Forwarded from Telegram Stickers - GIFS 🍇
Forwarded from Telegram Stickers - GIFS 🍇
✍ یك شب در تنهایی همانطور كه داشتم مینوشتم، چشمم به یك نقّاشی 🎨 كه در تقویمی چاپ شده بود، افتاد.
یكی از نقّاشیها زمینهای كاملا سیاه داشت و وسط این سیاهی، شمع كوچكی🕯 میسوخت كه نورش در مقابل این ظلمت، خیلی كوچك بود.
زیر نقّاشی به عربی شاعرانهای نوشته شده بود:
🌟«من ممكن است نتوانم این تاریكی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی كوچك، فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان میدهم و كسی كه دنبال نور است، این نور هر چقدر كوچك باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود».❤️
آن شب، تحت تاثیر این شعر و نقّاشی خیلی گریه كردم.
هنوز پس از گذشت این مدّت، نمیتوانم نهایت حیرتم را در اوّلین برخورد با شاعر آن شعر و نقّاش آن تصویر درك كنم. او كسی نبود جز
« #مصطفی_چمران »... .
✍ راوی : #غاده #همسر_شهید_چمران (رک. کتاب نیمه پنهان ماه)
🌹سالروز شهادت آسمانی این اسطوره تقوا و هنر و مبارزه گرامی باد🌹
👉 @roshangarii 🌹
یكی از نقّاشیها زمینهای كاملا سیاه داشت و وسط این سیاهی، شمع كوچكی🕯 میسوخت كه نورش در مقابل این ظلمت، خیلی كوچك بود.
زیر نقّاشی به عربی شاعرانهای نوشته شده بود:
🌟«من ممكن است نتوانم این تاریكی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی كوچك، فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان میدهم و كسی كه دنبال نور است، این نور هر چقدر كوچك باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود».❤️
آن شب، تحت تاثیر این شعر و نقّاشی خیلی گریه كردم.
هنوز پس از گذشت این مدّت، نمیتوانم نهایت حیرتم را در اوّلین برخورد با شاعر آن شعر و نقّاش آن تصویر درك كنم. او كسی نبود جز
« #مصطفی_چمران »... .
✍ راوی : #غاده #همسر_شهید_چمران (رک. کتاب نیمه پنهان ماه)
🌹سالروز شهادت آسمانی این اسطوره تقوا و هنر و مبارزه گرامی باد🌹
👉 @roshangarii 🌹
Forwarded from Telegram Stickers - GIFS 🍇
🌺🌺 دو ماه از ازدواجمان میگذشت که دوستم مسئله را پیش کشید:
غاده! در #ازدواج تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارانت خیلی ایراد میگرفتی، این بلند است، 😕 این کوتاه است؛ 😏
مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. 😜 حالا من تعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟😉
با تعجب 😳 نگاهش کردم، کمی دلخور شدم و گفتم مصطفی کچل نیست، تو اشتباه میکنی.
فکر میکرد دیوانه شده ام که تا حالا این را نفهمیده ام.
☘️ آن روز همین که #مصطفی رسید خانه، در را باز کردم و چشمم که به او افتاد، شروع کردم به خندیدن؛🤠
☘️ مصطفی پرسید: چرا میخندی؟ 😄
و من که چشمهایم از خنده به اشک نشسته بود گفتم: مصطفی، تو کچلی؟ من نمیدانستم! 😎
مصطفی هم شروع کرد به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد.
از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی میگفت: شما چه کار کردهاید که غاده، شما را ندید؟!😊
❤️ عاشقانه ای از #غاده، همسر شهید مصطفی #چمران
#عشق #عاشقانه #زندگی
👉 @roshangarii 🌹
غاده! در #ازدواج تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارانت خیلی ایراد میگرفتی، این بلند است، 😕 این کوتاه است؛ 😏
مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. 😜 حالا من تعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟😉
با تعجب 😳 نگاهش کردم، کمی دلخور شدم و گفتم مصطفی کچل نیست، تو اشتباه میکنی.
فکر میکرد دیوانه شده ام که تا حالا این را نفهمیده ام.
☘️ آن روز همین که #مصطفی رسید خانه، در را باز کردم و چشمم که به او افتاد، شروع کردم به خندیدن؛🤠
☘️ مصطفی پرسید: چرا میخندی؟ 😄
و من که چشمهایم از خنده به اشک نشسته بود گفتم: مصطفی، تو کچلی؟ من نمیدانستم! 😎
مصطفی هم شروع کرد به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد.
از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی میگفت: شما چه کار کردهاید که غاده، شما را ندید؟!😊
❤️ عاشقانه ای از #غاده، همسر شهید مصطفی #چمران
#عشق #عاشقانه #زندگی
👉 @roshangarii 🌹