دل باخته
823 subscribers
2.83K photos
2.93K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
https://s6.picofile.com/file/8389289268/IMG_20170314_183259_175.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز دوم

📌 #قسمت_۱۲

بسم الله الرحمن الرحیم

گلوله تانکها و راکت هلیکوپترها سنگرم را در بالای خاکریز بکلی درب و داغون کرده و گونی های پراز خاک را تکه و پاره کرده بودند ، با جابجایی چند گونی پراز خاک ، دوبار سنگر را سرپا کرده و نشسته و با احتیاط و دقت  از لبه خاکریز مشغول تماشای میدان نبرد و اطراف خط شدم . عراقی ها تا کنار کانال بدبو عقب کشیده و همانجا مشغول سازماندهی مجدد و جابجایی نیروها و ادوات زرهی خود بودند و در داخل و اطراف حوضچه ها هم هیچ‌ تحرکاتی دیده نمی شد ، خط کاملاً آرام بود و فقط صدای انفجارات متعددی از عقبه به گوش می رسید .

از فرصت بدست آمده استفاده کرده و کمی داخل سنگر استراحت کردم و بعد هم برخاسته و مشغول جمع آوری موشک آرپی جی از گوشه و کنار کانال شدم ، اما هر چه اینطرف و آنطرف را گشتم هیچ موشکی پیدا نکردم و به ناچار برای آوردن موشک به طرف پائین کانال و سمت جاده خاکی حرکت کردم .

کانالی که در آن مستقر بودیم ، کانال انتقال آب بود و ارتفاع  بلندی نداشت و برای در امان ماندن از تیر قناسه داران عراقی حتماً باید خمیده و نیم خیز داخل آن حرکت می کردی ، داشتم با احتیاط سمت جاده خاکی می رفتم و با تک تک بچه های دلاور گردان خوش و بش می کردم که یکدفعه معاون دلير گردان #سردار_شهید_رضا_زلفخانی را دیدم که چند گونی پر از موشک را به پشت گرفته و داره خمیده و نیم خیز سمت انتهای کانال می آيد ، با خوشحالی فراوان به استقبال اش رفته و سلام داده و خنده کنان پرسیدم آقا رضا ! این گونی ها صاحب داره ؟

سردار لبخندی زد و گفت : بله ! و با انگشت انتهای کانال را نشان داد و گفت : واسه اون سنگر آخری می برم . 

بوسه ای به صورت خاک آلوده و سیاه شده از دود و باروتش زدم و گونی ها را از دستش گرفته و گفتم : آخه شما چرا !؟ خودم داشتم می آمدم پایین که بیارم .

دستی به سرم کشید و گفت : خودم آوردم ‌که اولش ازت تشکر کنم و دوم اینکه دوتایی بریم و یه سری به حوضچه ها بزنیم .

گپ زنان آمدیم انتهای کانال و گونی های موشک را کنار سنگرم گذاشته و رفتیم سمت پل بتونی و سینه خیز از داخل لوله گذشته و روبروی حوضچه ها داخل سنگر مستقر و سردار با دوربین مشغول وارسی حوضچه ها شد و بعد از دقایقی هم دوربین را به دستم داده و با اشاره انگشت انتهای حوضچه ها را نشانم داد و گفت آنجا را نگاه کن .

در حوضچه آخری که چسبیده به خط عراقی‌ها بود ، تحرکات مشکوکی دیده می شد ، انگار خبرهایی آنجا بود ، تعدادی از نیروهای پیاده و کماندوهای عراقی خیلی یواشکی در حال رفت و آمد به داخل حوضچه بودند و تعدادی هم با دوربین از لبه حوضچه داشتن خط پدافندی ما را تماشا می کردند .

داشتم با دوربین حرکات عراقی ها را نگاه می کردم که سردار دستی به سر و گوشم کشید و انگشت خونی شو نشانم داد و با خنده گفت : شلیک اون همه موشک باید هم این بلا را سر گوش آدم بیاره ! هنوز حرفش تمام نشده بود که یکدفعه آتش باران هوایی و زمینی دشمن شروع و بارانی از گلوله توپ و خمپاره و کاتیوشا و موشک بر روی کانال باریدن گرفت و خبر از آغاز هجوم دوباره عراقی ها داد .

سریع به اینطرف پل برگشته و در داخل سنگر مشغول بستن خرج موشک ها شدم ، سردار هم کنارم نشست و گفت : عباس جان ! حوضچه ها بهترين معبر و راحت ترين گذرگاه برای نفوذ نیروهای عراقی به داخل کانال و غافلگير کردن بچه هاست ، خیلی حواست به آنها باشه و چشم ازشان برندار ، دیدی که دقايقی قبل داشتن با دوربين راه های نفوذ را بررسی می کردند ، احتمال داره اینبار دشمن از حوضچه ها برای نفوذ استفاده کنه و جلو بیاد ، باید خیلی مراقب اوضاع باشی تا یکدفعه خدای ناکرده خودت و بچه های گردان از این نقطه غافلگیر نشوند .

به سردار قول دادم که چهار چشمی مواظب حوضچه ها باشم و سردار هم بوسه ای به پیشانی ام زد و زیر اون آتش سنگین و بارانی از ترکش های مختلف که زوزه کشان از بالای سرمان می گذشت ، از سنگر خارج و نیم خیز راهی پایین کانال و سنگر فرماندهی گردان شد .

داشتم موشک های آماده را کنار دستم می چیدم که سردار زلفخانی دوباره به همراه برادر بسیجی حسن محمدی وارد سنگر شدند و سردار لبخند زنان گفت : حسن آقا را آوردم واسه کمک ، قراره موشک این سنگر را تامین کنه ، چندبار دیگر هم به برادر محمدی سفارش و تاکيد کرد که در هر شرایطی نباید بگذارد این سنگر بدون موشک بمونه ، بعد هم دوباره خدا حافظی کردیم و سردار به همراه برادر محمدی راهی پایین کانال شدند .

کم کم داشت صدای غرش تانک ها منطقه را فرا می گرفت که برادر محمدی خسته و نفس زنان از راه رسیده و چند گونی پر از موشک را کنار سنگر گذاشت...

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۱۲

💠 #خط_صفین / روز اول _ پاتک اول

🔹🔸رگبار مسلسل هلیکوپترها از آسمان و سیل بی امان گلوله های تانکها و نفرات پیاده عراقی از سمت روبرو اجازه کوچکترین حرکتی را به آدم نمی دادند و همه رزمندگان از تاج خاکریز پایین کشیده و در داخل سنگرها ‌پنهان شده بودند . تانک های پیشرو به حوالی خاکریز رسیده و فریاد فرماندهان در فضای کانال طنین انداز شد که بزنیدشان ! رزمندگان دلاور که تا آن لحظه در سنگرها پناه گرفته و بی صبرانه منتظر فرارسیدن همین لحظه بودند ، یکدفعه همگی با فريادهای بلند و رعب آور الله اکبر و یا حسین (ع) به پاخاسته و سیلی از گلوله و موشک را روانه میدان نبرد کردند. حرکت جسورانه و بی پروای بچه ها بقدری دلیرانه و شجاعانه بود که همچون صاعقه ایی رعب آور بر اراده و عزم خدمه بزدل تانک های پیشرو فرود آمده و چنان تأثیر مخربی روی روحیه آنان گذاشت که بدون اینکه موشکی به تانکی برخورد کند . همگی شتابزده از چندمتری خاکریز دور زده و ناباورانه شروع به فرار کردند. خدمه تانکهای عقبی هم با دیدن فرار هم قطاران پیشرو ، دیگر زحمت دور زدن هم به خود نداده و یک به یک از کابین تانک‌ها بیرون پریده و بصورت خنده آوری شروع به دویدن در وسط میدان کردند ، نیروهای پیاده و کماندویی هم که مثل مور و ملخ دور تانک‌ها و نفربرها موضع گرفته بودند با دیدن اوضاع و احوال خدمه تانک ها ، گروه گروه در دشت پراکنده و دوان دوان به سمت کانال بدبو شروع به فرار کردند .

با شکست ناباورانه تک سنگین دشمن ، شادی و هیجان داخل کانال را فرا گرفته و صدای بلند صلوات های پی در پی رزمندگان فضای منطقه را پر کرد و در آن فضای مملو از غرور و افتخار و در میان همهمه های پیروزی ، نوای زیبا و ملکوتی اذان ظهر در فضای کانال پیچید و رزمندگان شاکر از امدادهای غیبی پروردگار ، یک به یک با خاک تیمم کرده و در داخل سنگرها بصورت نشسته مشغول راز و نیاز با خالق یکتا شدند .

بعد از اقامه نماز ، ناهار که شامل اندکی نان خشک و کمی آب کمپوت بود را نوش جان کرده و برای آوردن موشک به سمت جاده خاکی راه افتادم . با عقب نشینی خفت بار تانک ها و نیروهای عراقی ،‌ دشمن زبون دست از گلوله باران خط و کانال برداشته و دیگر خبری از سیل گلوله ها و باران ترکش ها نبود . هوا بصورت آزار دهنده ای گرم بود و به دلیل نرسیدن تدارکات ، قطره ای آب در سنگرها يافت نمی‌شد ، اکثر همسنگران از تشنگی در فشار بودند و لبان خشکيده شأن نشانگر اين امر بود . آثار خستگی و بيخوابی در چهره خاک گرفته و سياه آلود نفر به نفرشان بخوبی نمايان و مشهود بود و اکثریت هم در مورد آمدن گردان های جایگزین و برگشت به عقبه صحبت می کردند. بعضی ها بصورت نشسته و بعضی ها هم بصورت مچاله شده در داخل سنگرها بخواب رفته بودند و عده ای هم عرق ریزان و نفس زنان مشغول ترمیم و استحکام بخشیدن به دیواره سنگرهایشان بودند .

به ورودی کانال رسیده و برای برداشتن موشک به کنار جاده خاکی رفتم . دوتا آمبولانس روی جاده در حال سوختن و خاکستر شدن بودند. مشغول تماشای آمبولانس ها بودم که برادر نادر عسگری از راه رسیده و بعد از روبوسی و سلام و احوال پرسی گفت که آمبولانس ها مملو از مجروح و شهید بودند که مورد اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ قرار گرفته و منهدم شدند . به گفته آقا نادر پيکر زخم خورده برادر‌ پاسدار طاهر اسـدی رزمنده با اخلاص و با اخلاق گردان نيز بين زخمی ها بوده که مثل سایر همراهانش سوخته و از بين رفته بود.

مشغول گپ و گفت بودیم که آتش باران بعثی‌ها دوباره شروع شده و خبر از آغاز تهاجمی دیگر داد . هر کدام سریع چند گونی موشک برداشته و شتابان و نیم خیز سمت سنگرهایمان برگشتیم . آتش پرحجم ادوات سنگين دشمن درست روی کانال و اطراف آن هدايت ميشد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و کاتيوشا زوزه کشان به اطراف خط اصابت کرده و ترکشهای ريز و درشت شأن به مانند نقل و نبات روی سنگرها فرو می ریخت. آتش دشمن اینبار بقدری شدید و سانتی متری بود که در همان دقايق اول چند سنگر مهندم و تعدادی از بچه ها شهيد يا زخمی ، جهت انتقال به کنار جاده خاکی منتقل شدند .

نیم خیز و خیززنان خود را به سنگر رسانیده و با بستن خرج و کشیدن ضامن موشک ها دوباره آماده نبرد شدم .‌ بنا به دستور فرماندهی برادران رضا رسولی و آقا محمد برای جایگزین شدن در سنگر رزمندگان شهید و مجروح به اواسط کانال رفته و اجباراً در انتهای خط پدافندی تک و تنها مانده بودم....

🌀 #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #حماسه_بدر

⭕️ خاطراتی از رزمندگان زنجانی #گردان_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در عملیات عاشورایی #بدر :

📌 #قسمت_۱۲

💠 #خط_صفین / روز اول _ پاتک اول

🔹🔸رگبار مسلسل هلیکوپترها از آسمان و سیل بی امان گلوله های تانکها و نفرات پیاده عراقی از سمت روبرو اجازه کوچکترین حرکتی را به آدم نمی دادند و همه رزمندگان از تاج خاکریز پایین کشیده و در داخل سنگرها ‌پنهان شده بودند . تانک های پیشرو به حوالی خاکریز رسیده و فریاد فرماندهان در فضای کانال طنین انداز شد که بزنیدشان ! رزمندگان دلاور که تا آن لحظه در سنگرها پناه گرفته و بی صبرانه منتظر فرارسیدن همین لحظه بودند ، یکدفعه همگی با فريادهای بلند و رعب آور الله اکبر و یا حسین (ع) به پاخاسته و سیلی از گلوله و موشک را روانه میدان نبرد کردند. حرکت جسورانه و بی پروای بچه ها بقدری دلیرانه و شجاعانه بود که همچون صاعقه ایی رعب آور بر اراده و عزم خدمه بزدل تانک های پیشرو فرود آمده و چنان تأثیر مخربی روی روحیه آنان گذاشت که بدون اینکه موشکی به تانکی برخورد کند . همگی شتابزده از چندمتری خاکریز دور زده و ناباورانه شروع به فرار کردند. خدمه تانکهای عقبی هم با دیدن فرار هم قطاران پیشرو ، دیگر زحمت دور زدن هم به خود نداده و یک به یک از کابین تانک‌ها بیرون پریده و بصورت خنده آوری شروع به دویدن در وسط میدان کردند ، نیروهای پیاده و کماندویی هم که مثل مور و ملخ دور تانک‌ها و نفربرها موضع گرفته بودند با دیدن اوضاع و احوال خدمه تانک ها ، گروه گروه در دشت پراکنده و دوان دوان به سمت کانال بدبو شروع به فرار کردند .

با شکست ناباورانه تک سنگین دشمن ، شادی و هیجان داخل کانال را فرا گرفته و صدای بلند صلوات های پی در پی رزمندگان فضای منطقه را پر کرد و در آن فضای مملو از غرور و افتخار و در میان همهمه های پیروزی ، نوای زیبا و ملکوتی اذان ظهر در فضای کانال پیچید و رزمندگان شاکر از امدادهای غیبی پروردگار ، یک به یک با خاک تیمم کرده و در داخل سنگرها بصورت نشسته مشغول راز و نیاز با خالق یکتا شدند .

بعد از اقامه نماز ، ناهار که شامل اندکی نان خشک و کمی آب کمپوت بود را نوش جان کرده و برای آوردن موشک به سمت جاده خاکی راه افتادم . با عقب نشینی خفت بار تانک ها و نیروهای عراقی ،‌ دشمن زبون دست از گلوله باران خط و کانال برداشته و دیگر خبری از سیل گلوله ها و باران ترکش ها نبود . هوا بصورت آزار دهنده ای گرم بود و به دلیل نرسیدن تدارکات ، قطره ای آب در سنگرها يافت نمی‌شد ، اکثر همسنگران از تشنگی در فشار بودند و لبان خشکيده شأن نشانگر اين امر بود . آثار خستگی و بيخوابی در چهره خاک گرفته و سياه آلود نفر به نفرشان بخوبی نمايان و مشهود بود و اکثریت هم در مورد آمدن گردان های جایگزین و برگشت به عقبه صحبت می کردند. بعضی ها بصورت نشسته و بعضی ها هم بصورت مچاله شده در داخل سنگرها بخواب رفته بودند و عده ای هم عرق ریزان و نفس زنان مشغول ترمیم و استحکام بخشیدن به دیواره سنگرهایشان بودند .

به ورودی کانال رسیده و برای برداشتن موشک به کنار جاده خاکی رفتم . دوتا آمبولانس روی جاده در حال سوختن و خاکستر شدن بودند. مشغول تماشای آمبولانس ها بودم که برادر نادر عسگری از راه رسیده و بعد از روبوسی و سلام و احوال پرسی گفت که آمبولانس ها مملو از مجروح و شهید بودند که مورد اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ قرار گرفته و منهدم شدند . به گفته آقا نادر پيکر زخم خورده برادر‌ پاسدار طاهر اسـدی رزمنده با اخلاص و با اخلاق گردان نيز بين زخمی ها بوده که مثل سایر همراهانش سوخته و از بين رفته بود.

مشغول گپ و گفت بودیم که آتش باران بعثی‌ها دوباره شروع شده و خبر از آغاز تهاجمی دیگر داد . هر کدام سریع چند گونی موشک برداشته و شتابان و نیم خیز سمت سنگرهایمان برگشتیم . آتش پرحجم ادوات سنگين دشمن درست روی کانال و اطراف آن هدايت ميشد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و کاتيوشا زوزه کشان به اطراف خط اصابت کرده و ترکشهای ريز و درشت شأن به مانند نقل و نبات روی سنگرها فرو می ریخت. آتش دشمن اینبار بقدری شدید و سانتی متری بود که در همان دقايق اول چند سنگر مهندم و تعدادی از بچه ها شهيد يا زخمی ، جهت انتقال به کنار جاده خاکی منتقل شدند .

نیم خیز و خیززنان خود را به سنگر رسانیده و با بستن خرج و کشیدن ضامن موشک ها دوباره آماده نبرد شدم .‌ بنا به دستور فرماندهی برادران رضا رسولی و آقا محمد برای جایگزین شدن در سنگر رزمندگان شهید و مجروح به اواسط کانال رفته و اجباراً در انتهای خط پدافندی تک و تنها مانده بودم....

🌀 #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

#دفاع_مقدس
#عملیات_بدر
#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab