https://pcdr.parsiblog.com/Files/fef4d68df899ae9d9b21cac4e653f1d1.jpg
🇮🇷 آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان #استان_زنجان
💠 #خاطره_ای زیبا و الهام بخش از زبان آزاده سرافراز #مصطفی_بهرامیون :
🌺 #حضرت_سیدالشهدا (ع) خبر #شهادت #سردار_حمید_احدی را میدهد !!!
🔵 #مقدمه :
🍁 دلاوران مردان غیور زنجانی #مصطفی_بهرامیون ٬ #محسن_جزیمه ٬ #حمید_احدی از دوستان و همرزمان صمیمی و نزدیکی بودند که از همان روزهای اول جنگ پا به میدان خون و شرف گذاشته و مدتهای زیادی کنار هم با مزدوران بعثی جنگیده واز انقلاب اسلامی وخاک پاک ایران زمین دفاع وپاسداری نموده بودند،
🍁 اما دست تقدیر و سرنوشت این یاران باوفاو مخلص را سال 1360 از هم جدا کرده و عزیزان #مصطفی_بهرامیون و #محسن_جزیمه به اسارت نیروهای دشمن درآمده و حمید هم همچنان در جبهه مانده و به دلیل شهامت و اخلاص مثال زدنی و کاردانی ولیاقتش به رده های بالای فرماندهی رسیده و بعدازسالها خدمت خالصانه وعاشقانه و شرکت جسورانه ودلیرانه دردههاعملیات کوچک وبزرگ،عاقبت درکسوت #فرماندهی #گردان_حضرت_امام_سجاد_استان_زنجان در #عملیات_بدر (اسفندماه1363) در منطقه #شرق_دجله حضور یافته ودرکنار رزمندگان اش جنگیده و بعد از شکستن خط اول دشمن #پد_خندق درآب رودخانه #دجـله وضو گرفته وبرای شناسایی خطوط دشمن جلو رفته و بعد از مدتی پیشروی از ناحیه سر و صورت مورد اصابت ترکشهای گلوله توپ قرار گرفته و در سن 24 سالگی به آرزوی دیرین خود رسیده وباپیکری خونین مقبول درگاه الهی قرارگرفته و با دلى آرام و قلبى مطمئن تا جوار رحمت حق پرواز نمود .
🌸 ( یاد و نامش برای همیشه تاریخ جاوید و پاینده باد )
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌸 حالا اصل #خاطره :
#آزاده سرافراز برادر #مصطفی_بهرامیون که حدودهشت سالی اسیر دژخیمان #صدام بوده، اینگونه تعریف میکنه که سحرگاه 24 اسفند ماه 1363 وقتی برای نماز صبح پاشدم ،دیدم #محسن_جزیمه بیداره و خیلی هم آشفته و پریشان نشسته و داره نماز میخونه و مدام هم مثل بارون اشگ میریزه ! راستش با اینکه از قبل با راز و نیازهای عاشقانه ونمازهای پرازاحساسش آشنا بودم، اما اینبار اوضاع و احوالش خیلی فرق داشت، بجوریهائی حدس زدم که حتما اتفاقی براش افتاده و یا خبرمهمی بهش رسیده که اینجوری حالشو خراب کرده ! خلاصه مشکوک شده و همونجور ساکت نشستم تا نمازشو تموم کرد و بلافاصله علت حالشو ازش پرسیدم ، محسن هم گریه کنان جواب داد که مصطفی ! #حمید#احدی شهید شده ! حرفش خیلی عجیب وغریب بود! آخه اسیر بودیم و مزدوران بعثی اجازه نمیدادن که هیچ خبری از جنگ وکشورمون به ارودگاه برسه ، هر خبری هم که از بچه های رزمنده زنجانی داشتیم، توسط اسرای جدیدی که به جمع مون اضافه میشد، برامون آورده شده بود، واسه همین هم خیلی با شک و تردید ازش پرسیدم، محسن خبرشو ازکجا بدست آوردی !؟ اسیرجدیدی آوردند که من بی خبرم !؟ .
محسن اشگ ریزان و با لکنت زبان گفت : مصطفی ! خبرشو #حضرت_سید_الشهدا (ع) خودش بهم داد ! از حرفش واقعا شوکه شدم و چند لحظه اصلا نفهمیدم که چی باید بگم !خلاصه بعد یه مدت حیرت وتعجب بخودم اومدم وخیلی باهیجان ومشتاق ازش پرسیدم : آخه محسن جان! چطوری !؟ زد زیر گریه و گفت : مصطفی ! شب خواب مولا مون #امام_حسین (ع) را دیدم و فداش بشم !خودش گفت که حمید را بردیم ، پیش خودمون !
🍁 تو حرفهاش صداقت و اخلاص موج میزد و لحن صداش طوری روی قلب و روحم تاثیرگذاشت که سریع اوضاع حالم دگرگون شد وبی اختیار قطرات اشگ ازگوشه چشمانم جاری شد،خلاصه این جریان اونقدربرام شگفت آور وجالب بودکه سریع زمان وتاریخ گفته های محسن را روی تکه کاغذی ثبت کردم تا بعدها ببینم واقعا همونجوری که محسن میگه ! اونروزها حمید به شهادت رسیده یا خوابش فقط یه رویای زیبا و شیرین بوده !؟
🍁 خلاصه بعدها چندتا از اسرای #عملیات_بدر را به ارودگاه آوردند و فهمیدیم که خواب محسن رویای صادق بوده وهمونجوری که مولا(ع)خبرشو بهش داده ، #سردار_حمید_احدی تو #عملیات_بدر و خودش هم دقیقأ همون شب که محسن خواب دیده ، یعنی بعدازظهر 23 اسفند ماه 1363درکنار رودخانه #دجله به درجه والای #شهادت رسیده !
🌹 #یادش_گرامی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
🇮🇷 آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان #استان_زنجان
💠 #خاطره_ای زیبا و الهام بخش از زبان آزاده سرافراز #مصطفی_بهرامیون :
🌺 #حضرت_سیدالشهدا (ع) خبر #شهادت #سردار_حمید_احدی را میدهد !!!
🔵 #مقدمه :
🍁 دلاوران مردان غیور زنجانی #مصطفی_بهرامیون ٬ #محسن_جزیمه ٬ #حمید_احدی از دوستان و همرزمان صمیمی و نزدیکی بودند که از همان روزهای اول جنگ پا به میدان خون و شرف گذاشته و مدتهای زیادی کنار هم با مزدوران بعثی جنگیده واز انقلاب اسلامی وخاک پاک ایران زمین دفاع وپاسداری نموده بودند،
🍁 اما دست تقدیر و سرنوشت این یاران باوفاو مخلص را سال 1360 از هم جدا کرده و عزیزان #مصطفی_بهرامیون و #محسن_جزیمه به اسارت نیروهای دشمن درآمده و حمید هم همچنان در جبهه مانده و به دلیل شهامت و اخلاص مثال زدنی و کاردانی ولیاقتش به رده های بالای فرماندهی رسیده و بعدازسالها خدمت خالصانه وعاشقانه و شرکت جسورانه ودلیرانه دردههاعملیات کوچک وبزرگ،عاقبت درکسوت #فرماندهی #گردان_حضرت_امام_سجاد_استان_زنجان در #عملیات_بدر (اسفندماه1363) در منطقه #شرق_دجله حضور یافته ودرکنار رزمندگان اش جنگیده و بعد از شکستن خط اول دشمن #پد_خندق درآب رودخانه #دجـله وضو گرفته وبرای شناسایی خطوط دشمن جلو رفته و بعد از مدتی پیشروی از ناحیه سر و صورت مورد اصابت ترکشهای گلوله توپ قرار گرفته و در سن 24 سالگی به آرزوی دیرین خود رسیده وباپیکری خونین مقبول درگاه الهی قرارگرفته و با دلى آرام و قلبى مطمئن تا جوار رحمت حق پرواز نمود .
🌸 ( یاد و نامش برای همیشه تاریخ جاوید و پاینده باد )
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌸 حالا اصل #خاطره :
#آزاده سرافراز برادر #مصطفی_بهرامیون که حدودهشت سالی اسیر دژخیمان #صدام بوده، اینگونه تعریف میکنه که سحرگاه 24 اسفند ماه 1363 وقتی برای نماز صبح پاشدم ،دیدم #محسن_جزیمه بیداره و خیلی هم آشفته و پریشان نشسته و داره نماز میخونه و مدام هم مثل بارون اشگ میریزه ! راستش با اینکه از قبل با راز و نیازهای عاشقانه ونمازهای پرازاحساسش آشنا بودم، اما اینبار اوضاع و احوالش خیلی فرق داشت، بجوریهائی حدس زدم که حتما اتفاقی براش افتاده و یا خبرمهمی بهش رسیده که اینجوری حالشو خراب کرده ! خلاصه مشکوک شده و همونجور ساکت نشستم تا نمازشو تموم کرد و بلافاصله علت حالشو ازش پرسیدم ، محسن هم گریه کنان جواب داد که مصطفی ! #حمید#احدی شهید شده ! حرفش خیلی عجیب وغریب بود! آخه اسیر بودیم و مزدوران بعثی اجازه نمیدادن که هیچ خبری از جنگ وکشورمون به ارودگاه برسه ، هر خبری هم که از بچه های رزمنده زنجانی داشتیم، توسط اسرای جدیدی که به جمع مون اضافه میشد، برامون آورده شده بود، واسه همین هم خیلی با شک و تردید ازش پرسیدم، محسن خبرشو ازکجا بدست آوردی !؟ اسیرجدیدی آوردند که من بی خبرم !؟ .
محسن اشگ ریزان و با لکنت زبان گفت : مصطفی ! خبرشو #حضرت_سید_الشهدا (ع) خودش بهم داد ! از حرفش واقعا شوکه شدم و چند لحظه اصلا نفهمیدم که چی باید بگم !خلاصه بعد یه مدت حیرت وتعجب بخودم اومدم وخیلی باهیجان ومشتاق ازش پرسیدم : آخه محسن جان! چطوری !؟ زد زیر گریه و گفت : مصطفی ! شب خواب مولا مون #امام_حسین (ع) را دیدم و فداش بشم !خودش گفت که حمید را بردیم ، پیش خودمون !
🍁 تو حرفهاش صداقت و اخلاص موج میزد و لحن صداش طوری روی قلب و روحم تاثیرگذاشت که سریع اوضاع حالم دگرگون شد وبی اختیار قطرات اشگ ازگوشه چشمانم جاری شد،خلاصه این جریان اونقدربرام شگفت آور وجالب بودکه سریع زمان وتاریخ گفته های محسن را روی تکه کاغذی ثبت کردم تا بعدها ببینم واقعا همونجوری که محسن میگه ! اونروزها حمید به شهادت رسیده یا خوابش فقط یه رویای زیبا و شیرین بوده !؟
🍁 خلاصه بعدها چندتا از اسرای #عملیات_بدر را به ارودگاه آوردند و فهمیدیم که خواب محسن رویای صادق بوده وهمونجوری که مولا(ع)خبرشو بهش داده ، #سردار_حمید_احدی تو #عملیات_بدر و خودش هم دقیقأ همون شب که محسن خواب دیده ، یعنی بعدازظهر 23 اسفند ماه 1363درکنار رودخانه #دجله به درجه والای #شهادت رسیده !
🌹 #یادش_گرامی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌺 باز امشب یاد لشکر کرده ام
یاد سرداران بی سر کرده ام
باز امشب یاد یاران شهید
پرده ی بغض گلویم را درید
یاد مردانی ز نسل بوتراب
شرمگین از خونشان صد آفتاب
📽 فیلمی کمیاب از لحظه اعزام رزمندگان سلحشور #زنجانی #گردان_حضرت_حر_لشگر_۳۱_عاشورا به منطقه عملیاتی #بدر
🔴 #عملیات_بدر ، اسفندماه ۱۳۶۳، #جزایر_مجنون_عراق ، شرق رودخانه #دجله
🌼 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
یاد سرداران بی سر کرده ام
باز امشب یاد یاران شهید
پرده ی بغض گلویم را درید
یاد مردانی ز نسل بوتراب
شرمگین از خونشان صد آفتاب
📽 فیلمی کمیاب از لحظه اعزام رزمندگان سلحشور #زنجانی #گردان_حضرت_حر_لشگر_۳۱_عاشورا به منطقه عملیاتی #بدر
🔴 #عملیات_بدر ، اسفندماه ۱۳۶۳، #جزایر_مجنون_عراق ، شرق رودخانه #دجله
🌼 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 فیلمی دیدنی و خاطره انگیز از آخرین سخنرانی فرمانده دل ها #سردار_شهید_مهدی_باکری در جمع رزمندگان سلحشور #لشگر_۳۱_عاشورا
قبل از آغاز عملیات عاشورایی #بدر
🔸 رزمندگان دلاور #استان_زنجان در قالب گردان های #حضرت_امام_سجاد_ع
#حضرت_علی_اصغر_ع
#حضرت_حر در این جلسه حضور دارند .
🔴 #عملیات_بدر ، اسفندماه ۱۳۶۳، #جزایر_مجنون_عراق ، شرق رودخانه #دجله
🌼 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
قبل از آغاز عملیات عاشورایی #بدر
🔸 رزمندگان دلاور #استان_زنجان در قالب گردان های #حضرت_امام_سجاد_ع
#حضرت_علی_اصغر_ع
#حضرت_حر در این جلسه حضور دارند .
🔴 #عملیات_بدر ، اسفندماه ۱۳۶۳، #جزایر_مجنون_عراق ، شرق رودخانه #دجله
🌼 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s8.picofile.com/file/8362093192/IMG_20181026_200516_004.jpg
📝 #خاطره_ای عجیب و شنیدنی از آخرین روز #عملیات_بدر :
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸#شنبه_۲۵_اسفندماه_۱۳۶۳ ، حوالی ساعت ۳ بعدازظهر ، روز پنجم عملیات عاشورایی #بدر ، در پشت سیل بند کوتاهی کنار رودخانه #دجله عراق گیرافتاده و خبری هم از نیروهای کمکی و مهمات نیست .
عراقی ها با چندین گردان زرهی و دهها گردان پیاده و کماندو ، #روستای_حریبه و نخلستان کنار آن را گرفته و نم نم دارند به سیل بند نزدیک و نزدیکتر میشوند.
تعداد نفرات مان با یاران #سردار_مهدی_باکری و خود سردار به کمتر از سی نفر می رسد ، مهمات مان نیز اصلأ تعریفی ندارد و از عقبه هم هیچ آتش پشتبانی نداریم ، آسمان منطقه هم در تصرف کامل هواپیماهای شکاری و بمب افکن و هلی کوپتر های هجومی دشمن است .
هنوز مسیر کنار رودخانه تا منطقه کسیه ای و پل شناور باز است ، اما احدی از رزمندگان حاضر به تنها گذاشتن سردار و عقب نشینی نیست .
تعداد زیادی تانک به نزدیکی سیل بند رسیده و با فرمان سردار شروع به شلیک موشک آر پی جی هفت می کنیم ، اما هرچه می زنیم ، به تانک های پیشرو خورده و کمانه میکند ، تانک به چند متری سیل بند می رسند ، اضطراب و تشوش همه را سردرگم میکند ، سقوط خط حتمی است .
سردار از رزمندگان می خواهد که بالای سیل بند پریده و الله اکبر بگویند..!؟
چه استراتژیک عجیب و غریبی ...!؟ فریاد تکبیر در مقابل صدها تانک و هزاران نیروی دشمن ...!!
حرف سردار حجت است و رزمندگان پاکباز و دست از جان شسته ، دلاورانه روی تاج سیل بند پریده و با صدای بلند و از ته دل شروع به گفتن الله اکبر و یا زهرا (س) و یا حسین (ع) می کنند .
باور كردنی نیست ، خدمه تانک های پیشرو از درون تانک ها بیرون پریده و هراسان پا به فرار می گذارند و بقیه نیروهای دشمن هم با دیدن فرار آنان ، سراسیمه عقب گرد نموده و بصورت بسیار خنده داری فرار را بر قرار ترجیح می دهند .
دهها دستگاه تانک تی ۷۲ دشمن ، روشن و سالم در چند متری سیل بند باقی مانده و با تدبیر و چاره اندیشی الهی سردار ، تک سنگین دشمن که میرود به پیروزی ختم شود ، ناباورانه ناکام مانده و صدای شادی و خنده رزمندگان فضای منطقه را پر میکند .
🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🌐 #عملیات_بدر ، آنسوی رودخانه دجله ، کنار روستای حریبه عراق ، ساعتی قبل از شهادت #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده دلاور و مخلص #لشگر_۳۱_عاشورا
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 #خاطره_ای عجیب و شنیدنی از آخرین روز #عملیات_بدر :
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸#شنبه_۲۵_اسفندماه_۱۳۶۳ ، حوالی ساعت ۳ بعدازظهر ، روز پنجم عملیات عاشورایی #بدر ، در پشت سیل بند کوتاهی کنار رودخانه #دجله عراق گیرافتاده و خبری هم از نیروهای کمکی و مهمات نیست .
عراقی ها با چندین گردان زرهی و دهها گردان پیاده و کماندو ، #روستای_حریبه و نخلستان کنار آن را گرفته و نم نم دارند به سیل بند نزدیک و نزدیکتر میشوند.
تعداد نفرات مان با یاران #سردار_مهدی_باکری و خود سردار به کمتر از سی نفر می رسد ، مهمات مان نیز اصلأ تعریفی ندارد و از عقبه هم هیچ آتش پشتبانی نداریم ، آسمان منطقه هم در تصرف کامل هواپیماهای شکاری و بمب افکن و هلی کوپتر های هجومی دشمن است .
هنوز مسیر کنار رودخانه تا منطقه کسیه ای و پل شناور باز است ، اما احدی از رزمندگان حاضر به تنها گذاشتن سردار و عقب نشینی نیست .
تعداد زیادی تانک به نزدیکی سیل بند رسیده و با فرمان سردار شروع به شلیک موشک آر پی جی هفت می کنیم ، اما هرچه می زنیم ، به تانک های پیشرو خورده و کمانه میکند ، تانک به چند متری سیل بند می رسند ، اضطراب و تشوش همه را سردرگم میکند ، سقوط خط حتمی است .
سردار از رزمندگان می خواهد که بالای سیل بند پریده و الله اکبر بگویند..!؟
چه استراتژیک عجیب و غریبی ...!؟ فریاد تکبیر در مقابل صدها تانک و هزاران نیروی دشمن ...!!
حرف سردار حجت است و رزمندگان پاکباز و دست از جان شسته ، دلاورانه روی تاج سیل بند پریده و با صدای بلند و از ته دل شروع به گفتن الله اکبر و یا زهرا (س) و یا حسین (ع) می کنند .
باور كردنی نیست ، خدمه تانک های پیشرو از درون تانک ها بیرون پریده و هراسان پا به فرار می گذارند و بقیه نیروهای دشمن هم با دیدن فرار آنان ، سراسیمه عقب گرد نموده و بصورت بسیار خنده داری فرار را بر قرار ترجیح می دهند .
دهها دستگاه تانک تی ۷۲ دشمن ، روشن و سالم در چند متری سیل بند باقی مانده و با تدبیر و چاره اندیشی الهی سردار ، تک سنگین دشمن که میرود به پیروزی ختم شود ، ناباورانه ناکام مانده و صدای شادی و خنده رزمندگان فضای منطقه را پر میکند .
🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🌐 #عملیات_بدر ، آنسوی رودخانه دجله ، کنار روستای حریبه عراق ، ساعتی قبل از شهادت #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده دلاور و مخلص #لشگر_۳۱_عاشورا
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 آخرین سخنرانی سردار باکری
📽 فیلمی دیدنی و خاطره انگیز از آخرین سخنرانی فرمانده دل ها #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده دلاور و مخلص #لشگر_۳۱_عاشورا در جمع گردان های خط شکن و عمل کننده در عملیات عاشورایی #بدر
🔹چند هفته قبل از آغاز #عملیات_بدر ، دزفول ، بهمن ماه ۱۳۶۳ ، اردوگاه شهدای خیبر
🔸 رزمندگان دلاور #استان_زنجان در قالب گردان های #حضرت_امام_سجاد_ع
#حضرت_علی_اصغر_ع
#حضرت_حر_ره در این مراسم حضور دارند .
🔴 #عملیات_بدر ، اسفندماه ۱۳۶۳، #جزایر_مجنون_عراق ، شرق رودخانه #دجله
🌼 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی دیدنی و خاطره انگیز از آخرین سخنرانی فرمانده دل ها #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده دلاور و مخلص #لشگر_۳۱_عاشورا در جمع گردان های خط شکن و عمل کننده در عملیات عاشورایی #بدر
🔹چند هفته قبل از آغاز #عملیات_بدر ، دزفول ، بهمن ماه ۱۳۶۳ ، اردوگاه شهدای خیبر
🔸 رزمندگان دلاور #استان_زنجان در قالب گردان های #حضرت_امام_سجاد_ع
#حضرت_علی_اصغر_ع
#حضرت_حر_ره در این مراسم حضور دارند .
🔴 #عملیات_بدر ، اسفندماه ۱۳۶۳، #جزایر_مجنون_عراق ، شرق رودخانه #دجله
🌼 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 چندتا عکس زیبا از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #استان_زنجان در #عملیات_بدر
🔸 اسفند ماه ۱۳۶۳ ، شرق رودخانه #دجله_عراق ، خط پدافندی #همایون
💐 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🔸 اسفند ماه ۱۳۶۳ ، شرق رودخانه #دجله_عراق ، خط پدافندی #همایون
💐 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://t.iss.one/pcdrab/5163
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 روز پنجم ، شنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ ، آخرین روز عملیات ، آنسوی دجله ، روستای حریبه ، اولین پاتک
📌 #قسمت_۴۷
بسم الله الرحمن الرحیم
پشت سیل بندی خاکی و کوتاه موضع گرفته بودیم که نه جان پناه مناسبی داشت و نه سنگری امن برای نبرد ، پشت سرمان به فاصله چند متر رودخانه دجله بود و مقابل مان هم از سه جهت مملو از نیروهای پیاده و کماندوهای گارد و ادوات زرهی عراقی بود ، همه رزمندگان که اینک تعدادمان به کمتر از ۳۰ نفر میرسید ، بخوبی اوضاع خطیر میدان و تعداد بیشمار تانکها و نیروهای دشمن را می دیدیم و خوب هم می دانستیم که نبردی سخت و بسیار سهمگین و نابرابر پیش روی داریم ، اما حضور شجاعانه و بی باکانه برادر باکری فرمانده دلاور لشگر در کنارمان ، اعتماد به نفس و قوت قلبی غیر قابل توصیف به دل ها بخشیده و همگی با انرژی مضاعف و روحیهای بسیار بالا ، چشم انتظار رویارویی جانانه با قشون عظیم دشمن بودیم .
تانک ها و نفربرهای زرهی دشمن تخته گاز تا نزدیکی های سیل بند آمده و سپس توقف کرده و با مسلسل و توپ شروع به زدن سیل بند و سنگرهای بالای آن کردند ، انفجارات بقدری شدید و پر حجم بود که زمین و سیل بند یکسره می لرزید و ترکش های ریز و درشت همچون باران به سرمان می بارید ، همه جا را دود و آتش و خاکستر فرا گرفته بود و صدای رعب آور مسلسل تانکها لحظه ای قطع نمی شد ، هواپيماهای شکاری و بمب افکن عراقی هم وارد معرکه شده و از فراز آسمان سیلی از بمب و موشک و گلوله را بر سرمان می ریزند ، چندتا هلیکوپتر بدقواره و سیاه رنگ عراقی هم از سمت اتوبان نزدیک شده و از فاصله بسیار نزدیکی سیل بند را آماج گلوله های مسلسل و توپ و راکت و موشک قرار می دهند ، اصلأ موقعیت مناسبی نداشتیم و فقط داخل گودالی کوچک در سینه خاکی سیل بند نشسته و پشت چندتا گونی پر از خاک سنگر گرفته بودیم ، اما جای خوبش آنجا بود که رودخانه دجله درست پشت سرمان بود و اکثریت گلوله های توپ و خمپاره و موشک و راکت و بمب های دشمن داخل آب رودخانه افتاده و فقط هم موجب تلاطم شدید رودخانه و پاشیدن آب و خیس شدنمان می شدند ، حوالی ظهر بود و خورشید داغ و سوزان جنوب مستقیم وسط کله مان می تابید و قطرات آب با اینکه تمام لباس هایم را خیس آب می کرد ، اما در عوض حسابی خنک شده و در آن گرما واقعاً حال می کردیم .
دشمن زبون نیم ساعتی از زمین و آسمان سیل بند را کوبیده و سپس دهها دستگاه تانک از ستون تانک ها و نفربرها خارج و با گرفتن آرایش دشت بانی به سمت سیل بند حمله ور شدند ، با رسیدن تانک ها به تیررس ، درگیری آغاز و سیلی از گلوله و موشک را روانه راه شأن کردیم ، کماندوهای عراقی گروه گروه در پشت بام خانه های روستای حریبه موضع گرفته و با کلاش و تیربار و قناسه و دوشکا و آر پی جی ۷ و ۱۱ و تفنگ ۱۰۶ به سمت سیل بند شلیک می کردند و از هر سنگری موشک شلیک می شد ، فوری آن نقطه از سیل بند را آماج گلوله و موشک قرار می دادند ، با اصابت اولین موشک به بدنه یکی از تانک های مهاجم و کمانه ناباورانه آن متوجه تی ۷۲ بودن آنها شده و تلاش در زدن برجک و شنی آنان کردیم ، اما رگبار گلوله و موشک ها اجازه نشانه گیری دقیق را نداده و متأسفانه هرچه زدیم ، کارگر نیفتاد و تانک ها غرش کنان و رگبار زنان به چندمتری سیل بند رسیدند ، انگاری آخرهای کار بود و داشتیم غریب و بی کس اسیر عراقی ها می شدیم ، سایه شوم وحشت و هراس بر خط پدافندی سایه افکنده و همه مات و مبهوت نظارهگر ورود تانکها به داخل سیل بند بودیم ، لوله توپ تانک ها داشت به بالای سرمان می رسید که فریادهای بلند برادر باکری در فضای سیل بند پیچید که تمام رزمندگان به بالای سیل بند پریده و فریاد الله اکبر سر دهند !
فرمان آقا مهدی استراتژی بسیار عجیب و عملی خطرناک و در ظاهر غیر عقلانی و دیوانگی محض بود ، اما همگی خوب میدانستیم که شکستن خط مساوی با اسارت یا شهادت است و برای همین هم بی درنگ و فوری فرمان سردار را بجان خریده و بدون توجه به باران گلوله و ترکش ها ، الله اکبر گویان بالای تاج سیل بند پریده و فریاد زنان شروع به تیراندازی کردیم .
تانک های عراقی که به دیواره سیل بند چسبیده و در تلاش برای ورود به داخل آن بودند با دیدن این عمل حماسی و بی باکانه رزمندگان ، خیال کردند که قصد حمله داریم و آنچنان ترسیده و هراسان شدند که ناگهان خدمه بزدل چند تانک بیرون پریده و شتابان شروع به فرار کردند ، بقیه تانکهای مهاجم هم با دیدن فرار همقطاران خود ، فرار را بر قرار ترجیح داده و سراسیمه شروع به عقب نشینی کردند . قشون اصلی دشمن هم که در میانه میدان به صف ایستاده بود با دیدن فرار تانکها و خدمه آنها ، بی دلیل وحشت کرده و گروه گروه شروع به فرار کردند..
💠 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :
💢 روز پنجم ، شنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ ، آخرین روز عملیات ، آنسوی دجله ، روستای حریبه ، اولین پاتک
📌 #قسمت_۴۷
بسم الله الرحمن الرحیم
پشت سیل بندی خاکی و کوتاه موضع گرفته بودیم که نه جان پناه مناسبی داشت و نه سنگری امن برای نبرد ، پشت سرمان به فاصله چند متر رودخانه دجله بود و مقابل مان هم از سه جهت مملو از نیروهای پیاده و کماندوهای گارد و ادوات زرهی عراقی بود ، همه رزمندگان که اینک تعدادمان به کمتر از ۳۰ نفر میرسید ، بخوبی اوضاع خطیر میدان و تعداد بیشمار تانکها و نیروهای دشمن را می دیدیم و خوب هم می دانستیم که نبردی سخت و بسیار سهمگین و نابرابر پیش روی داریم ، اما حضور شجاعانه و بی باکانه برادر باکری فرمانده دلاور لشگر در کنارمان ، اعتماد به نفس و قوت قلبی غیر قابل توصیف به دل ها بخشیده و همگی با انرژی مضاعف و روحیهای بسیار بالا ، چشم انتظار رویارویی جانانه با قشون عظیم دشمن بودیم .
تانک ها و نفربرهای زرهی دشمن تخته گاز تا نزدیکی های سیل بند آمده و سپس توقف کرده و با مسلسل و توپ شروع به زدن سیل بند و سنگرهای بالای آن کردند ، انفجارات بقدری شدید و پر حجم بود که زمین و سیل بند یکسره می لرزید و ترکش های ریز و درشت همچون باران به سرمان می بارید ، همه جا را دود و آتش و خاکستر فرا گرفته بود و صدای رعب آور مسلسل تانکها لحظه ای قطع نمی شد ، هواپيماهای شکاری و بمب افکن عراقی هم وارد معرکه شده و از فراز آسمان سیلی از بمب و موشک و گلوله را بر سرمان می ریزند ، چندتا هلیکوپتر بدقواره و سیاه رنگ عراقی هم از سمت اتوبان نزدیک شده و از فاصله بسیار نزدیکی سیل بند را آماج گلوله های مسلسل و توپ و راکت و موشک قرار می دهند ، اصلأ موقعیت مناسبی نداشتیم و فقط داخل گودالی کوچک در سینه خاکی سیل بند نشسته و پشت چندتا گونی پر از خاک سنگر گرفته بودیم ، اما جای خوبش آنجا بود که رودخانه دجله درست پشت سرمان بود و اکثریت گلوله های توپ و خمپاره و موشک و راکت و بمب های دشمن داخل آب رودخانه افتاده و فقط هم موجب تلاطم شدید رودخانه و پاشیدن آب و خیس شدنمان می شدند ، حوالی ظهر بود و خورشید داغ و سوزان جنوب مستقیم وسط کله مان می تابید و قطرات آب با اینکه تمام لباس هایم را خیس آب می کرد ، اما در عوض حسابی خنک شده و در آن گرما واقعاً حال می کردیم .
دشمن زبون نیم ساعتی از زمین و آسمان سیل بند را کوبیده و سپس دهها دستگاه تانک از ستون تانک ها و نفربرها خارج و با گرفتن آرایش دشت بانی به سمت سیل بند حمله ور شدند ، با رسیدن تانک ها به تیررس ، درگیری آغاز و سیلی از گلوله و موشک را روانه راه شأن کردیم ، کماندوهای عراقی گروه گروه در پشت بام خانه های روستای حریبه موضع گرفته و با کلاش و تیربار و قناسه و دوشکا و آر پی جی ۷ و ۱۱ و تفنگ ۱۰۶ به سمت سیل بند شلیک می کردند و از هر سنگری موشک شلیک می شد ، فوری آن نقطه از سیل بند را آماج گلوله و موشک قرار می دادند ، با اصابت اولین موشک به بدنه یکی از تانک های مهاجم و کمانه ناباورانه آن متوجه تی ۷۲ بودن آنها شده و تلاش در زدن برجک و شنی آنان کردیم ، اما رگبار گلوله و موشک ها اجازه نشانه گیری دقیق را نداده و متأسفانه هرچه زدیم ، کارگر نیفتاد و تانک ها غرش کنان و رگبار زنان به چندمتری سیل بند رسیدند ، انگاری آخرهای کار بود و داشتیم غریب و بی کس اسیر عراقی ها می شدیم ، سایه شوم وحشت و هراس بر خط پدافندی سایه افکنده و همه مات و مبهوت نظارهگر ورود تانکها به داخل سیل بند بودیم ، لوله توپ تانک ها داشت به بالای سرمان می رسید که فریادهای بلند برادر باکری در فضای سیل بند پیچید که تمام رزمندگان به بالای سیل بند پریده و فریاد الله اکبر سر دهند !
فرمان آقا مهدی استراتژی بسیار عجیب و عملی خطرناک و در ظاهر غیر عقلانی و دیوانگی محض بود ، اما همگی خوب میدانستیم که شکستن خط مساوی با اسارت یا شهادت است و برای همین هم بی درنگ و فوری فرمان سردار را بجان خریده و بدون توجه به باران گلوله و ترکش ها ، الله اکبر گویان بالای تاج سیل بند پریده و فریاد زنان شروع به تیراندازی کردیم .
تانک های عراقی که به دیواره سیل بند چسبیده و در تلاش برای ورود به داخل آن بودند با دیدن این عمل حماسی و بی باکانه رزمندگان ، خیال کردند که قصد حمله داریم و آنچنان ترسیده و هراسان شدند که ناگهان خدمه بزدل چند تانک بیرون پریده و شتابان شروع به فرار کردند ، بقیه تانکهای مهاجم هم با دیدن فرار همقطاران خود ، فرار را بر قرار ترجیح داده و سراسیمه شروع به عقب نشینی کردند . قشون اصلی دشمن هم که در میانه میدان به صف ایستاده بود با دیدن فرار تانکها و خدمه آنها ، بی دلیل وحشت کرده و گروه گروه شروع به فرار کردند..
💠 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Telegram
دل باخته
💢 آخرین سخنرانی سردار باکری
📽 فیلمی دیدنی و خاطره انگیز از آخرین سخنرانی فرمانده دل ها #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده دلاور و مخلص #لشگر_۳۱_عاشورا در جمع گردان های خط شکن و عمل کننده در عملیات عاشورایی #بدر
🔹چند هفته قبل از آغاز #عملیات_بدر ، دزفول ،…
📽 فیلمی دیدنی و خاطره انگیز از آخرین سخنرانی فرمانده دل ها #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده دلاور و مخلص #لشگر_۳۱_عاشورا در جمع گردان های خط شکن و عمل کننده در عملیات عاشورایی #بدر
🔹چند هفته قبل از آغاز #عملیات_بدر ، دزفول ،…