دل باخته
836 subscribers
2.83K photos
2.98K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
💢️ #شط_خون

📝 خاطره ایی جانسوز و شنیدنی از غواص بسیجی #شهید_رضا_مهدی_رضایی از شب خونبار عملیات #کربلای_چهار :

🔹🔸هنگامه آغازین عمليات كربلای چهار بود . بسیجی دلاور رضا مهدی رضايی ، يكی از دسته های غواصی گردان حضرت ولیعصر عج لشگر ۳۱ عاشورا را فرماندهی ميكرد .
آنها بايد در سکوت کامل ، داخل آب اروند غوطه ور می شدند و بعد از طی ۸  الی ۱۰ كيلومتری به بخشی از منطقه ابوالخصيب می رسیدند و با شنیدن رمز عملیات به خطوط اول دشمن حمله می کردند .
هنوز چند كيلومتری از ساحل دور نشده بودند كه آتش پر حجم دشمن بر روی اروند باريدن گرفته و عراقی ها از هر سمت و سو منطقه و محورهای عملياتی را زير آتش گرفتند .
غواصان خط شکن باید بدون هيچ شك و ترديدی و به هر قيمت ممکن از اروند میگذشتند و خود را به خط اول دشمن می رساندند تا سرپلی برای ورود قایق های ساحل شکن درست می کردند . آتش بی امان عراقی ها لحظه به لحظه شدید و شدیدتر شده و سطح آب اروند به جهنمی سوزان و آتشین مبدل می شود . دلاور مردان غواص هیچ اعتنایی به آن همه آتش و تیر و ترکش نکرده و بی باکانه به راه خود ادامه داده و خود را به خطوط دشمن نزدیک و نزدیکتر میکنند. به سیم خاردار ها و خورشیدی های دشمن می رسند . اما اوضاع منطقه هیچ خوب نیست و لحظه به لحظه هم خراب و خراب تر می شود ، انگاری عراقی ها از زمان حمله آگاهی کامل داشته و خود را برای مقابله و قتل و عام نیروهای خط شکن کاملاً آماده و مهیا کرده بودند .
مسیر حرکت دسته آقا رضا از همه جا بيشتر زير آتش دشمن است . تيرهای دوشكا ، تيربار ، كلاش و آر پی جی مثل باران می بارد و گلوله های توپ و خمپاره و کاتیوشا یکی پس از دیگری داخل آب فرود آمده و موج انفجارات باعث تلاطم شدید اروند و امواج بلند می شود . آتش دشمن بقدری گسترده و پرحجم است که غواصان دلاور دسته آقا رضا یکی پس از دیگری مظلومانه به شهادت رسیده و پیکر خونین و پاره پاره شأن در میان سیم خاردار ها شناور می شوند . طولی هم نمی کشد که فرمان عقب نشینی صادر و هر کس از آتش بی امان عراقی ها جان سالم بدر برده شتابان به سمت عقبه حرکت می کند .
رضا که تک و تنها مانده و تمام نیروهایش را خونین و پرپر روی آب اروند می دید ، راضی به عقب نشینی نشده و در آن شرايط سخت و دشوار که از زمین و آسمان خون و آتش می بارید ، دلاورانه شروع به جمع آوری پیکر خونین یاران کرده و با چشمانی گریان جنازه یک به یک همرزمانش را از فاصله چند متری عراقی ها عقب کشیده و با بستن آنها به یکدیگر موفق به حمل آنان به عقب می شود .
اکثر غواصان خط شکن گردان حضرت ولیعصر عج استان زنجان در عملیات کربلای چهار مفقودالاثر شدند اما پیکرهای پاک و مطهری که توسط بسیجی غواص رضا مهدی رضايی از آب بيرون آورده شده بودند در زنجان تشییع و به خاک سپرده شدند .

🌸 روحشان شاد و نامشان جاوید

🌹#غواص_شهید_رضا_مهدی_رضایی
شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان دلاور و حماسه ساز گردان‌های خط شکن #استان_زنجان در طول دفاع مقدس ، از غواصان خط شکن و حماسه ساز عملیات های #والفجر_۸ ، #کربلای_۴ و #کربلای_۵ ، شهادت : اسفندماه ۱۳۶۶ ، #عملیات_والفجر_۱۰ ، منطقه عملیاتی کردستان عراق ( #حلبچه )

🔹 انتشار به مناسبت سالگرد عملیات #کربلای۴

#دفاع_مقدس
#کربلای_چهار
#غواصان_زنجان
#کنگره_۳۵۳۵_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #مصاحبه_شهید

📽 مصاحبه زیبا و دیدنی بسیجی غواص #شهید_رضا_مهدی_رضایی در دوران دفاع مقدس

🌺 شیرمرد زنجانی بسیجی #غواص #شهید_رضا_مهدی_رضایی، از بسیجیان مخلص و رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، از نیروهای کادر فرماندهی #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، از غواصان دلاور و خط شکن عملیات های غرور آفرین #والفجر_هشت و #کربلای_چهار_و_پنج

🌹شهادت : اسفندماه ۱۳۶۶ ، #عملیات_والفجر_۱۰ ، منطقه عملیاتی #حلبچه_عراق

🌸 یادش گرامی و نامش جاوید

#دفاع_مقدس
#غواصان_زنجان
#کنگره_۳۵۳۵_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢فرازی زیبا از وصیت نامه گهربار بسیجی دلاور #غواص_شهید_رضا_بیگدلی :

🔹🔸از خداوند منان خواستارم که مرگ ما را در شهادت ما قرار دهد..

📸 شیرمرد زنجانی ، بسیجی مخلص #غواص_شهید_رضا_بیگدلی
از رزمندگان با اخلاق و باصفای #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، فرمانده دسته غواصان خط شکن #گردان_حضرت_ولیعصر_عح #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #کربلای_چهار

😢 هنوز پیکر مطهرش در دل اروند است و از نظرها پنهان....

💐 نامش جاوید و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#کربلای_چهار
#غواصان_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢دست نوشته ای زیبا از سردار بسیجی #غواص_شهید_ابراهیم_اصغری :

🔸🔹دلم برای آن خاکریزها و گرد و غبار ناشی از انفجار گلوله ها ، دلم برای منورها ، برای گلوله های رسام که دل تاریک شب را می شکافند و انفجارها که سکوت شب را می شکند ، دلم برای فریاد الله اکبر ، دلم برای شهدا ، برای انسانهای مخلص ، برای خاکهای خونین ، برای صدای نوحه بسیجی های عاشق حسین (ع) ، برای صدای سینه زنی ، برای خنده ها و گریه های عاشقانه ی عارفان عاشق خدا ، برای صدای قرآن ، برای زمزمه ی راهیان خط مقدم ، برای بوسه ها و خداحافظی ها تنگ شده است .....

💐 روحش شاد و یادش گرامی

📸شیرمرد زنجانی ، سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، از فرماندهان غیور و بی باک اطلاعات و عملیات #لشگر_۳۱_عاشورا بود که در دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_پنج
#رزمندگان_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کربلای_پنج

⭕️ #خاطره_ای عجیب و خواندنی از فرمانده دلاور اطلاعات و عملیات لشگر ۳۱ عاشورا #غواص_شهید_ابراهیم_اصغری
در #عملیات_کربلای_۴ :

🔹🔸چند هفته‌ای به شروع عملیات کربلای ۴ مانده بود ، نگران لو رفتن معبرهای عملیاتی بود ، با تاریکی آسمان ، تک و تنها وارد رودخانه اروند شد و برخلاف جریان آب شنا کرده و برای شناسایی خطوط دشمن به سمت مواضع آنان رفت .

آرام و بی صدا معبرها و موانع و استحکامات دشمن را یک به یک وارسی و بررسی کرد تا اینکه به روبروی کارخانه پتروشیمی عراق نزدیک بصره رسید ، به سرش زد که سری هم به داخل کارخانه زده و از محل استقرار نیروهای دشمن و مواضع و تجهیزات شأن اطلاعاتی به دست آورد .

با احتیاط از آب خارج شد و تجهیزات غواصی را گوشه‌ای پنهان کرده و آرام و بی سر و صدا وارد محوطه کارخانه شده و تا پاسی از شب ، همه جای کارخانه را حسابی گشت و با دقت به گوشه و گوشه اش سرک کشید و از محل تجمع و سنگرهای دفاعی و اجتماعی عراقی ها اطلاعات لازم را برداشت و عکس برداری کرد و نزدیکی های سحر برای بازگشت سمت رودخانه آمد .

باید پیش از روشن شدن هوا و شروع جذر آب بر می‌گشت ، لب رودخانه آماده حرکت می شد که یکدفعه سر و کله قایق های گشتی‌ عراق پیدا شده و با نورافکن شروع به بازرسی خطوط و موانع و ساحل کردند .

اوضاع اصلاً خوب نبود ، اگر گیر عراقی‌ها می‌افتاد ، کارش تمام بود و عملیات هم حتماً لو می‌رفت ، چاره ای نداشت ، باید تا رفتن نیروهای گشتی پنهان می شد ، سریع عقب کشیده و در زیر یکی از خودروهای پارک شده در داخل کارخانه پناه گرفته و با دلهره فراوان منتظر آرام شدن اوضاع شد .
عراقی ها دست بردار نبودند و یکسره داخل موانع و ساحل رودخانه را بررسی کرده و بالا و پائین می رفتند ، لحظه به لحظه رنگ آسمان در حال تغییر بود و روشنایی داشت جای تاریکی را می گرفت .

انتظار طولانی شده و کم کم هوا روشن شد و دیگر امکان به آب زدن و برگشتن کاملآ از بین رفت ، چاره ای نبود باید در همان اطراف جان پناهی امن یافته و تا فرارسیدن تاریکی شب از نظرها پنهان می شد ، به داخل محوطه پتروشیمی برگشته و با احتیاط به دنبال جایی خلوت و مطمئن برای پنهان شدن می گردد .

عراقی ها بیدار شده و در محوطه کارخانه مشغول رفت و آمد هستند ، اوضاع بسیار خطرناک است ، عراقی ها بقدری زیاد هستند که هر طرف رو می کند با تعدادی از آنها برخورد می کند ، بالاخره به یکی از دودکش‌های بزرگ و بلند کارخانه رسیده و شتابان داخلش خزیده و بعد از وارسی داخل آن و بالا رفتن از پله های فلزی ، یک جای مناسب با دید کافی در اواسط دودکش پیدا کرد و مستقر شد .

تا رسیدن شب و بالا آمدن آب ، زمان زیادی باقی مانده بود و باید یجوری خودشو مشغول می کرد ، اول سوراخی در بدنه دودکش یافت که کاملاً به داخل پتروشیمی دید داشت و بخوبی می توانست تحرکات عراقی ها را ببیند ، مدتی با دوربین زوایای مختلف کارخانه و رفت و آمد نیروهای دشمن را نگاه کرد و یادداشت برداشت و عکس برداری کرد تا اینکه آروم و آروم چشم های خسته اش بسته شد و به خوابی شیرین فرو رفت .
بعداز ظهر با سر و صدای نیروهای عراقی که برای دیدن فیلم مقابل درب سینمای پتروشیمی جمع شده اند از خواب بیدار و مشغول تماشای شلوغ کاری و مسخره بازی های سربازان عراقی شد .

لوله فلزی دودکش با کوچکترین حرکتی نالان شده و صدا در محوطه کارخانه طنین انداز می شود ، بی حرکت نشسته و نماز ظهر و عصر هم را سرجایش خونده و از بیکاری و بی حوصلگی دوباره چشاشو بسته و به خواب رفت .
غروب آفتاب با نسیم خنک اروندرود بیدار و بعد از اقامه نماز مغرب آماده شده و از پناهگاه خارج و در تاریکی شب خود را به رودخانه اروند رسانیده و به آب زد .

وقتی به موقعیت خودشان برگشت با چهره‌های نگران و متعجب همسنگران و همرزمانش مواجه شد و مجبور به توضیح در مورد علت برنگشتن و غیبت یک روزه اش شد .

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

🌹 شیرمرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران #دفاع_مقدس ، از فرماندهان دلاور اطلاعات و عملیات و غواصان خط شکن #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات های عاشورایی #کربلای_چهار_و_پنج بود که دی ماه ۱۳۶۵ در #عملیات_کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_پنج
#غواصان_شهید_زنجان
#رزمندگان_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #والفجر_هشت

💠 خاطره ای زیبا و شنیدنی از بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :

#قسمت_سوم

🔹حسابی خراب کرده بودم و برای همین هم دیگه حرفی نزده و با شرمندگی برگشتم سنگر و بی اختیار بغضم ترکید و شروع کردم به گریه .
دلم آشوب بود و تمام فکر و ذهنم پیش بچه ها ، نکند بلایی سر حسین و کمال آمده باشد. نکند اسیر شده باشند ، خلاصه ترس و دلهره سراپای وجودم را در برگرفته بود و مدام خود را سرزنش می کردم : نباید می‌اومدم . باید منتظرشون می‌موندم . شاید اتفاقی برایشان افتاده و کمک لازم داشته باشند . شاید... شاید..

حوالی ساعت هشت بود که یکدفعه سر و کله حسین و کمال پیدا شد . بقدری نگران و مضطرب بودم که اجازه تعویض لباس هم به آنان نداده و سراسیمه دستشان را گرفته و به سنگر فرماندهی بردم !

حسین به محض دیدن کمپوت‌ها و بیسکویت‌ها ، سلام داد و شتابان شیرچه زد طرفشان ! همه فرماندهان اطلاعات و عملیات لشگر دور تا دور سنگر نشسته بودند و با غیض و عصبانت داشتند ما را نگاه می‌کردند .

حسین بی توجه به فضای سنگین سنگر ، همین‌طور یکسره بیسکویت میخورد و کمپوت گیلاس سر می‌کشید ، مدام هم به من و کمال می گفت : جون آلفرد ! شما هم بیاین بخورید .

اوضاع هیچ خوب نبود و فرماندهان حسابی ناراحت و شاکی بودند . من و کمال گوشه ای از سنگر کز کرده و زیرچشمی آقا منصور و آقا پرویز را می پاییدیم .

یکدفعه حسین شروع به خندیدن کرده و با لحن شوخی آمیزی گفت : شما چرا نمیخورید ؟ از آقا منصور میترسید؟
بعد هم رو به آقا منصور کرد و گفت: آقا منصور ! انگاری اینا واقعا از شما میترسند !
زیر لب یواش گفتم : حسین آقا ! بسه دیگه ! شلوغ نکن !
حسین خنده کنان برگشت و گفت : جون آلفرد ! شلوغ چیه ؟ واقعا گشنمه. از صبح هیچی نخوردم و دارم از گشنگی بال بال می زنم .

خلاصه حسین آنقدر خورد و گفت و خندید تا اینکه همه فرماندهان را هم وادار به خندیدن کرد و بطور باورنکردنی جوی ناراحت و عصبی مجلس را کاملا عوض کرد .

در آخر هم قبل از اینکه سوالی ازش بکنند . قوطی خالی کمپوت را زمین گذاشت و خیلی جدی گفت : اما حالا گزارش شناسایی ! همه چیز در امن و امان است و حال برادرای مزدور خوب بود و همه شون خدمتان سلام گرم رسوندن !

👌دلاور مرد بسیجی ، #غواص_حسین_شاکری آنروز با جسارت و شجاعت مثال زدنی خود تا قلب خطوط دفاعی دشمن نفوذ و موفق به شناسایی و عکس برداری از محل ها و سنگرهایی شده بود که قبلا هیچکس اطلاعاتی از آنها نداشت و عکس های هوایی هم چیزی از آنان نشان نداده بود . اطلاعات جمع آوری شده توسط حسین در شکستن خطوط اول دشمن و پیروزی عملیات والفجر هشت آنچنان تاثیر گذار بود که از سوی لشگر برایش تشویق و تکریم در نظر گرفته شده بود .

🌀 #پایان

🌹 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_حسین_شاکری_نوری از نیروهای جسور و نترس بسیجی #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که با دستکاری شناسنامه و بالا بردن سن ، از اوائل جنگ پا به میادین نبرد حق علیه باطل گزارده و بعد از شرکت در چند عملیات کوچک و بزرگ و چندین بار مجروحیت ، عاقبت در بهمن ماه ۱۳۶۴ در کسوت مسئول اطلاعات و عملیات و هدایتگر یکی از دسته های خط شکن غواص #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در سن ۱۹ سالگی به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #دلم_تنگ_شده

دست نوشته ای زیبا از سردار بسیجی #غواص_شهید_ابراهیم_اصغری :

🔸🔹دلم برای آن خاکریزها و گرد و غبار ناشی از انفجار گلوله ها..
دلم برای منورها ، برای گلوله های رسام که دل تاریک شب را می شکافند و انفجارها که سکوت شب را می شکند...
دلم برای فریاد الله اکبر ، دلم برای شهدا ، برای انسانهای مخلص ، برای خاکهای خونین ، برای صدای نوحه بسیجی های عاشق حسین (ع) ، برای صدای سینه زنی ، برای خنده ها و گریه های عارفان عاشق خدا ، برای صدای قرآن ، برای زمزمه ی راهیان خط مقدم ، برای بوسه ها و خداحافظی ها تنگ شده است .....

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

📸 شیرمرد زنجانی ، سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، از فرماندهان غیور و بی باک اطلاعات و عملیات #لشگر_۳۱_عاشورا بود که در دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_پنج
#رزمندگان_زنجان
#سرداران_شهید_زنجان
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #دلم_تنگ_شده

دست نوشته ای زیبا از سردار بسیجی #غواص_شهید_ابراهیم_اصغری :

🔸🔹دلم برای آن خاکریزها و گرد و غبار ناشی از انفجار گلوله ها..
دلم برای منورها ، برای گلوله های رسام که دل تاریک شب را می شکافند و انفجارها که سکوت شب را می شکند...
دلم برای فریاد الله اکبر ، دلم برای شهدا ، برای انسانهای مخلص ، برای خاکهای خونین ، برای صدای نوحه بسیجی های عاشق حسین (ع) ، برای صدای سینه زنی ، برای خنده ها و گریه های عارفان عاشق خدا ، برای صدای قرآن ، برای زمزمه ی راهیان خط مقدم ، برای بوسه ها و خداحافظی ها تنگ شده است .....

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

📸 شیرمرد زنجانی ، سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، از فرماندهان غیور و بی باک اطلاعات و عملیات #لشگر_۳۱_عاشورا بود که در دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_پنج
#رزمندگان_زنجان
#سرداران_شهید_زنجان
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید

مناجاتی زیبا و شنیدنی از سردار بسیجی #غواص_شهید_ابراهیم_اصغری :

🔹🔸....معبودا ! به حق مقربان درگاهت دست مرا بگير و از سقوط در منجلاب تاريكی و ظلمات نجاتم ده ، مرا به تنهايی بكشان ، تنهای تنها و در آن تنهايی ، خود را دوست من قرار ده ، مهر و عشق و محبت مرا ، قلب و مغز و چشمان مرا ، دهان و دست و پاهای مرا ، فكر و كردار و گفتار مرا ، دعا و نماز و نياز مرا ، خواسته و حاجات و آرزوهايم را ، روياها و خواب و بيداری مرا فقط و فقط برای خود تو به اراده ی خودت در من قرار ده و هر آنچه از امورم كه در غير تو نظر دارد معدوم ساز....

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

📸 شیرمرد زنجانی ، سردار غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، از فرماندهان غیور و بی باک اطلاعات و عملیات #لشگر_۳۱_عاشورا بود که در دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_پنج
#رزمندگان_زنجان
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کربلای_چهار

⭕️ #خاطره_ای عجیب و خواندنی از سردار بسیجی #غواص_شهید_ابراهیم_اصغری
در #عملیات_کربلای_۴ :

🔹🔸چند هفته‌ای به شروع عملیات کربلای ۴ مانده بود ، نگران لو رفتن معبرهای عملیاتی بود ، با تاریکی آسمان ، تک و تنها وارد رودخانه اروند شد و برخلاف جریان آب شنا کرده و برای شناسایی خطوط دشمن به سمت مواضع آنان رفت .

آرام و بی صدا معبرها و موانع و استحکامات دشمن را یک به یک وارسی و بررسی کرد تا اینکه به روبروی کارخانه پتروشیمی عراق نزدیک بصره رسید ، به سرش زد که سری هم به داخل کارخانه زده و از محل استقرار نیروهای دشمن و مواضع و تجهیزات شأن اطلاعاتی به دست آورد .

با احتیاط از آب خارج شد و تجهیزات غواصی را گوشه‌ای پنهان کرده و آرام و بی سر و صدا وارد محوطه کارخانه شده و تا پاسی از شب ، همه جای کارخانه را حسابی گشت و با دقت به گوشه و گوشه اش سرک کشید و از محل تجمع و سنگرهای دفاعی و اجتماعی عراقی ها اطلاعات لازم را برداشت و عکس برداری کرد و نزدیکی های سحر برای بازگشت سمت رودخانه آمد .

باید پیش از روشن شدن هوا و شروع جذر آب بر می‌گشت ، لب رودخانه آماده حرکت می شد که یکدفعه سر و کله قایق های گشتی‌ عراق پیدا شده و با نورافکن شروع به بازرسی خطوط و موانع و ساحل کردند .

اوضاع اصلاً خوب نبود ، اگر گیر عراقی‌ها می‌افتاد ، کارش تمام بود و عملیات هم حتماً لو می‌رفت ، چاره ای نداشت ، باید تا رفتن نیروهای گشتی پنهان می شد ، سریع عقب کشیده و در زیر یکی از خودروهای پارک شده در داخل کارخانه پناه گرفته و با دلهره فراوان منتظر آرام شدن اوضاع شد .
عراقی ها دست بردار نبودند و یکسره داخل موانع و ساحل رودخانه را بررسی کرده و بالا و پائین می رفتند ، لحظه به لحظه رنگ آسمان در حال تغییر بود و روشنایی داشت جای تاریکی را می گرفت .

انتظار طولانی شده و کم کم هوا روشن شد و دیگر امکان به آب زدن و برگشتن کاملآ از بین رفت ، چاره ای نبود باید در همان اطراف جان پناهی امن یافته و تا فرارسیدن تاریکی شب از نظرها پنهان می شد ، به داخل محوطه پتروشیمی برگشته و با احتیاط به دنبال جایی خلوت و مطمئن برای پنهان شدن می گردد .

عراقی ها بیدار شده و در محوطه کارخانه مشغول رفت و آمد هستند ، اوضاع بسیار خطرناک است ، عراقی ها بقدری زیاد هستند که هر طرف رو می کند با تعدادی از آنها برخورد می کند ، بالاخره به یکی از دودکش‌های بزرگ و بلند کارخانه رسیده و شتابان داخلش خزیده و بعد از وارسی داخل آن و بالا رفتن از پله های فلزی ، یک جای مناسب با دید کافی در اواسط دودکش پیدا کرد و مستقر شد .

تا رسیدن شب و بالا آمدن آب ، زمان زیادی باقی مانده بود و باید یجوری خودشو مشغول می کرد ، اول سوراخی در بدنه دودکش یافت که کاملاً به داخل پتروشیمی دید داشت و بخوبی می توانست تحرکات عراقی ها را ببیند ، مدتی با دوربین زوایای مختلف کارخانه و رفت و آمد نیروهای دشمن را نگاه کرد و یادداشت برداشت و عکس برداری کرد تا اینکه آروم و آروم چشم های خسته اش بسته شد و به خوابی شیرین فرو رفت .
بعداز ظهر با سر و صدای نیروهای عراقی که برای دیدن فیلم مقابل درب سینمای پتروشیمی جمع شده اند از خواب بیدار و مشغول تماشای شلوغ کاری و مسخره بازی های سربازان عراقی شد .

لوله فلزی دودکش با کوچکترین حرکتی نالان شده و صدا در محوطه کارخانه طنین انداز می شود ، بی حرکت نشسته و نماز ظهر و عصر هم را سرجایش خونده و از بیکاری و بی حوصلگی دوباره چشاشو بسته و به خواب رفت .
غروب آفتاب با نسیم خنک اروندرود بیدار و بعد از اقامه نماز مغرب آماده شده و از پناهگاه خارج و در تاریکی شب خود را به رودخانه اروند رسانیده و به آب زد .

وقتی به موقعیت خودشان برگشت با چهره‌های نگران و متعجب همسنگران و همرزمانش مواجه شد و مجبور به توضیح در مورد علت برنگشتن و غیبت یک روزه اش شد .

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

🌹 شیرمرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_ابراهیم_اصغری از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران #دفاع_مقدس ، از فرماندهان دلاور اطلاعات و عملیات و غواصان خط شکن #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات های عاشورایی #کربلای_چهار_و_پنج بود که دی ماه ۱۳۶۵ در #عملیات_کربلای_پنج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۴
#غواصان_شهید_زنجان
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab