💢 #تونل
🔹با قطار عازم مناطق جنگی جنوب بودیم ، مسیر در منطقه لرستان پر از تونل بود و در هر تونل از تاریکی قطار استفاده کرده و پارچ آبی را به داخل یکی از کوپه های مملو از رزمنده می پاشیدم و فرار کرده و سریع پنهان می شدم .
یکبار که آب پاشیده و به سر و صدای بچه ها می خندیدم ، یکی از بچه ها پیداش شد و گفت که آقا سید جواد باقرزاده کارت داره .
رفتم که ببینیم چه کارم دارند ، هنوز به کوپه فرماندهی نرسیده بودم که قطار وارد تونلی شد و در تاریکی دوتا دست از شونه هام گرفته و محکم به داخل کوپه کشیده و کف قطار پهنم کردند .
تا اومدم به خودم بیام ، یک پتو افتاد روی سرم و از هر طرف مشت و لگد و لنگه کفش مثل باران باریدن گرفت ، خلاصه آنقدر کتک خوردم تا اینکه قطار از تونل خارج شد و دست از سرم برداشتند .
عصبانی و با آخ و اوخ بلند شده و پتو را از سرم برداشته و دیدم که هیچکس تو کوپه نیست..!
🖌 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🌸 یاد باد آن روزگاران ، یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🔹با قطار عازم مناطق جنگی جنوب بودیم ، مسیر در منطقه لرستان پر از تونل بود و در هر تونل از تاریکی قطار استفاده کرده و پارچ آبی را به داخل یکی از کوپه های مملو از رزمنده می پاشیدم و فرار کرده و سریع پنهان می شدم .
یکبار که آب پاشیده و به سر و صدای بچه ها می خندیدم ، یکی از بچه ها پیداش شد و گفت که آقا سید جواد باقرزاده کارت داره .
رفتم که ببینیم چه کارم دارند ، هنوز به کوپه فرماندهی نرسیده بودم که قطار وارد تونلی شد و در تاریکی دوتا دست از شونه هام گرفته و محکم به داخل کوپه کشیده و کف قطار پهنم کردند .
تا اومدم به خودم بیام ، یک پتو افتاد روی سرم و از هر طرف مشت و لگد و لنگه کفش مثل باران باریدن گرفت ، خلاصه آنقدر کتک خوردم تا اینکه قطار از تونل خارج شد و دست از سرم برداشتند .
عصبانی و با آخ و اوخ بلند شده و پتو را از سرم برداشته و دیدم که هیچکس تو کوپه نیست..!
🖌 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🌸 یاد باد آن روزگاران ، یاد باد
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab