دل باخته
818 subscribers
2.83K photos
2.92K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
💢 #خونین_شهر

⭕️ خاطراتی زیبا و شنیدنی از عملیات #بیت‌المقدس ( آزادسازی خرمشهر )

🔸🔹مرحله دوم عملیات رو به پایان بود. نزدیک خرمشهر شده بودیم؛ تا حدی که شهر با چشم دیده می شد. در غرب شلمچه، خاکریزی بود که چند روزی برای تجدید قوا آن جا مستقر شدیم. در ضمن می خواستیم مواظب حمله دشمن از این ناحیه نیز باشیم. یک روز ساعت دو ظهر بود که یکی از بچه ها آمد و گفت: تانک های دشمن دارند می آیند. من هم چون در آن مسیر احتمال آمدن تانک نمی دادم، خیلی با خونسردی گفتم: این جا که تانک نمی تواند بیاید. و رفتم به سمت دشت جلوی مان تا ببینم ماجرا چیست. دیدم صحرا از تانک سیاه می زند و مانند سیلی به سمت ما سرازیرند. جلوی مسیرشان خاکریز بود. با شهید چراغچی تماس گرفتم که «چه کنیم؟» چون نه نیروی ما زیاد بود، نه گلوله کافی داشتیم و نه آتش پشتیبانی بود که آنها را بزند. وضعیت خطرناکی پیش آمده بود. گفتند: فعلا صبر کنید تا جلو بیایند. تانک ها هم داشتند به سرعت به سمت ما می آمدند. نیروها را پشت خاکریز مستقر کردیم. صدای نزدیک شدن لحظه به لحظه تانک ها می آمد. تا جایی جلو آمدند که سرم را بالا آوردم و دیدم نصف لوله تانک از بالای سرم رد شد. فاصله خیلی نزدیک بود و آرپی جی هم کار نمی کرد. تعداد محدودی نارنجک دستی که داشتیم را بین بچه ها توزیع کرده بودیم و به جان تانک ها افتادیم. «یا علی»گویان به تانک ها حمله کردیم و بعد از مدت کوتاهی از 25 تانکی که آن جا بود هفت تانک منفجر شدند. بقیه عقب نشینی کردند و چهار- پنج تا تانک را هم خدمه اش گذاشتند و فرار کردند.

گام بعدی، محاصره خرمشهر، خصوصا بیشتر از منطقه گمرک و دریا بود. جاده تدارکی دشمن که ورودی خرمشهر از سمت گمرک بود، کم کم زیر آتش ما قرار گرفته بود. این مرحله که سومین مرحله عملیات بود، سخت ترین حالات برای ما پیش آمد. پیش می آمد شب هایی که فقط پنج متر پیشروی می کردیم. چرا که خاکریزهای ما بسیار نزدیک شده بود و دیگر رزم نزدیک و جنگ نارنجک بود؛ حتی عراق هم امکان بمباران نداشت. تجربه ما این بود که در رزم نزدیک همواره پیروزی با ما بود. عراقی ها هم انصافا مقاومت جانانه ای می کردند. چون صدام در مرحله سوم اعلام کرد که ما خرمشهر را از دست نخواهیم داد و اگر لازم باشد پنجاه درصد نیروهای مان را به خرمشهر می آوریم تا آن جا را حفظ کنیم. به تمسخر هم گفته بود «اگر ایرانی ها خرمشهر را بگیرند من کلید بصره را به آنها خواهم داد». چون اصلا احتمال نمی داد ما بتوانیم این کار را انجام دهیم. محاصره ما لحظه به لحظه تنگ تر می شد. عملیات از حدود نوزده اردیبهشت آغاز شده بود و تقریبا تا آخر اردیبهشت درگیری به صورت جنگ تن به تن و با نارنجک بود. همزمان باید حواسمان به غرب شلمچه، یعنی سمت پاسگاه زید می بود که دشمن از آن سمت ما را دور نزند.

کم کم به خرمشهر نزدیک می شدیم. مقاومت عراقی ها بسیار زیاد بود. محاصره کامل بود. اعلام شد که عراقی ها راهی برای فرار ندارند. جاده پشتیبانی شان بسته شده بود و خود عراقی ها هم از بعدازظهر دوم خرداد، مقاومت جدی نداشتند و ما هر چه نارنجک پرت می کردیم و جلو می رفتیم، جواب خاصی نمی دادند. خورشید سوم خرداد داشت طلوع می کرد که من با دلی شکسته داشتم دژبانی خرمشهر را نگاه می کردم و با خودم می گفتم «خدایا ما این همه شهید داده ایم. آیا می شود که بالاخره این شهر را آزاد کنیم؟» که دیدم چیزی دارد تکان می خورد. یک نیرو از دروازه خرمشهر به سمت اهواز بیرون آمد و به سمت نیروهای ایرانی آن نزدیکی رفت و کمی مانده بود به آنها برسد. پیراهنش را درآورد و تکان داد. من کنجکاو شدم ببینم چه خبر است. جلوتر رفتم.بچه های عرب زبان با او حرف زدند و گفتند: «می گوید هر چه نیرو توی این منطقه بوده توی خرمشهر جمع شده و دیگر قصد مقاومت ندارد و می خواهند تسلیم بشوند، ولی می ترسند که نکند کشته بشوند. شما بیایید اعلام کنید کاری به آنها ندارید.» بچه ها بلافاصله بلندگویی را روی نیسانی نصب کردند و یک طلبه اهوازی عرب زبان اعلام کرد که اگر تسلیم بشوید در امانید و جلو رفت. عراقی ها مطمئن شدند که در امان اند. ناگهان یک صحنه تماشایی و عجیب به نمایش درآمد؛ از بالای پشت بام ها، از میان کوچه ها و درون خانه ها و از همه جا آدم بیرون می آمد. بیشتر از شانزده هزار نفر آدم توی آن شهر بود و جمع شدن آنها در یک محل جالب توجه بود.

برداشت از کتاب جنگ نارنجک ها پشت دروازه

#دفاع_مقدس
#عملیات_بیت_المقدس
#فتح_خرمشهر
#مرد_میدان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab