🎥 #مستند_فیلم هشتگانه
🛑 #بعداز_خمینی_ره
🔵 #مستندی زیبا و پرمحتوا از ناگفته های بیشمار تاریخ #انقلاب_اسلامی ، پراز #اطلاعات و #اخبار عجیب و شگفت انگیز از پشت پرده بعضی از مسایل و رویدادهای مهم کشور ...
✅ تماشای این مستند زیبا را به تمامی عزیزان توصیه میکنم .
🔵 #قسمت_اول : ( پایان نخست وزیری )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/VL2xr
🔵 #قسمت_دوم : ( آخرین ماموریت )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/Te6Js
🔵 #قسمت_سوم : ( خمینی (ره) )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/e06oY
🔵 #قسمت_چهارم : ( جمهوری دوم )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/9dlgZ
🔵 #قسمت_پنجم : ( بن بست ۵۹۸ )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/adoOm
🔵 #قسمت_ششم : ( رادیکال ها )
لینک تماشا
https://www.namasha.com/v/Tq69Yhw1
🔵 #قسمت_هفتم : ( ماموریت ویژه سفیر )
لینک تماشا
https://www.namasha.com/v/vUOftlqi
🔵 #قسمت_هشتم : ( تولد دوباره یک رویا )
لینک تماشا
https://www.namasha.com/v/8JnmRkzD
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
❤️ #حضرت_امام_خمینی (ره) :
✅ آنهايى تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيدهباشند .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌺 با ذکر #صلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته و برای فرج آقا صاحب عصر و زمان (عج) دعا کنیم .
🌷 #التماس_دعا
🍁🍁🍁🍁🍁
آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان #استان_زنجان در کانال #دل_باخته
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
🛑 #بعداز_خمینی_ره
🔵 #مستندی زیبا و پرمحتوا از ناگفته های بیشمار تاریخ #انقلاب_اسلامی ، پراز #اطلاعات و #اخبار عجیب و شگفت انگیز از پشت پرده بعضی از مسایل و رویدادهای مهم کشور ...
✅ تماشای این مستند زیبا را به تمامی عزیزان توصیه میکنم .
🔵 #قسمت_اول : ( پایان نخست وزیری )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/VL2xr
🔵 #قسمت_دوم : ( آخرین ماموریت )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/Te6Js
🔵 #قسمت_سوم : ( خمینی (ره) )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/e06oY
🔵 #قسمت_چهارم : ( جمهوری دوم )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/9dlgZ
🔵 #قسمت_پنجم : ( بن بست ۵۹۸ )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/adoOm
🔵 #قسمت_ششم : ( رادیکال ها )
لینک تماشا
https://www.namasha.com/v/Tq69Yhw1
🔵 #قسمت_هفتم : ( ماموریت ویژه سفیر )
لینک تماشا
https://www.namasha.com/v/vUOftlqi
🔵 #قسمت_هشتم : ( تولد دوباره یک رویا )
لینک تماشا
https://www.namasha.com/v/8JnmRkzD
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
❤️ #حضرت_امام_خمینی (ره) :
✅ آنهايى تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيدهباشند .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌺 با ذکر #صلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته و برای فرج آقا صاحب عصر و زمان (عج) دعا کنیم .
🌷 #التماس_دعا
🍁🍁🍁🍁🍁
آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان #استان_زنجان در کانال #دل_باخته
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
مستند بعد از خمینی (ره) _ قسمت اول پایان نخست وزیری
مستندی زیبا و پرمحتوا از تاریخ انقلاب اسلامی ، جهت آشنایی با جناح های سیاسی و افکار و جهت گیریهای آنان تماشا این مستند را به تمام عزیزان توصیه میکنم .مستند بعد از خمینی ۱ : پایان نخست وزیری خلاصه داستان:شانزده روز از پذیرش آتش بس بین ایران و عراق گذشته؛ فردا…
Forwarded from دل باخته
🎥 #مستند_فیلم هشتگانه
🛑 #بعداز_خمینی_ره
🔵 #مستندی زیبا و پرمحتوا از ناگفته های بیشمار تاریخ #انقلاب_اسلامی ، پراز #اطلاعات و #اخبار عجیب و شگفت انگیز از پشت پرده بعضی از مسایل و رویدادهای مهم کشور ...
✅ تماشای این مستند زیبا را به تمامی عزیزان توصیه میکنم .
🔵 #قسمت_اول : ( پایان نخست وزیری )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/VL2xr
🔵 #قسمت_دوم : ( آخرین ماموریت )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/Te6Js
🔵 #قسمت_سوم : ( خمینی (ره) )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/e06oY
🔵 #قسمت_چهارم : ( جمهوری دوم )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/9dlgZ
🔵 #قسمت_پنجم : ( بن بست ۵۹۸ )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/adoOm
🔵 #قسمت_ششم : ( رادیکال ها )
لینک تماشا
https://www.namasha.com/v/Tq69Yhw1
🔵 #قسمت_هفتم : ( ماموریت ویژه سفیر )
لینک تماشا
https://www.namasha.com/v/vUOftlqi
🔵 #قسمت_هشتم : ( تولد دوباره یک رویا )
لینک تماشا
https://www.namasha.com/v/8JnmRkzD
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
❤️ #حضرت_امام_خمینی (ره) :
✅ آنهايى تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيدهباشند .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌺 با ذکر #صلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته و برای فرج آقا صاحب عصر و زمان (عج) دعا کنیم .
🌷 #التماس_دعا
🍁🍁🍁🍁🍁
آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان #استان_زنجان در کانال #دل_باخته
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
🛑 #بعداز_خمینی_ره
🔵 #مستندی زیبا و پرمحتوا از ناگفته های بیشمار تاریخ #انقلاب_اسلامی ، پراز #اطلاعات و #اخبار عجیب و شگفت انگیز از پشت پرده بعضی از مسایل و رویدادهای مهم کشور ...
✅ تماشای این مستند زیبا را به تمامی عزیزان توصیه میکنم .
🔵 #قسمت_اول : ( پایان نخست وزیری )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/VL2xr
🔵 #قسمت_دوم : ( آخرین ماموریت )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/Te6Js
🔵 #قسمت_سوم : ( خمینی (ره) )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/e06oY
🔵 #قسمت_چهارم : ( جمهوری دوم )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/9dlgZ
🔵 #قسمت_پنجم : ( بن بست ۵۹۸ )
لینک تماشا
https://www.aparat.com/v/adoOm
🔵 #قسمت_ششم : ( رادیکال ها )
لینک تماشا
https://www.namasha.com/v/Tq69Yhw1
🔵 #قسمت_هفتم : ( ماموریت ویژه سفیر )
لینک تماشا
https://www.namasha.com/v/vUOftlqi
🔵 #قسمت_هشتم : ( تولد دوباره یک رویا )
لینک تماشا
https://www.namasha.com/v/8JnmRkzD
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
❤️ #حضرت_امام_خمینی (ره) :
✅ آنهايى تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيدهباشند .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌺 با ذکر #صلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته و برای فرج آقا صاحب عصر و زمان (عج) دعا کنیم .
🌷 #التماس_دعا
🍁🍁🍁🍁🍁
آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان #استان_زنجان در کانال #دل_باخته
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
مستند بعد از خمینی (ره) _ قسمت اول پایان نخست وزیری
مستندی زیبا و پرمحتوا از تاریخ انقلاب اسلامی ، جهت آشنایی با جناح های سیاسی و افکار و جهت گیریهای آنان تماشا این مستند را به تمام عزیزان توصیه میکنم .مستند بعد از خمینی ۱ : پایان نخست وزیری خلاصه داستان:شانزده روز از پذیرش آتش بس بین ایران و عراق گذشته؛ فردا…
https://s4.picofile.com/file/8362707992/IMG_20180319_175252_131.jpg
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 #شب_حمله
📌 #قسمت_پنجم
🔹عملیات بدر
بعد از طی مسافتی چند ، به نزديکی های رودخانه دجله رسيده و بنا به دستور فرماندهی پشت خاکريزی بلند در روبروی رودخانه مستقر می شويم و قرار می شود همانجا بمانیم تا سردار رستمخانی با تعدادی از برادران جهت شناسائی منطقه رفته و اطلاعاتی از وضعيت نيروها و آرایش تانک های دشمن به دست آوردند ، تا در گروههای چندنفره از چند سمت مختلف به تانکها و خودروهای زرهی شأن حمله کنیم .
همه جا تاريک و از شدت آتش باری دشمن هم کاسته شده بود ، از دشت روبرو صدای خشن و رعب آور حرکت تعداد زیادی تانک به گوش می رسد که بدليل تاريکی منطقه ، اصلأ قادر به ديدن شأن نبودیم ، همگی با همتی عالی و قلب هائی پراميد ، آماده نبرد و مقابله با تانکها شده و بی صبرانه منتظر برگشتن سردار و یارانش هستیم تا حملات خود را آغاز کنیم .
ناگهان فضای منطقه همچون روز روشن و دیواره خاکريز از سمت مقابل مورد اصابت متوالی گلـولـه های مستقيم توپ تانک ها قرار گرفته و بارانی از گلوله های سرخ رســام روی تاج خاکریز باریدن می گیرد ، شدت آتش بقدری زیاد است که در یک لحظه همه جا تیره و تار شده و خاکریز و اطرافش در ابر سياهی از دود و خاکستر فرو می رود .
رگبار مسلسل های سنگین و گلوله های سرخ رسام اجازه سر بلند کردن به کسی نمی دهند ، همه از تاج خاکریز پائین کشیده و در دیواره پناه گرفته اند ، از اوضاع مقابل هیچ اطلاعی ندارم و همین امر باعث دلهره و نگرانی ام شده ، با اینکه کار بسیار خطرناکی است ، اما برای رفع دل شوره و اضطراب یواش بالای خاکریز کشیده و از تاج خاکریز نگاهی به جلو انداختم و با صحنه ای مواجه شدم که تمام تنم لرزید و عرق سردی روی پیشانیم نشست.
در چندصد متری خاکريز ، تعداد بیشماری تانک با نورافکن های روشن در ستونهای افقی و عمودی آرايش جنگی گرفته و به سمت مان تیراندازی میکردند . تعدادشان بقدری زیاد بود که تمام دشت مقابل و چپ و راست شو پر کرده بودند.
خوشبختانه بچهها از آن طرف کانال تعداد زیادی موشک آر پی جی همراه خود آورده بودند که با خیال راحت می توانسیم مدتی مشغول شأن کنیم ، اما با این وجود تعداد تانک ها بقدری زیاد بود که اگه تمام موشک ها را هم به هدف میزدیم ، بازم بقیه شأن تار و مارمان میکردند .
گلوله باران خاکريز مدتی ادامه یافته و سپس غرش وحشتناک تانکها فضای منطقه را پرکرده و صدای خشن زنجیرها خبر از حرکت شأن میدهد ، تعداد زیادی رزمنده آر پی جی زن در گروه داشتیم که همگی آماده شده و منتظر فرمان آتش می شویم .
خیلی طول نمی کشید که تانکها به تيررس رسیده و همگی بلند شده و هر کدام تانکی را نشانه رفته و با ذکر مبارک سبحان الله شليک می کنیم ، تعدادی از موشک ها به تانک های ردیف اول خورده و در کمال ناباروری کمانه میکنند ، تانکها از نوع تی ۷۲ ضد موشک هستند که تنها راه از کار انداختن شأن زدن برجک يا شنی و یا انداختن نارنجک داخل کابین شأن هست که آن هم کار هر کسی نیست .
فرماندهان داد می زنند که تانکهای عقبی را بزنید ، فریاد سبحان الله ، آر پی جی زنها در فضا می پیچد ، اما جز موشک من و نادر ، موشکی سمت تانک ها نمی رود ! موشکها عمل نمی کنند ، موشک های ديگری امتحان می شود ، هيچکدام عمل نمی کنند ، معلوم می شود موشک ها در هنگام عبور از کانال بدبو آب خورده و چاشنی شأن از کار افتاده ، فقط چند موشک سالم در کوله من و برادر عسگری باقی مانده که بين برادران تقسيم می کنیم ، قرار می شود با تاخیر زمانی تک به تک شلیک کنیم تا وقت خریده و مشغول شأن کنیم تا شاید گردان های پشتیبان برسند .
بسيجی دلاور حاج حسن راشـاد برای شليک موشک بلند شده و قبل از اینکه کاری بکند از ناحيه گوش مورد اصابت گلوله قرار گرفته و زخمی می شود و با اصرار فرماندهان و بـه کمک يکی از همرزمان به عقب بر می گردد.
باهر ثانيه ای که می گذرد ، فشار تانک های بیشتر و وضعيت گروه کوچک ما در پشت خاکریز بدتر و بدتر می شود ، باقی مانده موشک ها هم شلیک شده و قبضه آر پی جی در دست مان ، تبدیل به چوب دستی می شود ، کاملأ گير افتاده و دیگر امیدی هم به رسیدن نیروهای کمکی نداشتیم ، تانک ها به نزدیکی خاکریز رسیده و آماده یورش نهایی و شکستن خط هستند ، با سقوط خط چند قدمی بیشتر فاصله نداریم که یکدفعه از سوی قرارگاه لشگر ، فرمان عقب نشينی صادر و با دستور برادر وزیری شروع به فرار از مقابل تانک ها کرده و دوان دوان سمت کانال بدبو می رویم ....
❇️ #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 #شب_حمله
📌 #قسمت_پنجم
🔹عملیات بدر
بعد از طی مسافتی چند ، به نزديکی های رودخانه دجله رسيده و بنا به دستور فرماندهی پشت خاکريزی بلند در روبروی رودخانه مستقر می شويم و قرار می شود همانجا بمانیم تا سردار رستمخانی با تعدادی از برادران جهت شناسائی منطقه رفته و اطلاعاتی از وضعيت نيروها و آرایش تانک های دشمن به دست آوردند ، تا در گروههای چندنفره از چند سمت مختلف به تانکها و خودروهای زرهی شأن حمله کنیم .
همه جا تاريک و از شدت آتش باری دشمن هم کاسته شده بود ، از دشت روبرو صدای خشن و رعب آور حرکت تعداد زیادی تانک به گوش می رسد که بدليل تاريکی منطقه ، اصلأ قادر به ديدن شأن نبودیم ، همگی با همتی عالی و قلب هائی پراميد ، آماده نبرد و مقابله با تانکها شده و بی صبرانه منتظر برگشتن سردار و یارانش هستیم تا حملات خود را آغاز کنیم .
ناگهان فضای منطقه همچون روز روشن و دیواره خاکريز از سمت مقابل مورد اصابت متوالی گلـولـه های مستقيم توپ تانک ها قرار گرفته و بارانی از گلوله های سرخ رســام روی تاج خاکریز باریدن می گیرد ، شدت آتش بقدری زیاد است که در یک لحظه همه جا تیره و تار شده و خاکریز و اطرافش در ابر سياهی از دود و خاکستر فرو می رود .
رگبار مسلسل های سنگین و گلوله های سرخ رسام اجازه سر بلند کردن به کسی نمی دهند ، همه از تاج خاکریز پائین کشیده و در دیواره پناه گرفته اند ، از اوضاع مقابل هیچ اطلاعی ندارم و همین امر باعث دلهره و نگرانی ام شده ، با اینکه کار بسیار خطرناکی است ، اما برای رفع دل شوره و اضطراب یواش بالای خاکریز کشیده و از تاج خاکریز نگاهی به جلو انداختم و با صحنه ای مواجه شدم که تمام تنم لرزید و عرق سردی روی پیشانیم نشست.
در چندصد متری خاکريز ، تعداد بیشماری تانک با نورافکن های روشن در ستونهای افقی و عمودی آرايش جنگی گرفته و به سمت مان تیراندازی میکردند . تعدادشان بقدری زیاد بود که تمام دشت مقابل و چپ و راست شو پر کرده بودند.
خوشبختانه بچهها از آن طرف کانال تعداد زیادی موشک آر پی جی همراه خود آورده بودند که با خیال راحت می توانسیم مدتی مشغول شأن کنیم ، اما با این وجود تعداد تانک ها بقدری زیاد بود که اگه تمام موشک ها را هم به هدف میزدیم ، بازم بقیه شأن تار و مارمان میکردند .
گلوله باران خاکريز مدتی ادامه یافته و سپس غرش وحشتناک تانکها فضای منطقه را پرکرده و صدای خشن زنجیرها خبر از حرکت شأن میدهد ، تعداد زیادی رزمنده آر پی جی زن در گروه داشتیم که همگی آماده شده و منتظر فرمان آتش می شویم .
خیلی طول نمی کشید که تانکها به تيررس رسیده و همگی بلند شده و هر کدام تانکی را نشانه رفته و با ذکر مبارک سبحان الله شليک می کنیم ، تعدادی از موشک ها به تانک های ردیف اول خورده و در کمال ناباروری کمانه میکنند ، تانکها از نوع تی ۷۲ ضد موشک هستند که تنها راه از کار انداختن شأن زدن برجک يا شنی و یا انداختن نارنجک داخل کابین شأن هست که آن هم کار هر کسی نیست .
فرماندهان داد می زنند که تانکهای عقبی را بزنید ، فریاد سبحان الله ، آر پی جی زنها در فضا می پیچد ، اما جز موشک من و نادر ، موشکی سمت تانک ها نمی رود ! موشکها عمل نمی کنند ، موشک های ديگری امتحان می شود ، هيچکدام عمل نمی کنند ، معلوم می شود موشک ها در هنگام عبور از کانال بدبو آب خورده و چاشنی شأن از کار افتاده ، فقط چند موشک سالم در کوله من و برادر عسگری باقی مانده که بين برادران تقسيم می کنیم ، قرار می شود با تاخیر زمانی تک به تک شلیک کنیم تا وقت خریده و مشغول شأن کنیم تا شاید گردان های پشتیبان برسند .
بسيجی دلاور حاج حسن راشـاد برای شليک موشک بلند شده و قبل از اینکه کاری بکند از ناحيه گوش مورد اصابت گلوله قرار گرفته و زخمی می شود و با اصرار فرماندهان و بـه کمک يکی از همرزمان به عقب بر می گردد.
باهر ثانيه ای که می گذرد ، فشار تانک های بیشتر و وضعيت گروه کوچک ما در پشت خاکریز بدتر و بدتر می شود ، باقی مانده موشک ها هم شلیک شده و قبضه آر پی جی در دست مان ، تبدیل به چوب دستی می شود ، کاملأ گير افتاده و دیگر امیدی هم به رسیدن نیروهای کمکی نداشتیم ، تانک ها به نزدیکی خاکریز رسیده و آماده یورش نهایی و شکستن خط هستند ، با سقوط خط چند قدمی بیشتر فاصله نداریم که یکدفعه از سوی قرارگاه لشگر ، فرمان عقب نشينی صادر و با دستور برادر وزیری شروع به فرار از مقابل تانک ها کرده و دوان دوان سمت کانال بدبو می رویم ....
❇️ #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s4.picofile.com/file/8363497900/IMG_20161223_224157.jpg
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 #خط_همایون روز اول
📌 #قسمت_پنجم
🔹بعد از اقامه نماز ، ناهار را که شامل اندکی نان خشک و کمی آب کمپوت است نوش جان کرده و برای آوردن موشک سمت جاده خاکی رفتم و بین راه هم کلی با همرزمان بگو و بخند کردم ، هوا بصورت آزار دهنده ای گرم بود و به دلیل نرسیدن تدارکات ، قطره ای آب در سنگرها يافت نمیشد ، اکثر همسنگران از تشنگی در فشار بودند و لبان خشکيده شان نشانگر اين امر بود ، منطقه آرام و ساکت بود و هیچ خبری از گلوله باران دشمن نبود ، آثار خستگی و بيخوابی در چهره های خاک گرفته و سياه آلود بچه ها بخوبی نمايان بود و همه منتظر رسیدن گردان های پشتیبان و تحویل خط بودند ، بعضی ها بصورت نشسته و بعضی ها هم بصورت مچاله شده در داخل سنگرها بخواب فرو رفته و عده ای هم عرق ریزان و نفس زنان مشغول ترمیم و استحکام بخشی سنگرهایشان هستند .
به ورودی کانال رسیده و برای برداشتن موشک به کنار جاده خاکی رفتم ، دوتا آمبولانس روی جاده در حال سوختن و خاکستر شدن بودند ، مشغول تماشای آمبولانس ها بودم که برادر نادر عسگری از راه رسیده و بعد از روبوسی و احوال پرسی گفت که آمبولانس ها مملو از مجروح و شهید بودند که مورد اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ قرار گرفته و منهدم شدند ، همه هم از همرزمان زخم خورده گردان خودمان بودند که با لبانی تشنه و خشکيده به ديدار معشوق شتافته و بدليل متلاشی شدن آمبولانس ها چیزی از پيکرشان جهت انتقال به عقبه باقی نمانده بود ، به گفته برادر عسگری پيکر مجروح #برادر_پاسدار_طاهر_اسـدی ، رزمنده با اخلاص و با اخلاق گردان نيز بين زخمها بوده که مثل سایر همراهانش سوخته و از بين رفته بود.
مشغول صحبت بودیم که آتش باران بعثیها دوباره شروع شده و خبر از آغاز تهاجمی دیگر داد ، هر کدام سریع چند گونی موشک برداشته و شتابان و نیم خیز سمت سنگرهایمان رفتیم ، آتش پرحجم ادوات سنگين دشمن درست روی کانال و اطراف آن هدايت ميشد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و کاتيوشا زوزه کشان به اطراف اصابت کرده و ترکشهای ريز و درشت شأن به مانند نقل و نبات روی سنگرها می ریخت ، آتش باری دشمن اینبار بقدری شدید و سانتی متری بود که در همان دقايق اول چند سنگر مهندم و تعدادی از بچه ها شهيد يا زخمی ، جهت انتقال به کنار جاده خاکی منتقل شدند .
نیم خیز و خیززنان خود را به سنگر رسانیده و با بستن خرج ها و کشیدن ضامن موشک ها دوباره آماده نبرد با تانکها شدم ، بنا به دستور فرماندهی ، برادر رضا رسولی و آقا محمد برای جایگزینی در سنگر رزمندگان شهید و مجروح به اواسط کانال رفته و اجباراً در انتهای خط پدافندی تک و تنها ماندم .
دشمن زبون که از استقامت دليرانه همرزمان و ناتوانی نيروهاش در تصرف کانال به خشم آمده بود ، اينبار با تمام توان و قدرت خود به ميدان آمده بود تا به خیال خودش کار را یکسره کند ، تعداد تانکهائی که درحال نزديک شدن به کانال بودند و حـجم نیروهای پیاده و کماندو چند برابر دفعه قبل بود .
ثـانـيه ها با نگرانی و دلهره میگذارد تا اینکه تانکها به تیررس آر پی جی زنها رسیده و بچه ها با نام خدا و با توکل بر نصرت خداوندی به پاخاسته و از هر سمت و سوی شروع به تيراندازی کردند ، درگيری آغاز و ثانیه به ثانیه شدید و شدیدتر شد و میدان نبرد در ابری از دود و خاکستر و تیر و ترکش فرو رفت ، همه همرزمان با شـجاعت و بی باکی و در کمال جـانفشانی در مقابل صدها تانک سینه سپر کرده و جانانه مشغول نـبرد و مقاومت بودند و هرازگاهی دلاوری از پای افتاده و با پیکری چاک چاک و غرقه بخون جهت انتقال به کنار جاده خاکی انتقال می يافت .
قبضه آر پی جی در دستم یک لحظه هم خالی از موشک نمی ماند و با تغییر جا و موقعیت یکسره در حال پرکردن و شلیک بودم ، تانک ها خیلی به خط نزدیک شده و تلاش دارند تا از نقطه کوری استفاده کرده و وارد کانال شوند ، در این گیر و دار ، یکدفعه نگاهم سمت حوضچه ها افتاد و دیدم که عراقی ها تا حوضچه آخری پیش آمده و فقط یک حوضچه با کانال فاصله دارند ، ورود نیروهای دشمن به کانال مساوی با قتل عام بچهها و تصرف خط بود ، باید سریعاً کاری میکردم ، وقت بسیار تنگ بود و عراقی ها در چند قدمی ورود به کانال بودند ، فرصت برای اطلاع دادن به سنگر بعدی هم نبود ، شتابان قبضه آرپی جی را کنار گذاشته ، تعداد زیادی نارنجک دستی به کمر انداخته و با خود برداشته و هراسان و سراسیمه از داخل پل لوله ای عبور کرده و درست مقابل حوضچه ها ، بالای سر عراقی ها مستقر شدم...
❇️ #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 #خط_همایون روز اول
📌 #قسمت_پنجم
🔹بعد از اقامه نماز ، ناهار را که شامل اندکی نان خشک و کمی آب کمپوت است نوش جان کرده و برای آوردن موشک سمت جاده خاکی رفتم و بین راه هم کلی با همرزمان بگو و بخند کردم ، هوا بصورت آزار دهنده ای گرم بود و به دلیل نرسیدن تدارکات ، قطره ای آب در سنگرها يافت نمیشد ، اکثر همسنگران از تشنگی در فشار بودند و لبان خشکيده شان نشانگر اين امر بود ، منطقه آرام و ساکت بود و هیچ خبری از گلوله باران دشمن نبود ، آثار خستگی و بيخوابی در چهره های خاک گرفته و سياه آلود بچه ها بخوبی نمايان بود و همه منتظر رسیدن گردان های پشتیبان و تحویل خط بودند ، بعضی ها بصورت نشسته و بعضی ها هم بصورت مچاله شده در داخل سنگرها بخواب فرو رفته و عده ای هم عرق ریزان و نفس زنان مشغول ترمیم و استحکام بخشی سنگرهایشان هستند .
به ورودی کانال رسیده و برای برداشتن موشک به کنار جاده خاکی رفتم ، دوتا آمبولانس روی جاده در حال سوختن و خاکستر شدن بودند ، مشغول تماشای آمبولانس ها بودم که برادر نادر عسگری از راه رسیده و بعد از روبوسی و احوال پرسی گفت که آمبولانس ها مملو از مجروح و شهید بودند که مورد اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ قرار گرفته و منهدم شدند ، همه هم از همرزمان زخم خورده گردان خودمان بودند که با لبانی تشنه و خشکيده به ديدار معشوق شتافته و بدليل متلاشی شدن آمبولانس ها چیزی از پيکرشان جهت انتقال به عقبه باقی نمانده بود ، به گفته برادر عسگری پيکر مجروح #برادر_پاسدار_طاهر_اسـدی ، رزمنده با اخلاص و با اخلاق گردان نيز بين زخمها بوده که مثل سایر همراهانش سوخته و از بين رفته بود.
مشغول صحبت بودیم که آتش باران بعثیها دوباره شروع شده و خبر از آغاز تهاجمی دیگر داد ، هر کدام سریع چند گونی موشک برداشته و شتابان و نیم خیز سمت سنگرهایمان رفتیم ، آتش پرحجم ادوات سنگين دشمن درست روی کانال و اطراف آن هدايت ميشد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و کاتيوشا زوزه کشان به اطراف اصابت کرده و ترکشهای ريز و درشت شأن به مانند نقل و نبات روی سنگرها می ریخت ، آتش باری دشمن اینبار بقدری شدید و سانتی متری بود که در همان دقايق اول چند سنگر مهندم و تعدادی از بچه ها شهيد يا زخمی ، جهت انتقال به کنار جاده خاکی منتقل شدند .
نیم خیز و خیززنان خود را به سنگر رسانیده و با بستن خرج ها و کشیدن ضامن موشک ها دوباره آماده نبرد با تانکها شدم ، بنا به دستور فرماندهی ، برادر رضا رسولی و آقا محمد برای جایگزینی در سنگر رزمندگان شهید و مجروح به اواسط کانال رفته و اجباراً در انتهای خط پدافندی تک و تنها ماندم .
دشمن زبون که از استقامت دليرانه همرزمان و ناتوانی نيروهاش در تصرف کانال به خشم آمده بود ، اينبار با تمام توان و قدرت خود به ميدان آمده بود تا به خیال خودش کار را یکسره کند ، تعداد تانکهائی که درحال نزديک شدن به کانال بودند و حـجم نیروهای پیاده و کماندو چند برابر دفعه قبل بود .
ثـانـيه ها با نگرانی و دلهره میگذارد تا اینکه تانکها به تیررس آر پی جی زنها رسیده و بچه ها با نام خدا و با توکل بر نصرت خداوندی به پاخاسته و از هر سمت و سوی شروع به تيراندازی کردند ، درگيری آغاز و ثانیه به ثانیه شدید و شدیدتر شد و میدان نبرد در ابری از دود و خاکستر و تیر و ترکش فرو رفت ، همه همرزمان با شـجاعت و بی باکی و در کمال جـانفشانی در مقابل صدها تانک سینه سپر کرده و جانانه مشغول نـبرد و مقاومت بودند و هرازگاهی دلاوری از پای افتاده و با پیکری چاک چاک و غرقه بخون جهت انتقال به کنار جاده خاکی انتقال می يافت .
قبضه آر پی جی در دستم یک لحظه هم خالی از موشک نمی ماند و با تغییر جا و موقعیت یکسره در حال پرکردن و شلیک بودم ، تانک ها خیلی به خط نزدیک شده و تلاش دارند تا از نقطه کوری استفاده کرده و وارد کانال شوند ، در این گیر و دار ، یکدفعه نگاهم سمت حوضچه ها افتاد و دیدم که عراقی ها تا حوضچه آخری پیش آمده و فقط یک حوضچه با کانال فاصله دارند ، ورود نیروهای دشمن به کانال مساوی با قتل عام بچهها و تصرف خط بود ، باید سریعاً کاری میکردم ، وقت بسیار تنگ بود و عراقی ها در چند قدمی ورود به کانال بودند ، فرصت برای اطلاع دادن به سنگر بعدی هم نبود ، شتابان قبضه آرپی جی را کنار گذاشته ، تعداد زیادی نارنجک دستی به کمر انداخته و با خود برداشته و هراسان و سراسیمه از داخل پل لوله ای عبور کرده و درست مقابل حوضچه ها ، بالای سر عراقی ها مستقر شدم...
❇️ #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 متن کامل #وصیتنامه گهربار #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی :
🔹 #قسمت_پنجم
💠 خطاب به برادران سپاهی و ارتشی...
کلامی کوتاه خطاب به برادران سپاهی عزیز و فدا کار و ارتشیهای سپاهی دارم : ملاک مسئولیتها را برای انتخاب فرماندهان ، شجاعت و قدرِت اداره بحران قرار دهید . طبیعی است به ولایت اشاره نمیکنم ، چون ولایت در نیروهای مسلح جزء نیست ، بلکه اساس بقای نیروهای مسلح است . این شرط خلل ناپذیر میباشد.
نکته دیگر، شناخت به موقع از دشمن و اهداف و سیاستهای او و اخذ تصمیم به موقع و عمل به موقع ؛ هر یک از اینها اگر در غیر وقت خود صورت گیرد ، بر پیروزی شما اثر جدّی دارد.
💠 خطاب به علما و مراجع معظم...
سخنی کوتاه از یک سرباز ۴۰ ساله در میدان به علمای عظیمالشأن و مراجع گرانقدر که موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریکی
مراجع عظام تقلید . سربازتان از یک برج دیدهبانی ، دید که اگر این نظام آسیب ببیند ، دین و آنچه از ارزشهای آن (که) شما در حوزهها استخوان خُرد کردهاید و زحمت کشیدهاید ، از بین میرود . این دورهها با همه دورهها متفاوت است. این بار اگر مسلّط شدند ، از اسلام چیزی باقینمیماند . راه صحیح ، حمایت بدون هرگونه ملاحظه از انقلاب ، جمهوری اسلامی و ولیفقیه است. نباید در حوادث ، دیگران شما را که امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند . همه شما امام را دوست داشتید و معتقد به راه او بودید . راه امام مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار ، تحت پرچم ولی فقیه است. من با عقل ناقص خود میدیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علماء موثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق به جانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند. حق واضح است ؛ جمهوری اسلامی و ارزشها و ولایت فقیه میراث امام خمینی (رحمهاللهعلیه) هستند و میبایست مورد حمایت جدی قرار گیرند. من حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم . او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهایتان و حمایتهای تان با ایشان میبایست جامعه را جهت دهید. ا گر این انقلاب آسیب دید ، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود ، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود.
دست مبارکتان را میبوسم و عذرخواهی میکنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرفیابیهای حضوری به محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد.
سربازتان و دست بوستان
از همه طلب عفو دارم
از همسایگانم و دوستانم و همکارانم طلب بخشش و عفو دارم. از رزمندگان لشکر ثارالله و نیروی با عظمت قدس که خار چشم دشمن و سدّ راه او است، طلب بخشش و عفو دارم ؛ خصوصاً از کسانی که برادرانه به من کمک کردند.
نمیتوانم از حسین پورجعفری نام نبرم که خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی کمک میکرد و مثل برادرانم دوستش داشتم. از خانواده ایشان و همه برادران رزمنده و مجاهدم که به زحمت انداختم شأن عذرخواهی میکنم. البته همه برادران نیروی قدس به من محبّت برادرانه داشته و کمک کردند و دوست عزیزم سردارقاآنی که با صبر و متانت مرا تحمل کردند.
📝 سرباز وطن #قاسم_سلیمانی
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#انتقام_سخت
#جبهه_مقاومت
#سردار_شهید_قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🔹 #قسمت_پنجم
💠 خطاب به برادران سپاهی و ارتشی...
کلامی کوتاه خطاب به برادران سپاهی عزیز و فدا کار و ارتشیهای سپاهی دارم : ملاک مسئولیتها را برای انتخاب فرماندهان ، شجاعت و قدرِت اداره بحران قرار دهید . طبیعی است به ولایت اشاره نمیکنم ، چون ولایت در نیروهای مسلح جزء نیست ، بلکه اساس بقای نیروهای مسلح است . این شرط خلل ناپذیر میباشد.
نکته دیگر، شناخت به موقع از دشمن و اهداف و سیاستهای او و اخذ تصمیم به موقع و عمل به موقع ؛ هر یک از اینها اگر در غیر وقت خود صورت گیرد ، بر پیروزی شما اثر جدّی دارد.
💠 خطاب به علما و مراجع معظم...
سخنی کوتاه از یک سرباز ۴۰ ساله در میدان به علمای عظیمالشأن و مراجع گرانقدر که موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریکی
مراجع عظام تقلید . سربازتان از یک برج دیدهبانی ، دید که اگر این نظام آسیب ببیند ، دین و آنچه از ارزشهای آن (که) شما در حوزهها استخوان خُرد کردهاید و زحمت کشیدهاید ، از بین میرود . این دورهها با همه دورهها متفاوت است. این بار اگر مسلّط شدند ، از اسلام چیزی باقینمیماند . راه صحیح ، حمایت بدون هرگونه ملاحظه از انقلاب ، جمهوری اسلامی و ولیفقیه است. نباید در حوادث ، دیگران شما را که امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند . همه شما امام را دوست داشتید و معتقد به راه او بودید . راه امام مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار ، تحت پرچم ولی فقیه است. من با عقل ناقص خود میدیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علماء موثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق به جانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند. حق واضح است ؛ جمهوری اسلامی و ارزشها و ولایت فقیه میراث امام خمینی (رحمهاللهعلیه) هستند و میبایست مورد حمایت جدی قرار گیرند. من حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم . او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهایتان و حمایتهای تان با ایشان میبایست جامعه را جهت دهید. ا گر این انقلاب آسیب دید ، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود ، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود.
دست مبارکتان را میبوسم و عذرخواهی میکنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرفیابیهای حضوری به محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد.
سربازتان و دست بوستان
از همه طلب عفو دارم
از همسایگانم و دوستانم و همکارانم طلب بخشش و عفو دارم. از رزمندگان لشکر ثارالله و نیروی با عظمت قدس که خار چشم دشمن و سدّ راه او است، طلب بخشش و عفو دارم ؛ خصوصاً از کسانی که برادرانه به من کمک کردند.
نمیتوانم از حسین پورجعفری نام نبرم که خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی کمک میکرد و مثل برادرانم دوستش داشتم. از خانواده ایشان و همه برادران رزمنده و مجاهدم که به زحمت انداختم شأن عذرخواهی میکنم. البته همه برادران نیروی قدس به من محبّت برادرانه داشته و کمک کردند و دوست عزیزم سردارقاآنی که با صبر و متانت مرا تحمل کردند.
📝 سرباز وطن #قاسم_سلیمانی
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#انتقام_سخت
#جبهه_مقاومت
#سردار_شهید_قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر
⭕️ #خط_ثارالله
💠 خاطره ای شنیدنی از رزمندگان زنجانی #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر :
#قسمت_پنجم
🔸🔹حوالی ساعت ۱۱ صبح بود و ما همچنان خیس و گل آلود و عرق ریزان در داخل کانال مشغول ساخت موانع مختلف جلوی آب خروشان بودیم . از آسمان یکسره آتش می بارید و فقط خمپاره شصت و مینی کاتیوشا بود که پشت سر هم به داخل کانال و اطراف آن فرود می آمد ، شدت انفجارات بقدری زیاد بود که ابری غلیظ از دود و خاکستر و گرد و خاک سرتاسر خط را فرا گرفته و روز روشن را همچون شب ، تیره و تار کرده بود . اوضاعی مشوش و دلهره آور بود از یک طرف سیل عظیم و خروشان در حال غرق کردن مان بود و از طرفی هم تیر و ترکش و موشک همچون باران به سرمان می بارید .
مشغول جابجایی گونی های پر از خاک بودم که سردار اجاقلو صدایم کرد و ازم خواست که فوری رفته و از کنار تانکر آب مقداری گونی خالی بیاورم . تانکر آب پشت خاکریز و کنار جاده خاکی بود و به ناچار باید از کانال خارج و به سمت اش می رفتم . آتشباران دشمن بقدری پرحجم و شدید شده بود که منطقه به جهنمی آتشین مبدل شده و همه جا را انفجار و آتش و دود و خاکستر فرا گرفته بود ، عقبه و خطوط مواصلاتی را با توپخانه های دورزن و خمپاره های ۱۲۰ و راکت های چله چله می زد و خط مقدم را هم با خمپاره شصت و مینی کاتیوشا ، نیم خیز و خیز زنان خود را به تانکر آب رسانده و شتابان چند بسته گونی خالی برداشته و عزم برگشت نمودم که درست در این حین موتور قرمز رنگی کنار جاده توقف کرد و سوارش سلام داده و گفت : خسته نباشی دلاور ! می تونی بری و فرمانده گردان تان را برام پیدا کنی ؟
انفجارات و باران ترکش ها بقدری زیاد بود که واقعاً نمی شد سرپا ایستاد و همش باید خیز زده و پهن زمین می شدیم ، با خودم گفتم این دیوانه دیگه کیه !؟ زیر این همه آتش و تیر و ترکش با یه موتور به خط اومده ! گونی ها را زمین گذاشته و به کنارش رفتم .
با چفیه ایی صورت شو کاملاً پوشانیده و اصلأ هم قابل تشخیص و شناسایی نبود .
نفس زنان جواب سلامش را داده و پرسیدم : ببخشید برادر ! بگم کی باهاشون کار داره !؟
چفیه را از صورتش کنار زد و گفت : به آقا مجید بگو مهدی کارت داره !
باورنکردنی نبود مقابل فرمانده محبوب لشگر سردار دلاور مهدی زینالدین ایستاده بودم ، فرمانده لشگر در خط مقدم ، زیر آن همه تیر و ترکش ، خودش هم تک و تنها با یه موتور ، اصلأ با عقل جور در نمی آمد ! دلاور انگاری دل شیر داشت ! روی موتور آرام نشسته و هیچ اعتنایی به آن همه انفجارات و ترکش هایی که مثل نقل و نبات بر سرمان می بارید نمی کرد . راستش از دیدن سردار آنچنان شوکه و هیجان زده شدم که مثل برق پریده و با شور و اشتیاق بوسه ای به صورت مملو از گرد و خاکش زده و سپس برای انجام دستور شتابان به سمت کانال رفتم .
با دیدن شهامت و شجاعت مثال زدنی سردار زین الدین چنان دل و جرأتی پیدا کردم که بدون ترس و خیز زدن ، دوان دوان خود را به کانال رسانیده و سراسیمه خبر را به سردار اجاقلو دادم . آقا ناصر اول حرفم را باور نکرد و فکر کرد که شوخی می کنم .
گفت : آخه پسر ! الان وقته شوخیه !؟ فرمانده لشگر زیر این همه آتیش ، اینجا چکار میکنه !؟ انگار رفته بودی گونی خالی بیاری ! پس گونی ها کجاست ؟
دوباره دستور سردار زین الدین را تکرار کرده و گفتم : آقا ناصر ! واقعاً سردار کنار جاده خاکی ایستاده و انتظار آقا مجید را می کشد . دید خیلی جدی میگم . سریع پرید سینه خاکریز و با دیدن موتوری فوری سردار قشمی را برای مطلع کردن فرمانده گردان به بالای کانال فرستاد و خودش هم سراسیمه از کانال خارج و دوان دوان به سمت سردار زین الدین رفت .
خیلی دلم می خواست بدانم سردار زین الدین در آن شرایط سخت و دشوار برای چکاری به خط آمده و برای همین هم سریع پشت سر سردار اجاقلو از کانال خارج و به دنبالش راه افتادم ، اما نیمه های راه آقا ناصر برگشت و گفت : تو دیگه کجا !؟ سریع برگرد کانال کمک بچه ها..
دیدم دارم ضایع می شوم و برای اینکه بیشتر از آن خراب نشوم ، سریع مسیرم را عوض کرده و به طرف تانکر آب رفتم و خنده کنان گفتم : آقا ناصر ! مگه گونی نخواستید ؟ دارم میرم گونی بیارم .
خلاصه رفتم کنار تانکر آب و سردار مجید تقیلو فرمانده دلاور گردان هم سراسیمه با چند تن از یاران خود آمده و مشغول گفتگو با سردار زین الدین شدند . طولی هم نکشید که صبحت شأن تموم شد و سردار رفت و من هم گونی های خالی را برداشته و به طرف کانال حرکت کردم . هنوز چند متری به کانال مانده بودم که سردار اجاقلو از پشت سر رسید و گفت : دیگه نیازی به گونی خالی نداریم ! سریع برو آماده شو که باید عقب نشینی کنیم ..
🌀#ادامه_دارد
✒️ خاطره از
#بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ #خط_ثارالله
💠 خاطره ای شنیدنی از رزمندگان زنجانی #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر :
#قسمت_پنجم
🔸🔹حوالی ساعت ۱۱ صبح بود و ما همچنان خیس و گل آلود و عرق ریزان در داخل کانال مشغول ساخت موانع مختلف جلوی آب خروشان بودیم . از آسمان یکسره آتش می بارید و فقط خمپاره شصت و مینی کاتیوشا بود که پشت سر هم به داخل کانال و اطراف آن فرود می آمد ، شدت انفجارات بقدری زیاد بود که ابری غلیظ از دود و خاکستر و گرد و خاک سرتاسر خط را فرا گرفته و روز روشن را همچون شب ، تیره و تار کرده بود . اوضاعی مشوش و دلهره آور بود از یک طرف سیل عظیم و خروشان در حال غرق کردن مان بود و از طرفی هم تیر و ترکش و موشک همچون باران به سرمان می بارید .
مشغول جابجایی گونی های پر از خاک بودم که سردار اجاقلو صدایم کرد و ازم خواست که فوری رفته و از کنار تانکر آب مقداری گونی خالی بیاورم . تانکر آب پشت خاکریز و کنار جاده خاکی بود و به ناچار باید از کانال خارج و به سمت اش می رفتم . آتشباران دشمن بقدری پرحجم و شدید شده بود که منطقه به جهنمی آتشین مبدل شده و همه جا را انفجار و آتش و دود و خاکستر فرا گرفته بود ، عقبه و خطوط مواصلاتی را با توپخانه های دورزن و خمپاره های ۱۲۰ و راکت های چله چله می زد و خط مقدم را هم با خمپاره شصت و مینی کاتیوشا ، نیم خیز و خیز زنان خود را به تانکر آب رسانده و شتابان چند بسته گونی خالی برداشته و عزم برگشت نمودم که درست در این حین موتور قرمز رنگی کنار جاده توقف کرد و سوارش سلام داده و گفت : خسته نباشی دلاور ! می تونی بری و فرمانده گردان تان را برام پیدا کنی ؟
انفجارات و باران ترکش ها بقدری زیاد بود که واقعاً نمی شد سرپا ایستاد و همش باید خیز زده و پهن زمین می شدیم ، با خودم گفتم این دیوانه دیگه کیه !؟ زیر این همه آتش و تیر و ترکش با یه موتور به خط اومده ! گونی ها را زمین گذاشته و به کنارش رفتم .
با چفیه ایی صورت شو کاملاً پوشانیده و اصلأ هم قابل تشخیص و شناسایی نبود .
نفس زنان جواب سلامش را داده و پرسیدم : ببخشید برادر ! بگم کی باهاشون کار داره !؟
چفیه را از صورتش کنار زد و گفت : به آقا مجید بگو مهدی کارت داره !
باورنکردنی نبود مقابل فرمانده محبوب لشگر سردار دلاور مهدی زینالدین ایستاده بودم ، فرمانده لشگر در خط مقدم ، زیر آن همه تیر و ترکش ، خودش هم تک و تنها با یه موتور ، اصلأ با عقل جور در نمی آمد ! دلاور انگاری دل شیر داشت ! روی موتور آرام نشسته و هیچ اعتنایی به آن همه انفجارات و ترکش هایی که مثل نقل و نبات بر سرمان می بارید نمی کرد . راستش از دیدن سردار آنچنان شوکه و هیجان زده شدم که مثل برق پریده و با شور و اشتیاق بوسه ای به صورت مملو از گرد و خاکش زده و سپس برای انجام دستور شتابان به سمت کانال رفتم .
با دیدن شهامت و شجاعت مثال زدنی سردار زین الدین چنان دل و جرأتی پیدا کردم که بدون ترس و خیز زدن ، دوان دوان خود را به کانال رسانیده و سراسیمه خبر را به سردار اجاقلو دادم . آقا ناصر اول حرفم را باور نکرد و فکر کرد که شوخی می کنم .
گفت : آخه پسر ! الان وقته شوخیه !؟ فرمانده لشگر زیر این همه آتیش ، اینجا چکار میکنه !؟ انگار رفته بودی گونی خالی بیاری ! پس گونی ها کجاست ؟
دوباره دستور سردار زین الدین را تکرار کرده و گفتم : آقا ناصر ! واقعاً سردار کنار جاده خاکی ایستاده و انتظار آقا مجید را می کشد . دید خیلی جدی میگم . سریع پرید سینه خاکریز و با دیدن موتوری فوری سردار قشمی را برای مطلع کردن فرمانده گردان به بالای کانال فرستاد و خودش هم سراسیمه از کانال خارج و دوان دوان به سمت سردار زین الدین رفت .
خیلی دلم می خواست بدانم سردار زین الدین در آن شرایط سخت و دشوار برای چکاری به خط آمده و برای همین هم سریع پشت سر سردار اجاقلو از کانال خارج و به دنبالش راه افتادم ، اما نیمه های راه آقا ناصر برگشت و گفت : تو دیگه کجا !؟ سریع برگرد کانال کمک بچه ها..
دیدم دارم ضایع می شوم و برای اینکه بیشتر از آن خراب نشوم ، سریع مسیرم را عوض کرده و به طرف تانکر آب رفتم و خنده کنان گفتم : آقا ناصر ! مگه گونی نخواستید ؟ دارم میرم گونی بیارم .
خلاصه رفتم کنار تانکر آب و سردار مجید تقیلو فرمانده دلاور گردان هم سراسیمه با چند تن از یاران خود آمده و مشغول گفتگو با سردار زین الدین شدند . طولی هم نکشید که صبحت شأن تموم شد و سردار رفت و من هم گونی های خالی را برداشته و به طرف کانال حرکت کردم . هنوز چند متری به کانال مانده بودم که سردار اجاقلو از پشت سر رسید و گفت : دیگه نیازی به گونی خالی نداریم ! سریع برو آماده شو که باید عقب نشینی کنیم ..
🌀#ادامه_دارد
✒️ خاطره از
#بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_پنجم
💠 #شب_حمله
🔹🔸 فاصله زیاد بود و در تاریکی شب نمی شد تشخیص داد که نیروهای خودی هستند یا دشمن ، برای همین خیلی یواش و بی سر و صدا بالای سرشان رفته و هر کدام گوشه ای سنگر گرفته و برادر ندرلو چندباری رمز عمليات را فریاد زده و با شنيدن نام مقدس یا زهرا (س) از خودی بودن شأن مطمئن شده و با خوشحالی فراوان به کمک شأن شتافته و با استفاده از قبضه سلاح هایمان یک به یک شأن را از داخل کانال پر از لجن بیرون کشیدیم .
سردار میرزاعلی رستمخانی فرمانده تيپ اول لشگر ۳۱ عاشورا و سردار رسول وزيری فرمانده گردان حر و معاونين شجاع شأن سردار رضا زلفـخانی و سردار عباس تاران ( رفیق دوست) و پاسداران دلاور احد اسکندری ، خليل آهومند ، کريم آقامحمدی ، فرامرز گنجی ، رضا رسولی و بسيجيان دلیر برادران حاج حسن راشاد ، هادی نمازی ، مصطفی جلدی ، سعيد تقيلو ، يوسف قربانی ، سيد داود طاهری ، مهدی حيدری ، مصطفی مرادی ، صمد_محمدی و چند عزیز ديگر که نامشان را نمی دانستم با لباس ها و تجهيزات خيس و بدبو از کانال خارج و یک گروه بیست یا بیست و پنج نفره تشکیل شد .
وقت تنگ بود و دشمن در حال پیشروی ، برادران ندرلو و محمدی سریع وضعيت خطرناک منطقه و حرکت تانک ها و نقشه دشمن برای محاصره دوباره رزمندگان را برای سرداران رستمخانی و وزیری توضيح داده و قرار شد که سریع به سمت تانک ها رفته و تا رسیدن نیروهای پشتیبان جلوی پیشروی آنان را بگیریم .
شتابان راهی پائین منطقه شده و بعد از طی مسافتی ، به نزدیکی رودخانه دجله رسيده و بنا به دستور پشت خاکريز بلندی در روبروی رودخانه مستقر شدیم . سردار رستمخانی با تعدادی از همراهان و چند بیسیمچی از گروه جدا و جهت شناسائی منطقه و یافتن اطلاعاتی از وضعيت نيروها و آرایش تانک های دشمن به سمت رودخانه رفتند . قرار بود بعد از بازگشت سردار رستم خانی به گروه های چندنفره تقسیم و از چند سمت مختلف به تانکهای عراقی حمله کنیم .
از شدت آتش باری دشمن کاسته و از شر تیرها و ترکش ها خلاص و منطقه نسبتاً ساکت و آرام شده بود . از سمت مقابل صدای حرکت خشن و رعب آور تعداد زیادی تانک به گوش می رسید که بدليل تاريکی منطقه به هیچ عنوان قادر به ديدن شأن نبودیم .
همگی با همتی عالی و قلب هائی پراميد ، آماده نبرد و مقابله با تانکهای دشمن بودیم و برای آغاز حملات ثانیه شماری می کردیم . ناگهان فضای تاریک منطقه همچون روز روشن شد و دیواره خاکريز از سمت مقابل مورد اصابت متوالی گلوله های مستقيم توپ قرار گرفت . دوباره گلوله باران میدان آغاز و باران تیر و ترکش ها شروع به باریدن کرد . شدت انفجارات بقدری زیاد بود که در یک لحظه همه جا تیره و تار شده و خاکریز و اطرافش در ابری سياه از دود و خاکستر فرو رفت .
رگبار مسلسل های سنگین و سیل گلوله های سرخ رسام اجازه سر بلند کردن را به کسی نمی دادند و همه اجباری از تاج خاکریز پائین کشیده و در دیواره آن پناه گرفته بودیم ، از اوضاع مقابل هیچ اطلاعی نداشتم و همین امر باعث دلهره و نگرانی ام شده بود . با اینکه کار بسیار خطرناکی بود ، اما برای رفع دل شوره و اضطراب یواش بالای خاکریز کشیده و از تاج خاکریز نگاهی به جلو انداختم و با صحنه ای مواجه شدم که تمام تنم لرزید. در چندصد متری خاکريز ، تعداد بیشماری تانک با نورافکن های روشن در ستونهای افقی و عمودی آرايش جنگی گرفته و همزمان به سمت مان تیراندازی میکردند . تعداد تانک ها بقدری زیاد بود که تمام دشت مقابل و جناحین چپ و راست شو پوشانیده بودند.
خوشبختانه بچهها از آن طرف کانال تعداد زیادی موشک آر پی جی همراه خود آورده بودند که با خیال راحت می توانسیم مدتی مشغول شأن کنیم ، اما با این وجود تعداد تانک ها بقدری زیاد بود که اگر تمام موشک ها را هم به هدف میزدیم ، بازم بقیه شأن تار و مارمان میکردند . گلوله باران خاکريز مدتی ادامه یافته و سپس غرش وحشتناک تانکها فضای منطقه را پرکرده و صدای خشن زنجیرها خبر از آغاز یورش دشمن داد .
با رسیدن تانکهای عراقی به تيررس موشک ها ، همه آر پی جی زنهای گروه بلند شده و هر کدام از گوشه ای از خاکریز تانکی را نشانه رفته و با ذکر مبارک سبحان الله شليک کردیم . فاصله بقدری کم بود که بسیاری از موشک ها به تانک های ردیف اول خورده و منفجر شدند . اما در کمال ناباروری صدمه ای به تانک ها وارد نکرده و تانک ها غرش کنان و رگبار زنان به سمت خاکریز آمدند . تانکها از نوع تی ۷۲ ضد موشک بودند که تنها راه از کار انداختن شأن زدن برجک يا شنی و یا انداختن نارنجک داخل کابین شأن بود که آن هم کار هر کسی نبود...
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_پنجم
💠 #شب_حمله
🔹🔸 فاصله زیاد بود و در تاریکی شب نمی شد تشخیص داد که نیروهای خودی هستند یا دشمن ، برای همین خیلی یواش و بی سر و صدا بالای سرشان رفته و هر کدام گوشه ای سنگر گرفته و برادر ندرلو چندباری رمز عمليات را فریاد زده و با شنيدن نام مقدس یا زهرا (س) از خودی بودن شأن مطمئن شده و با خوشحالی فراوان به کمک شأن شتافته و با استفاده از قبضه سلاح هایمان یک به یک شأن را از داخل کانال پر از لجن بیرون کشیدیم .
سردار میرزاعلی رستمخانی فرمانده تيپ اول لشگر ۳۱ عاشورا و سردار رسول وزيری فرمانده گردان حر و معاونين شجاع شأن سردار رضا زلفـخانی و سردار عباس تاران ( رفیق دوست) و پاسداران دلاور احد اسکندری ، خليل آهومند ، کريم آقامحمدی ، فرامرز گنجی ، رضا رسولی و بسيجيان دلیر برادران حاج حسن راشاد ، هادی نمازی ، مصطفی جلدی ، سعيد تقيلو ، يوسف قربانی ، سيد داود طاهری ، مهدی حيدری ، مصطفی مرادی ، صمد_محمدی و چند عزیز ديگر که نامشان را نمی دانستم با لباس ها و تجهيزات خيس و بدبو از کانال خارج و یک گروه بیست یا بیست و پنج نفره تشکیل شد .
وقت تنگ بود و دشمن در حال پیشروی ، برادران ندرلو و محمدی سریع وضعيت خطرناک منطقه و حرکت تانک ها و نقشه دشمن برای محاصره دوباره رزمندگان را برای سرداران رستمخانی و وزیری توضيح داده و قرار شد که سریع به سمت تانک ها رفته و تا رسیدن نیروهای پشتیبان جلوی پیشروی آنان را بگیریم .
شتابان راهی پائین منطقه شده و بعد از طی مسافتی ، به نزدیکی رودخانه دجله رسيده و بنا به دستور پشت خاکريز بلندی در روبروی رودخانه مستقر شدیم . سردار رستمخانی با تعدادی از همراهان و چند بیسیمچی از گروه جدا و جهت شناسائی منطقه و یافتن اطلاعاتی از وضعيت نيروها و آرایش تانک های دشمن به سمت رودخانه رفتند . قرار بود بعد از بازگشت سردار رستم خانی به گروه های چندنفره تقسیم و از چند سمت مختلف به تانکهای عراقی حمله کنیم .
از شدت آتش باری دشمن کاسته و از شر تیرها و ترکش ها خلاص و منطقه نسبتاً ساکت و آرام شده بود . از سمت مقابل صدای حرکت خشن و رعب آور تعداد زیادی تانک به گوش می رسید که بدليل تاريکی منطقه به هیچ عنوان قادر به ديدن شأن نبودیم .
همگی با همتی عالی و قلب هائی پراميد ، آماده نبرد و مقابله با تانکهای دشمن بودیم و برای آغاز حملات ثانیه شماری می کردیم . ناگهان فضای تاریک منطقه همچون روز روشن شد و دیواره خاکريز از سمت مقابل مورد اصابت متوالی گلوله های مستقيم توپ قرار گرفت . دوباره گلوله باران میدان آغاز و باران تیر و ترکش ها شروع به باریدن کرد . شدت انفجارات بقدری زیاد بود که در یک لحظه همه جا تیره و تار شده و خاکریز و اطرافش در ابری سياه از دود و خاکستر فرو رفت .
رگبار مسلسل های سنگین و سیل گلوله های سرخ رسام اجازه سر بلند کردن را به کسی نمی دادند و همه اجباری از تاج خاکریز پائین کشیده و در دیواره آن پناه گرفته بودیم ، از اوضاع مقابل هیچ اطلاعی نداشتم و همین امر باعث دلهره و نگرانی ام شده بود . با اینکه کار بسیار خطرناکی بود ، اما برای رفع دل شوره و اضطراب یواش بالای خاکریز کشیده و از تاج خاکریز نگاهی به جلو انداختم و با صحنه ای مواجه شدم که تمام تنم لرزید. در چندصد متری خاکريز ، تعداد بیشماری تانک با نورافکن های روشن در ستونهای افقی و عمودی آرايش جنگی گرفته و همزمان به سمت مان تیراندازی میکردند . تعداد تانک ها بقدری زیاد بود که تمام دشت مقابل و جناحین چپ و راست شو پوشانیده بودند.
خوشبختانه بچهها از آن طرف کانال تعداد زیادی موشک آر پی جی همراه خود آورده بودند که با خیال راحت می توانسیم مدتی مشغول شأن کنیم ، اما با این وجود تعداد تانک ها بقدری زیاد بود که اگر تمام موشک ها را هم به هدف میزدیم ، بازم بقیه شأن تار و مارمان میکردند . گلوله باران خاکريز مدتی ادامه یافته و سپس غرش وحشتناک تانکها فضای منطقه را پرکرده و صدای خشن زنجیرها خبر از آغاز یورش دشمن داد .
با رسیدن تانکهای عراقی به تيررس موشک ها ، همه آر پی جی زنهای گروه بلند شده و هر کدام از گوشه ای از خاکریز تانکی را نشانه رفته و با ذکر مبارک سبحان الله شليک کردیم . فاصله بقدری کم بود که بسیاری از موشک ها به تانک های ردیف اول خورده و منفجر شدند . اما در کمال ناباروری صدمه ای به تانک ها وارد نکرده و تانک ها غرش کنان و رگبار زنان به سمت خاکریز آمدند . تانکها از نوع تی ۷۲ ضد موشک بودند که تنها راه از کار انداختن شأن زدن برجک يا شنی و یا انداختن نارنجک داخل کابین شأن بود که آن هم کار هر کسی نبود...
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Forwarded from دل باخته (عباس لشگری)
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_پنجم
💠 #شب_حمله
🔹🔸 فاصله زیاد بود و در تاریکی شب نمی شد تشخیص داد که نیروهای خودی هستند یا دشمن ، برای همین خیلی یواش و بی سر و صدا بالای سرشان رفته و هر کدام گوشه ای سنگر گرفته و برادر ندرلو چندباری رمز عمليات را فریاد زده و با شنيدن نام مقدس یا زهرا (س) از خودی بودن شأن مطمئن شده و با خوشحالی فراوان به کمک شأن شتافته و با استفاده از قبضه سلاح هایمان یک به یک شأن را از داخل کانال پر از لجن بیرون کشیدیم .
سردار میرزاعلی رستمخانی فرمانده تيپ اول لشگر ۳۱ عاشورا و سردار رسول وزيری فرمانده گردان حر و معاونين شجاع شأن سردار رضا زلفـخانی و سردار عباس تاران ( رفیق دوست) و پاسداران دلاور احد اسکندری ، خليل آهومند ، کريم آقامحمدی ، فرامرز گنجی ، رضا رسولی و بسيجيان دلیر برادران حاج حسن راشاد ، هادی نمازی ، مصطفی جلدی ، سعيد تقيلو ، يوسف قربانی ، سيد داود طاهری ، مهدی حيدری ، مصطفی مرادی ، صمد_محمدی و چند عزیز ديگر که نامشان را نمی دانستم با لباس ها و تجهيزات خيس و بدبو از کانال خارج و یک گروه بیست یا بیست و پنج نفره تشکیل شد .
وقت تنگ بود و دشمن در حال پیشروی ، برادران ندرلو و محمدی سریع وضعيت خطرناک منطقه و حرکت تانک ها و نقشه دشمن برای محاصره دوباره رزمندگان را برای سرداران رستمخانی و وزیری توضيح داده و قرار شد که سریع به سمت تانک ها رفته و تا رسیدن نیروهای پشتیبان جلوی پیشروی آنان را بگیریم .
شتابان راهی پائین منطقه شده و بعد از طی مسافتی ، به نزدیکی رودخانه دجله رسيده و بنا به دستور پشت خاکريز بلندی در روبروی رودخانه مستقر شدیم . سردار رستمخانی با تعدادی از همراهان و چند بیسیمچی از گروه جدا و جهت شناسائی منطقه و یافتن اطلاعاتی از وضعيت نيروها و آرایش تانک های دشمن به سمت رودخانه رفتند . قرار بود بعد از بازگشت سردار رستم خانی به گروه های چندنفره تقسیم و از چند سمت مختلف به تانکهای عراقی حمله کنیم .
از شدت آتش باری دشمن کاسته و از شر تیرها و ترکش ها خلاص و منطقه نسبتاً ساکت و آرام شده بود . از سمت مقابل صدای حرکت خشن و رعب آور تعداد زیادی تانک به گوش می رسید که بدليل تاريکی منطقه به هیچ عنوان قادر به ديدن شأن نبودیم .
همگی با همتی عالی و قلب هائی پراميد ، آماده نبرد و مقابله با تانکهای دشمن بودیم و برای آغاز حملات ثانیه شماری می کردیم . ناگهان فضای تاریک منطقه همچون روز روشن شد و دیواره خاکريز از سمت مقابل مورد اصابت متوالی گلوله های مستقيم توپ قرار گرفت . دوباره گلوله باران میدان آغاز و باران تیر و ترکش ها شروع به باریدن کرد . شدت انفجارات بقدری زیاد بود که در یک لحظه همه جا تیره و تار شده و خاکریز و اطرافش در ابری سياه از دود و خاکستر فرو رفت .
رگبار مسلسل های سنگین و سیل گلوله های سرخ رسام اجازه سر بلند کردن را به کسی نمی دادند و همه اجباری از تاج خاکریز پائین کشیده و در دیواره آن پناه گرفته بودیم ، از اوضاع مقابل هیچ اطلاعی نداشتم و همین امر باعث دلهره و نگرانی ام شده بود . با اینکه کار بسیار خطرناکی بود ، اما برای رفع دل شوره و اضطراب یواش بالای خاکریز کشیده و از تاج خاکریز نگاهی به جلو انداختم و با صحنه ای مواجه شدم که تمام تنم لرزید. در چندصد متری خاکريز ، تعداد بیشماری تانک با نورافکن های روشن در ستونهای افقی و عمودی آرايش جنگی گرفته و همزمان به سمت مان تیراندازی میکردند . تعداد تانک ها بقدری زیاد بود که تمام دشت مقابل و جناحین چپ و راست شو پوشانیده بودند.
خوشبختانه بچهها از آن طرف کانال تعداد زیادی موشک آر پی جی همراه خود آورده بودند که با خیال راحت می توانسیم مدتی مشغول شأن کنیم ، اما با این وجود تعداد تانک ها بقدری زیاد بود که اگر تمام موشک ها را هم به هدف میزدیم ، بازم بقیه شأن تار و مارمان میکردند . گلوله باران خاکريز مدتی ادامه یافته و سپس غرش وحشتناک تانکها فضای منطقه را پرکرده و صدای خشن زنجیرها خبر از آغاز یورش دشمن داد .
با رسیدن تانکهای عراقی به تيررس موشک ها ، همه آر پی جی زنهای گروه بلند شده و هر کدام از گوشه ای از خاکریز تانکی را نشانه رفته و با ذکر مبارک سبحان الله شليک کردیم . فاصله بقدری کم بود که بسیاری از موشک ها به تانک های ردیف اول خورده و منفجر شدند . اما در کمال ناباروری صدمه ای به تانک ها وارد نکرده و تانک ها غرش کنان و رگبار زنان به سمت خاکریز آمدند . تانکها از نوع تی ۷۲ ضد موشک بودند که تنها راه از کار انداختن شأن زدن برجک يا شنی و یا انداختن نارنجک داخل کابین شأن بود که آن هم کار هر کسی نبود...
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_پنجم
💠 #شب_حمله
🔹🔸 فاصله زیاد بود و در تاریکی شب نمی شد تشخیص داد که نیروهای خودی هستند یا دشمن ، برای همین خیلی یواش و بی سر و صدا بالای سرشان رفته و هر کدام گوشه ای سنگر گرفته و برادر ندرلو چندباری رمز عمليات را فریاد زده و با شنيدن نام مقدس یا زهرا (س) از خودی بودن شأن مطمئن شده و با خوشحالی فراوان به کمک شأن شتافته و با استفاده از قبضه سلاح هایمان یک به یک شأن را از داخل کانال پر از لجن بیرون کشیدیم .
سردار میرزاعلی رستمخانی فرمانده تيپ اول لشگر ۳۱ عاشورا و سردار رسول وزيری فرمانده گردان حر و معاونين شجاع شأن سردار رضا زلفـخانی و سردار عباس تاران ( رفیق دوست) و پاسداران دلاور احد اسکندری ، خليل آهومند ، کريم آقامحمدی ، فرامرز گنجی ، رضا رسولی و بسيجيان دلیر برادران حاج حسن راشاد ، هادی نمازی ، مصطفی جلدی ، سعيد تقيلو ، يوسف قربانی ، سيد داود طاهری ، مهدی حيدری ، مصطفی مرادی ، صمد_محمدی و چند عزیز ديگر که نامشان را نمی دانستم با لباس ها و تجهيزات خيس و بدبو از کانال خارج و یک گروه بیست یا بیست و پنج نفره تشکیل شد .
وقت تنگ بود و دشمن در حال پیشروی ، برادران ندرلو و محمدی سریع وضعيت خطرناک منطقه و حرکت تانک ها و نقشه دشمن برای محاصره دوباره رزمندگان را برای سرداران رستمخانی و وزیری توضيح داده و قرار شد که سریع به سمت تانک ها رفته و تا رسیدن نیروهای پشتیبان جلوی پیشروی آنان را بگیریم .
شتابان راهی پائین منطقه شده و بعد از طی مسافتی ، به نزدیکی رودخانه دجله رسيده و بنا به دستور پشت خاکريز بلندی در روبروی رودخانه مستقر شدیم . سردار رستمخانی با تعدادی از همراهان و چند بیسیمچی از گروه جدا و جهت شناسائی منطقه و یافتن اطلاعاتی از وضعيت نيروها و آرایش تانک های دشمن به سمت رودخانه رفتند . قرار بود بعد از بازگشت سردار رستم خانی به گروه های چندنفره تقسیم و از چند سمت مختلف به تانکهای عراقی حمله کنیم .
از شدت آتش باری دشمن کاسته و از شر تیرها و ترکش ها خلاص و منطقه نسبتاً ساکت و آرام شده بود . از سمت مقابل صدای حرکت خشن و رعب آور تعداد زیادی تانک به گوش می رسید که بدليل تاريکی منطقه به هیچ عنوان قادر به ديدن شأن نبودیم .
همگی با همتی عالی و قلب هائی پراميد ، آماده نبرد و مقابله با تانکهای دشمن بودیم و برای آغاز حملات ثانیه شماری می کردیم . ناگهان فضای تاریک منطقه همچون روز روشن شد و دیواره خاکريز از سمت مقابل مورد اصابت متوالی گلوله های مستقيم توپ قرار گرفت . دوباره گلوله باران میدان آغاز و باران تیر و ترکش ها شروع به باریدن کرد . شدت انفجارات بقدری زیاد بود که در یک لحظه همه جا تیره و تار شده و خاکریز و اطرافش در ابری سياه از دود و خاکستر فرو رفت .
رگبار مسلسل های سنگین و سیل گلوله های سرخ رسام اجازه سر بلند کردن را به کسی نمی دادند و همه اجباری از تاج خاکریز پائین کشیده و در دیواره آن پناه گرفته بودیم ، از اوضاع مقابل هیچ اطلاعی نداشتم و همین امر باعث دلهره و نگرانی ام شده بود . با اینکه کار بسیار خطرناکی بود ، اما برای رفع دل شوره و اضطراب یواش بالای خاکریز کشیده و از تاج خاکریز نگاهی به جلو انداختم و با صحنه ای مواجه شدم که تمام تنم لرزید. در چندصد متری خاکريز ، تعداد بیشماری تانک با نورافکن های روشن در ستونهای افقی و عمودی آرايش جنگی گرفته و همزمان به سمت مان تیراندازی میکردند . تعداد تانک ها بقدری زیاد بود که تمام دشت مقابل و جناحین چپ و راست شو پوشانیده بودند.
خوشبختانه بچهها از آن طرف کانال تعداد زیادی موشک آر پی جی همراه خود آورده بودند که با خیال راحت می توانسیم مدتی مشغول شأن کنیم ، اما با این وجود تعداد تانک ها بقدری زیاد بود که اگر تمام موشک ها را هم به هدف میزدیم ، بازم بقیه شأن تار و مارمان میکردند . گلوله باران خاکريز مدتی ادامه یافته و سپس غرش وحشتناک تانکها فضای منطقه را پرکرده و صدای خشن زنجیرها خبر از آغاز یورش دشمن داد .
با رسیدن تانکهای عراقی به تيررس موشک ها ، همه آر پی جی زنهای گروه بلند شده و هر کدام از گوشه ای از خاکریز تانکی را نشانه رفته و با ذکر مبارک سبحان الله شليک کردیم . فاصله بقدری کم بود که بسیاری از موشک ها به تانک های ردیف اول خورده و منفجر شدند . اما در کمال ناباروری صدمه ای به تانک ها وارد نکرده و تانک ها غرش کنان و رگبار زنان به سمت خاکریز آمدند . تانکها از نوع تی ۷۲ ضد موشک بودند که تنها راه از کار انداختن شأن زدن برجک يا شنی و یا انداختن نارنجک داخل کابین شأن بود که آن هم کار هر کسی نبود...
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab