🔹قدرت اخلاقی روحانیان در ایران معاصر
"خلاصه گفتگو با نورا نوریصفت در صفحهی اینستاگرامی #دین_آنلاین"
✅ قدرت اخلاقی یا Moral power اصطلاحیست در جامعهشناسی اخلاقی که بیانگر کیفیتی است در یک گروه اجتماعی که به آن گروه این امکان را میدهد تا در تصمیمهای اخلاقی افراد اثر گذاشته و آنها را به انجام یا ترک فعلی وا بدارد.
✅ منبع قدرت اخلاقی، "پذیرش دیگران" است. به این معنا که فارغ از کیفیت یک گروه در عالم واقع، این جامعه است که بر اساس پذیرش مرجعیِت اخلاقی یک گروه، به آن قدرت یا اقتدار اخلاقی میدهد.
✅ قدرت اخلاقی سه مؤلفهی محوری دارد: ۱. نیّت صرفا اخلاقی؛ ۲. آگاهی اخلاقی، ۳. جایگاه اخلاقی. بر این اساس، یک گروه وقتی قدرت اخلاقی خواهد داشت که مردم در نیّت صرفا اخلاقی آنها تردید نکنند، آگاهی و دانش اخلاقی آنها را باور کنند، و نیز جایگاه اخلاقی آنها را بپذیرند.
✅ پرسش از قدرت اخلاقی را میتوان نسبت به خانواده، معلمان، سیاستمداران، و یا هر گروه دیگری مطرح کرد؛ ولی این پرسش در بارهی روحانیان مهمتر و جدیتر است. چون اولا تراکم اخلاقی در نزد روحانیان بیشتر است. یعنی مردم انتظار زیست اخلاقیتری از آنها دارند؛ و ثانیا روحانیان در همه ادیان بر اساس داشتن قدرت اخلاقی وجاهت و مشروعیِت پیدا میکند. به همین دلیل داشتن قدرت اخلاقی برای روحانیون اهمیِت بیشتری دارد.
✅ واقعیت آن است که در روزگار معاصر قدرت اخلاقی روحانیان کم است. هم تحقیقات این را نشان میدهند، و هم برخی شواهد بیرونی. برای نمونه وقتی روحانيان از نقشهای سنتی خود فاصله گرفته و با استفاده از موقعیتهایی چون معلم آموزش و پرورش و یا عضو هیئت علمی دانشگاه و یا عقیدتی سیاسی برخی سازمانهای دیگر میخواهد بیانیههای اخلاقی خود را به دیگران بیاموزد، معنایش این است که متوجه شدهاند اقتدار اخلاقیشان کافی نیست. و با وقتی نمیتوانند با تکیه بر روشهای سنتی خود، پوشش مورد نظرشان را در جامعه پیاده کنند، و به انواع دیگری از قدرت مثل قدرت قضایی، پلییس، و یا لایحه و قانون روی میآورند، بدین معناست که اقتدار اخلاقی کافی را ندارند. اگر روحانیان از اقتدار اخلاقی کافی برخوردار بودند نیازی نداشتند که از مجلس و پلیس و قوهی قضائیه کمک بگیرند.
✅ دلایل مختلفی بر کاهش قدرت اخلاقی روحانیان میتوان بر شمرد. برای نمونه تشکیک مردم در نیت صرفا اخلاقی روحانیون؛ یا گسست ادراکی موجود بین روحانیون و نسلهای جوانتر، پدید آمدن رقبای تازه؛ مثل علوم انسانی و فلسفه، و نیز افزایش و شتاب جابجایی اطلاعات در میان مردم و به دنبال آن افزایش خلاقیّت اخلاقی جامعه.
✅ روحانیان باید با تکیه بر قدرت سنتی خود، و تجربهی تاریخیاش به بازسازی قدرت اخلاقی خود همت کند و برای تعلیم اخلاق به امر سیاست و دولت تکیه نکند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۲/۱۰
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
"خلاصه گفتگو با نورا نوریصفت در صفحهی اینستاگرامی #دین_آنلاین"
✅ قدرت اخلاقی یا Moral power اصطلاحیست در جامعهشناسی اخلاقی که بیانگر کیفیتی است در یک گروه اجتماعی که به آن گروه این امکان را میدهد تا در تصمیمهای اخلاقی افراد اثر گذاشته و آنها را به انجام یا ترک فعلی وا بدارد.
✅ منبع قدرت اخلاقی، "پذیرش دیگران" است. به این معنا که فارغ از کیفیت یک گروه در عالم واقع، این جامعه است که بر اساس پذیرش مرجعیِت اخلاقی یک گروه، به آن قدرت یا اقتدار اخلاقی میدهد.
✅ قدرت اخلاقی سه مؤلفهی محوری دارد: ۱. نیّت صرفا اخلاقی؛ ۲. آگاهی اخلاقی، ۳. جایگاه اخلاقی. بر این اساس، یک گروه وقتی قدرت اخلاقی خواهد داشت که مردم در نیّت صرفا اخلاقی آنها تردید نکنند، آگاهی و دانش اخلاقی آنها را باور کنند، و نیز جایگاه اخلاقی آنها را بپذیرند.
✅ پرسش از قدرت اخلاقی را میتوان نسبت به خانواده، معلمان، سیاستمداران، و یا هر گروه دیگری مطرح کرد؛ ولی این پرسش در بارهی روحانیان مهمتر و جدیتر است. چون اولا تراکم اخلاقی در نزد روحانیان بیشتر است. یعنی مردم انتظار زیست اخلاقیتری از آنها دارند؛ و ثانیا روحانیان در همه ادیان بر اساس داشتن قدرت اخلاقی وجاهت و مشروعیِت پیدا میکند. به همین دلیل داشتن قدرت اخلاقی برای روحانیون اهمیِت بیشتری دارد.
✅ واقعیت آن است که در روزگار معاصر قدرت اخلاقی روحانیان کم است. هم تحقیقات این را نشان میدهند، و هم برخی شواهد بیرونی. برای نمونه وقتی روحانيان از نقشهای سنتی خود فاصله گرفته و با استفاده از موقعیتهایی چون معلم آموزش و پرورش و یا عضو هیئت علمی دانشگاه و یا عقیدتی سیاسی برخی سازمانهای دیگر میخواهد بیانیههای اخلاقی خود را به دیگران بیاموزد، معنایش این است که متوجه شدهاند اقتدار اخلاقیشان کافی نیست. و با وقتی نمیتوانند با تکیه بر روشهای سنتی خود، پوشش مورد نظرشان را در جامعه پیاده کنند، و به انواع دیگری از قدرت مثل قدرت قضایی، پلییس، و یا لایحه و قانون روی میآورند، بدین معناست که اقتدار اخلاقی کافی را ندارند. اگر روحانیان از اقتدار اخلاقی کافی برخوردار بودند نیازی نداشتند که از مجلس و پلیس و قوهی قضائیه کمک بگیرند.
✅ دلایل مختلفی بر کاهش قدرت اخلاقی روحانیان میتوان بر شمرد. برای نمونه تشکیک مردم در نیت صرفا اخلاقی روحانیون؛ یا گسست ادراکی موجود بین روحانیون و نسلهای جوانتر، پدید آمدن رقبای تازه؛ مثل علوم انسانی و فلسفه، و نیز افزایش و شتاب جابجایی اطلاعات در میان مردم و به دنبال آن افزایش خلاقیّت اخلاقی جامعه.
✅ روحانیان باید با تکیه بر قدرت سنتی خود، و تجربهی تاریخیاش به بازسازی قدرت اخلاقی خود همت کند و برای تعلیم اخلاق به امر سیاست و دولت تکیه نکند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۲/۱۰
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹خانوادهها را به جان هم نیاندازید!
✅ به تازگی در استان اصفهان، ماجرای ارسال پیامک "کشف حجاب" وارد فاز جدیدی شده است: "ارسال پیامک به پدر و یا خانوادهی خانمهایی که کشف حجاب کردهاند." این پیامکها که با امضای "ستاد امر به معروف و نهی از منکر" ارسال میشود، بگو مگوهای تازهای را در جامعه پدید آورده است. فارغ از همهی ناسازگاریهایی که ممکن است این کار با رویههای حقوقی، شرعی، و قانونی داشته باشند، از پیآمدهای اجتماعی و تنشهای خانوادگیای که این پیامکها به دنبال دارند، نمیتوان گذشت. این اندیشه که "گزارش کشف حجاب یک دختر به پدرش ممکن است تاثیری در تغییر سبک پوشش دختر داشته باشد" هیچ سنخیّتی با جامعه کنونی ایران ندارد. اساسا چیزی را که آقایان "امر به معروف و نهی از منکر" نامیده و برایش ستاد درست کردهاند، تنها در صورتی شانسِ اثرگذاری دارد که مبتنی بر درکی اولیه از جامعه باشد. روابط میانفردی خانوادههای ایرانی به گونهای نیست که شما از پدر بخواهید دختر جوان خود را وادار کند تا پوشش خود را تغییر دهد. تعالیم و رویههای متناسب با روزگار سنت در جامعهی جدید عقیم خواهند بود. پدر، همسر، یا برادری که از این دست پیامها دریافت میکند، بر اساس هیچ معیار اخلاقی، قانونی، و شرعی حق ندارد و نمیتواند بیش از یک تذکر خیرخواهانه به دختر، خواهر، و یا همسرش بدهد. البته همین تذکر هم هزاران اما و اگر دارد. این پیامکها ممکن است تنشآفرین و خشونتبار باشد. در جامعهای که تا اندازهای مستعد خشونتهای ناموسی است، این پیامکها میتوانند آتشبیار معرکه باشند و خشونتهای خانوادگی و ناموسی را تشدید کنند. نکنید این کار را! خانوادهها را به جان هم نیاندازید. خانه را به میدان ستیزه و خشم تبدیل نکنید. به قول معروف: "راه اصلاح را بلد نیستید، راه کناره رفتن را که بلدید!"
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۲/۱۵
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ به تازگی در استان اصفهان، ماجرای ارسال پیامک "کشف حجاب" وارد فاز جدیدی شده است: "ارسال پیامک به پدر و یا خانوادهی خانمهایی که کشف حجاب کردهاند." این پیامکها که با امضای "ستاد امر به معروف و نهی از منکر" ارسال میشود، بگو مگوهای تازهای را در جامعه پدید آورده است. فارغ از همهی ناسازگاریهایی که ممکن است این کار با رویههای حقوقی، شرعی، و قانونی داشته باشند، از پیآمدهای اجتماعی و تنشهای خانوادگیای که این پیامکها به دنبال دارند، نمیتوان گذشت. این اندیشه که "گزارش کشف حجاب یک دختر به پدرش ممکن است تاثیری در تغییر سبک پوشش دختر داشته باشد" هیچ سنخیّتی با جامعه کنونی ایران ندارد. اساسا چیزی را که آقایان "امر به معروف و نهی از منکر" نامیده و برایش ستاد درست کردهاند، تنها در صورتی شانسِ اثرگذاری دارد که مبتنی بر درکی اولیه از جامعه باشد. روابط میانفردی خانوادههای ایرانی به گونهای نیست که شما از پدر بخواهید دختر جوان خود را وادار کند تا پوشش خود را تغییر دهد. تعالیم و رویههای متناسب با روزگار سنت در جامعهی جدید عقیم خواهند بود. پدر، همسر، یا برادری که از این دست پیامها دریافت میکند، بر اساس هیچ معیار اخلاقی، قانونی، و شرعی حق ندارد و نمیتواند بیش از یک تذکر خیرخواهانه به دختر، خواهر، و یا همسرش بدهد. البته همین تذکر هم هزاران اما و اگر دارد. این پیامکها ممکن است تنشآفرین و خشونتبار باشد. در جامعهای که تا اندازهای مستعد خشونتهای ناموسی است، این پیامکها میتوانند آتشبیار معرکه باشند و خشونتهای خانوادگی و ناموسی را تشدید کنند. نکنید این کار را! خانوادهها را به جان هم نیاندازید. خانه را به میدان ستیزه و خشم تبدیل نکنید. به قول معروف: "راه اصلاح را بلد نیستید، راه کناره رفتن را که بلدید!"
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۲/۱۵
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹آبادان، فاحشهخانه نبود. بیژن جان!
✅ روزی که بیژن عبدالکریمی خود را با علی دایی، علی کریمی، و علی پروین مقایسه کرد و با تلخی گفت "این مملکت بدون عبدالکریمی میتواند مملکت باشد ولی بدون این فوتبالیستها خیر" در دلم تحسینش کردم. احساس کردم از طرد شدگی به تنگ آمده است و دلش به حال فلسفه و علم و سرمایهی اجتماعی عالمان علوم انسانی میسوزد. البته آن روز کریمی و بویژه دایی محبوبیت امروزشان را نداشتند و ممکن است خیلیها چون من، با عبدالکریمی همدلی کرده و برایش کف زده باشند. با این همه، عبدالکریمی امروز، بیژن آن سالها نیست. خیلیها را ناامید کرده است. مثل فلسفهخواندهها سنجیده سخن نمیگوید. آنقدر در لابلای کلماتش ایدئولوژی پخش و پلا شده است که همدلی کردن با او سخت شده است؛ بر عکسِ علی دایی که مردم به جانش قسم میخورند. سخت است فلسفه بخوانی و هایدگر را تدریس کنی و تا این اندازه غیر حکیمانه و ایدئولوژیک سخن بگویی. میدانم که دستکم خودش میفهمد من چه میگویم. سخت و بلکه به دور از انصاف است برای دفاع یک چیز، چشم را بر واقعیّت ببندی و بگویی "زمان شاه، آبادان فاحشهخانهی آمریکاییها بوده است." این حرف را همان فوتبالیستها هم احتیاط میکنند و نمیگویند. شرمشان میآید. تا چه رسد به یک مدرس فلسفه. او چرا باید برای دفاع از چیزی که درست میداند، به فرض این که درست باشد، هر حرفی را بزند؟ بله حق با بیژن است! این مملکت بدون فلسفه هم میتواند مملکت باشد؛ زیرا فلسفه خواندههایش فیلسوفانه حرف نمیزنند؛ فیلسوفانه رفتار نمیکنند. به جای تن دادن به قواعد بازی علم و مراقبت از سرمایهی اجتماعی فلسفه، میروند در یک برنامهی تلویزیونی و کنار یامینپور مینشینند تا دکلمهخوانی شرکتکنندگان را داوری کنند. اندیشمندی که نگران سرمایهی فلسفه و فیلسوفان در جامعهی خویش است، در گام نخست باید سنجیده سخن بگوید و سخته رفتار کند و پس از آن نشان دهد که علم و فلسفه اسباب رهایی آدمها از قید و بند وارونگی، تقلید کورکورانه، و دروغاند. هیچ فلسفهای ستایشگر نیست. هیچ جامعهشناسی نمیتواند توجیهکنندهی نابسامانیهای اجتماعی باشد. فلسفه اگر به مردم نگاه نکند و مسالهی آنها را تبیین نکند، مردم هم به آن نگاه نخواهند کرد. پنتهاوس که سهل است، گوشهی خیابان هم جایش نمیدهند.
دوست بیژن عبدالکریمی
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۲/۲۱
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ روزی که بیژن عبدالکریمی خود را با علی دایی، علی کریمی، و علی پروین مقایسه کرد و با تلخی گفت "این مملکت بدون عبدالکریمی میتواند مملکت باشد ولی بدون این فوتبالیستها خیر" در دلم تحسینش کردم. احساس کردم از طرد شدگی به تنگ آمده است و دلش به حال فلسفه و علم و سرمایهی اجتماعی عالمان علوم انسانی میسوزد. البته آن روز کریمی و بویژه دایی محبوبیت امروزشان را نداشتند و ممکن است خیلیها چون من، با عبدالکریمی همدلی کرده و برایش کف زده باشند. با این همه، عبدالکریمی امروز، بیژن آن سالها نیست. خیلیها را ناامید کرده است. مثل فلسفهخواندهها سنجیده سخن نمیگوید. آنقدر در لابلای کلماتش ایدئولوژی پخش و پلا شده است که همدلی کردن با او سخت شده است؛ بر عکسِ علی دایی که مردم به جانش قسم میخورند. سخت است فلسفه بخوانی و هایدگر را تدریس کنی و تا این اندازه غیر حکیمانه و ایدئولوژیک سخن بگویی. میدانم که دستکم خودش میفهمد من چه میگویم. سخت و بلکه به دور از انصاف است برای دفاع یک چیز، چشم را بر واقعیّت ببندی و بگویی "زمان شاه، آبادان فاحشهخانهی آمریکاییها بوده است." این حرف را همان فوتبالیستها هم احتیاط میکنند و نمیگویند. شرمشان میآید. تا چه رسد به یک مدرس فلسفه. او چرا باید برای دفاع از چیزی که درست میداند، به فرض این که درست باشد، هر حرفی را بزند؟ بله حق با بیژن است! این مملکت بدون فلسفه هم میتواند مملکت باشد؛ زیرا فلسفه خواندههایش فیلسوفانه حرف نمیزنند؛ فیلسوفانه رفتار نمیکنند. به جای تن دادن به قواعد بازی علم و مراقبت از سرمایهی اجتماعی فلسفه، میروند در یک برنامهی تلویزیونی و کنار یامینپور مینشینند تا دکلمهخوانی شرکتکنندگان را داوری کنند. اندیشمندی که نگران سرمایهی فلسفه و فیلسوفان در جامعهی خویش است، در گام نخست باید سنجیده سخن بگوید و سخته رفتار کند و پس از آن نشان دهد که علم و فلسفه اسباب رهایی آدمها از قید و بند وارونگی، تقلید کورکورانه، و دروغاند. هیچ فلسفهای ستایشگر نیست. هیچ جامعهشناسی نمیتواند توجیهکنندهی نابسامانیهای اجتماعی باشد. فلسفه اگر به مردم نگاه نکند و مسالهی آنها را تبیین نکند، مردم هم به آن نگاه نخواهند کرد. پنتهاوس که سهل است، گوشهی خیابان هم جایش نمیدهند.
دوست بیژن عبدالکریمی
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۲/۲۱
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹کتابها برای کی نوشته میشوند؟
✅ امروز بعد از چهار ساعت تدریس خستهکننده، خودم را به مصلی رساندم. بیش از هر چیز خلوتی نمایشگاه به چشمم آمد. بسیاری از غرفهها بدون بازدیدکننده بود، درست مثل بوفههای موقتی غذا و کافههای سیّار وسط حیاط مصلی که صاحبانشان دست زیر چانه به انتظار مشتری بودند. این وضعیِت به چشم غرفهداران هم آمده بود. برخی از آنها میگفتند از صبح تا حالا پنج کتاب هم نفروختهاند. جلوی نشر چشمه، هرمس، ثالث، معاصر، و یکی دو انتشاراتی خوشنام و مشهور کمی شلوغتر بود؛ ولی آنجا هم کسی دل و دماغ خریدن نداشت. با این اوضاع اقتصادی و درآمد اندک قشر فرهنگی، کمتر کسی رغبت میکرد دستبه جیب شود. سری به غرفهی انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب زدم. خانم دکتر #نوری_صفت، دبیر علمی #دین_آنلاین منتظر نشسته بود تا با هم در بارهی کتاب "مرگ و معنای زندگی" که پارسال منتشر شده بود، گفتگو کنیم. این گفتگو در میان همهمهی اطراف از طریق صفحه اینستاگرام دینآنلاین به صورت زنده پخش میشد. تلاش کردم گزارشی از محتوای کتاب ارایه کنم. پس از آن با آقای محمدی شجاعی، مدیر زحمتکش انتشارات و کتابخانهی تخصصی دانشگاه ادیان گپی زدیم. او هم میگفت که نمایشگاه، امروز خیلی خلوت است. تازههای نشر دانشگاه را مرور کردم. کتابهای بهنسبت خوبی درمیانشان بود. از دوستان خداحافظی کرده و در سالن ناشران عمومی و دانشگاهی چرخی زدم. راستش را بخواهید، کتاب دندانگیری ندیدم. موضوع بیشتر کتابها به نظرم تکراری میآمد. علم در کشور ما بیش از آنکه گامی به جلو بردارد، "کاسه به کاسه" میشود. یعنی یک محتوا از یک یا چند کتاب به یک کتاب دیگر منتقل میشود. حرف همان حرف است با عنوانی متفاوت. دوباره به حیاط برگشتم. همچنان خلوت بود. چند نفری به صورت پراکنده نشسته بودند و داشتند خستگی در میکردند. بعضیها هم مشغول عکس گرفتن بودند؛ احتمالا برای پیج اینستاگرامشان. از به اصطلاح نسلزدها خبری نبود. آنها بیشتر در اینستاگرام مشغولند و وبگردی میکنند. شاید هم با نمایشگاه قهر کردهاند. احتمالا پیش خودشان میگویند علاقهمندیهای ما کی برای مسئولان مهم بوده است که حالا و در نمایشگاه مهم باشد. من این شانس را داشتهام که در نمایشگاههای کتاب زیادی در داخل و خارج شرکت کنم. کمتر این حال غمانگیز را دیده بودم. همین نمایشگاه در سالهای نخستش چنان پرشور بود که تا چند ماه فضای فکری جامعه را درگیر میکرد. شوربختانه، مطالعه در کشور ما رونق چندانی ندارد. درست است که کتاب گران است و درآمد مردم پایین و مشکلات آنها را قاعدهی هرم مازلو نگه داشته است؛ ولی گمان میکنم بخشی از این مشکل به موضوع کتابها بر میگردد. کتابی که انسان را نخواند، توسط انسان خوانده نخواهد شد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۲/۲۱
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ امروز بعد از چهار ساعت تدریس خستهکننده، خودم را به مصلی رساندم. بیش از هر چیز خلوتی نمایشگاه به چشمم آمد. بسیاری از غرفهها بدون بازدیدکننده بود، درست مثل بوفههای موقتی غذا و کافههای سیّار وسط حیاط مصلی که صاحبانشان دست زیر چانه به انتظار مشتری بودند. این وضعیِت به چشم غرفهداران هم آمده بود. برخی از آنها میگفتند از صبح تا حالا پنج کتاب هم نفروختهاند. جلوی نشر چشمه، هرمس، ثالث، معاصر، و یکی دو انتشاراتی خوشنام و مشهور کمی شلوغتر بود؛ ولی آنجا هم کسی دل و دماغ خریدن نداشت. با این اوضاع اقتصادی و درآمد اندک قشر فرهنگی، کمتر کسی رغبت میکرد دستبه جیب شود. سری به غرفهی انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب زدم. خانم دکتر #نوری_صفت، دبیر علمی #دین_آنلاین منتظر نشسته بود تا با هم در بارهی کتاب "مرگ و معنای زندگی" که پارسال منتشر شده بود، گفتگو کنیم. این گفتگو در میان همهمهی اطراف از طریق صفحه اینستاگرام دینآنلاین به صورت زنده پخش میشد. تلاش کردم گزارشی از محتوای کتاب ارایه کنم. پس از آن با آقای محمدی شجاعی، مدیر زحمتکش انتشارات و کتابخانهی تخصصی دانشگاه ادیان گپی زدیم. او هم میگفت که نمایشگاه، امروز خیلی خلوت است. تازههای نشر دانشگاه را مرور کردم. کتابهای بهنسبت خوبی درمیانشان بود. از دوستان خداحافظی کرده و در سالن ناشران عمومی و دانشگاهی چرخی زدم. راستش را بخواهید، کتاب دندانگیری ندیدم. موضوع بیشتر کتابها به نظرم تکراری میآمد. علم در کشور ما بیش از آنکه گامی به جلو بردارد، "کاسه به کاسه" میشود. یعنی یک محتوا از یک یا چند کتاب به یک کتاب دیگر منتقل میشود. حرف همان حرف است با عنوانی متفاوت. دوباره به حیاط برگشتم. همچنان خلوت بود. چند نفری به صورت پراکنده نشسته بودند و داشتند خستگی در میکردند. بعضیها هم مشغول عکس گرفتن بودند؛ احتمالا برای پیج اینستاگرامشان. از به اصطلاح نسلزدها خبری نبود. آنها بیشتر در اینستاگرام مشغولند و وبگردی میکنند. شاید هم با نمایشگاه قهر کردهاند. احتمالا پیش خودشان میگویند علاقهمندیهای ما کی برای مسئولان مهم بوده است که حالا و در نمایشگاه مهم باشد. من این شانس را داشتهام که در نمایشگاههای کتاب زیادی در داخل و خارج شرکت کنم. کمتر این حال غمانگیز را دیده بودم. همین نمایشگاه در سالهای نخستش چنان پرشور بود که تا چند ماه فضای فکری جامعه را درگیر میکرد. شوربختانه، مطالعه در کشور ما رونق چندانی ندارد. درست است که کتاب گران است و درآمد مردم پایین و مشکلات آنها را قاعدهی هرم مازلو نگه داشته است؛ ولی گمان میکنم بخشی از این مشکل به موضوع کتابها بر میگردد. کتابی که انسان را نخواند، توسط انسان خوانده نخواهد شد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۲/۲۱
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹همهتون دکتر شدید!
✅ ... از جلسه بیرون آمدم. وقتی میآمدم دور و بر محل جلسه، جایی برای پارک ماشین گیر نیاورده و ماشین را کمی دورتر پارک کردم. صفاییه است دیگر، همیشه شلوغ و پرترافیک. حالا بعد از یک جلسهی مفصل، باید زیر آفتاب دویست سیصد متری پیاده بروم تا به ماشین برسم. هوا قدری گرم بود، جوری که عبایم را درآورده و زیر بغلم گذاشتم. همینطور که به سمت ماشین در حرکت بودم کسی از پشت سر صدا زد "آقای دکتر، کجا میری؟" صدایش آشنا نبود. به همین دلیل نماندم و به راهم ادامه دادم. چند بار با صدایی بلندتر تکرار کرد. دیگر مطمئن شده بودم که با من است. ایستادم و سرم را برگرداندم ببینم کیست؟ مردی جاافتاده و شیرین عقل که شکلک دار میآورد میخندید. بیمحلی کردم و به راهم ادامه دادم. اما او کوتاه نمیآمد و پشت سر هم همان جمله را تکرار میکرد. امیدوار بودم دست بردارد و تعقیبم نکند، ولی از صدایش که هر لحظه نزدیکتر میشد، معلوم بود که دارد پشت سرم راه میرود. پای ماشین، خودش را به من رساند و به شانهام زد. راستش را بخواهید، هم ترسیده بودم و هم کمی چندشم میآمد. تند تند کیف، عمامه، و عبا را گذاشتم روی صندلی عقب و در جلو را باز کردم که سوار شوم. پیله کرده بود و با همان شکلکها و خنده میپرسید: " کجا میری آقای دکتر؟" هر جوری بود نشستم پشت پشت فرمان و ماشین را روشن کردم. ته دلم مانده بود که این بابا از کجا میداند من دکتر هستم. شیشه را کمی پایین کشیدم. یک ده هزارتومانی گرفتم طرفش و پرسیدم: " حالا از کجا میدونی من دکترم؟" زبانش را بیرون کشید و در میان قهقه گفت "همه شما روحانیها دکتر شدید." بعد هم پشت سر هم قهقه زد و رفت!
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۲/۲۲
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ ... از جلسه بیرون آمدم. وقتی میآمدم دور و بر محل جلسه، جایی برای پارک ماشین گیر نیاورده و ماشین را کمی دورتر پارک کردم. صفاییه است دیگر، همیشه شلوغ و پرترافیک. حالا بعد از یک جلسهی مفصل، باید زیر آفتاب دویست سیصد متری پیاده بروم تا به ماشین برسم. هوا قدری گرم بود، جوری که عبایم را درآورده و زیر بغلم گذاشتم. همینطور که به سمت ماشین در حرکت بودم کسی از پشت سر صدا زد "آقای دکتر، کجا میری؟" صدایش آشنا نبود. به همین دلیل نماندم و به راهم ادامه دادم. چند بار با صدایی بلندتر تکرار کرد. دیگر مطمئن شده بودم که با من است. ایستادم و سرم را برگرداندم ببینم کیست؟ مردی جاافتاده و شیرین عقل که شکلک دار میآورد میخندید. بیمحلی کردم و به راهم ادامه دادم. اما او کوتاه نمیآمد و پشت سر هم همان جمله را تکرار میکرد. امیدوار بودم دست بردارد و تعقیبم نکند، ولی از صدایش که هر لحظه نزدیکتر میشد، معلوم بود که دارد پشت سرم راه میرود. پای ماشین، خودش را به من رساند و به شانهام زد. راستش را بخواهید، هم ترسیده بودم و هم کمی چندشم میآمد. تند تند کیف، عمامه، و عبا را گذاشتم روی صندلی عقب و در جلو را باز کردم که سوار شوم. پیله کرده بود و با همان شکلکها و خنده میپرسید: " کجا میری آقای دکتر؟" هر جوری بود نشستم پشت پشت فرمان و ماشین را روشن کردم. ته دلم مانده بود که این بابا از کجا میداند من دکتر هستم. شیشه را کمی پایین کشیدم. یک ده هزارتومانی گرفتم طرفش و پرسیدم: " حالا از کجا میدونی من دکترم؟" زبانش را بیرون کشید و در میان قهقه گفت "همه شما روحانیها دکتر شدید." بعد هم پشت سر هم قهقه زد و رفت!
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۲/۲۲
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹سادهسازی امر اخلاق
✅ دیروز در یک جلسه کاری، یکی از حاضران در ستایش اخلاق استاد خود میگفت: "او همیشه در سلام کردن به دیگران پیشقدم بود." همانجا به ذهنام رسید که: "این چه فضیلتی است آخر؟ پیشقدم شدن در سلام میتواند نشانهی تواضع و فروتنی باشد، ولی شما چرا فکر میکنید تقدم در سلام میتواند فضیلت ماندگار استادتان باشد؟" یاد یکی از همکارانم افتادم که هر از چندی، و وقتی که من سخت مشغول مطالعه و نوشتن هستم، در میزند و میگوید: "کاری نداشتم. فقط خواستم سلام کنم." بعد که میرود من چند دقیقه باید فکر کنم تا سر نخ مطالعه به دستم بیاید. امروز هم در جلسهای دیگر، کسی در ستایش استادش که تازه درگذشته و البته انسان بسیار شریفی بود(خدا رحمتش کند) میگفت: " او بسیار متشرع بود؛ به گونهای که اجازه نمیداد همسرش به بهانهی آوردن اسباب پذیرایی، به جمع مردان وارد شده و با آنها احوالپرسی کند. خودش میرفت و مثلا چای را میگرفت و میآورد." به راستی جامعهی امروز برای این کارها، در مقایسه با رفتاری چون همدلی کردن، گرهگشایی از مشکلات دیگران، دفاع از حقوقشان، و تلاش برای کاهش رنج آنها، تا چه اندازه اهمیت قائل است؟ این توصیفها نشانهی سادهسازی امر اخلاق در جامعهی ماست. در حالی که تصمیمهای اخلاقی در جهان پیچیدهی امروز کاری بسیار دشوارند، هنوز برخیها گمان میبرند که میتوانند با چند مثال پیشپا افتاده و چند نصیحت که بیشتر با جهان گذشته سازگارند، جامعه را به سمت زیستی اخلاقیتر راهنمایی کنند. جهان امروز الگوهای اخلاقیاش را از میان کسانی بر میگزیند که بیشتر دستگیری و گرهگشایی میکنند، نه کسانی که سیر و سلوک قدسی دارند. سیر و سلوک معنوی افراد، گرچه بسیار خوب، دوستداشتنی، و پسندیده است، ولی امروزه معیارهای دیگری برای سرمشقهای اخلاقی وجود دارد. امر اخلاق در روزگار ما وقتی ستایشبرانگیز است که به کاهش رنج، معناداری زندگی، رهایی از ظلم و تبعیض، امنیت روانی، اعتماد عمومی، شادی و رضایتمندی از زندگی منجر شود. سلام کردن خوب است و فضیلت، دعا کردن نیز، نمازشب خواندن نیز، رعایت حجاب نیز، و انگشتر عقیق به دست کردن هم؛ با این همه، جهانی که ما در آن زندگی میکنیم به اخلاق پیچیدهتر نگاه میکند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۲/۲۳
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ دیروز در یک جلسه کاری، یکی از حاضران در ستایش اخلاق استاد خود میگفت: "او همیشه در سلام کردن به دیگران پیشقدم بود." همانجا به ذهنام رسید که: "این چه فضیلتی است آخر؟ پیشقدم شدن در سلام میتواند نشانهی تواضع و فروتنی باشد، ولی شما چرا فکر میکنید تقدم در سلام میتواند فضیلت ماندگار استادتان باشد؟" یاد یکی از همکارانم افتادم که هر از چندی، و وقتی که من سخت مشغول مطالعه و نوشتن هستم، در میزند و میگوید: "کاری نداشتم. فقط خواستم سلام کنم." بعد که میرود من چند دقیقه باید فکر کنم تا سر نخ مطالعه به دستم بیاید. امروز هم در جلسهای دیگر، کسی در ستایش استادش که تازه درگذشته و البته انسان بسیار شریفی بود(خدا رحمتش کند) میگفت: " او بسیار متشرع بود؛ به گونهای که اجازه نمیداد همسرش به بهانهی آوردن اسباب پذیرایی، به جمع مردان وارد شده و با آنها احوالپرسی کند. خودش میرفت و مثلا چای را میگرفت و میآورد." به راستی جامعهی امروز برای این کارها، در مقایسه با رفتاری چون همدلی کردن، گرهگشایی از مشکلات دیگران، دفاع از حقوقشان، و تلاش برای کاهش رنج آنها، تا چه اندازه اهمیت قائل است؟ این توصیفها نشانهی سادهسازی امر اخلاق در جامعهی ماست. در حالی که تصمیمهای اخلاقی در جهان پیچیدهی امروز کاری بسیار دشوارند، هنوز برخیها گمان میبرند که میتوانند با چند مثال پیشپا افتاده و چند نصیحت که بیشتر با جهان گذشته سازگارند، جامعه را به سمت زیستی اخلاقیتر راهنمایی کنند. جهان امروز الگوهای اخلاقیاش را از میان کسانی بر میگزیند که بیشتر دستگیری و گرهگشایی میکنند، نه کسانی که سیر و سلوک قدسی دارند. سیر و سلوک معنوی افراد، گرچه بسیار خوب، دوستداشتنی، و پسندیده است، ولی امروزه معیارهای دیگری برای سرمشقهای اخلاقی وجود دارد. امر اخلاق در روزگار ما وقتی ستایشبرانگیز است که به کاهش رنج، معناداری زندگی، رهایی از ظلم و تبعیض، امنیت روانی، اعتماد عمومی، شادی و رضایتمندی از زندگی منجر شود. سلام کردن خوب است و فضیلت، دعا کردن نیز، نمازشب خواندن نیز، رعایت حجاب نیز، و انگشتر عقیق به دست کردن هم؛ با این همه، جهانی که ما در آن زندگی میکنیم به اخلاق پیچیدهتر نگاه میکند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۲/۲۳
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹 حجاب شریعت
✅ عیسی در مشاجره با فریسیان(روحانیهای متعصب و شریعتمدار یهودی) به آنها میگفت شریعت، مقدس است و روحانی و کمترین حکم آن نباید نقض شود؛ ولی شریعت کفِ خواست خدا از انسانهاست. به این معنا که تعهد به انجام احکام شرعی نقطهی آغاز دینداریست و نه همهی آن؛ نصاب ایمان است و نه کمال آن. از نگاه عیسی مسیح، چیزهای بزرگتر، مهمتر، و مطلوبتری چون "رحمت"، "عدالت"، "انصاف"، و "نوعدوستی" وجود دارند که اساس ایمان را تشکیل میدهد. چیزهایی که اساسا، شریعت راهی برای رسیدن به آنها معرفی میشود. کسانی که به احکام شرعی تن میدهند ولی از این فضایل خالی هستند، ریاکارانی هستند که "پشه را صافی میکنند ولی شتر را میبلعند"، "دغلبازانی هستند که چون گورهای سفيدشده میمانند، ظاهرشان آراسته است و درونشان پر است از آلودگی و تعفن،" "پیالههایی هستند که درونشان نشسته و کثیف است ولی بیرون پاکیزهای دارند." مشاجرهی عیسی با فریسیان یک بگو مگوی پیوسته و کِشدار است میان کسانی که شریعت را جای همه چیز مینشانند و کسانی که معتقدند اطاعتِ ماشینوار از شریعت، جز ریاکاری و تزویر خاصیتی ندارد. کسانی که اخلاق و رستگاری را با شریعت میسنجند و کسانی که اخلاق را معیار قبولی شریعت میدانند. کسانی که میگویند نماز، روزه، و قربانی به خودی خود رستگاریبخشاند و کسانی که میگویند شریعت را باید در ترازوی اخلاق و انصاف سنجید و شریعت اگر جای انصاف، عدالت، نوعدوستی، مهربانی را بگیرد چیزی جز یک "حجاب مقدس" نیست. این یک مشاجرهی همیشگی و زنده است. مشاجرهای که همین حالا هم در خیابان جریان دارد. در سنت اسلامی نشانههای زیادی از همدلی با گروه دوم وجود دارد. "نمازخوانهایی که پیامبر آنها را لیس منا" معرفی میکند؛ و یا "حاجیانی که امام صادق دعاخواندنشان را همهمه" میداند و "روزهدارانی که امام علی روزهداریشان را گرسنگی و تشنگی" معرفی میکند، کسانی هستند که شریعت به آنها در رسیدن به فضیلتهای اخلاقی(پرهیز از منکرات) کمکی نکرده است. آنها به اسم نماز، خم و راست شدند، ولی عادل نشدند؛ به بهانهی روزهداری تشنگی کشیدند ولی به فضیلت تقوی آراسته نشدند. آنها با هر آیهای که تلاوت کردند، از خود و خدا دورتر شدند.
مهراب صادقنبا
۱۴۰۴/۲/۲۶
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ عیسی در مشاجره با فریسیان(روحانیهای متعصب و شریعتمدار یهودی) به آنها میگفت شریعت، مقدس است و روحانی و کمترین حکم آن نباید نقض شود؛ ولی شریعت کفِ خواست خدا از انسانهاست. به این معنا که تعهد به انجام احکام شرعی نقطهی آغاز دینداریست و نه همهی آن؛ نصاب ایمان است و نه کمال آن. از نگاه عیسی مسیح، چیزهای بزرگتر، مهمتر، و مطلوبتری چون "رحمت"، "عدالت"، "انصاف"، و "نوعدوستی" وجود دارند که اساس ایمان را تشکیل میدهد. چیزهایی که اساسا، شریعت راهی برای رسیدن به آنها معرفی میشود. کسانی که به احکام شرعی تن میدهند ولی از این فضایل خالی هستند، ریاکارانی هستند که "پشه را صافی میکنند ولی شتر را میبلعند"، "دغلبازانی هستند که چون گورهای سفيدشده میمانند، ظاهرشان آراسته است و درونشان پر است از آلودگی و تعفن،" "پیالههایی هستند که درونشان نشسته و کثیف است ولی بیرون پاکیزهای دارند." مشاجرهی عیسی با فریسیان یک بگو مگوی پیوسته و کِشدار است میان کسانی که شریعت را جای همه چیز مینشانند و کسانی که معتقدند اطاعتِ ماشینوار از شریعت، جز ریاکاری و تزویر خاصیتی ندارد. کسانی که اخلاق و رستگاری را با شریعت میسنجند و کسانی که اخلاق را معیار قبولی شریعت میدانند. کسانی که میگویند نماز، روزه، و قربانی به خودی خود رستگاریبخشاند و کسانی که میگویند شریعت را باید در ترازوی اخلاق و انصاف سنجید و شریعت اگر جای انصاف، عدالت، نوعدوستی، مهربانی را بگیرد چیزی جز یک "حجاب مقدس" نیست. این یک مشاجرهی همیشگی و زنده است. مشاجرهای که همین حالا هم در خیابان جریان دارد. در سنت اسلامی نشانههای زیادی از همدلی با گروه دوم وجود دارد. "نمازخوانهایی که پیامبر آنها را لیس منا" معرفی میکند؛ و یا "حاجیانی که امام صادق دعاخواندنشان را همهمه" میداند و "روزهدارانی که امام علی روزهداریشان را گرسنگی و تشنگی" معرفی میکند، کسانی هستند که شریعت به آنها در رسیدن به فضیلتهای اخلاقی(پرهیز از منکرات) کمکی نکرده است. آنها به اسم نماز، خم و راست شدند، ولی عادل نشدند؛ به بهانهی روزهداری تشنگی کشیدند ولی به فضیلت تقوی آراسته نشدند. آنها با هر آیهای که تلاوت کردند، از خود و خدا دورتر شدند.
مهراب صادقنبا
۱۴۰۴/۲/۲۶
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹حوزههای علمیه: از تحریم میکروفون تا هوش مصنوعی!
✅ این روزها در گوشه و کنار حوزههای علمیه سخن از هوش مصنوعی است. جلسههای مختلف و همایشهای رنگارنگ برگزار میشود تا بلکه حوزه بتواند از زیر و بم این هیولای عصر ارتباطات سر در بیاورد. ته همهی این همایشها و گفتگوها یک چیز است: ترس! حوزویان میخواهند بدانند "چطور میشود هوش مصنوعی را رام کرد." این گونهی از نگرانی اولین بار نیست که برای مرجعیتهای دینی و فرهنگی پدید میآید. با ورود به عصر روشنگری، نهادهای مذهبی به هر پدیدهی نوظهوری با بدبینی نگاه میکردند. از پیدایش علوم انسانی بگیر تا صنعت چاپ و اینترنت. با این همه، پس از مدتی کِش و قوس، نهادهای دینی با یافتههای جدید کنار میآمدند و گاه همدلی میکردند. نمونهاش مسیریست که حوزههای علمیهای از ترس و تحریم میکروفون تا برگزاری درسهای آنلاین و مجازی پیمودند. حوزهای که یک روز با بلندگو مشکل داشت، امروزه سایت و خبرگزاری دارد. ماجرای هوش مصنوعی نیز چیزی شبیه همین ماجراهاست؛ مدتی ترس و انکار، و پس از آن خویشی و بهرهبرداری. ترسِ امروز از هوش مصنوعی، چندی بعد جای خودش را به یک همکاری خواهد داد. حوزویان الگوریتمهای هوش مصنوعی را یاد خواهند گرفت و از ارتباط انسان_ماشین بهره خواهند جست. درست همانطور که وقتی اینترنت وارد کشور شد، ابتدا با ترس و تردید نگاهش کردند، ولی بعد با ایجاد مرکز تحقیقات کامپیوتری به استقبالش رفتند و اینترنتِ Dial-up را با کارتهای اعتباری به خانههای طلاب کشاندند. من به این ترس احترام میگذارم. فکر میکنم این ترس سبب میشود تا حوزههای علمیه در خود و نسبتشان با جهان ارتباطات بازاندیشی کنند. این بازاندیشی زمینهی رشد خواهد شد. همانگونه که بلندگو، آب لولهکشی، و اینترنت شد. البته یقین دارم حوزههای علمیه باید در اندیشهی نوعی دیگر از آتوریته باشد. هوش مصنوعی، به همان میزان که خلاقیت فرهنگی و اخلاقی انسانها را بالا میبرد، اقتدار مرجعیِتهای سنتی را به چالش میکشد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۳/۴
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ این روزها در گوشه و کنار حوزههای علمیه سخن از هوش مصنوعی است. جلسههای مختلف و همایشهای رنگارنگ برگزار میشود تا بلکه حوزه بتواند از زیر و بم این هیولای عصر ارتباطات سر در بیاورد. ته همهی این همایشها و گفتگوها یک چیز است: ترس! حوزویان میخواهند بدانند "چطور میشود هوش مصنوعی را رام کرد." این گونهی از نگرانی اولین بار نیست که برای مرجعیتهای دینی و فرهنگی پدید میآید. با ورود به عصر روشنگری، نهادهای مذهبی به هر پدیدهی نوظهوری با بدبینی نگاه میکردند. از پیدایش علوم انسانی بگیر تا صنعت چاپ و اینترنت. با این همه، پس از مدتی کِش و قوس، نهادهای دینی با یافتههای جدید کنار میآمدند و گاه همدلی میکردند. نمونهاش مسیریست که حوزههای علمیهای از ترس و تحریم میکروفون تا برگزاری درسهای آنلاین و مجازی پیمودند. حوزهای که یک روز با بلندگو مشکل داشت، امروزه سایت و خبرگزاری دارد. ماجرای هوش مصنوعی نیز چیزی شبیه همین ماجراهاست؛ مدتی ترس و انکار، و پس از آن خویشی و بهرهبرداری. ترسِ امروز از هوش مصنوعی، چندی بعد جای خودش را به یک همکاری خواهد داد. حوزویان الگوریتمهای هوش مصنوعی را یاد خواهند گرفت و از ارتباط انسان_ماشین بهره خواهند جست. درست همانطور که وقتی اینترنت وارد کشور شد، ابتدا با ترس و تردید نگاهش کردند، ولی بعد با ایجاد مرکز تحقیقات کامپیوتری به استقبالش رفتند و اینترنتِ Dial-up را با کارتهای اعتباری به خانههای طلاب کشاندند. من به این ترس احترام میگذارم. فکر میکنم این ترس سبب میشود تا حوزههای علمیه در خود و نسبتشان با جهان ارتباطات بازاندیشی کنند. این بازاندیشی زمینهی رشد خواهد شد. همانگونه که بلندگو، آب لولهکشی، و اینترنت شد. البته یقین دارم حوزههای علمیه باید در اندیشهی نوعی دیگر از آتوریته باشد. هوش مصنوعی، به همان میزان که خلاقیت فرهنگی و اخلاقی انسانها را بالا میبرد، اقتدار مرجعیِتهای سنتی را به چالش میکشد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۳/۴
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ "تقصیر سنگین" شیخ محفل
✅ یکی دو روز است که فضای رسانهای کشور و برخی از شبکههای غیر ایرانی، پر شده است از خبر دستگیری شیخِ برنامهی تلویزیونی محفل در عربستان. برخی او را نادان، برخی قهرمان، و برخی جاسوس میخوانند و برخی دیگر پیآمدهای احتمالی کاری که او کرده است را تحلیل میکنند. گذشته از همهی این تحلیلها، سخنان او هیچ نکتهی سودمندِ قابل توجهی نداشت. چیز تازه و یا حرف نگفتهای که لازم بود گفته شود، در کلام او نبود. چیزی که او گفت، به این همه هیاهو و دردسر برای کشور، بعثه و حاجیها نمیارزید. نشان دادن فقر دموکراسی در عربستان و آزمودن شرطهها آن دیار هم نیازمند این همه هزینهتراشی نبود. قاسمیان، به قول جامعهشناسان جرم، «تقصیر سنگین" یا "خطای فاحشی" مرتکب شده است. عملی که مازوها در کتاب "دروس حقوق مدنی" در تعریف آن میگویند: "تقصیر سنگین" عمدی و ارادی نیست، ولی سخت فاحش است؛ یعنی مرتکب آن، ایراد ضرر یا عدم اجرای قرارداد را نخواسته، ولی چنان رفتار کرده که گویی آن را خواسته است. به عبارت دیگر، تقصیر سنگین رفتاری است که مظهر عدم مهارت یا غفلت شدید در حدی شگفت است. نه قصد اضرار وجود دارد و نه خباثت؛ ولی بیمبالاتی به حدی است که گویا عمل عمداً انجام شده است. تقصیر سنگین معمولاً، به دلیل دشواری در اثبات، در حکم تقصیر عمدی تلقی میشود، زیرا اگر چنین نباشد، ممکن است فردی عمداً قراردادی را نقض کند ولی به دلیل دشواری اثبات عمد، از مسئولیت کاری که کرده است معاف شود. تقصیر سنگین، معمولا ناشی از جهل، بیمبالاتی، بیتوجهی به اموری که کمهوشترین آدمها هم به آنها توجه دارند، و نیز علاقهی شدید به دیده شدن و سرتیتری روزنامههاست. علاقهی به دیگری بودن و انگشتنما شدن. معلوم نیست جمهوری اسلامی برای آزادی شیخ محفلی چه امتیازاتی خواهد داد؛ ولی امیدوارم این ماجرا درس عبرتی باشد برای دستاندرکاران فرهنگ و سیاست که از این پس، کسانی را میداندار فرهنگ و سیاست کنند که از نصاب هوش اجتماعی برخوردار باشند. وفادارانی که از این نصاب برخوردار نباشند، جز دردسر چیزی ندارند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۳/۶
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ یکی دو روز است که فضای رسانهای کشور و برخی از شبکههای غیر ایرانی، پر شده است از خبر دستگیری شیخِ برنامهی تلویزیونی محفل در عربستان. برخی او را نادان، برخی قهرمان، و برخی جاسوس میخوانند و برخی دیگر پیآمدهای احتمالی کاری که او کرده است را تحلیل میکنند. گذشته از همهی این تحلیلها، سخنان او هیچ نکتهی سودمندِ قابل توجهی نداشت. چیز تازه و یا حرف نگفتهای که لازم بود گفته شود، در کلام او نبود. چیزی که او گفت، به این همه هیاهو و دردسر برای کشور، بعثه و حاجیها نمیارزید. نشان دادن فقر دموکراسی در عربستان و آزمودن شرطهها آن دیار هم نیازمند این همه هزینهتراشی نبود. قاسمیان، به قول جامعهشناسان جرم، «تقصیر سنگین" یا "خطای فاحشی" مرتکب شده است. عملی که مازوها در کتاب "دروس حقوق مدنی" در تعریف آن میگویند: "تقصیر سنگین" عمدی و ارادی نیست، ولی سخت فاحش است؛ یعنی مرتکب آن، ایراد ضرر یا عدم اجرای قرارداد را نخواسته، ولی چنان رفتار کرده که گویی آن را خواسته است. به عبارت دیگر، تقصیر سنگین رفتاری است که مظهر عدم مهارت یا غفلت شدید در حدی شگفت است. نه قصد اضرار وجود دارد و نه خباثت؛ ولی بیمبالاتی به حدی است که گویا عمل عمداً انجام شده است. تقصیر سنگین معمولاً، به دلیل دشواری در اثبات، در حکم تقصیر عمدی تلقی میشود، زیرا اگر چنین نباشد، ممکن است فردی عمداً قراردادی را نقض کند ولی به دلیل دشواری اثبات عمد، از مسئولیت کاری که کرده است معاف شود. تقصیر سنگین، معمولا ناشی از جهل، بیمبالاتی، بیتوجهی به اموری که کمهوشترین آدمها هم به آنها توجه دارند، و نیز علاقهی شدید به دیده شدن و سرتیتری روزنامههاست. علاقهی به دیگری بودن و انگشتنما شدن. معلوم نیست جمهوری اسلامی برای آزادی شیخ محفلی چه امتیازاتی خواهد داد؛ ولی امیدوارم این ماجرا درس عبرتی باشد برای دستاندرکاران فرهنگ و سیاست که از این پس، کسانی را میداندار فرهنگ و سیاست کنند که از نصاب هوش اجتماعی برخوردار باشند. وفادارانی که از این نصاب برخوردار نباشند، جز دردسر چیزی ندارند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۳/۶
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹 طلبی که دخترها از ما دارند
فاجعهای مرگ الهه حسیننژاد.
✅ روزی که صبح اول وقت، از کلانتری محل تماس گرفتند و گفتند برای پیگیری پروندهی "مزاحمتی که دیشب برای دخترتان پیش آمده، لازم است بیایید اینجا" نزدیک بود سکته کنم. از ماجرا چیزی نمیدانستم. نفیسه چیزی به من نگفته بود. احتمالا نخواسته بود به هم بریزم. به سراغش رفتم و از او پرسیدم " ماجرای دیشب چی بوده؛ چرا نگفتی به من؟" با بغض و گریه پاسخ داد: "نگفتم که اذیت نشی! دیشب در حالی که منتظر اتوبوس بودم، یک راننده پژو جلوی پام توقف کرد و با زور تبلتم رو دزدید وقتی مقاومت کردم من رو کتک زد و روی زمین کشید. پاهام زخمی شدند و کبود". دنیا دور سرم میچرخید. آنقدر به هم ریختم که نفهمیدم چطور خودم رو به کلانتری رساندم. سروان زرین خواست ماجرا را ناچیز نشان دهد و من را آرام کند ولی نتوانست. از او پرسیدم الان اون دزد بیمروت کجاست؟ گفت دستگیرش میکنیم نگران نباش...
از آن روز تا حالا، همین که نفیسهام کمی دیرتر از وقت مقررمان میآید خانه، تمام وجودم میشود نگرانی. تمام وجودم میشود اضطراب. چند بار زنگ میزنم بهش. میروم دم در مینشینم تا بلکه زودتر ببینمش و کمی زودتر آرام شوم. از آن روز تا حالا از پژو خاکستری متنفرم. از ایستگاه اتوبوس هم. هر وقت میفهمم کسی دختری را آزار داده، همان خشم و همان حس و حال در من زنده می شود. از خودم میپرسم پدرش الآن در چه حالیست. مادرش چه احوالی میتواند داشته باشد. چقدر نگراناند الآن. در این چند روز که صحبت از گم شدن الهه بود، همواره حس میکردم دختر من گم شده است، حس کردهام ماجرای نفیسه تکرار شده است.
دخترها را دریابید. آنها از این جامعه خیلی چیزها طلب دارند. بیشتر از همه، دخترها یک احساس امنیت طلبکارند.
دلم تنگ است!
دلم میسوزد
از باغی که میسوزد
نه بیداری
نه دیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته میدارد
چنین آشفتهبازاری...
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۳/۱۵
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
فاجعهای مرگ الهه حسیننژاد.
✅ روزی که صبح اول وقت، از کلانتری محل تماس گرفتند و گفتند برای پیگیری پروندهی "مزاحمتی که دیشب برای دخترتان پیش آمده، لازم است بیایید اینجا" نزدیک بود سکته کنم. از ماجرا چیزی نمیدانستم. نفیسه چیزی به من نگفته بود. احتمالا نخواسته بود به هم بریزم. به سراغش رفتم و از او پرسیدم " ماجرای دیشب چی بوده؛ چرا نگفتی به من؟" با بغض و گریه پاسخ داد: "نگفتم که اذیت نشی! دیشب در حالی که منتظر اتوبوس بودم، یک راننده پژو جلوی پام توقف کرد و با زور تبلتم رو دزدید وقتی مقاومت کردم من رو کتک زد و روی زمین کشید. پاهام زخمی شدند و کبود". دنیا دور سرم میچرخید. آنقدر به هم ریختم که نفهمیدم چطور خودم رو به کلانتری رساندم. سروان زرین خواست ماجرا را ناچیز نشان دهد و من را آرام کند ولی نتوانست. از او پرسیدم الان اون دزد بیمروت کجاست؟ گفت دستگیرش میکنیم نگران نباش...
از آن روز تا حالا، همین که نفیسهام کمی دیرتر از وقت مقررمان میآید خانه، تمام وجودم میشود نگرانی. تمام وجودم میشود اضطراب. چند بار زنگ میزنم بهش. میروم دم در مینشینم تا بلکه زودتر ببینمش و کمی زودتر آرام شوم. از آن روز تا حالا از پژو خاکستری متنفرم. از ایستگاه اتوبوس هم. هر وقت میفهمم کسی دختری را آزار داده، همان خشم و همان حس و حال در من زنده می شود. از خودم میپرسم پدرش الآن در چه حالیست. مادرش چه احوالی میتواند داشته باشد. چقدر نگراناند الآن. در این چند روز که صحبت از گم شدن الهه بود، همواره حس میکردم دختر من گم شده است، حس کردهام ماجرای نفیسه تکرار شده است.
دخترها را دریابید. آنها از این جامعه خیلی چیزها طلب دارند. بیشتر از همه، دخترها یک احساس امنیت طلبکارند.
دلم تنگ است!
دلم میسوزد
از باغی که میسوزد
نه بیداری
نه دیداری
نه دستی از سر یاری
مرا آشفته میدارد
چنین آشفتهبازاری...
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۳/۱۵
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹 آنک ترور و اینک جنگ
✅ شب عید غدیر است و در خیابانهای قم چیزی شبیه جشن، سوگ، و حماسه در جریان است. از یک سوی صدای سرود و موزیکهای شاد میآید و از سوی دیگر صدای مدیحههای حماسی و شعارهای مرگ بر اسراییل. بعید میدانم ملتی در جهان وجود داشته باشد که چون ملت ایران بتواند هنرمندانه وضعیّت مختلف را تجربه، احساس خود را ترکیب کرده و به خیابان بیاورد. امشب بدون هیچ برنامهریزیای جشنهای غدیر ماهیتی اسراییلستیزانهای پیدا کردهاند. این یک توانمندی فرهنگی است که ایرانیها دارند. امروز رژیم صهیونیستی، آنگونه که از درندهخوییاش، انتظار میرفت ددمنشانه به خانههای مسکونی و برخی پایگاههای نظامی و مراکز علمی-پژوهشی حمله کرد و شماری از هموطنانمان را به شهادت رساند. برخی نظامی و برخی دانشمند هستهای و برخی نیز مردمان عادی. شرایط پیچیدهایست و مردم سرد و گرم چشیدهی ایران خوب میدانند چگونه در این شرایط کنار هم باشند و این روزها را پشت سر بگذارند. هرکدام از سردارانی که امروز به شهادت رسیدند یک سرمایهی بزرگ نظامی اجتماعی بود؛ داغ از دست دادنشان سخت است؛ ولی یک جامعه تنها در این موقعیتهای مرزی است که میتواند نشان دهد تا چه اندازه بالغ است و رشید.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۳/۲۳
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ شب عید غدیر است و در خیابانهای قم چیزی شبیه جشن، سوگ، و حماسه در جریان است. از یک سوی صدای سرود و موزیکهای شاد میآید و از سوی دیگر صدای مدیحههای حماسی و شعارهای مرگ بر اسراییل. بعید میدانم ملتی در جهان وجود داشته باشد که چون ملت ایران بتواند هنرمندانه وضعیّت مختلف را تجربه، احساس خود را ترکیب کرده و به خیابان بیاورد. امشب بدون هیچ برنامهریزیای جشنهای غدیر ماهیتی اسراییلستیزانهای پیدا کردهاند. این یک توانمندی فرهنگی است که ایرانیها دارند. امروز رژیم صهیونیستی، آنگونه که از درندهخوییاش، انتظار میرفت ددمنشانه به خانههای مسکونی و برخی پایگاههای نظامی و مراکز علمی-پژوهشی حمله کرد و شماری از هموطنانمان را به شهادت رساند. برخی نظامی و برخی دانشمند هستهای و برخی نیز مردمان عادی. شرایط پیچیدهایست و مردم سرد و گرم چشیدهی ایران خوب میدانند چگونه در این شرایط کنار هم باشند و این روزها را پشت سر بگذارند. هرکدام از سردارانی که امروز به شهادت رسیدند یک سرمایهی بزرگ نظامی اجتماعی بود؛ داغ از دست دادنشان سخت است؛ ولی یک جامعه تنها در این موقعیتهای مرزی است که میتواند نشان دهد تا چه اندازه بالغ است و رشید.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۳/۲۳
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹مفهوم بیتفسیر وطن!
✅ تجاوز دوازدهروزه صهیونیستها به ایران عزیز فعلا تمام شده است. اینکه میگویم فعلا به این دلیل است که از ماهیت تبهکارانه و ددمنشانهی رژیم اسراییل باید هر نوع تجاوزی را انتظار داشت. گذشته از پاسخ افتخارآفرین نیروهای مسلح ما به متجاوزان، همبستگی کمنظیر ایرانیها در مواجهه با شرایط جنگی ستودنی بود. عشق به ایران گروههای مختلفی را به هم پیوند داد. همه چیز به کنار رفت و وطن ماند. از شهرام شبپره و معین بگیرید تا علی دایی و رسول خادم؛ از عبدالکریم سروش و ملیحه محمدی بگیرید تا نفیسه کوهنورد و بهمن کلباسی و سیاوش اردلان، همه و همه به نام وطن گرد هم آمدند و همدلی کردند. در این دوازده روز، همه بجز صدا و سیما یادشان رفت سید محمد خاتمی اصلاحطلب است یا اصولگرا. یادشان رفت صلاحیت لاریجانی در انتخابات ریاستجمهوری تایید شد یا قالیباف. در این دوازده روز "ما" خیلی فربهتر شده بود. بزرگتر از همیشه. وطن مفهوم پُرکِششیست. مسئولیّت میآورد و مراقبت. همکاری میآورد و همصدایی. وطن مثل ترانهی کار است. ترانهای که شالیکاران رشت موقع نشا میخوانند و یا ماهیگیران بوشهر موقع بیرون کشیدن تور از دریا.. انرژی میدهد این مفهوم و هماهنگی میآفریند. وطن پیراهن تن ماست. خیمه امن و باغ وجودمان. وطن مفهوم بیتفسیریست که در آن هیچ اختلافی نداریم. همه معنایش را میفهمیم. خود را در آن سهیم میدانیم و بیدلیل دوستش داریم؛ مثل مادر، مثل خودمان، و برایش "خون دلها میخوریم". هیچ چیز به اندازهی وطن نمیتواند همه ما را با همهی تنوعهایمان گرد هم بیاورد. بگذارید وطن همچنان حرف مشترکمان باقی بماند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۴
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ تجاوز دوازدهروزه صهیونیستها به ایران عزیز فعلا تمام شده است. اینکه میگویم فعلا به این دلیل است که از ماهیت تبهکارانه و ددمنشانهی رژیم اسراییل باید هر نوع تجاوزی را انتظار داشت. گذشته از پاسخ افتخارآفرین نیروهای مسلح ما به متجاوزان، همبستگی کمنظیر ایرانیها در مواجهه با شرایط جنگی ستودنی بود. عشق به ایران گروههای مختلفی را به هم پیوند داد. همه چیز به کنار رفت و وطن ماند. از شهرام شبپره و معین بگیرید تا علی دایی و رسول خادم؛ از عبدالکریم سروش و ملیحه محمدی بگیرید تا نفیسه کوهنورد و بهمن کلباسی و سیاوش اردلان، همه و همه به نام وطن گرد هم آمدند و همدلی کردند. در این دوازده روز، همه بجز صدا و سیما یادشان رفت سید محمد خاتمی اصلاحطلب است یا اصولگرا. یادشان رفت صلاحیت لاریجانی در انتخابات ریاستجمهوری تایید شد یا قالیباف. در این دوازده روز "ما" خیلی فربهتر شده بود. بزرگتر از همیشه. وطن مفهوم پُرکِششیست. مسئولیّت میآورد و مراقبت. همکاری میآورد و همصدایی. وطن مثل ترانهی کار است. ترانهای که شالیکاران رشت موقع نشا میخوانند و یا ماهیگیران بوشهر موقع بیرون کشیدن تور از دریا.. انرژی میدهد این مفهوم و هماهنگی میآفریند. وطن پیراهن تن ماست. خیمه امن و باغ وجودمان. وطن مفهوم بیتفسیریست که در آن هیچ اختلافی نداریم. همه معنایش را میفهمیم. خود را در آن سهیم میدانیم و بیدلیل دوستش داریم؛ مثل مادر، مثل خودمان، و برایش "خون دلها میخوریم". هیچ چیز به اندازهی وطن نمیتواند همه ما را با همهی تنوعهایمان گرد هم بیاورد. بگذارید وطن همچنان حرف مشترکمان باقی بماند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۴
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
🌑 دقیقا کجایید؟
✅ به جرأت میتوانم بگویم فرهنگ در هیچ کشوری به اندازهی ایران متولی سینهچاک ندارد. در همین حال، ادعای دیگری هم دارم و آن اینکه در هیچکجای دنیا به اندازهی ایران از وضعیت فرهنگی جامعه شکایت نمیشود. هر جا که مینشینی سخن از نابسامانی وضعیت فرهنگی جامعه است. چالشهای فرهنگی موجود در جامعه برای برخیها دلهره آور شده است. نشانهاش این که کنشگران این عرصه وضعیت فرهنگی را با کلماتی چون "تهاجم"، "جنگ شناختی"، "جنگ نرم"، و "سبک زندگی غربی" صورتبندی میکنند و با "جهاد تبیین"، "جهاد تبلیغ"، و گاه "فیلترینگ" و "لایحهی حجاب و عفاف" به مقابله با آن میپردازند. در میان، معلوم نیست این همه سازمانهای عریض و طویل فرهنگی که سالیانه بودجههای هنگفتی به خود اختصاص میدهند چه میکنند. نمونهاش همین روزها و شرایط جنگیست، نشانی از آنها نیست. نه ادبیاتی تولید میکنند و نه بلدند که چه باید بکنند. تا دلتان بخواهد ادعا دارند؛ ولی جز برخی کلمات و مفاهیم نخنما و کهنه چیزی ندارند. شما یک کار معنادار از سازمان فرهنگ و ارتباطات، در این شرایط سراغ دارید؟ از سازمان تبلیغات چطور، شورای عالی انقلاب فرهنگی چطور؟ وزارت فرهنگ و ارشاد چطور؟ دریغ از یک کار فرهنگی معنادار. تأکید میکنم، کار *فرهنگی* معنادار. این همه هستند؛ ولی الان که باید باشند نیستند. چطور ممکن است که یک سازمان فرهنگی به تریبون که میرسد داد و فغان سر بدهد، ولی کمی به این نیاندیشد که در پیدایش وضعیّت موجود سهیم است و نابلدی او کار را به اینجا کشانده است؟ جامعهای که فرهنگ را ببازد همه چیزش را باخته است. کسانی که هیچ نسبتی با فرهنگ ندارند، مربیان خوبی برای این عرصه نیستند. آنها بلد نیستند که پاسخ مسایل فرهنگی را با فرهنگ بدهند به همین دلیل راه دور و نزدیکشان قانون، پلیس، بگیر و ببند و البته تلاش برای حذف مسأله است. آقایان مدعی مدیریت فرهنگ، الان باید باشید، ولی نیستید چون بلد نیستید باشید! چون جایی هستید که نباید باشید.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۱۰
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ به جرأت میتوانم بگویم فرهنگ در هیچ کشوری به اندازهی ایران متولی سینهچاک ندارد. در همین حال، ادعای دیگری هم دارم و آن اینکه در هیچکجای دنیا به اندازهی ایران از وضعیت فرهنگی جامعه شکایت نمیشود. هر جا که مینشینی سخن از نابسامانی وضعیت فرهنگی جامعه است. چالشهای فرهنگی موجود در جامعه برای برخیها دلهره آور شده است. نشانهاش این که کنشگران این عرصه وضعیت فرهنگی را با کلماتی چون "تهاجم"، "جنگ شناختی"، "جنگ نرم"، و "سبک زندگی غربی" صورتبندی میکنند و با "جهاد تبیین"، "جهاد تبلیغ"، و گاه "فیلترینگ" و "لایحهی حجاب و عفاف" به مقابله با آن میپردازند. در میان، معلوم نیست این همه سازمانهای عریض و طویل فرهنگی که سالیانه بودجههای هنگفتی به خود اختصاص میدهند چه میکنند. نمونهاش همین روزها و شرایط جنگیست، نشانی از آنها نیست. نه ادبیاتی تولید میکنند و نه بلدند که چه باید بکنند. تا دلتان بخواهد ادعا دارند؛ ولی جز برخی کلمات و مفاهیم نخنما و کهنه چیزی ندارند. شما یک کار معنادار از سازمان فرهنگ و ارتباطات، در این شرایط سراغ دارید؟ از سازمان تبلیغات چطور، شورای عالی انقلاب فرهنگی چطور؟ وزارت فرهنگ و ارشاد چطور؟ دریغ از یک کار فرهنگی معنادار. تأکید میکنم، کار *فرهنگی* معنادار. این همه هستند؛ ولی الان که باید باشند نیستند. چطور ممکن است که یک سازمان فرهنگی به تریبون که میرسد داد و فغان سر بدهد، ولی کمی به این نیاندیشد که در پیدایش وضعیّت موجود سهیم است و نابلدی او کار را به اینجا کشانده است؟ جامعهای که فرهنگ را ببازد همه چیزش را باخته است. کسانی که هیچ نسبتی با فرهنگ ندارند، مربیان خوبی برای این عرصه نیستند. آنها بلد نیستند که پاسخ مسایل فرهنگی را با فرهنگ بدهند به همین دلیل راه دور و نزدیکشان قانون، پلیس، بگیر و ببند و البته تلاش برای حذف مسأله است. آقایان مدعی مدیریت فرهنگ، الان باید باشید، ولی نیستید چون بلد نیستید باشید! چون جایی هستید که نباید باشید.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۱۰
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹 نام و پرچم ایران در میانهی هیئت
✅ در تاریخ اجتماعی شیعیان، عزاداری برای امام حسین (ع) با هر سوگواری دیگری فرق داشته است. مشاهدهپذیری، اعتراض، تحولطلبی، تابآوری، شورمندی، و ظلمستیزی از مهمترین مؤلفههای این عزاداری بودهاند. در حقیقت، این نهاد اجتماعی هیچ وقت سوگواری و عزاداری به معنای غمگین بودن صرف نبوده است. هیئتهای عزادار امام حسین(ع) واقعیت اجتماعی را در قالب مضامین بالا صورتبندی کرده و برای ایجاد تغییر در امر واقع به کار میگرفتهاند. در حقیقت، یک رفت و برگشت دائمی میان واقعیت اجتماعی و عزاداری برای امام حسین(ع) وجود داشته است. اکنون و در شرایط پس از تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران، مضامینی چون وطن، ایران، مقاومت، و مبارزه در سوگواریهای محرم برجسته شده و تابآوری جامعه را بالا میبرد و به آن کمک میکند تا مواجهه با وضعیّت پیشآمده و چالشهای ایجاد شده را پشت سر بگذارد. اگر چه برخی از گروههای مذهبیتر جامعه ممکن است از این که مردم با شعر "ای ایران ایران" یا "ای ایران ای خاک پرگهر" سینه بزنند ناراحت شده و احساس میکنند باز شدن پای ملیّت به نوحهخوانی نوعی انحراف است؛ ولی واقعیّت این است که عزاداری محرم همیشه به امر واقع تا این اندازه حساس بوده است. در دههی پنجاه شمسی، وقتی جامعه به انقلاب و تغییر وضع موجود نیاز داشت، هیئتهای محرم بر پایهی همین نیاز عزاداری کردند و منبریها سخن گفتند. حالا نیز جامعه احساس میکند وطن در خطر است و ایران تهدید شده است، طبیعی است که پرچم ایران در وسط هیئت قرار بگیرد و سوگواران با نام وطن و ایران سینه بزنند و خاطرهی مبارزه و ظلمستیزی امام حسین (ع) و یارانش را با احساس وطندوستی خود درآمیزند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۱۱
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ در تاریخ اجتماعی شیعیان، عزاداری برای امام حسین (ع) با هر سوگواری دیگری فرق داشته است. مشاهدهپذیری، اعتراض، تحولطلبی، تابآوری، شورمندی، و ظلمستیزی از مهمترین مؤلفههای این عزاداری بودهاند. در حقیقت، این نهاد اجتماعی هیچ وقت سوگواری و عزاداری به معنای غمگین بودن صرف نبوده است. هیئتهای عزادار امام حسین(ع) واقعیت اجتماعی را در قالب مضامین بالا صورتبندی کرده و برای ایجاد تغییر در امر واقع به کار میگرفتهاند. در حقیقت، یک رفت و برگشت دائمی میان واقعیت اجتماعی و عزاداری برای امام حسین(ع) وجود داشته است. اکنون و در شرایط پس از تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران، مضامینی چون وطن، ایران، مقاومت، و مبارزه در سوگواریهای محرم برجسته شده و تابآوری جامعه را بالا میبرد و به آن کمک میکند تا مواجهه با وضعیّت پیشآمده و چالشهای ایجاد شده را پشت سر بگذارد. اگر چه برخی از گروههای مذهبیتر جامعه ممکن است از این که مردم با شعر "ای ایران ایران" یا "ای ایران ای خاک پرگهر" سینه بزنند ناراحت شده و احساس میکنند باز شدن پای ملیّت به نوحهخوانی نوعی انحراف است؛ ولی واقعیّت این است که عزاداری محرم همیشه به امر واقع تا این اندازه حساس بوده است. در دههی پنجاه شمسی، وقتی جامعه به انقلاب و تغییر وضع موجود نیاز داشت، هیئتهای محرم بر پایهی همین نیاز عزاداری کردند و منبریها سخن گفتند. حالا نیز جامعه احساس میکند وطن در خطر است و ایران تهدید شده است، طبیعی است که پرچم ایران در وسط هیئت قرار بگیرد و سوگواران با نام وطن و ایران سینه بزنند و خاطرهی مبارزه و ظلمستیزی امام حسین (ع) و یارانش را با احساس وطندوستی خود درآمیزند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۱۱
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹کمزحمت ولی دشوار!
✅ از جمله علاقمندیهای پژوهشیای که چند وقتیست دنبال میکنم، تحلیل مضمون سخنرانیهای مذهبی و اشعاری است که مداحان میخوانند. فارغ از این که در نهایت به چه نتیجهای خواهم رسید، یک ارزیابی در من تغییر کرده است و آن اینکه: پیشتر گمان میکردم سخنرانی کردن کار پرزحمت ولی سادهایست؛ چون کافیست چند ساعت مطالعه کنی و چند منبع معتبر تاریخی، تفسیری، و کلامی را به دنبال یک موضوع بگردی، که البته قدری زحمت دارد و پس از آن، مطالبی را که گرد آوردهای به مستمع ارائه دهی و تمام. اما الان با شنیدن و تحلیل برخی از این سخنرانیها به این نتیجه رسیدهام که ارزیابی اشتباهی داشتهام؛ سخنرانی کاریست کمزحمت ولی بهغایت دشوار. زیرا حرفهایی که برخی در مقام سخنران میزنند نیازی به مطالعه و تحقیق ندارد. کافیست بلد باشند پاشنهی پا و شقیقه را به هم ربط دهند و نیشابور را به عجبشیر! و البته این کار دشواریست و از عهدهی هرکسی بر نمیآید. هر کسی نمیتواند تا این اندازه حرفهای نادرست و نامعتبر را ردیف کند و خندهاش نگیرد. یک توصیه دوستانه به سخنرانهای مذهبی دارم و آن این که متوجه باشید گوشدهندگان شما با شنوندگان بیست سال پیش خیلی فرق دارند! هر کدام از این آدمهایی که پای منبرتان میبینید یک گوشی تلفن همراه دارند و چند هوش مصنوعی. خیلی زود میفهمند که حرفتان حساب است یا ناحساب. از ما گفتن بود!
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۱۲
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ از جمله علاقمندیهای پژوهشیای که چند وقتیست دنبال میکنم، تحلیل مضمون سخنرانیهای مذهبی و اشعاری است که مداحان میخوانند. فارغ از این که در نهایت به چه نتیجهای خواهم رسید، یک ارزیابی در من تغییر کرده است و آن اینکه: پیشتر گمان میکردم سخنرانی کردن کار پرزحمت ولی سادهایست؛ چون کافیست چند ساعت مطالعه کنی و چند منبع معتبر تاریخی، تفسیری، و کلامی را به دنبال یک موضوع بگردی، که البته قدری زحمت دارد و پس از آن، مطالبی را که گرد آوردهای به مستمع ارائه دهی و تمام. اما الان با شنیدن و تحلیل برخی از این سخنرانیها به این نتیجه رسیدهام که ارزیابی اشتباهی داشتهام؛ سخنرانی کاریست کمزحمت ولی بهغایت دشوار. زیرا حرفهایی که برخی در مقام سخنران میزنند نیازی به مطالعه و تحقیق ندارد. کافیست بلد باشند پاشنهی پا و شقیقه را به هم ربط دهند و نیشابور را به عجبشیر! و البته این کار دشواریست و از عهدهی هرکسی بر نمیآید. هر کسی نمیتواند تا این اندازه حرفهای نادرست و نامعتبر را ردیف کند و خندهاش نگیرد. یک توصیه دوستانه به سخنرانهای مذهبی دارم و آن این که متوجه باشید گوشدهندگان شما با شنوندگان بیست سال پیش خیلی فرق دارند! هر کدام از این آدمهایی که پای منبرتان میبینید یک گوشی تلفن همراه دارند و چند هوش مصنوعی. خیلی زود میفهمند که حرفتان حساب است یا ناحساب. از ما گفتن بود!
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۱۲
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹 از میان برخیز!
✅ سال اولی که طلبه شده بودم. برای رهایی از گرمای تابستان قم، به نجفآباد اصفهان رفتم. آن سالها خیلی از طلبههای "نَجِفبادی" مقیم قم تابستانها آنجا جمع میشدند. مدرسهی علمیهی آقای ریاضی شلوغ میشد. یک استاد بزرگواری که قیافهاش بسیار شبیه امام بود، آنجا احکام شرعی میگفت. فکر کنم اسمشان آیتالله هاشمی بود. سیدی بسیار نورانی، متشرع، و البته فهمیده و عاقل. معمولا اول کلاس از یکی از ما میخواست به انتخاب خودمان، حدیثی بخوانیم. یک روز نوبت من شد. یادم هست روایتی خواندم بدین مضمون: " وقتی کسی عطسه کند و انگشت خود را بر استخوان بینی خود بکشد و بگوید الحمدلله، حشرهای بسیار کوچک از بینی او خارج شده، به اعماق زمین میرود و در روز قیامت در پیشگاه خدا به ایمان او گواهی میدهد." روایت را که خواندم، آیتالله هاشمی کمی تشویقم کرد ولی بعد با آرامش و لبخند گفت "پسرم، ممکن است سند این حدیث درست باشد، شاید دلالتش هم همینی باشد که گفتی؛ ولی سعی کن اینگونه احادیث را برای مردم نگو. اگر خواستی خودت انجام بده ولی این دسته از احادیث را برای مردم نخوان! چون وقتی این کار را انجام میدهند و دنبال پشه میگردند و وقتی آن را ندیدند، بیاعتقاد میشوند. بگذار ایمان مردم سر جایش باقی بماند."
آقای یامینپور به تازهگی از مردم خواستهاند که با خواندن سورهی فتح جلوی دشمن سد ایجاد کنند. ایشان که از قضا همشهری ما هم هست، باید بدانند در شرایط بحرانی کنونی خواندن سورهی فتح حتما خوب است؛ ولی برای سد کردن راه دشمن کارهای دیگری هم باید کرد. چه این که رسول خدا برای این که جلوی دشمن را سد کند، خندق میکندند، جلوی اختلاف مؤمنان را میگرفتند، با مهربانی و لطف با مردم برخورد میکردند، اخوت و برادری دینی را تقویت میکردند، و در نهایت به خدا توکل کرده و سورهی فتح هم میخواندند. الان هم بهترین راه برای دعوت مردم به ایجاد مانع در برابر دشمن این است که آنها به بازی گرفته شوند. بهترین راه این است که احساس کنند مسئولان حرفشان را میشنوند. بهترین مانع برای دشمن این است که مردم احساس کنند فضای عمومی کشور در انحصار کس یا گروه خاصی نیست و رسانهی ملی رسانهی ملّت است با همهی تنوعش نه رسانهی گروه خاصی که جز دمیدن در شکافهای اجتماعی هنری ندارند. به قول استاد آن روزهای ما، سوره فتح را اگر خواستی خودت بخوان، ولی به خودت و همفکرانت توصیه کن ایران خانهی همهی ایرانیهاست با هر گرایش و فرهنگی که دارند. بزرگترین سد جلوی دشمن، از میان برخاستن کسانیست که حوزهی عمومی را به بهانهی محتلف در انحصار خود گرفتهاند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۲۱
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ سال اولی که طلبه شده بودم. برای رهایی از گرمای تابستان قم، به نجفآباد اصفهان رفتم. آن سالها خیلی از طلبههای "نَجِفبادی" مقیم قم تابستانها آنجا جمع میشدند. مدرسهی علمیهی آقای ریاضی شلوغ میشد. یک استاد بزرگواری که قیافهاش بسیار شبیه امام بود، آنجا احکام شرعی میگفت. فکر کنم اسمشان آیتالله هاشمی بود. سیدی بسیار نورانی، متشرع، و البته فهمیده و عاقل. معمولا اول کلاس از یکی از ما میخواست به انتخاب خودمان، حدیثی بخوانیم. یک روز نوبت من شد. یادم هست روایتی خواندم بدین مضمون: " وقتی کسی عطسه کند و انگشت خود را بر استخوان بینی خود بکشد و بگوید الحمدلله، حشرهای بسیار کوچک از بینی او خارج شده، به اعماق زمین میرود و در روز قیامت در پیشگاه خدا به ایمان او گواهی میدهد." روایت را که خواندم، آیتالله هاشمی کمی تشویقم کرد ولی بعد با آرامش و لبخند گفت "پسرم، ممکن است سند این حدیث درست باشد، شاید دلالتش هم همینی باشد که گفتی؛ ولی سعی کن اینگونه احادیث را برای مردم نگو. اگر خواستی خودت انجام بده ولی این دسته از احادیث را برای مردم نخوان! چون وقتی این کار را انجام میدهند و دنبال پشه میگردند و وقتی آن را ندیدند، بیاعتقاد میشوند. بگذار ایمان مردم سر جایش باقی بماند."
آقای یامینپور به تازهگی از مردم خواستهاند که با خواندن سورهی فتح جلوی دشمن سد ایجاد کنند. ایشان که از قضا همشهری ما هم هست، باید بدانند در شرایط بحرانی کنونی خواندن سورهی فتح حتما خوب است؛ ولی برای سد کردن راه دشمن کارهای دیگری هم باید کرد. چه این که رسول خدا برای این که جلوی دشمن را سد کند، خندق میکندند، جلوی اختلاف مؤمنان را میگرفتند، با مهربانی و لطف با مردم برخورد میکردند، اخوت و برادری دینی را تقویت میکردند، و در نهایت به خدا توکل کرده و سورهی فتح هم میخواندند. الان هم بهترین راه برای دعوت مردم به ایجاد مانع در برابر دشمن این است که آنها به بازی گرفته شوند. بهترین راه این است که احساس کنند مسئولان حرفشان را میشنوند. بهترین مانع برای دشمن این است که مردم احساس کنند فضای عمومی کشور در انحصار کس یا گروه خاصی نیست و رسانهی ملی رسانهی ملّت است با همهی تنوعش نه رسانهی گروه خاصی که جز دمیدن در شکافهای اجتماعی هنری ندارند. به قول استاد آن روزهای ما، سوره فتح را اگر خواستی خودت بخوان، ولی به خودت و همفکرانت توصیه کن ایران خانهی همهی ایرانیهاست با هر گرایش و فرهنگی که دارند. بزرگترین سد جلوی دشمن، از میان برخاستن کسانیست که حوزهی عمومی را به بهانهی محتلف در انحصار خود گرفتهاند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۲۱
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹 توافق با احساس مردم
✅ شاید آقای صدیقی نه مجرم باشد، نه متهم و نه حتی چیزی شبیه به این کلمات (چرا که ندیدهام قوهی قضاییه حکمی بر علیه ایشان صادر کند)؛ با این وجود هیچ وقت رغبتی به شنیدن سخنرانیهای ایشان نداشتهام و اگر از دستم بر میآمد از او میخواستم که کمتر سخن بگوید. با این همه، در ماجرای دعوت ایشان به امامت جمعه در شرایط فعلی نه تنها سودی نمیبینم، که گمان میکنم این کار به همکِششی اجتماعیِ پس از هجوم صهیونیستها آسیب میزند. افزایش انسجام اجتماعی با گامهای کوچک آغاز میشود. با احترام گذاشتن به احساس مردم حتی اگر آن احساس نادرست باشد. جامعه ماشین نیست، سنگ نیست، ابزار نیست؛ جامعه موجود زندهایست که روح دارد، احساس دارد. اگر جامعه حس کند با او لج میکنید واکنش نشان داده، عصبانی میشود، ناامید میشود، و در نهایت، قهر کرده و راه خودش را کج میکند. البته بسیاری از کسانی که به تصمیم شما خُرده میگیرند ممکن است اساسا اهل نماز جمعه نباشند و در عمرشان یک خطبه هم از جناب ایشان نشنیده باشند؛ ولی آنها دوست دارند امتداد احساسشان را در تصمیم شما ببینند. دوست دارند احساس کنند که شما آنها را میبینید، میشنوید، و کار سترگی که در دوازده روز جنگ کردند را محترم میشمارید. وقتی از انسجام ملی و اهمیت آن سخن میگوییم، باید به دنبال راهی برای توافق با یکدیگر باشیم. توافق با مردم بر سرِ احساسی که در بارهی یک شخص دارند کمترین کاریست که میشود کرد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۲۷
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ شاید آقای صدیقی نه مجرم باشد، نه متهم و نه حتی چیزی شبیه به این کلمات (چرا که ندیدهام قوهی قضاییه حکمی بر علیه ایشان صادر کند)؛ با این وجود هیچ وقت رغبتی به شنیدن سخنرانیهای ایشان نداشتهام و اگر از دستم بر میآمد از او میخواستم که کمتر سخن بگوید. با این همه، در ماجرای دعوت ایشان به امامت جمعه در شرایط فعلی نه تنها سودی نمیبینم، که گمان میکنم این کار به همکِششی اجتماعیِ پس از هجوم صهیونیستها آسیب میزند. افزایش انسجام اجتماعی با گامهای کوچک آغاز میشود. با احترام گذاشتن به احساس مردم حتی اگر آن احساس نادرست باشد. جامعه ماشین نیست، سنگ نیست، ابزار نیست؛ جامعه موجود زندهایست که روح دارد، احساس دارد. اگر جامعه حس کند با او لج میکنید واکنش نشان داده، عصبانی میشود، ناامید میشود، و در نهایت، قهر کرده و راه خودش را کج میکند. البته بسیاری از کسانی که به تصمیم شما خُرده میگیرند ممکن است اساسا اهل نماز جمعه نباشند و در عمرشان یک خطبه هم از جناب ایشان نشنیده باشند؛ ولی آنها دوست دارند امتداد احساسشان را در تصمیم شما ببینند. دوست دارند احساس کنند که شما آنها را میبینید، میشنوید، و کار سترگی که در دوازده روز جنگ کردند را محترم میشمارید. وقتی از انسجام ملی و اهمیت آن سخن میگوییم، باید به دنبال راهی برای توافق با یکدیگر باشیم. توافق با مردم بر سرِ احساسی که در بارهی یک شخص دارند کمترین کاریست که میشود کرد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۲۷
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹پیرنگ الاهیاتی جنایت!
✅ بیت هَ-میقداش (Biet-Hamiqdash) برای فرزندان اسرائیل نماد تحقق وعدهی خدا بود. پس از قرنها خانه به دوشی، اسارت، و سرگردانی، سلیمان، سومین پادشاه اسرائیل معبدی بر فراز کوه صهیون ساخت تا هم دارالحکومة باشد و هم دارالعبادة. هم پادشاه در آن حکم براند، هم سَنهِدرین قوانین شرعی را وضع و ابلاغ کند، و هم بنیاسراییل در آنجا قربانی کنند و عبادت. برای یهودیان، بیت ه-میقداش نشانهی حکومت موعود بود. شاخهای که بر تنهی یسّی (Yishai) روییده و نشانهی برگزیدگیست. پس از مرگ سلیمان، اختلاف رَحُبعام (پسر و جانشین او) و یَرُبعام(منتقد سلیمان و پسرش) بر سرِ شیوهی حکمرانی، چنان گُر گرفت که حکومت یکپارچهی فرزندان یعقوب به دو تکّه یهودیهی شمالی با پادشاهی یربعام و یهودیهی جنوبی با پادشاهی رحبعام تقسیم شد. یهودیهی شمالی پس از نزدیک به دو قرن، در حدود سال ۷۲۰ ق. م. با هجوم همسایگان شکست خورد. سه قرن بعد هم، در حدود سال ۵۸۶ ق.م یهودیهی جنوبی تسلیم نبوکَد نصر، پادشاه بابل شد و شمار زیادی از یهودیان به بابِل تبعید شدند. تبعیدیها که در میانشان صِدقیا، آخرین پادشاه یهودیان و شماری از پیامبرانشان نیز حضور داشتند در حسرت چیزی که از دست داده بودند، بیتاب بوده و مویه میکردند. در این میان، ایدهی موعود اسرائیل یا همان ماشِیَح (Mashiach) شکل گرفت تا این زخم را التیام بخشد. بعدتر اشعیا او را عمانوئیل خواند و گفت که از نسل داوود است و از باکره به دنیا میآمد. پیامبران یهود، ایمان آنان را با این وعده نگه داشتند که "معبد دوباره بازسازی خواهد شد، شکوه حکومت به اسرائیل بازخواهد گشت، و صلح و امنیت چنان بر جهان سایه میگستراند که برّه در آغوش گرگ خواهد خوابید و بزغاله با پلنگ به چَرا خواهد رفت. برکت چنان زیاد خواهد شد که دروکننده (برداشتکنندهی) محصول به شخمزنندهی زمین خواهد رسید؛ حبههای انگور را باید با گاری جابجا کرد، و میشها سالی سه بار خواهند زائید." بعدتر کوروش، پادشاه هخامنشیان بر امپراطوری بابِل پیروز شد و یهودیانِ تبعیدی را در بازگشت به سرزمین مقدسشان آزاد گذاشت. کتاب مقدس عبری به پاس این کار، او را "ماشیح" یا همان مسیحا خواند. یهودیان دوباره به بیت ه-میقداش رسیدند ولی هیچ گاه نتوانستند پادشاهی گذاشتهای که داوود و سلیمان برپا کرده بودند را بازسازی کنند. حکومتی که مَکابیان در فاصله ۱۷۰ تا ۷۰ ق. م برپا کردند، هرگز به پای حکومتهای پیش از اسارت بابِلی نرسید. سال هفتاد میلادی بیت ه-میقداش به دست رومیان ویران شد و فرزندان اسراییل که خود را "مردم برگزیدهی" خدا میدانستند از سرزمینی که به زور تصرفش کرده بودند پراکنده شدند. دوباره آنان ماندند و وعدهی نجاتبخش آخرالزمانیشان. در دوره تلمودی یعنی حدود قرن دوم تا چهارم میلاد، گروهی از تنّائیم(مفسران یهودی) گفتند وعدهای در کار نیست و خدا یک بار وعدهی خود به ابراهیم را محقق کرد و ما ناسپاسی کرده و از کفش دادیم. گروهی دیگر گفتند نه! مسیحا نیامده و در آینده خواهد آمد تا آنچه اشعیا و ارمیا و یوشع وعده کردهاند محقق شود.
در میان یهودیان، صهیونیستها کسانی هستند که معتقدند انتظار آمدن مسیحای موعود نیازمند زمینهسازی و تشکیل حکومت در سرزمین مقدس است. آنها همواره جهان و رخدادهای آن را آخرتشناسانه میفهمند و تفسیر میکنند و برای خود رسالتی الهی در نظر دارند. آنها باور دارند که باید حکومتی ایجاد کنند تا زمینهی آمدن ماشیح شود. اما در مقابل، یهودیان دیگری هستند که انتظار آمدن ماشیح را به معنای ممنوعیت تشکیل هر نوع حکومت در سرزمین مقدس میدانند. برای نمونه، نتورای کارتا (Neturei Karta) گروهی از ارتدکسهای حریدی هستند که اعتقاد دارند تشکیل هرگونه دولت یهودی در سرزمین مقدس باید پس از آمدن ماشیح صورت گیرد و نه پیش از آن. آنها عمیقا ضد صهیونیسم هستند و دولت اسرائیل را مخالف آموزههای ارتدکسی یهود دانسته و بر انتظار آرام برای ظهور منجی تأکید میکنند.
✅ از میان تمام تعالیم تنخ، تنها بیت ه-میقداش چشم صهیونیستها را گرفته است و از تمام تاریخ یهودیت، تنها پادشاهی و حکومت. آنها تمام تنخ و تعالیم اخلاقیاش را به پای ساختن حکومتی که فکر میکنند رسالت الهیشان است و روزی آن را به ماشیح تحویل خواهند داد، زیر پا گذاشتهاند. (فکرش را بکنید! روزی نتانیاهو بخواهد حکومت را به ماشیح تحویل دهد!) تنخ و تلمود سرشار است از دستورات اخلاقی و انسانی ولی صهیونیستها همهی دین خود را برای حکومت بر سرزمینی که امروز اگر هم مقدس باشد، اشغالیست قربانی کردهاند. گروهی که به بهانهی انتظارِ صلح، امنیت، عدالت و برکت میخواهند حکومت موعود یَسّی را پایهریزی کنند، عملا خود به جنایت، ناامنی، جنگ، و آشوب مشغولاند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۲۷
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ بیت هَ-میقداش (Biet-Hamiqdash) برای فرزندان اسرائیل نماد تحقق وعدهی خدا بود. پس از قرنها خانه به دوشی، اسارت، و سرگردانی، سلیمان، سومین پادشاه اسرائیل معبدی بر فراز کوه صهیون ساخت تا هم دارالحکومة باشد و هم دارالعبادة. هم پادشاه در آن حکم براند، هم سَنهِدرین قوانین شرعی را وضع و ابلاغ کند، و هم بنیاسراییل در آنجا قربانی کنند و عبادت. برای یهودیان، بیت ه-میقداش نشانهی حکومت موعود بود. شاخهای که بر تنهی یسّی (Yishai) روییده و نشانهی برگزیدگیست. پس از مرگ سلیمان، اختلاف رَحُبعام (پسر و جانشین او) و یَرُبعام(منتقد سلیمان و پسرش) بر سرِ شیوهی حکمرانی، چنان گُر گرفت که حکومت یکپارچهی فرزندان یعقوب به دو تکّه یهودیهی شمالی با پادشاهی یربعام و یهودیهی جنوبی با پادشاهی رحبعام تقسیم شد. یهودیهی شمالی پس از نزدیک به دو قرن، در حدود سال ۷۲۰ ق. م. با هجوم همسایگان شکست خورد. سه قرن بعد هم، در حدود سال ۵۸۶ ق.م یهودیهی جنوبی تسلیم نبوکَد نصر، پادشاه بابل شد و شمار زیادی از یهودیان به بابِل تبعید شدند. تبعیدیها که در میانشان صِدقیا، آخرین پادشاه یهودیان و شماری از پیامبرانشان نیز حضور داشتند در حسرت چیزی که از دست داده بودند، بیتاب بوده و مویه میکردند. در این میان، ایدهی موعود اسرائیل یا همان ماشِیَح (Mashiach) شکل گرفت تا این زخم را التیام بخشد. بعدتر اشعیا او را عمانوئیل خواند و گفت که از نسل داوود است و از باکره به دنیا میآمد. پیامبران یهود، ایمان آنان را با این وعده نگه داشتند که "معبد دوباره بازسازی خواهد شد، شکوه حکومت به اسرائیل بازخواهد گشت، و صلح و امنیت چنان بر جهان سایه میگستراند که برّه در آغوش گرگ خواهد خوابید و بزغاله با پلنگ به چَرا خواهد رفت. برکت چنان زیاد خواهد شد که دروکننده (برداشتکنندهی) محصول به شخمزنندهی زمین خواهد رسید؛ حبههای انگور را باید با گاری جابجا کرد، و میشها سالی سه بار خواهند زائید." بعدتر کوروش، پادشاه هخامنشیان بر امپراطوری بابِل پیروز شد و یهودیانِ تبعیدی را در بازگشت به سرزمین مقدسشان آزاد گذاشت. کتاب مقدس عبری به پاس این کار، او را "ماشیح" یا همان مسیحا خواند. یهودیان دوباره به بیت ه-میقداش رسیدند ولی هیچ گاه نتوانستند پادشاهی گذاشتهای که داوود و سلیمان برپا کرده بودند را بازسازی کنند. حکومتی که مَکابیان در فاصله ۱۷۰ تا ۷۰ ق. م برپا کردند، هرگز به پای حکومتهای پیش از اسارت بابِلی نرسید. سال هفتاد میلادی بیت ه-میقداش به دست رومیان ویران شد و فرزندان اسراییل که خود را "مردم برگزیدهی" خدا میدانستند از سرزمینی که به زور تصرفش کرده بودند پراکنده شدند. دوباره آنان ماندند و وعدهی نجاتبخش آخرالزمانیشان. در دوره تلمودی یعنی حدود قرن دوم تا چهارم میلاد، گروهی از تنّائیم(مفسران یهودی) گفتند وعدهای در کار نیست و خدا یک بار وعدهی خود به ابراهیم را محقق کرد و ما ناسپاسی کرده و از کفش دادیم. گروهی دیگر گفتند نه! مسیحا نیامده و در آینده خواهد آمد تا آنچه اشعیا و ارمیا و یوشع وعده کردهاند محقق شود.
در میان یهودیان، صهیونیستها کسانی هستند که معتقدند انتظار آمدن مسیحای موعود نیازمند زمینهسازی و تشکیل حکومت در سرزمین مقدس است. آنها همواره جهان و رخدادهای آن را آخرتشناسانه میفهمند و تفسیر میکنند و برای خود رسالتی الهی در نظر دارند. آنها باور دارند که باید حکومتی ایجاد کنند تا زمینهی آمدن ماشیح شود. اما در مقابل، یهودیان دیگری هستند که انتظار آمدن ماشیح را به معنای ممنوعیت تشکیل هر نوع حکومت در سرزمین مقدس میدانند. برای نمونه، نتورای کارتا (Neturei Karta) گروهی از ارتدکسهای حریدی هستند که اعتقاد دارند تشکیل هرگونه دولت یهودی در سرزمین مقدس باید پس از آمدن ماشیح صورت گیرد و نه پیش از آن. آنها عمیقا ضد صهیونیسم هستند و دولت اسرائیل را مخالف آموزههای ارتدکسی یهود دانسته و بر انتظار آرام برای ظهور منجی تأکید میکنند.
✅ از میان تمام تعالیم تنخ، تنها بیت ه-میقداش چشم صهیونیستها را گرفته است و از تمام تاریخ یهودیت، تنها پادشاهی و حکومت. آنها تمام تنخ و تعالیم اخلاقیاش را به پای ساختن حکومتی که فکر میکنند رسالت الهیشان است و روزی آن را به ماشیح تحویل خواهند داد، زیر پا گذاشتهاند. (فکرش را بکنید! روزی نتانیاهو بخواهد حکومت را به ماشیح تحویل دهد!) تنخ و تلمود سرشار است از دستورات اخلاقی و انسانی ولی صهیونیستها همهی دین خود را برای حکومت بر سرزمینی که امروز اگر هم مقدس باشد، اشغالیست قربانی کردهاند. گروهی که به بهانهی انتظارِ صلح، امنیت، عدالت و برکت میخواهند حکومت موعود یَسّی را پایهریزی کنند، عملا خود به جنایت، ناامنی، جنگ، و آشوب مشغولاند.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۴/۲۷
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹 تدبیر بن زکّای
✅ سال ۶۸ میلادی، گروهی از یهودیان که گمان میبردند بدون در دست داشتن حکومت، احکام تورات تعطیل خواهد شد، بر علیه امپراتور رُم شوریدند. تیتوس، پسر امپراتور برای مبارزه با شورشیان، با سپاهی شهر را محاصره کردند. پس از مدتی که شهر گرفتار قحطی شده بود، سپاه رُم به شهر حمله برد و شورشیان را از پای درآورده و بیت ه-میقداش را ویران ساخت. در این میان، یک معلم یهودی که از بزرگان فریسی و شاگرد هیلِل بزرگ بود، یهودیت را در خطر نابودی دید و حساب خود را از شورشیان جدا کرد. یوحَنّان بنِ زکّای (Johanan ben Zakkai)
در تابوتی بر دوش شاگردانش از شهر به اردوگاه رومیان گریخت؛ سپس با کسب اجازه از امپراتور در یَونه(نزدیک تل آویوکنونی) یک میدراش (مدرسه دینی) تأسیس کرد. او پادشاه رُم را قانع کرد که مسیرش از شورشیان جداست و قصد حمایت از آنان را ندارد و تنها به فکر حفظ سنت دینی یهودی و تعلیم آن است. از آن پس، یَونَه به مقر شورای فقهی یهود، موسوم به سَنهِدرین، تبدیل شد و یوحنان عضو برجستهی آن بود. آرام آرام میدراشِ یوحنان به مرکز دین و روحانی یهود تبدیل شده و جای اورشلیم را گرفت. این اتفاق سبب شد تا یهودیت بیشتر به یک دین مبتنی بر شریعت و قوانین زندگی فردی و روحانی تبدیل شود و دیگر نیازی به معبد و قربانیها نداشته باشد. یهودیّت پس از معبد، بیگمان مرهون تدبیر بن زکّای و میدارش اوست. میشنا، نخستین کتاب فقهی یهودی محصول مباحثههای تنّائیم در این میدارش است. یوحنان به یهودیان یاد داد که چگونه میتوان بدون بیت ه-میقداش و آئین قربانی دیندار بود. نتیجهی کار او تغییر ساختار یهودیت و انتقال آن از مرکزیت امرسیاسی به نهادهای دینی و آموزشی مانند یشیبا (مدرسه دینی) بود. یهودیت میدارشیِ بن زکّای بیشتر بر شریعت و قوانین دینی متمرکز بود تا امور سیاسی. بیگمان بقای یهودیت نتیجهی همین تغییر است؛ و اگر تدبیر یوحنان نبود یهودیت در هجوم سال هفتاد میلادی و در لابلای ویرانههای معبد دفن میشد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۵/۸
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ سال ۶۸ میلادی، گروهی از یهودیان که گمان میبردند بدون در دست داشتن حکومت، احکام تورات تعطیل خواهد شد، بر علیه امپراتور رُم شوریدند. تیتوس، پسر امپراتور برای مبارزه با شورشیان، با سپاهی شهر را محاصره کردند. پس از مدتی که شهر گرفتار قحطی شده بود، سپاه رُم به شهر حمله برد و شورشیان را از پای درآورده و بیت ه-میقداش را ویران ساخت. در این میان، یک معلم یهودی که از بزرگان فریسی و شاگرد هیلِل بزرگ بود، یهودیت را در خطر نابودی دید و حساب خود را از شورشیان جدا کرد. یوحَنّان بنِ زکّای (Johanan ben Zakkai)
در تابوتی بر دوش شاگردانش از شهر به اردوگاه رومیان گریخت؛ سپس با کسب اجازه از امپراتور در یَونه(نزدیک تل آویوکنونی) یک میدراش (مدرسه دینی) تأسیس کرد. او پادشاه رُم را قانع کرد که مسیرش از شورشیان جداست و قصد حمایت از آنان را ندارد و تنها به فکر حفظ سنت دینی یهودی و تعلیم آن است. از آن پس، یَونَه به مقر شورای فقهی یهود، موسوم به سَنهِدرین، تبدیل شد و یوحنان عضو برجستهی آن بود. آرام آرام میدراشِ یوحنان به مرکز دین و روحانی یهود تبدیل شده و جای اورشلیم را گرفت. این اتفاق سبب شد تا یهودیت بیشتر به یک دین مبتنی بر شریعت و قوانین زندگی فردی و روحانی تبدیل شود و دیگر نیازی به معبد و قربانیها نداشته باشد. یهودیّت پس از معبد، بیگمان مرهون تدبیر بن زکّای و میدارش اوست. میشنا، نخستین کتاب فقهی یهودی محصول مباحثههای تنّائیم در این میدارش است. یوحنان به یهودیان یاد داد که چگونه میتوان بدون بیت ه-میقداش و آئین قربانی دیندار بود. نتیجهی کار او تغییر ساختار یهودیت و انتقال آن از مرکزیت امرسیاسی به نهادهای دینی و آموزشی مانند یشیبا (مدرسه دینی) بود. یهودیت میدارشیِ بن زکّای بیشتر بر شریعت و قوانین دینی متمرکز بود تا امور سیاسی. بیگمان بقای یهودیت نتیجهی همین تغییر است؛ و اگر تدبیر یوحنان نبود یهودیت در هجوم سال هفتاد میلادی و در لابلای ویرانههای معبد دفن میشد.
مهراب صادقنیا
۱۴۰۴/۵/۸
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
🔹 جعفرها ولکن نیستند!
✅ در جلسهی "نهضت مدرسهسازی و عدالت آموزشی" در استان زنجان، وقتی محمدجعفر قایمپناه با زبانی ملایم داشت رئیس جمهور را ستایش میکرد، مسعود پزشکیان که همانجا نشسته بود، با ادبیات بیپیرایهی خودش گفت" «ول کن، جعفر حرفت رو ادامه بده!». این جمله پزشکیان بیشتر از محتوای جلسه و نتایج آن شنیده شد و واکنش به دنبال داشت. شاید کسی توقع نداشت در زمین سیاست یک رییسجمهوری از ستوده شدن پرهیز کند. تا جایی که ما به یاد داریم، سیاست در ایران جولانگاه ستایشهای اغراقآمیز و چندشآور بوده است. مروری بر تاریخ معاصر نشان میدهد که چگونه "بادمجان دور قابچینها" در ستایش شاهان از هم پیشی میگرفتند و خود را پیش چشم دربار عزیز میکردند. زیاده ستودنِ صاحبان قدرت یا همان "پاچهخواری" یک پدیده نهادینه و ساختاری در پهنهی سیاست ایران شناخته شده و در سطوح فردی و سازمانی تأثیرات منفی گستردهای بر جای گذاشته است. ساختار هرمی این پدیده سبب میشود بیهودهستایی تا لایههای پایین قدرت هم سرازیر شود. نتیجهی این رفتار، تبادل غیررسمی امتیازات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، و پیشافتادن ناموجّهها و بیلیاقتهاست. تا جایی که شایستهگزینی جای خود را به "جاننثار" گزینی داده است. "مدح کن و بالا بیا" واقعیّت تلخ این هِرَم است که جای "توانا بُوَد هر که دانا بُوَد" را گرفته است. بازی "ستایش کن و پست بگیر" فساد را تقویت، کارآمدی دستگاه حکومتی را مختل، و توسعه پایدار و سلامت سیاسی و اقتصادی کشور را تهدید میکند. مسئولان یک جامعه بیش از آن که نیازمند ستایشگران و فرمانبران بیچون و چرا باشند، نیازمند منتقدانی هستند که با دلسوزی و حساسیّت خطایشان را گوشزد کند. منتقدان باید عزیزترین شهروندان یک جامعه باشند؛ ولی جعفرها بازی را به نفع خود چرخانده و مسئولان را بدعادت کردهاند. در این فضا، افراد به جای تلاش برای کسب صلاحیت حرفهای، با خوشخدمتی و بزرگنمایی ارباب قدرت، موقعیت خود را حفظ میکنند. جعفرها دست بالاسریهای خود را خواندهاند. هر جا در فوت و فن کاری که بر عهده دارند کم میآورند، دو بیت جاننثارنامه میخوانند و ماجرا را فیصله میدهند.
مهراب صادقنیا
1404/5/10
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
✅ در جلسهی "نهضت مدرسهسازی و عدالت آموزشی" در استان زنجان، وقتی محمدجعفر قایمپناه با زبانی ملایم داشت رئیس جمهور را ستایش میکرد، مسعود پزشکیان که همانجا نشسته بود، با ادبیات بیپیرایهی خودش گفت" «ول کن، جعفر حرفت رو ادامه بده!». این جمله پزشکیان بیشتر از محتوای جلسه و نتایج آن شنیده شد و واکنش به دنبال داشت. شاید کسی توقع نداشت در زمین سیاست یک رییسجمهوری از ستوده شدن پرهیز کند. تا جایی که ما به یاد داریم، سیاست در ایران جولانگاه ستایشهای اغراقآمیز و چندشآور بوده است. مروری بر تاریخ معاصر نشان میدهد که چگونه "بادمجان دور قابچینها" در ستایش شاهان از هم پیشی میگرفتند و خود را پیش چشم دربار عزیز میکردند. زیاده ستودنِ صاحبان قدرت یا همان "پاچهخواری" یک پدیده نهادینه و ساختاری در پهنهی سیاست ایران شناخته شده و در سطوح فردی و سازمانی تأثیرات منفی گستردهای بر جای گذاشته است. ساختار هرمی این پدیده سبب میشود بیهودهستایی تا لایههای پایین قدرت هم سرازیر شود. نتیجهی این رفتار، تبادل غیررسمی امتیازات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، و پیشافتادن ناموجّهها و بیلیاقتهاست. تا جایی که شایستهگزینی جای خود را به "جاننثار" گزینی داده است. "مدح کن و بالا بیا" واقعیّت تلخ این هِرَم است که جای "توانا بُوَد هر که دانا بُوَد" را گرفته است. بازی "ستایش کن و پست بگیر" فساد را تقویت، کارآمدی دستگاه حکومتی را مختل، و توسعه پایدار و سلامت سیاسی و اقتصادی کشور را تهدید میکند. مسئولان یک جامعه بیش از آن که نیازمند ستایشگران و فرمانبران بیچون و چرا باشند، نیازمند منتقدانی هستند که با دلسوزی و حساسیّت خطایشان را گوشزد کند. منتقدان باید عزیزترین شهروندان یک جامعه باشند؛ ولی جعفرها بازی را به نفع خود چرخانده و مسئولان را بدعادت کردهاند. در این فضا، افراد به جای تلاش برای کسب صلاحیت حرفهای، با خوشخدمتی و بزرگنمایی ارباب قدرت، موقعیت خود را حفظ میکنند. جعفرها دست بالاسریهای خود را خواندهاند. هر جا در فوت و فن کاری که بر عهده دارند کم میآورند، دو بیت جاننثارنامه میخوانند و ماجرا را فیصله میدهند.
مهراب صادقنیا
1404/5/10
@sadeghniamehrab
https://t.iss.one/sadeghniamehrab
Telegram
اخلاق در حوزه اجتماع
دین و اخلاق در جامعه ایران.
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia
در اینجا روزنوشتهای اینجانب دربارهی دین و اخلاق در جامعهی ایران به اشتراک گذاشته میشود.
مهراب صادقنیا
برای ارتباط با مدیر روی پیوند زیر کلیک کنید:
@mehrabsadeghnia