💢 #عملیات_کربلای_۸
✍ فرازی بسیار زیبا از وصیتنامه گهربار بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سیدداود_شبیری
🔸🔹مگر جان ما از جان امام حسین (ع) عزیزتر است؟
ای کاش که صد جان داشتیم و همه را فدای راه امام حسین (ع) می کردم.
به هر صورت ما خواهیم مرد
چه صد سال عمر کنیم و چه بیست سال عمر کنیم .
ولی مرگ بهتر است با عزت باشد نه با ذلت.
با مرگ طبیعی مردن که شجاعت نیست. شجاع کسی است که جوانیش و قدرتش را در راه خدا و معبود یکتا نثار کند.
🌸 روحش شاد و نامش جاوید
🌹 شیرمرد زنجانی بسیجی دلاور #شهید_سیدداود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_هشت
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی بسیار زیبا از وصیتنامه گهربار بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سیدداود_شبیری
🔸🔹مگر جان ما از جان امام حسین (ع) عزیزتر است؟
ای کاش که صد جان داشتیم و همه را فدای راه امام حسین (ع) می کردم.
به هر صورت ما خواهیم مرد
چه صد سال عمر کنیم و چه بیست سال عمر کنیم .
ولی مرگ بهتر است با عزت باشد نه با ذلت.
با مرگ طبیعی مردن که شجاعت نیست. شجاع کسی است که جوانیش و قدرتش را در راه خدا و معبود یکتا نثار کند.
🌸 روحش شاد و نامش جاوید
🌹 شیرمرد زنجانی بسیجی دلاور #شهید_سیدداود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_هشت
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #عملیات_کربلای_۸
📽 مصاحبه شیرین و شنیدنی مداح با صفای جبهه ها ، ذاکر اهل بیت علیهم السلام ، بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سید_داود_شبیری در دوران دفاع مقدس با دهها عکس زیبا و دیدنی از این دلاورمرد عاشق پیشه
🌸 روحش شاد و نامش جاوید
👌 بسیار عالی و شنیدنی
🌹 شیرمرد زنجانی بسیجی دلاور #شهید_سیدداود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌷 هنوز بوی خوش یاس و جبهه میآید
اگر کسی بگشاید دوباره ساک تو را...
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_هشت
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 مصاحبه شیرین و شنیدنی مداح با صفای جبهه ها ، ذاکر اهل بیت علیهم السلام ، بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سید_داود_شبیری در دوران دفاع مقدس با دهها عکس زیبا و دیدنی از این دلاورمرد عاشق پیشه
🌸 روحش شاد و نامش جاوید
👌 بسیار عالی و شنیدنی
🌹 شیرمرد زنجانی بسیجی دلاور #شهید_سیدداود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌷 هنوز بوی خوش یاس و جبهه میآید
اگر کسی بگشاید دوباره ساک تو را...
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_هشت
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خط_خون
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی در عملیات #کربلای_هشت به روایت بسیجی جانباز #حاج_امیر_جم :
💠 #قسمت_اول
🔸🔹نوزده فروردین ، همه برای عملیات کربلای هشت آماده بودیم. ساعت دو بعدازظهر اتوبوسها رسید و با همهی تجهیزاتمان به راه افتادیم. جادهی مستقیمی را به پیش میرفتیم. نمیتوانستم در طول مسیر بخوابم. چشمانم باز بود و از پنجرهی اتوبوس به جاده خیره شده بودم. بچهها زیر لب ذکر میگفتند. سید داود از جا بلند شد و نوحه خواند. صدایش حزن دلنشینی داشت و بچهها اشک میریختند. چهرهاش نورانیتر از همیشه بهنظر میرسید. چند هفته پیش ، در تعطیلات عید با بچههای گردان به مشهد رفته بود و عطر و بوی حرم را داشت. برای من عطر و جانماز سوغاتی آورده بود. میدانستم که آرزوی شهادت دارد. شاید اینبار بهخاطر رسیدن به آرزویش، امام رضا(ع) را واسطه قرار داده بود.
تابلوهای چوبی واحد تبلیغات در کنار جاده به چشم میخورد. روی آن نوشته بود: لبخند بزن بسیجی! اتوبوس نزدیک خرمشهر به سمت راست پیچید. حدس زدم که محل عملیات مان در شلمچه باشد. شلمچه برای بسیاری از رزمندگان ، خاطرات کربلای چهار و پنج را تداعی میکرد. پس از چند ساعت به جایی نزدیک شلمچه رسیدیم. بقیهی راه را سوار تویوتا شدیم و در تاریکی آسمان به طرف مقری در شلمچه حرکت کردیم. محل استقرار نیروها، مقر تاکتیکی لشکر ۱۱ عراق بود ؛ همان مقری که رزمندهها در کربلای پنج تصرف کرده بودند. وقتی به آنجا رسیدیم ، بچهها از ماشین پیاده میشدند که سید با صدای بلند گفت: برادران! برای اینکه با پیروزی و سربلندی برگردیم ، یک صلوات محمدیپسند بفرستید! بعد ، همه یکصدا و با شوق صلوات فرستادند و وارد مقر شدند.
حاججمال پرستارلویی ، فرمانده گردان مان بسیار مسئولیتپذیر و باحوصله بود. ساعت ۱۰ شب بیسیم زدند که گروهان ما با فرماندهی آقا وهاب آماده حرکت شود. تا خطمقدم فاصلهی زیادی نداشتیم. در تاریکی شب بهسمت خط حرکت کردیم. از بین سلاحهای جنگی، من فقط یک کلاشینکف و خشاب اضافه برداشتم و سید داود برای روحیهدادن به نیروها رجزهای حماسی میخواند: پدافند هوایی ، تو خیلی باصفایی...
توپ صدوشش- تانک بزن برو پیش..
در حین انجام کار ، بسیجیهای کم سن و سالی را میدیدم که عاشقانه و با شور و هیجان مُهیای رفتن میشدند. آنها در چشم من بزرگ بودند. بیش از آنکه رزمنده یا سربازی باشند ، سالک و عارفی بودند که در طریقت خاکریز و دل سنگرها ، سیر و سلوک میکردند. چند روزی قبل از عملیات ، حنابندان بود. بیشترشان حنا به دست بسته و برای رسیدن به وصال حق ، خودشان را آراسته بودند. بهوضوح شادی را در چشم تک تکشان میدیدم. چهرهی بعضیها نورانیتر از همیشه بود ؛ همچون ماهپارهای در دل شب...
در پشت خاکریزها اتفاقهای خوب و بد منتظرمان بود. اعتماد جعفری از آخر ستون ، خودش را به جلوتر رساند و دوشادوش سیدداود روی زانوها نشست. دلم آشوب بود. نگرانیام را بروز نمیدادم ، اما حواسم به سید بود. او با آرامش و طمأنینه در گوش کسی که آر پی جی داشت ، حرف میزد.
آرپیجیزن خیز برداشت که دوشکا را خاموش کند ، اما سرباز عراقی مجالش نداد. گلولهاش در کمتر از لحظهای به سید خورد و بناگوش او را شکافت. سید به حالت سجده و با پیشانی روی خاک افتاد ، ولی بسیجی آر پی جیزن خودش را نباخت ؛ با قدرت ایستاد و با شلیک اولین آر پی جی، دوشکا را خاموش کرد و خودش هم بلافاصله با تیرهایی که به سمتمان میآمد ، از پا افتاد. در یک لحظه غرش خوفناک و رعبآور دوشکاها در دشت پیچید. ستون برخاست و همه به سمت کانال یورش بردند.
سید داود شبیری در سجدهی عشق از عمق جانش صدا میزد : یا زهرا (س) یا زهرا (س) بهگمانم در خلسهی زیبایی بهسر میبرد که من با آن بیگانه بودم. دلم گواهی میداد که سید چند ساعت بیشتر کنار ما نمیماند و شهادتش خیلی دور نیست. گویا بار آخری که به مشهد رفت، اذن شهادتش را از امام رضا(ع) گرفته بود.
اعتماد جعفری خودش را به سید چسبانده بود. نمیتوانست از او دل بکَند ، اما چارهای نداشتیم ؛ باید هرچه زودتر خودمان را به طرف کانال بعثیها میکشاندیم. دوشکاها و انواع گلولههای توپ و خمپاره همچنان ما را میزدند. بیشتر سلاحهای سبک ما نارنجک بود و چیزی شبیه اسباببازی تلقی میشد.
یادآوری آیهی « وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ » دلم را آرام میکرد. آتش درگیری ما با دشمن برای لحظهای خاموش نمیشد. اعتماد جعفری، رسول، شعبان ، مجتبی تاران و تعدادی از نیروها خودشان را به ورودی کانال رساندند...
🌀#ادامه_دارد...
منبع : کتاب خط خون خاطرات امیر جم به قلم مریم بیگدلی
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_هشت
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی در عملیات #کربلای_هشت به روایت بسیجی جانباز #حاج_امیر_جم :
💠 #قسمت_اول
🔸🔹نوزده فروردین ، همه برای عملیات کربلای هشت آماده بودیم. ساعت دو بعدازظهر اتوبوسها رسید و با همهی تجهیزاتمان به راه افتادیم. جادهی مستقیمی را به پیش میرفتیم. نمیتوانستم در طول مسیر بخوابم. چشمانم باز بود و از پنجرهی اتوبوس به جاده خیره شده بودم. بچهها زیر لب ذکر میگفتند. سید داود از جا بلند شد و نوحه خواند. صدایش حزن دلنشینی داشت و بچهها اشک میریختند. چهرهاش نورانیتر از همیشه بهنظر میرسید. چند هفته پیش ، در تعطیلات عید با بچههای گردان به مشهد رفته بود و عطر و بوی حرم را داشت. برای من عطر و جانماز سوغاتی آورده بود. میدانستم که آرزوی شهادت دارد. شاید اینبار بهخاطر رسیدن به آرزویش، امام رضا(ع) را واسطه قرار داده بود.
تابلوهای چوبی واحد تبلیغات در کنار جاده به چشم میخورد. روی آن نوشته بود: لبخند بزن بسیجی! اتوبوس نزدیک خرمشهر به سمت راست پیچید. حدس زدم که محل عملیات مان در شلمچه باشد. شلمچه برای بسیاری از رزمندگان ، خاطرات کربلای چهار و پنج را تداعی میکرد. پس از چند ساعت به جایی نزدیک شلمچه رسیدیم. بقیهی راه را سوار تویوتا شدیم و در تاریکی آسمان به طرف مقری در شلمچه حرکت کردیم. محل استقرار نیروها، مقر تاکتیکی لشکر ۱۱ عراق بود ؛ همان مقری که رزمندهها در کربلای پنج تصرف کرده بودند. وقتی به آنجا رسیدیم ، بچهها از ماشین پیاده میشدند که سید با صدای بلند گفت: برادران! برای اینکه با پیروزی و سربلندی برگردیم ، یک صلوات محمدیپسند بفرستید! بعد ، همه یکصدا و با شوق صلوات فرستادند و وارد مقر شدند.
حاججمال پرستارلویی ، فرمانده گردان مان بسیار مسئولیتپذیر و باحوصله بود. ساعت ۱۰ شب بیسیم زدند که گروهان ما با فرماندهی آقا وهاب آماده حرکت شود. تا خطمقدم فاصلهی زیادی نداشتیم. در تاریکی شب بهسمت خط حرکت کردیم. از بین سلاحهای جنگی، من فقط یک کلاشینکف و خشاب اضافه برداشتم و سید داود برای روحیهدادن به نیروها رجزهای حماسی میخواند: پدافند هوایی ، تو خیلی باصفایی...
توپ صدوشش- تانک بزن برو پیش..
در حین انجام کار ، بسیجیهای کم سن و سالی را میدیدم که عاشقانه و با شور و هیجان مُهیای رفتن میشدند. آنها در چشم من بزرگ بودند. بیش از آنکه رزمنده یا سربازی باشند ، سالک و عارفی بودند که در طریقت خاکریز و دل سنگرها ، سیر و سلوک میکردند. چند روزی قبل از عملیات ، حنابندان بود. بیشترشان حنا به دست بسته و برای رسیدن به وصال حق ، خودشان را آراسته بودند. بهوضوح شادی را در چشم تک تکشان میدیدم. چهرهی بعضیها نورانیتر از همیشه بود ؛ همچون ماهپارهای در دل شب...
در پشت خاکریزها اتفاقهای خوب و بد منتظرمان بود. اعتماد جعفری از آخر ستون ، خودش را به جلوتر رساند و دوشادوش سیدداود روی زانوها نشست. دلم آشوب بود. نگرانیام را بروز نمیدادم ، اما حواسم به سید بود. او با آرامش و طمأنینه در گوش کسی که آر پی جی داشت ، حرف میزد.
آرپیجیزن خیز برداشت که دوشکا را خاموش کند ، اما سرباز عراقی مجالش نداد. گلولهاش در کمتر از لحظهای به سید خورد و بناگوش او را شکافت. سید به حالت سجده و با پیشانی روی خاک افتاد ، ولی بسیجی آر پی جیزن خودش را نباخت ؛ با قدرت ایستاد و با شلیک اولین آر پی جی، دوشکا را خاموش کرد و خودش هم بلافاصله با تیرهایی که به سمتمان میآمد ، از پا افتاد. در یک لحظه غرش خوفناک و رعبآور دوشکاها در دشت پیچید. ستون برخاست و همه به سمت کانال یورش بردند.
سید داود شبیری در سجدهی عشق از عمق جانش صدا میزد : یا زهرا (س) یا زهرا (س) بهگمانم در خلسهی زیبایی بهسر میبرد که من با آن بیگانه بودم. دلم گواهی میداد که سید چند ساعت بیشتر کنار ما نمیماند و شهادتش خیلی دور نیست. گویا بار آخری که به مشهد رفت، اذن شهادتش را از امام رضا(ع) گرفته بود.
اعتماد جعفری خودش را به سید چسبانده بود. نمیتوانست از او دل بکَند ، اما چارهای نداشتیم ؛ باید هرچه زودتر خودمان را به طرف کانال بعثیها میکشاندیم. دوشکاها و انواع گلولههای توپ و خمپاره همچنان ما را میزدند. بیشتر سلاحهای سبک ما نارنجک بود و چیزی شبیه اسباببازی تلقی میشد.
یادآوری آیهی « وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ » دلم را آرام میکرد. آتش درگیری ما با دشمن برای لحظهای خاموش نمیشد. اعتماد جعفری، رسول، شعبان ، مجتبی تاران و تعدادی از نیروها خودشان را به ورودی کانال رساندند...
🌀#ادامه_دارد...
منبع : کتاب خط خون خاطرات امیر جم به قلم مریم بیگدلی
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_هشت
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خط_خون
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی در عملیات #کربلای_هشت به روایت بسیجی جانباز #حاج_امیر_جم :
💠 #قسمت_دوم
🔸🔹مجتبی تازه استخدام سپاه شده بود و تعصب داشت با همان لباس پاسداری به جبهه برود. زرنگ بود و سر نترسی داشت. وزنش شاید به زور شصت کیلو میشد، اما خیلی فرز و چابک بود. من هم سریعتر خودم را به دهانهی ورودی کانال رساندم. آنچه را که میدیدم ، باور نمیکردم ؛ درون کانال قیامتی بود بهمراتب آشفتهتر از بیرون آن.
در مقابلم معبری تنگ و تاریک میدیدم که یک متر عرض و دو متر ارتفاع داشت. بهسختی میشد در آن راه رفت. یک لحظه بوی تند خون آمیخته با گرد و خاک به مشامم رسید. کف خاکی کانال پر بود از جنازههای عراقی و ایرانی. چیزهای دیگری هم بود. وقتی پایم را روی زمین میگذاشتم، تازه میفهمیدم چقدر پوکه فشنگ، قمقمههای خالی و کلاه آهنی کف کانال ریخته شده است.
بچههای همدان هم قبلاً آنجا درگیری داشتهاند. صدای آه و نالهی زخمیها به گوش میرسید. سعی کردم تندتر قدم بردارم و خودم را به دستهی اول برسانم. گذشتن از روی جنازهها سرعتم را کم میکرد و نمیتوانستم از کنار زخمیها بیتفاوت عبور کنم، اما به خود نهیب زدم که اینها بخشی از ماهیت جنگ است و برای خوب جنگیدن با دشمن، باید قوی باشم.
بعثیها برای استراحت شان، داخل کانال سنگرهایی حفر کرده بودند. سنگرها را هم یکییکی رد کردم. دستهی اعتماد جعفری آنها را پاکسازی کرده بود.
به میانههای کانال که رسیدم، آقا وهاب و معرفت تاران را دیدم. فکر میکردم معرفت خیلی جلوتر رفته، اما چه خوب که کنار دست آقا وهاب کمک میکرد. دو برادر او شهید بودند ؛ ترابعلی و فرهاد . اگر اتفاقی برایش میافتاد، ما از خجالت و شرمندگی جرأت نگاهکردن به چشمهای پدر و مادرش را نداشتیم. خیالم راحت شد. در وضعیت خوفناک کانال، سالمبودن او و بقیهی نیروها خوشحالم میکرد. آقا وهاب، فرمانده گروهانمان بود و در خط مثل بقیهی نیروها میجنگید.
بارها دیده بودم که رفاقت فرماندهان با نیروها بهقدری عمیق است که انگار مثل برادر هستند. آقا وهاب برای سید داود شبیری دلشوره داشت. رفتم به او سری بزنم. بچهها در یک فرصت مناسب، او را داخل سنگری در کانال آورده بودند تا کمتر تیر و ترکش بخورد. وارد سنگر که شدم، علی بخشی را هم با چشمهای باندپیچیشده دیدم. تیر به چشمش خورده بود. بهطرف سید رفتم. صورتش خونآلود بود و نگاهش بیرمق. حال خوبی نداشت. دلم گرفت. بغضی در گلویم چنبره زده بود.
– سید چی شده؟ چرا نمیری عقب؟
– نمیتونم برگردم.
– تو رو به جدت قسم برگرد. خدا میدونه فردا صبح تو این کانال چه غوغایی میشه!
– نمیتونم به خودم حرکت بدم. هر وقت بقیهی زخمیها رو بردید، منم ببرید عقب.
جراحتش عمیق بود. با اینکه میدیدم حال خوبی ندارد، اما اصرار میکردم که برگردد. قبل از اینکه او را به کانال بیاورند، چند جای بدنش تیر خورده بود؛ تمام تَنش زخمی بود و خونآلود.
در میانهی بغض و التماسهای من، معرفت تاران از راه رسید. همانجا نشست و چند بادکنک فوت کرد. انتظار هر چیزی را داشتم، جز دیدن بادکنکها؛ آن هم در شب عملیات. با ناراحتی نگاه تندی به او کردم. حتماً از طرز نگاهم، متوجه تعجبم شد که بلافاصله توضیح داد: چند روز پیش که با سید برای گشتوگذار به شوشتر رفته بودیم، دختر بچهای کنار خیابون بادکنک میفروخت. همه رو یکجا خریدم، بهشرط اینکه دیگه دستفروشی نکنه. این کارم سید رو خوشحال کرد. الان از جیبم پیداشون کردم. میخوام فوت کنم که بچهها هم روحیه بگیرن.
نمیتوانستم چیزی بگویم. از دیدن بادکنکهای رنگارنگ خندهام گرفت. فقط چند دقیقهای مکث کردم تا شاهد لحظههای تکرارنشدنی باشم. بادکنکهای بزرگ در سیاهی شب بالا میرفتند. چند اسیر عراقی هم گوشهی کانال نشسته بودند و ماتومبهوت ما را نگاه میکردند.
نمیتوانستم بیشتر کنار سید بمانم. چارهای نبود جز یک خداحافظی تلخ و غمانگیز که او را تنها بگذارم و خودم را به دستهی اعتماد جعفری برسانم....
منبع : کتاب خط خون خاطرات امیر جم به قلم مریم بیگدلی
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_هشت
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی در عملیات #کربلای_هشت به روایت بسیجی جانباز #حاج_امیر_جم :
💠 #قسمت_دوم
🔸🔹مجتبی تازه استخدام سپاه شده بود و تعصب داشت با همان لباس پاسداری به جبهه برود. زرنگ بود و سر نترسی داشت. وزنش شاید به زور شصت کیلو میشد، اما خیلی فرز و چابک بود. من هم سریعتر خودم را به دهانهی ورودی کانال رساندم. آنچه را که میدیدم ، باور نمیکردم ؛ درون کانال قیامتی بود بهمراتب آشفتهتر از بیرون آن.
در مقابلم معبری تنگ و تاریک میدیدم که یک متر عرض و دو متر ارتفاع داشت. بهسختی میشد در آن راه رفت. یک لحظه بوی تند خون آمیخته با گرد و خاک به مشامم رسید. کف خاکی کانال پر بود از جنازههای عراقی و ایرانی. چیزهای دیگری هم بود. وقتی پایم را روی زمین میگذاشتم، تازه میفهمیدم چقدر پوکه فشنگ، قمقمههای خالی و کلاه آهنی کف کانال ریخته شده است.
بچههای همدان هم قبلاً آنجا درگیری داشتهاند. صدای آه و نالهی زخمیها به گوش میرسید. سعی کردم تندتر قدم بردارم و خودم را به دستهی اول برسانم. گذشتن از روی جنازهها سرعتم را کم میکرد و نمیتوانستم از کنار زخمیها بیتفاوت عبور کنم، اما به خود نهیب زدم که اینها بخشی از ماهیت جنگ است و برای خوب جنگیدن با دشمن، باید قوی باشم.
بعثیها برای استراحت شان، داخل کانال سنگرهایی حفر کرده بودند. سنگرها را هم یکییکی رد کردم. دستهی اعتماد جعفری آنها را پاکسازی کرده بود.
به میانههای کانال که رسیدم، آقا وهاب و معرفت تاران را دیدم. فکر میکردم معرفت خیلی جلوتر رفته، اما چه خوب که کنار دست آقا وهاب کمک میکرد. دو برادر او شهید بودند ؛ ترابعلی و فرهاد . اگر اتفاقی برایش میافتاد، ما از خجالت و شرمندگی جرأت نگاهکردن به چشمهای پدر و مادرش را نداشتیم. خیالم راحت شد. در وضعیت خوفناک کانال، سالمبودن او و بقیهی نیروها خوشحالم میکرد. آقا وهاب، فرمانده گروهانمان بود و در خط مثل بقیهی نیروها میجنگید.
بارها دیده بودم که رفاقت فرماندهان با نیروها بهقدری عمیق است که انگار مثل برادر هستند. آقا وهاب برای سید داود شبیری دلشوره داشت. رفتم به او سری بزنم. بچهها در یک فرصت مناسب، او را داخل سنگری در کانال آورده بودند تا کمتر تیر و ترکش بخورد. وارد سنگر که شدم، علی بخشی را هم با چشمهای باندپیچیشده دیدم. تیر به چشمش خورده بود. بهطرف سید رفتم. صورتش خونآلود بود و نگاهش بیرمق. حال خوبی نداشت. دلم گرفت. بغضی در گلویم چنبره زده بود.
– سید چی شده؟ چرا نمیری عقب؟
– نمیتونم برگردم.
– تو رو به جدت قسم برگرد. خدا میدونه فردا صبح تو این کانال چه غوغایی میشه!
– نمیتونم به خودم حرکت بدم. هر وقت بقیهی زخمیها رو بردید، منم ببرید عقب.
جراحتش عمیق بود. با اینکه میدیدم حال خوبی ندارد، اما اصرار میکردم که برگردد. قبل از اینکه او را به کانال بیاورند، چند جای بدنش تیر خورده بود؛ تمام تَنش زخمی بود و خونآلود.
در میانهی بغض و التماسهای من، معرفت تاران از راه رسید. همانجا نشست و چند بادکنک فوت کرد. انتظار هر چیزی را داشتم، جز دیدن بادکنکها؛ آن هم در شب عملیات. با ناراحتی نگاه تندی به او کردم. حتماً از طرز نگاهم، متوجه تعجبم شد که بلافاصله توضیح داد: چند روز پیش که با سید برای گشتوگذار به شوشتر رفته بودیم، دختر بچهای کنار خیابون بادکنک میفروخت. همه رو یکجا خریدم، بهشرط اینکه دیگه دستفروشی نکنه. این کارم سید رو خوشحال کرد. الان از جیبم پیداشون کردم. میخوام فوت کنم که بچهها هم روحیه بگیرن.
نمیتوانستم چیزی بگویم. از دیدن بادکنکهای رنگارنگ خندهام گرفت. فقط چند دقیقهای مکث کردم تا شاهد لحظههای تکرارنشدنی باشم. بادکنکهای بزرگ در سیاهی شب بالا میرفتند. چند اسیر عراقی هم گوشهی کانال نشسته بودند و ماتومبهوت ما را نگاه میکردند.
نمیتوانستم بیشتر کنار سید بمانم. چارهای نبود جز یک خداحافظی تلخ و غمانگیز که او را تنها بگذارم و خودم را به دستهی اعتماد جعفری برسانم....
منبع : کتاب خط خون خاطرات امیر جم به قلم مریم بیگدلی
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_هشت
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز بیستم ، آیات شریفه سوره مبارکه قدر :
ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. (۱) تو چه می دانی شب قدر چیست؟ (۲) شب قدر، بهتر از هزار ماه است. (۳) فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر و تنظیم] هر کاری نازل می شوند. (۴) این شب تا برآمدن سپیده دم [سراسر] سلام و رحمت است. (۵)
📸 شهید والامقام امروز : شیرمرد زنجانی بسیجی دلاور #شهید_سید_داود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز بیستم ، آیات شریفه سوره مبارکه قدر :
ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. (۱) تو چه می دانی شب قدر چیست؟ (۲) شب قدر، بهتر از هزار ماه است. (۳) فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر و تنظیم] هر کاری نازل می شوند. (۴) این شب تا برآمدن سپیده دم [سراسر] سلام و رحمت است. (۵)
📸 شهید والامقام امروز : شیرمرد زنجانی بسیجی دلاور #شهید_سید_داود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #روحیه_رزمندگان
📽 مصاحبه شیرین و شنیدنی مداح با صفای جبهه ها ، ذاکر اهل بیت علیهم السلام ، بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سید_داود_شبیری در دوران دفاع مقدس
🌸 روحش شاد و نامش جاوید
👌 بسیار عالی و شنیدنی
🌹 شیرمرد زنجانی ، بسیجی دلاور #شهید_سیدداود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌷 هنوز بوی خوش یاس و جبهه میآید
اگر کسی بگشاید دوباره ساک تو را...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 مصاحبه شیرین و شنیدنی مداح با صفای جبهه ها ، ذاکر اهل بیت علیهم السلام ، بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سید_داود_شبیری در دوران دفاع مقدس
🌸 روحش شاد و نامش جاوید
👌 بسیار عالی و شنیدنی
🌹 شیرمرد زنجانی ، بسیجی دلاور #شهید_سیدداود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌷 هنوز بوی خوش یاس و جبهه میآید
اگر کسی بگشاید دوباره ساک تو را...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید
✍ فرازی بسیار زیبا از وصیتنامه گهربار بسیجی مخلص #شهید_سیدداود_شبیری
🔸🔹مگر جان ما از جان امام حسین (ع) عزیزتر است؟
ای کاش که صد جان داشتیم و همه را فدای راه امام حسین (ع) می کردم.
به هر صورت ما خواهیم مرد ، چه صد سال عمر کنیم و چه بیست سال عمر کنیم .
ولی مرگ بهتر است با عزت باشد نه با ذلت ،
با مرگ طبیعی مردن که شجاعت نیست. شجاع کسی است که جوانیش و قدرتش را در راه خدا و معبود یکتا نثار کند.
🌸 روحش شاد و نامش جاوید
🌹 شیرمرد زنجانی بسیجی دلاور #شهید_سیدداود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی بسیار زیبا از وصیتنامه گهربار بسیجی مخلص #شهید_سیدداود_شبیری
🔸🔹مگر جان ما از جان امام حسین (ع) عزیزتر است؟
ای کاش که صد جان داشتیم و همه را فدای راه امام حسین (ع) می کردم.
به هر صورت ما خواهیم مرد ، چه صد سال عمر کنیم و چه بیست سال عمر کنیم .
ولی مرگ بهتر است با عزت باشد نه با ذلت ،
با مرگ طبیعی مردن که شجاعت نیست. شجاع کسی است که جوانیش و قدرتش را در راه خدا و معبود یکتا نثار کند.
🌸 روحش شاد و نامش جاوید
🌹 شیرمرد زنجانی بسیجی دلاور #شهید_سیدداود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای_هشت
📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی شلمچه و خطوط پدافندی رزمندگان اسلام در #عملیات_کربلای۸
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
⭕️ عملیات کربلای ۸ در تاریخ ۶۶/۱/۱۸ و با رمز مبارک یاصاحب الزمان(عج) به منظور پاسخگویی به شرارتهای عراق در حمله به تأسیسات و منابع اقتصادی کشور و برهم زدن امنیت خلیج فارس، انهدام ماشین جنگی و تحکیم مواضع به دست آمده در عملیات کربلای پنج در منطقة عمومی شلمچه و حوالی شهر بصره عراق انجام شد که منجر به نابودی تعداد زیادی از یگان های پیاده و زرهی دشمن بعثی گردید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۸
#شلمچه
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی شلمچه و خطوط پدافندی رزمندگان اسلام در #عملیات_کربلای۸
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
⭕️ عملیات کربلای ۸ در تاریخ ۶۶/۱/۱۸ و با رمز مبارک یاصاحب الزمان(عج) به منظور پاسخگویی به شرارتهای عراق در حمله به تأسیسات و منابع اقتصادی کشور و برهم زدن امنیت خلیج فارس، انهدام ماشین جنگی و تحکیم مواضع به دست آمده در عملیات کربلای پنج در منطقة عمومی شلمچه و حوالی شهر بصره عراق انجام شد که منجر به نابودی تعداد زیادی از یگان های پیاده و زرهی دشمن بعثی گردید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۸
#شلمچه
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #یک_آیه_یک_شهید
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات روز هفتم ، آیه ۲۵۵ سوره مبارکه بقره :
خدای یکتاست، که جز او خدایی نیست، او زنده و جاودانه است، هرگز او را خواب فرا نمیگیرد تا چه رسد که به خواب رود، اوست مالک آنچه در آسمانها و زمین است، کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ علم او محیط است به آنچه پیش نظر خلق آمده و آنچه سپس خواهد آمد، و خلق به هیچ مرتبه از علم او احاطه نتوانند کرد مگر به آنچه او خواهد. قلمرو علمش از آسمانها و زمین فراتر، و نگهبانی زمین و آسمان بر او آسان و بی زحمت است، و او والامرتبه و با عظمت است. (۲۵۵)
🇮🇷 شهید والامقام امروز : شیرمرد زنجانی بسیجی #شهید_سیدداود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات #کربلای_هشت منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات روز هفتم ، آیه ۲۵۵ سوره مبارکه بقره :
خدای یکتاست، که جز او خدایی نیست، او زنده و جاودانه است، هرگز او را خواب فرا نمیگیرد تا چه رسد که به خواب رود، اوست مالک آنچه در آسمانها و زمین است، کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ علم او محیط است به آنچه پیش نظر خلق آمده و آنچه سپس خواهد آمد، و خلق به هیچ مرتبه از علم او احاطه نتوانند کرد مگر به آنچه او خواهد. قلمرو علمش از آسمانها و زمین فراتر، و نگهبانی زمین و آسمان بر او آسان و بی زحمت است، و او والامرتبه و با عظمت است. (۲۵۵)
🇮🇷 شهید والامقام امروز : شیرمرد زنجانی بسیجی #شهید_سیدداود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات #کربلای_هشت منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای_هشت
📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی #شلمچه و خطوط پدافندی رزمندگان اسلام در #عملیات_کربلای۸ به ضمیمه سخنانی شنیدنی از سید اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی :
🎙... چه می جویی ؟ عشق ؟ همین جاست. چه می جویی ؟ انسان ؟ اینجاست. همه تاریخ اینجا حاضر است . بدر و حنین و عاشورا اینجاست و شاید آن یار ، او هم اینجا باشد...
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
⭕️ عملیات کربلای ۸ در تاریخ ۶۶/۱/۱۸ و با رمز مبارک یاصاحب الزمان(عج) به منظور پاسخگویی به شرارتهای عراق در حمله به تأسیسات و منابع اقتصادی کشور و برهم زدن امنیت خلیج فارس، انهدام ماشین جنگی و تحکیم مواضع به دست آمده در عملیات کربلای پنج در منطقة عمومی شلمچه و حوالی شهر بصره عراق انجام شد که منجر به نابودی تعداد زیادی از یگان های پیاده و زرهی دشمن بعثی گردید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۸
#شلمچه
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی #شلمچه و خطوط پدافندی رزمندگان اسلام در #عملیات_کربلای۸ به ضمیمه سخنانی شنیدنی از سید اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی :
🎙... چه می جویی ؟ عشق ؟ همین جاست. چه می جویی ؟ انسان ؟ اینجاست. همه تاریخ اینجا حاضر است . بدر و حنین و عاشورا اینجاست و شاید آن یار ، او هم اینجا باشد...
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
⭕️ عملیات کربلای ۸ در تاریخ ۶۶/۱/۱۸ و با رمز مبارک یاصاحب الزمان(عج) به منظور پاسخگویی به شرارتهای عراق در حمله به تأسیسات و منابع اقتصادی کشور و برهم زدن امنیت خلیج فارس، انهدام ماشین جنگی و تحکیم مواضع به دست آمده در عملیات کربلای پنج در منطقة عمومی شلمچه و حوالی شهر بصره عراق انجام شد که منجر به نابودی تعداد زیادی از یگان های پیاده و زرهی دشمن بعثی گردید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۸
#شلمچه
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #یک_آیه_یک_شهید
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز هجدهم ، آیات ۲۸ تا ۲۹ سوره مبارکه رعد :
... کسانى که ایمان آوردهاند ، دلهایشان به یاد خدا آرام مىگیرد [ و ] آگاه باشید که دلها تنها با یاد خدا آرام مىگیرد. (۲۸) کسانی که ایمان آوردند ، و کارهای شایسته انجام دادند ، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است. (۲۹)
🇮🇷 شهید والامقام امروز : شیرمرد زنجانی ، مداح باصفای جبهه ها ، بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سید_داود_شبیری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات #کربلای_هشت ، منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#ماه_رمضان
#بهار_معنویت
#شهیدان_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان
📖 آیات مبارک روز هجدهم ، آیات ۲۸ تا ۲۹ سوره مبارکه رعد :
... کسانى که ایمان آوردهاند ، دلهایشان به یاد خدا آرام مىگیرد [ و ] آگاه باشید که دلها تنها با یاد خدا آرام مىگیرد. (۲۸) کسانی که ایمان آوردند ، و کارهای شایسته انجام دادند ، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است. (۲۹)
🇮🇷 شهید والامقام امروز : شیرمرد زنجانی ، مداح باصفای جبهه ها ، بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سید_داود_شبیری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات #کربلای_هشت ، منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#ماه_رمضان
#بهار_معنویت
#شهیدان_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #در_مسیر_شهدا
📽 #استوری / فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سیدداود_شبیری
✍... اینک چشم مسلمانان جهان از یک سو و چشم جهان خواران از سوی دیگر به ما دوخته شده است. مسلمانان از ما یاری می طلبند و جهان خواران تلاش در نابودی ما می کنند.
دیگر وقت درنگ نیست. باید مسلمان بودن خودمان را نشان دهیم ، باید دنیا بداند که ما به خاطر اسلام از همه چیزمان خواهیم گذشت.
بدانید اگر دشمن را در خانه اش نکشید ، دشمن می آید شما را در خانه تان می کشد...
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، مداح باصفای جبهه ها ، بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سیدداود_شبیری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 #استوری / فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سیدداود_شبیری
✍... اینک چشم مسلمانان جهان از یک سو و چشم جهان خواران از سوی دیگر به ما دوخته شده است. مسلمانان از ما یاری می طلبند و جهان خواران تلاش در نابودی ما می کنند.
دیگر وقت درنگ نیست. باید مسلمان بودن خودمان را نشان دهیم ، باید دنیا بداند که ما به خاطر اسلام از همه چیزمان خواهیم گذشت.
بدانید اگر دشمن را در خانه اش نکشید ، دشمن می آید شما را در خانه تان می کشد...
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، مداح باصفای جبهه ها ، بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سیدداود_شبیری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #در_مسیر_شهدا
📽 #استوری / فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی مخلص #شهید_سیدداود_شبیری
✍... اگر دشمن را در خانه اش نکشید ، دشمن مى آید و شما را در خانه تان مى کشد.
در زمان امام حسین (ع) نیز عده اى شب عاشورا از معرکه جنگ فرار نمودند. امام حسین (ع) با همان عده معدود به جنگ یزیدیان برخاست زیرا که مى دانست ، حق است و آخر خون حسین(ع) بود که اسلام را تا الان زنده نگه داشته است.
در راه خدا کشته شدن و کشتن هر دو پیروزى است...
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی دلاور #شهید_سیدداود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 #استوری / فرازی زیبا از وصیتنامه بسیجی مخلص #شهید_سیدداود_شبیری
✍... اگر دشمن را در خانه اش نکشید ، دشمن مى آید و شما را در خانه تان مى کشد.
در زمان امام حسین (ع) نیز عده اى شب عاشورا از معرکه جنگ فرار نمودند. امام حسین (ع) با همان عده معدود به جنگ یزیدیان برخاست زیرا که مى دانست ، حق است و آخر خون حسین(ع) بود که اسلام را تا الان زنده نگه داشته است.
در راه خدا کشته شدن و کشتن هر دو پیروزى است...
🌸 یاد باد یاد مردان مرد...
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، بسیجی دلاور #شهید_سیدداود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab