❇️ وصیت ابراهیم نخعی و خشت عَرزَمی:
درنگی بر تاریخ خُرد و فرهنگ مادی مسلمانان
✍🏼 در تاریخنگاری معاصر، رویکرد میکروتاریخ (Microhistory) جایگاه ویژهای یافته است؛ رویکردی که برخلاف روایتهای کلان سیاسی و نظامی، تمرکز خود را بر جزئیات زندگی روزمره، نهادهای کوچک، اشیاء عادی، و تصمیمهای فردی خُرد معطوف میسازد. این عناصر، هرچند در نگاه نخست کماهمیت و حاشیهای بهنظر میرسند، اما در چارچوب میکروتاریخ، بهمثابه نشانههایی از ساختارهای کلان اجتماعی، فرهنگی و ذهنی تلقی میشوند. در مطالعات تاریخی، از این رویکرد با عنوان "تاریخ خُرد" نیز یاد میشود؛ روشی که بهجای تمرکز بر شخصیتهای شناختهشده و تحولات سیاسی، به سراغ تجربههای زیسته، فرهنگ مادی، جزئیات و امور در ظاهر کوچک در لایههای زیرین جامعه میرود.
🔹نمونهای جالب توجه از کاربرد این رویکرد در منابع اسلامی، وصیت ابراهیمبن یزید نخعی (د.۹۵/۹۶ ق)، فقیه و راویِ شناختهشده کوفی است که سفارش کرده بود: «در قبر من از "خشت عَرزَمی" استفاده نکنید.» (ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج۶، ص۲۹۰؛ ابنابیشیبه، المصنف، ج۲، ص۴۷۲).
این وصیت، در نگاه نخست، امری شخصی و جزئی و نهچندان مهم بهنظر میرسد؛ اما با رویکرد تاریخ خُرد، میتوان آن را به بستری وسیعتر، از فرهنگ مادی، ذهنیت اجتماعی و نگرشهای فقهی کوفیان پیوند زد.
🔸بررسی منابع تاریخی و لغوی نشان میدهد که که خشت عرزمی که از آن تعبیر به «لبن عرزمی» شده نوعی خشت بود که در منطقه "جبانة عرزَم" (منطقهای که به عرزمیها اختصاص داشت) در کوفه تولید میشد. بلاذری (د.۲۷۹ ق) در کتاب خویش گزارش میکند که این محل منسوب به مردی خشتزن بود که خشتهایش بهسبب آمیختگی با نِی و خَزَف (سفال شکسته)، بیدوام و آتشگیر بودند. (بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۷۷).
گزارشهای دیگری نیز تصریح میکنند که این خشتها از «کُناسات و قذر» (مواد آلوده و فضولات) ساخته میشدند، (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۳۹۶؛ ابونعیم، حلیة الأولیاء، ج۷، ص۳۴۶) از اینرو، "لبن عرزمی" نزد مردم کوفه مترادف با مصالح آلوده، فاسد و بیاعتبار بود.
🔹وصیت ابراهیم نخعی را میتوان از چند منظر بیشتر مورد دقت قرار داد.
از آنجا که این خشتها از مواد آلوده ساخته میشدند، شاید استفاده از آنها در قبر میتوانست از منظر طهارت شرعی ناپسند تلقی شود. میتوان گفت حساسیت نخعی در اینباره، بازتابی از دغدغه فقهی او نسبت به پاکی و نجاست است.
🔸 همچنین برداشت میشود که در تصور عمومی مسلمانان کوفه، "خشت عرزمی" با سستی، آلودگی و خطر حریق پیوند خورده بود. پرهیز از آن، نهفقط واکنشی فقهی، بلکه نشانهای از نگرش منفی نسبت به آن شئ نامرغوب و بیدوام بود.
🔹این وصیت، در کنار دیگر سفارشهای ابراهیم نخعی مانند دفن با لحد و نهی از همراهی آتش در تشییع جنازه نشان میدهد که او در پی قبری ساده، پاک و بهدور از بدعت و تجمل بوده است.
🔸این جزئیات ظاهراً کوچک در منابع، یعنی وصیت به عدم استفاده از نوعی خشت، با رویکرد میکروتاریخی میتواند ما را به لایههای ژرفتری از تاریخ اجتماعی مسلمانان کوفه رهنمون سازد: از شناخت فرهنگ مادی و کیفیت مصالح ساختمانی گرفته تا دریافت حساسیتهای فقهی و طهارتی، و فهم ذهنیت جمعی مردم مسلمان آن دیار نسبت به پاکی، دوام و مناسک مرگ.
بدینگونه، مطالعه موردی «خشت عرزمی» نشان میدهد که چگونه میتوان از رهگذر یک وصیت فردی، ساختارهای گستردهتری از تاریخ اجتماعی، فرهنگی و حتی فقهی صدر اسلام را بازسازی کرد؛ همان چیزی که هدف اصلی تاریخ خُرد است: کشف معنا در جزئیات، و تلاش برای بازخوانی تاریخ با رویکرد و روشی مشخص از دل خُردهروایتها.
https://t.iss.one/rasullib
.
درنگی بر تاریخ خُرد و فرهنگ مادی مسلمانان
✍🏼 در تاریخنگاری معاصر، رویکرد میکروتاریخ (Microhistory) جایگاه ویژهای یافته است؛ رویکردی که برخلاف روایتهای کلان سیاسی و نظامی، تمرکز خود را بر جزئیات زندگی روزمره، نهادهای کوچک، اشیاء عادی، و تصمیمهای فردی خُرد معطوف میسازد. این عناصر، هرچند در نگاه نخست کماهمیت و حاشیهای بهنظر میرسند، اما در چارچوب میکروتاریخ، بهمثابه نشانههایی از ساختارهای کلان اجتماعی، فرهنگی و ذهنی تلقی میشوند. در مطالعات تاریخی، از این رویکرد با عنوان "تاریخ خُرد" نیز یاد میشود؛ روشی که بهجای تمرکز بر شخصیتهای شناختهشده و تحولات سیاسی، به سراغ تجربههای زیسته، فرهنگ مادی، جزئیات و امور در ظاهر کوچک در لایههای زیرین جامعه میرود.
🔹نمونهای جالب توجه از کاربرد این رویکرد در منابع اسلامی، وصیت ابراهیمبن یزید نخعی (د.۹۵/۹۶ ق)، فقیه و راویِ شناختهشده کوفی است که سفارش کرده بود: «در قبر من از "خشت عَرزَمی" استفاده نکنید.» (ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج۶، ص۲۹۰؛ ابنابیشیبه، المصنف، ج۲، ص۴۷۲).
این وصیت، در نگاه نخست، امری شخصی و جزئی و نهچندان مهم بهنظر میرسد؛ اما با رویکرد تاریخ خُرد، میتوان آن را به بستری وسیعتر، از فرهنگ مادی، ذهنیت اجتماعی و نگرشهای فقهی کوفیان پیوند زد.
🔸بررسی منابع تاریخی و لغوی نشان میدهد که که خشت عرزمی که از آن تعبیر به «لبن عرزمی» شده نوعی خشت بود که در منطقه "جبانة عرزَم" (منطقهای که به عرزمیها اختصاص داشت) در کوفه تولید میشد. بلاذری (د.۲۷۹ ق) در کتاب خویش گزارش میکند که این محل منسوب به مردی خشتزن بود که خشتهایش بهسبب آمیختگی با نِی و خَزَف (سفال شکسته)، بیدوام و آتشگیر بودند. (بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۷۷).
گزارشهای دیگری نیز تصریح میکنند که این خشتها از «کُناسات و قذر» (مواد آلوده و فضولات) ساخته میشدند، (خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۳۹۶؛ ابونعیم، حلیة الأولیاء، ج۷، ص۳۴۶) از اینرو، "لبن عرزمی" نزد مردم کوفه مترادف با مصالح آلوده، فاسد و بیاعتبار بود.
🔹وصیت ابراهیم نخعی را میتوان از چند منظر بیشتر مورد دقت قرار داد.
از آنجا که این خشتها از مواد آلوده ساخته میشدند، شاید استفاده از آنها در قبر میتوانست از منظر طهارت شرعی ناپسند تلقی شود. میتوان گفت حساسیت نخعی در اینباره، بازتابی از دغدغه فقهی او نسبت به پاکی و نجاست است.
🔸 همچنین برداشت میشود که در تصور عمومی مسلمانان کوفه، "خشت عرزمی" با سستی، آلودگی و خطر حریق پیوند خورده بود. پرهیز از آن، نهفقط واکنشی فقهی، بلکه نشانهای از نگرش منفی نسبت به آن شئ نامرغوب و بیدوام بود.
🔹این وصیت، در کنار دیگر سفارشهای ابراهیم نخعی مانند دفن با لحد و نهی از همراهی آتش در تشییع جنازه نشان میدهد که او در پی قبری ساده، پاک و بهدور از بدعت و تجمل بوده است.
🔸این جزئیات ظاهراً کوچک در منابع، یعنی وصیت به عدم استفاده از نوعی خشت، با رویکرد میکروتاریخی میتواند ما را به لایههای ژرفتری از تاریخ اجتماعی مسلمانان کوفه رهنمون سازد: از شناخت فرهنگ مادی و کیفیت مصالح ساختمانی گرفته تا دریافت حساسیتهای فقهی و طهارتی، و فهم ذهنیت جمعی مردم مسلمان آن دیار نسبت به پاکی، دوام و مناسک مرگ.
بدینگونه، مطالعه موردی «خشت عرزمی» نشان میدهد که چگونه میتوان از رهگذر یک وصیت فردی، ساختارهای گستردهتری از تاریخ اجتماعی، فرهنگی و حتی فقهی صدر اسلام را بازسازی کرد؛ همان چیزی که هدف اصلی تاریخ خُرد است: کشف معنا در جزئیات، و تلاش برای بازخوانی تاریخ با رویکرد و روشی مشخص از دل خُردهروایتها.
https://t.iss.one/rasullib
.
❤8
Forwarded from بر ساحل عبقات
🔸عبارات مهمّ ابن عبد البرّ آندلسی در مسأله "تفضیل" و یک تحریف شنیع!
🖌 برخی متعصبان عامه همواره سعی داشته و دارند تا چنین وانمود کنند که "نزد اهلسنّت، افضلیت خلفای اربعه به ترتیب خلافت ایشان است" و ادعا دارند: "بر این مسأله اجماعِ سلف صورت گرفته است."
برای ابطال این ادعا پاسخهای متعدد تاریخی _ کلامی وجود دارد که شاید بهترین کتابی که در این زمینه میتوان معرفی کرد، اثر ارزشمند محدث معاصر مصری جناب دکتر شیخ محمود سعيد ممدوح با عنوان "غاية التبجيل وترك القطع في التفضيل" است.
در میان متقدّمان از علمای عامه که به "اختلافی بودن مسأله تفضیل در میان صحابه و سلف مسلمانان" تصریح کردهاند، نام فقیه و محدث شهیر قرن چهارم و پنجم هجری ابن عبد البرّ آندلسی (۴۶۳ هـ)، نیز به چشم میخورد.
وی در برخی آثارش همچون "الاستیعاب" و "الاستذکار" به مناسبت به "اختلافی بودن مسأله افضلیت در میان سلف" و "اعتقادی نبودن آن نزد اهل سنّت" پرداخته است.
یکی از گزارشات حائز اهمیت وی در این خصوص این است که سلف مسلمانان تنها در تفضیل میان علی علیهالسلام و عثمان اختلاف نداشتند، بلکه در تفضیل میان علی علیهالسلام و ابوبکر نیز اختلاف داشتند:
"واختلف السّلَف أيضاً فِي تفضيل عليّ وأبى بَكر" (الاستيعاب، ٣/۱۱۱۶)
به عبارت دیگر برخی سلف از صحابه و غیره، اگر چه معتقد به صحّت خلفای ثلاثه بودند، اما امیر المؤمنین علیهالسلام را از افضل الناس بعد الرسول صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میدانستند.
ابن عبد البرّ در ابتدای مدخل امیر المؤمنين علیهالسلام نیز نام چند تن از صحابه که وی را افضل از سایرین میدانستند را ذکر کرده است، (الاستيعاب، ٣/١٠٩٠)
این حقایق تاریخی که ابن عبد البرّ بدان معترف شده، معمولا در اکثر آثار عامه شدیدا سانسور شده و میشود. برخی متعصّبان نیز یا به توجیه و تأویل سخیف این دسته گزارشات مشغول شده يا ابن عبد البرّ و امثاله را به جهت گزارش این مطالب مورد انتقاد قرار دادهاند. (رک به عنوان نمونه: الصواعق المحرقة، ابن حجر الهيتمي، (ط الرسالة) ١/١٧٢؛ الإصابة في القطع بتفضيل الشيخين على سائر الصحابة، عبد النصير المليباري، ص ١٤٨_١٤٩)
نور الدين سمهودي (۹۱۱ هـ) نیز در بحث از افضلیت میان صحابه در میان گزارش اقوال و آراء در اين خصوص، به کلام ابن عبد البرّ در مورد اختلاف سلف در افضلیت امیر مؤمنان علیهالسلام و ابوبکر استناد کرده است، ولی محقق کتاب: حسين محمد علي شكري، زحمت کشیده و نام "علی" را به "عمر" تغییر داده و این گزارش مهمّ ابن عبد البرّ را کاملا دگرگون ساخته است. (تصاویر شماره ۱)
این کتاب در سال ١٤٣٧ هـ در مدینه _ مكتبة دار الزمان به چاپ رسیده است.
📜به برخی نسخ خطی کتاب جواهر العقدين که مورد استفاده محقق بوده مراجعه کردیم و مشاهده کردیم نقل سمهودی از ابن عبد البرّ دقیق بوده است، و این محقق بوده که در متن دست برده است؛
نسخه چِستِربيتي _ ایرلند، تصاویر شماره ۲
نسخه احقاف_ یمن ، تصاویر شماره ۳
✔️در انتها ذکر این نکته ضروری است که این اختلاف نظرها در موضوع افضلیت در میان سلَف و خلَف عامه است و شیعیان طرح این بحث و مقایسه را اهانت به ساحت مقدس مولا ارواحنا فداه میدانند.
به قول ابو الحسن الخلعي/الخليعي شاعر قرن هفتم كه خطاب به مولا چنین عرض کرده است:
تاللهِ ما ذَنبُ مَن يَقِيسُ إلى
نَعلِكَ مَن قَدَّموا بِمُغتَفَرِ
@mir_hamedhoseyn_110
@rasullib
🖌 برخی متعصبان عامه همواره سعی داشته و دارند تا چنین وانمود کنند که "نزد اهلسنّت، افضلیت خلفای اربعه به ترتیب خلافت ایشان است" و ادعا دارند: "بر این مسأله اجماعِ سلف صورت گرفته است."
برای ابطال این ادعا پاسخهای متعدد تاریخی _ کلامی وجود دارد که شاید بهترین کتابی که در این زمینه میتوان معرفی کرد، اثر ارزشمند محدث معاصر مصری جناب دکتر شیخ محمود سعيد ممدوح با عنوان "غاية التبجيل وترك القطع في التفضيل" است.
در میان متقدّمان از علمای عامه که به "اختلافی بودن مسأله تفضیل در میان صحابه و سلف مسلمانان" تصریح کردهاند، نام فقیه و محدث شهیر قرن چهارم و پنجم هجری ابن عبد البرّ آندلسی (۴۶۳ هـ)، نیز به چشم میخورد.
وی در برخی آثارش همچون "الاستیعاب" و "الاستذکار" به مناسبت به "اختلافی بودن مسأله افضلیت در میان سلف" و "اعتقادی نبودن آن نزد اهل سنّت" پرداخته است.
یکی از گزارشات حائز اهمیت وی در این خصوص این است که سلف مسلمانان تنها در تفضیل میان علی علیهالسلام و عثمان اختلاف نداشتند، بلکه در تفضیل میان علی علیهالسلام و ابوبکر نیز اختلاف داشتند:
"واختلف السّلَف أيضاً فِي تفضيل عليّ وأبى بَكر" (الاستيعاب، ٣/۱۱۱۶)
به عبارت دیگر برخی سلف از صحابه و غیره، اگر چه معتقد به صحّت خلفای ثلاثه بودند، اما امیر المؤمنین علیهالسلام را از افضل الناس بعد الرسول صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میدانستند.
ابن عبد البرّ در ابتدای مدخل امیر المؤمنين علیهالسلام نیز نام چند تن از صحابه که وی را افضل از سایرین میدانستند را ذکر کرده است، (الاستيعاب، ٣/١٠٩٠)
این حقایق تاریخی که ابن عبد البرّ بدان معترف شده، معمولا در اکثر آثار عامه شدیدا سانسور شده و میشود. برخی متعصّبان نیز یا به توجیه و تأویل سخیف این دسته گزارشات مشغول شده يا ابن عبد البرّ و امثاله را به جهت گزارش این مطالب مورد انتقاد قرار دادهاند. (رک به عنوان نمونه: الصواعق المحرقة، ابن حجر الهيتمي، (ط الرسالة) ١/١٧٢؛ الإصابة في القطع بتفضيل الشيخين على سائر الصحابة، عبد النصير المليباري، ص ١٤٨_١٤٩)
نور الدين سمهودي (۹۱۱ هـ) نیز در بحث از افضلیت میان صحابه در میان گزارش اقوال و آراء در اين خصوص، به کلام ابن عبد البرّ در مورد اختلاف سلف در افضلیت امیر مؤمنان علیهالسلام و ابوبکر استناد کرده است، ولی محقق کتاب: حسين محمد علي شكري، زحمت کشیده و نام "علی" را به "عمر" تغییر داده و این گزارش مهمّ ابن عبد البرّ را کاملا دگرگون ساخته است. (تصاویر شماره ۱)
این کتاب در سال ١٤٣٧ هـ در مدینه _ مكتبة دار الزمان به چاپ رسیده است.
📜به برخی نسخ خطی کتاب جواهر العقدين که مورد استفاده محقق بوده مراجعه کردیم و مشاهده کردیم نقل سمهودی از ابن عبد البرّ دقیق بوده است، و این محقق بوده که در متن دست برده است؛
نسخه چِستِربيتي _ ایرلند، تصاویر شماره ۲
نسخه احقاف_ یمن ، تصاویر شماره ۳
✔️در انتها ذکر این نکته ضروری است که این اختلاف نظرها در موضوع افضلیت در میان سلَف و خلَف عامه است و شیعیان طرح این بحث و مقایسه را اهانت به ساحت مقدس مولا ارواحنا فداه میدانند.
به قول ابو الحسن الخلعي/الخليعي شاعر قرن هفتم كه خطاب به مولا چنین عرض کرده است:
تاللهِ ما ذَنبُ مَن يَقِيسُ إلى
نَعلِكَ مَن قَدَّموا بِمُغتَفَرِ
@mir_hamedhoseyn_110
@rasullib