دل باخته
812 subscribers
2.83K photos
2.9K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
https://s5.picofile.com/file/8288383284/IMG_20170304_125500_752.jpg

🛑 فرازی از #وصیتنامه #سردار_شهید_علیرضا_مولایی

💠 خدایا ....! صدای حسینت را می شنوم که در شب قبل از عروج ، شمع ها را خاموش کرد و فرمود که بروید که فردا روز ماندن نیست . ماندن فقط امشب است، آنان که می خواهند بمانند امروز بروند که فردا روز رفتن است و روز ماندن نیست . فردا روز چه به دست آوردن نیست ، فردا روز همه چیز از دست دادن است . آنها که همه چیز ندارند که از دست بدهند ، بروند و شهیدان بمانند تا فردایی دیگر پوچی بودن را ارزنی ماندگان کنند و پاکی شدن را برگزینند و چه نیکو بود این شیوه ..

💠 من آن شب ماندم و امروز می روم ، می روم تا آنچه که دارم بدهم ...!

💠 ما برای پول و اینها به جبهه نرفتیم . ما رفتیم تا گمشدة خود را در جبهه پیدا  کنیم و به معشوق خود برسیم .
💠 ما می گوییم شهادت مرگ تحمیلی ازطرف دشمن به ما نیست ، بلکه رفیع ترین قله های سعادت و پیروزی است .
( #خوشا_به_سعادتش )

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

🔵 مروری بر #زندگینامه شهید :

🌺 #سردار_شهید_علیرضا_مولای به سال 1344 در شهرستان مراغه چشم به جهان گشوده و در چهارم آذرماه 1365در مقر فرماندهی #لشگر_31_عاشورا ( #دزفول ، #پادگان_شهدای_خیبر ) در کسوت فرماندهی #گردان_حضرت_امام_حسین (ع) درسن#24_سالگی ندای حق را لبیک گفته و به درجه والای #شهادت نائل گردید .
( #روحش_شاد_و_نامش_جاوید )

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

#آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان
#استان_زنجان

#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید

👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
https://s5.picofile.com/file/8288383284/IMG_20170304_125500_752.jpg

🛑 فرازی از #وصیتنامه #سردار_شهید_علیرضا_مولایی

💠 خدایا ....! صدای حسینت را می شنوم که در شب قبل از عروج ، شمع ها را خاموش کرد و فرمود که بروید که فردا روز ماندن نیست . ماندن فقط امشب است، آنان که می خواهند بمانند امروز بروند که فردا روز رفتن است و روز ماندن نیست . فردا روز چه به دست آوردن نیست ، فردا روز همه چیز از دست دادن است . آنها که همه چیز ندارند که از دست بدهند ، بروند و شهیدان بمانند تا فردایی دیگر پوچی بودن را ارزنی ماندگان کنند و پاکی شدن را برگزینند و چه نیکو بود این شیوه ..

💠 من آن شب ماندم و امروز می روم ، می روم تا آنچه که دارم بدهم ...!

💠 ما برای پول و اینها به جبهه نرفتیم . ما رفتیم تا گمشدة خود را در جبهه پیدا  کنیم و به معشوق خود برسیم .
💠 ما می گوییم شهادت مرگ تحمیلی ازطرف دشمن به ما نیست ، بلکه رفیع ترین قله های سعادت و پیروزی است .
🌸 #خوشا_به_سعادتش

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

🔵 مروری بر #زندگینامه شهید :

🌺 #سردار_شهید_علیرضا_مولای به سال 1344 در شهرستان مراغه چشم به جهان گشوده و در چهارم آذرماه 1365در مقر فرماندهی #لشگر_31_عاشورا ( #دزفول ، #پادگان_شهدای_خیبر ) در کسوت فرماندهی #گردان_حضرت_امام_حسین (ع) درسن#24_سالگی ندای حق را لبیک گفته و به درجه والای #شهادت نائل گردید .
🌺 #روحش_شاد_و_نامش_جاوید

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
https://s5.picofile.com/file/8288383284/IMG_20170304_125500_752.jpg

🛑 فرازی از #وصیتنامه دل باخته عاشق #سردار_شهید_علیرضا_مولایی

💠 خدایا ..! صدای حسینت را می شنوم که در شب قبل از عروج ، شمع ها را خاموش کرد و فرمود که بروید که فردا روز ماندن نیست . ماندن فقط امشب است، آنان که می خواهند بمانند امروز بروند که فردا روز رفتن است و روز ماندن نیست . فردا روز چه به دست آوردن نیست ، فردا روز همه چیز از دست دادن است . آنها که همه چیز ندارند که از دست بدهند ، بروند و شهیدان بمانند تا فردایی دیگر پوچی بودن را ارزنی ماندگان کنند و پاکی شدن را برگزینند و چه نیکو بود این شیوه ..

💠 من آن شب ماندم و امروز می روم ، می روم تا آنچه که دارم بدهم ...!

💠 ما برای پول و اینها به جبهه نرفتیم . ما رفتیم تا گمشدة خود را در جبهه پیدا  کنیم و به معشوق خود برسیم .
💠 ما می گوییم #شهادت مرگ تحمیلی ازطرف دشمن به ما نیست ، بلکه رفیع ترین قله های سعادت و پیروزی است .

🌺 خوشا به سعادتش

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

🔵 مروری بر #زندگینامه شهید :

🌺 #سردار_شهید_علیرضا_مولای شیرمرد زنجانی ، به سال 1344 در شهرستان مراغه چشم به جهان گشوده و در چهارم آذرماه 1365 در مقر فرماندهی #لشگر_31_عاشورا ( #دزفول ، #پادگان_شهدای_خیبر ) در کسوت فرماندهی #گردان_حضرت_امام_حسین (ع) درسن #24_سالگی ندای حق را لبیک گفته و به درجه والای #شهادت نائل گردید .

💐 روحش شاد و نامش جاوید

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💐 بر جمع #شهیدان صلوات

📸 عکسی زیبا ، همه حاضرین در این عکس به شهادت رسیده اند

💢 رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس

🔹شیرمردان زنجانی از سمت راست :
#پاسدار_شهید_طاهر_اسدی #سردار_شهید_حسن_باقری #شهید_غلامحسین_ناصر_احمدی #سردار_شهید_علیرضا_مولایی #سردار_شهید_محمدناصر_اشتری #سردار_شهید_احمد_یوسفی
نفر نشسته : #بسیجی_شهید_سید_داود_شبیری

🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s9.picofile.com/file/8374071800/IMG_20170304_125500_752.jpg

📝 #خاطره_ای زیبا از #سردار_شهید_علیرضا_مولایی در #عملیات_خیبر :

🔸وقتی به خط مقدم رسیدم دیدم که علیرضا با همرزمانش راه را بر تانکهای عراقی بسته و از جلو آمدنشان جلوگیری می کنند .
سردار حسن باقری فرمانده دلاور گردان به شهادت رسیده و علیرضا فرماندهی #گردان_حضرت_ولیعصر_عج را بر عهده داشت ، #سردار_مهدی_زین_الدین پشت بیسیم به علیرضا می گفت : ما شما را به حساب شهید گذاشته ایم ، لااقل جاده را قطع کنید تا عراق پیش روی نکند .
نیروها و تانک های دشمن به حدی جلو آمده بودند که تانکهای تی ۷۲ به کنار کانال رسیده و آرپی جی هم به بدنه شأن کارگر نبود .
علیرضا در جواب #سردار_زین_الدین گفت که آقا مهدی ! شما مختاری هر کاری می توانی انجام بده و جاده را از پشت ببنید ، ما به کمک خدا اینجا می مانیم ‌. سپس رو به من کرد و گفت خلیل نارنجک داری ؟ گفتم نه دو تا نارنجک انداخت و ازم دور شد .
لحظه بعد یکی از بچه ها به نام سعید مقدم زخمی شد و او را به پشت جبهه منتقل کردیم که یک گلوله توپ افتاد و من هم زخمی شدم .
علیرضا با شنیدن زخمی شدنم ، بلافاصله آمد و گفت خلیل تو برو پشت من هم بلافاصله برگشتم خط دوم و در پشت کانال نشسته بودم که ناگهان دیدم چشمان پاسداری را بسته اند و با خود می برند .
برادرم علیرضا بود که مجروح شده و به کمک دوتا بسیجی داشت به سمت عقبه می رفت ، جلو رفته و علیرضا را از دست شأن گرفته و به سمت عقبه شروع به حرکت کردم .
در آن لحظه من به روحیه شکست ناپذیر او برای بار دیگر پی بردم ، تانکهای دشمن در آن لحظه که هرگز فراموش نمی کنم ، کاملا بر خط مسلط شده و با دوشکا ما را مورد هدف قرار داده بودند ، فقط گلوله بود که مثل باران بر سرمان می بارید و تیر و ترکش زوزه کشان از هر طرف مان رد می شد ، وقتی گلوله های توپ و خمپاره به کنارمان اصابت می کردند ، چون چشمان علی زخمی بود و جائی را هم نمی دید و دستش هم از ناحیه مچ شکسته بود ، پایم را به پاش قلاب می کردم و هر دو بر زمین می افتادیم و بر روی زمین می خوابیدیم ، این عمل بیست بار تکرار شد ولی او با آن دست شکسته اصلا نشد که چیزی بگوید و ابراز ناراحتی کند ، هیچ چیزی نگفت ! ما تا ۷ الی ۸ کیلومتر پیاده آمدیم تا اینکه رسیدیم به چندتا هلی کوپتر که از ترس هواپیماهای عراقی روی جاده نشسته بودند .
هلی کوپترها مملو از مجروح و نیرو بود و اصلأ جائی برای سوار کردن علی نبود ، به ناچار علی را پشت تویوتایی سوار کردم که به سمت عقبه می رفت ‌، حال علی هیچ خوب نبود و مدام استفراغ خونی می کرد .
خلبان یکی از هلی کوپترها با دیدن اوضاع وخیم علی ، سراسیمه آمد و عده ای را از هلی کوپتر پیاده کرد و علی را سوار کرده و به سمت اهواز پرواز کردیم .
خلاصه با هزار مکافات به اهواز رسیده و علی را شتابان به بیمارستان بردم ، وقتی دکتر چشمانش را باز کرد ، خون از یک چشم علی فوران کرد و دکتر گفت که یک چشمش تخلیه و نابینا شده .‌.‌
با وجود اینکه که ۴ ساعت یا بیشتر طول کشید تا او را به بیمارستان برسانم یک بار هم از او نشنیدم که بگوید بازو یا چشمانم درد می کند و دلاورانه با حفظ روحیه بالا تا هنگام بستری شدنش ساکت و صبور ایستاد .

💐 نامش جاوید و یادش گرامی

✏️ خاطره از #بسیجی_جانباز_خلیل_مولایی

#کوچه_شهید
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس

🔺 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
#بسیجی_شهید_علیرضا_دینیان
#سردار_شهید_علیرضا_مولایی
#سردار_شهید_محمدناصر_اشتری
#سردار_شهید_حسین_باقری
#سردار_شهید_حمید_احدی
#بسیجی_شهید_غلامحسین_شفائی
#سردار_جانباز_اکبر_بروجردی

💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Forwarded from دل باخته
https://s5.picofile.com/file/8288383284/IMG_20170304_125500_752.jpg

🛑 فرازی از #وصیتنامه دل باخته عاشق #سردار_شهید_علیرضا_مولایی

💠 خدایا ..! صدای حسینت را می شنوم که در شب قبل از عروج ، شمع ها را خاموش کرد و فرمود که بروید که فردا روز ماندن نیست . ماندن فقط امشب است، آنان که می خواهند بمانند امروز بروند که فردا روز رفتن است و روز ماندن نیست . فردا روز چه به دست آوردن نیست ، فردا روز همه چیز از دست دادن است . آنها که همه چیز ندارند که از دست بدهند ، بروند و شهیدان بمانند تا فردایی دیگر پوچی بودن را ارزنی ماندگان کنند و پاکی شدن را برگزینند و چه نیکو بود این شیوه ..

💠 من آن شب ماندم و امروز می روم ، می روم تا آنچه که دارم بدهم ...!

💠 ما برای پول و اینها به جبهه نرفتیم . ما رفتیم تا گمشدة خود را در جبهه پیدا  کنیم و به معشوق خود برسیم .
💠 ما می گوییم #شهادت مرگ تحمیلی ازطرف دشمن به ما نیست ، بلکه رفیع ترین قله های سعادت و پیروزی است .

🌺 خوشا به سعادتش

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

🔵 مروری بر #زندگینامه شهید :

🌺 #سردار_شهید_علیرضا_مولای شیرمرد زنجانی ، به سال 1344 در شهرستان مراغه چشم به جهان گشوده و در چهارم آذرماه 1365 در مقر فرماندهی #لشگر_31_عاشورا ( #دزفول ، #پادگان_شهدای_خیبر ) در کسوت فرماندهی #گردان_حضرت_امام_حسین (ع) درسن #24_سالگی ندای حق را لبیک گفته و به درجه والای #شهادت نائل گردید .

💐 روحش شاد و نامش جاوید

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ #چشمان_زخمی

#خاطره_ای شنیدنی از #سردار_شهید_علیرضا_مولایی در #عملیات_خیبر :

🔸وقتی به خط مقدم رسیدم دیدم که علیرضا با همرزمانش راه را بر تانکهای عراقی بسته و از جلو آمدنشان جلوگیری می کنند .
سردار حسن باقری فرمانده دلاور گردان به شهادت رسیده و علیرضا فرماندهی #گردان_حضرت_ولیعصر_عج را بر عهده داشت ، #سردار_مهدی_زین_الدین پشت بیسیم به علیرضا می گفت :
ما شما را به حساب شهید گذاشته ایم ، لااقل جاده را قطع کنید تا عراق پیش روی نکند .

نیروها و تانک های دشمن به حدی جلو آمده بودند که تانکهای تی ۷۲ به کنار کانال رسیده و آر پی جی هم به بدنه شأن کارگر نبود .
علیرضا در جواب سردار زین الدین گفت که آقا مهدی ! شما مختاری هر کاری می توانی انجام بده و جاده را از پشت ببنید ، ما به کمک خدا اینجا می مانیم ‌. سپس رو به من کرد و گفت خلیل نارنجک داری ؟ گفتم نه دو تا نارنجک انداخت و ازم دور شد .

لحظه بعد یکی از بچه ها به نام سعید مقدم زخمی شد و او را به پشت جبهه منتقل کردیم که یک گلوله توپ افتاد و من هم زخمی شدم .
علیرضا با شنیدن زخمی شدنم ، بلافاصله آمد و گفت خلیل تو برو پشت من هم بلافاصله برگشتم خط دوم و در پشت کانال نشسته بودم که ناگهان دیدم چشمان پاسداری را بسته اند و با خود می برند .
برادرم علیرضا بود که مجروح شده و به کمک دوتا بسیجی داشت به سمت عقبه می رفت ، جلو رفته و علیرضا را از دست شأن گرفته و به سمت عقبه شروع به حرکت کردم .

در آن لحظه من به روحیه شکست ناپذیر او برای بار دیگر پی بردم ، تانکهای دشمن در آن لحظه که هرگز فراموش نمی کنم ، کاملا بر خط مسلط شده و با دوشکا ما را مورد هدف قرار داده بودند ، فقط گلوله بود که مثل باران بر سرمان می بارید و تیر و ترکش زوزه کشان از هر طرف مان رد می شد ، وقتی گلوله های توپ و خمپاره به کنارمان اصابت می کردند ، چون چشمان علی زخمی بود و جائی را هم نمی دید و دستش هم از ناحیه مچ شکسته بود ، پایم را به پاش قلاب می کردم و هر دو بر زمین می افتادیم و بر روی زمین می خوابیدیم ، این عمل بیست بار تکرار شد ولی او با آن دست شکسته اصلا نشد که چیزی بگوید و ابراز ناراحتی کند ، هیچ چیزی نگفت ! ما تا ۷ الی ۸ کیلومتر پیاده آمدیم تا اینکه رسیدیم به چندتا هلی کوپتر که از ترس هواپیماهای عراقی روی جاده نشسته بودند .
هلی کوپترها مملو از مجروح و نیرو بود و اصلأ جائی برای سوار کردن علی نبود ، به ناچار علی را پشت تویوتایی سوار کردم که به سمت عقبه می رفت ‌، حال علی هیچ خوب نبود و مدام استفراغ خونی می کرد .
خلبان یکی از هلی کوپترها با دیدن اوضاع وخیم علی ، سراسیمه آمد و عده ای را از هلی کوپتر پیاده کرد و علی را سوار کرده و به سمت اهواز پرواز کردیم .

خلاصه با هزار مکافات به اهواز رسیده و علی را شتابان به بیمارستان بردم ، وقتی دکتر چشمانش را باز کرد ، خون از یک چشم علی فوران کرد و دکتر گفت که یک چشمش تخلیه و نابینا شده .‌.‌
با وجود اینکه که ۴ ساعت یا بیشتر طول کشید تا او را به بیمارستان برسانم یک بار هم از او نشنیدم که بگوید بازو یا چشمانم درد می کند و دلاورانه با حفظ روحیه بالا تا هنگام بستری شدنش ساکت و صبور ایستاد .

✒️ خاطره از
#بسیجی_جانباز_خلیل_مولایی

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab