دل باخته
837 subscribers
2.83K photos
2.96K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 فرماندهان و غواصان شهید #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت

دوشنده شوقیله ارونده غواص
دیدی یا فاطمه رزمنده غواص
مرور ایله عزیزیم سرگذشته
شکوه حمله والفجر هشته

🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی

✌️بیستم بهمن ماه سالروز عملیات شکوهمند #والفجر_۸ گرامی باد .

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#بندر_فاو_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Forwarded from دل باخته
📝 دست نوشته ای زیبا از بسیجی دلاور #غواص_شهید_رضا_مهدی_رضایی :

💢خدایا! تنها انگیزه امتنان فرمان تو و عشق لقای توست که به مجاهدان ، این تاب و توان را داده است که از جسم و جان خود بگذرند و سرزمین اسلامیان را از خون سرخ خود رنگین کنند.
💢خدایا! این خونهای عزیز هدیه به درگاه توست ، هم آن را و هم اجابت آرمان شهیدان را پذیرا باش ، آرمان ملت ما ، انگیزه هدف شهیدان ما ، عزت و عظمت اسلام توست.
💢خدایا! این آرمان ، این هدف را برای بندگان خالص خود محقق فرما .

🌸 روحش شاد و نامش جاوید

🌹#غواص_شهید_رضا_مهدی_رضایی
شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان دلاور و حماسه ساز گردان‌های خط شکن #استان_زنجان در طول دفاع مقدس ، از غواصان خط شکن و حماسه ساز عملیات های #والفجر_۸ ، #کربلای_۴ و #کربلای_۵ ، شهادت : اسفندماه ۱۳۶۶ ، #عملیات_والفجر_۱۰ ، منطقه عملیاتی کردستان عراق ( #حلبچه )

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢️ #شط_خون

📝 خاطره ایی جانسوز و شنیدنی از غواص بسیجی #شهید_رضا_مهدی_رضایی از شب خونبار عملیات #کربلای_چهار :

🔹🔸هنگامه آغازین عمليات كربلای چهار بود . بسیجی دلاور رضا مهدی رضايی ، يكی از دسته های غواصی گردان حضرت ولیعصر عج لشگر ۳۱ عاشورا را فرماندهی ميكرد .
آنها بايد در سکوت کامل ، داخل آب اروند غوطه ور می شدند و بعد از طی ۸  الی ۱۰ كيلومتری به بخشی از منطقه ابوالخصيب می رسیدند و با شنیدن رمز عملیات به خطوط اول دشمن حمله می کردند .
هنوز چند كيلومتری از ساحل دور نشده بودند كه آتش پر حجم دشمن بر روی اروند باريدن گرفته و عراقی ها از هر سمت و سو منطقه و محورهای عملياتی را زير آتش گرفتند .
غواصان خط شکن باید بدون هيچ شك و ترديدی و به هر قيمت ممکن از اروند میگذشتند و خود را به خط اول دشمن می رساندند تا سرپلی برای ورود قایق های ساحل شکن درست می کردند . آتش بی امان عراقی ها لحظه به لحظه شدید و شدیدتر شده و سطح آب اروند به جهنمی سوزان و آتشین مبدل می شود . دلاور مردان غواص هیچ اعتنایی به آن همه آتش و تیر و ترکش نکرده و بی باکانه به راه خود ادامه داده و خود را به خطوط دشمن نزدیک و نزدیکتر میکنند. به سیم خاردار ها و خورشیدی های دشمن می رسند . اما اوضاع منطقه هیچ خوب نیست و لحظه به لحظه هم خراب و خراب تر می شود ، انگاری عراقی ها از زمان حمله آگاهی کامل داشته و خود را برای مقابله و قتل و عام نیروهای خط شکن کاملاً آماده و مهیا کرده بودند .
مسیر حرکت دسته آقا رضا از همه جا بيشتر زير آتش دشمن است . تيرهای دوشكا ، تيربار ، كلاش و آر پی جی مثل باران می بارد و گلوله های توپ و خمپاره و کاتیوشا یکی پس از دیگری داخل آب فرود آمده و موج انفجارات باعث تلاطم شدید اروند و امواج بلند می شود . آتش دشمن بقدری گسترده و پرحجم است که غواصان دلاور دسته آقا رضا یکی پس از دیگری مظلومانه به شهادت رسیده و پیکر خونین و پاره پاره شأن در میان سیم خاردار ها شناور می شوند . طولی هم نمی کشد که فرمان عقب نشینی صادر و هر کس از آتش بی امان عراقی ها جان سالم بدر برده شتابان به سمت عقبه حرکت می کند .
رضا که تک و تنها مانده و تمام نیروهایش را خونین و پرپر روی آب اروند می دید ، راضی به عقب نشینی نشده و در آن شرايط سخت و دشوار که از زمین و آسمان خون و آتش می بارید ، دلاورانه شروع به جمع آوری پیکر خونین یاران کرده و با چشمانی گریان جنازه یک به یک همرزمانش را از فاصله چند متری عراقی ها عقب کشیده و با بستن آنها به یکدیگر موفق به حمل آنان به عقب می شود .
اکثر غواصان خط شکن گردان حضرت ولیعصر عج استان زنجان در عملیات کربلای چهار مفقودالاثر شدند اما پیکرهای پاک و مطهری که توسط بسیجی غواص رضا مهدی رضايی از آب بيرون آورده شده بودند در زنجان تشییع و به خاک سپرده شدند .

🌸 روحشان شاد و نامشان جاوید

🌹#غواص_شهید_رضا_مهدی_رضایی
شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان دلاور و حماسه ساز گردان‌های خط شکن #استان_زنجان در طول دفاع مقدس ، از غواصان خط شکن و حماسه ساز عملیات های #والفجر_۸ ، #کربلای_۴ و #کربلای_۵ ، شهادت : اسفندماه ۱۳۶۶ ، #عملیات_والفجر_۱۰ ، منطقه عملیاتی کردستان عراق ( #حلبچه )

🔹 انتشار به مناسبت سالگرد عملیات #کربلای۴

#دفاع_مقدس
#کربلای_چهار
#غواصان_زنجان
#کنگره_۳۵۳۵_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 دست نوشته ای زیبا از بسیجی غواص #شهید_رضا_مهدی_رضایی :

🔹خدایا ! تنها انگیزه امتنان فرمان تو و عشق لقای توست که به مجاهدان ، این تاب و توان را داده است که از جسم و جان خود بگذرند و سرزمین اسلامیان را از خون سرخ خود رنگین کنند.

🔹خدایا ! این خون های عزیز هدیه به درگاه توست ، هم آن را و هم اجابت آرمان شهیدان را پذیرا باش ، آرمان ملت ما ، انگیزه و هدف شهیدان ما ، عزت و عظمت اسلام توست.

🔹خدایا ! این آرمان ، این هدف را برای بندگان خالص خود محقق فرما .

🌸 روحش شاد و نامش جاوید

🌹شیرمرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_رضا_مهدی_رضایی از رزمندگان دلاور و حماسه ساز گردان‌های خط شکن #استان_زنجان در طول دفاع مقدس ، از غواصان خط شکن و حماسه ساز عملیات های #والفجر_۸ ، #کربلای_۴ و #کربلای_۵ ، شهادت : اسفندماه ۱۳۶۶ ، #عملیات_والفجر_۱۰ ، منطقه عملیاتی کردستان عراق ( #حلبچه )

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#غواصان_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #والفجر_هشت

💠 خاطره ای زیبا و شنیدنی از بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :

#قسمت_اول

🔸🔹بهمن ماه ۱۳۶۴ بود و چند روزی بیشتر به آغاز #عملیات_والفجر_هشت نمانده بود . داخل نخلستان های کناریه رودخانه #اروند_رود در سنگر اطلاعات و عملیات #لشگر_۳۱_عاشورا مشغول بررسی دوباره نقشه های منطقه و معبرهای عملیاتی لشگر بودیم که یکدفعه #حسین_شاکری با سه دست لباس غواصی از راه رسید و خیلی شاد و خرامان گفت : تو و کمال سریع لباس عوض کنید که قراره باهم بریم جلو و بفهمیم برادران مزدور عراقی مان امروزها چیکار میکنند !؟

حسین اسلحه برنداشت و فقط یک دوربین عکس برداری گردنش انداخت و به سمت نهر رفت . ما هم سریع لباس های غواصی را پوشیده و هرکدام یک کلاشینکف و چندتا خشاب برداشتیم و پشت سرش راه افتادیم . نزدیک های ظهر بود و عبور از اروند کاری بس سخت و دشوار می نمود . خلاصه زدیم به آب سرد نهر و نم نم و با احتیاط از داخل نیزارها وارد رودخانه اروند شده و به سمت خطوط عراقی ها رفتیم .

آب اروند بوی بسیار بدی می داد که انگار بوی زهم ماهی مرده بود و بقدری هم حال به هم زن و تهوع آور بود که واقعا حالم خراب می‌شد. با دور شدن از ساحل بوی بد آب هم برطرف شده و با خیال راحت به راه خود ادامه داده ایم . اولش خیلی آرام و با احتیاط در یک ستون جلو می‌رفتیم اما بعد وقتی به اواسط رودخانه رسیدیم و دیدیم که هیچ خبری از نیروهای دشمن در خطوط اول شان نیست و ساحل هم کاملا امن و امان است . دست به دست هم داده و همچون ماهی داخل آب سر خورده و با خنده و شوخی شروع به خواندن سرود کردیم .

حسین میخواند :
پشت سنگر گشته پنچر
ماشین فرمانده لشگر
پشت سنگر گشته پنچر
ای برادر/ای برادر
جک نداریم زاپاس شو
زیر ماشینش بذاریم
می‌خوره بر بام سنگر
خمپاره شصت پشت سرهم
ای برادر/ ای برادر/
باید به شط خون شنا کنیم
شالاپ شلوپ شالاپ شلوپ
باید که با قطار سفر کنیم
تالاپ تلوپ تالاپ تلوپ
ماهم باهاش همخوانی می کردیم و می خندیدم .

خلاصه با کلی خنده و شادی از عرض اروند گذشته و به موانع عراقی ها رسیدیم . از کنار انبواهی از سیم خاردارها و خورشیدی ها و مین های منور و بشکه های انفجاری عبور کرده و وارد نهری شدیم که به داخل خطوط عراقی ها می رفت . با احتیاط کامل و بدون کوچکترین سر و صدایی به سمت بالای نهر و پشت خطوط دفاعی دشمن رفتیم و در موقعیتی مناسب ، حسین شروع به عکس برداری از سنگرها و تجهیزات عراقی ها کرد و ما هم از دو طرف هواشو نگه داشتیم تا اینکه به مقری رسیدیم که در شناسایی های قبلی وجود نداشت .

عراقی ها مقری با خاکریزهای بلند و محکم ساخته بودند که داخلش تعداد زیادی ماشین فرماندهی و نفربر زرهی دیده می شد . حسین خنده نازی کرده و گفت : این هم از روزی امروز ما و سریع هم تقسیم کار کرد و با کمال از آب خارج شده و برای بررسی اوضاع و جمع آوری اطلاعات لازم به سمت مقر عراقی ها رفت . قرار بر آن بود که سریع دوری اطراف مقر زده و بدون توقف برگردند و من هم همانجا داخل آب موضع گرفته و تا برگشتن شأن مواظب تحرکات نیروهای دشمن باشم .

چهار چشمی اطراف را زیر نظر گرفته و بی صبرانه منتظر بازگشت بچه ها بودم . انتظار به درازا انجامید و دقایق با سرعت باور نکردنی تبدیل به ساعت شده و در سکوتی خوف ناک چند ساعتی پشت سر هم گذشت و هیچ خبری هم از همراهان نشد . آب خیلی سرد بود و بدنم کم کم کرخ می شد و احساس بی حسی در دست ها و پاهام می کردم . ناگهان صدای قایقی از دور آمده و گشتی عراقی ها را دیدیم که با سرعت به سمتم می آیند . شتابان داخل نیزارهای کنار نهر پریده و خود را میان نی ها پنهان کردم. قایق دشمن به کنارم رسیده و بدون هیچ واکنشی عبور کرده و دور شد....

🌀 #ادامه_دارد

🌹 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری_نوری از نیروهای جسور و نترس بسیجی #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که با دستکاری شناسنامه و بالا بردن سن ، از اوائل جنگ پا به میادین نبرد حق علیه باطل گزارده و بعد از شرکت در چند عملیات کوچک و بزرگ و چندین بار مجروحیت ، عاقبت در بهمن ماه ۱۳۶۴ در کسوت مسئول اطلاعات و عملیات و هدایتگر یکی از دسته های خط شکن غواص #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در سن ۱۹ سالگی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #والفجر_هشت

💠 خاطره ای زیبا و شنیدنی از بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :

#قسمت_دوم

حدود پنج ساعتی از رفتن حسین و کمال می گذشت و آفتاب داغ جنوب هم نم نم در حال غروب بود . هوای خنک عصرگاهی ، نیروهای عراقی را به گشت و گذار در میان نخل ها و اطراف نهر واداشته بود . مخفی گاهم هیچ امنیتی نداشت و هر لحظه امکان داشت که یک عراقی سر و کله اش کنار نهر پیدا بشه . باید هرچه سریعتر فکری کرده و تصمیمی می گرفتم . ماندن در آن وضعیت و میان نیزارهای کم ارتفاع ، کاری بسیار خطرناک و پر ریسک بود که عواقب بدی هم داشت . از سوی دیگر به زمان برگشت آب اروند به سمت دریا و افزایش سرعت آن هم نزدیک می شدیم و برگشتن به آنطرف رودخانه واقعا مشکل و دشوار می شد .

دقایقی با دقت اطراف و مسیر حرکت بچه ها را وارسی کردم تا شاید اثری از آنها پیدا کنم . اما هرچه گشتم جز نیروهای عراقی چیز دیگری ندیدم . با خودم گفتم : با این همه نیروی دشمن در داخل نخلستان و اطراف نهر آب ، محال است بچه ها به این سمت برگردند و به احتمال خیلی زیاد تا حالا از یک طرف دیگه از منطقه خارج و به مقر برگشتند و با همین فکر هم تصمیم به برگشت گرفته و یواش و با احتیاط به سمت اروند حرکت کردم .

منطقه حسابی شلوغ بود و عراقی ها مثل مور و ملخ از سنگرها بیرون ریخته و مشغول سیر و صفا در هوای خنک نخلستان بودند . با هر زحمت و بدبختی بود خود را به نیزارهای کنار اروند رسانیده و با سرعت تمام به طرف مقر شنا کردم .

همینکه به آنطراف رسیده و از آب نهر خارج شدم ، آقا ناصر را دیدم که جلوی در سنگرمان بالا و پایین می رود .
جلو رفته و خیلی نرم و آرام سلام دادم .
آقا ناصر که از قیافه به هم ریخته اش عصبانیت و نگرانی می بارید با لحن بسیار تندی گفت : سلام و زهرمار ! معلومه تا حالا کجا بودید !؟
دلم هری ریخت پایین . با مِن و مِن گفتم : خب رفته بودیم جلو … واسه شناسایی...
گفت : مگه رفته بودید بغداد رو بگیرید که این همه لفتش دادید؟ قرار بود که فقط یک سری به معبرها بزنید و برگردید ، می دانی چندساعته که رفته اید و همه را نگران کردید!؟ حالا اون دو تا دیگه کجان؟
یعنی حسین و کمال هنوز برنگشته بودند و خبری هم از آنان نداشتم . با ترس و نگرانی گفتم : یعنی هنوز برنگشتن ؟ … آخه من گمشون کردم .
دیگه تاب آنهمه شرمنده گی را نیاوردم و با بهونه تعویض لباس به داخل سنگر رفتم . لباس غواصی‌ام را درآوردم و یک گوشه نشستم . هم نگران حسین و کمال بودم و هم از بازخواستی که در پیش داشتم ، میترسیدم .

خلاصه بعداز دقایقی احضار شدم به سنگر فرماندهی . ناصر، منصور و پرویز نشسته بودند و مقداری هم بیسکویت و کمپوت وسط سنگر چیده شده بود.
چقدر گشنه بودم . از صبح تا حالا که ساعت شش و نیم عصر بود ، هیچی نخورده بودم .
سلام داده و نشستم کنار درب سنگر .
آقا منصور گفت : بفرما؟
با ترس و دلهره به زور یک بیسکویت برداشتم و مشغول خوردن شدم . مگر چیزی از گلویم پایین میرفت ؟!. آب گلویم خشک شده بود و بیسکویت به آن می چسبید . در آن وضعیت ، سوال و جواب هم شروع شد .
آقا منصور پرسید: کجا رفتید؟
سرم پایین بود و با زمین بازی میکردم. کمی مکث کردم و گفتم: رفتیم دور و اطراف معبرها و موانع عراقی ها را گشتیم .
گفت: گشتید؟ مگه رفته بودید پارک واسه بازی که این همه طولش دادید ؟
از حرف آقا منصور واقعا خنده ام گرفت و با لحن خنده داری گفتم : نه والله ، پارک نرفته و وسط عراقی ها بودیم .
پرسید : پس این همه مدت را چیکار میکردید؟
در پاسخ کمی مکث کردم.
آقا پرویز گفت : خب حرف بزن ! چته ؟ زبونت رو موش خورده؟
حسابی شوکه شده و اشکم داشت درمیآمد . گفتم : یه مقر تازه جلو راهمون سبز شد . حسین و کمال رفتن واسه شناسایی مقر و من هم از پشت هواشون را نگه داشتم .
گفت : خب بعدش چی شد ؟
گفتم : هیچی دیگه . هرچه منتظرشون ماندم برنگشتن و هر چه هم اطراف را گشتم ، پیداشون نکردم . ناچار چند ساعتی انتظار کشیدم و با شلوغ شدن منطقه ، مجبور به بازگشت شدم ....

🌀 #ادامه_دارد

🌹 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری_نوری از نیروهای جسور و نترس بسیجی #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که با دستکاری شناسنامه و بالا بردن سن ، از اوائل جنگ پا به میادین نبرد حق علیه باطل گزارده و بعد از شرکت در چند عملیات کوچک و بزرگ و چندین بار مجروحیت ، عاقبت در بهمن ماه ۱۳۶۴ در کسوت مسئول اطلاعات و عملیات و هدایتگر یکی از دسته های خط شکن غواص #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در سن ۱۹ سالگی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #والفجر_هشت

💠 خاطره ای زیبا و شنیدنی از بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :

#قسمت_سوم

🔹حسابی خراب کرده بودم و برای همین هم دیگه حرفی نزده و با شرمندگی برگشتم سنگر و بی اختیار بغضم ترکید و شروع کردم به گریه .
دلم آشوب بود و تمام فکر و ذهنم پیش بچه ها ، نکند بلایی سر حسین و کمال آمده باشد. نکند اسیر شده باشند ، خلاصه ترس و دلهره سراپای وجودم را در برگرفته بود و مدام خود را سرزنش می کردم : نباید می‌اومدم . باید منتظرشون می‌موندم . شاید اتفاقی برایشان افتاده و کمک لازم داشته باشند . شاید... شاید..

حوالی ساعت هشت بود که یکدفعه سر و کله حسین و کمال پیدا شد . بقدری نگران و مضطرب بودم که اجازه تعویض لباس هم به آنان نداده و سراسیمه دستشان را گرفته و به سنگر فرماندهی بردم !

حسین به محض دیدن کمپوت‌ها و بیسکویت‌ها ، سلام داد و شتابان شیرچه زد طرفشان ! همه فرماندهان اطلاعات و عملیات لشگر دور تا دور سنگر نشسته بودند و با غیض و عصبانت داشتند ما را نگاه می‌کردند .

حسین بی توجه به فضای سنگین سنگر ، همین‌طور یکسره بیسکویت میخورد و کمپوت گیلاس سر می‌کشید ، مدام هم به من و کمال می گفت : جون آلفرد ! شما هم بیاین بخورید .

اوضاع هیچ خوب نبود و فرماندهان حسابی ناراحت و شاکی بودند . من و کمال گوشه ای از سنگر کز کرده و زیرچشمی آقا منصور و آقا پرویز را می پاییدیم .

یکدفعه حسین شروع به خندیدن کرده و با لحن شوخی آمیزی گفت : شما چرا نمیخورید ؟ از آقا منصور میترسید؟
بعد هم رو به آقا منصور کرد و گفت: آقا منصور ! انگاری اینا واقعا از شما میترسند !
زیر لب یواش گفتم : حسین آقا ! بسه دیگه ! شلوغ نکن !
حسین خنده کنان برگشت و گفت : جون آلفرد ! شلوغ چیه ؟ واقعا گشنمه. از صبح هیچی نخوردم و دارم از گشنگی بال بال می زنم .

خلاصه حسین آنقدر خورد و گفت و خندید تا اینکه همه فرماندهان را هم وادار به خندیدن کرد و بطور باورنکردنی جوی ناراحت و عصبی مجلس را کاملا عوض کرد .

در آخر هم قبل از اینکه سوالی ازش بکنند . قوطی خالی کمپوت را زمین گذاشت و خیلی جدی گفت : اما حالا گزارش شناسایی ! همه چیز در امن و امان است و حال برادرای مزدور خوب بود و همه شون خدمتان سلام گرم رسوندن !

👌دلاور مرد بسیجی ، #غواص_حسین_شاکری آنروز با جسارت و شجاعت مثال زدنی خود تا قلب خطوط دفاعی دشمن نفوذ و موفق به شناسایی و عکس برداری از محل ها و سنگرهایی شده بود که قبلا هیچکس اطلاعاتی از آنها نداشت و عکس های هوایی هم چیزی از آنان نشان نداده بود . اطلاعات جمع آوری شده توسط حسین در شکستن خطوط اول دشمن و پیروزی عملیات والفجر هشت آنچنان تاثیر گذار بود که از سوی لشگر برایش تشویق و تکریم در نظر گرفته شده بود .

🌀 #پایان

🌹 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری_نوری از نیروهای جسور و نترس بسیجی #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که با دستکاری شناسنامه و بالا بردن سن ، از اوائل جنگ پا به میادین نبرد حق علیه باطل گزارده و بعد از شرکت در چند عملیات کوچک و بزرگ و چندین بار مجروحیت ، عاقبت در بهمن ماه ۱۳۶۴ در کسوت مسئول اطلاعات و عملیات و هدایتگر یکی از دسته های خط شکن غواص #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در سن ۱۹ سالگی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #پک_استیکر

📸 در آستانه سالگرد عملیات غرورآفرین #والفجر_هشت کانال #دل_باخته تقدیم می کند :
مجموعه زیبای استیکر های #غواصان_شهید_زنجان مشتمل بر استیکر غواصان شهید عملیات های #والفجر_۸ ، #کربلای_۴ و #کربلای_۵ و دهها استیکر زیبای دیگر در خصوص دفاع مقدس

🌺 روحشان شاد و یادشان گرامی

🌐 لینک مجموعه استیکر های #غواصان_شهید_زنجان
https://t.iss.one/addstickers/Pcdrabbas

👌 پیشنهاد دانلود

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #والفجر_هشت

💢 #راز_داری !

✒️ #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :

#قسمت_اول

🔸🔹بامداد روز هیجدم بهمن ماه ۱۳۶۴ بعد از اقامه نماز صبح ، پیک گردان به تمامی گروهان‌ها خبر داد که وقت رفتنه و نیروها باید بعد صبحانه مشغول جمع آوری پتوها و وسایل چادرها شوند ، حدود ۴۵ روزی میشد که در کناریه رودخانه کارون ( نقطه نامعلوم ) اردو زده و در نهایت پنهان کاری و حفاظت ، بطور شبانه و روزی مشغول آموزش شنا و غواصی و فراگرفتن تاکتیک های حملات آبی و خاکی بودیم و در این مدت بجز فرماندگان گردان و چند نفر دیگری که مسئولیت حمل آذوقه و تدارکات گردان را برعهده داشتن ، کسی اجازه خروج از مقر را نداشت .

نیروهای دلیر و جان برکف #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع استان زنجان و #گردان_حضرت_سید_الشهدا_ع استان آذربایجان شرقی #لشگر_۳۱_عاشورا بعد از طی دوره های بسیار سخت و طاقت فرسا همگی به رزمندگان آماده و غواصان کاربلدی تبدیل شده بودند که با سرعتی باورنکردنی و بدون کوچکترین استراحتی عرض ۷۰۰ و ۸۰۰ متری #رودخانه_کارون را دهها بار رفته و برمیگشتند و همگی هم بی صبرانه منتظر فرمان حرکت و آغاز عملیات بودند .

هیچکدام نمی‌دانستیم ، منطقه عملیاتی کجاست و گردان قرار است که کجا عمل کنه ، اما با توجه به تعلیمات و آموزش هائی که می‌دیدیم ، همگی در حد اطمینان حدس میزدیم که منطقه عملیاتی باید آبهای گرم و کم عمق هورالعظیم و یا باتلاق های پوشیده از نیزار جزایر مجنون باشد .

بعد از خوردن صبحانه و جمع شدن سفره ، خبر جمع آوری وسایل چادر و تحویل ساک و لوازمات شخصی به تعاون گردان را به نیروهای دسته دادم و ناگهان چنان همهمه ای از خنده و صلوات داخل چادر برپا شد که نگو و این موضوع فقط اختصاص به چادر ما نداشت و چادرهای دیگر گردان هم با شنیدن این خبر به حال و روز چادر ما افتاده و برای دقایقی همه جای گردان پر از خوشحالی و شادمانی و صدای خنده و صلوات رزمندگان شد .

نیروهای دلاور گردان که برای آغاز عملیات و رویاروئی با مزدوران متجاوز بعثی واقعاً ثانیه شماری می کردند . شتابان پتوها و فانوس ها و وسایل پذیرائی چادرها را جمع کرده و جلوی چادر گذاشته و برای تحویل ساک خود جلوی چادر تعاون به خط شدند و بعد هم چند نفر و چندنفر در اطراف چادرها نشسته و با شوخی و تفریح مشغول نظافت سلاح و آماده کردن تجهیزات خود شدند .

راستش در آن لحظات با اینکه می‌دونستم منطقه عملیاتی از اسرار طبقه بندی شده است و امکان ندارد کسی در موردش چیزی بهم بگه ! اما با این وجود بدجور دلم میخواست ، یجوری از محل عمل کردن گردان باخبر شده و سر در بیارم و چون با بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری رفیق قدیمی و صمیمی بودیم و میدونستم چندهفته قبل واسه شناسایی منطقه عملیاتی رفته و قشنگ با موقعیت جعرافیائی اش آشناست ، به سرم زد که برم پیداش کنم و با خواهش و تمنا و التماس هر جوریه اسم منطقه را از زیر زبانش بیرون بکشم ! خلاصه با همین نیت راه افتادم و حسین را جلوی چادر فرماندهی گردان دیدم و یه کم باهاش خوش و بش کردم و حسین هم سریع پیشنهاد داد تا واسه آخرین بار بریم کنار ساحل کارون و یه کم روی پل شناور بشینیم ، منم که از خدا همین را میخواستم تا باهاش خلوت کنم ، سریع قبول کرده و گپ زنان راهی لب کارون شدیم .

مسافت تا ساحل رودخانه طولانی بود و اواسط راه حرف هامون حسابی گل انداخته و مدام از اینطرف و اونطرف و خاطرات تلخ و شیرین گذشته صبحت کرده و از بچه های سفرکرده گفتیم تا اینکه یهوی حسین برگشت و گفت : عباس خدا کنه ! اینبار دیگه شهید شم ! عباس ! خدایش برام دعا کن ! تو حرفهاش بقدری سوز و بغض و اخلاص و صادقت موج میزد که چشام بی اختیار پر از اشگ شد.

ایستادم و مستقیم تو چشاش خیره شده و خواستم چیزی بگم که دیدیم قطرات اشگ قطره و قطره از گوشه چشمانش سرازیره ، دیگه نتونستم چیزی بگم و ساکت شدم ، برای لحظاتی هر دو آروم و بیصدا اشگ ریختیم و بعدش کم کم به احساساتم مسلط شده و با لگنت زبون، خیلی آروم و یواش گفتم : حسین جون ! امام و انقلاب هنوز به وجود دلاوران و پهلوانانی مثل تو نیاز داره و جنگ هم که هنوز ادامه داره !

لبخند تلخی زد و گفت : تو بدر ( #عملیات_بدر ـ اسفندماه ۱۳۶۳ ـ شرق دجله عراق ) باید میرفتم ! راستش موقع زخمی شدن تا آخرهاش هم رفتم ! اما یهوی نمیدونم چی شد که قبولم نکردن و دست رد به سینه ام زدند ! راستش از اون موقع از دست خودم حسابی دلگیر و ناراحتم !

🌺 روحش شاد و یادش گرامی

🌀 #ادامه_دارد

🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #والفجر_هشت

📽 مصاحبه شیرین بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری قبل از آغاز عملیات #والفجر_۸

💔 خنده تو خلاصه ی خوبی هاست
لختی بخند ، خنده ی گل زیباست..

🌹 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری_نوری از نیروهای جسور و نترس بسیجی #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که با دستکاری شناسنامه و بالا بردن سن ، از اوائل جنگ پا به میادین نبرد حق علیه باطل گزارده و بعد از شرکت در چند عملیات کوچک و بزرگ و چندین بار مجروحیت ، عاقبت در بهمن ماه ۱۳۶۴ در کسوت مسئول اطلاعات و عملیات و هدایتگر یکی از دسته های خط شکن غواص #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در سن ۱۹ سالگی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #والفجر_هشت

💢 #راز_داری !

✒️ #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :

💠 #قسمت_دوم

🔸🔹 زدم زیر خنده و گفتم : واقعا که موجی و دیوانه شدی ! مگه دکترا بهت نگفتن نباید افسرده و ناراحت باشی ! بعدش هم این مسائل دست خداست و خودش خوب میدونه ببره یا نبره ! حسین وقتی دید دارم فضا را عوض میکنم و بحث را به شوخی و خنده کشیدم ، فوری بخودش اومد و یکدفعه زد زیر خنده و شروع کرد به شوخی کردن ، خلاصه بقیه مسیر را گفتیم و خندیدیم تا اینکه به اسکله کنار کارون رسیده و روی پل شنارو نشستیم و هردو ساکت و بیحرکت مشغول تماشای حرکت آب و تلاتم زیبای آن شدیم .

نگاههای خیره و خیره و پر از تفکر حسین به رودخانه ، دوباره حس کنجکاوی را تو وجودم تحریک کرد و برای فهمیدن محل دقیق عملیات ، شروع کردم از عملیات حرف زدن و یواش و یواش حرف را به محل عملیات کشیده و ازش پرسیدم : حسین ! هدف تو مجنونه!یا هورالعظیم !
برگشت و یه کم مشکوک نگام کرد و با لبخند بانمکی گفت: ای کلک ! پس میخوای ازم حرف بکشی !؟
خندیدیم و گفتم : خب الان که داریم میریم واسه عملیات و تو هم رفتی و منطقه را دیدی ! اگه یه کم از اوضاع منطقه برام بگی و ذهنمو روشن کنی ، مثلا چی میشه !؟
خنده بلندی کرد و گفت : این از اسرار عظیم هستش و با من هم قول و قرار گذاشتند که هیچی در موردش نگم !دستمو رو شونه اش گذاشته و با لحنی التماس گونه گفتم :حسین ! غریبه که نیستم ! بهم اعتماد نداری !؟ اینجا هم جز من و تو کسی نیست که حرفها تو بشنوه !

دستهاشو روشونه هام انداخت و با خنده معنا داری گفت : تو عزیزی ! اما اولش که قول مردانه دادم و دوم هم اینکه خدا حاضره و نمیخوام شاهد بعد عهدی و پیمان شکنیم باشه !
نگاه و حرفهاش بحدی جدی بود که دیگه جرات اینکه دوباره چیزی در مورد محل عملیات ازش بپرسم ، پیدا نکردم و دلگیر و ناراحت مشغول تماشای رودخانه شدم .

حسین که پسر بامعرفت و مهربانی بود، سریع از حال و روزم فهمید که بدجور ضدحال خوردم و برای اینکه حال و هوا را عوض کنه ، شروع کرد به شوخی کردن و خندیدن ، منم اولش یه کم براش ناز کردم و بعدش باهاش همراه شدم و حسابی دم آب سروکله هم پریدیم و خندیدیم تا اینکه حسین برگشت وگفت: واسه اینکه ازم دلخور نشی! نگی حسین بی معرفته! اسم و محل منطقه را نمیگم، اما از اوضاع و موقعیت اش همینقدر برات بگم که شکستن خط اول عراقها تو عملیات خیبر و بدر پیش این عملیات کاری بسیار آسان و سهل و کوچک بود، حجم و عمق آب چند برابر این رودخانه (کارون) و سرعت حرکتش دو برابر اینجاست ( اون وقتها میگفتند که رودخانه کارون پنجاه کیلومتر در ساعت سرعت داره)، سنگرهای خطوط اول تماما از بتون مسلح شده و غیر قابل انهدام ! عباس ! فقط خدا و دعای امام و مردم میتونه تو این عملیات و شکستن خط فولادین دشمن کمکمون کنه ! اینبار با تموم حمله ها که دیدی کاملا فرق داره ! بچه های گردان ایندفعه واقعا کاری سخت و دشوار و خطرناک پیش رو دارند!

گرم گفتگو بودیم که یهوی حسین گفت: پسر پاشو بریم که الان دارن دنبالمون میگردند ! تا حالا حتما باید اتوبوسها رسیده باشند !؟
سریع برخاسته و شتابان سمت مقر رفتیم و همینکه کنار چادرها رسیدیم، دیدیم نیروها دسته به دسته مشغول سوارشدن به اتوبوسها هستند، سریع سلاح و تجهیزات خود را برداشته و آروم قاطی بچه ها شدیم .

🌺 روحش شاد و یادش گرامی

🌀 #پایان

🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #والفجر_هشت

📽 مصاحبه شیرین و شنیدنی بسیجی غواص #شهید_مجید_آهومند قبل از آغاز عملیات #والفجر_۸

🎙 بسیجی ها آغشته به عشقی هستند که جایشان در این دنیا نیست...

🌹 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_مجید_آهومند از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در کسوت مسئول دسته غواصان خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #والفجر_هشت

🌗 #شب_عملیات

✒️ خاطره ای زیبا از شب آغازین عملیات افتخار آفرین #والفجر_۸

💠 #قسمت_اول

بسم الله الرحمن الرحیم

شامگاه بیستم بهمن ماه ۱۳۶۴ ، حوالی ساعت ۹ شب غواصان خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر31عاشورا که غالباً از رزمندگان غیور و جان برکف #استان_زنجان بودند برای عبور از اروند و یورش به خطوط اول دشمن بعثی وارد نهرآبی در داخل نخلستان های خسروآباد آبادان شدند .

طراحان عملیات ، زمان حرکت غواصان را طوری برنامه ریزی کرده بودند که درست همزمان با زمان سکون رودخانه اروند باشد که در سال فقط برای یکبار اتفاق می افتاد ( بدون جزر و مد ) ، اما دست تقدیر همه چیز را به هم ریخته و چنان باران شدیدی شروع به باریدن کرد که در عرض چند دقیقه رودخانه آرام را طوفانی در برگرفت و چنان سرعت و خروشی به رودخانه بخشید که موجهای بلند سرتاسر آن را فراگرفت .

با افزایش سرعت رودخانه ، حرکت غواصان هم تندتر شده و خیلی زودتر از موعد مقرر به آنطراف اروند رسیده و در کنار موانع دشمن پنهان شده و منتظر اعلام رمز عملیات می شوند . خروش پر سر صدای اروند و شدت باران ، عراقی ها را آسوده خاطر کرده و همه بی خیال در داخل سنگرها مشغول خواب و استراحت هستند . ساحل کاملا آرام و امن است و غواصان راحت و بدون دیده شدن نیم ساعتی را همانجا داخل آب سپری می کنند.

با اعلام نام مبارک #یا_فاطمه_الزهرا_س عملیات آغاز و غواصان جهت شکستن خط اول دشمن و پاکسازی سنگرهای دفاعی ساحل اروند وارد عمل می شوند . مأموریت فرد به فرد غواصان از قبل مشخص و معلوم شده بود که هر کدام از آنان بایستی به سمت کدام سنگر دشمن پیش رفته و در کمال سکوت آن را پاکسازی کند . تمام سنگرهای دشمن در لب آب از بتون مسلح ساخته شده بودند و بقدری محکم و پولادین بودند که انهدام شان با گلوله تانک و ۱۰۶ هم غیرممکن بود و حتما باید با اصل غافلگیری ، تصرف و پاکسازی می شدند .

برادران تخریبچی شروع به کار کرده و با بریدن سیم خاردارها و خنثی کردن مین های منور، معبری را برای حرکت غواصان باز می کنند . دسته دوم و سوم غواصان گردان حضرت علی اصغر (ع) بدون کوچکترین مشکلی موفق به عبور از موانع شده و آرام و ساکت مشغول پاکسازی سنگرهای دشمن می شوند . اما دسته اول گردان به فرماندهی #شهید_مجید_آهومند میان خورشیدها گیر افتاده و با انفجار مین منوری توسط نیروهای دشمن رویت و تمامی غواصان مظلومانه زخمی و شهید می شوند .

با لو رفتن غواصان دسته شهید مجید آهومند ، سنگرهای آن محور که هنوز تصرف و پاکسازی نشده بودند شروع به آتشباری کرده و سیلی از گلوله و موشک و خمپاره را روانه اروند و مواضع این سمت رودخانه نمودند ، با آغاز تیراندازی ها بقیه نیروهای دشمن هم که در خواب و استراحت بودند متوجه یورش رزمندگان شده و هر کدام در گوشه ای از ساحل پناه گرفته و شروع به تیراندازی کردند .

💠 #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #والفجر_هشت

📽 نماهنگ زیبا و دیدنی #غواصان_شهید_زنجان در عملیات شکوه مند #والفجر_۸ ( بهمن ماه ۱۳۶۴، منطقه عملیاتی #اروندرود ، شهربندری #فاو_عراق )

💔 امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود
فردا ز خون عاشقان این رود ، دریا می شود

💢بیستم بهمن ماه سالروز عملیات پیروزمند #والفجر_هشت گرامی باد .

🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #والفجر_هشت

🌗 #شب_عملیات

✒️ خاطره ای زیبا از شب آغازین عملیات افتخار آفرین #والفجر_۸

💠 #قسمت_دوم

🔹🔸زمین و زمان یکسره می لرزید و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره داخل نخلستان و رودخانه اروند فرود می آمدند و با صدای مهیبی منفجر می شدند ، شدت انفجارات بقدری بود که اروند را کاملا به آشوب کشیده و موج های چندمتری از هر طرفش به هوا برمی خاست . فضای تاریک منطقه با انفجار پی در پی صدها منور رنگارنگ در آسمان مثل روز روشن شده و همه جای منطقه به وضوح دیده می شد . لحظات بسیار دلهره آور و نگران کننده ای بود . از زمین و آسمان آتش می بارید و صدها رزمنده غواص ، تنها و بی پناه آنطراف رودخانه گیر افتاده بودند .
بوی بد شکست و ناکامی عملیات در فضا پیچیده بود و فرماندهان گردان باید سریعاً کاری انجام می دادند . در صورت عدم حرکت قایق های ساحل شکن ، بچه های غواص آنطراف رودخانه گیر افتاده و همگی به چنگ عراقی ها می افتادند .

به دسته سوم گروهان اول گردان دستور داده شد که بی درنگ به سمت محور عملیاتی دسته شهید آهومند حرکت و به هر طریق ممکن از موانع دشمن گذشته و سنگرهای فعال آن نقطه را خاموش کنند. دو فروند قایق با ۲۴ رزمنده دلاور و جان برکف در میان سیلی از گلوله و موشک حرکت نموده و با سرعت تمام به سمت سنگرهای دشمن رفتند .

قایق ها در میان انفجارات متوالی و بارانی از گلوله های سرخ رسام با امواج سهمگین اروند برخورد کرده و همچون تخته پاره ای به اینطراف و آنطراف پرت شده و با صدای وحشتناکی جلو می رفتند . با حجم آتشی که به روی قایق ها ریخته می شد اصلا باورنکردنی نبود که سالم به آنطراف رودخانه برسند اما با عنایت خداوند متعال قایق ها به کنار موانع دشمن رسیده و چون معبری در کار نبود سکانداران موتورهای قایق ها را بالا داده و با فشردن دکمه پرش ، قایق ها را به پرواز در آورده و درست روی موانع خورشیدی فرود آمدند. شدت برخورد بحدی بود که میلگردهای خورشیدهای کف قایق را سوراخ و موجب زخمی شدن پای چند نفر از رزمندگان شدند. اما با این وجود حرکت آنچنان جسورانه و وحشت آور بود که بلافاصله باعث ترس و فرار عراقی ها شده و چند سنگر کنار آب خاموش شدند .

هنوز چندمتری با ساحل فاصله داشتیم و مسیر هم مملو از سیم خاردارهای طولی و حلقوی و مین و بشکه های انفجاری بود . عراقی های خیلی دور نرفته و کمی آنطراف تر سنگر گرفته و از هر سمت و سوی به طرف قایق ها تیراندازی می کردند . اصلا وقت مکث و درنگ نبود و باید هر چه سریعتر خود را به ساحل رسانیده و سنگرهای دشمن را خاموش می کردیم .

بعنوان فرمانده درست نوک قایق نشسته بودم و باید سریعاً حرکتی به نیروها میدادم . بدون توجه به انبوه مین ها و تله های انفجاری بی محابا وسط سیم خاردارهای حلقوی پریده و با سرنیزه شروع به بریدن آنها کردم . اما آنچنان درهم پیچیده و انبوه بودند که هرقدر هم که بریدم از طرفی دیگر به لباس هایم گیر کرده و موجب زخمی شدن بدن و دست و صورتم می شدند. از بریدن سیم خاردارها دست برداشته و به دل سیم خاردارها زده و شتابان به سمت ساحل حرکت کردم . سیم خاردارها به تمام هیکلم چسبیده بود و نوک تیزشان تمام بدنم را خراش داده و موجب زخم های سوزناکی می شدند اما با این وجود لحظه ای توقف نکرده و قدم به قدم به ساحل نزدیک نزدیک تر می شدم .

عاقبت با هر درد و زحمتی بود پای در ساحل دشمن گذاشته و با تیراندازی و پرتاب پی در پی نارنجک عراقی ها را مجبور به فرار کردم . بعد هم به کمک همرزمان رفته و با گرفتن دستشان از آب خارج شان کرده و شروع به پاکسازی سنگرها کردیم .

درگیری بسیار نزدیک و تن به تن بود و عراقی ها که اینک همگی بیدار و آماده بودند از هر طرفی به سمت مان تیراندازی کرده و نارنجک پرتاب می کردند . با این وجود ثانیه ای هم زمین گیر نشده و بدون کوچکترین درنگی یک به یک سنگرهای کنار آب را خاموش و پاکسازی کرده و به سمت محور دوم غواصان گردان حرکت کردیم .

با فروکش کردن آتش مسلسل ها و تیربارهای دشمن ، قایق ها شروع به حرکت کرده و رزمندگان موج دوم ، گروه گروه در ساحل دشمن پیاده و قاطی درگیری شدند تا اینکه تقریباً حوالی ساعت ۲/۳۰ دقیقه بامداد تمام خطوط اول دشمن سقوط کرده و رزمندگان پیروزمندانه به سمت شهر بندری فاو حرکت کردند .

🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #والفجر_هشت

📽 مصاحبه شیرین و شنیدنی بسیجی غواص #شهید_علی_اکبر_یگانه_فرد قبل از آغاز عملیات #والفجر_۸

🌹 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_علی_اکبر_یگانه_فرد از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که در بهمن ماه ۱۳۶۴ در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #والفجر_هشت

📽 غواصان خط شکن #والفجر_۸ را تماشا کنید..‍!

🔸🔹 #ببینید چه تیپ و قیافه جالبی داشتند شیر بچه های #خمینی_ره ...!
تیپ خاکی!
تیپ غیرت !
تیپ مردانگی !
تیپ ایمان ...!
چقدر ما از شما عقب افتادیم...

🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد

🙏 شادی روح شهدای عملیات افتخار آفرین والفجر هشت صلواتی هدیه فرمایید .

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#رزمندگان_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #غواصان_شهید

📽 مصاحبه شیرین و پر از خنده و شادی بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری قبل از آغاز عملیات #والفجر_۸

💔 خنده تو خلاصه ی خوبی هاست
لختی بخند ، خنده ی گل زیباست..

🌹 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری_نوری از نیروهای جسور و نترس بسیجی #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که با دستکاری شناسنامه و بالا بردن سن ، از اوائل جنگ پا به میادین نبرد حق علیه باطل گزارده و بعد از شرکت در چند عملیات کوچک و بزرگ و چندین بار مجروحیت ، عاقبت در بهمن ماه ۱۳۶۴ در کسوت مسئول اطلاعات و عملیات و هدایتگر یکی از دسته های خط شکن غواص #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در سن ۱۹ سالگی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید

فرازی زیبا از دست نوشته های سردار #شهید_ناصر_اجاقلو :

🖌...خدایا ! ما که توفیق و لیاقت شهادت را نداریم ، ولی تو را به احترام شهدا و مقربین درگاهت این شهادت را از ما نگیر چون که تنها راه فرار از گناه و عذاب است ، این را دانستیم و به طرف تو آمدیم نا امیدمان نکن .
خدایا ! امید ما تو هستی غیر از تو امیدی نداریم .
خدایا ! شهدا به خاطر تو و در راه تو در جبهه های این کشور مظلوم ، مظلومانه جان خود را دادند. خدایا به خاطر دین تو از خون پاکشان گذشتند ، به خاطر زنده نگه داشتن یاد کربلای حسین سراسر مرز و بوم خود را از سال ۱۳۵۷ کربلا کردند ، تا یاد حسین تو و کربلا زنده بماند ، تا شهادت یک شعار نباشد.

🌺 روحش شاد و یادش گرامی

🇮🇷 شیر مرد زنجانی ، سردار #شهید_ناصر_اجاقلو (کلامی) از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات غرورآفرین #والفجر_۸ به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#سرداران_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #یک_آیه_یک_شهید

📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان

📖 آیات مبارک روز بیست و پنجم ، آیه ۹۵ سوره مبارکه نساء :
... آن گروه از مؤمنانی که بدون بیماری جسمی در خانه نشستند ، با مجاهدانی که در راه خدا با اموال و جان هایشان به جهاد برخاستند ، یکسان نیستند. خدا کسانی را که با اموال و جان هایشان جهاد می کنند به مقام و مرتبه ای بزرگ بر خانه نشینان برتری بخشیده است. و هر یک را وعده پاداش نیک داده ، و جهاد کنندگان را بر خانه نشینانِ به پاداشی بزرگ برتری داده است. (۹۵)

🇮🇷 شهید والامقام امروز : بسیجی غواص #شهید_مجید_آهومند شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات غرورآفرین #والفجر_۸ در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت فرمانده دسته غواصان خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

🌺 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab