💢 #سرباز_گمنام_امام_زمان_عج
📸 در هفته سربازان گمنام امام زمان عج یادی کنیم از بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سید_عادل_هاشمی که جوانی اش را در جبهه های حق علیه باطل سپری کرد و بعد از جنگ هم در کسوت سرباز گمنام امام زمان عج به ایثار و فداکاری خود ادامه داد و از انقلاب و مملکت حفاظت و پاسداری کرد .
📸 شیرمرد زنجانی ، بسیجی دلاور #شهید_سید_عادل_هاشمی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان بود که سال ۱۳۷۰ در شهرستان کرج به دست قاچاقچیان مواد مخدر به شهادت رسید و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#سربازان_گمنام_امام_زمان_عج
#شهدای_اطلاعات_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 در هفته سربازان گمنام امام زمان عج یادی کنیم از بسیجی مخلص و دلاور #شهید_سید_عادل_هاشمی که جوانی اش را در جبهه های حق علیه باطل سپری کرد و بعد از جنگ هم در کسوت سرباز گمنام امام زمان عج به ایثار و فداکاری خود ادامه داد و از انقلاب و مملکت حفاظت و پاسداری کرد .
📸 شیرمرد زنجانی ، بسیجی دلاور #شهید_سید_عادل_هاشمی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان بود که سال ۱۳۷۰ در شهرستان کرج به دست قاچاقچیان مواد مخدر به شهادت رسید و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
#سربازان_گمنام_امام_زمان_عج
#شهدای_اطلاعات_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #ببینید / سکانس هیجان انگیز سریال گاندو
📽 عملیات خنثیسازی ترور سفیر روسیه در قلب پایتخت
🌸خلعت سرباز گمنام امام زمان(عج) را امام(ره) بر تن آنها کرده و مدال مجاهدان خاموش را از رهبر فرزانه انقلاب هدیه گرفته اند، با منش انقلابی و ولایی و تلاش بی وقفه خواب را بر چشم خود حرام کرده اند تا ما آسوده بخوابیم.
سلام و درود بر جان برکفان گمنام امام زمان عج
#سربازان_گمنام_امام_زمان_عج
#اطلاعات_مقتدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 عملیات خنثیسازی ترور سفیر روسیه در قلب پایتخت
🌸خلعت سرباز گمنام امام زمان(عج) را امام(ره) بر تن آنها کرده و مدال مجاهدان خاموش را از رهبر فرزانه انقلاب هدیه گرفته اند، با منش انقلابی و ولایی و تلاش بی وقفه خواب را بر چشم خود حرام کرده اند تا ما آسوده بخوابیم.
سلام و درود بر جان برکفان گمنام امام زمان عج
#سربازان_گمنام_امام_زمان_عج
#اطلاعات_مقتدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۶
💠 #خط_صفین / شب سوم
🔹🔸خبر تحویل خط و برگشتن به عقبه کم کم در داخل کانال قوت گرفته و همه تجهیزات بسته و آماده حرکت شدیم. اما هرچه انتظار کشیدیم خبری از نیروهای تازه نفس نشد تا اینکه حوالی ساعت ۱۲ نیمه شب پیک دلاور گردان پاسدار (شهید) احد اسکندری به تمام سنگرها ابلاغ نمود که گردان های پشتیبان بدلیل آتشباران شدید عقبه ، قادر به جابجایی و آمدن به خط نیستند و گردان به ناچار در خط ماندنی است.
با اعلام خبر ماندگاری گردان رزمندگان دلگیر و خسته ، تجهیزات را باز کرده و دوباره برنامه پست شبانه را تنظیم و مدافعان مشغول نگهبانی و بقیه هم در داخل سنگرها بخواب رفتند. برنامه نگهبانی شبانه با توجه به کمی نفرات گردان و خستگی بيش از حد نيروها ، مثل شب گذشته اجرا نمی شد. بسیاری از سنگرها خالی از نگهبان بود و اکثریت رزمندگان هم بدلیل خستگی شدید بصورت بیهوش داخل سنگرها افتاده و بخواب رفته بودند. اما با این وجود چند نفری از فرماندهان غيور گردان و تعدادی از نيروهای قديمی و باسابقه جبهه با وجود فشار خردکننده خستگی و بيخوابی که از سرتاپای وجودشان می بارید. همچنان بيدار بودند و بطور مستمر در طول کانال رفت و آمد کرده و به تک تک سنگرها سر زده و مواظب خط بودند.
پاس اول را برادر رضا رسولی نگهبان ایستاده و من داخل سنگر خوابیده بودم و حالا هم من نگهبانی می دادم و آقا رضا داخل سنگر خوابیده بود. خط کاملاً آرام و ساکت بود و گهگاهی چندتا منور در آسمان روشن و با صدای دلخراش جیر جیر سوخته و خاموش می شدند . سنگر موقعیت بسیار حساس و خطرناکی داشت. حفاظت از انتهای خط پدافندی گردان و جلوگیری از نفوذ نیروهای دشمن بر عهده این سنگر بود. از یک طرف مواظب حوضچه ها و نفوذ کماندوهای عراقی بودم و از سوی دیگر مراقب کانال خالی از مدافع و رزمنده آنطرف پل بتنی بودم که بهترین معبر برای ورود نیروهای دشمن و غافلگیری نیروهای گردان بود. خلاصه داشتم شبی ترسناک و پر از دلهره را سپری می کردم. اما با این وجود بقدری خسته و بی رمق بودم و جسم و روحم نیاز به خواب و استراحت داشت که هر چه هم تلاش می کردم که بیدار بمانم ، اصلأ نمی شد و گهگاهی بدون اینکه بدونم ، ناخودآگاه به خواب می رفتم و سپس با کوچکترین صدایی ، آنچنان هراسان از خواب می پریدم که وحشت سرتاپای وجودم را در بر می گرفت و عرق سردی بر تنم می نشست.
با هر بدبختی و جان کندنی بود تا اذان صبح به نگهبانی ادامه دادم تا اینکه رزمندگان یک به یک برای نماز بیدار شده و جنب و جوش داخل کانال را فرا گرفت. برادر رسولی هم بیدار شده و بعد از اقامه نماز ، پست را تحویل گرفت و من هم گیج و خواب آلوده سريع تیمم کرده و نماز را خوانده و بعد هم سرم را به گونی های سنگر تکیه داده و بلافاصله هم خوابم برد .
صبح با غرش وحشتناک چند فروند هواپیمای عراقی که از ارتفاع بسیار پائین در حال گذر از بالای کانال بودند از خواب پریده و سراسیمه مشغول وارسی اطراف شدم. تانک ها و نیروهای عراقی در کنار کانال بدبو مشغول جابجایی و گرفتن آرایش رزمی بودند و دهها فروند هواپیمای دشمن هم بر فراز آسمان در حال رفت و آمد و انجام مانور بودند.
خط آرام بود و هنوز خبری از انفجارات و تیر و ترکش نبود. رزمندگان چندتا چندتا کنار سنگرها نشسته و مشغول گپ و گفت بودند. خیلی تشنه و گرسنه بودم. اما نه آب داشتم و نه نان ، ناچاری یکی از کمپوت ها را باز کرده و مشغول خوردن شدم. هنوز کمپوت تموم نشده بود که دهها فروند هواپيما از سمت شهر همایون و در ارتفاعی بسيار پائين ، به خط نزديک و ضمن خالی کردن بمب های خود روی کانال و اطراف آن ، با رگبار مسلسل شروع به زدن سنگرهای داخل کانال کردند. دوباره دود و آتش همه جا را فرا گرفته و خاک و خاکستر فضای کانال را تيره و تار کرد.
بمباران خط بطور مستمر ادامه یافته و هواپيماهای عراقی پی در پی رفته و برگشتند و طول کانال را با شليک راکت و ريختن بمب و رگبار مسلسل زیر آتش گرفتند تا اینکه بعد از مدتی سروکله چند فروند هواپيمای پی سی هفت هم پيدا شد و هواپیماهای شکاری و بمب افکن فضای منطقه را ترک و بقیه کار را به هواپیماهای تازه وارد سپردند.
هواپیماهای پی سی هفت شروع به راکت باران خط کردند و همزمان هم آتشباران دشمن آغاز و ادوات سبک و سنگین شروع به کوبیدن کانال کردند و در عرض چند دقیقه بقدری گلوله توپ و خمپاره و راکت و موشک به روی خط ریخته شد که روز روشن همچون شب ، سیاه و تاریک شد و زمین و کانال از شدت و کثرت انفجارات شروع به لرزیدن کرد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۶
💠 #خط_صفین / شب سوم
🔹🔸خبر تحویل خط و برگشتن به عقبه کم کم در داخل کانال قوت گرفته و همه تجهیزات بسته و آماده حرکت شدیم. اما هرچه انتظار کشیدیم خبری از نیروهای تازه نفس نشد تا اینکه حوالی ساعت ۱۲ نیمه شب پیک دلاور گردان پاسدار (شهید) احد اسکندری به تمام سنگرها ابلاغ نمود که گردان های پشتیبان بدلیل آتشباران شدید عقبه ، قادر به جابجایی و آمدن به خط نیستند و گردان به ناچار در خط ماندنی است.
با اعلام خبر ماندگاری گردان رزمندگان دلگیر و خسته ، تجهیزات را باز کرده و دوباره برنامه پست شبانه را تنظیم و مدافعان مشغول نگهبانی و بقیه هم در داخل سنگرها بخواب رفتند. برنامه نگهبانی شبانه با توجه به کمی نفرات گردان و خستگی بيش از حد نيروها ، مثل شب گذشته اجرا نمی شد. بسیاری از سنگرها خالی از نگهبان بود و اکثریت رزمندگان هم بدلیل خستگی شدید بصورت بیهوش داخل سنگرها افتاده و بخواب رفته بودند. اما با این وجود چند نفری از فرماندهان غيور گردان و تعدادی از نيروهای قديمی و باسابقه جبهه با وجود فشار خردکننده خستگی و بيخوابی که از سرتاپای وجودشان می بارید. همچنان بيدار بودند و بطور مستمر در طول کانال رفت و آمد کرده و به تک تک سنگرها سر زده و مواظب خط بودند.
پاس اول را برادر رضا رسولی نگهبان ایستاده و من داخل سنگر خوابیده بودم و حالا هم من نگهبانی می دادم و آقا رضا داخل سنگر خوابیده بود. خط کاملاً آرام و ساکت بود و گهگاهی چندتا منور در آسمان روشن و با صدای دلخراش جیر جیر سوخته و خاموش می شدند . سنگر موقعیت بسیار حساس و خطرناکی داشت. حفاظت از انتهای خط پدافندی گردان و جلوگیری از نفوذ نیروهای دشمن بر عهده این سنگر بود. از یک طرف مواظب حوضچه ها و نفوذ کماندوهای عراقی بودم و از سوی دیگر مراقب کانال خالی از مدافع و رزمنده آنطرف پل بتنی بودم که بهترین معبر برای ورود نیروهای دشمن و غافلگیری نیروهای گردان بود. خلاصه داشتم شبی ترسناک و پر از دلهره را سپری می کردم. اما با این وجود بقدری خسته و بی رمق بودم و جسم و روحم نیاز به خواب و استراحت داشت که هر چه هم تلاش می کردم که بیدار بمانم ، اصلأ نمی شد و گهگاهی بدون اینکه بدونم ، ناخودآگاه به خواب می رفتم و سپس با کوچکترین صدایی ، آنچنان هراسان از خواب می پریدم که وحشت سرتاپای وجودم را در بر می گرفت و عرق سردی بر تنم می نشست.
با هر بدبختی و جان کندنی بود تا اذان صبح به نگهبانی ادامه دادم تا اینکه رزمندگان یک به یک برای نماز بیدار شده و جنب و جوش داخل کانال را فرا گرفت. برادر رسولی هم بیدار شده و بعد از اقامه نماز ، پست را تحویل گرفت و من هم گیج و خواب آلوده سريع تیمم کرده و نماز را خوانده و بعد هم سرم را به گونی های سنگر تکیه داده و بلافاصله هم خوابم برد .
صبح با غرش وحشتناک چند فروند هواپیمای عراقی که از ارتفاع بسیار پائین در حال گذر از بالای کانال بودند از خواب پریده و سراسیمه مشغول وارسی اطراف شدم. تانک ها و نیروهای عراقی در کنار کانال بدبو مشغول جابجایی و گرفتن آرایش رزمی بودند و دهها فروند هواپیمای دشمن هم بر فراز آسمان در حال رفت و آمد و انجام مانور بودند.
خط آرام بود و هنوز خبری از انفجارات و تیر و ترکش نبود. رزمندگان چندتا چندتا کنار سنگرها نشسته و مشغول گپ و گفت بودند. خیلی تشنه و گرسنه بودم. اما نه آب داشتم و نه نان ، ناچاری یکی از کمپوت ها را باز کرده و مشغول خوردن شدم. هنوز کمپوت تموم نشده بود که دهها فروند هواپيما از سمت شهر همایون و در ارتفاعی بسيار پائين ، به خط نزديک و ضمن خالی کردن بمب های خود روی کانال و اطراف آن ، با رگبار مسلسل شروع به زدن سنگرهای داخل کانال کردند. دوباره دود و آتش همه جا را فرا گرفته و خاک و خاکستر فضای کانال را تيره و تار کرد.
بمباران خط بطور مستمر ادامه یافته و هواپيماهای عراقی پی در پی رفته و برگشتند و طول کانال را با شليک راکت و ريختن بمب و رگبار مسلسل زیر آتش گرفتند تا اینکه بعد از مدتی سروکله چند فروند هواپيمای پی سی هفت هم پيدا شد و هواپیماهای شکاری و بمب افکن فضای منطقه را ترک و بقیه کار را به هواپیماهای تازه وارد سپردند.
هواپیماهای پی سی هفت شروع به راکت باران خط کردند و همزمان هم آتشباران دشمن آغاز و ادوات سبک و سنگین شروع به کوبیدن کانال کردند و در عرض چند دقیقه بقدری گلوله توپ و خمپاره و راکت و موشک به روی خط ریخته شد که روز روشن همچون شب ، سیاه و تاریک شد و زمین و کانال از شدت و کثرت انفجارات شروع به لرزیدن کرد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 #کربلای۴_۵
🌀 انتشار برای اولین بار
💠 #قسمت_چهارم
📽 مصاحبه رزمندگان زنجانی گردان حضرت امام سجاد (ع) لشگر هشت نجف قبل از آغاز عملیات عاشورایی کربلای چهار و پنج
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
⭕️ بسیاری از این عزیزان در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده و این مصاحبه ها هدیه زیبا و ارزشمندی برای خانواده معظم آنان می باشد . لطفاً در صورت شناسایی شهدا ، مصاحبه آنها را برای خانواده شأن ارسال فرمائید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۴_۵
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌀 انتشار برای اولین بار
💠 #قسمت_چهارم
📽 مصاحبه رزمندگان زنجانی گردان حضرت امام سجاد (ع) لشگر هشت نجف قبل از آغاز عملیات عاشورایی کربلای چهار و پنج
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
⭕️ بسیاری از این عزیزان در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده و این مصاحبه ها هدیه زیبا و ارزشمندی برای خانواده معظم آنان می باشد . لطفاً در صورت شناسایی شهدا ، مصاحبه آنها را برای خانواده شأن ارسال فرمائید.
#دفاع_مقدس
#عملیات_کربلای۴_۵
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 از پیام سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی تا #سردار_شهید_مهدی_باکری
📽 نماهنگ زیبا و اختصاصی سایت رهبر معظم انقلاب در باره پیام شهیدان
⭕️ #توجه تمامی صداهای داخل کلیپ واقعی و مستند می باشند..
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#شهیدان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 نماهنگ زیبا و اختصاصی سایت رهبر معظم انقلاب در باره پیام شهیدان
⭕️ #توجه تمامی صداهای داخل کلیپ واقعی و مستند می باشند..
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#شهیدان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 بعضی ها عجیب خوبند...!
یادشان که می افتی روحت جانی دوباره میگیرد...
یادشان که می افتی بی اراده لبخند به لبانت مینشیند...
بعضی ها را کم میبینی و حتی اگر نبینی باز با تو هستند...
بعضی ها عجیب می آیند و عجیب تر آنکه دیگر نمیروند..!
حتی وقتی که از کنارت رفته اند...
می مانند..!
لبخندشان ..
تصویرشان ..
صدایشان ..
حرفهایشان ..
همه را پیشت امانت میگذارند...
و تو میمانی و
یاد و آرزوی دیدار دوباره آنها..
بعضی ها عجیب خوبند مثل رفقای شهید...
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
یادشان که می افتی روحت جانی دوباره میگیرد...
یادشان که می افتی بی اراده لبخند به لبانت مینشیند...
بعضی ها را کم میبینی و حتی اگر نبینی باز با تو هستند...
بعضی ها عجیب می آیند و عجیب تر آنکه دیگر نمیروند..!
حتی وقتی که از کنارت رفته اند...
می مانند..!
لبخندشان ..
تصویرشان ..
صدایشان ..
حرفهایشان ..
همه را پیشت امانت میگذارند...
و تو میمانی و
یاد و آرزوی دیدار دوباره آنها..
بعضی ها عجیب خوبند مثل رفقای شهید...
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۷
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک اول
🔹🔸نسيم خنک بامدادی جايش را به گرمای داغ جنوب داده و هوائی سوزان و بسیار آزار دهنده فضای منطقه را فرا گرفته بود. خط یکسره زیر آتش بود و شدت و حجم گلوله باران بحدی بود که هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و راکت و موشک به اطراف کانال اصابت می کرد و ترکش های ریز و درشت ، داغ و سفیرکشان از بالای سنگرها رد می شدند.
قشون عظیم تانکها و نفرات پیاده دشمن سرتاسر دشت مقابل را فراگرفته و آماده حرکت بسوی کانال می شدند. شدیداً کمبود موشک داشتم و از برادر حسن محمدی هم خبری نبود. حتماً باید برای رویارویی با تانک ها ، تعدادی موشک تهیه می کردم. اما آتشباران عراقی ها بقدری گسترده و شدید بود که از ترس موج انفجارات و سیل ترکش ها که مثل بارون روی کانال ریخته می شد. جرات خارج شدن از سنگر را نداشتم.
غرش رعب آور تانکها خبر از آغاز تک دشمن داده و صدای خش خش تانک ها فضای منطقه را در برگرفت. با آغاز پیشروی قشون دشمن ، چند فروند هلیکوپتر هجومی و توپ دار عراقی هم بالای سر ستون تانکها ظاهر شده و با گلوله توپ و مسلسل و راکت شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز کردند. داخل کانال به کوره ایی آتشين تبدیل شده و دود و آتش و خاکستر از هر طرف خط به آسمان بر میخواست. اوضاع اصلأ خوب نبود و بدون کوچکترین پشتیبانی زمینی و هوایی زیر آتشباران شدید و گسترده دشمن کاملاً میخکوب و زمین گیر شده بودیم و با گذشت هر دقيقه هم عزيزی پاکباز و دلاور با پيکری خونين و پاره پاره از جمع همرزمان کم و با لبانی خندان و قلبی خشنود به ديدار معشوق می شتافت.
کف سنگر افتاده و جرات تکون خوردن نداشتم که یکدفعه سردار رضا زلفخانی معاون دلاور گردان نیم خیز و نفس زنان وارد سنگر شده و خنده کنان گفت : از بچهها شنیدم که دیشب دنبال موشک می گشتی ! چندتا گونی برات آوردم. بعد هم گونی های پر از موشک را کنار سنگرم گذاشته و سراسیمه لبه خاکریز پریده و با دوربین مشغول وارسی میدان نبرد شد که بلافاصله هم موقعیت شأن شناسایی و آماج رگبار گلوله مسلسل هلیکوپترها و تانکها قرار گرفت و شتابان داخل سنگر پریده و همزمان هم چند راکت هلیکوپتر به بالای خاکریز اصابت و چند گلوله مستقیم توپ تانک هم به دیواره خاکریز خورده و گرد و خاک و دود و خاکستر همه جا را فرا گرفت.
برای لحظاتی مستقیم زیر آتش تانک ها و هلی کوپتر های عراقی بودیم و همانطور که داخل سنگر پناه گرفته بودیم سردار زلفخانی از فعالیت و جابجایی کماندوهای عراقی در داخل حوضچه ها گفته و سفارش اکید کردند که در طول پاتک ، چهار چشمی مواظب نفوذشان به داخل کانال باشم ، بعد هم خداحافظی کرد و نیم خیز از سنگر خارج و زیر آن همه تیر و ترکش و موج انفجار راهی سمت بالای کانال شدند.
با دیدن رفتار بی پروا و شجاعانه سردار زلفخانی قوت قلب و جرات فراوانی یافته و بی توجه به باران ترکش ها و سنگ و کلوخ شروع به آماده نمودن موشک ها کردم و بعدش هم به لبه خاکریز پریده و خیلی با احتیاط مشغول وارسی میدان نبرد شدم. قشون عظیم تانکها و نيروهای عراقی داشتند گام به گام به کانال نزدیک و نزدیکتر می شدند و هلیکوپترها از آسمان و تانکها از زمین با گلوله توپ و رگبار مسلسل ، اجازه تکان خوردن را به کسی نمی دادند. داخل حوضچه ها هم شلوغ بود و تعداد زیادی کماندو در داخل حوضچه پنجم اجتماع کرده بودند. فکر می کردم که طبق روال تک های قبلی ، قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و فقط تانک های تی ۷۲ به خط خواهند زد ، اما با تعجب دیدم که اینبار تاکتیک عراقی ها کاملاً تغییر کرده و دارند با کل قشون به سمت خط پدافندی می آیند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۷
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک اول
🔹🔸نسيم خنک بامدادی جايش را به گرمای داغ جنوب داده و هوائی سوزان و بسیار آزار دهنده فضای منطقه را فرا گرفته بود. خط یکسره زیر آتش بود و شدت و حجم گلوله باران بحدی بود که هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و راکت و موشک به اطراف کانال اصابت می کرد و ترکش های ریز و درشت ، داغ و سفیرکشان از بالای سنگرها رد می شدند.
قشون عظیم تانکها و نفرات پیاده دشمن سرتاسر دشت مقابل را فراگرفته و آماده حرکت بسوی کانال می شدند. شدیداً کمبود موشک داشتم و از برادر حسن محمدی هم خبری نبود. حتماً باید برای رویارویی با تانک ها ، تعدادی موشک تهیه می کردم. اما آتشباران عراقی ها بقدری گسترده و شدید بود که از ترس موج انفجارات و سیل ترکش ها که مثل بارون روی کانال ریخته می شد. جرات خارج شدن از سنگر را نداشتم.
غرش رعب آور تانکها خبر از آغاز تک دشمن داده و صدای خش خش تانک ها فضای منطقه را در برگرفت. با آغاز پیشروی قشون دشمن ، چند فروند هلیکوپتر هجومی و توپ دار عراقی هم بالای سر ستون تانکها ظاهر شده و با گلوله توپ و مسلسل و راکت شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز کردند. داخل کانال به کوره ایی آتشين تبدیل شده و دود و آتش و خاکستر از هر طرف خط به آسمان بر میخواست. اوضاع اصلأ خوب نبود و بدون کوچکترین پشتیبانی زمینی و هوایی زیر آتشباران شدید و گسترده دشمن کاملاً میخکوب و زمین گیر شده بودیم و با گذشت هر دقيقه هم عزيزی پاکباز و دلاور با پيکری خونين و پاره پاره از جمع همرزمان کم و با لبانی خندان و قلبی خشنود به ديدار معشوق می شتافت.
کف سنگر افتاده و جرات تکون خوردن نداشتم که یکدفعه سردار رضا زلفخانی معاون دلاور گردان نیم خیز و نفس زنان وارد سنگر شده و خنده کنان گفت : از بچهها شنیدم که دیشب دنبال موشک می گشتی ! چندتا گونی برات آوردم. بعد هم گونی های پر از موشک را کنار سنگرم گذاشته و سراسیمه لبه خاکریز پریده و با دوربین مشغول وارسی میدان نبرد شد که بلافاصله هم موقعیت شأن شناسایی و آماج رگبار گلوله مسلسل هلیکوپترها و تانکها قرار گرفت و شتابان داخل سنگر پریده و همزمان هم چند راکت هلیکوپتر به بالای خاکریز اصابت و چند گلوله مستقیم توپ تانک هم به دیواره خاکریز خورده و گرد و خاک و دود و خاکستر همه جا را فرا گرفت.
برای لحظاتی مستقیم زیر آتش تانک ها و هلی کوپتر های عراقی بودیم و همانطور که داخل سنگر پناه گرفته بودیم سردار زلفخانی از فعالیت و جابجایی کماندوهای عراقی در داخل حوضچه ها گفته و سفارش اکید کردند که در طول پاتک ، چهار چشمی مواظب نفوذشان به داخل کانال باشم ، بعد هم خداحافظی کرد و نیم خیز از سنگر خارج و زیر آن همه تیر و ترکش و موج انفجار راهی سمت بالای کانال شدند.
با دیدن رفتار بی پروا و شجاعانه سردار زلفخانی قوت قلب و جرات فراوانی یافته و بی توجه به باران ترکش ها و سنگ و کلوخ شروع به آماده نمودن موشک ها کردم و بعدش هم به لبه خاکریز پریده و خیلی با احتیاط مشغول وارسی میدان نبرد شدم. قشون عظیم تانکها و نيروهای عراقی داشتند گام به گام به کانال نزدیک و نزدیکتر می شدند و هلیکوپترها از آسمان و تانکها از زمین با گلوله توپ و رگبار مسلسل ، اجازه تکان خوردن را به کسی نمی دادند. داخل حوضچه ها هم شلوغ بود و تعداد زیادی کماندو در داخل حوضچه پنجم اجتماع کرده بودند. فکر می کردم که طبق روال تک های قبلی ، قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و فقط تانک های تی ۷۲ به خط خواهند زد ، اما با تعجب دیدم که اینبار تاکتیک عراقی ها کاملاً تغییر کرده و دارند با کل قشون به سمت خط پدافندی می آیند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #هدف_شهیدان
📽 نماهنگ زیبا و اختصاصی سایت رهبر معظم انقلاب در باره هدف شهیدان
🔹🔸 رهبر معظم انقلاب : امروز کسانی که در زیر سایهی جمهوری اسلامی و به برکت مجاهدت شهیدان دارند با امنیّت و آزادی زندگی میکنند و ۱۸۰ درجه بر خلاف خواستههای آنها حرکت میکنند، باید برای خودشان روشن کنند که جواب این خونهای پاک را چه جور خواهند داد؟
👌رهسپاریم با ولایت تا شهادت
#دفاع_مقدس
#شهیدان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 نماهنگ زیبا و اختصاصی سایت رهبر معظم انقلاب در باره هدف شهیدان
🔹🔸 رهبر معظم انقلاب : امروز کسانی که در زیر سایهی جمهوری اسلامی و به برکت مجاهدت شهیدان دارند با امنیّت و آزادی زندگی میکنند و ۱۸۰ درجه بر خلاف خواستههای آنها حرکت میکنند، باید برای خودشان روشن کنند که جواب این خونهای پاک را چه جور خواهند داد؟
👌رهسپاریم با ولایت تا شهادت
#دفاع_مقدس
#شهیدان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #سردار_شهید_ابراهیم_همت :
✍ هرکس که بیشتر برای خدا کار کرد ، بیشتر باید فحش بشنود ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم.
برای تحمّل تهمت و افترا و دروغ ، چون ما اگر تحمل نکنیم باید میدان را خالی کنیم.
⭕️ هستیم تا آخر ، تازه اول عشق است ...
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✍ هرکس که بیشتر برای خدا کار کرد ، بیشتر باید فحش بشنود ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم.
برای تحمّل تهمت و افترا و دروغ ، چون ما اگر تحمل نکنیم باید میدان را خالی کنیم.
⭕️ هستیم تا آخر ، تازه اول عشق است ...
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۸
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک اول
🔹🔸وضعيت کانال داشت زير آتشباران بی امان عراقی ها لحظه به لحظه بد و بدتر می شد و قشون عظیم و بیشمار تانکها و نیروهای پیاده و کماندو عراقی داشتند دقيقه به دقيقه به خط نزديک و نزديکتر می شدند. غرش سهمناک و صدای دلخراش شنی تانکها،همچون پتکی آهنين و سنگين بر روح و جسمم فرود می آمد و باعث ايجاد رعب و دل شوره در اعماق دلم می شد. باور نکردنی بود تعداد تانکهای دشمن دهها برابر مدافعان خسته و بی رمق و بی خواب داخل کانال شده بود. حالا نفرات پیاده و کماندو بماند که چشم از شمارش شأن عاجز و ناتوان بود .
در فکر و انديشه حفاظت از خط و چگونگی مقابله با تک سنگين دشمن بودم ولی با ديدن آن همه تانک مدرن و تجهيزات قوی و دهها گردان از نفرات پياده و کماندوهای ورزيده گارد رياست جمهوری عراق،که سرتاسر پنهای دشت مقابل را فرا گرفته بودند و با وجود آتش شديد و سنگینی که از آسمان و زمين بر روی مواضع دفاعی گردان ريخته می شد. طوری که احدی توان برخاستن و جرات نگاه کردن به جلو را نداشت و با برآورد امکانات و تجهيزات بسيار اندک و محدود خودمان که در کل شامل سی يا چهل نفر نيروی بسيجی و پاسدار و چند قبضه تيربار سبک و آرپی جی هفت و اسلحه کلاش و چندين جعبه نارنجک دستی می شد و با توجه به خستگی و بيخوابی شديد همرزمان که چند شبانه روز متوالی با تمامی توان در حال جنگ و گريز و مقاومت بودند.انجام اينکار نه تنها از نظر عقلی بعيد و غيرممکن می نمود،بلکه در ميدان عمل نيز کاری بس سخت و دشوار و حتی ناشدنی به نظر می آمد و تفکر پيرامون همين مسايل چنان دل نگران و پريشان خاطرم کرده بود که وجودم پراز دلهره و اضطراب شده بود.
قشون دشمن در پناه آتش تهیه سنگین زمینی و هوایی خود را به نزدیکی های کانال رسانیده و باردیگر نبردی نزدیک و نابرابر آغاز شد.تعداد بیشماری تانک تی ۷۲ بصورت افقی و در کنار هم در جلوی قشون دشمن حرکت می کردند و نقش سپری ضد موشک برای بقیه تانکها بازی می کردند و برای همین هم هرچه موشک شلیک کردیم به تانکهای تی ۷۲ خورده و کمانه کردند و قشون عظیم دشمن بدون لحظه ای ایست و توقف به سمت خط پیش آمد.
دقایق بسیار وحشتناک و دلهره آوری بود.تانک ها مستقیم به دل خاکریز زده و مقابل دیدگان مات و مبهوت مان داشتند از چند نقطه مختلف به کانال نزدیک و نزدیکتر می شدند.همه رزمندگان با آن امکانات و تجهیزات کم هرچه در توان داشتند ، مایه گذاشته و مردانه جنگیده و می جنگیدند. اما انگاری اینبار اوضاع کاملآ فرق می کرد و پیروزی تجهیزات و تسلیحات بود و کاری هم از دست کسی بر نمی آمد. سایه شوم وحشت داخل کانال افتاده و همه نگران سقوط خط و افتادن کانال به دست عراقی ها بودیم. با سقوط خط و شکست و اسارت و حقارت بعد آن فاصله آنچنانی نداشتیم که ناگهان فریادهای بلند سردار زلفخانی در کانال طنین انداز شد که تانک های عقبی را بزنید! سردار دلاورانه طول خط را پیموده و ضمن تشویق و ترغیب رزمندگان به ایستادگی و مقاومت ، آر پی جی زنها را توصیه به زدن تانکهای ردیف دوم و سوم قشون عراقی ها میکردند.
حرکت شجاعانه و بی باکانه سردار زلفخانی زیر آن همه آتش و تیر و ترکش، جان تازه ای به کالبد خسته و ناامید رزمندگان دمیده و از هر سوی خط ، آر پی جی زنها شروع به زدن تانکهای عقبی دشمن کردند و طولی هم نکشید که با عنایات الهی و ایثار و شجاعت همسنگران اولین تانک دشمن در ردیف دوم مورد اصابت موشک قرار گرفته و با صدای مهیبی منفجر و شروع به سوختن کرد. تانکهای کناری و پشتی تانک شکار شده با دیدن این صحنه چنان دچار ترس و وحشت شدند که آرایش جنگی را فراموش و هر کدام به سمتی شروع به فرار کردند. تانک های پیش قراول تی ۷۲ هم که به خاکریز رسیده و تنها چندمتری با ورود به کانال فاصله داشتند. با دیدن فرار همقطاران ، سریع دست از پیشروی برداشته و هراسان دور زده و سراسیمه از مقابل خاکریز دور شدند. درست در این زمان دومین تانک عراقی هم هدف موشک رزمندگان قرار گرفته و منهدم شد و همین امر هم باعث هراس و درهم آمیختگی بیشتر قشون وحشت زده دشمن شد.
باور کردنش سخته ، اما اینبار هم با عنایات رب کریم و ایثار و فداکاری رزمندگان طمع تلخ شکست را به عراقی ها چشانیده و دوباره صدای فریادهای بلند الله اکبر و صلوات همرزمان فضای منطقه را پرکرد . قشون مجهز و پرتعداد دشمن هم که فقط چند قدمی با شکستن خط و پیروزی فاصله داشت. آنچنان ترسیده و دچار فروپاشی شد که همه تانکها فرار کرده و نیروهای پیاده و کماندو در میانه میدان بطرز خنده داری پخش و پراکنده شدند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۸
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک اول
🔹🔸وضعيت کانال داشت زير آتشباران بی امان عراقی ها لحظه به لحظه بد و بدتر می شد و قشون عظیم و بیشمار تانکها و نیروهای پیاده و کماندو عراقی داشتند دقيقه به دقيقه به خط نزديک و نزديکتر می شدند. غرش سهمناک و صدای دلخراش شنی تانکها،همچون پتکی آهنين و سنگين بر روح و جسمم فرود می آمد و باعث ايجاد رعب و دل شوره در اعماق دلم می شد. باور نکردنی بود تعداد تانکهای دشمن دهها برابر مدافعان خسته و بی رمق و بی خواب داخل کانال شده بود. حالا نفرات پیاده و کماندو بماند که چشم از شمارش شأن عاجز و ناتوان بود .
در فکر و انديشه حفاظت از خط و چگونگی مقابله با تک سنگين دشمن بودم ولی با ديدن آن همه تانک مدرن و تجهيزات قوی و دهها گردان از نفرات پياده و کماندوهای ورزيده گارد رياست جمهوری عراق،که سرتاسر پنهای دشت مقابل را فرا گرفته بودند و با وجود آتش شديد و سنگینی که از آسمان و زمين بر روی مواضع دفاعی گردان ريخته می شد. طوری که احدی توان برخاستن و جرات نگاه کردن به جلو را نداشت و با برآورد امکانات و تجهيزات بسيار اندک و محدود خودمان که در کل شامل سی يا چهل نفر نيروی بسيجی و پاسدار و چند قبضه تيربار سبک و آرپی جی هفت و اسلحه کلاش و چندين جعبه نارنجک دستی می شد و با توجه به خستگی و بيخوابی شديد همرزمان که چند شبانه روز متوالی با تمامی توان در حال جنگ و گريز و مقاومت بودند.انجام اينکار نه تنها از نظر عقلی بعيد و غيرممکن می نمود،بلکه در ميدان عمل نيز کاری بس سخت و دشوار و حتی ناشدنی به نظر می آمد و تفکر پيرامون همين مسايل چنان دل نگران و پريشان خاطرم کرده بود که وجودم پراز دلهره و اضطراب شده بود.
قشون دشمن در پناه آتش تهیه سنگین زمینی و هوایی خود را به نزدیکی های کانال رسانیده و باردیگر نبردی نزدیک و نابرابر آغاز شد.تعداد بیشماری تانک تی ۷۲ بصورت افقی و در کنار هم در جلوی قشون دشمن حرکت می کردند و نقش سپری ضد موشک برای بقیه تانکها بازی می کردند و برای همین هم هرچه موشک شلیک کردیم به تانکهای تی ۷۲ خورده و کمانه کردند و قشون عظیم دشمن بدون لحظه ای ایست و توقف به سمت خط پیش آمد.
دقایق بسیار وحشتناک و دلهره آوری بود.تانک ها مستقیم به دل خاکریز زده و مقابل دیدگان مات و مبهوت مان داشتند از چند نقطه مختلف به کانال نزدیک و نزدیکتر می شدند.همه رزمندگان با آن امکانات و تجهیزات کم هرچه در توان داشتند ، مایه گذاشته و مردانه جنگیده و می جنگیدند. اما انگاری اینبار اوضاع کاملآ فرق می کرد و پیروزی تجهیزات و تسلیحات بود و کاری هم از دست کسی بر نمی آمد. سایه شوم وحشت داخل کانال افتاده و همه نگران سقوط خط و افتادن کانال به دست عراقی ها بودیم. با سقوط خط و شکست و اسارت و حقارت بعد آن فاصله آنچنانی نداشتیم که ناگهان فریادهای بلند سردار زلفخانی در کانال طنین انداز شد که تانک های عقبی را بزنید! سردار دلاورانه طول خط را پیموده و ضمن تشویق و ترغیب رزمندگان به ایستادگی و مقاومت ، آر پی جی زنها را توصیه به زدن تانکهای ردیف دوم و سوم قشون عراقی ها میکردند.
حرکت شجاعانه و بی باکانه سردار زلفخانی زیر آن همه آتش و تیر و ترکش، جان تازه ای به کالبد خسته و ناامید رزمندگان دمیده و از هر سوی خط ، آر پی جی زنها شروع به زدن تانکهای عقبی دشمن کردند و طولی هم نکشید که با عنایات الهی و ایثار و شجاعت همسنگران اولین تانک دشمن در ردیف دوم مورد اصابت موشک قرار گرفته و با صدای مهیبی منفجر و شروع به سوختن کرد. تانکهای کناری و پشتی تانک شکار شده با دیدن این صحنه چنان دچار ترس و وحشت شدند که آرایش جنگی را فراموش و هر کدام به سمتی شروع به فرار کردند. تانک های پیش قراول تی ۷۲ هم که به خاکریز رسیده و تنها چندمتری با ورود به کانال فاصله داشتند. با دیدن فرار همقطاران ، سریع دست از پیشروی برداشته و هراسان دور زده و سراسیمه از مقابل خاکریز دور شدند. درست در این زمان دومین تانک عراقی هم هدف موشک رزمندگان قرار گرفته و منهدم شد و همین امر هم باعث هراس و درهم آمیختگی بیشتر قشون وحشت زده دشمن شد.
باور کردنش سخته ، اما اینبار هم با عنایات رب کریم و ایثار و فداکاری رزمندگان طمع تلخ شکست را به عراقی ها چشانیده و دوباره صدای فریادهای بلند الله اکبر و صلوات همرزمان فضای منطقه را پرکرد . قشون مجهز و پرتعداد دشمن هم که فقط چند قدمی با شکستن خط و پیروزی فاصله داشت. آنچنان ترسیده و دچار فروپاشی شد که همه تانکها فرار کرده و نیروهای پیاده و کماندو در میانه میدان بطرز خنده داری پخش و پراکنده شدند...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی : جمهوری اسلامی حرم است...
📽 نماهنگ زیبا و دیدنی بمناسبت دوازدهم فروردین و روز جمهوری اسلامی
🇮🇷 دوازده فروردین عصاره یک تاریخ سراسر خون و شهادت و تبلور آن همه عشقها ، آرمانها ، اسلام خواهی ها ، حق پرستی ها و باطل ستیزیها است…
🌸 روز جمهوری اسلامی مبارک باد
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 نماهنگ زیبا و دیدنی بمناسبت دوازدهم فروردین و روز جمهوری اسلامی
🇮🇷 دوازده فروردین عصاره یک تاریخ سراسر خون و شهادت و تبلور آن همه عشقها ، آرمانها ، اسلام خواهی ها ، حق پرستی ها و باطل ستیزیها است…
🌸 روز جمهوری اسلامی مبارک باد
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۹
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸قشون دشمن بعد از فروپاشی و فرار،دوباره آرایش و ساماندهی یافته و بلافاصله هم حمله دیگری را آغاز نمود و خیلی هم طول نکشید که خیل عظیم تانک ها و نفرات پیاده عراقی به اواسط میدان رسیده و شروع به زدن کانال کردند. تانکها با مسلسل و توپ شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز کرده و چند فروند هلی کوپتر توپدار هم از فراز آسمان شروع به زدن سنگرهای داخل کانال کردند.رگبار مسلسل و گلوله توپ تانکها از سمت مقابل می آمدند و اکثریت هم به دیواره بیرونی و تاج خاکریز برخورد و آسیب چندانی به سنگرهای داخل کانال نمی رسانیدند. اما رگبار مسلسل و گلوله های توپ و راکت هلیکوپترها درست به داخل کانال و بعضاً داخل سنگرها می خوردند و گهگاهی هم خسارات شدید جانی برجای میگذاشتند. هلیکوپترها که خیالشان از بابت نبود پدافند هوایی راحت بود. تا آنجا که می شد و می توانستند به خط نزدیک و از فراز آسمان با دقت شروع به زدن سنگرهای فعال داخل کانال می کردند و رزمندگان هم متقابلاً با شلیک پی در پی موشک و رگبار گلوله مجبور به فرارشأن می کردند.
آتش گسترده و پرحجم ادوات سنگين و سبک عراقی ها مستقيم بر روی کانال و مواضع داخل آن هدايت ميشد و گرد و خاک و دود و آتش و خاکستر سرتاسر خط پدافندی را فرا گرفته و باعث تشکیل ابری تيره و تاريک بر فراز کانال شده بود. گلوله های توپ و خمپاره و موشک و راکت بصورت متوالی به اطراف کانال اصابت کرده و ترکشهای ريز و درشت شأن همچون نقل و نبات به روی سنگرها ريخته میشد. بعد از دقایقی هواپيماهای دشمن نیز وارد معرکه نبرد شده و از چندین جهت مختلف به خط نزدیک و شروع به بمباران و موشک باران کانال کردند. نبود پدافند هوایی در منطقه باعث فعالیت شدید نیروی هوایی دشمن شده و هرچند دقيقه يکبار هواپیماها در گروه های چند تائی برفراز منطقه ظاهر و از ارتفاعی بسيار پائين بمب های خود را روی مواضع دفاعی رزمندگان فرو می ریختند و در عين حال هم با شليک راکت و موشک و رگبار مسلسل داخل کانال را می زدند.
اوضاع داخل کانال بحدی خراب بود که هیچ کس بالای خاکریز و بیرون سنگرها دیده نمی شد و همه رزمندگان در داخل سنگرها پنهان شده بودند. واقعأ نمی شود و نمی توانم با اين قلم عاجز و این زبان ناتوان گوشه ای از آن جهنم آتشين و سوزان را ترسيم و تشريح نمايم و فقط اين را بگويم که در لحظه به لحظه آن دقايق خون و آتش آدمی چندين بار ميميرد و زنده ميشد و در حقيقت سايه مرگ اين پديده وحشتناک عالم خلقت را برای دفعات مکرر با تمامی وجوداحساس کرده و عرق سرد رعب و وحشت بر پيشانی آدم می نشست.
دشمن زبون با اينکه از کمی مدافعان کانال و محدود بودن تجهيزات و مهمات مان بخوبی مطلع بود. بازم جرات نزديک شدن به خاکریز را نداشت و با آن همه تانک و نیروهای پیاده و کماندوهای دوره دیده وسط میدان میخکوب و فقط از زمین و آسمان آتش بر روی خط و کانال می ريخت .
عراقیها بعد از کوبیدن هم جانبه خط عاقبت قشون خود را به حرکت در آورده و تانک ها غرش کنان به سمت کانال حمله ور شدند. تانکهای تی ۷۲ بازم در جلوی قشون حرکت می کردند و بقیه تانکها و نفربرها و نیروهای پیاده و کماندو هم پشت سرشان می آمدند.با رسیدن تانکها به تیررس ، فرمان آتش صادر و دوباره نبرد غیرت و فولاد آغاز و رزمندگان دلاور از هر سمت و سوی کانال شروع به تیراندازی و شلیک موشک کردند.
رگبار مسلسل صدها دستگاه تانک و تیراندازی مدام نیروهای پیاده ، اجازه هدف گیری دقیق را نمی دادند و فقط مثل فنر از جا کنده و شتابان موشکی سمت شأن شلیک و بی درنگ هم جا عوض کرده و در گوشه ای دیگر به کارم ادامه می دادم. موشک هایم در حال اتمام بود و باید برای ادامه نبرد موشک تهیه می کردم. در فکر موشک بودم که برادر حسن محمدی نیم خیز و نفس زنان با چند گونی پر از موشک از راه رسیده و خیلی ناراحت و غرغرکنان گونی ها را کنار سنگرم گذاشته و سراسیمه در داخل سنگر پناه گرفت. بقدری غرق نبرد بودم که بی توجه به اطراف ، پشت سر هم تغییر موضع داده و با ذکر مبارک سبحان الله و فریاد الله اکبر موشک ها را یکی پس از دیگری سمت قشون دشمن شليک می کردم. در سمت پایین سنگر مشغول شلیک موشک بودم که نمی دانم چطور شد که یکدفعه برادر حسن محمدی از پشت قبضه آر پی جی سر درآورده و آتش عقبه کل هیکل شو گرفته و سر و صورتش را کاملاً سرخ و سیاه کرد. شتاتان به کمکش شتافته و حسن آقا هم شروع به داد و فریاد و آخ و ناله کرد و آنقدر هم ادای آدم های موج گرفته را درآورد که در نهایت توسط برادران امدادگر به عقبه منتقل شد....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۲۹
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸قشون دشمن بعد از فروپاشی و فرار،دوباره آرایش و ساماندهی یافته و بلافاصله هم حمله دیگری را آغاز نمود و خیلی هم طول نکشید که خیل عظیم تانک ها و نفرات پیاده عراقی به اواسط میدان رسیده و شروع به زدن کانال کردند. تانکها با مسلسل و توپ شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز کرده و چند فروند هلی کوپتر توپدار هم از فراز آسمان شروع به زدن سنگرهای داخل کانال کردند.رگبار مسلسل و گلوله توپ تانکها از سمت مقابل می آمدند و اکثریت هم به دیواره بیرونی و تاج خاکریز برخورد و آسیب چندانی به سنگرهای داخل کانال نمی رسانیدند. اما رگبار مسلسل و گلوله های توپ و راکت هلیکوپترها درست به داخل کانال و بعضاً داخل سنگرها می خوردند و گهگاهی هم خسارات شدید جانی برجای میگذاشتند. هلیکوپترها که خیالشان از بابت نبود پدافند هوایی راحت بود. تا آنجا که می شد و می توانستند به خط نزدیک و از فراز آسمان با دقت شروع به زدن سنگرهای فعال داخل کانال می کردند و رزمندگان هم متقابلاً با شلیک پی در پی موشک و رگبار گلوله مجبور به فرارشأن می کردند.
آتش گسترده و پرحجم ادوات سنگين و سبک عراقی ها مستقيم بر روی کانال و مواضع داخل آن هدايت ميشد و گرد و خاک و دود و آتش و خاکستر سرتاسر خط پدافندی را فرا گرفته و باعث تشکیل ابری تيره و تاريک بر فراز کانال شده بود. گلوله های توپ و خمپاره و موشک و راکت بصورت متوالی به اطراف کانال اصابت کرده و ترکشهای ريز و درشت شأن همچون نقل و نبات به روی سنگرها ريخته میشد. بعد از دقایقی هواپيماهای دشمن نیز وارد معرکه نبرد شده و از چندین جهت مختلف به خط نزدیک و شروع به بمباران و موشک باران کانال کردند. نبود پدافند هوایی در منطقه باعث فعالیت شدید نیروی هوایی دشمن شده و هرچند دقيقه يکبار هواپیماها در گروه های چند تائی برفراز منطقه ظاهر و از ارتفاعی بسيار پائين بمب های خود را روی مواضع دفاعی رزمندگان فرو می ریختند و در عين حال هم با شليک راکت و موشک و رگبار مسلسل داخل کانال را می زدند.
اوضاع داخل کانال بحدی خراب بود که هیچ کس بالای خاکریز و بیرون سنگرها دیده نمی شد و همه رزمندگان در داخل سنگرها پنهان شده بودند. واقعأ نمی شود و نمی توانم با اين قلم عاجز و این زبان ناتوان گوشه ای از آن جهنم آتشين و سوزان را ترسيم و تشريح نمايم و فقط اين را بگويم که در لحظه به لحظه آن دقايق خون و آتش آدمی چندين بار ميميرد و زنده ميشد و در حقيقت سايه مرگ اين پديده وحشتناک عالم خلقت را برای دفعات مکرر با تمامی وجوداحساس کرده و عرق سرد رعب و وحشت بر پيشانی آدم می نشست.
دشمن زبون با اينکه از کمی مدافعان کانال و محدود بودن تجهيزات و مهمات مان بخوبی مطلع بود. بازم جرات نزديک شدن به خاکریز را نداشت و با آن همه تانک و نیروهای پیاده و کماندوهای دوره دیده وسط میدان میخکوب و فقط از زمین و آسمان آتش بر روی خط و کانال می ريخت .
عراقیها بعد از کوبیدن هم جانبه خط عاقبت قشون خود را به حرکت در آورده و تانک ها غرش کنان به سمت کانال حمله ور شدند. تانکهای تی ۷۲ بازم در جلوی قشون حرکت می کردند و بقیه تانکها و نفربرها و نیروهای پیاده و کماندو هم پشت سرشان می آمدند.با رسیدن تانکها به تیررس ، فرمان آتش صادر و دوباره نبرد غیرت و فولاد آغاز و رزمندگان دلاور از هر سمت و سوی کانال شروع به تیراندازی و شلیک موشک کردند.
رگبار مسلسل صدها دستگاه تانک و تیراندازی مدام نیروهای پیاده ، اجازه هدف گیری دقیق را نمی دادند و فقط مثل فنر از جا کنده و شتابان موشکی سمت شأن شلیک و بی درنگ هم جا عوض کرده و در گوشه ای دیگر به کارم ادامه می دادم. موشک هایم در حال اتمام بود و باید برای ادامه نبرد موشک تهیه می کردم. در فکر موشک بودم که برادر حسن محمدی نیم خیز و نفس زنان با چند گونی پر از موشک از راه رسیده و خیلی ناراحت و غرغرکنان گونی ها را کنار سنگرم گذاشته و سراسیمه در داخل سنگر پناه گرفت. بقدری غرق نبرد بودم که بی توجه به اطراف ، پشت سر هم تغییر موضع داده و با ذکر مبارک سبحان الله و فریاد الله اکبر موشک ها را یکی پس از دیگری سمت قشون دشمن شليک می کردم. در سمت پایین سنگر مشغول شلیک موشک بودم که نمی دانم چطور شد که یکدفعه برادر حسن محمدی از پشت قبضه آر پی جی سر درآورده و آتش عقبه کل هیکل شو گرفته و سر و صورتش را کاملاً سرخ و سیاه کرد. شتاتان به کمکش شتافته و حسن آقا هم شروع به داد و فریاد و آخ و ناله کرد و آنقدر هم ادای آدم های موج گرفته را درآورد که در نهایت توسط برادران امدادگر به عقبه منتقل شد....
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #عملیات_بدر
📽 شجاعت و شهامت مثال زدنی #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده دلاور و مخلص #لشگر_۳۱_عاشورا در اولین روز عملیات عاشورایی #بدر از زبان #سردار_امین_شریعتی
⭕️عملیات #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون ، #شرق_دجله_عراق
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 شجاعت و شهامت مثال زدنی #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده دلاور و مخلص #لشگر_۳۱_عاشورا در اولین روز عملیات عاشورایی #بدر از زبان #سردار_امین_شریعتی
⭕️عملیات #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون ، #شرق_دجله_عراق
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۰
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸نبرد غیرت و فولاد با شدت تمام ادامه داشت و قشون عظیم دشمن به نزدیکی خاکریز رسیده و توپ و مسلسل تانک ها از زمین و مسلسل و توپ هلیکوپترها از آسمان هر جنبنده ای را روی خاکریز هدف قرار می دادند. نیروی پیاده و کماندو عراقی هم با کلاش و تیربار و آر پی جی از هر سمت و سوی به سمت کانال شلیک می کردند .
بی توجه به رگبار بی امان گلوله ها و باران سیل آسای ترکش ها مثال فرفره پایین و بالای کانال دویده و پی در پی موشک شلیک میکردم که یکدفعه متوجه سردار زلفخانی شدم که با چند گونی پر از موشک ، لبخند زنان مقابلم ایستاده ، گرد و خاک و دود سياه باروت ، چهره خسته و زيبایش را کاملاً پوشانده بود.اما با اين وجود بازم واقعأ زیبا و نورانی به نظر می آمد ، چشمان معصوم و بی خوابش چون خورشید می درخشید و لبهای خشکيده و خاک آلوده اش خبر از تشنگی بی امان میداد.
سلام دادم و لبخند زنان جواب سلامم را داد و بعد دو دستش را روی گوشهایم گذاشت و صورتم را جلو کشيد و بوسه ای بر پيشانیم زده و با لحنی بسیار مهرآمیزی گفت : واقعاً خسته نباشی ! بوسه و رفتار مهربان و سخنان پر از مهر معاونت دلاور گردان در آن لحظات سخت و طاقت فرسا چنان حال دلم را خوب کرد که تمام خستگی و نگرانی ها از وجودم پرکشید و چنان روحیه یافته و سرزنده شدم که با شور و عشق فراوان بغلش کرده و صورت معصوم و نورانی اش را غرق بوسه کردم.
سردار زلفخانی قصد سرکشی به حوضچه ها را داشتند و از تحرکاتی که اطراف آنها مشاهده کرده بودند.احتمال فراوان می دادند که عراقی ها در حال پیشروی و نفوذ از داخل حوضچه ها هستند. گونی های موشک را کنار سنگر گذاشته و چندتایی موشک و نارنجک برداشته و به آن سوی پل بتنی رفتیم و همین که بالای خاکریز رسیدیم. با تعجب دیدیم که با عنایت خدای رحمان و رحیم درست سر بزنگاه رسیدیم و کماندوهای عراقی در حال پیشروی از داخل حوضچه ها می باشند. کماندوهای ورزیده گارد ریاست جمهوری عراق ، بسیار تاکتیکی و کاملاً آرام و بی سر و صدا یکی یکی حوضچه ها را طی و داخل حوضچه سوم تجمع می کردند. نیروهای پیشرو که احتمالا یک دسته بودند از بقیه نیروها جلوتر حرکت می کردند و تا حوضچه دوم پیش آمده و با کانال فقط یک حوضچه فاصله داشتند. اگر کمی دیرتر رسیده بودیم ، ورودشان به داخل کانال و غافلگیری گردان حتمی بود. با دستور برادر زلفخانی چندتا موشک به داخل حوضچه ها شلیک کرده و خودشان هم چند رگبار با کلاش زده و چندتا نارنجک هم به داخل حوضچه اول پرتاب کردند تا اینکه عراقی ها فهمیدند که کانال مدافع دارد و حواسمان به تحرکات شأن هست. کماندوهای عراقی خیلی زیاد بودند و مقابل شأن ایستادن کار یکی و دو نفر نبود و برای همین هم سردار زلفخانی برای آوردن نیروی کمکی راهی بالای کانال شدند و من هم همانجا مانده و مراقب تحرکات عراقی ها شدم .
دقایقی گذشت و نه خبری از سردار زلفخانی شد و نه از نیروی های کمکی ، چندتا موشکی که با خود داشتم را هم برای دور نگاه داشتن کماندوها شلیک کرده و دیگر موشکی برایم باقی نماند. نگران شده و برای اطلاع یافتن از اوضاع و آوردن موشک به اینطرف پل آمدم که ناگهان خبر شهادت سردار زلفخانی را از بچه ها شنیدم. عاشقی ديگر پرگشوده و به ضيافت برگزيدگان نسل آدم عروج نمود. غم و اندوهی جانسوز بر فضای دود گرفته کانال سايه افکنده بود و قطرات اشک مرهمی گردیده بود بر سينه داغدار همرزمان ...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۰
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸نبرد غیرت و فولاد با شدت تمام ادامه داشت و قشون عظیم دشمن به نزدیکی خاکریز رسیده و توپ و مسلسل تانک ها از زمین و مسلسل و توپ هلیکوپترها از آسمان هر جنبنده ای را روی خاکریز هدف قرار می دادند. نیروی پیاده و کماندو عراقی هم با کلاش و تیربار و آر پی جی از هر سمت و سوی به سمت کانال شلیک می کردند .
بی توجه به رگبار بی امان گلوله ها و باران سیل آسای ترکش ها مثال فرفره پایین و بالای کانال دویده و پی در پی موشک شلیک میکردم که یکدفعه متوجه سردار زلفخانی شدم که با چند گونی پر از موشک ، لبخند زنان مقابلم ایستاده ، گرد و خاک و دود سياه باروت ، چهره خسته و زيبایش را کاملاً پوشانده بود.اما با اين وجود بازم واقعأ زیبا و نورانی به نظر می آمد ، چشمان معصوم و بی خوابش چون خورشید می درخشید و لبهای خشکيده و خاک آلوده اش خبر از تشنگی بی امان میداد.
سلام دادم و لبخند زنان جواب سلامم را داد و بعد دو دستش را روی گوشهایم گذاشت و صورتم را جلو کشيد و بوسه ای بر پيشانیم زده و با لحنی بسیار مهرآمیزی گفت : واقعاً خسته نباشی ! بوسه و رفتار مهربان و سخنان پر از مهر معاونت دلاور گردان در آن لحظات سخت و طاقت فرسا چنان حال دلم را خوب کرد که تمام خستگی و نگرانی ها از وجودم پرکشید و چنان روحیه یافته و سرزنده شدم که با شور و عشق فراوان بغلش کرده و صورت معصوم و نورانی اش را غرق بوسه کردم.
سردار زلفخانی قصد سرکشی به حوضچه ها را داشتند و از تحرکاتی که اطراف آنها مشاهده کرده بودند.احتمال فراوان می دادند که عراقی ها در حال پیشروی و نفوذ از داخل حوضچه ها هستند. گونی های موشک را کنار سنگر گذاشته و چندتایی موشک و نارنجک برداشته و به آن سوی پل بتنی رفتیم و همین که بالای خاکریز رسیدیم. با تعجب دیدیم که با عنایت خدای رحمان و رحیم درست سر بزنگاه رسیدیم و کماندوهای عراقی در حال پیشروی از داخل حوضچه ها می باشند. کماندوهای ورزیده گارد ریاست جمهوری عراق ، بسیار تاکتیکی و کاملاً آرام و بی سر و صدا یکی یکی حوضچه ها را طی و داخل حوضچه سوم تجمع می کردند. نیروهای پیشرو که احتمالا یک دسته بودند از بقیه نیروها جلوتر حرکت می کردند و تا حوضچه دوم پیش آمده و با کانال فقط یک حوضچه فاصله داشتند. اگر کمی دیرتر رسیده بودیم ، ورودشان به داخل کانال و غافلگیری گردان حتمی بود. با دستور برادر زلفخانی چندتا موشک به داخل حوضچه ها شلیک کرده و خودشان هم چند رگبار با کلاش زده و چندتا نارنجک هم به داخل حوضچه اول پرتاب کردند تا اینکه عراقی ها فهمیدند که کانال مدافع دارد و حواسمان به تحرکات شأن هست. کماندوهای عراقی خیلی زیاد بودند و مقابل شأن ایستادن کار یکی و دو نفر نبود و برای همین هم سردار زلفخانی برای آوردن نیروی کمکی راهی بالای کانال شدند و من هم همانجا مانده و مراقب تحرکات عراقی ها شدم .
دقایقی گذشت و نه خبری از سردار زلفخانی شد و نه از نیروی های کمکی ، چندتا موشکی که با خود داشتم را هم برای دور نگاه داشتن کماندوها شلیک کرده و دیگر موشکی برایم باقی نماند. نگران شده و برای اطلاع یافتن از اوضاع و آوردن موشک به اینطرف پل آمدم که ناگهان خبر شهادت سردار زلفخانی را از بچه ها شنیدم. عاشقی ديگر پرگشوده و به ضيافت برگزيدگان نسل آدم عروج نمود. غم و اندوهی جانسوز بر فضای دود گرفته کانال سايه افکنده بود و قطرات اشک مرهمی گردیده بود بر سينه داغدار همرزمان ...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽 مصاحبه (صوتی) شیرین و شنیدنی فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، پاسدار دلاور #شهید_رضا_زلفخانی قبل از عملیات عاشورایی بدر با دهها عکس زیبا و دیدنی از این دلاور عاشق پیشه
🌹شیرمرد زنجانی ، سردار دلاور #شهید_رضا_زلفخانی معاونت گردان خط شکن حضرت حر (ره) لشگر ۳۱ عاشورا در #عملیات_بدر ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی #بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله عراق به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌹شیرمرد زنجانی ، سردار دلاور #شهید_رضا_زلفخانی معاونت گردان خط شکن حضرت حر (ره) لشگر ۳۱ عاشورا در #عملیات_بدر ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات عاشورایی #بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله عراق به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #عملیات_بدر
📽 شجاعت و شهامت رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی #بدر از زبان سردار دل ها سپهبد پاسدار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔹🔸 لحظه ای فرا می رسید که بیست نفره مقابل دریایی از تانک ، دنیایی از تانک مقاومت می کردند...
⭕️ عملیات #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون ، #شرق_دجله_عراق
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 شجاعت و شهامت رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی #بدر از زبان سردار دل ها سپهبد پاسدار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔹🔸 لحظه ای فرا می رسید که بیست نفره مقابل دریایی از تانک ، دنیایی از تانک مقاومت می کردند...
⭕️ عملیات #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون ، #شرق_دجله_عراق
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۱
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸خبر شهادت سردار رضا زلفخانی معاون دلیر و مخلص گردان ، ضایعه بسیار ناگوار و غم افزایی بود. اما با این وجود هجمه همه جانبه دشمن هنوز با شدت تمام ادامه داشت و سرتاسر خط آتش و خون و خاکستر بود. شتابان کوله آر پی جی را پر از موشک کرده و یک جعبه نارنجک هم برداشته و سراسیمه به آنطرف پل بتنی رفته و آماده درگیری با نیروهای عراقی شدم.
کماندوهای عراقی هنوز وارد حوضچه اول نشده و از لبه حوضچه دوم با دوربین مشغول بررسی اوضاع کانال بودند. اما کاملاً معلوم بود که آماده ورود به کانال میشوند. دل پرخونی از بابت شهادت دوستان و به خصوص سردار دلاور رضا زلفخانی داشتم و برای همین هم در یک محل بسیار دنج و مشرف به حوضچه دوم ایستاده و با دقت فراوان و دلی پر از خشم و انتقام ، موشکی به سمت محل تجمع عراقی ها شلیک کردم. با لطف خداوند متعال ، موشک درست به محل استقرارشان اصابت و همزمان با صدای انفجار ، صدای داد و فریاد و آخ و اوخ کماندوها هم به هوا برخاست. داخل سنگرم پریده و چندتا نارنجک هم با تمام قدرت و توانم به سمت شأن پرتاب کردم. طول حوضچه ها پانصد یا شصت متری می شد و هر چقدر هم تلاش میکردم که نارنجک ها را دورتر پرتاب کنم نمی شد که نمی شد. نارنجک ها با زور به اواسط حوضچه اول می افتادند. اما با این وجود بازم خوب بودند و صدا و ترکش هایشان باعث ایجاد وحشت و عقب نشینی کماندوها می شد.
مدتی با شلیک پی در پی موشک و پرتاب نارنجک کماندوهای عراقی را در داخل حوضچه دوم زمین گیر کرده و از جلو آمدن شأن جلوگیری کردم . تا اینکه عاقبت مهماتم به آخر رسیده و کاملاً دست خالی ماندم. دوباره نگرانی و دلشوره بر وجودم مستولی شد و ترس از اسارت به دلم افتاد.
قشون عظیم تانکها و نیروهای پیاده و کماندو دشمن حدود دوساعتی می شد که یکسره به خط پدافندی یورش می آوردند و هر بار هم با مقاومت جانانه همرزمان در آنطرف پل بتنی مواجه و بدون هیچ دستاوردی عقب کشیده و بلافاصله هم حمله جدیدی را طرح ریزی و اجرا می کردند.
در وضعیت خطرناکی بودم و لحظه ای درنگ باعث آگاهی عراقی ها از اتمام مهمات و پیشروی آنان می شد. سریعاً باید فکری می کردم . یا باید می ماندم و بی مهمات کشته یا اسیر میشدم و یا باید هر جوری بود زیر آن همه تیر و ترکش و موج انفجارات از سنگر خارج و به آنطرف پل رفته و مهماتی برای ادامه درگیری می آوردم. ترس از اسارت و حقارت های بعد آن ، چنان مضطرب و هراسانم کرد که دیگر ماندن را صلاح ندانسته و شتابان و سینه خیز از سنگر خارج و به سمت پل بتنی رفتم. هنوز چند متری با ورودی پل فاصله داشتم که یکدفعه سردار رسول وزيری فرمانده دلاور و غیرتمند گردان از داخل پل در آمدند و پشت سرشان هم تعدادی از رزمندگان گردان بیرون آمده و با فریادهای بلند الله اکبر شروع به تيراندازی و شلیک موشک به سوی کماندوها در داخل حوضچه ها کردند.
سردار وزیری و یاران دلاورش بقدری گلوله کلاش و تیربار و موشک آر پی جی از ارتفاع بالا به روی حوضچه ها ریختند که کماندوهای بزدل عراقی بعد از یک درگیری بسیار کوتاه ، تاب مقاومت نیاورده و با بجای گذاشتن تعدادی جنازه و مجروح یک به یک شروع به فرار کرده و از کانال دور شدند .
با فرار کماندوهای عراقی از داخل حوضچه ها و اطمینان از عقب نشینی کامل آنان ، بنا به دستور فرمانده دلاور گردان همگی بدين سوی پل آمده و مشغول مقابله با قشون اصلی دشمن شدیم . نبرد و درگيری چندين ساعته و کرمای داغ و سوزان جنوب و تشنگی شدید ، حسابی بچه ها را کلافه و خسته نموده و آثار خستگی در چهره تک به تک آنان کاملأ آشکار و مشهود ديده می شد. دشمن زبون دست بردار نبود و پشت سر هم قشون پرتعداد خود را به سمت کانال می فرستاد و تانک ها هم با شلیک گلوله توپ و رگبار مسلسل تلاش می کردند که رخنه ای در خط ایجاد و وارد کانال شوند.اما هر بار که به نزدیکی خاکریز می رسیدند. رزمندگان غیرتمند و جان برکف اجازه نفوذ به آنان نمی دادند و با فريادهای بلند الله اکبر و یا حسین (ع) شروع به تيراندازی سمت تانکها و نفرات پياده دشمن می کردند و قشون بزدل دشمن هم فوراً ترسیده و شروع به عقب نشینی می کرد.
در یکی از این حملات . تانک ها به نزدیکی های خاکریز رسیده و مشغول شلیک موشک بودم که یکدفعه سردار رسول وزیری فرمانده دلاور و مخلص گردان قبضه آر پی جی را از دستم گرفت و در کمال شجاعت ، زانو به سینه دیواره کانال زده و قصد شليک موشک کردند که ناگهان گلوله ای مستقيم با صدای شدید و محکمی به کلاه سياه بالای سرشأن خورده و کلاه را بطرفی پرتاب کرد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :
📌 #قسمت_۳۱
💠 #خط_صفین / روز سوم _ پاتک دوم
🔹🔸خبر شهادت سردار رضا زلفخانی معاون دلیر و مخلص گردان ، ضایعه بسیار ناگوار و غم افزایی بود. اما با این وجود هجمه همه جانبه دشمن هنوز با شدت تمام ادامه داشت و سرتاسر خط آتش و خون و خاکستر بود. شتابان کوله آر پی جی را پر از موشک کرده و یک جعبه نارنجک هم برداشته و سراسیمه به آنطرف پل بتنی رفته و آماده درگیری با نیروهای عراقی شدم.
کماندوهای عراقی هنوز وارد حوضچه اول نشده و از لبه حوضچه دوم با دوربین مشغول بررسی اوضاع کانال بودند. اما کاملاً معلوم بود که آماده ورود به کانال میشوند. دل پرخونی از بابت شهادت دوستان و به خصوص سردار دلاور رضا زلفخانی داشتم و برای همین هم در یک محل بسیار دنج و مشرف به حوضچه دوم ایستاده و با دقت فراوان و دلی پر از خشم و انتقام ، موشکی به سمت محل تجمع عراقی ها شلیک کردم. با لطف خداوند متعال ، موشک درست به محل استقرارشان اصابت و همزمان با صدای انفجار ، صدای داد و فریاد و آخ و اوخ کماندوها هم به هوا برخاست. داخل سنگرم پریده و چندتا نارنجک هم با تمام قدرت و توانم به سمت شأن پرتاب کردم. طول حوضچه ها پانصد یا شصت متری می شد و هر چقدر هم تلاش میکردم که نارنجک ها را دورتر پرتاب کنم نمی شد که نمی شد. نارنجک ها با زور به اواسط حوضچه اول می افتادند. اما با این وجود بازم خوب بودند و صدا و ترکش هایشان باعث ایجاد وحشت و عقب نشینی کماندوها می شد.
مدتی با شلیک پی در پی موشک و پرتاب نارنجک کماندوهای عراقی را در داخل حوضچه دوم زمین گیر کرده و از جلو آمدن شأن جلوگیری کردم . تا اینکه عاقبت مهماتم به آخر رسیده و کاملاً دست خالی ماندم. دوباره نگرانی و دلشوره بر وجودم مستولی شد و ترس از اسارت به دلم افتاد.
قشون عظیم تانکها و نیروهای پیاده و کماندو دشمن حدود دوساعتی می شد که یکسره به خط پدافندی یورش می آوردند و هر بار هم با مقاومت جانانه همرزمان در آنطرف پل بتنی مواجه و بدون هیچ دستاوردی عقب کشیده و بلافاصله هم حمله جدیدی را طرح ریزی و اجرا می کردند.
در وضعیت خطرناکی بودم و لحظه ای درنگ باعث آگاهی عراقی ها از اتمام مهمات و پیشروی آنان می شد. سریعاً باید فکری می کردم . یا باید می ماندم و بی مهمات کشته یا اسیر میشدم و یا باید هر جوری بود زیر آن همه تیر و ترکش و موج انفجارات از سنگر خارج و به آنطرف پل رفته و مهماتی برای ادامه درگیری می آوردم. ترس از اسارت و حقارت های بعد آن ، چنان مضطرب و هراسانم کرد که دیگر ماندن را صلاح ندانسته و شتابان و سینه خیز از سنگر خارج و به سمت پل بتنی رفتم. هنوز چند متری با ورودی پل فاصله داشتم که یکدفعه سردار رسول وزيری فرمانده دلاور و غیرتمند گردان از داخل پل در آمدند و پشت سرشان هم تعدادی از رزمندگان گردان بیرون آمده و با فریادهای بلند الله اکبر شروع به تيراندازی و شلیک موشک به سوی کماندوها در داخل حوضچه ها کردند.
سردار وزیری و یاران دلاورش بقدری گلوله کلاش و تیربار و موشک آر پی جی از ارتفاع بالا به روی حوضچه ها ریختند که کماندوهای بزدل عراقی بعد از یک درگیری بسیار کوتاه ، تاب مقاومت نیاورده و با بجای گذاشتن تعدادی جنازه و مجروح یک به یک شروع به فرار کرده و از کانال دور شدند .
با فرار کماندوهای عراقی از داخل حوضچه ها و اطمینان از عقب نشینی کامل آنان ، بنا به دستور فرمانده دلاور گردان همگی بدين سوی پل آمده و مشغول مقابله با قشون اصلی دشمن شدیم . نبرد و درگيری چندين ساعته و کرمای داغ و سوزان جنوب و تشنگی شدید ، حسابی بچه ها را کلافه و خسته نموده و آثار خستگی در چهره تک به تک آنان کاملأ آشکار و مشهود ديده می شد. دشمن زبون دست بردار نبود و پشت سر هم قشون پرتعداد خود را به سمت کانال می فرستاد و تانک ها هم با شلیک گلوله توپ و رگبار مسلسل تلاش می کردند که رخنه ای در خط ایجاد و وارد کانال شوند.اما هر بار که به نزدیکی خاکریز می رسیدند. رزمندگان غیرتمند و جان برکف اجازه نفوذ به آنان نمی دادند و با فريادهای بلند الله اکبر و یا حسین (ع) شروع به تيراندازی سمت تانکها و نفرات پياده دشمن می کردند و قشون بزدل دشمن هم فوراً ترسیده و شروع به عقب نشینی می کرد.
در یکی از این حملات . تانک ها به نزدیکی های خاکریز رسیده و مشغول شلیک موشک بودم که یکدفعه سردار رسول وزیری فرمانده دلاور و مخلص گردان قبضه آر پی جی را از دستم گرفت و در کمال شجاعت ، زانو به سینه دیواره کانال زده و قصد شليک موشک کردند که ناگهان گلوله ای مستقيم با صدای شدید و محکمی به کلاه سياه بالای سرشأن خورده و کلاه را بطرفی پرتاب کرد...
🌀 #ادامه_دارد
🖍خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #تدبیر_و_خیانت
📽 تعریف معنای تدبیر و خیانت برای رزمندگان قبل از آغاز عملیات از زبان فرمانده خاکی و مخلص جبهه ها #سردار_شهید_حسین_خرازی
⭕️ خوب به حرفهاش گوش کنید!
آنها کجای کار بودند ما کجای کاریم..
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📽 تعریف معنای تدبیر و خیانت برای رزمندگان قبل از آغاز عملیات از زبان فرمانده خاکی و مخلص جبهه ها #سردار_شهید_حسین_خرازی
⭕️ خوب به حرفهاش گوش کنید!
آنها کجای کار بودند ما کجای کاریم..
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab