعدازظهر اظهار کفر میکردند، تا تخم شک و تردید را در دل افراد سست ایمان بکارند، هر یک از مسلمانان را که با آنان دادوستد مالی داشت در تنگنای تأمین معیشت قرار میدادند، اگر به آنان بدهکار بود، صبح و شب از او مطالبه میکردند، و اگر از آنان طلبکار بود، اموال او را به ناروا میخوردند، و از ادای دین به او طفره میرفتند، و میگفتند: ما آن زمانی به تو وام دار بودیم که تو بر دین پدرانت بودی، اما، اینک که از دین برگشتهای- و صابی شدهای- ما را با تو کاری نیست!.
@sadeqiyyeh
خبر به رسولخداﷺ رسید. آنحضرت با عدهای از مهاجرین اصحاب که نزدشان بودند، به سراغ آنان آمدند و گفتند:
«يا معشر الـمسلمين، الله، الله! أبدعوى الجاهلية وأنا بين أظهركم؟ بعد أن هداكم الله للإسلام وأكرمكم به، و قطع به عنكم أمر الجاهلية، واستنقذكم به من الكفر، وألَّف بين قلوبكم». «ای جماعت مسلمانا، خدای را! خدای را! فراخوان جاهلیت؟ در حالی که من درمیان شمایم، و پس از آنکه شما را خداوند به اسلام رهنمون گردیده و به آن کرامت فرموده، و در پرتو اسلام ریشههای جاهلیت را درمیان شما قطع کرده، و به واسطه اسلام شما را از کفر رهایی بخشیده، و دلهای شما را با یکدیگر انس و الفت داده است؟!؟».
آن جماعت دریافتند که القای شیطان و نیرنگ دشمن بوده است، و اشکشان پاشید، و مردان اوس و خزرج یکدیگر را در آغوش گرفتند. آنگاه، همراه رسولخداﷺ در مقام سعی و طاعت نسبت به آنحضرت بازگشتند، و خداوند آتش نیرنگ دشمن خدا، شاس بن قیس را خاموش گردانید.
این نمونهای بود از کارها و تحریکات و فتنهانگیزیهای یهود، درمیان مسلمانان، و کارشکنیهای آنان در راه دعوت اسلام، که در این راستا نقشههای گوناگون میکشیدند، تبلیغات دروغین میکردند، شایعات بیاساس میپراکندند، پیش از ظهر ایمان میآوردند، و بعدازظهر اظهار کفر میکردند، تا تخم شک و تردید را در دل افراد سست ایمان بکارند، هر یک از مسلمانان را که با آنان دادوستد مالی داشت در تنگنای تأمین معیشت قرار میدادند، اگر به آنان بدهکار بود، صبح و شب از او مطالبه میکردند، و اگر از آنان طلبکار بود، اموال او را به ناروا میخوردند، و از ادای دین به او طفره میرفتند، و میگفتند: ما آن زمانی به تو وام دار بودیم که تو بر دین پدرانت بودی، اما، اینک که از دین برگشتهای- و صابی شدهای- ما را با تو کاری نیست!.
❤21
🍃 آداب روز جمعه 🍃
1. غسل (حمام) روز جمعه:
پیامبر (ص) فرمود:
«غسل روز جمعه بر هر فرد بالغ واجب است.»
(صحیح بخاری، حدیث 877)
این غسل برای پاکیزگی و احترام به نماز جمعه انجام میشود.
2. استفاده از عطر و نظافت لباس:
مستحب است که شخص بهترین لباس خود را بپوشد و از عطر استفاده کند.
3. مسواک زدن:
طبق سنت پیامبر (ص)، مسواک زدن پیش از رفتن به نماز جمعه مستحب است.
4. خواندن سوره کهف:
پیامبر (ص) فرمود:
«کسی که سوره کهف را در روز جمعه بخواند، تا جمعه آینده نوری برایش خواهد بود.»
(صحیح الحاکم)
5. کثرت درود بر پیامبر (ص):
روز جمعه بهترین زمان برای فرستادن صلوات است.
پیامبر (ص) فرمود:
«از بهترین روزهای شما روز جمعه است، در آن بر من صلوات بسیار بفرستید.»
(سنن ابیداود، حدیث 1531)
6. دعای بین نماز عصر تا مغرب:
ساعتی در روز جمعه هست که دعا در آن رد نمیشود. بیشتر علما گفتهاند این ساعت، قبل از مغرب است.
7. نماز جمعه و حضور زودهنگام در مسجد:
هر چه زودتر به مسجد رفتن و گوش دادن با دقت به خطبه از سنتهای مؤکد است.
8. تلاوت قرآن و ذکر گفتن:
روز جمعه فرصتی برای زیاد کردن ذکر، دعا، استغفار و تلاوت قرآن است.
1. غسل (حمام) روز جمعه:
پیامبر (ص) فرمود:
«غسل روز جمعه بر هر فرد بالغ واجب است.»
(صحیح بخاری، حدیث 877)
این غسل برای پاکیزگی و احترام به نماز جمعه انجام میشود.
2. استفاده از عطر و نظافت لباس:
مستحب است که شخص بهترین لباس خود را بپوشد و از عطر استفاده کند.
3. مسواک زدن:
طبق سنت پیامبر (ص)، مسواک زدن پیش از رفتن به نماز جمعه مستحب است.
4. خواندن سوره کهف:
پیامبر (ص) فرمود:
«کسی که سوره کهف را در روز جمعه بخواند، تا جمعه آینده نوری برایش خواهد بود.»
(صحیح الحاکم)
5. کثرت درود بر پیامبر (ص):
روز جمعه بهترین زمان برای فرستادن صلوات است.
پیامبر (ص) فرمود:
«از بهترین روزهای شما روز جمعه است، در آن بر من صلوات بسیار بفرستید.»
(سنن ابیداود، حدیث 1531)
6. دعای بین نماز عصر تا مغرب:
ساعتی در روز جمعه هست که دعا در آن رد نمیشود. بیشتر علما گفتهاند این ساعت، قبل از مغرب است.
7. نماز جمعه و حضور زودهنگام در مسجد:
هر چه زودتر به مسجد رفتن و گوش دادن با دقت به خطبه از سنتهای مؤکد است.
8. تلاوت قرآن و ذکر گفتن:
روز جمعه فرصتی برای زیاد کردن ذکر، دعا، استغفار و تلاوت قرآن است.
❤25
Audio
🎤#خطبه 1121 نمازجمعه اهلسنت صادقیه تهران
📆 تاریخ: 15 فروردین 1404
📝موضوع: توفیق انجام عمل صالح
👤خطیب: استاد عزیز بابایی
▷ ◉──────── 15:18
@sadeqiyyeh
📆 تاریخ: 15 فروردین 1404
📝موضوع: توفیق انجام عمل صالح
👤خطیب: استاد عزیز بابایی
▷ ◉──────── 15:18
@sadeqiyyeh
❤24
🌱 اهمیت عصر جمعه
👈🏻از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از روز جمعه یاد کرد و فرمود:
📘«فِیهِ سَاعَهٌ لَا یُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی یَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى شَیْئًا إِلَّا أَعْطَاهُ إِیَّاهُ وَأَشَارَ بِیَدِهِ یُقَلِّلُهَا».
(صحیح بخاری رقم ۹۳۵)
در روز جمعه ساعتی است که اگر بندهی مسلمان به آن برخورد کند و که ایستاده و نماز میخواند از خداوند چیزی مسألت نماید خداوند حتما نیازش را برآورده میکند و با دستش اشاره نمود که وقت کوتاهی است.
از انس بن مالک رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
📘 «الْتَمِسُوا السَّاعَهَ الَّتِی تُرْجَى فِی یَوْمِ الْجُمُعَهِ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلَى غَیْبُوبَهِ الشَّمْسِ».
(جامع ترمذی)
در روز جمعه ساعتی است که امید اجابت دعا در آن میرود آن را بعد از نماز عصر تا غروب خورشید جستجو کنید.
👈🏻از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم از روز جمعه یاد کرد و فرمود:
📘«فِیهِ سَاعَهٌ لَا یُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی یَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى شَیْئًا إِلَّا أَعْطَاهُ إِیَّاهُ وَأَشَارَ بِیَدِهِ یُقَلِّلُهَا».
(صحیح بخاری رقم ۹۳۵)
در روز جمعه ساعتی است که اگر بندهی مسلمان به آن برخورد کند و که ایستاده و نماز میخواند از خداوند چیزی مسألت نماید خداوند حتما نیازش را برآورده میکند و با دستش اشاره نمود که وقت کوتاهی است.
از انس بن مالک رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
📘 «الْتَمِسُوا السَّاعَهَ الَّتِی تُرْجَى فِی یَوْمِ الْجُمُعَهِ بَعْدَ الْعَصْرِ إِلَى غَیْبُوبَهِ الشَّمْسِ».
(جامع ترمذی)
در روز جمعه ساعتی است که امید اجابت دعا در آن میرود آن را بعد از نماز عصر تا غروب خورشید جستجو کنید.
❤33
#خورشید_نبوت (317)
@sadeqiyyeh
پیمان شکنی بین قَینُقاع
یهودیان پیش از جنگ بدر نیز این رفتار و کردارها را داشتند، و به رغم پیمانی که با رسولخداﷺ بسته بودند، این کارشکنیها را میکردند، اما، رسولخداﷺ و یارانشان در برابر این رفتار و کردار یهودیان شکیبایی ورزیدند، زیرا، از یک سوی به ارشاد و هدایتشان امید بسته بودند، و از سوی دیگر، میخواستند امنیت و سلامت بر منطقه حاکم گردد. اما، وقتی دیدند، خداوند آنچنان فتح و پیروزی جانانهای را در جنگ بدر نصیب مسلمانان گردانید، و عزت و شوکت و هیبت مسلمانان در دلهای مردمان دور و نزدیک افکند، دیگ خشم و نفرتشان به جوش آمد و شرارت و عداوتشان را برملا ساختند، و علناً به آزار و اذیت مسلمانان پرداختند.
درمیان یهودیان،از همه کینهتوزتر و شرارتخیزتر، کعببن اشرف بود، و از سه طایفۀ یهودی که در منطقه حضور داشتند، بنیقینقاع از دو طایفۀ دیگر بیشتر شرارت میکردند. اینان در داخل مدینه در محلهای به نام خودشان سکونت داشتند، و غالباً زرگر و آهنگر و سازندۀ ظروف بزرگ و کوچک بودند، و به خاطر همین حرفههایی که آشنا بودند، یکایک آنان مقادیر زیادی اسلحه و ابزارهای جنگی داشتند. شمار جنگجویان ایشان هفتصد تن بود، و همگی آنان از شجاعترین یهودیان مدینه بودند. این طایفه بنی قینقاع نخستین یهودیانی بودند که عهد و پیمانشان را با رسولخداﷺ نقض کردند.
زمانی که خداوند مسلمانان را در جنگ بدر پیروز گردانید، بر سرکشی آنان افزود، و تحریکات و کارشکنیهای آنان بالا گرفت. پیوسته درمیان مسلمانان دودستگی ایجاد میکردند، آنان را مسخره میکردند، و با هر مسلمانی که به بازارشان میآمد در آزار و اذیت درمیآمدند، تا آنجا که زنان مسلمان را مورد تعرض قرار دادند.
وقتی که کارشکنیهایشان بالا گرفت، و دایرۀ ظلم و ستمشان گسترش یافت، رسولخداﷺ آنان را گرد آوردند، و پند و اندرز دادند و به رشد و هدایت فراخواندند، و پیامدهای دشمنی و ستمگری و برخواهی را گوشزدشان کردند، اما، آنان بر شرارت و سرکشی خویش افزودند.
@sadeqiyyeh
پیمان شکنی بین قَینُقاع
یهودیان پیش از جنگ بدر نیز این رفتار و کردارها را داشتند، و به رغم پیمانی که با رسولخداﷺ بسته بودند، این کارشکنیها را میکردند، اما، رسولخداﷺ و یارانشان در برابر این رفتار و کردار یهودیان شکیبایی ورزیدند، زیرا، از یک سوی به ارشاد و هدایتشان امید بسته بودند، و از سوی دیگر، میخواستند امنیت و سلامت بر منطقه حاکم گردد. اما، وقتی دیدند، خداوند آنچنان فتح و پیروزی جانانهای را در جنگ بدر نصیب مسلمانان گردانید، و عزت و شوکت و هیبت مسلمانان در دلهای مردمان دور و نزدیک افکند، دیگ خشم و نفرتشان به جوش آمد و شرارت و عداوتشان را برملا ساختند، و علناً به آزار و اذیت مسلمانان پرداختند.
درمیان یهودیان،از همه کینهتوزتر و شرارتخیزتر، کعببن اشرف بود، و از سه طایفۀ یهودی که در منطقه حضور داشتند، بنیقینقاع از دو طایفۀ دیگر بیشتر شرارت میکردند. اینان در داخل مدینه در محلهای به نام خودشان سکونت داشتند، و غالباً زرگر و آهنگر و سازندۀ ظروف بزرگ و کوچک بودند، و به خاطر همین حرفههایی که آشنا بودند، یکایک آنان مقادیر زیادی اسلحه و ابزارهای جنگی داشتند. شمار جنگجویان ایشان هفتصد تن بود، و همگی آنان از شجاعترین یهودیان مدینه بودند. این طایفه بنی قینقاع نخستین یهودیانی بودند که عهد و پیمانشان را با رسولخداﷺ نقض کردند.
زمانی که خداوند مسلمانان را در جنگ بدر پیروز گردانید، بر سرکشی آنان افزود، و تحریکات و کارشکنیهای آنان بالا گرفت. پیوسته درمیان مسلمانان دودستگی ایجاد میکردند، آنان را مسخره میکردند، و با هر مسلمانی که به بازارشان میآمد در آزار و اذیت درمیآمدند، تا آنجا که زنان مسلمان را مورد تعرض قرار دادند.
وقتی که کارشکنیهایشان بالا گرفت، و دایرۀ ظلم و ستمشان گسترش یافت، رسولخداﷺ آنان را گرد آوردند، و پند و اندرز دادند و به رشد و هدایت فراخواندند، و پیامدهای دشمنی و ستمگری و برخواهی را گوشزدشان کردند، اما، آنان بر شرارت و سرکشی خویش افزودند.
❤28
#خورشید_نبوت (318)
@sadeqiyyeh
* ابوداود و دیگران از ابن عباس روایت کردهاند که وی گفت: زمانی که رسولخداﷺ آن زهر چشم را در جنگ بدر به قریشیان نشان دادند، و به مدینه وارد شدند، یهودیان را در بازار بنی قینقاع گرد هم آوردند و گفتند:
«يا معشر يهود، أسلموا قبل أن يصيبكم مثل ما أصاب قريشاً». «ای جماعت یهود، اسلام بیاورید، پیش از آنکه بر سر شما بیاید همانند آنچه بر سر قریش آمد!».
گفتند: ای محمد، خویشتن را فریب ندهی که عدهای از قریشیان را کشتهای؟ اینان مردمانی بیهوش و حواس بودند که سر از کار جنگ درنمیآوردند، اگر روزگاری با ما نبرد کنی، درخواهی یافت که ما مرد جنگیم، و تاکنون همانند ما راندیدهای! آنگاه، خداوند متعال این آیه رانازل فرمود:
﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَىٰ جَهَنَّمَۖ وَبِئْسَ ٱلْمِهَادُ١٢ قَدْ كَانَ لَكُمْ ءَايَةٞ فِي فِئَتَيْنِ ٱلْتَقَتَاۖ فِئَةٞ تُقَٰتِلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَأُخْرَىٰ كَافِرَةٞ يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ رَأْيَ ٱلْعَيْنِۚ وَٱللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِۦ مَن يَشَآءُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبْرَةٗ لِّأُوْلِي ٱلْأَبْصَٰرِ١٣﴾ [آل عمران: 12-13].
«بگو به کفرپیشگان: شکست خواهید خورد، و بسوی جهنم گسیل داده خواهید شد، که چه بد آرامگاهی است! برای شما نشانهای گویا و رسا بود در آن دو گروهی که با یکدیگر روبرو شدند، گروهی در راه خدا پیکار میکردند، و گروهی دیگر کفرپیشه بودند، و گروه حریف را با دو چشم سر دو برابر جمعیت خویش میدیدند، و خداوند با یاری خویش تأیید میکند هر که را خواهد، در این ماجرا عبرتی است برای کسانی که دیدگانشان را بگشایند!».
معنا و مفهوم آن پاسخ بنیقینقاع، اعلان جنگ آشکار بود، اما، پیامبر گرامی اسلام خشم خود را فرو بردند، و مسلمانان شکیبایی ورزیدند، و بنا را بر آن نهادند که منتظر بمانند و ببینند از دامان گردش ایام چه نوزادی سر برخواهد زد.
یهودیان بنی قینقاع بر گستاخی خویش افزودند، و طولی نکشید که مدینه را به هم ریختند و نابسامانی و پریشانی به بار آوردند، و با دستهای خودشان گور خودشان را کندند، و راههای زندگی را فراروی خویش بستند.
* ابن هشام از ابوعون روایت کرده است که زنی عربنژاد اجناسی را فراهم آورده بود. در بازار بیقینقاع آنها را فروخت، و در کنار دکۀ زرگری نشست. اطراف او را گرفتند و از او خواستند که صورتش را نمایان کند، حاضر نشد. آن مرد زرگر دو لبۀ جامۀ وی را گرفت، و به گونهای که او متوجه نشد، به پشتش گره زد. همینکه از جای برخاست، عورتش نمایان شد و همۀ آن مردان که دوروبرش بودند، خندیدند. آن زن جیغ زد. مردی از مسلمانان از جای برجست و بر سر آن مرد زرگر فرود آمد و او را کشت. آن مرد زرگر یهودی بود. یهودیان نیز بر سر آن مسلمان ریختند و او را کشتند. اطرافیان آن مرد مسلمان از دیگر مسلمانان بر علیه یهودیان یاری خواستند، و فیمابین مسلمانان و بنیقینقاع شرّ در گرفت.
@sadeqiyyeh
* ابوداود و دیگران از ابن عباس روایت کردهاند که وی گفت: زمانی که رسولخداﷺ آن زهر چشم را در جنگ بدر به قریشیان نشان دادند، و به مدینه وارد شدند، یهودیان را در بازار بنی قینقاع گرد هم آوردند و گفتند:
«يا معشر يهود، أسلموا قبل أن يصيبكم مثل ما أصاب قريشاً». «ای جماعت یهود، اسلام بیاورید، پیش از آنکه بر سر شما بیاید همانند آنچه بر سر قریش آمد!».
گفتند: ای محمد، خویشتن را فریب ندهی که عدهای از قریشیان را کشتهای؟ اینان مردمانی بیهوش و حواس بودند که سر از کار جنگ درنمیآوردند، اگر روزگاری با ما نبرد کنی، درخواهی یافت که ما مرد جنگیم، و تاکنون همانند ما راندیدهای! آنگاه، خداوند متعال این آیه رانازل فرمود:
﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَىٰ جَهَنَّمَۖ وَبِئْسَ ٱلْمِهَادُ١٢ قَدْ كَانَ لَكُمْ ءَايَةٞ فِي فِئَتَيْنِ ٱلْتَقَتَاۖ فِئَةٞ تُقَٰتِلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَأُخْرَىٰ كَافِرَةٞ يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ رَأْيَ ٱلْعَيْنِۚ وَٱللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِۦ مَن يَشَآءُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبْرَةٗ لِّأُوْلِي ٱلْأَبْصَٰرِ١٣﴾ [آل عمران: 12-13].
«بگو به کفرپیشگان: شکست خواهید خورد، و بسوی جهنم گسیل داده خواهید شد، که چه بد آرامگاهی است! برای شما نشانهای گویا و رسا بود در آن دو گروهی که با یکدیگر روبرو شدند، گروهی در راه خدا پیکار میکردند، و گروهی دیگر کفرپیشه بودند، و گروه حریف را با دو چشم سر دو برابر جمعیت خویش میدیدند، و خداوند با یاری خویش تأیید میکند هر که را خواهد، در این ماجرا عبرتی است برای کسانی که دیدگانشان را بگشایند!».
معنا و مفهوم آن پاسخ بنیقینقاع، اعلان جنگ آشکار بود، اما، پیامبر گرامی اسلام خشم خود را فرو بردند، و مسلمانان شکیبایی ورزیدند، و بنا را بر آن نهادند که منتظر بمانند و ببینند از دامان گردش ایام چه نوزادی سر برخواهد زد.
یهودیان بنی قینقاع بر گستاخی خویش افزودند، و طولی نکشید که مدینه را به هم ریختند و نابسامانی و پریشانی به بار آوردند، و با دستهای خودشان گور خودشان را کندند، و راههای زندگی را فراروی خویش بستند.
* ابن هشام از ابوعون روایت کرده است که زنی عربنژاد اجناسی را فراهم آورده بود. در بازار بیقینقاع آنها را فروخت، و در کنار دکۀ زرگری نشست. اطراف او را گرفتند و از او خواستند که صورتش را نمایان کند، حاضر نشد. آن مرد زرگر دو لبۀ جامۀ وی را گرفت، و به گونهای که او متوجه نشد، به پشتش گره زد. همینکه از جای برخاست، عورتش نمایان شد و همۀ آن مردان که دوروبرش بودند، خندیدند. آن زن جیغ زد. مردی از مسلمانان از جای برجست و بر سر آن مرد زرگر فرود آمد و او را کشت. آن مرد زرگر یهودی بود. یهودیان نیز بر سر آن مسلمان ریختند و او را کشتند. اطرافیان آن مرد مسلمان از دیگر مسلمانان بر علیه یهودیان یاری خواستند، و فیمابین مسلمانان و بنیقینقاع شرّ در گرفت.
❤23
#خورشید_نبوت (319)
@sadeqiyyeh
محاصره و تسلیم و آوارگی
وقتی کار به اینجا رسید، دیگر رسولخداﷺ شکیبایی را روا ندانستند. ابولبابه بن عبدالمنذر را در مدینه جانشین خویش قرار دادند، و لوای مسلمانان را به دست حمزه بن عبدالمطلب دادند، و لشکریان خدا را به سوی بنیقینقاع حرکت دادند. یهودیان وقتی چنین دیدند، در قلعههایشان بست نشستند. پیامبر اکرمﷺ نیز آنان را به شدت در محاصره گرفتند. آغاز محاصره روز شنبه نیمۀ ماه شوال سال دوم هجرت بود، و این محاصره به مدت پانزده شبانه روز تا آغاز ماه ذیقعده ادامه یافت. خداوند ترس و وحشت را در دلهای آنان افکند، همچنانکه هرگاه خدا بخواهد قومی را خوار سازد و دچار شکست گرداند ترس و وحشت را بر آنان فرود میآورد و در دلهای آنان میافکند. به فرمان رسولخداﷺ تن دردادند، و جان و مال و ناموس و فرزندانشان را در اختیار آنحضرت نهادند. آنحضرت نیز دستور دادند آنان را در بند کردند.
عبدالله بن ابی بن سلول نقش منافقانۀ خود را بر عهده گرفت، و با اصرار هرچه تمامتر از رسولخداﷺ درخواست کرد تا حکم عفو عمومی آنان را صادر فرماید. وی گفت: ای محمد، دربارۀ موالی ما (چون بنی قینقاع همپیمانان خزرج بودند) احسان فرمایید! رسولخداﷺ به درخواست وی ترتیب اثر ندادند، اما، وی درخواستش را تکرار کرد. رسولخداﷺ نیز به او اعتنا نکردند. دستش را در گریبان زره آنحضرت داخل کرد. رسولخداﷺ فرمودند: «أرسلني» رهایم کن! و آنچنان به خشم آمدند که سایههای خشم بر چهرۀ نورانی آن حضرت مشاهده شد. آنگاه فرمودند: «وَيحَك، اَرسلني» وای بر تو، رهایم کن! اما، منافق دست از اصرار نکشید و گفت: نه بخدا، رهایتان نمیکنم تا در ارتباط با موالی من احسان روا دارید! چهارصد تن بدون زره، سیصد تن زره پوشیده، که همواره مدافعان من در برابر این دشمن و آن دشمن بودهاند، شما میخواهید یکروزه همه را درو کنید!؟ من بخدا آدمی هستم که مصیبتهایی را پیشبینی میکنم!!.
رسولخداﷺ با این مرد منافق که یک ماه بیشتر از تظاهر وی به اسلام نگذشته بود، بهترین رفتار را کردند، و یهودیان بنیقینقاع را به عبدالله بن اُبّی بخشیدند، اما، فرمان دادند که از مدینه خارج شوند، و در شهر پیامبر نمانند. آنان نیز بسور اَذرُعات شام کوچ کردند، در آنجا نیز دیری نپایید که بیشترشان به هلاکت رسیدند.
رسولخداﷺ اموال آنان را مصادره فرمودند، و از آن اموال سه کمان و دو زره و سه شمشیر و سه نیزه همراه با یک پنجم غنائم برگرفتند. متصدی جمع غنائم در این غزوه محمد بن مُسلمه بود.
@sadeqiyyeh
محاصره و تسلیم و آوارگی
وقتی کار به اینجا رسید، دیگر رسولخداﷺ شکیبایی را روا ندانستند. ابولبابه بن عبدالمنذر را در مدینه جانشین خویش قرار دادند، و لوای مسلمانان را به دست حمزه بن عبدالمطلب دادند، و لشکریان خدا را به سوی بنیقینقاع حرکت دادند. یهودیان وقتی چنین دیدند، در قلعههایشان بست نشستند. پیامبر اکرمﷺ نیز آنان را به شدت در محاصره گرفتند. آغاز محاصره روز شنبه نیمۀ ماه شوال سال دوم هجرت بود، و این محاصره به مدت پانزده شبانه روز تا آغاز ماه ذیقعده ادامه یافت. خداوند ترس و وحشت را در دلهای آنان افکند، همچنانکه هرگاه خدا بخواهد قومی را خوار سازد و دچار شکست گرداند ترس و وحشت را بر آنان فرود میآورد و در دلهای آنان میافکند. به فرمان رسولخداﷺ تن دردادند، و جان و مال و ناموس و فرزندانشان را در اختیار آنحضرت نهادند. آنحضرت نیز دستور دادند آنان را در بند کردند.
عبدالله بن ابی بن سلول نقش منافقانۀ خود را بر عهده گرفت، و با اصرار هرچه تمامتر از رسولخداﷺ درخواست کرد تا حکم عفو عمومی آنان را صادر فرماید. وی گفت: ای محمد، دربارۀ موالی ما (چون بنی قینقاع همپیمانان خزرج بودند) احسان فرمایید! رسولخداﷺ به درخواست وی ترتیب اثر ندادند، اما، وی درخواستش را تکرار کرد. رسولخداﷺ نیز به او اعتنا نکردند. دستش را در گریبان زره آنحضرت داخل کرد. رسولخداﷺ فرمودند: «أرسلني» رهایم کن! و آنچنان به خشم آمدند که سایههای خشم بر چهرۀ نورانی آن حضرت مشاهده شد. آنگاه فرمودند: «وَيحَك، اَرسلني» وای بر تو، رهایم کن! اما، منافق دست از اصرار نکشید و گفت: نه بخدا، رهایتان نمیکنم تا در ارتباط با موالی من احسان روا دارید! چهارصد تن بدون زره، سیصد تن زره پوشیده، که همواره مدافعان من در برابر این دشمن و آن دشمن بودهاند، شما میخواهید یکروزه همه را درو کنید!؟ من بخدا آدمی هستم که مصیبتهایی را پیشبینی میکنم!!.
رسولخداﷺ با این مرد منافق که یک ماه بیشتر از تظاهر وی به اسلام نگذشته بود، بهترین رفتار را کردند، و یهودیان بنیقینقاع را به عبدالله بن اُبّی بخشیدند، اما، فرمان دادند که از مدینه خارج شوند، و در شهر پیامبر نمانند. آنان نیز بسور اَذرُعات شام کوچ کردند، در آنجا نیز دیری نپایید که بیشترشان به هلاکت رسیدند.
رسولخداﷺ اموال آنان را مصادره فرمودند، و از آن اموال سه کمان و دو زره و سه شمشیر و سه نیزه همراه با یک پنجم غنائم برگرفتند. متصدی جمع غنائم در این غزوه محمد بن مُسلمه بود.
❤24
#خورشید_نبوت (320)
@sadeqiyyeh
غزوۀ سویق
همزمان با توطئهها و کارشکنیهای صفوان بن امیه و یهودیان و منافقان، ابوسفیان سرگرم نقشه کشیدن بود تا کاری بسازد کم هزینه و با خسارت احتمالی اندک، اما با اثری آشکار، که شتابان صورت پذیرد، و در پرتو آن، حیثیت و مکانت قوم و قبیلۀ خویش را حفاظت کند، و توانمندیها و نیروهایی را که قریش همچنان دارند، نمایان سازد! ابوسفیان نذر کرده بود که آب شستشو از جنابت بر سر خویش نریزد تا با محمد نبرد کند! این بود که با دویست سوار به راه افتاد تا سوگندش را ادا کند. ابوسفیان و همراهانش رفتند تا به سرچشمۀ یک سلسله قنوات بر بالای کوهی به نام ثیب رسیدند. در آنجا فرود آمدند. این مکان یک بَرید (12 میل)- کمتر یا بیشتر- با مدینه فاصله داشت. وی جرأت نکرد که علناً بر مدینه هجوم ببرد، بنابرآن نهاد که عملیاتی را شبیه به عملیات دزدان دریایی دنبال کند. شب هنگام خود را پنهانی به حومۀ مدینه رسانید. ابتدا، به سراغ حیی بن اخطب رفت، و از او خواست که در به روی او بگشاید، وی ابا کرد و ترسید. ابوسفیان از آنجا به سراغ سلامبن مشکم، بزرگ طایفۀ بنینضیر رفت که خزانهدار آنان نیز بود. از او اذن دخول خواست، به او اجازۀ ورود داد و از او پذیرایی کرد، و به او شراب نوشانید، و تمامی اخبار مربوط به اهل مدینه را در اختیار او گذاشت. ابوسفیان در دل شب نزد یارانش بازگشت، و دستهای از آنان را فرستاد تا ناحیهای را در مدینه به نام «عُرَیض» غارت کردند، نخلستانها را کف بُر کردند و سوزانیدند، مردی از انصار را نیز که با یکی از همپیمانانش مشغول زراعت بود، یافتند، و درجا کشتند، و بازگشتند، و باز پس به مکه گریختند.
خبر این قتل و غارت به رسولاکرمﷺ رسید. شتابان ابوسفیان و یارانش را تعقیب کردند. اما، آنان با سرعتی زایدالوصف پای به فرار گذاشتند، و توانستند به موقع بگریزند. رسولخداﷺ رفتند تا به ناحیۀ قرقرهالکُدر رسیدند، و سپس بازگشتند. مسلمانان قوت و غذایی را که کفار از آذوقۀ خود بر جای نهاده بودند، بسوی مدینه حمل کردند، و این حمله را «غزوۀ سویق» نام نهادند. این غزوه در ذیحجۀ سال دوم هجرت، دو ماه بعد از جنگ بدر، روی داد، و پیامبر اکرمﷺ در این غزوه، ابولبابه بن عبدالمنذر را در مدینه جانشین خود ساختند.
@sadeqiyyeh
غزوۀ سویق
همزمان با توطئهها و کارشکنیهای صفوان بن امیه و یهودیان و منافقان، ابوسفیان سرگرم نقشه کشیدن بود تا کاری بسازد کم هزینه و با خسارت احتمالی اندک، اما با اثری آشکار، که شتابان صورت پذیرد، و در پرتو آن، حیثیت و مکانت قوم و قبیلۀ خویش را حفاظت کند، و توانمندیها و نیروهایی را که قریش همچنان دارند، نمایان سازد! ابوسفیان نذر کرده بود که آب شستشو از جنابت بر سر خویش نریزد تا با محمد نبرد کند! این بود که با دویست سوار به راه افتاد تا سوگندش را ادا کند. ابوسفیان و همراهانش رفتند تا به سرچشمۀ یک سلسله قنوات بر بالای کوهی به نام ثیب رسیدند. در آنجا فرود آمدند. این مکان یک بَرید (12 میل)- کمتر یا بیشتر- با مدینه فاصله داشت. وی جرأت نکرد که علناً بر مدینه هجوم ببرد، بنابرآن نهاد که عملیاتی را شبیه به عملیات دزدان دریایی دنبال کند. شب هنگام خود را پنهانی به حومۀ مدینه رسانید. ابتدا، به سراغ حیی بن اخطب رفت، و از او خواست که در به روی او بگشاید، وی ابا کرد و ترسید. ابوسفیان از آنجا به سراغ سلامبن مشکم، بزرگ طایفۀ بنینضیر رفت که خزانهدار آنان نیز بود. از او اذن دخول خواست، به او اجازۀ ورود داد و از او پذیرایی کرد، و به او شراب نوشانید، و تمامی اخبار مربوط به اهل مدینه را در اختیار او گذاشت. ابوسفیان در دل شب نزد یارانش بازگشت، و دستهای از آنان را فرستاد تا ناحیهای را در مدینه به نام «عُرَیض» غارت کردند، نخلستانها را کف بُر کردند و سوزانیدند، مردی از انصار را نیز که با یکی از همپیمانانش مشغول زراعت بود، یافتند، و درجا کشتند، و بازگشتند، و باز پس به مکه گریختند.
خبر این قتل و غارت به رسولاکرمﷺ رسید. شتابان ابوسفیان و یارانش را تعقیب کردند. اما، آنان با سرعتی زایدالوصف پای به فرار گذاشتند، و توانستند به موقع بگریزند. رسولخداﷺ رفتند تا به ناحیۀ قرقرهالکُدر رسیدند، و سپس بازگشتند. مسلمانان قوت و غذایی را که کفار از آذوقۀ خود بر جای نهاده بودند، بسوی مدینه حمل کردند، و این حمله را «غزوۀ سویق» نام نهادند. این غزوه در ذیحجۀ سال دوم هجرت، دو ماه بعد از جنگ بدر، روی داد، و پیامبر اکرمﷺ در این غزوه، ابولبابه بن عبدالمنذر را در مدینه جانشین خود ساختند.
❤24