دل باخته
918 subscribers
2.83K photos
3.28K videos
22 files
545 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
💢 #خیبر

⭕️ خاطره ایی شنیدنی از فرمانده دلها #سردار_شهید_مهدی_باکری در عملیات خیبر :

🔹🔸در عملیات خیبر ، حمید باکری از طرف برادرش سردار مهدی باکری به عنوان فرمانده عملیات روانه جزایر مجنون شد . پس از رشادت های بسیار و تصرف خط ، بر اثر ترکش خمپاره ای به شهادت رسید ، آقا مهدی ، سردار شهید مرتضی یاغچیان را به عنوان فرمانده خط معرفی کردند .

سردار یاغچیان با قبول ماموریت ، از سردار اجازه می خواهد که برای آوردن پیکر مطهر حمید اقدام نماید .
آقا مهدی می پرسد : جنازه همه بچه‌ها را می خواهید بیاورید!؟
پاسخ می شنود که منطقه زیر آتش شدید دشمن است و بتوانیم فقط حمید را عقب می کشیم.
خیلی جدی می گوید : هیچ فرقی بین حمید و دیگر شهیدان نیست ، اگر دیگران را نمی شود انتقال داد ، پس حمید هم پیش دیگران بماند ، اینطور بهتر است . . .
پاسخ می آید که سردار ! الان وقتشه ! شاید بعداً اصلأ امکانش نباشه ...!
آقا مهدی با لحنی محکم می گوید : این قدر اصرار نکن ، یا همه ، یا هیچ کس...

🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#جزایر_مجنون_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ #رفیق

✒️خاطره‌ای شنیدنی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در #عملیات_خیبر :

🔸🔹در عمليات خيبر شب حرکت کرديم و در يک کانال بسيار کوچک که به زور می شد داخل آن نشست ، مستقر شدیم . اين کانال بين نيروهای خودی و نيروهای عراقی قرار داشت و از هر دو طرف هم زیر رگبار گلوله و خمپاره و گلوله های توپ و کاتیوشا بود .

حوالی ساعت ۱۱ صبح بود که عراقی ها اقدام به تک کرده و حمله گسترده ای را شروع کردند . عده زيادی از بچه ها شهيد شدند ، نفرات سمت راست اکثراً شهيد شده بودند و در سمت چپ هم فقط سه نفر مانده بوديم ، راه ارتباطی زمینی و بی سیم با نيروهای خودی کاملآ قطع شده و دیگر هیچ خبری از اوضاع منطقه نداشتیم .

طولی نکشید که بسیجی دلاور اسماعيل حيدری را تک تيراندازهای عراقی زدند و گلوله درست به سرش اصابت کرد و در جا هم شهيد شد . چيزی هم پیدا نکردیم که به روی پیکر مطهرش بکشيم.
شهید اسماعيل حيدری اینطرفم بود و بسیجی دلاور رحيم رحيمی آنطرف ، اسماعیل و رحیم از دوران کودکی با هم بزرگ شده و رفقای بسیار نزدیک و صمیمی بودند ، سنگرش کمی دورتر از ما بود و از شهادت اسماعیل اصلأ خبری نداشت ، نخواستم تو اون وضعیت دشوار و خطرناک با دادن خبر ، روحیه شو خراب کنم و برای همین هم هیچی از شهادت اسماعیل بهش نگفتم .

در فکر واکنش رحیم با شنیدن خبر شهادت اسماعیل بودم که ناگهان شنیدم از پشت سر دارند صدایم می کنند ، برگشتم و دیدم که سرداران ناصر اوجاقلو ( کلامی) و کمال قشمی هستند که دلاورانه خود را به نقطه تخریب شده کانال ارتباطی رسانیده اند ، به صدایشان پاسخ داده و مشغول گفتگو شدیم .
کمی اوضاع کانال را برایشان تشریح کردم و بعد هم به آرامی گفتم : اسماعيل حيدری هم شهید شده ، ناصر با شنیدن خبر شهادت اسماعیل لحظاتی سکوت کرد و بعد گفت : چیزی به رحيم رحيمی نگو ، گفتم تا حالا که چیزی نفهمیده ، بقیه اش هم خدا کریمه . ناصر بعد ازم خواست که يک مقدار جا در کانال برایشان بازم کنم تا بتوانند به این طرف بیایند .

کانال طوری زیر دید عراقی ها بود که هر جنبنده ای با گلوله تک تیراندازان شکار می شد و هیچ کس جرات سر بلند کردن نداشت ، اما ناصر تصمیم خود را گرفته و می خواست که هرجوریه به اینطرف بیاید ، بلند شد تا از کانال خارج بشه که ناگهان يک خمپاره درست خورد به چندمتری کانال و دود و خاکستر همه جا را فرا گرفت . انتظار داشتم بدن ايشان را در اثر برخورد خمپاره تکه تکه شده بيابم ، اما با تعجب دیدم که نیم خیز به همراه سردار قشمی در حال آمدن به سوی کانال هستند ، عراقی ها کاملآ به کانال و اطرافش دید داشتند و با دیدن جلوکشیدن بچه‌ها شروع به زدن مسیر کردند و بقدری گلوله توپ و خمپاره و کاتیوشا روی سرمان ریخت اند که زمین و آسمان تیره و تاریک شد و همه جا را دود و خاکستر فرا گرفت .

دیگر ناصر و کمال را نمی دیدم و از وضعیت شأن کاملآ بی خبر بودم ، اما یقین داشتم که از شر این همه انفجارات و ترکش ها جان سالم بدر نخواهند برد و حدس می زدم که شهید و زخمی گوشه ای افتاده اند ، سعی کردم از پشت گرد و غبار مسیر حرکت شأن را بررسی کنم ، اما چیزی دیده نمی شد ، خمپاره ای به کناره کانال اصابت کرده و مجبورم کرد که کف کانال خوابیده و پناه بگیرم ، درست در این زمان ناصر و کمال هم شتابان و نفس زنان پریدن داخل کانال و کف زمین خوابیده و پناه گرفتند .

با رسیدن بچه‌ها به کانال ، سر و صداها خوابید و عراقی ها هم دست از آتش‌باری برداشته و منطقه کمی ساکت شد ، رفتیم کنار پیکر شهید اسماعیل حیدری و ناصر و کمال فاتحه ای براش خوندن و بعد هم يک پتو پيدا کرده و روی پیکر مطهرش کشيديم.

برادران اجاقلو و قشمی برای سرکشی به بقیه نیروها ، سمت پایین کانال حرکت کردند و هنوز چندمتری از هم دور نشده بودیم که تيری مستقیم به ناصر اصابت کرد و صدای بدی هم داد ، فکر کردم زخمی شده و شتابان خودم را بهش رسوندم و دیدم که خوشبختانه گلوله به اورکتش خورده و سوراخش کرده ، سردار قشمی هم که رفیق جون جونی ناصر بود و همیشه با هم بودند ، سراسیمه خود را به ناصر رسانیده و با دیدن سالم بودنش حسابی خوشحال شد ، اما درست در این زمان گلوله ای به دستش خورده و مجروحش کرد ، با دستمال زخم دست شو بسته و ازش خواستیم که سریع به عقبه برگردد ، اما قبول نکرد و هر چه هم خواهش و تمنا کرده و اصرار کرديم به هیچ عنوان قبول نکرد و با سردار اجاقلو به سمت پایین کانال رفتند تا از سرنوشت بقیه نیروها مطلع شوند...

🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد

✏️ باز نویسی خاطره از
#بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ #خط_ثارالله

💠 خاطره ای شنیدنی از رزمندگان زنجانی #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر :

#قسمت_چهارم

🔸🔹 سردار اجاقلو با شنیدن حرفهای استوار ارتشی دست از مذمتم برداشت و سریع به بالای خاکریز آمده و در کنارم مشغول بررسی اوضاع منطقه شد ، بلافاصله هم برادر قشمی و برادر ارتشی به کنارمان آمدند . عراقی ها همچنان در حال مسخره بازی و رقص و پایکوبی بودند. برادر اجاقلو مدتی با دقت و تعجب به دلقک بازی عراقی ها نگاه کرد و به صدای کارکردن ماشین آلات مهندسی گوش داد و بعد نقطه ای از خط عراقی ها را نشانم داد و گفت : آنجا را با موشک بزن ، سریع آر پی جی را مسلح کرده و موشکی به سمت آن نقطه شلیک کردم ، با اصابت موشک به خاکریز دشمن ، تحرکات و مسخره بازی عراقی ها یکدفعه متوقف شد و شروع به کوبیدن کانال کردند ، آتشباران رفته رفته شدت بیشتری گرفت و نیروهای عراقی هم از پشت خاکریز شروع به تیراندازی و شلیک موشک کردند .

گلوله باران کانال و صدای تیراندازی ها
فرماندهان گردان سرداران مجید‌ تقیلو و محمد اوصانلو و سید‌ جواد باقرزاده را هم برای یافتن علت درگیری به پایین کانال کشیده و با شنیدن قضیه از زبان سردار اجاقلو به بالای خاکریز رفته و از داخل سنگری مشغول بررسی اوضاع شدند .

ماشین آلات مهندسی هنوز غرش کنان مشغول کار بودند و عراقی ها هم دیگه بالای خاکریز نمی آمدند و فقط دست شأن را بالا آورده و لباس چرخ می دادند ، سردار تقیلو مدتی این طرف و آن طرف خط را وارسی کرد و با دقت به صدای کار کردن لودرها و صدای جیر جیر زنجیر تانکها گوش داد و بعد گفت که به احتمال زیاد قصد حمله دارند و با سوراخ کردن خاکریز مشغول باز کردن معبری برای ورود تانکها به داخل میدان هستند ، بقیه فرماندهان هم همان حدس را زده و سریعاً به یگان های گردان دستور آماده باش صد درصد دادند .
همه رزمندگان بیدار و با تجهیزات کامل پشت خاکریز سنگر گرفته و منتظر هجوم دشمن شدند .

با نوای زیبای اذان صبح هرکدام گوشه ای تیمم کرده و با ‌پوتین و بصورت نشسته نماز را بجای آورده و دوباره در بالای خاکریز موضع گرفته و منتظر حرکت دشمن شدیم ، آسمان کاملاً روشن و خورشید نم نم در حال طلوع بود که یکدفعه صدای کار کردن لودرها و جیر جیر شنی تانکها قطع شد و عراقی ها هم از دلقک بازی دست برداشته و منطقه را سوکت و آرامشی مرموز و خوف آور در بر گرفت .

مدتی منتظر حرکت احتمالی دشمن ماندیم ، اما خبری نشد و هیچ نقطه ای هم از خاکریز عراقی ها سوراخ و باز نشد . اما ناگهان صدای انفجاری شدید در فضا پیچید و کانال و خاکریز شروع به لرزیدن کردند ، تا آمدیم ببینیم چه خبره ! صدای انفجاری دیگر آمد و پشت سرش هم صدای غرش شدید آب را شنیدیم و طولی هم نکشید که سیلابی عظیم و خروشان وسط میدان راه افتاد و با سرعت دشت را فرا گرفته و به سمت خاکریز مان آمد . سرعت و حجم آب بقدری زیاد بود که در عرض چند دقیقه به خاکریز رسیده و از پائین خط وارد کانال شده و یک به یک سنگرهای برادران ارتشی را فرا گرفته و جلو آمد ، برادران ارتشی بلافاصله فرمان عقب نشینی دریافت کرده و با جمع آوری تجهیزات شروع به حرکت به سمت عقبه کردند .

کم کم آب خروشان به سنگرهای ما هم رسید و با دستور فرماندهان شروع به ساخت موانع جلوی آب کردیم . سنگرهای نگهبانی و استراحت را یکی پس از دیگری خراب کرده و با گونی ها و الوار چوب شأن مقابل آب مانع ساختیم ، اما سرعت و شدت آب بقدری زیاد بود که هر چقدر هم موانع می ساختیم ، بلافاصله خراب می کرد و غرش کنان به جلو می آمد...

🌀#ادامه_دارد

✒️ خاطره از
#بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #خیبر

📽 ماجرای ماندن پیکر مطهر سردار شهید حمید باکری در جزایر مجنون از زبان سردار دل ها ، سپهبد پاسدار #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی

🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#جزایر_مجنون_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #خیبر

⭕️ حاج حسین خرازی گفته بود تو عملیات خیبر (عملیاتی که از ناحیه دست جانباز شدند) فرشته‌ها اومدن روح من‌رو ببرن، من گفتم فعلا می‌خوام برای خدا بجنگم...

♦️مگه قرآن نفرمود وقتی اَجَل کسی برسه، فرشته مرگ یک لحظه بهش مهلت نمیده؟

♦️پس مجاهد فی سبیل‌الله به کجا رسیده که به ملک‌الموت میگه من هنوز تو این دنیا کار دارم؟

👤راوی: #حجت‌الاسلام_مهدوی_ارفع

🔺#شهید_آوینی درباره حاج حسین گفته بود:
آن آستین خالی که با باد این سو و آن سو می‌شود، نشان مردانگیست. گاهی باد باید فقط به افتخار حسین خرازی بوزد تا نامردهای روزگار رسوا شوند.

🔸به مناسبت ۸ اسفند، سالروز شهادت #سردار_شهید_حسین_خرازی

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#جزایر_مجنون_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #بلندشو_علمدار

🏴 در شب شهادت بی بی دو عالم ، مصیبت کش کربلا و پاسدار خون ثارالله حضرت زینب کبرا (س) یادی کنیم از مدافع راستین حرمین شریف سپهبد پاسدار #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی

💔 شب های جمعه ، چقدر دلم برایت تنگ می شود...!؟

#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 🎥 #ببینید / پس از یکسال، تصاویر جدیدی از حمله موشکی سپاه‌ پاسداران به پایگاه عین الاسد توسط رسانه‌های آمریکایی منتشر شد .


⭕️ فرمانده آمریکایی: «عین الاسد» را تخلیه نکرده بودیم ۱۵۰ نفر کشته می‌شدند

♦️«فرانک مک‌کنزی» فرمانده تروریست‌های سنتکام در توصیف حمله تلافی‌جویانه ایران به «عین‌الاسد» گفت: اگر پایگاه را به موقع تخلیه نمی‌کردیم ۲۰ تا ۳۰ هواپیما و ۱۵۰ نظامی را از دست می‌دادیم. مشابه این حمله را هرگز مشاهده یا تجربه نکرده بودیم. موشک‌ها دقیق بودند. آنها کاملاً به همان‌جایی که می‌خواستند برخورد کردند.

♦️«آلن جانسون» یکی از فرماندهان نیروهای آمریکایی در پایگاه عین‌الاسد نیز به شبکه CBS گفت: «موشک‌ها طوری صدا می‌کردند که انگار یک قطار باری از کنار شما رد می‌شود». او می‌گوید آن شب را فراموش نمی‌کند، هنوز سردرد دارد و صداهایی در گوش خود احساس می‌کند و کابوس می‌بیند.

🤔 حالا ببینید اگه نشت اطلاعات و خبرچین نفوذی نداشتیم ، چه بلایی سر آمریکایی های تروریست می آمد..!

#محور_مقاومت
#انتقام_سخت
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 #ببینید / تصاویری دیده نشده از باز کردن درب حرم مطهر حضرت زینب کبری (س) به دست سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی

💢در روی زمین یاور محرومان بود
در ظلمت شب امید مظلومان بود
آن کس که دلش آینۀ باور بود
در خلوت شب چشم بهارش تر بود

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#محور_مقاومت
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ #خط_ثارالله

💠 خاطره ای شنیدنی از رزمندگان زنجانی #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر :

#قسمت_پنجم

🔸🔹حوالی ساعت ۱۱ صبح بود و ما همچنان خیس و گل آلود و عرق ریزان در داخل کانال مشغول ساخت موانع مختلف جلوی آب خروشان بودیم . از آسمان یکسره آتش می بارید و فقط خمپاره شصت و مینی کاتیوشا بود که پشت سر هم به داخل کانال و اطراف آن فرود می آمد ، شدت انفجارات بقدری زیاد بود که ابری غلیظ از دود و خاکستر و گرد و خاک سرتاسر خط را فرا گرفته و روز روشن را همچون شب ، تیره و تار کرده بود . اوضاعی مشوش و دلهره آور بود از یک طرف سیل عظیم و خروشان در حال غرق کردن مان بود و از طرفی هم تیر و ترکش و موشک همچون باران به سرمان می بارید .

مشغول جابجایی گونی های پر از خاک بودم که سردار اجاقلو صدایم کرد و ازم خواست که فوری رفته و از کنار تانکر آب مقداری گونی خالی بیاورم . تانکر آب پشت خاکریز و کنار جاده خاکی بود و به ناچار باید از کانال خارج و به سمت اش می رفتم . آتش‌باران دشمن بقدری پرحجم و شدید شده بود که منطقه به جهنمی آتشین مبدل شده و همه جا را انفجار و آتش و دود و خاکستر فرا گرفته بود ، عقبه و خطوط مواصلاتی را با توپخانه های دورزن و خمپاره های ۱۲۰ و راکت های چله چله می زد و خط مقدم را هم با خمپاره شصت و مینی کاتیوشا ، نیم خیز و خیز زنان خود را به تانکر آب رسانده و شتابان چند بسته گونی خالی برداشته و عزم برگشت نمودم که درست در این حین موتور قرمز رنگی کنار جاده توقف کرد و سوارش سلام داده و گفت : خسته نباشی دلاور ! می تونی بری و فرمانده گردان تان را برام پیدا کنی ؟

انفجارات و باران ترکش ها بقدری زیاد بود که واقعاً نمی شد سرپا ایستاد و همش باید خیز زده و پهن زمین می شدیم ، با خودم گفتم این دیوانه دیگه کیه !؟ زیر این همه آتش و تیر و ترکش با یه موتور به خط اومده ! گونی ها را زمین گذاشته و به کنارش رفتم .
با چفیه ایی صورت شو کاملاً‌ پوشانیده و اصلأ هم قابل تشخیص و شناسایی نبود .
نفس زنان جواب سلامش را داده و پرسیدم : ببخشید برادر ! بگم کی باهاشون کار داره !؟
چفیه را از صورتش کنار زد و گفت : به آقا مجید بگو مهدی کارت داره !

باورنکردنی نبود مقابل فرمانده محبوب لشگر سردار دلاور مهدی زین‌الدین ایستاده بودم ، فرمانده لشگر در خط مقدم ، زیر آن همه تیر و ترکش ، خودش هم تک و تنها با یه موتور ، اصلأ با عقل جور در نمی آمد ! دلاور انگاری دل شیر داشت ! روی موتور آرام نشسته و هیچ اعتنایی به آن همه انفجارات و ترکش هایی که مثل نقل و نبات بر سرمان می بارید نمی کرد . راستش از دیدن سردار آنچنان شوکه و هیجان زده شدم که مثل برق پریده و با شور و اشتیاق بوسه ای به صورت ‌مملو از گرد و خاکش زده و سپس برای انجام دستور شتابان به سمت کانال رفتم .

با دیدن شهامت و شجاعت مثال زدنی سردار زین الدین چنان دل و جرأتی پیدا کردم که بدون ترس و خیز زدن ، دوان دوان خود را به کانال رسانیده و سراسیمه خبر را به سردار اجاقلو دادم . آقا ناصر اول حرفم را باور نکرد و فکر کرد که شوخی می کنم .
گفت : آخه پسر ! الان وقته شوخیه !؟ فرمانده لشگر زیر این همه آتیش ، اینجا چکار میکنه !؟ انگار رفته بودی گونی خالی بیاری ! پس گونی ها کجاست ؟
دوباره دستور سردار زین الدین را تکرار کرده و گفتم : آقا ناصر ! واقعاً سردار کنار جاده خاکی ایستاده و انتظار آقا مجید را می کشد . دید خیلی جدی میگم . سریع پرید سینه خاکریز و با دیدن موتوری فوری سردار قشمی را برای مطلع کردن فرمانده گردان به بالای کانال فرستاد ‌و‌ خودش هم سراسیمه از کانال خارج و دوان دوان به سمت سردار زین الدین رفت .

خیلی دلم می خواست بدانم سردار زین الدین در آن شرایط سخت و دشوار برای چکاری به خط آمده و برای همین هم سریع پشت سر سردار اجاقلو از کانال خارج و به دنبالش راه افتادم ، اما نیمه های راه آقا ناصر برگشت و گفت : تو دیگه کجا !؟ سریع برگرد کانال کمک بچه ها..
دیدم دارم ضایع می شوم و برای اینکه بیشتر از آن خراب نشوم ، سریع مسیرم را عوض کرده و به طرف تانکر آب رفتم و خنده کنان گفتم : آقا ناصر ! مگه گونی نخواستید ؟ دارم میرم گونی بیارم .

خلاصه رفتم کنار تانکر آب و سردار مجید تقیلو فرمانده دلاور گردان هم سراسیمه با چند تن از یاران خود آمده و مشغول گفتگو با سردار زین الدین شدند . طولی هم نکشید که صبحت شأن تموم شد و سردار رفت و من هم گونی های خالی را برداشته و به طرف کانال حرکت کردم . هنوز چند متری به کانال مانده بودم که سردار اجاقلو از پشت سر رسید و گفت : دیگه نیازی به گونی خالی نداریم ! سریع برو آماده شو که باید عقب نشینی کنیم ..

🌀#ادامه_دارد

✒️ خاطره از
#بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ #شجاعت

✒️خاطره‌ای شنیدنی از سردار دلاور #شهید_محمدناصر_اشتری در #عملیات_خیبر از زبان سردار پاسدار #جهانبخش_کرمی :

🔸🔹یادم هست که عملیات خیبر در ضلع جنوبی جزیره مجنون شهید اشتری هر شب یک گروهان را جهت کندن کانال می‌بردند. تازه کانال آماده شده بود که دشمن پاتک زد و از زمین و هوا آتش می‌ریخت، ولی شهید اشتری در آن کانال با تمام قوا مقاومت می‌کرد و هر چه دشمن پاتک می‌زد ، با شکست مواجه می‌شد و پا به فرار می‌گذاشتند. شش شبانه روز در آنجا مقاومت و پایداری می کردند، به طوری که حتی سردار مهدی زین الدین فرمانده دلاور لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) نیز باور نمی‌کردند که در آن کانال کوچک و کم عمق چنین مقاومتی سرسختانه‌ای کنند !

بعد از این عملیات سردار مهدی زین الدین چنان علاقه خاصی به شهید اشتری پیدا کرده بود ، حتی لحظه‌ای مایل نبود که شهید اشتری از جلوی چشمانش کنار رود و آنچنان به شجاعت، دلیری و مخلص بودن وی ایمان آورده بود که حساب جداگانه‌ای برای او باز کرده بود و همیشه سعی می‌کرد در کارهای مهم و حساس از نقطه نظرات و پیشنهادات ایشان بهره کافی را ببرند. 

🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی

🌹 شیر مرد زنجانی ، فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه های حق علیه باطل سردار پاسدار #شهید_محمدناصر_اشتری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان بودند که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی #بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله عراق در کسوت
فرمانده تیپ دوم #لشگر_۳۱_عاشورا به شدت زخمی شده و در بهار سال ۱۳۶۴ بدلیل شدت جراحات در بیمارستان به شهادت رسیده و خونین بال و خشنود تا محضر دوست پرواز کردند .

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 📽 #ببینید / فیلمی کوتاه و دیدنی از سرداران شهید #حاج_مهدی_زین_الدین فرمانده دلاور لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) و #حاج_محمدناصر_اشتری فرمانده دلاور گردان حضرت امام حسین (ع) لشگر ۱۷

🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی

ای بهشتی تن تان جام جنون
نامتان سلسله‌جنبان جنون
سرتان سوره سرخ ایثار
دلتان آیه سرسبز بهار
رودها جاری فریاد شما
کوهها جلوای از یاد شما
دشتها سوخته گام شما
میدرخشد همه جا نام شما

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ #خط_ثارالله

💠 خاطره ای شنیدنی از رزمندگان زنجانی #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر :

#قسمت_ششم

🔸🔹با پیچیدن خبر عقب نشینی در بین رزمندگان ، غلغله ای عظیم در کانال برپا شده و همه نیروها با جمع آوری تجهیزات و تسلیحات خود ، آماده حرکت به سوی عقبه شدند . سیل ویرانگر تمام سنگرهای گروهان ما را زیر آب برده و به سنگرهای گروهان دوم رسیده بود . اما دیگر کسی کاری بهش نداشت و مانعی مقابلش نمی ساخت . تا آماده شدن همه گردان ، وقت اذان ظهر شده و رزمندگان یک به یک تیمم کرده و با پوتین و تجهیزات نماز را داخل سنگرها بصورت نشسته خوانده و سپس با دستور فرماندهان شروع به حرکت کرده و نیم خیز و خیززنان به سمت بالای کانال رفتیم .

تمام سنگرهای مسیر خالی شده و رزمندگان شتابان و به ستون یک در حال خروج از داخل کانال بودند . هنوز به ورودی کانال چندصدمتری مانده بودیم که یکدفعه حجم گلوله باران عراقی ها چند برابر شد و بقدری خمپاره شصت و مینی کاتیوشا و موشک به داخل و اطراف کانال ریخته شد که دیگر قادر به ادامه مسیر نشده و سراسیمه درداخل سنگرها پناه گرفتیم . درست در این زمان خبر شهادت بسیجی دلاور رحیم رحیمی و تعدادی دیگر از رزمندگان در کانال پیجید و غمی دیگر بر غم هجران یاران سفرکرده افزود .

دشمن از عقب نشینی یگان ها مطلع و منطقه را زیر آتش شدیدی گرفته بود و به هیچ عنوان هم کوتاه نمی آمد . چاره ای جز حرکت نداشتیم و واسه همین هم فرماندهان دستور حرکت داده و زیر بارانی از گلوله و تیر و ترکش به راه خود ادامه دادیم . لحظات بسیار خوف ناک و دلهره آوری بود . گلوله های خمپاره ۶۰ و ۸۱ و مینی کاتیوشا همچون باران روی کانال می بارید و ترکش های ریز و درشت زوزه کشان از هر طرفمان رد می شدند . خلاصه با هر زحمت و مشقتی بود خود را به نقطه ورودی کانال رسانده و یک به یک خارج و روی یه جاده خاکی بی حفاظ شروع به پیاده روی کردیم .

از شر خمپاره های نامرد و بی صدای ۶۰ خلاص شده بودیم اما بدجوری هم گرفتار خمپاره های ۱۲۰ و گلوله های توپخانه دشمن شده بودیم . بقدری گلوله و موشک و راکت به روی جاده خاکی و منطقه ریخته می شد که همه جا را دود و خاکستر و آتش فرا گرفته بود و چنان طوفانی هم از گرد و خاک در مسیر حرکت مان ایجاد کرده بود که واقعاً چشم چشم را نمی دید و تنفس را برایمان بسیار سخت و دشوار کرده بود . همه چفیه ها را به سر و صورت بسته بودیم و پشت سرهم تند تند راه می رفتیم . آتش دشمن بقدری زیاد بود که در هر چند قدم یکبار خیز زده و پهن زمین می شدیم و چنان در خاک نرم و آردگونه جزیره مجنون غوطه ور می شدیم که همه مبدل به آدم های خاکی شده بودیم . راستش اوایل راه حدس میزدم که بعد از چهارده روز زحمت و خستگی و بیخوابی ، حتما تویوتاهای بی سقف را برای انتقال مان می فرستند . اما هر چه رفتیم از ماشین ها خبری نشد و فهمیدم که باید کل مسیر را پیاده طی کنیم .

راه بسیار طولانی بود و بعد از ساعت ها پیاده روی زیر بارانی از خمپاره ها و تیر و ترکش ها حوالی غروب آفتاب به یک مقر کاتیوشا ارتش رسیده و بنا به دستور فرماندهان پشت خاکریزهای مقر مستقر شدیم . آتشباران عراقی ها یکسره و بی وقفه ادامه داشت و برای در امان ماندن از شر ترکش ها شروع به کندن خاکریز و ساخت جان پناه کردیم . رزمندگان از صبح چیزی نخورده و همه گشنه و تشنه بودند و برای همین هم برادر بسیجی رمضان سفیدگری مسئول دلاور و زحمت کش تدارکات گردان شروع به پخش کمپوت و کنسرو ماهی مابین بچه ها نمود .

از دیشب چیزی نخورده بودم و حسابی احساس گرسنگی می کردم اما راستش بقدری گرد و خاک در دهان و گلویم بود که امکان خوردن هیچ چیزی نبود . یواشکی از جمع رزمندگان خارج و وارد مقر برادران ارتشی شده و در کنار تانکر آبی مشغول شستن دست و صورتم شدم . دیگه داشت کارم تموم می شد که یکدفعه چله چله های مقر شروع به شلیک کردند ‌. در یک لحظه آنچنان صدای وحشتناک و رعب آوری در فضای مقر پیچید که از ترس سراسیمه کف زمین شیرجه زده و دوباره بدتر از اول تمام سر و صورتم مملو از خاک و گل شد .

خلاصه با همین وضعیت برگشته و کنار خاکریز مشغول خوردن شام شدم . طبق گفته فرماندهان تویوتاهای بی سقف برای انتقال رزمندگان در راه بودند و باید همانجا منتظرشان می ماندیم . با غروب آفتاب ، نماز را با تیمم خوانده و رزمندگان خسته و بیخواب در داخل چاله های که روی سینه خاکریز کنده بودند مشغول خواب و استراحت شدند .
چشم هایم کم کم داشت سنگین می شد که صدای رسای فرمانده گردان در پشت خاکریز پیچید که برای ماموریتی خطیر و بی بازگشت ، به تعدادی نیروی از جان گذشته داوطلب نیاز داریم...

🌀#ادامه_دارد

✒️ خاطره از
#بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #مرد میخواهد...
اینکه بگذری از تمام آرزوهایت...
اینکه بتوانی زنجیرهای محبت و دلبستگی ها دنیا را از خود رها کنی...
گفتنش بسیار آسان است.!
ولی اگر عمل کردن به آن هم سهل و آسان بود به نام خیلی هامان واژه شهید اضافه شده بود.

🔸حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد...

#دفاع_مقدس
#خط_مقدم
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #خیبر ، اسفند ماه ۱۳۶۲ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق

📸 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
🌹بسیجی شهید محمد حسین تجلی
🌹بسیجی شهید قربانعلی فرخ نیا
🌹بسیجی شهید رمضانعلی سفید گری
🌹بسیجی شهید حسین داودی

🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی

🙏 ای كشتگان عشق برايم دعا كنيد 
يعنی نمی شود كه مرا هم صدا كنيد؟
اين دستهای خسته و خالی دخيل تان 
درد مرا هم به حكم اجابت دوا كنيد
ای مردمان رد شده از هفت شهر عشق 
رحمی به ساكنين خم كوچه ها كنيد...

#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #گردان_تک_نفره

📽 بازسازی صحنه‌هایی از رشادت #شهید_عبدالرسول_زرین در برابر تانک‌های ضد موشک تی ۷۲ عراقی

⭕️ امروز سالگرد شهادت بهترین تک‌تیرانداز تاریخ است. تک تیراندازی که بیش از سه هزار بعثی رو به هلاکت رسوند.

🌹#شهید_عبدالرسول_زرین که بین بعثی‌ها به #صیاد_خمینی معروف بود و شهید خرازی به او گردان تک نفره می‌گفت!
شهید زرین با ۳۰۰۰ شلیک موفق بهترین تک‌تیرانداز تاریخ شناخته می‌شود.

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#تک_تیرانداز
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ #خط_ثارالله

💠 خاطره ای شنیدنی از رزمندگان زنجانی #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر :

#قسمت_هفتم

🔸🔹فرمانده دلاور گردان ، ماموریت نیروهای داوطلب را بازگشت فوری به خط مقدم و مقابله با پیشروی احتمالی تانک های دشمن عنوان کرده و احتمال شهادت و مجروحیت و اسارت را در این ماموریت خیلی زیاد دانسته و از رزمندگان خواستند که فقط آن کسانی داوطلب این ماموریت بی بازگشت شوند که اصلا به فکر بازگشت دوباره نباشند .

چهارده روز پرمشقت و سخت در خط پدافندی ثارالله اکثریت رزمندگان را خسته و بی رمق کرده بود و برای همین هم از کل نفرات گردان فقط حدود ۳۰ نفر به ندای فرمانده گردان لبیک گفتند که اکثراً هم از نیروهای کادر فرماندهی گردان بودند . نفرات داوطلب با دستور فرماندهان همگی آر پی جی هفت و تیربار برداشته و سوار بر دو دستگاه تویوتای بی سقف روانه خط مقدم شدیم .

اکثر برادران داوطلب را می شناختم ، از چهره های نورانی و خاک گرفته شان می شد فهمید که سالهاست دنيا و شهرشان را ترک گفته اند و از برای انجام تکليفی که تحت عنوان دفاع و جهاد بر دوششان بود. کلاس درس و دانشگاه ، کارخانه و مغازه و بالاخره قسمت اعظمی از زندگی را رها کرده و بيابانهای گرم جنوب و سنگرهای خاکی آن را منزلگاه خود کرده بودند و این را هم بخوبی می دانستم که تک به تک شأن از آغارین روزهای انقلاب چه زحمات سخت و جان فرسایی را برای پیشبرد اهداف انقلاب و آرمان های مقدس پیرجماران متحمل شده اند .

راستش احساس غرور و افتخار می کردم که در آن لحظات خوف و خطر همراه و همرزم دلاورمردان شیردلی همچون برادران میرزاعلی رستمخانی ، محمد اوصانلو و مجید ارجمندفر ( بربری) ، مجید تقلیو ، سید جواد باقرزاده ، غلامرضا جعفری ، محمدرضا محمدی ، حمید سنمار ، جمال زرگری ، رحیم عباسی ، کمال قشمی ، مسعود حسنی ، محمدحسین تجلی ، حمید جباری ، حسین سلیمی ، یوسف قربانی ، مسعود ابراهیمی ، جواد محمدی و... بودم .

تویوتاها درمیان انفجارات گوناگون و گرد و خاک و دود و خاکستر و آتش با سرعت در حال حرکت بودند و رزمندگان عازم به ماموریت خطرناک و بی بازگشت ، فقط می گفتند و می خندیدند و شادی می کردند . انگار نه انگار که داشتند با چشمانی باز به سوی مرگ و نیستی می رفتند . فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها سردار محمدتقی اوصانلو سرود معروف رزمندگان زنجان ( یاشا یاشا بسیج سن یاشا ) را با نوایی بسیار قشنگ و رسا می خواند و بقیه هم بلند و با شور و هیجان سر بیت سرود را تکرار می کردند . آنچنان شوق و شوری در پشت تویوتا برپا بود که واقعا زمان و مکان فراموش شده بود وهیچکس توجه و اعتنایی به آن همه انفجار و باران سیل آسای ترکش ها نمی کرد .

به نزدیکی های خط رسیده و تویوتاها را پشت خاکریزی بلند پنهان کرده و با هدایت سردار میرزاعلی رستمخانی روانه خط مقدم شدیم . چندین خاکریز را پشت سر گذاشته و به حوالی خط رسیدیم . از گلوله باران عراقی ها خبری نبود و کانال و اطرافش کاملا آرام و بی سر و صدا بود . برادر حمید سنمار نوک ستون در حال حرکت بود و شتابان از دیواره خاکریزها بالا می رفت و با چابکی خاصی به آنطرف خاکریز می پرید . نزدیکی های خط به خاکریزی رسیدیم و برادر سنمار همچون خاکریزهای قبلی ازش بالا رفت و همین اینکه آنطراف پرید ، صدای شالاپ شلوپ آب آمد و دیدیم که به داخل آبی عمیق در پشت خاکریز افتاده . برادر غلامرضا جعفری بی درنگ به کمکش شتافته و با هر زحمتی بود از داخل آب بیرونش کشید . آب خروشان تا پشت آن خاکریز رسیده و راه عبورمان را مسدود کرده بود . ناچاری مسیر را عوض کرده و با دورزدن چند خاکریز بلند و طویل از نقطه ای دیگر از خط وارد کانال شدیم .

خط آرام و آرام بود و فقط صدای غرش تانک ها و جیرجیر زنجیر شنی هایشان از سمت خاکریز عراقی ها به گوش می رسید که خبر از آمادگی دشمن برای حمله می داد . آب خروشان هنوز به آن نقطه از خط نرسیده و چند کیلومتری از وسط میدان هنوز کاملا خشک خشک بود . یگان محافظ خط عجله کرده و قبل از رسیدن آب به خاکریز و کانال عقب کشیده و ناخواسته و ندانسته معبری راحت و بی مدافع را برای ورود تانک های عراقی به داخل جزیره مجنون باز کرده بود . دشمن بعثی هم از خالی و بی دفاع بودن خط پدافندی آگاهی یافته و حالا شتابان مشغول سازماندهی نیروها و تانک هاش بود که به خیال خود سهل و آسان وارد جزایر مجنون شود...

🌀#ادامه_دارد

✒️ خاطره از
#بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 موشک باران #پایگاه_عین_الاسد را از دوربین پهباد های آمریکایی ببینید

🌗 شبی که سربازان تروریست آمریکایی دنبال سوراخ موش می‌گشتند!

📽 روایت شبکه CBC آمریکا از شب حمله موشکی ایران به پایگاه عین الاسد و ترس سربازان این کشور

🤔 اگه خبردار نمی شدید ، آتیش تان می زدیم ..
بر پدر خبرچین نفوذی لعنت...

#محور_مقاومت
#انتقام_سخت
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ببینید / فیلم محرمانه درباره حمله موشکی سپاه‌ پاسداران به #پایگاه_عین‌الاسد

📽 سازمان تروریستی سنت‌کام فیلمی را که می‌گوید از حالت طبقه‌بندی خارج شده و مربوط به حمله موشکی ایران به پایگاه عین‌الاسد است را منتشر کرد.

🤔 اونایی که می گفتند ، موشک ها به بیابان خوردن ، دقت موشک های سپاه را از زاویه دوربین پهباد های آمریکایی ببینید .👌✌️

#محور_مقاومت
#انتقام_سخت
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ #خط_ثارالله

💠 خاطره ای شنیدنی از رزمندگان زنجانی #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر :

#قسمت_هشتم

🔸🔹نفرات مان بسیار اندک بود و مقابله مستقیم با قشون تانک ها و نفرات دشمن کاری بس ناشدنی و غیر ممکن به نظر می آمد و برای همین هم سردار محمدتقی اوصانلو دستور دادن که قبل از آغاز حمله عراقی ها طوری خط را شلوغ و پر سر و صدا کنیم که دشمن فکر کند یک گردان تازه نفس مشغول پدافند از کانال است .

در طول کانال پخش شده و هرکدام از گوشه ای شروع به تیراندازی و شلیک موشک کرده و در هر عرض چند دقیقه آنچنان آتشی روی خط عراقی ها ریختیم که اینبار آنان خیال کردند که ما قصد حمله داریم و از شدت ترس کل منطقه را به آتش کشیدند . دوباره باران خمپاره های شصت شروع به باریدن کرد و داخل کانال را دود و آتش و خاکستر فرا گرفت و ترکش های ریز و درشت شروع به زوزه کشیدن کردند .

دشمن زبون بقدری از عملیات دوباره رزمندگان وحشت داشت که با شدت تمام عقبه و راه های مواصلاتی را با ادوات سنگین و دورزن می کوبید و بقدری هم گلوله منور به آسمان شلیک می کرد که منطقه همچون روز روشن و قابل رویت شده بود . خط و کانال هم زیر آتش بی امان ادوات سبک و مسسل های سنگین تانک ها بود و فقط تیر و ترکش و موشک بود که بصورت متوالی به داخل کانال ریخته می شد .

درگیری ها رفته رفته شدت بیشتری گرفته و به جنگی تمام عیار تبدیل شد . عراقی ها با تمام توان و تجهیزات خط و اطراف آن را می کوبیدند و انفجارات بقدری زیاد شده بود که تحرک و جابجایی در داخل کانال واقعا سخت و دشوار شده بود . اما با این وجود همرزمان برای لحظه ای هم از پای نمی نشستند و مدام در حال حرکت و جابجایی در داخل کانال بودند . نفرات کم و طول کانال بسیار زیاد بود و برای پوشش همه خط مدام بالا و پایین کانال می دویدند و زیر آن همه آتش و تیر و ترکش دلاورانه و بی پروا مدام سنگر عوض کرده و به سمت خطوط عراقی ها شلیک می کردند .

قسمت بالای کانال درکنار سنگر مهماتی بودم که داخلش مملو از جعبه های موشک آر پی جی هفت و نارنجک دستی بود . جعبه های پراز موشک را یکی پس از دیگری بیرون می آوردم و شتابان خرج موشک ها را می بستم و با جابجایی در کانال از چند نقطه مختلف به سمت خاکریز عراقی ها شلیک می کردم . گهگاهی هم جبعه نارنجکی بیرون می آوردم و برای ایجاد سر و صدای بیشتر نارنجک ها را یکی پس از دیگری ضامن کشیده و به آنطرف خاکریز پرتاب می کردم .

شب از نیمه گذشته بود و آسمان در حال نیلی شدن بود و ما همچنان در حال تیراندازی و شلیک موشک به سمت خطوط عراقی ها بودیم . با نفرات اندک مان چنان بلایی سر قشون دشمن آورده بودیم که از سرشب برای لحظه ای هم آرام و قرار نگرفته و یکسره سرمان آتش می ریختند و با تمام توان به سمت مان تیراندازی می کردند .

وفول موشک بود و از اوایل شب بقدری موشک زده بودم که دیگر چیزی نمی شنیدم و گوش هایم کاملا کر شده بود . در حال مسلح کردن آر پی جی بودم که یکدفعه متوجه سردار مجید ارجمندفر ( بربری) شدم که بالای سرم ایستاده و دارد با تعجب نگاهم می کند!..‌

🌀#ادامه_دارد

✒️ خاطره از
#بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #خیبر ، اسفند ماه ۱۳۶۲ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون_عراق

📸 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
🌹بسیجی شهید حبیب الله گوزلیان
🌾بسیجی جانباز حاج سید رضا سیادت
🌹 جانباز شهید محرمعلی بختیاری
🌾 بسیجی جانباز مسعود ابراهیمی
🌹بسیجی شهید رضا مهدی رضایی
🌾 بسیجی جانباز حمید جباری

🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی

🔸جانا هنرِ اهل وفا را مبر از یاد
جانبازی مردان خدا را مبر از یاد
آیین جوانمردی شیران سلحشور
سرهای ز تن مانده جدا را مبر از یاد
آنجا که شهیدان همگی شاهد عشقند
جوشیدن خون شهدا را مبر از یاد...

#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab