دل باخته
836 subscribers
2.83K photos
2.96K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
💢 #خیبر

⭕️ #کانال_مرگ

💠 نحوه شهادت #سردار_شهید_طاهر_اجاقلو فرمانده دلاور اطلاعات و عملیات #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع از زبان پاسدار جانباز #حاج_جلال_قربانی :

🔹🔸در عملیات خیبر سردار شهيد طاهر اوجاقلو به عنوان فرمانده طرح عمليات لشگر شخصاً در كانال ( کانال مرگ ) واقع در جزیره جنوبی ، عمليات پاتک را هدايت می‌­كرد . سردار مهدی زين‌الدين فرمانده دلاور لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب ع هم خودشان به خط مقدم آمده بودند و به بالای دژ رفته و قصد منفجر کردن دژ را داشتند تا با رها کردن آب به سمت خطوط عراقی ها از پیشروی تانک ها جلوگیری کنند . هر چقدر هم سردار طاهر اوجاقلو در كنار من با بي­سيم به ايشان می‌گفتند كه شما به عقب برگرديد ، قبول نمی کردند.

هرچند سردار زین الدین فرمانده لشگر بودند و سردار طاهر اوجاقلو از فرماندهان ایشان ، اما کار بجایی کشید که سردار اوجاقلو با عصبانيت به ايشان گفتند كه باید به قرارگاه برگرديد ! ما اينجا هستيم.

نبرد در اوج خود بود و من شتابان نوار فشنگ پر می‌كردم و سردار طاهر اوجاقلو هم بدون وقفه با تيربار تیراندازی می‌­کرد . در گرماگرم نبرد تيربار یکدفعه گير كرده و شلیک نکرد . طاهر تيربار را روي زمين گذاشت و گفت : جلال اين گير كرده !
درست در همین لحظه از قرارگاه فرماندهی تماس گرفته و ایشان را پای بي­سيم خواستند ، سردار اجاقلو خواست گوشی را از بیسیم چی گرفته و پاسخ دهد . بچه ­های بي­سيم ­چی هيچ وقت در خطوط نبرد تمام قد نمی‌­ايستند اما آن روز و آن لحظه نمی‌­دانم چطوری شد که بیسیم چی حامل بیسیم در يك لحظه تمام قد داخل کانال ايستاد و سردار اجاقلو هم به ناچار کمی بلند شد تا گوشی را بگیرد كه یکدفعه گلوله ای به سرش خورده و افتاد . همين كه خواست بيفتد من به همراه شهيد قربانعلی فرخ ­­نيا او را گرفتيم.

جالب است شهيد طاهر اوجاقلو به فاصله‌ی ۲ ساعت از برادر خود كه ايشان ساعت ۸ صبح به شهادت رسيده بودند و شهيد طاهر اوجاقلو ساعت ۱۰ صبح به شهادت رسيدند.

آن روز تقريباً ۶ نفر از رزمندگان ما توسط تك تيراندازان دشمن به شهادت رسيدند.

جلوی خاكريز به فاصله ۸۰ تا ۱۰۰ متر جلوی خاكريز كانالی كنده بودند كه ارتفاع آن كمتر از يك متر و بیست سانتيمتر بود كه ما بصورت چمباتمه در آن مي نشستيم و نگهبانی می‌­داديم ، آن زمانی كه عراق بشدت جزيره را به توپ بسته بود.

اين كانال خيلی كانال پر خاطره­ ایی است ما شهيدان زيادی را در اين كانال به اسلام تقديم كرديم . طاهر اوجاقلو ، ناصر اوجاقلو ، يداله ندرلو ، رحيم بيات ، سيدجواد موسوی اين افرادی را كه گفتم توسط تك تيراندازان عراقی به شهادت رسيدند.

🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ #قدرت_تکبیر

💠 خاطره ای زیبا و شنیدنی از رزمندگان زنجانی #گردان_حضرت_امام_حسین_ع #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر به روایت پاسدار جانباز #حاج_جلال_قربانی :

🔸🔹 در عملیات خیبر عراق در يک شب يک ميليون و دويست هزار گلوله‌ی توپ و خمپاره و کاتیوشا به جزيره ريخت . جزيره هم عبارت بود از دژهايی که به صورت مصنوعی برای بهره‌برداری از منافع نفتی درست شده بود. دژی بود به ارتفاع تقريباً ۷ متر، به عرض ۲۰ متر که رزمندگانی پشت آن موضع گرفته‌ بودند و يک قسمت هم نزديک چاه‌های نفتی بودند ، چهار طرفش دژ بود و آب هم نداشت . از دژ سمت راست تا دژ سمت چپ حدود ۴۰۰ متری بود ما آنجا موضع گرفته بوديم و در روبرو هم عراقی‌ها بودند. فاصله‌ی کانال ما تا خاکريز عراقی ها هم کمتر از ۳۰۰ متر بود.

خاطره‌ای که می ‌خواهم تعريف کنم در مورد قدرت تکبير است ، شايد دقت کرده باشيد که در راهپيمايی ‌های متعدد ، همه تکبير می ‌گويند ، "الله اکبر" من قدرت الله‌اکبر را در يک پاتک عراق ديدم. يک روز صبح ارتش عراق تانک‌های خود را آرايش داد و به طرف کانال هدايت کرد.

طبق روال ، ما گمان کرديم ، عراق پاتک می ‌زند . سلاح‌هايی که ما در دست داشتيم ، سلاح‌های انفرادی، کلاشينکف ، تيربار و آر پی جی هفت بود و يک قبضه خمپاره‌ ۶۰ هم در خاکريز بود. تانک های عراقی ‌زیاد جلو نیامده و شروع به انجام مانور کردند و بچه‌های ما هم شروع به تيراندازی ‌کردند. ولی حمله و پیشروی عراقی‌ها بسیار مشکوک بود. اين عمل تقريباً يک ربع تا ۲۰ دقيقه طول کشيد و عراقی ها دوباره به مواضع خود بازگشتند.

بعد از حدود يک ساعت دوباره عراق تانک‌ها و نفربرها را به راه انداخت و دوباره تظاهر به پاتک کرد ولی اینبار آتش خيلی شديدی را به روی خط ریخت ، دوباره نيروهای ما تيراندازی کردند. متأسفانه ما از يک مورد غافل بوديم ، اينکه مهمات سلاح‌های ما رو به اتمام است. به جزيره هم در تاريکی شب ، مهمات و غذا و آب می ‌آمد. بعد از ظهر حدود ساعت ۲ بود که عراقی‌ها دوباره از خاکريز به اين طرف آمدند ، ولی اين بار آرايش شأن کاملاً هجومی بود. خلاصه بار سوم پاتک کاملشان را زدند و ما هم با کمترين مهمات باقی مانده شروع به شليک کرديم .

خود من وقتی می‌خواستم تيربار يا کلاش بزنم ، خاک را زير و رو می‌کردم و يک گلوله پيدا ميکردم و در کلاش می ‌انداختم و تيراندازی می‌کردم. اوضاع طوری وخیم شد که يکی از تانک‌ها روی کانال آمد.

آقای مجتبی نبی‌لو خود آر پی ‌جی زن نبود ، اما يک آر پی جی با سه تا موشک پيدا کرده بود ، از کانال خارج شد و تقريباً ۱۰ متری جلوتر از کانال رفت. اولين موشک را به طرف يک تانک شليک کرد ، از بالای تانک رد شد. خواست دومين موشک را هدف‌ گیری کند که یکدفعه رگباری به طرفش شليک شد و از ناحيه‌ی شکم سه تا گلوله خورد. دو نفر از بچه‌ها با داد و فرياد دويدند و او را سريع آوردند و به داخل کانال انداختند.

يک لحظه ديدم يکی از بچه‌ها از خاکريز دوان دوان به طرف کانال آمد ، آنجا طوری بود که عراقی‌ها نفرات را با موشک ماروتکا می‌‌زدند. آن بسيجی آمد و گفت سردار اشتری می ‌گويند : سلاح‌ها را زمين بگذاريد و همه يک صدا تکبير بگوييد. من هم با شوخی گفتم : ما اصلاً مهمات نداریم که سلاح هایمان را زمين بگذاريم.

با بی سيم شمارش کردند ۱، ۲، ۳ و همه رزمندگان يک صدا و بلند الله اکبر گفتند. هر بار که الله اکبر گفته می‌شد، بعدی با صوت بلندتر گفته می ‌شد. همه‌ی بچه ها با عمق وجود گويی با تک تک سلولهای وجودشان تکبير می‌گفتند. در اطراف خط هم آب بود و رفلکس صدا زيادتر می شد .

نمی ‌دانم چطور شد كه در يک لحظه ۲ دستگاه از تانک‌های پیشرو عراقی از مسير درآمدند و به صورت اريب به هم برخورد کردند و همانجا ماندند ، يک تانک هم آمد ، از آنها عبور کرد و به طرف ما آمد ، اما روی مين رفت ( اين مين‌ها را بچه‌ های گردان شبانه در زمين کاشته بودند.) تانک منهدم شد و با انهدام آن کل آرايش قشون دشمن به هم خورد طوری که حتی از نفرات شأن چند نفری زير شنی تانک ها ماندند.

ما هم فقط به صحنه نبرد نگاه میکرديم و با صدایی بسیار بلند الله اکبر می گفتیم ، بچه‌ها با دیدن درب و داغون شدن تانک های دشمن ، صدای الله اکبرشان بلندتر و بلندتر شد و طولی هم نکشید که کل سازمان عراقی‌ها به هم ریخت و مجبور به ترک میدان نبرد شدند . آن تکبيرهای بلند و صادقانه جلوی يکی از پاتک های شدید عراق را گرفت و باعث تثبيت جزيره مجنون شد.

🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab