https://s8.picofile.com/file/8361174518/IMG_20190214_121439_985.jpg
💢 #کلید_بهشت !
📝 خاطره ای زیبا و شنیدنی از بسیجی دلاور #غواص_شهید_حسین_شاکری :
🔹حسین یکی از بسیجیان خوش خلق و خوش خنده جبهه بودکه آدم درکنارش اصلا احساس غربت و دلتنگی نمیکرد.
حسین خیلی وقتها با شوخیهای بجا و سخنان شیرینش چنان گل خنده و تبسمی را برلبان دوستان و همرزمان می نشاند که تمام خستگی و بیخوابهای ناشی از جنگ و عملیات از تن شون در می اومد ، خلاصه با اینکه خصلت زیبای خوش خلقی ازخصوصیات همیشگی حسین بود ، اما پس از مجروحیت در #عملیات_بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ـ شرق دجله ) و موج گرفتگی شدید و سفارش اکید دکترها که باید همیشه خوش باشه و از غم و افسرده گی بدور ، این خصلت زیباش بسیار پررنگتر شده بود و وقت و بی وقت با بچه ها شوخی میکرد و با کارهاش همه را وادار به خندیدن میکرد.
یک روز با چندتا از بچه های گروهان کنار چادر نشسته بودیم که یهوی دیدیم حسین با چهره ای خندان و شاداب داره میاد و یه چیز بزرگ و خیلی گنده تو جیب شلوارش گذاشته که جیب شو حسابی برجسته و برآمده کرده ! بچه ها هم که به شوخی هاش عادت داشتند ، همینکه کنارمون رسید ،با خنده و شوخی به برجستگی جیبش گیر داده و هی ازش پرسیدن اون چیه و زدن زیرخنده ، حسین هم دستشو گذاشت رو جیب شلوارش و خیلی جدی و محکم گفت : اینو میگید؟ این کلید بهشته !
راستش اولش هیچکدام نفهمیدیم چی داره میگه و برای همین هم خنده کنان و کنجکاو دوباره سوال مون را تکرار کردیم ، حسین هم که عاشق شادی و خوشحالی رزمندگان بود ، یه کم سر به سرمون گذاشت و باهامون خندید و هی گفت : نشون بدم ؟ ندم ؟ تا اینکه یکدفعه یک کتاب مفاتیح الجنان کوچک و قطور از جبیش درآورد و لبخند زنان گفت : حالا خوب نگاش کنید تا باورتون بشه که کلید بهشته !
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
✏️ خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🥀 #بسیجی_غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلید_بهشت !
📝 خاطره ای زیبا و شنیدنی از بسیجی دلاور #غواص_شهید_حسین_شاکری :
🔹حسین یکی از بسیجیان خوش خلق و خوش خنده جبهه بودکه آدم درکنارش اصلا احساس غربت و دلتنگی نمیکرد.
حسین خیلی وقتها با شوخیهای بجا و سخنان شیرینش چنان گل خنده و تبسمی را برلبان دوستان و همرزمان می نشاند که تمام خستگی و بیخوابهای ناشی از جنگ و عملیات از تن شون در می اومد ، خلاصه با اینکه خصلت زیبای خوش خلقی ازخصوصیات همیشگی حسین بود ، اما پس از مجروحیت در #عملیات_بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ـ شرق دجله ) و موج گرفتگی شدید و سفارش اکید دکترها که باید همیشه خوش باشه و از غم و افسرده گی بدور ، این خصلت زیباش بسیار پررنگتر شده بود و وقت و بی وقت با بچه ها شوخی میکرد و با کارهاش همه را وادار به خندیدن میکرد.
یک روز با چندتا از بچه های گروهان کنار چادر نشسته بودیم که یهوی دیدیم حسین با چهره ای خندان و شاداب داره میاد و یه چیز بزرگ و خیلی گنده تو جیب شلوارش گذاشته که جیب شو حسابی برجسته و برآمده کرده ! بچه ها هم که به شوخی هاش عادت داشتند ، همینکه کنارمون رسید ،با خنده و شوخی به برجستگی جیبش گیر داده و هی ازش پرسیدن اون چیه و زدن زیرخنده ، حسین هم دستشو گذاشت رو جیب شلوارش و خیلی جدی و محکم گفت : اینو میگید؟ این کلید بهشته !
راستش اولش هیچکدام نفهمیدیم چی داره میگه و برای همین هم خنده کنان و کنجکاو دوباره سوال مون را تکرار کردیم ، حسین هم که عاشق شادی و خوشحالی رزمندگان بود ، یه کم سر به سرمون گذاشت و باهامون خندید و هی گفت : نشون بدم ؟ ندم ؟ تا اینکه یکدفعه یک کتاب مفاتیح الجنان کوچک و قطور از جبیش درآورد و لبخند زنان گفت : حالا خوب نگاش کنید تا باورتون بشه که کلید بهشته !
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
✏️ خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🥀 #بسیجی_غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌸 #بسیجی_غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s9.picofile.com/file/8361303968/IMG_20161223_230152.jpg
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی مخلص #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری در شب آغازین عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :
🔹 در شامگاه بیستم بهمن ماه ۱۳۶۴ رزمندگان سلحشور #استان_زنجان در قالب #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا آغازگر عملیات بزرگ و سرنوشت سازی می شوند که نام مبارک #والفجر_هشت بر آن نهاده گردیده .
غواصان شیردل و پاکباز به سمت آنطرف #اروندرود حرکت میکنند تا در سوکت کامل سنگرهای نگهبانی را غافلگیر و خفه کنند تا موج دوم نیروها بتوانند با قایق خود را به آنطرف برسانند .
همه چیز داشت بخوبی پیش میرفت که ناگهان غواصان دسته #شهید_مجید_آهومند در کنار موانع در هم پیچیده دشمن شناسایی شده و با آگاهی دشمن ، منطقه به جهنمی آتشین مبدل میشود .
نورافکن های بیشماری روشن و سطح رودخانه مانند روز روشن میشود و رگبار گلوله دوشکاها و مسلسل های ضد هوایی و موشک های آرپی جی ۷ و ۱۱ اجازه جنب خوردن به کسی نمی دهد .
بعثی ها سمت راست اسکله چهار چراغه یه قبضه توپ ضدهوایی۲۳ مستقر کرده بودند که بی وقفه تیراندازی میکرد و اجازه حرکت قایق ها را نمی داد.
اوضاع کاملآ به هم ریخته و فرماندهان باید هرچه سریعتر فکری می کردند تا عملیات با شکست مواجه نشود .
اگر ضدهوایی خاموش نمی شد عبور قایق ها غیر ممکن بود و اگر تا یکی دو ساعت دیگر حرکت نمیکردند، جزر اروند آغاز و تمام قایق ها به گل می نشستند.
#سردار_حاج_محمد_اوصانلو فرمانده دلاور گردان راهکاری یافته و برای عملی کردنش دنبال دلاوری نترس و بی باک میگردد ، ناگهان چشمش به حسین شاکری می افتاد که در داخل قایقی کنار سکاندار و دوشکاچی نشسته . سریع به سراغش رفته و بی تعارف و حاشیه میگوید : حسین جان ! به یک نفر داوطلب از جان گذشته نیاز داریم که با قایق خودشو به سنکر پدافند هوایی بکوبد تا بتونیم قایق ها را حرکت بدیم .
حسین خنده نازی کرده و می گوید از ما بهتر کسی را سراغ داری و بلافاصله هم با سردار نحوه انجام کار را بررسی و به سمت دشمن حرکت میکند .
حسین انقلابی بود و جهادی کار می کرد. در لحظه های سخت و حساس مردانه در وسط میدان بود و در مقابل دشمن کم نمی آورد .
سردار اوصانلو از کنار نهر شاهد ایثار و فداکاری حسین و دو تن از یارانش بود که شتابان داشتند به سمت خطوط دشمن در آنطرف اروند می رفتند ، راهی که دیگر بازگشتی نداشت و باید از همه چیزشان می گذشتند .
قایق به موانع عراقی ها رسیده و با بلند کردن موتورها ، چنان سمت سنگر پدافند هوایی پرش میکند که خدمه بزدل پدافند از ترس شروع به فرار نموده و ضدهوایی از کار افتاده و خاموش میشود.
با کور شدن آتش پدافند ، قایق ها شروع به حرکت کرده و رزمندگان با فریادهای الله اکبر و یا زهرا (س) پای در خاک عراق گذاشته و در همان ساعت اول گردان به تمام اهداف خود در ساحل اروند دست یافته و منطقه برای ورود نیروهای موج سوم و فتح شهر بندری فاو آماده می شود .
صبح عملیات زمین نمناک باران بود .از نخلستان ها بوی زیبای نینوا می آمد. اجساد مطهر شهدا گوشه و کنار ساحل ساکت و آرام افتاده بودند .اما پیکر زخمی و شکسته بسیجی دلاور غواص شهید حسین شاکری هم کمی دورتر ، کنار اسکله چهار چراغه غرق در خون روی خاک افتاده بود.چه منظره جانسوزی!
سیم های خاردار تا عمق انگشتان حسین فرو رفته و از طرف دیگر بیرون زده بودند …
تصویری زیبا از جمله ی ..”ما رایت الا جمیلا “نقاشی کرده بودند ..
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
🖌 #خاطره از زبان سردار رشید اسلام #حاج_محمدتقی_اوصانلو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🥀 #غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی مخلص #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری در شب آغازین عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :
🔹 در شامگاه بیستم بهمن ماه ۱۳۶۴ رزمندگان سلحشور #استان_زنجان در قالب #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا آغازگر عملیات بزرگ و سرنوشت سازی می شوند که نام مبارک #والفجر_هشت بر آن نهاده گردیده .
غواصان شیردل و پاکباز به سمت آنطرف #اروندرود حرکت میکنند تا در سوکت کامل سنگرهای نگهبانی را غافلگیر و خفه کنند تا موج دوم نیروها بتوانند با قایق خود را به آنطرف برسانند .
همه چیز داشت بخوبی پیش میرفت که ناگهان غواصان دسته #شهید_مجید_آهومند در کنار موانع در هم پیچیده دشمن شناسایی شده و با آگاهی دشمن ، منطقه به جهنمی آتشین مبدل میشود .
نورافکن های بیشماری روشن و سطح رودخانه مانند روز روشن میشود و رگبار گلوله دوشکاها و مسلسل های ضد هوایی و موشک های آرپی جی ۷ و ۱۱ اجازه جنب خوردن به کسی نمی دهد .
بعثی ها سمت راست اسکله چهار چراغه یه قبضه توپ ضدهوایی۲۳ مستقر کرده بودند که بی وقفه تیراندازی میکرد و اجازه حرکت قایق ها را نمی داد.
اوضاع کاملآ به هم ریخته و فرماندهان باید هرچه سریعتر فکری می کردند تا عملیات با شکست مواجه نشود .
اگر ضدهوایی خاموش نمی شد عبور قایق ها غیر ممکن بود و اگر تا یکی دو ساعت دیگر حرکت نمیکردند، جزر اروند آغاز و تمام قایق ها به گل می نشستند.
#سردار_حاج_محمد_اوصانلو فرمانده دلاور گردان راهکاری یافته و برای عملی کردنش دنبال دلاوری نترس و بی باک میگردد ، ناگهان چشمش به حسین شاکری می افتاد که در داخل قایقی کنار سکاندار و دوشکاچی نشسته . سریع به سراغش رفته و بی تعارف و حاشیه میگوید : حسین جان ! به یک نفر داوطلب از جان گذشته نیاز داریم که با قایق خودشو به سنکر پدافند هوایی بکوبد تا بتونیم قایق ها را حرکت بدیم .
حسین خنده نازی کرده و می گوید از ما بهتر کسی را سراغ داری و بلافاصله هم با سردار نحوه انجام کار را بررسی و به سمت دشمن حرکت میکند .
حسین انقلابی بود و جهادی کار می کرد. در لحظه های سخت و حساس مردانه در وسط میدان بود و در مقابل دشمن کم نمی آورد .
سردار اوصانلو از کنار نهر شاهد ایثار و فداکاری حسین و دو تن از یارانش بود که شتابان داشتند به سمت خطوط دشمن در آنطرف اروند می رفتند ، راهی که دیگر بازگشتی نداشت و باید از همه چیزشان می گذشتند .
قایق به موانع عراقی ها رسیده و با بلند کردن موتورها ، چنان سمت سنگر پدافند هوایی پرش میکند که خدمه بزدل پدافند از ترس شروع به فرار نموده و ضدهوایی از کار افتاده و خاموش میشود.
با کور شدن آتش پدافند ، قایق ها شروع به حرکت کرده و رزمندگان با فریادهای الله اکبر و یا زهرا (س) پای در خاک عراق گذاشته و در همان ساعت اول گردان به تمام اهداف خود در ساحل اروند دست یافته و منطقه برای ورود نیروهای موج سوم و فتح شهر بندری فاو آماده می شود .
صبح عملیات زمین نمناک باران بود .از نخلستان ها بوی زیبای نینوا می آمد. اجساد مطهر شهدا گوشه و کنار ساحل ساکت و آرام افتاده بودند .اما پیکر زخمی و شکسته بسیجی دلاور غواص شهید حسین شاکری هم کمی دورتر ، کنار اسکله چهار چراغه غرق در خون روی خاک افتاده بود.چه منظره جانسوزی!
سیم های خاردار تا عمق انگشتان حسین فرو رفته و از طرف دیگر بیرون زده بودند …
تصویری زیبا از جمله ی ..”ما رایت الا جمیلا “نقاشی کرده بودند ..
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
🖌 #خاطره از زبان سردار رشید اسلام #حاج_محمدتقی_اوصانلو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🥀 #غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌸 #بسیجی_غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
🔸کوفه بازار است این شهر خراب
می زنم بر گرد آتش بال بال
تا بنوشم شعله مرگ حلال
«مرگ» آغاز جهانی دیگر است
عاشقان را مرگ جانی دیگر است
آن که در خون عشق بازی می کند
تا قیامت سرفرازی می کند
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
🔸کوفه بازار است این شهر خراب
می زنم بر گرد آتش بال بال
تا بنوشم شعله مرگ حلال
«مرگ» آغاز جهانی دیگر است
عاشقان را مرگ جانی دیگر است
آن که در خون عشق بازی می کند
تا قیامت سرفرازی می کند
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s8.picofile.com/file/8361415026/IMG_20190206_121714.jpg
💢 #راز_داری و #خوش_عهدی...!
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی مخلص #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :
💠 #قسمت_اول
🔹 بامداد روز هیجدم بهمن ماه ۱۳۶۴ بعد از اقامه نماز صبح پیک گردان به تمامی گروهانها خبر داد که وقت رفتنه و نیروها باید بعد صبحانه مشغول جمع آوری پتوها و وسایل چادرها شوند، حدود ۴۵ روزی میشد که در کناریه رودخانه کارون ( نقطه نامعلوم ) اردو زده و در نهایت پنهان کاری و حفاظت ، بطور شبانه و روزی مشغول آموزش شنا و غواصی و فراگرفتن تاکتیک های حملات آبی و خاکی بودیم و در این مدت بجز فرماندگان گردان و چند نفر دیگری که مسئولیت حمل آذوقه و تدارکات گردان را برعهده داشتن ، کسی اجازه خروج از مقر را نداشت ، خلاصه نیروهای دلیر و جان برکف #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #استان_زنجان و #گردان_حضرت_سید_الشهدا_ع استان آذربایجان شرقی بعد از طی دوره های سخت و دشوار همگی به رزمندگان آماده و غواصان دلاوری تبدیل شدن که بدون استراحت عرض ۷۰۰ و ۸۰۰ متری #رودخانه_کارون را دهها بار رفته و برگشتند و همگی بی صبرانه منتظر فرمان حرکت و آغاز عملیات شدند .
هیچکدام نمیدونستیم ، منطقه عملیاتی کجاست و گردان قراره کجا عمل کنه ، اما با توجه به تعلیمات و آموزشهائی که میدیدیم ، همگی در حد اطمینان حدس میزدیم که منطقه عملیاتی باید آبهای گرم و کم عمق هورالعظیم و یا باتلاق های پوشیده از نیزار جزایر مجنون باشه، خلاصه بچه های دسته همینکه صبحانه را خوردند و سفره را جمع کردند، خبر جمع کردن وسایل و رفتن را بهوشون دادم و ناگهان چنان همهمه و بزم شادی و خنده و صلوات داخل چادر برپا شد که نگو و این موضوع فقط اختصاص به چادر ما نداشت و چادرهای دیگه هم با شنیدن این خبر به حال و روز ما افتاده و برای دقایقی همه جای گردان پر از خوشحالی و شادمانی و صدای خنده و صلوات رزمندگان شد و اونقدر هم برای عملیات و رویاروئی با مزدوران متجاوز بعثی اشتیاق و عجله داشتند که شتابان پتوها و فانوس ها و وسایل پذیرائی چادرها را جمع کرده و جلوی چادر گذاشتند تا تحویل بچه های تدارکات بدهند و بعدش هم چند نفر و چندنفر در اطراف چادرها نشسته و با شوخی و تفریح مشغول تمیزکردن سلاح و آماده کردن تجهیزات خود شدند .
راستش تو این لحظات با اینکه میدونستم منطقه عملیاتی از اسرار طبقه بندی شده است و امکان نداره کسی در موردش چیزی بهم بگه ! اما با این وجود بدجور دلم میخواست، یجوری از محل عمل کردن گردان باخبر شده و سر در بیارم و چون با #غواص_شهید_حسین_شاکری رفیق قدیمی و صمیمی بودیم و میدونستم چندهفته قبل واسه شناسناسی منطقه عملیاتی رفته و قشنگ با موقعیت جعرافیائی اش آشناست ، به سرم زد که برم پیداش کنم و با خواهش و تمنا و التماس هر جوریه اسم منطقه را از زیر زبانش بیرون بکشم ! خلاصه با همین نیت راه افتادم و حسین را جلوی چادر فرماندهی گردان دیدیم و یه کم باهاش خوش و بش کردم و حسین هم سریع پیشنهاد داد تا واسه آخرین بار بریم کنار ساحل کارون و یه کم روی پل شناور بشینیم ، منم که ازخدا همین را میخواستم تا باهاش خلوت کنم ، سریع قبول کرده ودوتائی گپ زنان راهی لب آب شدیم .
مسافت تا ساحل رودخانه طولانی بود و اواسط راه حرفهامون حسابی گل انداخته و مدام از اینطرف و اونطرف و خاطرات تلخ و شیرین گذشته صبحت کرده و از بچه های سفرکرده گفتیم تا اینکه یهوی حسین برگشت و گفت : عباس خدا کنه ! اینبار دیگه شهید شم ! عباس ! خدایش برام دعا کن ! تو حرفهاش بقدری سوز و بغض و اخلاص و صادقت موج میزد که چشام بی اختیار پر از اشگ شد.
ایستادم ومستقیم تو چشاش خیره شده و خواستم چیزی بگم که دیدیم قطرات اشگ قطره و قطره ازگوشه چشمانش سرازیره ، دیگه نتونستم چیزی بگم و ساکت شدم ، برای لحظاتی هردو آروم و بیصدا اشگ ریختیم و بعدش کم کم به احساساتم مسلط شده و با لگنت زبون، خیلی آروم و یواش گفتم : حسین جون ! امام و انقلاب هنوز به وجود دلاوران و پهلوانانی مثل تو نیاز داره و جنگ هم که هنوز ادامه داره !
لبخند تلخی زد و گفت: تو بدر ( #عملیات_بدر ـ اسفندماه ۱۳۶۳ ـ شرق دجله عراق ) باید میرفتم ! راستش موقع زخمی شدن تا آخرهاش هم رفتم ! اما یهوی نمیدونم چی شد که قبولم نکردن و دست رد به سینه ام زدند ! راستش از اون موقع از دست خودم حسابی دلگیر و ناراحتم !
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
❇️ #ادامه_دارد
🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🥀 #غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #راز_داری و #خوش_عهدی...!
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی مخلص #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :
💠 #قسمت_اول
🔹 بامداد روز هیجدم بهمن ماه ۱۳۶۴ بعد از اقامه نماز صبح پیک گردان به تمامی گروهانها خبر داد که وقت رفتنه و نیروها باید بعد صبحانه مشغول جمع آوری پتوها و وسایل چادرها شوند، حدود ۴۵ روزی میشد که در کناریه رودخانه کارون ( نقطه نامعلوم ) اردو زده و در نهایت پنهان کاری و حفاظت ، بطور شبانه و روزی مشغول آموزش شنا و غواصی و فراگرفتن تاکتیک های حملات آبی و خاکی بودیم و در این مدت بجز فرماندگان گردان و چند نفر دیگری که مسئولیت حمل آذوقه و تدارکات گردان را برعهده داشتن ، کسی اجازه خروج از مقر را نداشت ، خلاصه نیروهای دلیر و جان برکف #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #استان_زنجان و #گردان_حضرت_سید_الشهدا_ع استان آذربایجان شرقی بعد از طی دوره های سخت و دشوار همگی به رزمندگان آماده و غواصان دلاوری تبدیل شدن که بدون استراحت عرض ۷۰۰ و ۸۰۰ متری #رودخانه_کارون را دهها بار رفته و برگشتند و همگی بی صبرانه منتظر فرمان حرکت و آغاز عملیات شدند .
هیچکدام نمیدونستیم ، منطقه عملیاتی کجاست و گردان قراره کجا عمل کنه ، اما با توجه به تعلیمات و آموزشهائی که میدیدیم ، همگی در حد اطمینان حدس میزدیم که منطقه عملیاتی باید آبهای گرم و کم عمق هورالعظیم و یا باتلاق های پوشیده از نیزار جزایر مجنون باشه، خلاصه بچه های دسته همینکه صبحانه را خوردند و سفره را جمع کردند، خبر جمع کردن وسایل و رفتن را بهوشون دادم و ناگهان چنان همهمه و بزم شادی و خنده و صلوات داخل چادر برپا شد که نگو و این موضوع فقط اختصاص به چادر ما نداشت و چادرهای دیگه هم با شنیدن این خبر به حال و روز ما افتاده و برای دقایقی همه جای گردان پر از خوشحالی و شادمانی و صدای خنده و صلوات رزمندگان شد و اونقدر هم برای عملیات و رویاروئی با مزدوران متجاوز بعثی اشتیاق و عجله داشتند که شتابان پتوها و فانوس ها و وسایل پذیرائی چادرها را جمع کرده و جلوی چادر گذاشتند تا تحویل بچه های تدارکات بدهند و بعدش هم چند نفر و چندنفر در اطراف چادرها نشسته و با شوخی و تفریح مشغول تمیزکردن سلاح و آماده کردن تجهیزات خود شدند .
راستش تو این لحظات با اینکه میدونستم منطقه عملیاتی از اسرار طبقه بندی شده است و امکان نداره کسی در موردش چیزی بهم بگه ! اما با این وجود بدجور دلم میخواست، یجوری از محل عمل کردن گردان باخبر شده و سر در بیارم و چون با #غواص_شهید_حسین_شاکری رفیق قدیمی و صمیمی بودیم و میدونستم چندهفته قبل واسه شناسناسی منطقه عملیاتی رفته و قشنگ با موقعیت جعرافیائی اش آشناست ، به سرم زد که برم پیداش کنم و با خواهش و تمنا و التماس هر جوریه اسم منطقه را از زیر زبانش بیرون بکشم ! خلاصه با همین نیت راه افتادم و حسین را جلوی چادر فرماندهی گردان دیدیم و یه کم باهاش خوش و بش کردم و حسین هم سریع پیشنهاد داد تا واسه آخرین بار بریم کنار ساحل کارون و یه کم روی پل شناور بشینیم ، منم که ازخدا همین را میخواستم تا باهاش خلوت کنم ، سریع قبول کرده ودوتائی گپ زنان راهی لب آب شدیم .
مسافت تا ساحل رودخانه طولانی بود و اواسط راه حرفهامون حسابی گل انداخته و مدام از اینطرف و اونطرف و خاطرات تلخ و شیرین گذشته صبحت کرده و از بچه های سفرکرده گفتیم تا اینکه یهوی حسین برگشت و گفت : عباس خدا کنه ! اینبار دیگه شهید شم ! عباس ! خدایش برام دعا کن ! تو حرفهاش بقدری سوز و بغض و اخلاص و صادقت موج میزد که چشام بی اختیار پر از اشگ شد.
ایستادم ومستقیم تو چشاش خیره شده و خواستم چیزی بگم که دیدیم قطرات اشگ قطره و قطره ازگوشه چشمانش سرازیره ، دیگه نتونستم چیزی بگم و ساکت شدم ، برای لحظاتی هردو آروم و بیصدا اشگ ریختیم و بعدش کم کم به احساساتم مسلط شده و با لگنت زبون، خیلی آروم و یواش گفتم : حسین جون ! امام و انقلاب هنوز به وجود دلاوران و پهلوانانی مثل تو نیاز داره و جنگ هم که هنوز ادامه داره !
لبخند تلخی زد و گفت: تو بدر ( #عملیات_بدر ـ اسفندماه ۱۳۶۳ ـ شرق دجله عراق ) باید میرفتم ! راستش موقع زخمی شدن تا آخرهاش هم رفتم ! اما یهوی نمیدونم چی شد که قبولم نکردن و دست رد به سینه ام زدند ! راستش از اون موقع از دست خودم حسابی دلگیر و ناراحتم !
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
❇️ #ادامه_دارد
🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🥀 #غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s9.picofile.com/file/8361603200/IMG_20180122_163725_547.jpg
💢 #راز_داری و #خوش_عهدی...!
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی مخلص #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :
💠 #قسمت_دوم
🔹زدم زیر خنده و گفتم : واقعا که موجی و دیوانه شدی ! مگه دکترا بهت نگفتن نباید افسرده و ناراحت باشی ! بعدش هم این مسائل دست خداست و خودش خوب میدونه ببره یا نبره ! حسین وقتی دید دارم فضا را عوض میکنم و بحث را به شوخی و خنده کشیدم ، فوری بخودش اومد و یکدفعه زد زیر خنده و شروع کرد به شوخی کردن ، خلاصه بقیه مسیر را گفتیم و خندیدیم تا اینکه به اسکله کنار کارون رسیده و روی پل شنارو نشستیم و هردو ساکت و بیحرکت مشغول تماشای حرکت آب و تلاتم زیبای موجهاش شدیم .
نگاههای خیره و خیره و پر از تفکر حسین به رودخانه ، دوباره حس کنجکاوی را تو وجودم تحریک کرد و برای فهمیدن محل دقیق عملیات ، شروع کردم از عملیات حرف زدن و یواش و یواش حرف را به محل عملیات کشیده و ازش پرسیدم : حسین ! هدف تو مجنونه!یا هورالعظیم !
برگشت و یه کم مشکوک نگام کرد و با لبخند بانمکی گفت: ای کلک ! پس میخوای ازم حرف بکشی !؟
خندیدیم و گفتم : خب الان که داریم میریم واسه عملیات و تو هم رفتی و منطقه را دیدی ! اگه یه کم از اوضاع منطقه برام بگی و ذهنمو روشن کنی ، مثلا چی میشه !؟
خنده بلندی کرد و گفت : این از اسرار عظیم هستش و بامن هم قول و قرار گذاشتند که هیچی در موردش نگم !دستمو رو شونه اش گذاشته و با لحنی التماس گونه گفتم :حسین ! غریبه که نیستم ! بهم اعتماد نداری !؟ اینجا هم جز من و تو کسی نیست که حرفها تو بشنوه !
دستهاشو روشونه هام انداخت و با خنده معنا داری گفت : تو عزیزی ! اما اولش که قول مردانه دادم و دوم هم اینکه خدا حاضره و نمیخوام شاهد بعد عهدی و پیمان شکنیم باشه !
نگاه و حرفهاش بحدی جدی بود که دیگه جرات اینکه دوباره چیزی در مورد محل عملیات ازش بپرسم ، پیدا نکردم و دلگیر و ناراحت مشغول تماشای رودخانه شدم .
حسین که پسر بامعرفت و مهربانی بود، سریع از حال و روزم فهمید که بدجور ضدحال خوردم و برای اینکه حال و هوا را عوض کنه ، شروع کرد به شوخی کردن وخندیدن ، منم اولش یه کم براش ناز کردم و بعدش باهاش همراه شدم و حسابی دم آب سروکله هم پریدیم و خندیدیم تا اینکه حسین برگشت وگفت: واسه اینکه ازم دلخور نشی! نگی حسین بی معرفته! اسم و محل منطقه را نمیگم، اما از اوضاع و موقعیت اش همینقدر برات بگم که شکستن خط اول عراقها تو عملیات خیبر و بدر پیش این عملیات کاری بسیار آسان و سهل و کوچک بود، حجم و عمق آب چند برابر این رودخانه و سرعت حرکتش دو برابر اینجاست ( اون وقتها میگفتند که رودخانه کارون پنجاه کیلومتر در ساعت سرعت داره)، سنگرهای خطوط اول تماما از بتون مسلح شده و غیر قابل انهدام ! عباس ! فقط خدا و دعای امام و مردم میتونه تو این عملیات و شکستن خط فولادین دشمن کمکمون کنه ! اینبار با تموم حمله ها که دیدی کاملا فرق داره ! بچه های گردان ایندفعه واقعا کاری سخت ودشوار وخطرناک پیش رو دارند!
گرم گفتگو بودیم که یهوی حسین گفت: پسر پاشو بریم که الان دارن دنبالمون میگردند ! تا حالا حتما باید اتوبوسها رسیده باشند !؟
سریع برخاسته و شتابان سمت مقر رفتیم و همینکه کنار چادرها رسیدیم، دیدیم نیروها دسته به دسته مشغول سوارشدن به اتوبوسها هستند، سریع سلاح و تجهیزات خود را برداشته و آروم قاطی بچه ها شدیم .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🥀 #غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #راز_داری و #خوش_عهدی...!
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی مخلص #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :
💠 #قسمت_دوم
🔹زدم زیر خنده و گفتم : واقعا که موجی و دیوانه شدی ! مگه دکترا بهت نگفتن نباید افسرده و ناراحت باشی ! بعدش هم این مسائل دست خداست و خودش خوب میدونه ببره یا نبره ! حسین وقتی دید دارم فضا را عوض میکنم و بحث را به شوخی و خنده کشیدم ، فوری بخودش اومد و یکدفعه زد زیر خنده و شروع کرد به شوخی کردن ، خلاصه بقیه مسیر را گفتیم و خندیدیم تا اینکه به اسکله کنار کارون رسیده و روی پل شنارو نشستیم و هردو ساکت و بیحرکت مشغول تماشای حرکت آب و تلاتم زیبای موجهاش شدیم .
نگاههای خیره و خیره و پر از تفکر حسین به رودخانه ، دوباره حس کنجکاوی را تو وجودم تحریک کرد و برای فهمیدن محل دقیق عملیات ، شروع کردم از عملیات حرف زدن و یواش و یواش حرف را به محل عملیات کشیده و ازش پرسیدم : حسین ! هدف تو مجنونه!یا هورالعظیم !
برگشت و یه کم مشکوک نگام کرد و با لبخند بانمکی گفت: ای کلک ! پس میخوای ازم حرف بکشی !؟
خندیدیم و گفتم : خب الان که داریم میریم واسه عملیات و تو هم رفتی و منطقه را دیدی ! اگه یه کم از اوضاع منطقه برام بگی و ذهنمو روشن کنی ، مثلا چی میشه !؟
خنده بلندی کرد و گفت : این از اسرار عظیم هستش و بامن هم قول و قرار گذاشتند که هیچی در موردش نگم !دستمو رو شونه اش گذاشته و با لحنی التماس گونه گفتم :حسین ! غریبه که نیستم ! بهم اعتماد نداری !؟ اینجا هم جز من و تو کسی نیست که حرفها تو بشنوه !
دستهاشو روشونه هام انداخت و با خنده معنا داری گفت : تو عزیزی ! اما اولش که قول مردانه دادم و دوم هم اینکه خدا حاضره و نمیخوام شاهد بعد عهدی و پیمان شکنیم باشه !
نگاه و حرفهاش بحدی جدی بود که دیگه جرات اینکه دوباره چیزی در مورد محل عملیات ازش بپرسم ، پیدا نکردم و دلگیر و ناراحت مشغول تماشای رودخانه شدم .
حسین که پسر بامعرفت و مهربانی بود، سریع از حال و روزم فهمید که بدجور ضدحال خوردم و برای اینکه حال و هوا را عوض کنه ، شروع کرد به شوخی کردن وخندیدن ، منم اولش یه کم براش ناز کردم و بعدش باهاش همراه شدم و حسابی دم آب سروکله هم پریدیم و خندیدیم تا اینکه حسین برگشت وگفت: واسه اینکه ازم دلخور نشی! نگی حسین بی معرفته! اسم و محل منطقه را نمیگم، اما از اوضاع و موقعیت اش همینقدر برات بگم که شکستن خط اول عراقها تو عملیات خیبر و بدر پیش این عملیات کاری بسیار آسان و سهل و کوچک بود، حجم و عمق آب چند برابر این رودخانه و سرعت حرکتش دو برابر اینجاست ( اون وقتها میگفتند که رودخانه کارون پنجاه کیلومتر در ساعت سرعت داره)، سنگرهای خطوط اول تماما از بتون مسلح شده و غیر قابل انهدام ! عباس ! فقط خدا و دعای امام و مردم میتونه تو این عملیات و شکستن خط فولادین دشمن کمکمون کنه ! اینبار با تموم حمله ها که دیدی کاملا فرق داره ! بچه های گردان ایندفعه واقعا کاری سخت ودشوار وخطرناک پیش رو دارند!
گرم گفتگو بودیم که یهوی حسین گفت: پسر پاشو بریم که الان دارن دنبالمون میگردند ! تا حالا حتما باید اتوبوسها رسیده باشند !؟
سریع برخاسته و شتابان سمت مقر رفتیم و همینکه کنار چادرها رسیدیم، دیدیم نیروها دسته به دسته مشغول سوارشدن به اتوبوسها هستند، سریع سلاح و تجهیزات خود را برداشته و آروم قاطی بچه ها شدیم .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🥀 #غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab