دل باخته
844 subscribers
2.83K photos
3.01K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا

📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان

📖 آیات مبارک روز هفدهم ، آیه ۱۱۱ سوره مبارکه توبه :
یقیناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهای آنکه بهشت برای آنان باشد خریده ؛ همان کسانی که در راه خدا پیکار می‌کنند ، پس [ دشمن را ] می کشند و [ خود در راه خدا ] کشته می شوند [ خدا آنان را ] بر عهده خود در تورات و انجیل و قرآن [ وعده بهشت داده است ] وعده ای حق ؛ و چه کسی به عهد و پیمانش از خدا وفادارتر است؟ پس [ ای مؤمنان! ] به این داد و ستدی که انجام داده اید ، خوشحال و شاد باشید ؛ و این است کامیابی بزرگ (۱۱۱)

📸 شهید والامقام امروز : بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سید_عادل_هاشمی ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که بعد از جنگ تحمیلی به کسوت سربازان گمنام امام زمان (عج) در آمده و سال ۱۳۷۰ در شهرستان کرج به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
 
🌺 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۵۸

💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ روستای حریبه ، عقب نشینی

🔹🔸 داخل خندق طوفانی بر پا بود و از هر سمت و سوی گلوله و موشک می بارید. اما ترس از اسارت و حقارت ها و شکنجه های بعد آن ، چنان هراسان و نگران مان کرده بود که بدون توجه به انفجارات متعدد و باران گلوله ها همچون باد یک نفسه و بدون کوچکترین توقفی به سمت خروجی خندق می دویدیم. تعداد زیادی شهید در گوشه و کنار خندق جای مانده و خاموش و ساکت و به دور از حوادث و هیاهوی دنیای اطراف آرام و آسوده خفته بودند. بسیار دردناک و جانسوز بود بی تفاوت از کنارشان گذشتند اما افسوس که عراقیها درست پشت سرمان بودند و کوچکترین توقف مساوی با اسارت بود. خلاصه با هر زحمت و مشقتی بود از داخل خندق خارج و هراسان و نفس زنان از کنار دیواره خاکی رودخانه به راه خود ادامه دادیم.

عراقیها همه جای مسیر حضور داشتند و مثل مور و ملخ تموم منطقه را پرکرده بودند. بعضی جاها بقدری جلو آمده بودند که قشنگ و به وضوح همدیگر را می دیدیم و بعضی هایشان هم بزدلانه در گوشه و کنار پنهان و یکدفعه بصورت غافلگیرانه به سمت مان  تیراندازی می کردند. تا نخلستان کیسه ای و پل شناور دیگر آنچنان راهی نمانده بود. اما سیل گلوله ها و موشک ها امان نمی دادند و اجباراً بسیار کند و آرام حرکت می کردیم. خلاصه عرق ریزان و نفس زنان مقداری از راه نشسته و مقداری را سینه خیز و مقداری را هم نیم خیز طی کردیم تا اینکه از دشت صاف مابین خندق و نخلستان عبور و به ورودی نخلستان کیسه ای رسیدیم. شادمان از پایان مسیر پر خطر و رسیدن به پل شناور وارد نخلستان شدیم و هنوز چند قدمی برنداشته بودیم که از هر سمت و سوی آماج گلوله و موشک قرار گرفته و اجباراً در داخل چاله ای پناه گرفته و مشغول تبادل آتش شدیم.

تعدادی از نیروهای پیاده عراقی راه دسترسی به پل شناور را بسته بودند و با پنهان شدن در داخل نهرها و پشت نخل ها یکسره به سمت مان تیراندازی می کردند. ناباورانه راه عبور مسدود و رسیدن به پل شناور امری غیرممکن می نمود. وضعیت وحشتناک و دلهره آوری بود و باید هرچه سریع‌ چاره ای می اندیشیم. دو راه بیشتر نداشتیم یا باید به آب خروشان رودخانه دجله می زدیم یا اینکه باید دست و پای بسته ، منتظر نیروهای عراقی و خفت اسارت می شدیم. راه اول ناممکن به نظر می آمد ، چرا که فقط پنجاه یا شصت متری با نیروهای دشمن فاصله داشتیم و صددرصد پشت سرمان به ساحل آمده و وسط آب حساب مان را می رسیدند. راه دوم هم اصلأ به مزاق هیچکدام خوش نیامده و مرگ را بهتر از اسارت دانستیم. خلاصه هراسان و نگران زیر بارانی از گلوله و موشک مانده و اصلأ نمی دانستیم که باید چکار کنیم. تا اینکه برادر دلاور مهدی حیدری به سخن درآمد و گفت : با این اوضاع و احوال در هر صورت ، کشته یا اسیر خواهیم شد. پس بهتره همچون تاکتیک شهید باکری ، الله اکبر گویان و رگبار زنان به سمت عراقیها یورش ببریم . شاید اینجا هم جواب داد و عراقیها را مجبور به فرار و عقب نشینی کرد. جواب هم اگر نداد ، لااقل سریع و مردانه میمیریم ! حرف هاش کاملاً منطقی و در آن شرایط سخت به نظر آخرین راهکار و بهترین چاره بود.  

با قبول پیشنهاد همرزم دلاور مهدی حیدری آماده حمله به مواضع عراقیها شده و با تعویض خشاب اسلحه و روبوسی از داخل چاله خارج و رگبار زنان و الله اکبر گویان به سمت نیروهای مستقر در ساحل رودخانه حمله ور شدیم. روح پرفتوح فرمانده دلاور لشگر مان ، آقا مهدی باکری همواره شاد که دوباره تاکتیک شجاعانه اش جواب داده و عراقی های بزدل و بی ایمان با دیدن عمل بی باکانه و استشهادی مان ، سریع فهمیدن که هیچ ترس و هراسی از مردن نداریم و از برای کشتن یا کشته شدن به سمت شأن می رویم و واسه اینکه در این گیر و داد ، بیخود و بی جهت کشته نشوند. سراسیمه شروع به فرار کردند و در کمال ناباوری ساحل رودخانه را خالی و مسیر عبورمان را باز کردند.

نمی دانم از روی ترس و وحشت بود ، یا در آن لحظات سخت و نفس گیر ، عنایت و امداد رب جلیل در حق بندگان ناچیزش بود ، اما هر آنچه بود بقدری با شدت و قدرت و از اعماق وجود نعره می زدیم که صدای الله اکبر و یا حسین مان در نخلستان بصورت عجیب و رعب آوری طنین انداز می شد و چنان خوفی در دل نیروهای دشمن می افکند که لحظه ای تاب مقاومت نیاورده و یکی پس دیگری از مقابل مان فرار می کردند. با فرار عراقیها ، جانی تازه یافته و با روحیه ایی عالی و با رگبار های متوالی و پرتاب نارنجک آنان را تا میانه های نخلستان عقب رانده و بعد هم شتابان به سمت پل شناور بازگشتیم...

🌀 #ادامه_دارد

🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #سرگذشت

📽 نماهنگی زیبا و دیدنی از صحنه های خاطره انگیز دفاع مقدس با سرودی شنیدنی با صدای دلنشین حاج صادق آهنگران

🔸🔹با جوهر کمیاب خون بستند پیمان
آن خط شکن هایی که نشکستند پیمان
نام حسین است سربند آنان کز سرگذشتند
جان های عاشق چشم انتظار این سرگذشتند
ما بارها از نیل با ایمان گذشتیم
از هفت خان سختی دوران گذشتیم
هشدار عاشورا همین امروز و فرداست
این تازه آغاز حسینی بودن ماست...

🌺 سلام و درود بر مردان میدان که از برای حراست از ناموس و میهن ، ساده و بی ادعا از جان شیرین گذشتند / کجایند مردان بی ادعا....

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا

📽 در ماه نزول قرآن ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و شنیدنی از استاد مرحوم #راغب_مصطفی_غلوش صفا بخشیده و بهاری کنیم.

📚 آیات ۱ تا ۱۲ سوره مبارکه الحاقه

🔸🔹 تا آن را برای شما مایه تذکر و بیداری قرار دهیم و گوش شنوا آن را [ به عنوان مایه عبرت و تذکر ] حفظ کند. (۱۲)

👌 بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت کوتاه و بی نظیر را از دست ندهید .

🙏 التماس دعا

#روزه
#ماه_رمضان
#مهمانی_خدا
#فصل_بندگی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا

📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان

📖 آیات مبارک روز هجدهم ، آیه ۲۶ سوره مبارکه آل عمران :
بگو : خدایا ! ای مالک همه موجودات ! به هر که خواهی حکومت می دهی و از هر که خواهی حکومت را می ستانی و هر که را خواهی عزت می‌بخشی و هر که را خواهی خوار و بی مقدار می کنی ، هر خیری به دست توست ، یقیناً تو بر هر کاری توانایی (۲۶)

📸 شهید والامقام امروز : فرمانده دلاور و مخلص جبهه ها سرتیپ پاسدار #شهید_محمدناصر_اشتری از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، فرمانده دلاور تیپ دوم #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر
🥀شهادت : در اسفندماه ۱۳۶۳ ، در عملیات #بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق مجروح و به دلیل شدت جراحات در فروردین ماه ۱۳۶۴ در بیمارستان جام شهادت را نوشیده و بعد از سال ها تلاش و مبارزه عاقبت گمشده دیرینه خود را یافته و سبکبال و خشنود به دیدار معشوق شتافت .

🌺 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #طاعون_داعش

📽 #ببینید / انتشار نخستین بار / سخنان شنیده نشده از سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی در مورد بلای داعش به ضمیمه تصاویر منتشر نشده از سردار دل ها

🎙 #سردار_سلیمانی : همانطور که یک بلایی مانند طاعون بیاید ، مرزهای کشور را می بندیم ، مقابل داعش چه باید میکردیم؟
اگر کسی ملتی را نسبت به این خطر بی تفاوت کند در ریختن خون فردای این ملت شریک است....

🌺 روحش شاد و یادش گرامی

#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۵۹

💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ روستای حریبه ، عقب نشینی

🔹🔸 سراسیمه و نفس زنان به ورودی پل شناور رسیده و یکدفعه با صحنه ای مواجه شدیم که تمام امیدها و دل خوشی هامان رنگ باخته و سایه شوم وحشت و هراس باردیگر بر وجود خسته و بی رمق مان مستولی شد. هلیکوپترها و هواپیماهای عراقی با موشک و راکت و مسلسل و گلوله توپ آنچنان بلایی سر پل آورده بودند که کاملاً درب و داغون شده و عبور از آن واقعاً سخت و غیرممکن به نظر می آمد. اکثریت پل های خیبری منهدم و فقط چهارچوب فلزی شان بجای مانده بود و در چند نقطه هم کاملاً از بین رفته و در حال جدا شدن از یکدیگر بودند. در آن وضعیت وخیم و سرنوشت ساز که از هر سمت و سوی به طرف مان شلیک می شد و درست در چند قدمی اسارت بودیم. چاره ای جز عبور از پل و رفتن به آنسوی رودخانه نداشتیم .

قرار گذاشتیم یک به یک و در پناه آتش یکدیگر از پل عبور کنیم. برادر اصغر کاظمی به عنوان نفر اول حرکت کرد و ما هم کنار ورودی پل سنگر گرفته و با تیراندازی و پرتاب نارنجک از جلو آمدن عراقیها جلوگیری کردیم. از نظر مهمات وضعیت خوبی داشتیم و هنگام عقب نشینی از سیل بند ، چون احتمال رویارویی با نیروهای دشمن را می دادیم. در مسیر هرچه خشاب پر کلاش و نارنجک به چشم می خورد را برداشته بودیم. مشغول تیراندازی و پرتاب نارنجک به سمت عراقیها بودیم و برادر کاظمی هم اواسط رودخانه در حال تلاش برای عبور از روی تکه پاره های پل بود که به ناگهان سروکله چند هلیکوپتر عراقی بالای سرمان پیدا شده و با توپ و راکت و مسلسل شروع به زدن پل و اهدافی در آنسوی رودخانه کردند. در عرض چند ثانیه بقدری راکت و گلوله توپ و مسلسل به سمت پل شلیک کردند که روی آب پر شد از تکه پاره های پل ، برادر اصغر کاظمی هم درست اواسط رودخانه گیر کرده و نه امکان حرکت به جلو را داشت و نه امکان برگشت به عقب ، بر روی یکی از پل های خیبری خوابیده بود و پل شناور هم از شدت انفجارات همچون گهواره تاب می خورد و به این سو و آن سوی پرتاب می شد .

وقت ایستادن و پناه گرفتن نبود و باید هرچه سریع‌تر از آن معرکه وحشتناک و خطرناک دور می شدیم. برای همین از آتش باری و شلوغ کاری هلیکوپترها استفاده کرده و برادر مهدی حیدری بی اعتنا به رگبار گلوله های توپ و مسلسل هلیکوپترها بعنوان نفر دوم شروع به گذشتن از روی پل کرد و من هم همچنان کنار ورودی پل مانده و به تیراندازی و پرتاب نارنجک ادامه دادم تا اینکه عاقبت برادران کاظمی و حیدری موفق به عبور از پل شده و از آنسوی رودخانه شروع به تیراندازی کردند. در پناه آتش و رگبار آنان برخاسته و با سرعت مشغول عبور از عرض رودخانه شدم. پل شناور وضعیت محکم و پایداری نداشت و مدام تاب می خورد و با شتاب به اینطرف و آنطرف می رفت . بقدری هم گوشه و کنارش آسیب دیده بود که هر آن امکان از هم پاشیدن و متلاشی شدنش می رفت . خلاصه سراسیمه و با پرش های بلند چند متری از شکاف های بزرگ و بعضاً طویل پل گذر کرده و زیر بارانی از گلوله و موشک خود را به آنسوی رودخانه رسانیده و ناگهان با آنچنان صحنه‌ وحشتناک و غم باری روبرو شدم که واقعاً شوکه شده و سرجابم خشکم زد.

هر دو قبضه ی پدافند هوایی منهدم و پیکر های تکه تکه شده خدمه دلاور شأن بصورت خیلی غم بار و وحشتناک در اطراف شأن پراکنده شده بود. دهها دستگاه آمبولانس ، کنار دیواره رودخانه در حال سوختن و شعله کشیدن بودند و اطرافشان هم مملو از پیکر های پاک شهدا و زخمی های بسیار بدحال و نیمه جانی بود که مظلومانه و ناله کنان ، آخرین نفس های زندگی خود را می کشیدند. اوضاعی بسیار جانسوز و دلهره آوری بود. انگاری خاکستر مرگ و نیستی به منطقه پاشیده بودند و اثری از آدم زنده در آن باقی نمانده بود.

سردرگم و حیران به نظاره‌ صحنه های دردناک و جانسوزی ایستاده بودم که از دیدن شأن واقعاً به خود می لرزیدم. یک طرف رزمنده ای از کمر به دونیم شده و کمی آنطرف تر دلاوری هر دوپاش از بالای زانو قطع شده و با صدای ضعیفی مدام یا حسین (ع) و یا مهدی (عج) می گفت ، کنار آمبولانس ها قیامتی برپا بود و فرشی از خون سرخ کف زمین را پوشانیده بود. پیکر پاک و مطهر تعداد زیادی از شهدا تکه و پاره شده و اعضا و جوارح شأن در اطراف ماشین ها پخش و پراکنده شده بود....

🌀 #ادامه_دارد

🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ممد_نبودی

📽 تصاویر دیدنی از عملیات پیروزمندانه بیت المقدس با نوحه خاطره انگیز و شنیدنی ممد نبودی

🇮🇷عملیات #بیت_المقدس در ساعات اولیه بامداد روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ با قرائت رمز عملیات یا علی ابن ابیطالب ایران آغاز و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۳/۳ منجر به آزاد سازی شهر خون #خرمشهر مقاوم گردید.

🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد...

#دفاع_مقدس
#عملیات_بیت_المقدس
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #بیت_المقدس

فرازی زیبا از #وصیت‌_نامه گهربار #سردار_شهید_اکبر_منصوری :

🔸🔹شهادت بزرگترین و بالاترین مرتبه اى است که انسان مى تواند به آن دست یابد و با خونش با خداوند وارد معامله شود.

🌺 روحش شاد و یادش گرامی

🌹شیرمرد زنجانی #سردار_شهید_اکبر_منصوری فرمانده دلاور گردان حضرت سلمان در عملیات پیروزمندانه بیت المقدس ( آزادی خرمشهر ) ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ در #عملیات_بیت_المقدس در منطقه عملیاتی جاده اهواز به خرمشهر به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .

🌸 زنده و جاوید باد ، یاد و خاطره مردان میدان

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا

📽 در ماه نزول قرآن ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و شنیدنی از استاد مرحوم #راغب_مصطفی_غلوش صفا بخشیده و بهاری کنیم.

📚 آیات ۱ تا ۱۷ سوره مبارکه البلد

👌 بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت کوتاه و بی نظیر را از دست ندهید .

🙏 التماس دعا

#روزه
#ماه_رمضان
#مهمانی_خدا
#فصل_بندگی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #بترسید

📽 تماشای این فیلم کوتاه و بسیار جالب را از دست ندهید !

👌 واقعاً عالی و دیدنی

#محور_مقاومت
#مرد_میدان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا

📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان

📖 آیات مبارک روز نوزدهم ، آیه ۲۸ و ۲۹ سوره مبارکه رعد :
هدایت شدگان کسانی [ هستند ] که ایمان آوردند و دل‌هایشان به یاد خدا آرام می گیرد، آگاه باشید ! دل ها فقط به یاد خدا آرام می گیرد. (۲۸) کسانی که ایمان آوردند، و کارهای شایسته انجام دادند، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است. (۲۹)

📸 شهید والامقام امروز : بسیجی دلاور #عیسی_محمدلو ، شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات پیروزمندانه #بیت_المقدس در منطقه عملیاتی #خرمشهر به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .
 
🌺 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #بیت_المقدس

📽 فیلمی کوتاه و دیده نشده از صحنه های درگیری رزمندگان اسلام با متجاوزین بعثی در عملیات غرور آفرین بیت المقدس

🇮🇷 عملیات #بیت_المقدس در ساعات اولیه بامداد روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ با قرائت رمز عملیات یا علی ابن ابیطالب ایران آغاز و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۱/۳/۳ منجر به آزاد سازی شهر خون #خرمشهر مقاوم گردید.

🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد...

#دفاع_مقدس
#عملیات_بیت_المقدس
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۶۰

💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ عقب نشینی

🔹🔸 گریان و نالان مشغول تماشای بقایای اجساد مطهر شهدا و حالات روحانی و مظلومانه مجروحین بودم که رزمنده ایی زخمی با اشاره دست ازم خواست که به کنارش برم ، سریع به بالین اش رفته و دیدم که یک دستش از آرنج و یک پایش هم از باسن قطع شده و بقدری هم خون از بدنش رفته که رنگ صورتش مثل برف سفید و اطرافش پر از خون است. کنارش نشسته و دستی به سرش کشیده و گفتم : جانم ! لب و دهانش بقدری خشک و خاک آلوده بود که زبان در دهانش نمی چرخید و با زور و خیلی هم یواش و آروم حرف می زد. فکر کردم که در آن لحظات آخر و با اون لبان خشکیده ، حتماً دلش آب میخواد. سریع درب قمقمه را باز و مقابل دهانش گرفتم. ناباورانه لبی به آب نزده و با دست سالمش سرم را جلو کشیده و زیر گوشم با لهجه ترکی و با لحنی بسیار نگران و مضطرب گفت : آقا مهدی چی شد !! خواستم در آن وضعیت چیزی بهش نگم تا بیشتر از اون ناراحت و اذیت نشه ، اما قادر به کنترل احساساتم نشده و بی اختیار بغضم ترکیده و باران چشام همه چیز را لو داد. او هم مظلومانه شروع به گریه کرد و با لبخند نازی گفت : بس همسفر نازنینی دارم و بعد هم لبخند زنان چشاشو بست و شروع به گفتن شهادتین کرد و بلافاصله هم روح پاکش پرکشید و راضی و خشنود به دیدار معشوق شتافت. 

عجیب عالمی بود و بین چه آدم های عجیب تری زندگی کرده و نفس می کشیدیم! طرف تشنه کام و زخمی و تکه و پاره افتاده و دقایق آخر عمرش بود. بجای اینکه به فکر حال و روز خراب خودش ‌باشد ، دل نگران فرمانده لشگر بود و دلشوره آقا مهدی را داشت و چقدر هم خشنود و خرسند بود که در سفر آخرت همسفری همچون برادر باکری دارد ! با بوسه ای بر صورت خاک آلوده اش برخاسته و به چند زخمی دیگر هم سر زده و به بعضی ها آب داده و به برخی هم قول خبررسانی و فرستادن آمبولانس و امدادگر داده و شتابان به سمت مقر توپخانه ای رفتم که روز اول ورود به منطقه عملیاتی در داخل سنگرهای آن مستقر شده بودیم.

برادران دلاور اصغر کاظمی و مهدی حیدری کاملآ دور و به نزدیکی های مقر توپخانه رسیده بودند. تا مقر حدود پنج یا شش کیلومتری فاصله بود که تماماً هم دشت صاف و یک دست بود. هواپیماهای عراقی یکسره در آسمان منطقه بودند و بی وقفه خطوط دفاعی و مسیرهای مواصلاتی منطقه را بمباران و موشک باران میکردند . عدم وجود پدافند هوایی در منطقه ، موجب تحرکات گسترده نیروی هوایی دشمن شده و هواپیماهای جنگنده و بالگردهای هجومی با خیال راحت بر فراز منطقه پرواز کرده و با رگبار مسلسل هر جنبنده ای را می زدند. منطقه لحظه ای آرام و قرار نداشت و از هر سمت و سوی فقط صدای انفجارات و دود و خاکستر و آتش بود که به آسمان بر می خاست. مسیر حرکتم پر از تجهیزات انفرادی و لوازمات شخصی رزمندگانی بود که هنگام عقب نشینی برای سبک شدن و بهتر دویدن ، کف زمین انداخته بودند. نفس زنان و افتان و خیزان داشتم می دویدم که یکدفعه چشام به چاقوی گوزن دسته زنجانی افتاد که کنار یک کارت شناسایی سپاه افتاده بود. برداشته و دیدم که متعلق به یکی از پاسداران گردان خودمان می باشد ، که نگه شأن داشته و چند روز بعد در اهواز تحویل خودش دادم . 

خلاصه عرق ریزان به ورودی مقر رسیده و دیدم که یک آمبولانس جلوی یکی از سنگرهای مقر ایستاده و عده ای رزمنده سفید پوش هم در حال بارگیری پشت آن هستند. بنا به قولی که به عزیزان مجروح کنار رودخانه داده بودم ، شتابان به سراغ آمبولانس رفته و خواستم که به کمک آن دلاوران زخم خورده بشتابند. اورژانس صحرایی لشگر خودمان بود و همگی دکتر و پرستار بودند که شتابان در حال تخلیه تجهیزات و لوازمات پزشکی مقر بودند. در کمال تعجب هیچ اعتنایی به حرف هام نکرده و همه هم سفارش کردند که به فکر خودم باشم و بی معطلی به سمت دژ خندق و آب های جزایر مجنون فرار کنم ! ناراحت شده و زبان به اعتراض گشودم ، راننده آمبولانس دستم را گرفت و با لحن بسیار مهربان و حسرت آلودی گفت : عزیزمی ! دیگه کاری از دست کسی بر نمی آید ! تانک های عراقی از سمت چپ در حال نزدیک شدن هستند و فقط هم چند کیلومتری با اینجا فاصله دارند. تا دیر نشده و نرسیده اند ، سریع راهی عقبه شو ....

🌀 #ادامه_دارد

🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا

📽 در ماه نزول قرآن ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و شنیدنی از استاد مرحوم #راغب_مصطفی_غلوش صفا بخشیده و بهاری کنیم.

📚 آیات ۲۶۱ تا ۲۶۴ سوره مبارکه بقره

🔸🔹 مَثَل آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند، مانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند، در هر خوشه صد دانه باشد؛ و خدا برای هر که بخواهد چند برابر می کند و خدا بسیار عطا کننده و داناست. (۲۶۱)

👌 بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت کوتاه و بی نظیر را از دست ندهید .

🙏 التماس دعا

#روزه
#ماه_رمضان
#مهمانی_خدا
#فصل_بندگی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا

📽 هر روز ماه مبارک رمضان یک آیه شریفه و یک شهید والامقام #استان_زنجان

📖 آیات مبارک روز بیستم ، آیات شریفه سوره مبارکه قدر :
ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. (۱) تو چه می دانی شب قدر چیست؟ (۲) شب قدر، بهتر از هزار ماه است. (۳) فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر و تنظیم] هر کاری نازل می شوند. (۴) این شب تا برآمدن سپیده دم [سراسر] سلام و رحمت است. (۵)

📸 شهید والامقام امروز : شیرمرد زنجانی بسیجی دلاور #شهید_سید_داود_شبیری مداح باصفای جبهه ها ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۶ در عملیات عاشورایی #کربلای_هشت در منطقه عملیاتی #شلمچه به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد.
 
🌺 روحش شاد و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۶۱

💠 روز پنجم / آخرین روز عملیات_ عقب نشینی

🔹🔸 راننده آمبولانس از رزمندگان دلاور اردبیل و خیلی هم داش و مشدی و آدم باصفایی بود.سریع کمپوت گیلاسی سوراخ کرده و به دستم داد و ادامه داد که اوضاع خیلی خراب است و همه در حال فرار و عقب نشینی هستند. از صبح که خطوط جناح چپ شکسته ، هزاران تانک و نفربر دشمن وارد منطقه شده و با بی رحمی هر مانعی را زیر زنجیرشان له کرده و با سرعت هم در حال تصرف و پاکسازی منطقه عملیاتی هستند و هر لحظه هم امکان دارد که سر و کله شأن اینجا هم پیدا شود ! بعد هم با دستش گرد و خاک موهایم را تکانده و گفت : از قیافه و حال و روزات معلومه که حسابی خسته و بیخوابی ! بهتره که به فکر خودت باشی و تا وقت هست و عراقی ها نرسیدند ، سریع از اینجا فرار کنی و به عقب برگردی !

گفتم تمام حرف هات درست ! همه دارند عقب می کشند و تانکهای عراقی هم دارند می رسند . خب تکلیف آنهمه شهید و زخمی ‌در کنار رودخانه چه می شود !؟ همین آمبولانس را بفرستید تا لااقل فقط زخمی ها را بیاورد . لبخند تلخی زد و گفت : این آمبولانس بنا به دستور قرارگاه ، تجهیزات و کادر درمانی را از منطقه تخلیه می کند و جز این هم دیگر آمبولانس سالمی در منطقه نمانده و از صبح هرچه ماشین برای آوردن پیکر شهدا و زخمی ها به مناطق درگیری فرستاده اند ، هیچکدام برنگشته و همه توسط هواپیماها و هلیکوپتر های عراقی منهدم شدند. خلاصه هرچه گفت به گوشم نرفت و مدام‌ اصرار به فرستادن آمبولانس کردم تا اینکه عاقبت دید دست بدار نیستم و قول داد که بعد از انتقال لوازم و پرسنل اورژانس به دژ خندق ، برگشته و زخمی های کنار رودخانه را هم به عقبه منتقل کند. در آخر حرف هاش هم چندتا سنگر را در داخل مقر نشانم داد و گفت : چندتا از همشهری هات هم تازه از خط رسیده و در داخل یکی از آن سنگرها مشغول استراحت هستند.  

راستش در آن اوضاع وخیم و بحرانی که همه به فکر خود بودند، اصلاً قولش را باور نکردم. اما دیگر چاره ای نبود و با قبول حرفش به سمت سنگرهایی که نشانم داد، راه افتادم تا شاید بتوانم تعدادی از رزمندگان زنجانی را پیدا کنم. مقر دشمن دارای سنگرهای بسیار امن و محکمی بود و بسیار هم اصولی و مهندس ساز بناشده و دارای استحکامات قوی و خاکریز های بسیار بلند بود. وارد اولین سنگر شده و دیدم که رزمنده‌ ایی بر روی تختی دراز کشیده ، سلام داده و چند باری هم صداش کردم. هیچ پاسخی نداد و همانطور ساکت و خاموش ماند ! با خود گفتم حتماً بیچاره خیلی خسته و بی خوابه و چنان هم سنگین خوابیده که با این سر و صداها بیدار نمیشه ، راستش از دلم نیامد که اونجوری در حال خواب اسیر عراقیها بشه و برای بیدار کردنش به کنار تخت رفته و دیدم که بسیجی دلاور صمد محمدی یکی از بیسیمچی های گردان خودمان است که گلوله مسلسل هواپیما از سقف سنگر عبور کرده و درست به وسط پیشانی زیباش خورده است.

صمد نوجوانی بسیار زیبا و خوش چهره بود که انوار الهی شهادت دوچندان خوشگل و دیدنی ترش کرده بود و آدم از تماشای چهره نورانی و گلگونش واقعاً سیر نمی شد. رگبار مسلسل هواپیماهای عراقی سقف سنگر را سوراخ سوراخ کرده و روزنه های بیشماری را در سقف سنگر ایجاد کرده بودند و نوری که از سوراخ ها به داخل سنگر می تابید یک صحنه بسیار رویایی و باشکوه در اطراف پیکر آرام خفته برادر محمدی پدید آورده بودند. حیران و مبهوت با چشمانی اشکبار مشغول تماشای حال و هوای زیبا و روحانی داخل سنگر بودم که ناگهان صدای وحشتناک چند هواپیما آمده و به دنبالش هم انفجارات متوالی ، سنگر و دیواره های آن را به لرزه در آورد. از ترس رگبار مسلسل هواپیماها شتابان از سنگر بیرون دویده و در داخل شیاری نسبتاً عمیق پناه گرفتم.

دهها فروند هواپیمای عراقی در ارتفاع بسیار پایین ، بالای سر مقر در حال پرواز بودند و به سمت هر شی متحرکی هم موشک و راکت و گلوله شلیک میکردند. آمبولانس و پرسنل سفید پوش اورژانس رفته و بیمارستان صحرایی کاملآ ساکت و خالی از نیرو بود. اوضاع واقعاً وخیم بود و وقت پنهان شدن و پناه گرفتن از ترس هواپیماها نبود. ماندن و اتلاف وقت ، مساوی با رسیدن تانکهای دشمن و خفت و خاری اسارت و اتفاقات تلخ بعد آن بود. برای همین هم دیگر درنگ نکرده و شتابان و با احتیاط شروع به وارسی بقیه سنگرهای مقر کردم. به چندتا سنگر سرک کشیدم تا اینکه عاقبت در سنگری هم‌رزمان زنجانی را یافته و از دیدن برادران دلاور یوسف قربانی و سید داود طاهری و مهدی حیدری و اصغر کاظمی چنان خوشحال و خیالم راحت و آسوده شد که دم در سنگر افتاده و از فرط خستگی از هوش رفتم ...

🌀 #ادامه_دارد

🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #مردان_میدان

📽 #یا_فاطمه_الزهرا_س فیلم کوتاه و بسیار دیدنی از سرود خوانی رزمندگان اسلام در میان برف و بوران و سرما و گل و لای در دوران دفاع مقدس

🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد....

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ماه_خدا

📽 در ماه نزول قرآن و در شب مبارکه قدر ، قلب و جانمان را با تلاوتی زیبا و شنیدنی از استاد مرحوم #راغب_مصطفی_غلوش صفا بخشیده و بهاری کنیم.

📚 آیات ۲۷ تا ۲۹ سوره مبارکه فتح

🔸🔹محمّد (ص) ، فرستاده خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سرسخت و در میان خودشان با یکدیگر مهربانند ، همواره آنان را در رکوع و سجود می بینی که پیوسته فضل و خشنودی خدا را می طلبند ؛ نشانه آنان در چهره شان از اثر سجود پیداست ، این است توصیف آنان در تورات ، و اما توصیفشان در انجیل این است که وجودشان چون زراعتی است که جوانه های خود را رویانده پس تقویتش کرده تا ستبر و ضخیم شده ، و در نتیجه بر ساقه هایش [ محکم و استوار ] ایستاده است ، به طوری که دهقانان را [ از رشد و انبوهی خود ] به تعجب می آورد تا خدا به وسیله [ انبوهی و نیرومندی ] مؤمنان، کافران را به خشم آورد. [و] خدا به کسانی از آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، آمرزش و پاداشی بزرگ وعده داده است. (۲۹)

👌 بسیار زیبا و شنیدنی ، تماشای این تلاوت عالی و بی نظیر را از دست ندهید .

🙏 التماس دعا

#روزه
#ماه_رمضان
#مهمانی_خدا
#فصل_بندگی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab