Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #عینالاسد
سیلی سپاه و تلفات گسترده مغزی!
📽 در سالگرد حمله به پایگاه عینالاسد بخشی از برنامه 60Minutes شبکه CBS را به تماشا نشینیم که تجربهی زیستهی آمریکاییها در عینالاسد را در لحظه اصابت موشکهای بالستیک سپاه پاسداران روایت میکند
🔹🔸 هجدهم دیماه سالگرد سیلی اول جمهوری اسلامی ایران به آمریکاییها در پی ترور ناجوانمردانه سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی است. حمله به پایگاه نظامی آمریکا در عراق که بسیاری آن را از زمان جنگ جهانی دوم بیسابقه برشمردند.
👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این فیلم را از دست ندهید
#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
سیلی سپاه و تلفات گسترده مغزی!
📽 در سالگرد حمله به پایگاه عینالاسد بخشی از برنامه 60Minutes شبکه CBS را به تماشا نشینیم که تجربهی زیستهی آمریکاییها در عینالاسد را در لحظه اصابت موشکهای بالستیک سپاه پاسداران روایت میکند
🔹🔸 هجدهم دیماه سالگرد سیلی اول جمهوری اسلامی ایران به آمریکاییها در پی ترور ناجوانمردانه سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی است. حمله به پایگاه نظامی آمریکا در عراق که بسیاری آن را از زمان جنگ جهانی دوم بیسابقه برشمردند.
👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این فیلم را از دست ندهید
#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #نابودی_صهیون
🎥 نماهنگی زیبا و شنیدنی از نیروهای فرامرزی قدس
🎙 آماده ی نابودی صهیون یهودیم...
🌹 تقدیم به ارواح طیبه شهدای مقاومت به ویژه سیدالشهدای جبهه مقاومت سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این موزیک ویدیو را از دست ندهید
#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#عزیز_ملت
#قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🎥 نماهنگی زیبا و شنیدنی از نیروهای فرامرزی قدس
🎙 آماده ی نابودی صهیون یهودیم...
🌹 تقدیم به ارواح طیبه شهدای مقاومت به ویژه سیدالشهدای جبهه مقاومت سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این موزیک ویدیو را از دست ندهید
#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#عزیز_ملت
#قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_دهم
💠 #خط_صفین / روز اول
🔹🔸حرکت و جابجائی رزمندگان و گرد و خاک ناشی از آن موجب وحشت عراقی ها شده و بی درنگ شروع به کوبیدن کانال و جاده خاکی کردند . برادران امدادگر و حمل مجروح پیکر تمام شهدا و مجروحین را از داخل کانال جمع آوری و به عقبه انتقال داده بودند و اثری از آن همه شهید و زخمی نبود . در ورودی کانال ، درست کنار جاده خاکی تعداد زیادی جعبه مهمات و گونی های پر از موشک آر پی جی ریخته شده بود که بنا به دستور فرماندهان تا آنجا که میتوانستیم برداشته و به سمت پائین کانال راه افتادیم .
انفجار پی در پی گلوله های توپ و خمپاره و کاتیوشا ، ابری از دود و خاکستر و گرد و خاک در بالای سرمان تشکل داده و همه جا را تيره و تار کرده بود . ارتفاع کانال کوتاه بود و همه از شر گلوله ها و ترکش ها که زوزه کشان از بالای سرمان رد می شوند ، بصورت نیم خیز و نشسته حرکت می کردیم . کانال طویل بود و فرماندهان باید با ۵۰ یا ۶۰ نفر رزمنده تمام طول آن را پوشش می دادند . برای همین هم طبق دستور برادر زلفخانی رزمندگان در سنگرهایی با بیش از ۸۰ یا ۹۰ متر فاصله از هم مستقر شدند . تا اینکه در انتهای کانال نوبت به ما رسید و آخرین سنگر خط پدافندی درست در روبروی حوضچه ها و کنار یک پل لوله ای ، به بنده و پاسدار دلاور رضا رسولی و یک تیربارچی دلیر بنام آقا محمد سپرده شد.
پاسداری و حفاظت از انتهای خط پدافندی گردان و جلوگيری از نفوذ نيروهای کماندو و پياده دشمن از داخل حوضچه ها که تا کانال بدبو امتداد داشتند و مقابله با پيشروی احتمالی تانکها از سمت همايون شهر و دشت مقابل آن که به گفته مکرر سردار زلفخانی ماموريتی بسیار سخت و احساس بود بر عهده ما سه تن گذارده شده و تأکید هم شد که قیچی نشدن رزمندگان در داخل کانال به هوشیاری کامل و دقت بالای ما بستگی دارد . سردار زلفخانی بعد از تاکیدات مکرر و سفارشات فراوان راه افتاده و جهت رسیدگی به سایر امور گردان به سمت بالای کانال حرکت کردند .
با استقرار رزمندگان در سنگرها و اتمام کار آمبولانس ها و برادران حمل مجروح ، سر و صداها در کانال خوابيد و عراقی ها هم دست از آتشباران برداشته و دوباره سکوت و آرامش به منطقه بازگشت . با خاموشی آتش دشمن ، رزمندگان آرام و بیصدا شروع به ترمیم و تحکیم سنگرهای دفاعی خود کرده و با جابجایی گونی های پر از خاک ، تاج دفاعی سنگر و دیواره های اطراف آن را استحکام بخشیده و هرچه هم می توانستند مهمات در کنار سنگرها جمع کرده و با روحیهایی قوی منتظر تک عراقی ها شدند .
جهت آگاهی از اوضاع میدان و نحوه آرايش رزمی دشمن با احتياط بلند شده و از لبه کانال مشغول تماشای اطراف شدم . تانکهای عراقی در حال عبور از کانال بدبو بودند و با ایجاد دود و غرش های گوش خراش ، یک به یک به اینطرف آمده و بصورت طولی مقابل کانال خشک به صف می شدند . تعداد تانکها و نفربرهای دشمن آنقدر زیاد بود که اصلاً به شمارش نمی آمدند به هر سمت و سوی نگاه میکردی ، فقط تانک و نفربر بود که آماده هجوم بسوی کانال می شدند . نیرویهای کماندو و پیاده عراقی هم از کانال بدبو عبور و گروه گروه در پشت تانک ها و نفربرها پناه می گرفتند. چندتا هلیکوپتر شکاری هم مدام بالای سرشان چرخ می خوردند و اینطرف و آنطرف می رفتند .
کثرت نيروها و ادوات زرهی دشمن خبر از نـبردی سخت و سنگين و در عين حال بسیار نـابرابر و نامردانه می داد . در اين سوی ميدان نـفراتی اندک و خسته ، در صحرائی غريب و ناشناس ، با کمترين تجهيزات نظامی و بدون هيچ پشتيبانی هوائی و زمينی و آنطرف صدها دستگاه تانک و نفربر با هزاران نیروی پیاده و کماندوهای گارد ریاست جمهوری عراق با آتش تهیه بسیار سنگین زمینی و هوایی که متر به متر منطقه را شخم می زد .
عقل باور نمی کند که ۵۰ یا ۶۰ نفر توان و امکان ایستادگی در مقابل صدها دستگاه تانک را داشته باشند ، اما داستان عشق و عاشقی نقل دیگریست و فقط باید با چشم دل آن را دیده و به تفسیر کشید. آن روز در آن دشت غریب ، تعدادی انسان دل باخته به آرمانهای مقدس پیرجماران ، مردانه چون کوه استوار و پا برجا ايستاده و با وجود آن همه کاستی و نابرابری ، باز عاشقانه با ايمانی قوی به راه و رسم و آئين مقدس خود و با دل هائی پراميد به امدادهای غيبی خدای متعال ، تمام هستی و دنيای خود را بی ادعا و در کمال گمنامی و مظلوميت بر طبق اخلاص نهاده و در رزمگاه شرف و آزادمردی بـدون اعتناء به قدرت و توانمندی مـزدبـگيران شيطان بزرگ و ايادی خفاش صفت بعثی آن ، برای روياروئی و نبردی جانانه با مزدوران تاریکی ثانيه شماری می کردند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_دهم
💠 #خط_صفین / روز اول
🔹🔸حرکت و جابجائی رزمندگان و گرد و خاک ناشی از آن موجب وحشت عراقی ها شده و بی درنگ شروع به کوبیدن کانال و جاده خاکی کردند . برادران امدادگر و حمل مجروح پیکر تمام شهدا و مجروحین را از داخل کانال جمع آوری و به عقبه انتقال داده بودند و اثری از آن همه شهید و زخمی نبود . در ورودی کانال ، درست کنار جاده خاکی تعداد زیادی جعبه مهمات و گونی های پر از موشک آر پی جی ریخته شده بود که بنا به دستور فرماندهان تا آنجا که میتوانستیم برداشته و به سمت پائین کانال راه افتادیم .
انفجار پی در پی گلوله های توپ و خمپاره و کاتیوشا ، ابری از دود و خاکستر و گرد و خاک در بالای سرمان تشکل داده و همه جا را تيره و تار کرده بود . ارتفاع کانال کوتاه بود و همه از شر گلوله ها و ترکش ها که زوزه کشان از بالای سرمان رد می شوند ، بصورت نیم خیز و نشسته حرکت می کردیم . کانال طویل بود و فرماندهان باید با ۵۰ یا ۶۰ نفر رزمنده تمام طول آن را پوشش می دادند . برای همین هم طبق دستور برادر زلفخانی رزمندگان در سنگرهایی با بیش از ۸۰ یا ۹۰ متر فاصله از هم مستقر شدند . تا اینکه در انتهای کانال نوبت به ما رسید و آخرین سنگر خط پدافندی درست در روبروی حوضچه ها و کنار یک پل لوله ای ، به بنده و پاسدار دلاور رضا رسولی و یک تیربارچی دلیر بنام آقا محمد سپرده شد.
پاسداری و حفاظت از انتهای خط پدافندی گردان و جلوگيری از نفوذ نيروهای کماندو و پياده دشمن از داخل حوضچه ها که تا کانال بدبو امتداد داشتند و مقابله با پيشروی احتمالی تانکها از سمت همايون شهر و دشت مقابل آن که به گفته مکرر سردار زلفخانی ماموريتی بسیار سخت و احساس بود بر عهده ما سه تن گذارده شده و تأکید هم شد که قیچی نشدن رزمندگان در داخل کانال به هوشیاری کامل و دقت بالای ما بستگی دارد . سردار زلفخانی بعد از تاکیدات مکرر و سفارشات فراوان راه افتاده و جهت رسیدگی به سایر امور گردان به سمت بالای کانال حرکت کردند .
با استقرار رزمندگان در سنگرها و اتمام کار آمبولانس ها و برادران حمل مجروح ، سر و صداها در کانال خوابيد و عراقی ها هم دست از آتشباران برداشته و دوباره سکوت و آرامش به منطقه بازگشت . با خاموشی آتش دشمن ، رزمندگان آرام و بیصدا شروع به ترمیم و تحکیم سنگرهای دفاعی خود کرده و با جابجایی گونی های پر از خاک ، تاج دفاعی سنگر و دیواره های اطراف آن را استحکام بخشیده و هرچه هم می توانستند مهمات در کنار سنگرها جمع کرده و با روحیهایی قوی منتظر تک عراقی ها شدند .
جهت آگاهی از اوضاع میدان و نحوه آرايش رزمی دشمن با احتياط بلند شده و از لبه کانال مشغول تماشای اطراف شدم . تانکهای عراقی در حال عبور از کانال بدبو بودند و با ایجاد دود و غرش های گوش خراش ، یک به یک به اینطرف آمده و بصورت طولی مقابل کانال خشک به صف می شدند . تعداد تانکها و نفربرهای دشمن آنقدر زیاد بود که اصلاً به شمارش نمی آمدند به هر سمت و سوی نگاه میکردی ، فقط تانک و نفربر بود که آماده هجوم بسوی کانال می شدند . نیرویهای کماندو و پیاده عراقی هم از کانال بدبو عبور و گروه گروه در پشت تانک ها و نفربرها پناه می گرفتند. چندتا هلیکوپتر شکاری هم مدام بالای سرشان چرخ می خوردند و اینطرف و آنطرف می رفتند .
کثرت نيروها و ادوات زرهی دشمن خبر از نـبردی سخت و سنگين و در عين حال بسیار نـابرابر و نامردانه می داد . در اين سوی ميدان نـفراتی اندک و خسته ، در صحرائی غريب و ناشناس ، با کمترين تجهيزات نظامی و بدون هيچ پشتيبانی هوائی و زمينی و آنطرف صدها دستگاه تانک و نفربر با هزاران نیروی پیاده و کماندوهای گارد ریاست جمهوری عراق با آتش تهیه بسیار سنگین زمینی و هوایی که متر به متر منطقه را شخم می زد .
عقل باور نمی کند که ۵۰ یا ۶۰ نفر توان و امکان ایستادگی در مقابل صدها دستگاه تانک را داشته باشند ، اما داستان عشق و عاشقی نقل دیگریست و فقط باید با چشم دل آن را دیده و به تفسیر کشید. آن روز در آن دشت غریب ، تعدادی انسان دل باخته به آرمانهای مقدس پیرجماران ، مردانه چون کوه استوار و پا برجا ايستاده و با وجود آن همه کاستی و نابرابری ، باز عاشقانه با ايمانی قوی به راه و رسم و آئين مقدس خود و با دل هائی پراميد به امدادهای غيبی خدای متعال ، تمام هستی و دنيای خود را بی ادعا و در کمال گمنامی و مظلوميت بر طبق اخلاص نهاده و در رزمگاه شرف و آزادمردی بـدون اعتناء به قدرت و توانمندی مـزدبـگيران شيطان بزرگ و ايادی خفاش صفت بعثی آن ، برای روياروئی و نبردی جانانه با مزدوران تاریکی ثانيه شماری می کردند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #مدعیان_دروغین
تشییع پیکر شهدا مزاحم دسته عزاداری!!
📽 میگویند: تشییع شهدا سیاسی است و نباید با دسته عزای آقایان تلاقی کند؟!!!
🔹 سربازان واقعی حضرت زهرا سلاماللهعلیها چه کسانی هستند؟!
🔹شما دیدید که با استفاده از داعشیهای داخلی تا قلب ساختمان مجلس شورای اسلامی نفوذ کردند. اگه شهادت این رزمندگان مدافع حرم نبودند، از جمهوری اسلامی، چیزی نمونده بود!!
🔹کسانی که بدنهایشان در دفاع از حرم زینب تکهتکه شد، براستی گفتند: کلنا عباسک یا زینب. حالا تشییع این شهدا سیاسی شده و شما مدافع حضرت فاطمه (س) شدین..!؟
💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
🤔 ای آب ندیـده هــا و آبی شده هــا
بی جبهه و جنگ، انقلابی شده ها
مدیون شب حمله ی جــانبـــازانید
ای بر سر سفره آفتابی شده هـا
ما غیــــرت بازوان آرش بــــودیم
با آتش_خون در کشاکش بودیم
ای مدعیان گرم چه کاری بودیــد
آن روز کــه ما مـیان آتش بـودیم
#محور_مقاومت
#مدافعان_حرم
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
تشییع پیکر شهدا مزاحم دسته عزاداری!!
📽 میگویند: تشییع شهدا سیاسی است و نباید با دسته عزای آقایان تلاقی کند؟!!!
🔹 سربازان واقعی حضرت زهرا سلاماللهعلیها چه کسانی هستند؟!
🔹شما دیدید که با استفاده از داعشیهای داخلی تا قلب ساختمان مجلس شورای اسلامی نفوذ کردند. اگه شهادت این رزمندگان مدافع حرم نبودند، از جمهوری اسلامی، چیزی نمونده بود!!
🔹کسانی که بدنهایشان در دفاع از حرم زینب تکهتکه شد، براستی گفتند: کلنا عباسک یا زینب. حالا تشییع این شهدا سیاسی شده و شما مدافع حضرت فاطمه (س) شدین..!؟
💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
🤔 ای آب ندیـده هــا و آبی شده هــا
بی جبهه و جنگ، انقلابی شده ها
مدیون شب حمله ی جــانبـــازانید
ای بر سر سفره آفتابی شده هـا
ما غیــــرت بازوان آرش بــــودیم
با آتش_خون در کشاکش بودیم
ای مدعیان گرم چه کاری بودیــد
آن روز کــه ما مـیان آتش بـودیم
#محور_مقاومت
#مدافعان_حرم
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #مرغابی_امام_زمان_عج
📽 مصاحبه زیبا و شنیدنی بسیجی غواص #شهید_یوسف_قربانی ( مرغابی امام زمان عج ) ساعاتی قبل از آغاز عملیات عاشورایی #کربلای_چهار
🎙 خبرنگار : یوسف جان ! غواص یعنی چه !
یوسف : یعنی مرغابی امام زمان عج
🌹شیرمرد زنجانی ، سردار بسیجی #شهید_یوسف_قربانی معاونت دلاور گروهان غواصان خط شکن #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که دی ماه ۱۳۶۵ در #عملیات_کربلای_۵ ، منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_پنج
#غواصان_شهید_زنجان
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 مصاحبه زیبا و شنیدنی بسیجی غواص #شهید_یوسف_قربانی ( مرغابی امام زمان عج ) ساعاتی قبل از آغاز عملیات عاشورایی #کربلای_چهار
🎙 خبرنگار : یوسف جان ! غواص یعنی چه !
یوسف : یعنی مرغابی امام زمان عج
🌹شیرمرد زنجانی ، سردار بسیجی #شهید_یوسف_قربانی معاونت دلاور گروهان غواصان خط شکن #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که دی ماه ۱۳۶۵ در #عملیات_کربلای_۵ ، منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_پنج
#غواصان_شهید_زنجان
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #پیامبر_اعظم_۱۷
📽 کلیپی تازه منتشر شده در مورد رزمایش پیامبر اعظم ۱۷ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این موزیک ویدیو را از دست ندهید
#ایران_مقتدر
#سپاه_توانمند
#محور_مقاومت
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 کلیپی تازه منتشر شده در مورد رزمایش پیامبر اعظم ۱۷ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این موزیک ویدیو را از دست ندهید
#ایران_مقتدر
#سپاه_توانمند
#محور_مقاومت
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۱
💠 #خط_صفین / روز اول _ پاتک اول
🔹🔸يورش دشمن با گلوله باران شديد کانال و مواضع دفاعی گردان آغاز و بارانی از گلوله های توپ و خمپاره و مینی کاتیوشا به روی خط باریدن گرفت ، آتش پرحجم دشمن درست به داخل و لبه کانال و اطراف آن هدايت می شد و ديواره بیرونی کانال هم بصورت متوالی مورد اصابت گلوله توپ تانک ها قرار می گرفت . کانال به جهنمی آتشين مبدل شده و دود و آتش و خاک و خاکستر حاصل از انفجارات فضای داخل کانال را تيره و تـاریک کرده و بـوی تند بـاروت و خاکستر مشام را آزار میداد . صدها دستگاه تانک ، مستقیم ديواره بیرونی کانال را نشانه رفته و با گلوله های توپ ، يـک به يک سنگرها را هدف قرار می دادند . سنگر و کانال میلرزد و گونی های پر از خاک یکی پس از دیگری می افتادند و مجبور به ترمیم دوباره سنگر می شدیم ، مسلسل تانک ها هم یکسره در حال رگبار بودند و گلوله های مستقیم شأن مثال بلبل برایمان آواز می خواندند . هيچ تحريکی در داخل کانال ديده نمی شد و همه ساکت و صبور در داخل سنکرها پناه گرفته و منتظر نزدیک شدن قشون دشمن بودند .
غرش خوف آور تانکها با صدای خشن زنجيرها در آميخته و حرکت قشون دشمن شروع و تانکها دودکنان و با سرعت تا نیمه های میدان آمده و همانجا ایستاده و شروع به اجرای یک سری حرکات نمایشی و مانورهای تاکتيکی کردند . طولی هم نکشید که دوباره به ستون شده و آرايش هجومی گرفته و از وسط میدان شروع به زدن کانال کردند .
داشتیم زیر گلوله های توپ و خمپاره و رگبار مسلسل تانکها حال می کردیم که سر و کله هواپيماهای عراقی هم در آسمان پیدا شد و اول چند نقطه در کانال و اطراف آن را با راکت زدند و بعد هم چرخی در بالای کانال زده و با اطمینان از نبود سلاح سنگین و پدافند هوایی قشنگ پایین آمده و بمب هایشأن را به روی کانال و اطرافش ریخته و با اتمام مهمات از منطقه دور شدند .
با پايان بمباران هوایی ، پیشروی دشمن آغاز و تانکها آرام آرام به سمت کانال آمدند ، چند هلیکوپتر عراقی هم از سمت روبرو به خط نزدیک می شدند. مشغول آماده کردن قبضه آر پی جی بودم که برادر بسيجی حسن محمدی با چند گونی پراز موشک آر پی جی از راه رسیده و با رد و بدل سلام ، موشک ها را کنار سنگرم گذاشت و گفت : اینها را سردار زلفخانی فرستاد و گفت که بگم ، شدیداً مواظب حوضچه ها و نفوذ نيروهای دشمن از داخل آنها باشید.
با شنیدن پیغام سردار زلفخانی ، برادر رضا رسولی و آقا محمد شتابان محل استقرارشان را عوض کرده و با خروج از سنگر درست مقابل حوضچه ها مستقر و با دقت فراوان مشغول وارسی داخل و اطراف آنها شدند. تانکهای دشمن در سه رديف منظم و پشت سرهم به پيش آمده و چند صدمتر مانده به کانال متوقف و سپس تعدادی از ستون جدا و با تمام سرعت به سمت چند نقطه از خط پدافندی حمله ور شدند.
تانکهای پیشرو به نزدیکی های کانال رسیده و آر پی جی زنها با الله اکبر و سبحان الله شروع به شلیک موشک کردند . یکی از تانکها داشت مستقیم سمت انتهای کانال و محل استقرار ما می آمد . جای درنگ نبود . با نام خدا بلند شده و با ذکر مبارک سبحان الله ، اولين موشک را سمت تانک پیشرو شليک کرده و آماده پرتاب دومین موشک شدم که ناگهان تانک تغییر مسیر داده و بقیه تانک ها هم برگشته و به سمت قشون خود رفتند . جلو و عقب کرد تانکها چندباری هم تکرار شد و رزمندگان هم دلیرانه به مقابله پرداختند تا اینکه هلیکوپترهای عراقی هم به خط نزدیک و هر سنگری را که از آن موشک شلیک می شد را زیر راکت و رگبار مسلسل های سنگين خود گرفتند . دشمن درحال ارزيابی خط پدافندی و شناسائی نقاط ضعف کانال بود تا معبری سست و راحت یافته و از آنجا نفوذ و مقاومت رزمندگان را در هم بشکند و برای همین هم تانک ها زیاد جلو نمی آمدند و با عقب و جلو رفتن و مانورهای پی در پی مشغول شناسایی و نشان گذاری سنگرهای آر پی جی و تیربار بودند.
فرماندهان دشمن بعد از کلی بالا و پایین کردن و سبک و سنگین نمودن اوضاع ، عاقبت فرمان حمله صادر و قشون عظیم تانکها و نفرات پیاده عراقی از سه جناح مختلف به سمت کانال شروع به پیشروی کردند. دشت مقابل مملو از تانکها و نفربرهای عراقی بود و پشت هرکدام هم تعداد زیادی از نیروهای پیاده و کماندو پناه گرفته و یکسره در حال تیراندازی به سمت کانال بودند. با نزدیکتر شدن تانک ها به خط تعدادی از آنها دوباره از ستون کنده و تخته گاز به سوی کانال آمدند. تانکهای عقبی با مسلسل و توپ تاج خاکریز و سنگرهای بالای آن را می زدند و تانکهای مهاجم هم در پناه آتش پرحجم آنان با سرعت به کانال نزدیک و نزدیکتر می شدند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۱
💠 #خط_صفین / روز اول _ پاتک اول
🔹🔸يورش دشمن با گلوله باران شديد کانال و مواضع دفاعی گردان آغاز و بارانی از گلوله های توپ و خمپاره و مینی کاتیوشا به روی خط باریدن گرفت ، آتش پرحجم دشمن درست به داخل و لبه کانال و اطراف آن هدايت می شد و ديواره بیرونی کانال هم بصورت متوالی مورد اصابت گلوله توپ تانک ها قرار می گرفت . کانال به جهنمی آتشين مبدل شده و دود و آتش و خاک و خاکستر حاصل از انفجارات فضای داخل کانال را تيره و تـاریک کرده و بـوی تند بـاروت و خاکستر مشام را آزار میداد . صدها دستگاه تانک ، مستقیم ديواره بیرونی کانال را نشانه رفته و با گلوله های توپ ، يـک به يک سنگرها را هدف قرار می دادند . سنگر و کانال میلرزد و گونی های پر از خاک یکی پس از دیگری می افتادند و مجبور به ترمیم دوباره سنگر می شدیم ، مسلسل تانک ها هم یکسره در حال رگبار بودند و گلوله های مستقیم شأن مثال بلبل برایمان آواز می خواندند . هيچ تحريکی در داخل کانال ديده نمی شد و همه ساکت و صبور در داخل سنکرها پناه گرفته و منتظر نزدیک شدن قشون دشمن بودند .
غرش خوف آور تانکها با صدای خشن زنجيرها در آميخته و حرکت قشون دشمن شروع و تانکها دودکنان و با سرعت تا نیمه های میدان آمده و همانجا ایستاده و شروع به اجرای یک سری حرکات نمایشی و مانورهای تاکتيکی کردند . طولی هم نکشید که دوباره به ستون شده و آرايش هجومی گرفته و از وسط میدان شروع به زدن کانال کردند .
داشتیم زیر گلوله های توپ و خمپاره و رگبار مسلسل تانکها حال می کردیم که سر و کله هواپيماهای عراقی هم در آسمان پیدا شد و اول چند نقطه در کانال و اطراف آن را با راکت زدند و بعد هم چرخی در بالای کانال زده و با اطمینان از نبود سلاح سنگین و پدافند هوایی قشنگ پایین آمده و بمب هایشأن را به روی کانال و اطرافش ریخته و با اتمام مهمات از منطقه دور شدند .
با پايان بمباران هوایی ، پیشروی دشمن آغاز و تانکها آرام آرام به سمت کانال آمدند ، چند هلیکوپتر عراقی هم از سمت روبرو به خط نزدیک می شدند. مشغول آماده کردن قبضه آر پی جی بودم که برادر بسيجی حسن محمدی با چند گونی پراز موشک آر پی جی از راه رسیده و با رد و بدل سلام ، موشک ها را کنار سنگرم گذاشت و گفت : اینها را سردار زلفخانی فرستاد و گفت که بگم ، شدیداً مواظب حوضچه ها و نفوذ نيروهای دشمن از داخل آنها باشید.
با شنیدن پیغام سردار زلفخانی ، برادر رضا رسولی و آقا محمد شتابان محل استقرارشان را عوض کرده و با خروج از سنگر درست مقابل حوضچه ها مستقر و با دقت فراوان مشغول وارسی داخل و اطراف آنها شدند. تانکهای دشمن در سه رديف منظم و پشت سرهم به پيش آمده و چند صدمتر مانده به کانال متوقف و سپس تعدادی از ستون جدا و با تمام سرعت به سمت چند نقطه از خط پدافندی حمله ور شدند.
تانکهای پیشرو به نزدیکی های کانال رسیده و آر پی جی زنها با الله اکبر و سبحان الله شروع به شلیک موشک کردند . یکی از تانکها داشت مستقیم سمت انتهای کانال و محل استقرار ما می آمد . جای درنگ نبود . با نام خدا بلند شده و با ذکر مبارک سبحان الله ، اولين موشک را سمت تانک پیشرو شليک کرده و آماده پرتاب دومین موشک شدم که ناگهان تانک تغییر مسیر داده و بقیه تانک ها هم برگشته و به سمت قشون خود رفتند . جلو و عقب کرد تانکها چندباری هم تکرار شد و رزمندگان هم دلیرانه به مقابله پرداختند تا اینکه هلیکوپترهای عراقی هم به خط نزدیک و هر سنگری را که از آن موشک شلیک می شد را زیر راکت و رگبار مسلسل های سنگين خود گرفتند . دشمن درحال ارزيابی خط پدافندی و شناسائی نقاط ضعف کانال بود تا معبری سست و راحت یافته و از آنجا نفوذ و مقاومت رزمندگان را در هم بشکند و برای همین هم تانک ها زیاد جلو نمی آمدند و با عقب و جلو رفتن و مانورهای پی در پی مشغول شناسایی و نشان گذاری سنگرهای آر پی جی و تیربار بودند.
فرماندهان دشمن بعد از کلی بالا و پایین کردن و سبک و سنگین نمودن اوضاع ، عاقبت فرمان حمله صادر و قشون عظیم تانکها و نفرات پیاده عراقی از سه جناح مختلف به سمت کانال شروع به پیشروی کردند. دشت مقابل مملو از تانکها و نفربرهای عراقی بود و پشت هرکدام هم تعداد زیادی از نیروهای پیاده و کماندو پناه گرفته و یکسره در حال تیراندازی به سمت کانال بودند. با نزدیکتر شدن تانک ها به خط تعدادی از آنها دوباره از ستون کنده و تخته گاز به سوی کانال آمدند. تانکهای عقبی با مسلسل و توپ تاج خاکریز و سنگرهای بالای آن را می زدند و تانکهای مهاجم هم در پناه آتش پرحجم آنان با سرعت به کانال نزدیک و نزدیکتر می شدند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #عملیات_کربلای_۵
📽 آلبوم تصویری از عکسهای زیبا و خاطره برانگیز رزمندگان و غواصان شهید گردان حضرت ولیعصر عج #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج
🌺 روحشان شاد و یادشان گرامی
🔸 #عملیات_کربلای_۵ در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی #شلمچه انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت .
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۵
#غواصان_شهید_زنجان
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 آلبوم تصویری از عکسهای زیبا و خاطره برانگیز رزمندگان و غواصان شهید گردان حضرت ولیعصر عج #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج
🌺 روحشان شاد و یادشان گرامی
🔸 #عملیات_کربلای_۵ در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی #شلمچه انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت .
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۵
#غواصان_شهید_زنجان
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۲
💠 #خط_صفین / روز اول _ پاتک اول
🔹🔸رگبار مسلسل هلیکوپترها از آسمان و سیل بی امان گلوله های تانکها و نفرات پیاده عراقی از سمت روبرو اجازه کوچکترین حرکتی را به آدم نمی دادند و همه رزمندگان از تاج خاکریز پایین کشیده و در داخل سنگرها پنهان شده بودند . تانک های پیشرو به حوالی خاکریز رسیده و فریاد فرماندهان در فضای کانال طنین انداز شد که بزنیدشان ! رزمندگان دلاور که تا آن لحظه در سنگرها پناه گرفته و بی صبرانه منتظر فرارسیدن همین لحظه بودند ، یکدفعه همگی با فريادهای بلند و رعب آور الله اکبر و یا حسین (ع) به پاخاسته و سیلی از گلوله و موشک را روانه میدان نبرد کردند. حرکت جسورانه و بی پروای بچه ها بقدری دلیرانه و شجاعانه بود که همچون صاعقه ایی رعب آور بر اراده و عزم خدمه بزدل تانک های پیشرو فرود آمده و چنان تأثیر مخربی روی روحیه آنان گذاشت که بدون اینکه موشکی به تانکی برخورد کند . همگی شتابزده از چندمتری خاکریز دور زده و ناباورانه شروع به فرار کردند. خدمه تانکهای عقبی هم با دیدن فرار هم قطاران پیشرو ، دیگر زحمت دور زدن هم به خود نداده و یک به یک از کابین تانکها بیرون پریده و بصورت خنده آوری شروع به دویدن در وسط میدان کردند ، نیروهای پیاده و کماندویی هم که مثل مور و ملخ دور تانکها و نفربرها موضع گرفته بودند با دیدن اوضاع و احوال خدمه تانک ها ، گروه گروه در دشت پراکنده و دوان دوان به سمت کانال بدبو شروع به فرار کردند .
با شکست ناباورانه تک سنگین دشمن ، شادی و هیجان داخل کانال را فرا گرفته و صدای بلند صلوات های پی در پی رزمندگان فضای منطقه را پر کرد و در آن فضای مملو از غرور و افتخار و در میان همهمه های پیروزی ، نوای زیبا و ملکوتی اذان ظهر در فضای کانال پیچید و رزمندگان شاکر از امدادهای غیبی پروردگار ، یک به یک با خاک تیمم کرده و در داخل سنگرها بصورت نشسته مشغول راز و نیاز با خالق یکتا شدند .
بعد از اقامه نماز ، ناهار که شامل اندکی نان خشک و کمی آب کمپوت بود را نوش جان کرده و برای آوردن موشک به سمت جاده خاکی راه افتادم . با عقب نشینی خفت بار تانک ها و نیروهای عراقی ، دشمن زبون دست از گلوله باران خط و کانال برداشته و دیگر خبری از سیل گلوله ها و باران ترکش ها نبود . هوا بصورت آزار دهنده ای گرم بود و به دلیل نرسیدن تدارکات ، قطره ای آب در سنگرها يافت نمیشد ، اکثر همسنگران از تشنگی در فشار بودند و لبان خشکيده شأن نشانگر اين امر بود . آثار خستگی و بيخوابی در چهره خاک گرفته و سياه آلود نفر به نفرشان بخوبی نمايان و مشهود بود و اکثریت هم در مورد آمدن گردان های جایگزین و برگشت به عقبه صحبت می کردند. بعضی ها بصورت نشسته و بعضی ها هم بصورت مچاله شده در داخل سنگرها بخواب رفته بودند و عده ای هم عرق ریزان و نفس زنان مشغول ترمیم و استحکام بخشیدن به دیواره سنگرهایشان بودند .
به ورودی کانال رسیده و برای برداشتن موشک به کنار جاده خاکی رفتم . دوتا آمبولانس روی جاده در حال سوختن و خاکستر شدن بودند. مشغول تماشای آمبولانس ها بودم که برادر نادر عسگری از راه رسیده و بعد از روبوسی و سلام و احوال پرسی گفت که آمبولانس ها مملو از مجروح و شهید بودند که مورد اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ قرار گرفته و منهدم شدند . به گفته آقا نادر پيکر زخم خورده برادر پاسدار طاهر اسـدی رزمنده با اخلاص و با اخلاق گردان نيز بين زخمی ها بوده که مثل سایر همراهانش سوخته و از بين رفته بود.
مشغول گپ و گفت بودیم که آتش باران بعثیها دوباره شروع شده و خبر از آغاز تهاجمی دیگر داد . هر کدام سریع چند گونی موشک برداشته و شتابان و نیم خیز سمت سنگرهایمان برگشتیم . آتش پرحجم ادوات سنگين دشمن درست روی کانال و اطراف آن هدايت ميشد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و کاتيوشا زوزه کشان به اطراف خط اصابت کرده و ترکشهای ريز و درشت شأن به مانند نقل و نبات روی سنگرها فرو می ریخت. آتش دشمن اینبار بقدری شدید و سانتی متری بود که در همان دقايق اول چند سنگر مهندم و تعدادی از بچه ها شهيد يا زخمی ، جهت انتقال به کنار جاده خاکی منتقل شدند .
نیم خیز و خیززنان خود را به سنگر رسانیده و با بستن خرج و کشیدن ضامن موشک ها دوباره آماده نبرد شدم . بنا به دستور فرماندهی برادران رضا رسولی و آقا محمد برای جایگزین شدن در سنگر رزمندگان شهید و مجروح به اواسط کانال رفته و اجباراً در انتهای خط پدافندی تک و تنها مانده بودم....
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۲
💠 #خط_صفین / روز اول _ پاتک اول
🔹🔸رگبار مسلسل هلیکوپترها از آسمان و سیل بی امان گلوله های تانکها و نفرات پیاده عراقی از سمت روبرو اجازه کوچکترین حرکتی را به آدم نمی دادند و همه رزمندگان از تاج خاکریز پایین کشیده و در داخل سنگرها پنهان شده بودند . تانک های پیشرو به حوالی خاکریز رسیده و فریاد فرماندهان در فضای کانال طنین انداز شد که بزنیدشان ! رزمندگان دلاور که تا آن لحظه در سنگرها پناه گرفته و بی صبرانه منتظر فرارسیدن همین لحظه بودند ، یکدفعه همگی با فريادهای بلند و رعب آور الله اکبر و یا حسین (ع) به پاخاسته و سیلی از گلوله و موشک را روانه میدان نبرد کردند. حرکت جسورانه و بی پروای بچه ها بقدری دلیرانه و شجاعانه بود که همچون صاعقه ایی رعب آور بر اراده و عزم خدمه بزدل تانک های پیشرو فرود آمده و چنان تأثیر مخربی روی روحیه آنان گذاشت که بدون اینکه موشکی به تانکی برخورد کند . همگی شتابزده از چندمتری خاکریز دور زده و ناباورانه شروع به فرار کردند. خدمه تانکهای عقبی هم با دیدن فرار هم قطاران پیشرو ، دیگر زحمت دور زدن هم به خود نداده و یک به یک از کابین تانکها بیرون پریده و بصورت خنده آوری شروع به دویدن در وسط میدان کردند ، نیروهای پیاده و کماندویی هم که مثل مور و ملخ دور تانکها و نفربرها موضع گرفته بودند با دیدن اوضاع و احوال خدمه تانک ها ، گروه گروه در دشت پراکنده و دوان دوان به سمت کانال بدبو شروع به فرار کردند .
با شکست ناباورانه تک سنگین دشمن ، شادی و هیجان داخل کانال را فرا گرفته و صدای بلند صلوات های پی در پی رزمندگان فضای منطقه را پر کرد و در آن فضای مملو از غرور و افتخار و در میان همهمه های پیروزی ، نوای زیبا و ملکوتی اذان ظهر در فضای کانال پیچید و رزمندگان شاکر از امدادهای غیبی پروردگار ، یک به یک با خاک تیمم کرده و در داخل سنگرها بصورت نشسته مشغول راز و نیاز با خالق یکتا شدند .
بعد از اقامه نماز ، ناهار که شامل اندکی نان خشک و کمی آب کمپوت بود را نوش جان کرده و برای آوردن موشک به سمت جاده خاکی راه افتادم . با عقب نشینی خفت بار تانک ها و نیروهای عراقی ، دشمن زبون دست از گلوله باران خط و کانال برداشته و دیگر خبری از سیل گلوله ها و باران ترکش ها نبود . هوا بصورت آزار دهنده ای گرم بود و به دلیل نرسیدن تدارکات ، قطره ای آب در سنگرها يافت نمیشد ، اکثر همسنگران از تشنگی در فشار بودند و لبان خشکيده شأن نشانگر اين امر بود . آثار خستگی و بيخوابی در چهره خاک گرفته و سياه آلود نفر به نفرشان بخوبی نمايان و مشهود بود و اکثریت هم در مورد آمدن گردان های جایگزین و برگشت به عقبه صحبت می کردند. بعضی ها بصورت نشسته و بعضی ها هم بصورت مچاله شده در داخل سنگرها بخواب رفته بودند و عده ای هم عرق ریزان و نفس زنان مشغول ترمیم و استحکام بخشیدن به دیواره سنگرهایشان بودند .
به ورودی کانال رسیده و برای برداشتن موشک به کنار جاده خاکی رفتم . دوتا آمبولانس روی جاده در حال سوختن و خاکستر شدن بودند. مشغول تماشای آمبولانس ها بودم که برادر نادر عسگری از راه رسیده و بعد از روبوسی و سلام و احوال پرسی گفت که آمبولانس ها مملو از مجروح و شهید بودند که مورد اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ قرار گرفته و منهدم شدند . به گفته آقا نادر پيکر زخم خورده برادر پاسدار طاهر اسـدی رزمنده با اخلاص و با اخلاق گردان نيز بين زخمی ها بوده که مثل سایر همراهانش سوخته و از بين رفته بود.
مشغول گپ و گفت بودیم که آتش باران بعثیها دوباره شروع شده و خبر از آغاز تهاجمی دیگر داد . هر کدام سریع چند گونی موشک برداشته و شتابان و نیم خیز سمت سنگرهایمان برگشتیم . آتش پرحجم ادوات سنگين دشمن درست روی کانال و اطراف آن هدايت ميشد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و کاتيوشا زوزه کشان به اطراف خط اصابت کرده و ترکشهای ريز و درشت شأن به مانند نقل و نبات روی سنگرها فرو می ریخت. آتش دشمن اینبار بقدری شدید و سانتی متری بود که در همان دقايق اول چند سنگر مهندم و تعدادی از بچه ها شهيد يا زخمی ، جهت انتقال به کنار جاده خاکی منتقل شدند .
نیم خیز و خیززنان خود را به سنگر رسانیده و با بستن خرج و کشیدن ضامن موشک ها دوباره آماده نبرد شدم . بنا به دستور فرماندهی برادران رضا رسولی و آقا محمد برای جایگزین شدن در سنگر رزمندگان شهید و مجروح به اواسط کانال رفته و اجباراً در انتهای خط پدافندی تک و تنها مانده بودم....
🌀 #ادامه_دارد
🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای_۵
📽 چند سکانس زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ #شلمچه و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج
🔸 #عملیات_کربلای_۵ در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی #شلمچه انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت .
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
🔸 سلام شلمچه...
سلام بر تو ای قرار بی قراران ، ای جائیکه نه چندان دور نردبان معراج و ترقی بودی .
سلام بر تو ای نقطه تلاقی عرش با فرش .
سلام بر آن نیمه شب هایت ،
سلام بر آن فضای عارفانه و عاشقانه ای که شب زنده دارانت با ترنم زیبا و ملکوتی الهی العفو ، می آفریدند.
سلام بر نماز شب هایی که در سنگرهای آسمانی تو آغاز میشد و در بهشت خاتمه می یافت.
و باز سلام بر تو ای شلمچه ، ای جبهه عاشقان ، ای تمامیت عرشیان...
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۵
#غواصان_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 چند سکانس زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ #شلمچه و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج
🔸 #عملیات_کربلای_۵ در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی #شلمچه انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت .
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
🔸 سلام شلمچه...
سلام بر تو ای قرار بی قراران ، ای جائیکه نه چندان دور نردبان معراج و ترقی بودی .
سلام بر تو ای نقطه تلاقی عرش با فرش .
سلام بر آن نیمه شب هایت ،
سلام بر آن فضای عارفانه و عاشقانه ای که شب زنده دارانت با ترنم زیبا و ملکوتی الهی العفو ، می آفریدند.
سلام بر نماز شب هایی که در سنگرهای آسمانی تو آغاز میشد و در بهشت خاتمه می یافت.
و باز سلام بر تو ای شلمچه ، ای جبهه عاشقان ، ای تمامیت عرشیان...
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۵
#غواصان_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۳
💠 #خط_صفین / روز اول _ پاتک دوم
🔹🔸دشمن زبون که از استقامت دليرانه همرزمان و ناتوانی نيروهایش در شکستن خط و تصرف کانال شدیداً به خشم آمده بود. اينبار با تمام قدرت و توان خود به ميدان آمده بود تا به خیال خام خود کار را یکسره کند. تعداد تانکها و نیروهای پیاده و کماندویی که درحال نزديک شدن به کانال بودند چند برابر تک قبلی بودند و بقدری هم زیاد بودند که سرتاسر دشت مقابل را پوشانده بودند.
ثـانـيه ها با نگرانی و دلهره فراوان گذشت تا اینکه تانکهای عراقی به تیررس آر پی جی زنها رسیدند. بچه ها با نام خدا و با توکل بر نصرت خداوندی به پاخاسته و از هر سمت و سوی کانال شروع به تیراندازی و شلیک موشک کردند. درگيری آغاز و ثانیه به ثانیه هم شدید و شدیدتر شد و میدان نبرد در ابری از دود و خاکستر و تیر و ترکش فرو رفت.
در کانالی ناشناس و در دشتی غریب حماسه ای دیگر از بچههای غیرتمند زنجان در حال رقم خوردن بود. دوباره رزمندگان دلاور زنجانی در مأموریتی سخت و سرنوشت ساز با کمترین امکانات و تجهیزات و بدون کوچکترین پشتیبانی زمینی و هوایی در مقابل صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی دشمن بی باک و شجاعانه سینه سپر کرده و جانانه مشغول نـبرد با قشون عظیم دشمن بودند. بچه ها مردانه و جسورانه می جنگیدند و هرازگاهی هم دلاوری از پای می افتاد و با پیکری چاک چاک و غرقه در خون جهت انتقال به کنار جاده خاکی منتقل می شد.
قبضه آر پی جی در دستم یک لحظه هم خالی نمی ماند و با تغییر جا یکسره در حال شلیک موشک بودم. تانک های پیشرو خیلی به خط نزدیک شده و در تلاش بودند تا از نقطه کوری استفاده کرده و وارد کانال شوند. در این گیر و دار ، یکدفعه نگاهم سمت حوضچه ها افتاد و دیدم که عراقی ها تا حوضچه آخری پیش آمده و فقط یک یا دو حوضچه با کانال فاصله دارند . از آن نقطه کانال فقط قادر به دیدن حوضچه سوم به بعد بودم که پر از نیروهای پیاده و کماندوی عراقی بود. به حوضچه اول و دوم هم اصلأ دیدی نداشتم و برای بررسی داخل آنها حتما باید به آنسوی پل لوله ای می رفتم. نفوذ نیروهای دشمن به کانال مساوی با غافلگیری بچهها و سقوط خط پدافندی بود. باید سریعاً کاری میکردم . وقت بسیار تنگ بود و عراقی ها هم در چند قدمی ورود به داخل کانال بودند .
درگیریها در مقابل کانال بقدری شدید و نزدیک بود که همه مشغول نبرد سنگین با تانک ها و نیروهای عراقی بودند و هیچکس حواسش به حوضچه ها نبود. چندتا عراقی خاکی پوش و کماندو پوش داشتند از لبه حوضچه سوم با دوربین کانال را دید می زدند. شتابان آن نقطه را نشانه رفته و خواستم با موشک بزنم که یکدفعه به ذهنم رسید که اگر نیروهای دشمن داخل حوضچه اول و دوم باشند با آغاز درگیری راحت وارد کانال می شوند. قبضه آر پی جی را کناری گذاشته ، تعداد زیادی نارنجک دستی برداشته و سراسیمه و سینه خیز از داخل پل لوله ای عبور کرده و درست مقابل حوضچه ها ، بالای سر عراقی ها مستقر شدم.
با احتياط از لبه کانال،نظری داخل حوضچه ها انداختم و دیدم فقط چند نفری کماندو از دو طرف وارد حوضچه آخری شدند و بقیه در لبه حوضچه سوم موضع گرفته و چشم انتظار نفوذ آنان به کانال هستند. می دانستم با انداختن نارنجک آنها نیز متقابلاً نارنجک پرتاب خواهند کرد و برای در امان ماندن از ترکش ها ، با سرعت فوق العاده گونی های پر از خاک را از اطراف آورده و باچیدن به دورخود ، جان پناهی مناسب درست کرده و بدون تلف کردن وقت، ضامن اولين نارنجک را کشیده و با ذکر مبارک سبحان الله داخل حوضچه پرت کردم،صدای انفجار نارنجک توأم با فرياد های نيروهای عراقی فضا را پرکرده و خبر از کاری بودن نارنجک داد. چندتا نارنجک دیگر را هم یکی پس دیگری داخل حوضچه انداختم. همهمه و فریاد عراقی ها فضا را پر کرده و سیلی از گلوله و نارنجک و موشک روانه محل استقرارم شد. طول حوضچه ها بقدری بود که نارنجک ها به دیواره کانال نمی رسیدند. اما رگبار سلاحهای سبک و موشک آر پی جی ها امانم را بریده بود و اجازه جنب خوردن و سر بلند کردن بهم نمی دادند . گلوله ها یکسره به لبه کانال و گونی های سنگر می خوردند و موشک ها یکی پس دیگری اینطرف و آنطرف تاج خاکریز منفجر می شدند .
بین گونی های پر از خاک پنهان شده و هر چند دقیقه یک نارنجک داخل حوضچه پرت میکردم ، نارنجک هائی که آورده بودم ، داشت به پایان می رسید ، از بچههای گردان هنوز کسی متوجه اوضاع وخیم و خطرناک حوضچه ها نشده بود و آنطرف هم در چند قدمی خط ، تعداد کثیری از نیروهای پیاده و کماندو عراقی همچون کفتار کمین کرده و منتظر ورود به کانال بودند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۳
💠 #خط_صفین / روز اول _ پاتک دوم
🔹🔸دشمن زبون که از استقامت دليرانه همرزمان و ناتوانی نيروهایش در شکستن خط و تصرف کانال شدیداً به خشم آمده بود. اينبار با تمام قدرت و توان خود به ميدان آمده بود تا به خیال خام خود کار را یکسره کند. تعداد تانکها و نیروهای پیاده و کماندویی که درحال نزديک شدن به کانال بودند چند برابر تک قبلی بودند و بقدری هم زیاد بودند که سرتاسر دشت مقابل را پوشانده بودند.
ثـانـيه ها با نگرانی و دلهره فراوان گذشت تا اینکه تانکهای عراقی به تیررس آر پی جی زنها رسیدند. بچه ها با نام خدا و با توکل بر نصرت خداوندی به پاخاسته و از هر سمت و سوی کانال شروع به تیراندازی و شلیک موشک کردند. درگيری آغاز و ثانیه به ثانیه هم شدید و شدیدتر شد و میدان نبرد در ابری از دود و خاکستر و تیر و ترکش فرو رفت.
در کانالی ناشناس و در دشتی غریب حماسه ای دیگر از بچههای غیرتمند زنجان در حال رقم خوردن بود. دوباره رزمندگان دلاور زنجانی در مأموریتی سخت و سرنوشت ساز با کمترین امکانات و تجهیزات و بدون کوچکترین پشتیبانی زمینی و هوایی در مقابل صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی دشمن بی باک و شجاعانه سینه سپر کرده و جانانه مشغول نـبرد با قشون عظیم دشمن بودند. بچه ها مردانه و جسورانه می جنگیدند و هرازگاهی هم دلاوری از پای می افتاد و با پیکری چاک چاک و غرقه در خون جهت انتقال به کنار جاده خاکی منتقل می شد.
قبضه آر پی جی در دستم یک لحظه هم خالی نمی ماند و با تغییر جا یکسره در حال شلیک موشک بودم. تانک های پیشرو خیلی به خط نزدیک شده و در تلاش بودند تا از نقطه کوری استفاده کرده و وارد کانال شوند. در این گیر و دار ، یکدفعه نگاهم سمت حوضچه ها افتاد و دیدم که عراقی ها تا حوضچه آخری پیش آمده و فقط یک یا دو حوضچه با کانال فاصله دارند . از آن نقطه کانال فقط قادر به دیدن حوضچه سوم به بعد بودم که پر از نیروهای پیاده و کماندوی عراقی بود. به حوضچه اول و دوم هم اصلأ دیدی نداشتم و برای بررسی داخل آنها حتما باید به آنسوی پل لوله ای می رفتم. نفوذ نیروهای دشمن به کانال مساوی با غافلگیری بچهها و سقوط خط پدافندی بود. باید سریعاً کاری میکردم . وقت بسیار تنگ بود و عراقی ها هم در چند قدمی ورود به داخل کانال بودند .
درگیریها در مقابل کانال بقدری شدید و نزدیک بود که همه مشغول نبرد سنگین با تانک ها و نیروهای عراقی بودند و هیچکس حواسش به حوضچه ها نبود. چندتا عراقی خاکی پوش و کماندو پوش داشتند از لبه حوضچه سوم با دوربین کانال را دید می زدند. شتابان آن نقطه را نشانه رفته و خواستم با موشک بزنم که یکدفعه به ذهنم رسید که اگر نیروهای دشمن داخل حوضچه اول و دوم باشند با آغاز درگیری راحت وارد کانال می شوند. قبضه آر پی جی را کناری گذاشته ، تعداد زیادی نارنجک دستی برداشته و سراسیمه و سینه خیز از داخل پل لوله ای عبور کرده و درست مقابل حوضچه ها ، بالای سر عراقی ها مستقر شدم.
با احتياط از لبه کانال،نظری داخل حوضچه ها انداختم و دیدم فقط چند نفری کماندو از دو طرف وارد حوضچه آخری شدند و بقیه در لبه حوضچه سوم موضع گرفته و چشم انتظار نفوذ آنان به کانال هستند. می دانستم با انداختن نارنجک آنها نیز متقابلاً نارنجک پرتاب خواهند کرد و برای در امان ماندن از ترکش ها ، با سرعت فوق العاده گونی های پر از خاک را از اطراف آورده و باچیدن به دورخود ، جان پناهی مناسب درست کرده و بدون تلف کردن وقت، ضامن اولين نارنجک را کشیده و با ذکر مبارک سبحان الله داخل حوضچه پرت کردم،صدای انفجار نارنجک توأم با فرياد های نيروهای عراقی فضا را پرکرده و خبر از کاری بودن نارنجک داد. چندتا نارنجک دیگر را هم یکی پس دیگری داخل حوضچه انداختم. همهمه و فریاد عراقی ها فضا را پر کرده و سیلی از گلوله و نارنجک و موشک روانه محل استقرارم شد. طول حوضچه ها بقدری بود که نارنجک ها به دیواره کانال نمی رسیدند. اما رگبار سلاحهای سبک و موشک آر پی جی ها امانم را بریده بود و اجازه جنب خوردن و سر بلند کردن بهم نمی دادند . گلوله ها یکسره به لبه کانال و گونی های سنگر می خوردند و موشک ها یکی پس دیگری اینطرف و آنطرف تاج خاکریز منفجر می شدند .
بین گونی های پر از خاک پنهان شده و هر چند دقیقه یک نارنجک داخل حوضچه پرت میکردم ، نارنجک هائی که آورده بودم ، داشت به پایان می رسید ، از بچههای گردان هنوز کسی متوجه اوضاع وخیم و خطرناک حوضچه ها نشده بود و آنطرف هم در چند قدمی خط ، تعداد کثیری از نیروهای پیاده و کماندو عراقی همچون کفتار کمین کرده و منتظر ورود به کانال بودند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #انتقام_حتمی_است
📽 انیمیشن برگزیده مردمی در پویش قهرمان سایت KHAMENEI.IR درباره انتقام قطعی از ترامپ، پمپئو و قاتلان سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این انیمیشن کوتاه را از دست ندهید
#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 انیمیشن برگزیده مردمی در پویش قهرمان سایت KHAMENEI.IR درباره انتقام قطعی از ترامپ، پمپئو و قاتلان سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این انیمیشن کوتاه را از دست ندهید
#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #غواصان_شهید
📽 آلبومی دیدنی از عکسهای زیبا و خاطره برانگیز رزمندگان و غواصان شهید گردان حضرت ولیعصر عج #استان_زنجان در عملیات های عاشورایی #کربلای_چهار_و_پنج
🌺 روحشان شاد و یادشان گرامی
...ای بهشتی تن تان جام جنون
نامتان سلسلهجنبان جنون
سرتان سوره سرخ ایثار
دلتان آیه سرسبز بهار
رودها جاری فریاد شما
کوهها جلوای از یاد شما
دشتها سوخته گام شما
میدرخشد همه جا نام شما
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۴
#عملیات_کربلای_۵
#غواصان_شهید_زنجان
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 آلبومی دیدنی از عکسهای زیبا و خاطره برانگیز رزمندگان و غواصان شهید گردان حضرت ولیعصر عج #استان_زنجان در عملیات های عاشورایی #کربلای_چهار_و_پنج
🌺 روحشان شاد و یادشان گرامی
...ای بهشتی تن تان جام جنون
نامتان سلسلهجنبان جنون
سرتان سوره سرخ ایثار
دلتان آیه سرسبز بهار
رودها جاری فریاد شما
کوهها جلوای از یاد شما
دشتها سوخته گام شما
میدرخشد همه جا نام شما
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۴
#عملیات_کربلای_۵
#غواصان_شهید_زنجان
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۴
💠 #خط_صفین / روز اول _ شب اول
🔹🔸سلاحی جز یک سرنیزه کلاش نداشتم و بخوبی می دانستم با قطع شدن پرتاب نارنجک ، عراقی ها متوجه اتمام مهماتم شده و دیر یا زود با عبور از حوضچه آخری وارد کانال خواهند شد . فکر و تصور نفوذ عراقیها به خط پدافندی و غافلگيری همرزمان واقعاً داشت روی اعصابم رژه می رفت و هر لحظه مضطرب تر و هراسان ترم می کرد. خلاصه بعد از دقایقی درگیری ، نارنجک ها به انتها رسید و در کمال نااميدی و هراس ضامن آخرين نارنجک را کشیده و در دست نگاه داشته و با وحشت و نگرانی ، چشم انتظار ورود عراقی ها به کانال شدم . با قطع شدن نارنجک ها ، مزدوران بعثی هم دست از تیراندازی و موشک پرانی برداشته و سکوت بسیار عجیب و غریبی محیط را فرا گرفت . تمام وجود گوش شده و منتظر شنیدن صدای پای عراقی ها بودم که ناگهان صدای فریادهای سردار رضا زلفخانی معاونت دلاور گردان را از داخل لوله پل شنیدم که داد میزد : ماشاءالله دلاور ! نترس ! رسیدیم.
با شنیدن صدای زیبای سردار ، جان تازه ای به کالبد نیمه جانم دمیده شد و احساس کردم که دنیا را بهم دادند . از شدت خوشحالی جیغ زدم و اشک مثل باران از چشمانم روان شد . شتابان نارنجک آخری را هم به داخل حوضچه انداخته و سردار زلفخانی هم با خروج از لوله پل ، الله اکبر گویان شروع به تیراندازی و پرتاب نارنجک کرد . بعد ایشان هم همرزمان دلاور احد اسکندری و سعید تقیلو و چندنفر دیگر پشت سر هم از لوله پل در آمده و هر کدام از گوشه ای داخل حوضچه ها را زیر آتش گرفتند .
عراقی ها بزدل که تعدادشان چندین برابر ما می شد . با دیدن شجاعت و دلاوری رزمندگان ، سریع صحنه نبرد را ترک کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند . با عقب کشیدن نیروهای عراقی از داخل حوضچه ها ، تانک های مهاجم دشمن نیز بلافاصله عقب گرد کرده و شتابان صحنه نبرد را ترک نمودند. ناباورانه بار دیگر با کمک امدادهای غيبی خداوند متعال و پایداری و فداکاری نیروهای جان برکف گردان ، فتح و پيروزی نصيب جبهه توحید گردیده و صدای تکبیر و صلوات و شادی و خنده رزمندگان فضای کانال را در برگرفت .
عراقی ها تا نفر آخر از داخل حوضچه ها خارج و به سمت کانال بدبو رفتند و سردار زلفخانی هم دستور بازگشت داد و یک به یک از داخل لوله پل رد شده و به جشن پیروزی همرزمان در آنسوی پیوستیم . بنا به دستور برادر زلفخانی دو تن از رزمندگان برای حفاظت از انتهای کانال کنارم مانده و بقیه هم به همراه سردار روانه بالای کانال شدند.
آفتاب سوزان و زيبای جنوب آرام و آرام داشت می رفت تا غروب سرخ فام خود را آغاز کند و اين غروب با تمامی غروب هایی که در طول حياتم ديده بودم فرق داشت . خورشيد کاملاً سرخ سرخ شده و کل زمین و آسمان را به رنگ قرمز مبدل کرده بود. انگاری زمین و آسمان از خجلت آلالههای پرپر همچون شقايقی داغدار شده بودند. رنگ سرخ آسمان با سرخی خاک منطقه درآميخته و ترکيبی کاملآ خونرنگ به همه جا بخشيده بود و هر طرفی را که نگاه می کردی بطور شگفت انگیزی سرخ و سرخ بود .
همانطور مبهوت تماشای سرخی زمین و آسمان بودم که خورشيد اندک اندک از نظرها پنهان و نوای دلنشين اذان مغرب در فضای خسته کانال پیچید و آرامش دلپذيری را به خط بخشید. همسنگران یک به یک تیمم کرده و بصورت نشسته در داخل سنگرها به نماز عشق ايستاده و صدای راز و نياز عاشقانه شأن از هر گوشه ای از کانال به آسمان برخاست .
بعد از اقامه نماز اندکی نان خشک و کنسرو خورده و با آماده کردن تجهیزات آماده تحویل خط و برگشت به عقبه شدیم . چند ساعتی چشم انتظار آمدن گردان های جایگزین ماندیم اما هیچ خبری نشد. حوالی ساعت ۹ شب بود که پیک دلاور گردان برادر احد اسکندری به تک به تک سنگرها اعلام کرد که گردان در خط ماندنی است و دستور تنظیم برنامه نگهبانی شبانه را به فرماندهان ابلاغ نمود .
رزمندگان گردان از لحظه ورود به منطقه یکسره و یک نفس در حال حرکت و نبرد بودند و هیچکدام کوچکترین استراحت و خواب راحتی نداشتند و حالا بعد از یک شب پر حادثه و سراسر خون و خطر و یک عملیات ناموفق و پر شهید که شیرازه و چارچوب گردان را کاملاً به هم ریخته بود و یک روز تماماً درگیری و دفع چند تک بسیار سنگین دشمن ، به گونه ای خسته و بی رمق و بیخواب بودند که بی هوا سرپا خوابشان می برد و باتوجه به کمی نفرات اکثراً توقع تحویل خط و برگشت به عقبه را داشتند و با شنیدن خبر ماندگاری گردان چند دقیقه ایی همهمه به پا کرده و صدای اعتراض بعضی ها بلند شد . اما بعد کم کم همه جا را سکوت در برگرفت و داخل کانال کاملاً سوت و کور شد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۴
💠 #خط_صفین / روز اول _ شب اول
🔹🔸سلاحی جز یک سرنیزه کلاش نداشتم و بخوبی می دانستم با قطع شدن پرتاب نارنجک ، عراقی ها متوجه اتمام مهماتم شده و دیر یا زود با عبور از حوضچه آخری وارد کانال خواهند شد . فکر و تصور نفوذ عراقیها به خط پدافندی و غافلگيری همرزمان واقعاً داشت روی اعصابم رژه می رفت و هر لحظه مضطرب تر و هراسان ترم می کرد. خلاصه بعد از دقایقی درگیری ، نارنجک ها به انتها رسید و در کمال نااميدی و هراس ضامن آخرين نارنجک را کشیده و در دست نگاه داشته و با وحشت و نگرانی ، چشم انتظار ورود عراقی ها به کانال شدم . با قطع شدن نارنجک ها ، مزدوران بعثی هم دست از تیراندازی و موشک پرانی برداشته و سکوت بسیار عجیب و غریبی محیط را فرا گرفت . تمام وجود گوش شده و منتظر شنیدن صدای پای عراقی ها بودم که ناگهان صدای فریادهای سردار رضا زلفخانی معاونت دلاور گردان را از داخل لوله پل شنیدم که داد میزد : ماشاءالله دلاور ! نترس ! رسیدیم.
با شنیدن صدای زیبای سردار ، جان تازه ای به کالبد نیمه جانم دمیده شد و احساس کردم که دنیا را بهم دادند . از شدت خوشحالی جیغ زدم و اشک مثل باران از چشمانم روان شد . شتابان نارنجک آخری را هم به داخل حوضچه انداخته و سردار زلفخانی هم با خروج از لوله پل ، الله اکبر گویان شروع به تیراندازی و پرتاب نارنجک کرد . بعد ایشان هم همرزمان دلاور احد اسکندری و سعید تقیلو و چندنفر دیگر پشت سر هم از لوله پل در آمده و هر کدام از گوشه ای داخل حوضچه ها را زیر آتش گرفتند .
عراقی ها بزدل که تعدادشان چندین برابر ما می شد . با دیدن شجاعت و دلاوری رزمندگان ، سریع صحنه نبرد را ترک کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند . با عقب کشیدن نیروهای عراقی از داخل حوضچه ها ، تانک های مهاجم دشمن نیز بلافاصله عقب گرد کرده و شتابان صحنه نبرد را ترک نمودند. ناباورانه بار دیگر با کمک امدادهای غيبی خداوند متعال و پایداری و فداکاری نیروهای جان برکف گردان ، فتح و پيروزی نصيب جبهه توحید گردیده و صدای تکبیر و صلوات و شادی و خنده رزمندگان فضای کانال را در برگرفت .
عراقی ها تا نفر آخر از داخل حوضچه ها خارج و به سمت کانال بدبو رفتند و سردار زلفخانی هم دستور بازگشت داد و یک به یک از داخل لوله پل رد شده و به جشن پیروزی همرزمان در آنسوی پیوستیم . بنا به دستور برادر زلفخانی دو تن از رزمندگان برای حفاظت از انتهای کانال کنارم مانده و بقیه هم به همراه سردار روانه بالای کانال شدند.
آفتاب سوزان و زيبای جنوب آرام و آرام داشت می رفت تا غروب سرخ فام خود را آغاز کند و اين غروب با تمامی غروب هایی که در طول حياتم ديده بودم فرق داشت . خورشيد کاملاً سرخ سرخ شده و کل زمین و آسمان را به رنگ قرمز مبدل کرده بود. انگاری زمین و آسمان از خجلت آلالههای پرپر همچون شقايقی داغدار شده بودند. رنگ سرخ آسمان با سرخی خاک منطقه درآميخته و ترکيبی کاملآ خونرنگ به همه جا بخشيده بود و هر طرفی را که نگاه می کردی بطور شگفت انگیزی سرخ و سرخ بود .
همانطور مبهوت تماشای سرخی زمین و آسمان بودم که خورشيد اندک اندک از نظرها پنهان و نوای دلنشين اذان مغرب در فضای خسته کانال پیچید و آرامش دلپذيری را به خط بخشید. همسنگران یک به یک تیمم کرده و بصورت نشسته در داخل سنگرها به نماز عشق ايستاده و صدای راز و نياز عاشقانه شأن از هر گوشه ای از کانال به آسمان برخاست .
بعد از اقامه نماز اندکی نان خشک و کنسرو خورده و با آماده کردن تجهیزات آماده تحویل خط و برگشت به عقبه شدیم . چند ساعتی چشم انتظار آمدن گردان های جایگزین ماندیم اما هیچ خبری نشد. حوالی ساعت ۹ شب بود که پیک دلاور گردان برادر احد اسکندری به تک به تک سنگرها اعلام کرد که گردان در خط ماندنی است و دستور تنظیم برنامه نگهبانی شبانه را به فرماندهان ابلاغ نمود .
رزمندگان گردان از لحظه ورود به منطقه یکسره و یک نفس در حال حرکت و نبرد بودند و هیچکدام کوچکترین استراحت و خواب راحتی نداشتند و حالا بعد از یک شب پر حادثه و سراسر خون و خطر و یک عملیات ناموفق و پر شهید که شیرازه و چارچوب گردان را کاملاً به هم ریخته بود و یک روز تماماً درگیری و دفع چند تک بسیار سنگین دشمن ، به گونه ای خسته و بی رمق و بیخواب بودند که بی هوا سرپا خوابشان می برد و باتوجه به کمی نفرات اکثراً توقع تحویل خط و برگشت به عقبه را داشتند و با شنیدن خبر ماندگاری گردان چند دقیقه ایی همهمه به پا کرده و صدای اعتراض بعضی ها بلند شد . اما بعد کم کم همه جا را سکوت در برگرفت و داخل کانال کاملاً سوت و کور شد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای_۵
📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ #شلمچه و نبرد نزدیک و تن به تن رزمندگان اسلام با نفرات و تانک های عراقی در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج
... حمله بی امان تانک های عراقی به خط پدافندی رزمندگان و ورود تانک به خاکریز
🔸 #عملیات_کربلای_۵ در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی #شلمچه انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت .
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
🔸 آدم در این دیار دلش جای دیگریست
این خاک کربلای معلای دیگریست
با هر نسیم مرده دلی زنده میشود
آری دمش مثال مسیحای دیگریست
این سوی دشت مقتل مردی که بی سر است
آن سوی دشت مقتل سقای دیگریست
خون شهید در همه جا موج میزند
اینجا فرات نیز به معنای دیگریست
خاکش چقدر بوی عجیبی گرفته است
این پهنه خاکبوس قدمهای دیگریست
اینجا چقدر با همه جا فرق میکند
اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگریس
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۵
#غواصان_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ #شلمچه و نبرد نزدیک و تن به تن رزمندگان اسلام با نفرات و تانک های عراقی در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج
... حمله بی امان تانک های عراقی به خط پدافندی رزمندگان و ورود تانک به خاکریز
🔸 #عملیات_کربلای_۵ در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی #شلمچه انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت .
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
🔸 آدم در این دیار دلش جای دیگریست
این خاک کربلای معلای دیگریست
با هر نسیم مرده دلی زنده میشود
آری دمش مثال مسیحای دیگریست
این سوی دشت مقتل مردی که بی سر است
آن سوی دشت مقتل سقای دیگریست
خون شهید در همه جا موج میزند
اینجا فرات نیز به معنای دیگریست
خاکش چقدر بوی عجیبی گرفته است
این پهنه خاکبوس قدمهای دیگریست
اینجا چقدر با همه جا فرق میکند
اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگریس
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۵
#غواصان_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۵
💠 #خط_صفین / شب اول
🔹🔸با ساکت شدن کانال ، بچه هایی که هنوز توانی در بدن داشتند به نگهبانی پرداخته و بقیه هم خیلی سریع بصورت نشسته و مچاله در داخل سنگرهای کوچک و روباز به خواب شیرینی فرو رفتند. با برادران دلاور رضا رسولی و آقا محمد در سنگری به ابعاد حدود یک متر در یک متر مستقر بودیم. آقا رضا و آقا محمد کف سنگر خوابیده و پاهایشان را به سمت بالا بلند و به گونی های لبه سنگر تکیه داده بودند و من هم روی یک گونی پر از خاک کنار لبه کانال نشسته و در حال نگهبانی بودم.
شب از نيمه گذشته بود و کانال و اطراف آن بطرز عجیبی خلوت و ساکت بود. منطقه در آرامشی خوف ناک و بی سر و صدا فرو رفته و هیچ تبادل آتشی در خطوط نبرد دیده نمی شد و فقط گهگاه چند گلوله منور در آسمان منطقه روشن و با صدای دلخراش جيرجير سوخته و خاموش می شدند. اتفاقات ناگواری که بعدازظهر در مقابل حوضچه ها داشتم . تاثیر بسیار بدی روی ذهن و روانم گذاشته بود. یکسره به نفوذ کماندوهای عراقی با چاقوی سربری و سیم اسرائیلی به داخل کانال فکر کرده و از ترس و دلهره و نگرانی فقط و فقط به سمت حوضچه ها و پل بتنی نگاه می کردم.
مدت زمان نگهبانیم تموم شده و باید طبق برنامه یکی از همسنگران را برای تحویل پست بیدار می کردم . اما راستش بقدری نگران نفوذ عراقی ها از داخل حوضچه ها بودم که اصلاً دلم نمی خواست در خواب غافلگیر و اسیر دشمن شوم و برای همین هم با تمام خستگی و بیخوابی که واقعاً آزارم می داد. هوشیار نشسته و چنان گوش هایم را تیز کرده بودم که با کوچکترین صدایی سریع واکنش نشان داده و آماده درگیری و تیراندازی می شدم. خلاصه شبی بسیار وحشتناک و سراسر ترس و دلهره بود و برای همین هم به نگهبانی خود ادامه داده و از بیدار کردن رفقا صرف نظر کردم .
در سکوت و تاریکی وهم انگیز شب، مشغول بازنگری اتفاقات تلخ و شيرين ديشب و امروز گردان و نیروهای جانبرکف و عاشقش بودم. به حوضچه ها خیره بودم و به شهدا و زخمی های لشگر ۸ نجف فکر می کردم که هنگام عقب نشینی با ما نیامده و در داخل حوضچه پنجم جاماندند. مقابلم صحرائی پر از ستاره های درخشان و نورانی بود که از گوشه به گوشه اش بوی عطر دلنشين عشق و وفا می آمد. آنطرف خاکریز پيکرهای قطعه قطعه شده ياران بود. بدنهای له شده در زیر شنی تانک ها، آن سو مکانی پاک و مقدس بود که يادآور واقعه روز عاشورا و بيانگر مظلوميت سيد و سالار شهيدان و جانبازی هفتاد و دو يار وفادار ايشان بود.
آسمان داشت کم کم تغییر رنگ میداد و به نیلی می زد که نم نم نسیم سرد و استخوان سوز جنوب شروع به وزیدن کرد. یکدفعه چنان سردم شد که سریع مشغول پوشیدن بادگیر شدم. در این حین صدای مشکوکی از داخل حوضچه ها به گوشم رسید. شتابان چندتا خشاب کلاش کمرم گذاشته و چندتا نارنجک هم به فانوسقه انداخته و با احتیاط از لبه کانال بصورت سینه خیز سمت حوضچه ها رفتم.
چون شب و تاریکی بود و دشمن دیدی روی کانال و خاکریز نداشت. دیگه از داخل پل بتنی رد نشده و از بالای آن گذاشته و خود را به سنگری رسانیدم که بعدازظهر ساخته بودم. سنگر درست مقابل حوضچه ها بود و دید خوبی هم بر روی تمامی حوضچه ها و اطراف شأن داشت. نیمی از حوضچه ها و دور و برشأن قشنگ دیده می شد. اما بقیه به دلیل تاریکی شب قابل رویت نبودند. چند دقیقه ای با دقت مشغول وارسی حوضچهها شده و در زیر نور منورهایی که در آسمان روشن می شدند. گوشه و کنار و اطراف شأن را بخوبی دید زدم. اما چیز مشکوکی به چشمم نخورد. برای اطمینان خاطر چندتا نارنجک داخل حوضچه اول و دوم پرتاب کرده و چند دقیقه ایی هم صبر کرده و اوضاع حوضچه ها را زیر نظر گرفتم و وقتی دیدم خبری از واکنش و عکس العمل عراقی ها نیست. خیالم آسوده شد و به سمت سنگرم در آنطرف پل راه افتادم.
صدای انفجار نارنجک ها موجب بیداری برادر رسولی و آقا محمد شده و هر دو از خواب پریده و به دنبال علت حادثه بودند. ماجرا را شرح دادم و بعد هم برادر رسولی پست نگهبانی را تحویل گرفت و ماهم کف سنگر دراز کشیدیم که بخوابیم. فضای داخلی سنگر بسیار تنگ و کوچک بود و یا باید بصورت نشسته میخوابیدی و یا پشت را کف سنگر گذاشته و پاها را بلند کرده و بالا نگه می داشتی ، خلاصه اصلأ جای راحتی نبود و هر چه هم تلاش کردم خوابم نبرد تا اینکه سحر دمید و صدای دلنشین اذان صبح فضای کانال را عطرآگین کرد. سریع برخاسته و تیمم کرده و نماز را بصورت نشسته در بیرون سنگر خواندم و بعد هم به سنگر برگشته و نشسته و پشتم را به گونی های سنگر تکیه داده و زانوهایم را بغل کرده و به همان صورت خوابم برد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۵
💠 #خط_صفین / شب اول
🔹🔸با ساکت شدن کانال ، بچه هایی که هنوز توانی در بدن داشتند به نگهبانی پرداخته و بقیه هم خیلی سریع بصورت نشسته و مچاله در داخل سنگرهای کوچک و روباز به خواب شیرینی فرو رفتند. با برادران دلاور رضا رسولی و آقا محمد در سنگری به ابعاد حدود یک متر در یک متر مستقر بودیم. آقا رضا و آقا محمد کف سنگر خوابیده و پاهایشان را به سمت بالا بلند و به گونی های لبه سنگر تکیه داده بودند و من هم روی یک گونی پر از خاک کنار لبه کانال نشسته و در حال نگهبانی بودم.
شب از نيمه گذشته بود و کانال و اطراف آن بطرز عجیبی خلوت و ساکت بود. منطقه در آرامشی خوف ناک و بی سر و صدا فرو رفته و هیچ تبادل آتشی در خطوط نبرد دیده نمی شد و فقط گهگاه چند گلوله منور در آسمان منطقه روشن و با صدای دلخراش جيرجير سوخته و خاموش می شدند. اتفاقات ناگواری که بعدازظهر در مقابل حوضچه ها داشتم . تاثیر بسیار بدی روی ذهن و روانم گذاشته بود. یکسره به نفوذ کماندوهای عراقی با چاقوی سربری و سیم اسرائیلی به داخل کانال فکر کرده و از ترس و دلهره و نگرانی فقط و فقط به سمت حوضچه ها و پل بتنی نگاه می کردم.
مدت زمان نگهبانیم تموم شده و باید طبق برنامه یکی از همسنگران را برای تحویل پست بیدار می کردم . اما راستش بقدری نگران نفوذ عراقی ها از داخل حوضچه ها بودم که اصلاً دلم نمی خواست در خواب غافلگیر و اسیر دشمن شوم و برای همین هم با تمام خستگی و بیخوابی که واقعاً آزارم می داد. هوشیار نشسته و چنان گوش هایم را تیز کرده بودم که با کوچکترین صدایی سریع واکنش نشان داده و آماده درگیری و تیراندازی می شدم. خلاصه شبی بسیار وحشتناک و سراسر ترس و دلهره بود و برای همین هم به نگهبانی خود ادامه داده و از بیدار کردن رفقا صرف نظر کردم .
در سکوت و تاریکی وهم انگیز شب، مشغول بازنگری اتفاقات تلخ و شيرين ديشب و امروز گردان و نیروهای جانبرکف و عاشقش بودم. به حوضچه ها خیره بودم و به شهدا و زخمی های لشگر ۸ نجف فکر می کردم که هنگام عقب نشینی با ما نیامده و در داخل حوضچه پنجم جاماندند. مقابلم صحرائی پر از ستاره های درخشان و نورانی بود که از گوشه به گوشه اش بوی عطر دلنشين عشق و وفا می آمد. آنطرف خاکریز پيکرهای قطعه قطعه شده ياران بود. بدنهای له شده در زیر شنی تانک ها، آن سو مکانی پاک و مقدس بود که يادآور واقعه روز عاشورا و بيانگر مظلوميت سيد و سالار شهيدان و جانبازی هفتاد و دو يار وفادار ايشان بود.
آسمان داشت کم کم تغییر رنگ میداد و به نیلی می زد که نم نم نسیم سرد و استخوان سوز جنوب شروع به وزیدن کرد. یکدفعه چنان سردم شد که سریع مشغول پوشیدن بادگیر شدم. در این حین صدای مشکوکی از داخل حوضچه ها به گوشم رسید. شتابان چندتا خشاب کلاش کمرم گذاشته و چندتا نارنجک هم به فانوسقه انداخته و با احتیاط از لبه کانال بصورت سینه خیز سمت حوضچه ها رفتم.
چون شب و تاریکی بود و دشمن دیدی روی کانال و خاکریز نداشت. دیگه از داخل پل بتنی رد نشده و از بالای آن گذاشته و خود را به سنگری رسانیدم که بعدازظهر ساخته بودم. سنگر درست مقابل حوضچه ها بود و دید خوبی هم بر روی تمامی حوضچه ها و اطراف شأن داشت. نیمی از حوضچه ها و دور و برشأن قشنگ دیده می شد. اما بقیه به دلیل تاریکی شب قابل رویت نبودند. چند دقیقه ای با دقت مشغول وارسی حوضچهها شده و در زیر نور منورهایی که در آسمان روشن می شدند. گوشه و کنار و اطراف شأن را بخوبی دید زدم. اما چیز مشکوکی به چشمم نخورد. برای اطمینان خاطر چندتا نارنجک داخل حوضچه اول و دوم پرتاب کرده و چند دقیقه ایی هم صبر کرده و اوضاع حوضچه ها را زیر نظر گرفتم و وقتی دیدم خبری از واکنش و عکس العمل عراقی ها نیست. خیالم آسوده شد و به سمت سنگرم در آنطرف پل راه افتادم.
صدای انفجار نارنجک ها موجب بیداری برادر رسولی و آقا محمد شده و هر دو از خواب پریده و به دنبال علت حادثه بودند. ماجرا را شرح دادم و بعد هم برادر رسولی پست نگهبانی را تحویل گرفت و ماهم کف سنگر دراز کشیدیم که بخوابیم. فضای داخلی سنگر بسیار تنگ و کوچک بود و یا باید بصورت نشسته میخوابیدی و یا پشت را کف سنگر گذاشته و پاها را بلند کرده و بالا نگه می داشتی ، خلاصه اصلأ جای راحتی نبود و هر چه هم تلاش کردم خوابم نبرد تا اینکه سحر دمید و صدای دلنشین اذان صبح فضای کانال را عطرآگین کرد. سریع برخاسته و تیمم کرده و نماز را بصورت نشسته در بیرون سنگر خواندم و بعد هم به سنگر برگشته و نشسته و پشتم را به گونی های سنگر تکیه داده و زانوهایم را بغل کرده و به همان صورت خوابم برد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای_۵
📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ #شلمچه و حال و هوای عملیات عاشورایی #کربلای_پنج
🔸 #عملیات_کربلای_۵ در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی #شلمچه انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت .
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
🔸 شلمچه خلاصه عشق است و قطعه ای از بهشت ، شلمچه ، آینه ایست که تمام جبهه با خاکهای سرخش در آن می درخشد. و دریچه آسمانی است که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت میوزد.
شلمچه شهر شهود و شهادت است .
شلمچه بازار است ، بازار عشقبازی و جانبازی ، شلمچه تابلو است تابلوی حماسه و عرفان که بر تارک تاریخ ایران اسلامی می درخشد.
جایگاه اهل زیارت است نه اهل زر ، زیارتگاه دلدادگانی که خود زائرانی بودند که در نیمه راه سفر عاشقی پرپر شدند و به مولای عشق پیوستند و زیباترین حدیث بندگی را با بندبند وجودشان و با قطره قطره خونشان نوشتند.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۵
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ #شلمچه و حال و هوای عملیات عاشورایی #کربلای_پنج
🔸 #عملیات_کربلای_۵ در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی #شلمچه انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت .
🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد
🔸 شلمچه خلاصه عشق است و قطعه ای از بهشت ، شلمچه ، آینه ایست که تمام جبهه با خاکهای سرخش در آن می درخشد. و دریچه آسمانی است که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت میوزد.
شلمچه شهر شهود و شهادت است .
شلمچه بازار است ، بازار عشقبازی و جانبازی ، شلمچه تابلو است تابلوی حماسه و عرفان که بر تارک تاریخ ایران اسلامی می درخشد.
جایگاه اهل زیارت است نه اهل زر ، زیارتگاه دلدادگانی که خود زائرانی بودند که در نیمه راه سفر عاشقی پرپر شدند و به مولای عشق پیوستند و زیباترین حدیث بندگی را با بندبند وجودشان و با قطره قطره خونشان نوشتند.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۵
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۶
💠 #خط_صفین / روز دوم _ پاتک اول
🔹🔸با صدای وحشتناکی از خواب پریده و دیدم که چند فروند هواپیمای جنگنده عراقی در ارتفاع بسیار پایین در حال عبور از بالای کانال هستند. دشمن عقبه را زیر آتش گرفته و با هواپیما و توپخانه های دورزن بطور مستمر خطوط مواصلاتی و تدارکاتی منطقه را میزد. صدای انفجارات قوی بصورت متوالی از عقبه به گوش می رسید و لحظه ای هم قطع نمی شد. اما با این وجود خط ما کاملاً ساکت و آرام بود و هیچ خبری از انفجارات و تیر و ترکش ها نبود. عراقی ها با چند دستگاه لودر بسیار بزرگ و غول آسا در حال ساخت خاکریزی بلند کنار کانال بدبو بودند و تعداد بیشماری تانک و نفربر هم آنطرف کانال بدبو مشغول جابجایی و مانور بودند. بچه های ما هم عده ای مشغول جمع آوری مهمات در کنار سنگرهایشأن بودند و عده ای هم تند تند گونی های پراز خاک را جابجا کرده و خرابی های سنگرهای خود را ترمیم می کردند. آقا محمد چندمتر پائین تر از سنگر مشغول ساخت سنگر برای خودش بود و از برادر رسولی هم خبری نبود. برایم صبحانه کنار گذاشته بودند. کمی نان و پنیر خورده و بلند شده و مثل سایر همرزمان شروع به ترمیم و رفع اشکالات سنگر کرده و از گوشه و کنار کانال موشک آر پی جی جمع کرده و کنار سنگر آوردم .
فرشی از ترکش های ریز و درشت کف کانال را پوشانده بود و گلوله های منفجر نشده توپ و خمپاره و موشک های آر پی جی و مينی کاتيوشا هر طرفی دیده می شد. در حال گشت زنی و تماشای اطراف بودم که برادر بسيجی مصطفی جلدی چندتا گونی موشک آر پی جی برایم آورده و پیغام سردار زلفخانی معاونت دلاور گردان مبنی بر حفاظت شدید از حوضچه ها و جلوگیری از نفوذ نیروهای دشمن را ابلاغ نموده و رفت. تعداد زیادی موشک کنار سنگرم جمع کرده بودم و گونی های پراز موشک برادر جلدی هم به تعدادشأن افزوده و خیالم از بابت مهمات کلی راحت شد .
مشغول بستن خرج موشک ها و کشیدن ضامن شأن بودم که یکدفعه بارانی از گلوله های خمپاره ۶۰ و راکت های مینی کاتیوشا به روی کانال باریدن گرفت و در عرض کوتاهی بقدری گلوله خمپاره و مینی کاتیوشا به داخل کانال و اطراف آن اصابت کرد که همه جا را دود و آتش و خاکستر فرا گرفت و روز روشن مثال شب تیره و تار شد. شتابان داخل سنگر پریده و کف سنگر چهار دست و پا افتاده و دست هایم را روی سرم گذاشتم.
آتش سنگين و پرحجم ادوات سبک عراقی ها ، دقيقأ روی کانال و اطراف آن ریخته می شد و چنان شدت و کثرتی هم داشت که صدای رعب آور انفجارات لحظه ای قطع نمی شد و ترکش های ریز و درشت و سنگ و کلوخ همچون نقل و نبات به روی سنگرها می ریخت . همه رزمندگان در داخل سنگرهای کوچک و ناامن خود زمین گیر و میخکوب شده بودند و در محوطه داخلی کانال هیچ کس دیده نمی شد. عراقی ها حدود نیم ساعتی هرچه داشتند و از دستشان بر می آمد. روی کانال ریختند و باعث انهدام چند سنگر و شهادت و مجروحیت تعدادی از رزمندگان شدند .
بعد از کوبیدن شدید کانال ، دشمن دست از آتشباری برداشته و غرش تانک ها خبر از آغاز تک دشمن داد. با احتیاط به لبه خاکریز کشیده و یواشکی نگاهی به میدان انداختم ، تعداد بیشماری تانک از کانال بدبو عبور کرده و در سه ستون افقی به صف شده بودند و نیروهای پیاده و کماندوهای گارد ریاست جمهوری عراق هم فوج فوج از راه رسیده و در پشت تانکها موضع می گرفتند. باور کردنی نبود! فقط تعداد تانکهای عراقی دهها برابر رزمندگان مدافع کانال بود. صدها دستگاه تانک و نفربر زرهی و چند گردان کماندو و پیاده دشمن مقابل مان صف کشیده و آماده یورش به سمت کانال می شدند. نبردی نابرابر و ناجوانمردانه پیش رو داشتیم. پنجاه یا شصت نفر نیروی خسته و بی خواب در مقابل یک قشون عظیم با انبوهی از تجهیزات مدرن و به روز جهان و تعداد زیادی نیروی تعلیم دیده کماندو و پیاده که واقعاً به شمارش نمی آمدند .
صدای غرش تانکها خبر از آغاز حرکت دشمن داده و قشون عظیم عراقی ها گام به گام به کانال نزدیک و نزدیک تر شدند. تانک ها تا اواسط میدان با سرعت جلو آمده و سپس همگی توقف کرده و با مسلسل سنگین خود شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز نمودند. هر کجایی از کانال گونی پر از خاک دیده می شد. مورد اصابت متوالی رگبار گلوله های مسلسل تانکها قرار گرفته و سوراخ سوراخ و منهدم شد. گلوله ها یکسره به دیواره کانال و تاج خاکریز و گونی های سنگر اصابت می کرد و موجب پریدن و متلاشی شدن گونی های پر از خاک می شد. فضای داخلی کانال مملو از گرد و خاک و خاکستر و دود شده بود و رگبار گلوله تانکها با صدای وحشتناک شاق و شوق از بالای سنگر رد می شدند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۶
💠 #خط_صفین / روز دوم _ پاتک اول
🔹🔸با صدای وحشتناکی از خواب پریده و دیدم که چند فروند هواپیمای جنگنده عراقی در ارتفاع بسیار پایین در حال عبور از بالای کانال هستند. دشمن عقبه را زیر آتش گرفته و با هواپیما و توپخانه های دورزن بطور مستمر خطوط مواصلاتی و تدارکاتی منطقه را میزد. صدای انفجارات قوی بصورت متوالی از عقبه به گوش می رسید و لحظه ای هم قطع نمی شد. اما با این وجود خط ما کاملاً ساکت و آرام بود و هیچ خبری از انفجارات و تیر و ترکش ها نبود. عراقی ها با چند دستگاه لودر بسیار بزرگ و غول آسا در حال ساخت خاکریزی بلند کنار کانال بدبو بودند و تعداد بیشماری تانک و نفربر هم آنطرف کانال بدبو مشغول جابجایی و مانور بودند. بچه های ما هم عده ای مشغول جمع آوری مهمات در کنار سنگرهایشأن بودند و عده ای هم تند تند گونی های پراز خاک را جابجا کرده و خرابی های سنگرهای خود را ترمیم می کردند. آقا محمد چندمتر پائین تر از سنگر مشغول ساخت سنگر برای خودش بود و از برادر رسولی هم خبری نبود. برایم صبحانه کنار گذاشته بودند. کمی نان و پنیر خورده و بلند شده و مثل سایر همرزمان شروع به ترمیم و رفع اشکالات سنگر کرده و از گوشه و کنار کانال موشک آر پی جی جمع کرده و کنار سنگر آوردم .
فرشی از ترکش های ریز و درشت کف کانال را پوشانده بود و گلوله های منفجر نشده توپ و خمپاره و موشک های آر پی جی و مينی کاتيوشا هر طرفی دیده می شد. در حال گشت زنی و تماشای اطراف بودم که برادر بسيجی مصطفی جلدی چندتا گونی موشک آر پی جی برایم آورده و پیغام سردار زلفخانی معاونت دلاور گردان مبنی بر حفاظت شدید از حوضچه ها و جلوگیری از نفوذ نیروهای دشمن را ابلاغ نموده و رفت. تعداد زیادی موشک کنار سنگرم جمع کرده بودم و گونی های پراز موشک برادر جلدی هم به تعدادشأن افزوده و خیالم از بابت مهمات کلی راحت شد .
مشغول بستن خرج موشک ها و کشیدن ضامن شأن بودم که یکدفعه بارانی از گلوله های خمپاره ۶۰ و راکت های مینی کاتیوشا به روی کانال باریدن گرفت و در عرض کوتاهی بقدری گلوله خمپاره و مینی کاتیوشا به داخل کانال و اطراف آن اصابت کرد که همه جا را دود و آتش و خاکستر فرا گرفت و روز روشن مثال شب تیره و تار شد. شتابان داخل سنگر پریده و کف سنگر چهار دست و پا افتاده و دست هایم را روی سرم گذاشتم.
آتش سنگين و پرحجم ادوات سبک عراقی ها ، دقيقأ روی کانال و اطراف آن ریخته می شد و چنان شدت و کثرتی هم داشت که صدای رعب آور انفجارات لحظه ای قطع نمی شد و ترکش های ریز و درشت و سنگ و کلوخ همچون نقل و نبات به روی سنگرها می ریخت . همه رزمندگان در داخل سنگرهای کوچک و ناامن خود زمین گیر و میخکوب شده بودند و در محوطه داخلی کانال هیچ کس دیده نمی شد. عراقی ها حدود نیم ساعتی هرچه داشتند و از دستشان بر می آمد. روی کانال ریختند و باعث انهدام چند سنگر و شهادت و مجروحیت تعدادی از رزمندگان شدند .
بعد از کوبیدن شدید کانال ، دشمن دست از آتشباری برداشته و غرش تانک ها خبر از آغاز تک دشمن داد. با احتیاط به لبه خاکریز کشیده و یواشکی نگاهی به میدان انداختم ، تعداد بیشماری تانک از کانال بدبو عبور کرده و در سه ستون افقی به صف شده بودند و نیروهای پیاده و کماندوهای گارد ریاست جمهوری عراق هم فوج فوج از راه رسیده و در پشت تانکها موضع می گرفتند. باور کردنی نبود! فقط تعداد تانکهای عراقی دهها برابر رزمندگان مدافع کانال بود. صدها دستگاه تانک و نفربر زرهی و چند گردان کماندو و پیاده دشمن مقابل مان صف کشیده و آماده یورش به سمت کانال می شدند. نبردی نابرابر و ناجوانمردانه پیش رو داشتیم. پنجاه یا شصت نفر نیروی خسته و بی خواب در مقابل یک قشون عظیم با انبوهی از تجهیزات مدرن و به روز جهان و تعداد زیادی نیروی تعلیم دیده کماندو و پیاده که واقعاً به شمارش نمی آمدند .
صدای غرش تانکها خبر از آغاز حرکت دشمن داده و قشون عظیم عراقی ها گام به گام به کانال نزدیک و نزدیک تر شدند. تانک ها تا اواسط میدان با سرعت جلو آمده و سپس همگی توقف کرده و با مسلسل سنگین خود شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز نمودند. هر کجایی از کانال گونی پر از خاک دیده می شد. مورد اصابت متوالی رگبار گلوله های مسلسل تانکها قرار گرفته و سوراخ سوراخ و منهدم شد. گلوله ها یکسره به دیواره کانال و تاج خاکریز و گونی های سنگر اصابت می کرد و موجب پریدن و متلاشی شدن گونی های پر از خاک می شد. فضای داخلی کانال مملو از گرد و خاک و خاکستر و دود شده بود و رگبار گلوله تانکها با صدای وحشتناک شاق و شوق از بالای سنگر رد می شدند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #سرآمد_همه
📽 سخنان صریح و بی پرده سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی :
....والله هر کس به این نظام تیر انداخت آواره شد...
...من تمام علمای شیعه و سنی را میشناسم ، اشهد بالله که از مراجع ایران تا غیر ایران ، سرآمد همه آنان این مرد تاریخی یعنی آیتالله العظمی #خامنهای است.
🌸 روحت شاد سردار دلاورم ، سخنانت چه زیبا بر دل می نشیند....
#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 سخنان صریح و بی پرده سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی :
....والله هر کس به این نظام تیر انداخت آواره شد...
...من تمام علمای شیعه و سنی را میشناسم ، اشهد بالله که از مراجع ایران تا غیر ایران ، سرآمد همه آنان این مرد تاریخی یعنی آیتالله العظمی #خامنهای است.
🌸 روحت شاد سردار دلاورم ، سخنانت چه زیبا بر دل می نشیند....
#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۷
💠 #خط_صفین / روز دوم _ پاتک اول
🔹🔸اوضاع داخلی کانال بقدری خطری بود که از ترس رگبار گلوله ها جرات بلند کردن سر و نگاه به اطراف را نداشتم و به شدت هم نگران نفوذ نیروهای دشمن از داخل حوضچه ها بودم. تانک ها مدتی سنگرها را تیرباران کردند و بعد حرکت نموده و کمی جلوتر آمده و با گلوله های مستقیم توپ شروع به زدن دیواره بیرونی کانال و سنگرهای بالای آن کردند. گلوله های مستقیم توپ ، یکی پس از دیگری به سینه خاکریز میخوردند و از شدت انفجارات کانال و سنگر می لرزید و گونی های پراز خاک یکی پس از دیگری از بالای خاکریز سقوط کرده و داخل سنگر می افتادند .
تانکها چند دقیقه ایی کانال و سنگرهای روی خاکریز را زیر آتش توپ های خود گرفته و سپس ستون اول تانکها از قشون جدا و با سرعت تمام بطرف کانال آمدند. آماده درگیری شدیم اما به کانال نرسیده تانکها دور زده و شروع به انجام مانور و ایجاد دود نمودند . انگاری داشتند دنبال نقطه ضعف خط می گشتند تا از آنجا کانال را مورد هجمه قرار دهند. تانکهای پیشرو با حرکات مارپیچ و کلی دود از چپ و راست میدان نزدیک می شدند و تا به تیررس موشکها می رسیدند ، شتابان دور زده و عقب می کشیدند .
همسنگران کم تعداد گردان ، خسته و بيخواب ، در زير بارانی از گلوله و ترکشهائی که همچون سيل بروی سنگرهايشان فرو می ريخت . با روحيه ایی بسيار قوی و محکم و با دل هائی آرام و پراميد ، خود را مهيای جنگيدن با تانک های دشمن می کردند. ذره ای ضعف و وحشت در چهره هايشان ديده نمی شد و بی توجه به آتشباران سنگين و سهمگين عراقیها ، با ايمانی قوی و چشمانی تیزبین چشم انتظار فرارسيدن زمان روياروئی با مزدوران بعثی بودند .
تانکهای پیشرو دشمن چند نوبت دیگر هم همین نمایش مسخره حمله را در آوردند تا اینکه بار آخر دیگر دور نزده و با سرعت تمام از چند نقطه مختلف به طرف کانال حمله ور شدند. نزدیک و نزدیک تر شدند تا اینکه به تیررس آر پی جی زنها رسیده و با فریاد بلند الله اکبر رزمندگان درگیری آغاز و از هر سمت و سوی کانال گلوله و موشک همچون سیل روانه راه تانک ها شد.
اولین موشک را با ذکر مقدس سبحان الله به سمت تانکها شلیک کرده و سریع جایم را عوض کرده و دومی را زدم و بعدش سومی و چهارمی تا اینکه دیگر گوش هایم چیزی را نشنیده و کاملآ کر شدم. دیگه حتی صدای انفجار گلوله های توپ و خمپاره های ۱۲۰ را که به اطراف کانال می خورد را هم نمی شنیدم و برای همین هم هیچ توجه ای به ترکش های ریز و درشتی که مثل باران به داخل کانال می بارید نکرده و دوان دوان پایین و بالای کانال می رفتم و موشک داخل لوله آر پی جی می انداختم و سراسیمه سمت تانک ها شلیک می کردم .
بقيه دلاور مردان گردان نيز وضعيتی بهتر از من نداشتند و در سرتاسر کانال مردانه و عاشقانه داخل سنگرها ايستاده و با چنگ و دندان از خط پدافندی دفاع و از سقوط کانال جلوگیری ميکردند و در این میان هرازگاهی سنگری منهدم می شد و عزيزی از جمع ياران کم شده و توسط برادران امدادگر به عقبه منتقل می شد و خبر مجروحیت و شهادتش سنگر به سنگر می گشت تا در نهایت به انتهای کانال و سنگر ما می رسید .
حدود دوساعتی درگيری با شدت و قدرت تمام ادامه یافت و تانکهای عراقی لحظه ای هم جرأت نزدیک شدن به کانال را پیدا نکردند تا اینکه فرماندهان دشمن ، از حمله های مکرر و بیهوده و ناکامی های پی در پی قشون عظیم خود خسته شده و بدون گرفتن کوچکترین نتیجه ای ، شروع به عقب کشیدن تانکها و نفرات پیاده خود کردند .
صدای صلوات و فریاد های بلند الله اکبر در کانال پیچیده و بار دیگر قدرت ايمان بر قدرت نظامی و تجهیزات مدرن پیروز شده و دشمن زبون در مقابل غیرت و استقامت رزمندگان کم تعداد داخل کانال کم آورده و سر تسليم فرود آورد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۱۷
💠 #خط_صفین / روز دوم _ پاتک اول
🔹🔸اوضاع داخلی کانال بقدری خطری بود که از ترس رگبار گلوله ها جرات بلند کردن سر و نگاه به اطراف را نداشتم و به شدت هم نگران نفوذ نیروهای دشمن از داخل حوضچه ها بودم. تانک ها مدتی سنگرها را تیرباران کردند و بعد حرکت نموده و کمی جلوتر آمده و با گلوله های مستقیم توپ شروع به زدن دیواره بیرونی کانال و سنگرهای بالای آن کردند. گلوله های مستقیم توپ ، یکی پس از دیگری به سینه خاکریز میخوردند و از شدت انفجارات کانال و سنگر می لرزید و گونی های پراز خاک یکی پس از دیگری از بالای خاکریز سقوط کرده و داخل سنگر می افتادند .
تانکها چند دقیقه ایی کانال و سنگرهای روی خاکریز را زیر آتش توپ های خود گرفته و سپس ستون اول تانکها از قشون جدا و با سرعت تمام بطرف کانال آمدند. آماده درگیری شدیم اما به کانال نرسیده تانکها دور زده و شروع به انجام مانور و ایجاد دود نمودند . انگاری داشتند دنبال نقطه ضعف خط می گشتند تا از آنجا کانال را مورد هجمه قرار دهند. تانکهای پیشرو با حرکات مارپیچ و کلی دود از چپ و راست میدان نزدیک می شدند و تا به تیررس موشکها می رسیدند ، شتابان دور زده و عقب می کشیدند .
همسنگران کم تعداد گردان ، خسته و بيخواب ، در زير بارانی از گلوله و ترکشهائی که همچون سيل بروی سنگرهايشان فرو می ريخت . با روحيه ایی بسيار قوی و محکم و با دل هائی آرام و پراميد ، خود را مهيای جنگيدن با تانک های دشمن می کردند. ذره ای ضعف و وحشت در چهره هايشان ديده نمی شد و بی توجه به آتشباران سنگين و سهمگين عراقیها ، با ايمانی قوی و چشمانی تیزبین چشم انتظار فرارسيدن زمان روياروئی با مزدوران بعثی بودند .
تانکهای پیشرو دشمن چند نوبت دیگر هم همین نمایش مسخره حمله را در آوردند تا اینکه بار آخر دیگر دور نزده و با سرعت تمام از چند نقطه مختلف به طرف کانال حمله ور شدند. نزدیک و نزدیک تر شدند تا اینکه به تیررس آر پی جی زنها رسیده و با فریاد بلند الله اکبر رزمندگان درگیری آغاز و از هر سمت و سوی کانال گلوله و موشک همچون سیل روانه راه تانک ها شد.
اولین موشک را با ذکر مقدس سبحان الله به سمت تانکها شلیک کرده و سریع جایم را عوض کرده و دومی را زدم و بعدش سومی و چهارمی تا اینکه دیگر گوش هایم چیزی را نشنیده و کاملآ کر شدم. دیگه حتی صدای انفجار گلوله های توپ و خمپاره های ۱۲۰ را که به اطراف کانال می خورد را هم نمی شنیدم و برای همین هم هیچ توجه ای به ترکش های ریز و درشتی که مثل باران به داخل کانال می بارید نکرده و دوان دوان پایین و بالای کانال می رفتم و موشک داخل لوله آر پی جی می انداختم و سراسیمه سمت تانک ها شلیک می کردم .
بقيه دلاور مردان گردان نيز وضعيتی بهتر از من نداشتند و در سرتاسر کانال مردانه و عاشقانه داخل سنگرها ايستاده و با چنگ و دندان از خط پدافندی دفاع و از سقوط کانال جلوگیری ميکردند و در این میان هرازگاهی سنگری منهدم می شد و عزيزی از جمع ياران کم شده و توسط برادران امدادگر به عقبه منتقل می شد و خبر مجروحیت و شهادتش سنگر به سنگر می گشت تا در نهایت به انتهای کانال و سنگر ما می رسید .
حدود دوساعتی درگيری با شدت و قدرت تمام ادامه یافت و تانکهای عراقی لحظه ای هم جرأت نزدیک شدن به کانال را پیدا نکردند تا اینکه فرماندهان دشمن ، از حمله های مکرر و بیهوده و ناکامی های پی در پی قشون عظیم خود خسته شده و بدون گرفتن کوچکترین نتیجه ای ، شروع به عقب کشیدن تانکها و نفرات پیاده خود کردند .
صدای صلوات و فریاد های بلند الله اکبر در کانال پیچیده و بار دیگر قدرت ايمان بر قدرت نظامی و تجهیزات مدرن پیروز شده و دشمن زبون در مقابل غیرت و استقامت رزمندگان کم تعداد داخل کانال کم آورده و سر تسليم فرود آورد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلام_شهید
✍ فرازی زیبا از دست نوشته های معلم بسیجی #شهید_محمدحسین_تجلی :
🖌...خدايا ! هدايتم كن زيرا ميدانم كه گمراهی چه بلای خطرناكی است.
خدايا ! مرا از بلای غرور خودخواهی نجات ده تا حقايق وجود را ببينم و جمال تو را مشاهده كنم.
خدايا ! من كوچكم ، ضعيفم ، ناچيزم ، پَركاهی در مقابل طوفان هايم . به من ديدهای عبرت بين ده تا ناچيزی خود را ببينم و عظمت و جلال ترا به راستی بفهمم .
خدايا ! خوش دارم گمنام و تنها باشم ، تا در غوغای كشمكشهای پوچ مدفون نشوم .
خدايا ! به سوی تو می آيم از عالم و عالميان می گريزم تو مرا در جوار رحمت خود سكنی ده....
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، معلم بسیجی #شهید_محمدحسین_تجلی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۵ در مرحله دوم عملیات #کربلای_پنج ، در منطقه #شلمچه به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۵
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ فرازی زیبا از دست نوشته های معلم بسیجی #شهید_محمدحسین_تجلی :
🖌...خدايا ! هدايتم كن زيرا ميدانم كه گمراهی چه بلای خطرناكی است.
خدايا ! مرا از بلای غرور خودخواهی نجات ده تا حقايق وجود را ببينم و جمال تو را مشاهده كنم.
خدايا ! من كوچكم ، ضعيفم ، ناچيزم ، پَركاهی در مقابل طوفان هايم . به من ديدهای عبرت بين ده تا ناچيزی خود را ببينم و عظمت و جلال ترا به راستی بفهمم .
خدايا ! خوش دارم گمنام و تنها باشم ، تا در غوغای كشمكشهای پوچ مدفون نشوم .
خدايا ! به سوی تو می آيم از عالم و عالميان می گريزم تو مرا در جوار رحمت خود سكنی ده....
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🇮🇷 شیرمرد زنجانی ، معلم بسیجی #شهید_محمدحسین_تجلی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که اسفندماه ۱۳۶۵ در مرحله دوم عملیات #کربلای_پنج ، در منطقه #شلمچه به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای_۵
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab