https://pcdr.parsiblog.com/Files/f37b5e5f3d89c44316c9443e80d97c4c.jpg
🇮🇷 آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان #استان_زنجان
💠 #خاطره_ای کوتاه و زیبا از
🦋 #غواص_شهید_حسین_شاکری :
🔴 #کلید_بهشت !
🌷حسین یکی ازبسیجیان خوش خلق وخوش خنده جبهه بودکه آدم درکنارش اصلا احساس غربت ودلتنگی نمیکرد.حسین خیلی وقتهاباشوخیهای بجا و سخنان شیرینش چنان گل خنده وتبسمی رابرلبان دوستان و همرزمان می نشاندکه تمام خستگی و بیخوابهای ناشی از جنگ و عملیات از تن شون در می اومد، خلاصه با اینکه خصلت زیبای خوش خلقی ازخصوصیات همیشگی حسین بود،اما پس ازمجروحیت در #عملیات_بدر ( اسفند ماه 1363 ـ #شرق_دجله دجله ) و موج گرفتگی شدید و سفارش اکید دکترها که باید همیشه خوش باشه و از غم و افسرده گی بدور ، این خصلت زیباش بسیار پررنگ تر شده بود و وقت و بی وقت با بچه ها شوخی میکرد و با کارهاش همه را وادار به خندیدن میکرد.
🌷یک روز با چندتا از بچه های گروهان کنار چادر نشسته بودیم که یهوی دیدیم حسین با چهره ای خندان و شاداب داره میاد و یه چیز بزرگ و خیلی گنده تو جیب شلوارش گذاشته که جیب شو حسابی برجسته و برآمده کرده ! بچه ها هم که به شوخی هاش عادت داشتند، همینکه کنارمون رسید،با خنده و شوخی به برجستگی جیبش گیر داده و هی ازش پرسیدن اون چیه و زدن زیرخنده ، حسین هم دستشو گذاشت رو جیب شلوارش و خیلی جدی و محکم گفت : اینومیگید؟ این کلید بهشته !
🌷راستش اولش هیچکدام نفهمیدیم چی داره میگه و برای همین هم خنده کنان و کنجکاو دوباره سوال مون را تکرار کردیم،حسین هم که عاشق شادی و خوشحالی رزمندگان بود، یه کم سر به سرمون گذاشت و باهامون خندید و هی گفت : نشون بدم ؟ ندم ؟ تا اینکه یکدفعه یک کتاب #مفاتیح_الجنان کوچک و قطورازجبیش درآورد و لبخند زنان گفت : حالا خوب نگاش کنید تا باورتون بشه که کلید بهشته !
🌸 #یادش_گرامی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔵 #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری از نیروهای جسور و نترس بسیجی زنجان بود که با دستکاری شناسنامه و بالا بردن سن ، از اوائل جنگ پا به میدان نبرد حق علیه باطل گزارده و بعداز شرکت در چندین عملیات کوچک و بزرگ و چندبار مجروحیت،عاقبت در بهمن ماه 1364 در کسوت مسئول اطلاعات و عملیات و هدایت گر یکی از دسته های غواص #گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان در #عملیات_والفجر_هشت (ـ #اروند_رود ـ آزاد سازی بندر #فاو عراق ) در سن 19 سالگی گم شده دیرین خود را یافته و بعد از سالها تلاش و زحمت وفداکاری مخلصانه در راه اسلام و انقلاب در نزدیکی اسکله چهار چراغه عراق مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفته و به درجه والای شهادت رسید و با پیکری خونین و پاره وپاره تا عرش الهی پرواز نموده و روح پاکش درجوار رحمت الهی آرام گرفت .
🌸 ( یاد و نامش برای همیشه تاریخ جاوید و پاینده باد )
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
🇮🇷 آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان #استان_زنجان
💠 #خاطره_ای کوتاه و زیبا از
🦋 #غواص_شهید_حسین_شاکری :
🔴 #کلید_بهشت !
🌷حسین یکی ازبسیجیان خوش خلق وخوش خنده جبهه بودکه آدم درکنارش اصلا احساس غربت ودلتنگی نمیکرد.حسین خیلی وقتهاباشوخیهای بجا و سخنان شیرینش چنان گل خنده وتبسمی رابرلبان دوستان و همرزمان می نشاندکه تمام خستگی و بیخوابهای ناشی از جنگ و عملیات از تن شون در می اومد، خلاصه با اینکه خصلت زیبای خوش خلقی ازخصوصیات همیشگی حسین بود،اما پس ازمجروحیت در #عملیات_بدر ( اسفند ماه 1363 ـ #شرق_دجله دجله ) و موج گرفتگی شدید و سفارش اکید دکترها که باید همیشه خوش باشه و از غم و افسرده گی بدور ، این خصلت زیباش بسیار پررنگ تر شده بود و وقت و بی وقت با بچه ها شوخی میکرد و با کارهاش همه را وادار به خندیدن میکرد.
🌷یک روز با چندتا از بچه های گروهان کنار چادر نشسته بودیم که یهوی دیدیم حسین با چهره ای خندان و شاداب داره میاد و یه چیز بزرگ و خیلی گنده تو جیب شلوارش گذاشته که جیب شو حسابی برجسته و برآمده کرده ! بچه ها هم که به شوخی هاش عادت داشتند، همینکه کنارمون رسید،با خنده و شوخی به برجستگی جیبش گیر داده و هی ازش پرسیدن اون چیه و زدن زیرخنده ، حسین هم دستشو گذاشت رو جیب شلوارش و خیلی جدی و محکم گفت : اینومیگید؟ این کلید بهشته !
🌷راستش اولش هیچکدام نفهمیدیم چی داره میگه و برای همین هم خنده کنان و کنجکاو دوباره سوال مون را تکرار کردیم،حسین هم که عاشق شادی و خوشحالی رزمندگان بود، یه کم سر به سرمون گذاشت و باهامون خندید و هی گفت : نشون بدم ؟ ندم ؟ تا اینکه یکدفعه یک کتاب #مفاتیح_الجنان کوچک و قطورازجبیش درآورد و لبخند زنان گفت : حالا خوب نگاش کنید تا باورتون بشه که کلید بهشته !
🌸 #یادش_گرامی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔵 #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری از نیروهای جسور و نترس بسیجی زنجان بود که با دستکاری شناسنامه و بالا بردن سن ، از اوائل جنگ پا به میدان نبرد حق علیه باطل گزارده و بعداز شرکت در چندین عملیات کوچک و بزرگ و چندبار مجروحیت،عاقبت در بهمن ماه 1364 در کسوت مسئول اطلاعات و عملیات و هدایت گر یکی از دسته های غواص #گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان در #عملیات_والفجر_هشت (ـ #اروند_رود ـ آزاد سازی بندر #فاو عراق ) در سن 19 سالگی گم شده دیرین خود را یافته و بعد از سالها تلاش و زحمت وفداکاری مخلصانه در راه اسلام و انقلاب در نزدیکی اسکله چهار چراغه عراق مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفته و به درجه والای شهادت رسید و با پیکری خونین و پاره وپاره تا عرش الهی پرواز نموده و روح پاکش درجوار رحمت الهی آرام گرفت .
🌸 ( یاد و نامش برای همیشه تاریخ جاوید و پاینده باد )
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
🌺 ملت عشق از همه دینها جداست
🌺 عاشقان را ملت و مذهب خداست
🌷 #غواص_شهید_حسین_شاکری
👥 #دل_باخته
🆔 https://telegram.me/pcdrab
🌺 عاشقان را ملت و مذهب خداست
🌷 #غواص_شهید_حسین_شاکری
👥 #دل_باخته
🆔 https://telegram.me/pcdrab
🌺 رفاقت های آسمانی
🇮🇷شیرمردان حماسه ساز #استان_زنجان در #دفاع_مقدس
ازسمت راست : #پاسدار_شهید_حسنعلی_احمدی ، #غواص_شهید_حسین_شاکری
🌸 #یاد_و_نامشان_گرامی
✅ #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🇮🇷شیرمردان حماسه ساز #استان_زنجان در #دفاع_مقدس
ازسمت راست : #پاسدار_شهید_حسنعلی_احمدی ، #غواص_شهید_حسین_شاکری
🌸 #یاد_و_نامشان_گرامی
✅ #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🌸 #غواص_شهید_حسین_شاکری
از #غواصان خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغر (ع) #استان_زنجان در #عملیات_والفجر_هشت
(بهمن ماه ۱۳۶۴ ، فاو عراق)
🌺 نام و یادش جاوید و گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
از #غواصان خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغر (ع) #استان_زنجان در #عملیات_والفجر_هشت
(بهمن ماه ۱۳۶۴ ، فاو عراق)
🌺 نام و یادش جاوید و گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
📸 رزمندگان غیور و سرداران حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس ، نفرات ایستاده از راست : #پاسدار_شهید_یدالله_رجبی ، #غواص_شهید_حسین_شاکری ،
ناشناس ،
#پاسدار_شهید_حسنعلی_احمدی ، #سردار_شهید_کمال_قشمی ، #جانباز_شهید_محرمعلی_بختیاری ، #پاسدار_جانباز_رضا_بهارخانی ،
نفرات نشسته از راست : ناشناس ، #سردار_جانباز_محمدرضا_محمدی
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
ناشناس ،
#پاسدار_شهید_حسنعلی_احمدی ، #سردار_شهید_کمال_قشمی ، #جانباز_شهید_محرمعلی_بختیاری ، #پاسدار_جانباز_رضا_بهارخانی ،
نفرات نشسته از راست : ناشناس ، #سردار_جانباز_محمدرضا_محمدی
🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s8.picofile.com/file/8361174518/IMG_20190214_121439_985.jpg
💢 #کلید_بهشت !
📝 خاطره ای زیبا و شنیدنی از بسیجی دلاور #غواص_شهید_حسین_شاکری :
🔹حسین یکی از بسیجیان خوش خلق و خوش خنده جبهه بودکه آدم درکنارش اصلا احساس غربت و دلتنگی نمیکرد.
حسین خیلی وقتها با شوخیهای بجا و سخنان شیرینش چنان گل خنده و تبسمی را برلبان دوستان و همرزمان می نشاند که تمام خستگی و بیخوابهای ناشی از جنگ و عملیات از تن شون در می اومد ، خلاصه با اینکه خصلت زیبای خوش خلقی ازخصوصیات همیشگی حسین بود ، اما پس از مجروحیت در #عملیات_بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ـ شرق دجله ) و موج گرفتگی شدید و سفارش اکید دکترها که باید همیشه خوش باشه و از غم و افسرده گی بدور ، این خصلت زیباش بسیار پررنگتر شده بود و وقت و بی وقت با بچه ها شوخی میکرد و با کارهاش همه را وادار به خندیدن میکرد.
یک روز با چندتا از بچه های گروهان کنار چادر نشسته بودیم که یهوی دیدیم حسین با چهره ای خندان و شاداب داره میاد و یه چیز بزرگ و خیلی گنده تو جیب شلوارش گذاشته که جیب شو حسابی برجسته و برآمده کرده ! بچه ها هم که به شوخی هاش عادت داشتند ، همینکه کنارمون رسید ،با خنده و شوخی به برجستگی جیبش گیر داده و هی ازش پرسیدن اون چیه و زدن زیرخنده ، حسین هم دستشو گذاشت رو جیب شلوارش و خیلی جدی و محکم گفت : اینو میگید؟ این کلید بهشته !
راستش اولش هیچکدام نفهمیدیم چی داره میگه و برای همین هم خنده کنان و کنجکاو دوباره سوال مون را تکرار کردیم ، حسین هم که عاشق شادی و خوشحالی رزمندگان بود ، یه کم سر به سرمون گذاشت و باهامون خندید و هی گفت : نشون بدم ؟ ندم ؟ تا اینکه یکدفعه یک کتاب مفاتیح الجنان کوچک و قطور از جبیش درآورد و لبخند زنان گفت : حالا خوب نگاش کنید تا باورتون بشه که کلید بهشته !
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
✏️ خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🥀 #بسیجی_غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #کلید_بهشت !
📝 خاطره ای زیبا و شنیدنی از بسیجی دلاور #غواص_شهید_حسین_شاکری :
🔹حسین یکی از بسیجیان خوش خلق و خوش خنده جبهه بودکه آدم درکنارش اصلا احساس غربت و دلتنگی نمیکرد.
حسین خیلی وقتها با شوخیهای بجا و سخنان شیرینش چنان گل خنده و تبسمی را برلبان دوستان و همرزمان می نشاند که تمام خستگی و بیخوابهای ناشی از جنگ و عملیات از تن شون در می اومد ، خلاصه با اینکه خصلت زیبای خوش خلقی ازخصوصیات همیشگی حسین بود ، اما پس از مجروحیت در #عملیات_بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ـ شرق دجله ) و موج گرفتگی شدید و سفارش اکید دکترها که باید همیشه خوش باشه و از غم و افسرده گی بدور ، این خصلت زیباش بسیار پررنگتر شده بود و وقت و بی وقت با بچه ها شوخی میکرد و با کارهاش همه را وادار به خندیدن میکرد.
یک روز با چندتا از بچه های گروهان کنار چادر نشسته بودیم که یهوی دیدیم حسین با چهره ای خندان و شاداب داره میاد و یه چیز بزرگ و خیلی گنده تو جیب شلوارش گذاشته که جیب شو حسابی برجسته و برآمده کرده ! بچه ها هم که به شوخی هاش عادت داشتند ، همینکه کنارمون رسید ،با خنده و شوخی به برجستگی جیبش گیر داده و هی ازش پرسیدن اون چیه و زدن زیرخنده ، حسین هم دستشو گذاشت رو جیب شلوارش و خیلی جدی و محکم گفت : اینو میگید؟ این کلید بهشته !
راستش اولش هیچکدام نفهمیدیم چی داره میگه و برای همین هم خنده کنان و کنجکاو دوباره سوال مون را تکرار کردیم ، حسین هم که عاشق شادی و خوشحالی رزمندگان بود ، یه کم سر به سرمون گذاشت و باهامون خندید و هی گفت : نشون بدم ؟ ندم ؟ تا اینکه یکدفعه یک کتاب مفاتیح الجنان کوچک و قطور از جبیش درآورد و لبخند زنان گفت : حالا خوب نگاش کنید تا باورتون بشه که کلید بهشته !
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
✏️ خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🥀 #بسیجی_غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s9.picofile.com/file/8361303968/IMG_20161223_230152.jpg
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی مخلص #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری در شب آغازین عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :
🔹 در شامگاه بیستم بهمن ماه ۱۳۶۴ رزمندگان سلحشور #استان_زنجان در قالب #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا آغازگر عملیات بزرگ و سرنوشت سازی می شوند که نام مبارک #والفجر_هشت بر آن نهاده گردیده .
غواصان شیردل و پاکباز به سمت آنطرف #اروندرود حرکت میکنند تا در سوکت کامل سنگرهای نگهبانی را غافلگیر و خفه کنند تا موج دوم نیروها بتوانند با قایق خود را به آنطرف برسانند .
همه چیز داشت بخوبی پیش میرفت که ناگهان غواصان دسته #شهید_مجید_آهومند در کنار موانع در هم پیچیده دشمن شناسایی شده و با آگاهی دشمن ، منطقه به جهنمی آتشین مبدل میشود .
نورافکن های بیشماری روشن و سطح رودخانه مانند روز روشن میشود و رگبار گلوله دوشکاها و مسلسل های ضد هوایی و موشک های آرپی جی ۷ و ۱۱ اجازه جنب خوردن به کسی نمی دهد .
بعثی ها سمت راست اسکله چهار چراغه یه قبضه توپ ضدهوایی۲۳ مستقر کرده بودند که بی وقفه تیراندازی میکرد و اجازه حرکت قایق ها را نمی داد.
اوضاع کاملآ به هم ریخته و فرماندهان باید هرچه سریعتر فکری می کردند تا عملیات با شکست مواجه نشود .
اگر ضدهوایی خاموش نمی شد عبور قایق ها غیر ممکن بود و اگر تا یکی دو ساعت دیگر حرکت نمیکردند، جزر اروند آغاز و تمام قایق ها به گل می نشستند.
#سردار_حاج_محمد_اوصانلو فرمانده دلاور گردان راهکاری یافته و برای عملی کردنش دنبال دلاوری نترس و بی باک میگردد ، ناگهان چشمش به حسین شاکری می افتاد که در داخل قایقی کنار سکاندار و دوشکاچی نشسته . سریع به سراغش رفته و بی تعارف و حاشیه میگوید : حسین جان ! به یک نفر داوطلب از جان گذشته نیاز داریم که با قایق خودشو به سنکر پدافند هوایی بکوبد تا بتونیم قایق ها را حرکت بدیم .
حسین خنده نازی کرده و می گوید از ما بهتر کسی را سراغ داری و بلافاصله هم با سردار نحوه انجام کار را بررسی و به سمت دشمن حرکت میکند .
حسین انقلابی بود و جهادی کار می کرد. در لحظه های سخت و حساس مردانه در وسط میدان بود و در مقابل دشمن کم نمی آورد .
سردار اوصانلو از کنار نهر شاهد ایثار و فداکاری حسین و دو تن از یارانش بود که شتابان داشتند به سمت خطوط دشمن در آنطرف اروند می رفتند ، راهی که دیگر بازگشتی نداشت و باید از همه چیزشان می گذشتند .
قایق به موانع عراقی ها رسیده و با بلند کردن موتورها ، چنان سمت سنگر پدافند هوایی پرش میکند که خدمه بزدل پدافند از ترس شروع به فرار نموده و ضدهوایی از کار افتاده و خاموش میشود.
با کور شدن آتش پدافند ، قایق ها شروع به حرکت کرده و رزمندگان با فریادهای الله اکبر و یا زهرا (س) پای در خاک عراق گذاشته و در همان ساعت اول گردان به تمام اهداف خود در ساحل اروند دست یافته و منطقه برای ورود نیروهای موج سوم و فتح شهر بندری فاو آماده می شود .
صبح عملیات زمین نمناک باران بود .از نخلستان ها بوی زیبای نینوا می آمد. اجساد مطهر شهدا گوشه و کنار ساحل ساکت و آرام افتاده بودند .اما پیکر زخمی و شکسته بسیجی دلاور غواص شهید حسین شاکری هم کمی دورتر ، کنار اسکله چهار چراغه غرق در خون روی خاک افتاده بود.چه منظره جانسوزی!
سیم های خاردار تا عمق انگشتان حسین فرو رفته و از طرف دیگر بیرون زده بودند …
تصویری زیبا از جمله ی ..”ما رایت الا جمیلا “نقاشی کرده بودند ..
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
🖌 #خاطره از زبان سردار رشید اسلام #حاج_محمدتقی_اوصانلو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🥀 #غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی مخلص #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری در شب آغازین عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :
🔹 در شامگاه بیستم بهمن ماه ۱۳۶۴ رزمندگان سلحشور #استان_زنجان در قالب #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا آغازگر عملیات بزرگ و سرنوشت سازی می شوند که نام مبارک #والفجر_هشت بر آن نهاده گردیده .
غواصان شیردل و پاکباز به سمت آنطرف #اروندرود حرکت میکنند تا در سوکت کامل سنگرهای نگهبانی را غافلگیر و خفه کنند تا موج دوم نیروها بتوانند با قایق خود را به آنطرف برسانند .
همه چیز داشت بخوبی پیش میرفت که ناگهان غواصان دسته #شهید_مجید_آهومند در کنار موانع در هم پیچیده دشمن شناسایی شده و با آگاهی دشمن ، منطقه به جهنمی آتشین مبدل میشود .
نورافکن های بیشماری روشن و سطح رودخانه مانند روز روشن میشود و رگبار گلوله دوشکاها و مسلسل های ضد هوایی و موشک های آرپی جی ۷ و ۱۱ اجازه جنب خوردن به کسی نمی دهد .
بعثی ها سمت راست اسکله چهار چراغه یه قبضه توپ ضدهوایی۲۳ مستقر کرده بودند که بی وقفه تیراندازی میکرد و اجازه حرکت قایق ها را نمی داد.
اوضاع کاملآ به هم ریخته و فرماندهان باید هرچه سریعتر فکری می کردند تا عملیات با شکست مواجه نشود .
اگر ضدهوایی خاموش نمی شد عبور قایق ها غیر ممکن بود و اگر تا یکی دو ساعت دیگر حرکت نمیکردند، جزر اروند آغاز و تمام قایق ها به گل می نشستند.
#سردار_حاج_محمد_اوصانلو فرمانده دلاور گردان راهکاری یافته و برای عملی کردنش دنبال دلاوری نترس و بی باک میگردد ، ناگهان چشمش به حسین شاکری می افتاد که در داخل قایقی کنار سکاندار و دوشکاچی نشسته . سریع به سراغش رفته و بی تعارف و حاشیه میگوید : حسین جان ! به یک نفر داوطلب از جان گذشته نیاز داریم که با قایق خودشو به سنکر پدافند هوایی بکوبد تا بتونیم قایق ها را حرکت بدیم .
حسین خنده نازی کرده و می گوید از ما بهتر کسی را سراغ داری و بلافاصله هم با سردار نحوه انجام کار را بررسی و به سمت دشمن حرکت میکند .
حسین انقلابی بود و جهادی کار می کرد. در لحظه های سخت و حساس مردانه در وسط میدان بود و در مقابل دشمن کم نمی آورد .
سردار اوصانلو از کنار نهر شاهد ایثار و فداکاری حسین و دو تن از یارانش بود که شتابان داشتند به سمت خطوط دشمن در آنطرف اروند می رفتند ، راهی که دیگر بازگشتی نداشت و باید از همه چیزشان می گذشتند .
قایق به موانع عراقی ها رسیده و با بلند کردن موتورها ، چنان سمت سنگر پدافند هوایی پرش میکند که خدمه بزدل پدافند از ترس شروع به فرار نموده و ضدهوایی از کار افتاده و خاموش میشود.
با کور شدن آتش پدافند ، قایق ها شروع به حرکت کرده و رزمندگان با فریادهای الله اکبر و یا زهرا (س) پای در خاک عراق گذاشته و در همان ساعت اول گردان به تمام اهداف خود در ساحل اروند دست یافته و منطقه برای ورود نیروهای موج سوم و فتح شهر بندری فاو آماده می شود .
صبح عملیات زمین نمناک باران بود .از نخلستان ها بوی زیبای نینوا می آمد. اجساد مطهر شهدا گوشه و کنار ساحل ساکت و آرام افتاده بودند .اما پیکر زخمی و شکسته بسیجی دلاور غواص شهید حسین شاکری هم کمی دورتر ، کنار اسکله چهار چراغه غرق در خون روی خاک افتاده بود.چه منظره جانسوزی!
سیم های خاردار تا عمق انگشتان حسین فرو رفته و از طرف دیگر بیرون زده بودند …
تصویری زیبا از جمله ی ..”ما رایت الا جمیلا “نقاشی کرده بودند ..
🌸 روحش شاد و یادش گرامی
🖌 #خاطره از زبان سردار رشید اسلام #حاج_محمدتقی_اوصانلو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🥀 #غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s8.picofile.com/file/8361415026/IMG_20190206_121714.jpg
💢 #راز_داری و #خوش_عهدی...!
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی مخلص #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :
💠 #قسمت_اول
🔹 بامداد روز هیجدم بهمن ماه ۱۳۶۴ بعد از اقامه نماز صبح پیک گردان به تمامی گروهانها خبر داد که وقت رفتنه و نیروها باید بعد صبحانه مشغول جمع آوری پتوها و وسایل چادرها شوند، حدود ۴۵ روزی میشد که در کناریه رودخانه کارون ( نقطه نامعلوم ) اردو زده و در نهایت پنهان کاری و حفاظت ، بطور شبانه و روزی مشغول آموزش شنا و غواصی و فراگرفتن تاکتیک های حملات آبی و خاکی بودیم و در این مدت بجز فرماندگان گردان و چند نفر دیگری که مسئولیت حمل آذوقه و تدارکات گردان را برعهده داشتن ، کسی اجازه خروج از مقر را نداشت ، خلاصه نیروهای دلیر و جان برکف #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #استان_زنجان و #گردان_حضرت_سید_الشهدا_ع استان آذربایجان شرقی بعد از طی دوره های سخت و دشوار همگی به رزمندگان آماده و غواصان دلاوری تبدیل شدن که بدون استراحت عرض ۷۰۰ و ۸۰۰ متری #رودخانه_کارون را دهها بار رفته و برگشتند و همگی بی صبرانه منتظر فرمان حرکت و آغاز عملیات شدند .
هیچکدام نمیدونستیم ، منطقه عملیاتی کجاست و گردان قراره کجا عمل کنه ، اما با توجه به تعلیمات و آموزشهائی که میدیدیم ، همگی در حد اطمینان حدس میزدیم که منطقه عملیاتی باید آبهای گرم و کم عمق هورالعظیم و یا باتلاق های پوشیده از نیزار جزایر مجنون باشه، خلاصه بچه های دسته همینکه صبحانه را خوردند و سفره را جمع کردند، خبر جمع کردن وسایل و رفتن را بهوشون دادم و ناگهان چنان همهمه و بزم شادی و خنده و صلوات داخل چادر برپا شد که نگو و این موضوع فقط اختصاص به چادر ما نداشت و چادرهای دیگه هم با شنیدن این خبر به حال و روز ما افتاده و برای دقایقی همه جای گردان پر از خوشحالی و شادمانی و صدای خنده و صلوات رزمندگان شد و اونقدر هم برای عملیات و رویاروئی با مزدوران متجاوز بعثی اشتیاق و عجله داشتند که شتابان پتوها و فانوس ها و وسایل پذیرائی چادرها را جمع کرده و جلوی چادر گذاشتند تا تحویل بچه های تدارکات بدهند و بعدش هم چند نفر و چندنفر در اطراف چادرها نشسته و با شوخی و تفریح مشغول تمیزکردن سلاح و آماده کردن تجهیزات خود شدند .
راستش تو این لحظات با اینکه میدونستم منطقه عملیاتی از اسرار طبقه بندی شده است و امکان نداره کسی در موردش چیزی بهم بگه ! اما با این وجود بدجور دلم میخواست، یجوری از محل عمل کردن گردان باخبر شده و سر در بیارم و چون با #غواص_شهید_حسین_شاکری رفیق قدیمی و صمیمی بودیم و میدونستم چندهفته قبل واسه شناسناسی منطقه عملیاتی رفته و قشنگ با موقعیت جعرافیائی اش آشناست ، به سرم زد که برم پیداش کنم و با خواهش و تمنا و التماس هر جوریه اسم منطقه را از زیر زبانش بیرون بکشم ! خلاصه با همین نیت راه افتادم و حسین را جلوی چادر فرماندهی گردان دیدیم و یه کم باهاش خوش و بش کردم و حسین هم سریع پیشنهاد داد تا واسه آخرین بار بریم کنار ساحل کارون و یه کم روی پل شناور بشینیم ، منم که ازخدا همین را میخواستم تا باهاش خلوت کنم ، سریع قبول کرده ودوتائی گپ زنان راهی لب آب شدیم .
مسافت تا ساحل رودخانه طولانی بود و اواسط راه حرفهامون حسابی گل انداخته و مدام از اینطرف و اونطرف و خاطرات تلخ و شیرین گذشته صبحت کرده و از بچه های سفرکرده گفتیم تا اینکه یهوی حسین برگشت و گفت : عباس خدا کنه ! اینبار دیگه شهید شم ! عباس ! خدایش برام دعا کن ! تو حرفهاش بقدری سوز و بغض و اخلاص و صادقت موج میزد که چشام بی اختیار پر از اشگ شد.
ایستادم ومستقیم تو چشاش خیره شده و خواستم چیزی بگم که دیدیم قطرات اشگ قطره و قطره ازگوشه چشمانش سرازیره ، دیگه نتونستم چیزی بگم و ساکت شدم ، برای لحظاتی هردو آروم و بیصدا اشگ ریختیم و بعدش کم کم به احساساتم مسلط شده و با لگنت زبون، خیلی آروم و یواش گفتم : حسین جون ! امام و انقلاب هنوز به وجود دلاوران و پهلوانانی مثل تو نیاز داره و جنگ هم که هنوز ادامه داره !
لبخند تلخی زد و گفت: تو بدر ( #عملیات_بدر ـ اسفندماه ۱۳۶۳ ـ شرق دجله عراق ) باید میرفتم ! راستش موقع زخمی شدن تا آخرهاش هم رفتم ! اما یهوی نمیدونم چی شد که قبولم نکردن و دست رد به سینه ام زدند ! راستش از اون موقع از دست خودم حسابی دلگیر و ناراحتم !
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
❇️ #ادامه_دارد
🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🥀 #غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #راز_داری و #خوش_عهدی...!
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی مخلص #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :
💠 #قسمت_اول
🔹 بامداد روز هیجدم بهمن ماه ۱۳۶۴ بعد از اقامه نماز صبح پیک گردان به تمامی گروهانها خبر داد که وقت رفتنه و نیروها باید بعد صبحانه مشغول جمع آوری پتوها و وسایل چادرها شوند، حدود ۴۵ روزی میشد که در کناریه رودخانه کارون ( نقطه نامعلوم ) اردو زده و در نهایت پنهان کاری و حفاظت ، بطور شبانه و روزی مشغول آموزش شنا و غواصی و فراگرفتن تاکتیک های حملات آبی و خاکی بودیم و در این مدت بجز فرماندگان گردان و چند نفر دیگری که مسئولیت حمل آذوقه و تدارکات گردان را برعهده داشتن ، کسی اجازه خروج از مقر را نداشت ، خلاصه نیروهای دلیر و جان برکف #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #استان_زنجان و #گردان_حضرت_سید_الشهدا_ع استان آذربایجان شرقی بعد از طی دوره های سخت و دشوار همگی به رزمندگان آماده و غواصان دلاوری تبدیل شدن که بدون استراحت عرض ۷۰۰ و ۸۰۰ متری #رودخانه_کارون را دهها بار رفته و برگشتند و همگی بی صبرانه منتظر فرمان حرکت و آغاز عملیات شدند .
هیچکدام نمیدونستیم ، منطقه عملیاتی کجاست و گردان قراره کجا عمل کنه ، اما با توجه به تعلیمات و آموزشهائی که میدیدیم ، همگی در حد اطمینان حدس میزدیم که منطقه عملیاتی باید آبهای گرم و کم عمق هورالعظیم و یا باتلاق های پوشیده از نیزار جزایر مجنون باشه، خلاصه بچه های دسته همینکه صبحانه را خوردند و سفره را جمع کردند، خبر جمع کردن وسایل و رفتن را بهوشون دادم و ناگهان چنان همهمه و بزم شادی و خنده و صلوات داخل چادر برپا شد که نگو و این موضوع فقط اختصاص به چادر ما نداشت و چادرهای دیگه هم با شنیدن این خبر به حال و روز ما افتاده و برای دقایقی همه جای گردان پر از خوشحالی و شادمانی و صدای خنده و صلوات رزمندگان شد و اونقدر هم برای عملیات و رویاروئی با مزدوران متجاوز بعثی اشتیاق و عجله داشتند که شتابان پتوها و فانوس ها و وسایل پذیرائی چادرها را جمع کرده و جلوی چادر گذاشتند تا تحویل بچه های تدارکات بدهند و بعدش هم چند نفر و چندنفر در اطراف چادرها نشسته و با شوخی و تفریح مشغول تمیزکردن سلاح و آماده کردن تجهیزات خود شدند .
راستش تو این لحظات با اینکه میدونستم منطقه عملیاتی از اسرار طبقه بندی شده است و امکان نداره کسی در موردش چیزی بهم بگه ! اما با این وجود بدجور دلم میخواست، یجوری از محل عمل کردن گردان باخبر شده و سر در بیارم و چون با #غواص_شهید_حسین_شاکری رفیق قدیمی و صمیمی بودیم و میدونستم چندهفته قبل واسه شناسناسی منطقه عملیاتی رفته و قشنگ با موقعیت جعرافیائی اش آشناست ، به سرم زد که برم پیداش کنم و با خواهش و تمنا و التماس هر جوریه اسم منطقه را از زیر زبانش بیرون بکشم ! خلاصه با همین نیت راه افتادم و حسین را جلوی چادر فرماندهی گردان دیدیم و یه کم باهاش خوش و بش کردم و حسین هم سریع پیشنهاد داد تا واسه آخرین بار بریم کنار ساحل کارون و یه کم روی پل شناور بشینیم ، منم که ازخدا همین را میخواستم تا باهاش خلوت کنم ، سریع قبول کرده ودوتائی گپ زنان راهی لب آب شدیم .
مسافت تا ساحل رودخانه طولانی بود و اواسط راه حرفهامون حسابی گل انداخته و مدام از اینطرف و اونطرف و خاطرات تلخ و شیرین گذشته صبحت کرده و از بچه های سفرکرده گفتیم تا اینکه یهوی حسین برگشت و گفت : عباس خدا کنه ! اینبار دیگه شهید شم ! عباس ! خدایش برام دعا کن ! تو حرفهاش بقدری سوز و بغض و اخلاص و صادقت موج میزد که چشام بی اختیار پر از اشگ شد.
ایستادم ومستقیم تو چشاش خیره شده و خواستم چیزی بگم که دیدیم قطرات اشگ قطره و قطره ازگوشه چشمانش سرازیره ، دیگه نتونستم چیزی بگم و ساکت شدم ، برای لحظاتی هردو آروم و بیصدا اشگ ریختیم و بعدش کم کم به احساساتم مسلط شده و با لگنت زبون، خیلی آروم و یواش گفتم : حسین جون ! امام و انقلاب هنوز به وجود دلاوران و پهلوانانی مثل تو نیاز داره و جنگ هم که هنوز ادامه داره !
لبخند تلخی زد و گفت: تو بدر ( #عملیات_بدر ـ اسفندماه ۱۳۶۳ ـ شرق دجله عراق ) باید میرفتم ! راستش موقع زخمی شدن تا آخرهاش هم رفتم ! اما یهوی نمیدونم چی شد که قبولم نکردن و دست رد به سینه ام زدند ! راستش از اون موقع از دست خودم حسابی دلگیر و ناراحتم !
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
❇️ #ادامه_دارد
🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🥀 #غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s9.picofile.com/file/8361603200/IMG_20180122_163725_547.jpg
💢 #راز_داری و #خوش_عهدی...!
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی مخلص #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :
💠 #قسمت_دوم
🔹زدم زیر خنده و گفتم : واقعا که موجی و دیوانه شدی ! مگه دکترا بهت نگفتن نباید افسرده و ناراحت باشی ! بعدش هم این مسائل دست خداست و خودش خوب میدونه ببره یا نبره ! حسین وقتی دید دارم فضا را عوض میکنم و بحث را به شوخی و خنده کشیدم ، فوری بخودش اومد و یکدفعه زد زیر خنده و شروع کرد به شوخی کردن ، خلاصه بقیه مسیر را گفتیم و خندیدیم تا اینکه به اسکله کنار کارون رسیده و روی پل شنارو نشستیم و هردو ساکت و بیحرکت مشغول تماشای حرکت آب و تلاتم زیبای موجهاش شدیم .
نگاههای خیره و خیره و پر از تفکر حسین به رودخانه ، دوباره حس کنجکاوی را تو وجودم تحریک کرد و برای فهمیدن محل دقیق عملیات ، شروع کردم از عملیات حرف زدن و یواش و یواش حرف را به محل عملیات کشیده و ازش پرسیدم : حسین ! هدف تو مجنونه!یا هورالعظیم !
برگشت و یه کم مشکوک نگام کرد و با لبخند بانمکی گفت: ای کلک ! پس میخوای ازم حرف بکشی !؟
خندیدیم و گفتم : خب الان که داریم میریم واسه عملیات و تو هم رفتی و منطقه را دیدی ! اگه یه کم از اوضاع منطقه برام بگی و ذهنمو روشن کنی ، مثلا چی میشه !؟
خنده بلندی کرد و گفت : این از اسرار عظیم هستش و بامن هم قول و قرار گذاشتند که هیچی در موردش نگم !دستمو رو شونه اش گذاشته و با لحنی التماس گونه گفتم :حسین ! غریبه که نیستم ! بهم اعتماد نداری !؟ اینجا هم جز من و تو کسی نیست که حرفها تو بشنوه !
دستهاشو روشونه هام انداخت و با خنده معنا داری گفت : تو عزیزی ! اما اولش که قول مردانه دادم و دوم هم اینکه خدا حاضره و نمیخوام شاهد بعد عهدی و پیمان شکنیم باشه !
نگاه و حرفهاش بحدی جدی بود که دیگه جرات اینکه دوباره چیزی در مورد محل عملیات ازش بپرسم ، پیدا نکردم و دلگیر و ناراحت مشغول تماشای رودخانه شدم .
حسین که پسر بامعرفت و مهربانی بود، سریع از حال و روزم فهمید که بدجور ضدحال خوردم و برای اینکه حال و هوا را عوض کنه ، شروع کرد به شوخی کردن وخندیدن ، منم اولش یه کم براش ناز کردم و بعدش باهاش همراه شدم و حسابی دم آب سروکله هم پریدیم و خندیدیم تا اینکه حسین برگشت وگفت: واسه اینکه ازم دلخور نشی! نگی حسین بی معرفته! اسم و محل منطقه را نمیگم، اما از اوضاع و موقعیت اش همینقدر برات بگم که شکستن خط اول عراقها تو عملیات خیبر و بدر پیش این عملیات کاری بسیار آسان و سهل و کوچک بود، حجم و عمق آب چند برابر این رودخانه و سرعت حرکتش دو برابر اینجاست ( اون وقتها میگفتند که رودخانه کارون پنجاه کیلومتر در ساعت سرعت داره)، سنگرهای خطوط اول تماما از بتون مسلح شده و غیر قابل انهدام ! عباس ! فقط خدا و دعای امام و مردم میتونه تو این عملیات و شکستن خط فولادین دشمن کمکمون کنه ! اینبار با تموم حمله ها که دیدی کاملا فرق داره ! بچه های گردان ایندفعه واقعا کاری سخت ودشوار وخطرناک پیش رو دارند!
گرم گفتگو بودیم که یهوی حسین گفت: پسر پاشو بریم که الان دارن دنبالمون میگردند ! تا حالا حتما باید اتوبوسها رسیده باشند !؟
سریع برخاسته و شتابان سمت مقر رفتیم و همینکه کنار چادرها رسیدیم، دیدیم نیروها دسته به دسته مشغول سوارشدن به اتوبوسها هستند، سریع سلاح و تجهیزات خود را برداشته و آروم قاطی بچه ها شدیم .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🥀 #غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #راز_داری و #خوش_عهدی...!
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از بسیجی مخلص #غواص_شهید_حسین_شاکری_نوری در عملیات غرور آفرین #والفجر_۸ :
💠 #قسمت_دوم
🔹زدم زیر خنده و گفتم : واقعا که موجی و دیوانه شدی ! مگه دکترا بهت نگفتن نباید افسرده و ناراحت باشی ! بعدش هم این مسائل دست خداست و خودش خوب میدونه ببره یا نبره ! حسین وقتی دید دارم فضا را عوض میکنم و بحث را به شوخی و خنده کشیدم ، فوری بخودش اومد و یکدفعه زد زیر خنده و شروع کرد به شوخی کردن ، خلاصه بقیه مسیر را گفتیم و خندیدیم تا اینکه به اسکله کنار کارون رسیده و روی پل شنارو نشستیم و هردو ساکت و بیحرکت مشغول تماشای حرکت آب و تلاتم زیبای موجهاش شدیم .
نگاههای خیره و خیره و پر از تفکر حسین به رودخانه ، دوباره حس کنجکاوی را تو وجودم تحریک کرد و برای فهمیدن محل دقیق عملیات ، شروع کردم از عملیات حرف زدن و یواش و یواش حرف را به محل عملیات کشیده و ازش پرسیدم : حسین ! هدف تو مجنونه!یا هورالعظیم !
برگشت و یه کم مشکوک نگام کرد و با لبخند بانمکی گفت: ای کلک ! پس میخوای ازم حرف بکشی !؟
خندیدیم و گفتم : خب الان که داریم میریم واسه عملیات و تو هم رفتی و منطقه را دیدی ! اگه یه کم از اوضاع منطقه برام بگی و ذهنمو روشن کنی ، مثلا چی میشه !؟
خنده بلندی کرد و گفت : این از اسرار عظیم هستش و بامن هم قول و قرار گذاشتند که هیچی در موردش نگم !دستمو رو شونه اش گذاشته و با لحنی التماس گونه گفتم :حسین ! غریبه که نیستم ! بهم اعتماد نداری !؟ اینجا هم جز من و تو کسی نیست که حرفها تو بشنوه !
دستهاشو روشونه هام انداخت و با خنده معنا داری گفت : تو عزیزی ! اما اولش که قول مردانه دادم و دوم هم اینکه خدا حاضره و نمیخوام شاهد بعد عهدی و پیمان شکنیم باشه !
نگاه و حرفهاش بحدی جدی بود که دیگه جرات اینکه دوباره چیزی در مورد محل عملیات ازش بپرسم ، پیدا نکردم و دلگیر و ناراحت مشغول تماشای رودخانه شدم .
حسین که پسر بامعرفت و مهربانی بود، سریع از حال و روزم فهمید که بدجور ضدحال خوردم و برای اینکه حال و هوا را عوض کنه ، شروع کرد به شوخی کردن وخندیدن ، منم اولش یه کم براش ناز کردم و بعدش باهاش همراه شدم و حسابی دم آب سروکله هم پریدیم و خندیدیم تا اینکه حسین برگشت وگفت: واسه اینکه ازم دلخور نشی! نگی حسین بی معرفته! اسم و محل منطقه را نمیگم، اما از اوضاع و موقعیت اش همینقدر برات بگم که شکستن خط اول عراقها تو عملیات خیبر و بدر پیش این عملیات کاری بسیار آسان و سهل و کوچک بود، حجم و عمق آب چند برابر این رودخانه و سرعت حرکتش دو برابر اینجاست ( اون وقتها میگفتند که رودخانه کارون پنجاه کیلومتر در ساعت سرعت داره)، سنگرهای خطوط اول تماما از بتون مسلح شده و غیر قابل انهدام ! عباس ! فقط خدا و دعای امام و مردم میتونه تو این عملیات و شکستن خط فولادین دشمن کمکمون کنه ! اینبار با تموم حمله ها که دیدی کاملا فرق داره ! بچه های گردان ایندفعه واقعا کاری سخت ودشوار وخطرناک پیش رو دارند!
گرم گفتگو بودیم که یهوی حسین گفت: پسر پاشو بریم که الان دارن دنبالمون میگردند ! تا حالا حتما باید اتوبوسها رسیده باشند !؟
سریع برخاسته و شتابان سمت مقر رفتیم و همینکه کنار چادرها رسیدیم، دیدیم نیروها دسته به دسته مشغول سوارشدن به اتوبوسها هستند، سریع سلاح و تجهیزات خود را برداشته و آروم قاطی بچه ها شدیم .
🌺 روحش شاد و یادش گرامی
🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🥀 #غواص_شهید_حسین_شاکری شیرمرد زنجانی از غواصان خط شکن و حماسه ساز گردان حضرت علی اصغر (ع) #استان_زنجان در عملیات افتخار آفرین #والفجر_هشت
🌹 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر_۸ ، منطقه عملیاتی #اروند_رود ، #اسکله_چهار_چراغه
🌺 نامش جاوید و یادش گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 بسیجی دلاور #غواص_شهید_حسین_شاکری
🇮🇷 از رزمندگان دلاور و غواصان حماسه ساز #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #استان_زنجان در عملیات شگفت انگیز #والفجر_هشت
🌺 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر۸ ، منطقه عملیاتی #اروندرود ، #فاو_عراق
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#بندر_فاو_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال دل باخته
🇮🇷 @pcdrab
🇮🇷 از رزمندگان دلاور و غواصان حماسه ساز #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #استان_زنجان در عملیات شگفت انگیز #والفجر_هشت
🌺 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر۸ ، منطقه عملیاتی #اروندرود ، #فاو_عراق
🌸 نامش جاوید و یادش گرامی
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#بندر_فاو_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال دل باخته
🇮🇷 @pcdrab