دل باخته
822 subscribers
2.83K photos
2.93K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
https://s8.picofile.com/file/8322029542/IMG_20180318_183534.jpg

📕 خاطره ای کوتاه از عملیات بدر

🔵 ۲۵ اسفندماه سال ۱۳۶۳ ، روز آخر عملیات بدر ، با برادران #پاسدار_شهید_احد_اسکندری ، #پاسدار_جانباز_رضا_رسولی ، #پاسدار_جانباز_خلیل_آهومند ، #غواص_شهید_مهدی_حیدری آنطرف رودخانه دجله ، نزدیکی های روستای حریبه عراق ، داخل کانالی نشسته و از اوضاع وخیم منطقه حرف میزدیم که یهوی احد از سوی فرماندهی گردان احضار شد و همینکه برخاست تا برود ، ناگهان افتاده و دیگر حرکتی نکرد ، اولش فکر کردیم که داره سر به سرمون میزاره و شوخی میکنه و برای همین هم با خنده و شوخی ازش خواستیم که دست از کارش برداره و بلند شده و دنبال کارش بره ، اما هرچه گفتیم و تکونش داده ایم ، عکس العملی از خودش نشون نداد و همانطور ساکت و بیحرکت ماند ، شک کرده و با سرعت مشغول وارسی نبض و پیکرش شدیم ، هیچ جای زخمی تو پیکرش وجود نداشت و خونی از بدنش خارج نمیشد، اما احد بدون کوچکترین آخ و اوخی پر گشوده و تا عرش الهی پرواز کرده بود ، گشتیم و گشتیم تا اینکه کلاه سیاه شو از سرش برداشته و دیدیم که یک قطره خون کوچولو از سرش بیرون زده و یک ترکش ریز به اندازه عدس باعث شهادتش شده .

🌺 #پاسدار_شهید_احد_اسکندری
شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان دلاور و سلحشور گردان های خط شکن استان زنجان در دفاع مقدس ،از نیروهای کادر فرماندهی #گردان_حضرت_حر_لشگر_۳۱_عاشورا
شهادت : اسفندماه ۱۳۶۳ _ #عملیات_بدر ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون ، #شرق_دجله_عراق ، #روستای_حریبه

🌸 یاد و نامش جاوید و گرامی

کانال دل باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 رزمندگان سلحشو و حماسه ساز #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر

🌺 #پاسدار_شهید_احد_اسکندری
🌹 شهادت : اسفندماه ۱۳۶۳ ، #عملیات_بدر ، #شرق_دجله عراق

🌸 #پاسدار_شهید_یداله_رجبی
🌹 شهادت : اسفندماه ۱۳۶۳ ، #عملیات_بدر ، #شرق_دجله عراق

🌼 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 رزمندگان سلحشو و حماسه ساز #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر
🔹 دلاور مردان #گردان_حضرت_حر #لشگر_۳۱_عاشورا

🌺 #پاسدار_شهید_احد_اسکندری
🌸 #پاسدار_جانباز_کریم_آقامحمدی

🌼 نامشان جاوید و یادشان گرامی

#دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s8.picofile.com/file/8356278418/IMG_20190331_213746_200.jpg

🔵 #خاطره_ای زیبا و حیرت آور از بسیجی مخلص و دلاور #مرغابی_امام_زمان_عج #غواص_شهید_یوسف_قربانی در عملیات عاشورایی #بدر :

💢 پنچ شنبه - ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ - روز دوم مقاومت #گردان_حضرت_حر #لشگر_۳۱_عاشورا در جناح چپ منطقه عملیاتی #بدر :

🔸دشمن زبون و شکست خورده ، در چهارمین روز #عملیات_بدر، تمام توان خود را در جناح چپ #خط_همایون بکار میگیرد که مقاومت رزمندگان را درهم شکسته و معبری برای نفوذ به منطقه عملیاتی باز کند و برای همین هم از ابتدای صبح با صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندو اقدام به تک نموده و در پناه بارانی از گلوله های خمپاره و توپ و موشک و بمب به سمت مواضع دفاعی #گردان_حضرت_حر یورش می آورد ، اما هربار در مقابل استقامت بچه های غیور و غیرتمند زنجانی که تعدادشان کمتر از پنجاه (۵۰) می شود ، کم آورده و با برجا گذاشتن چندتا تانک سوخته و تعدادی کشته و زخمی بزدلانه عقب میکشد . تا اینکه حوالی ساعت ۲ بعدازظهر برای چندمین بار اقدام به تک نموده و با آتشباری سنگین شروع به پیشروی به سمت کانال می کند .

🔸از زمین و آسمان آتش و خاکستر و ترکش و گلوله میبارید و وضعيت کانال لحظه به لحظه بدتر ، بدتر میشد ، هرچقدر هم موشک آرپی‌جی حواله تانک‌های پیشرو میکردیم به بدنه شون میخورد و در کمال ناباوری کمانه میکرد. خلاصه تانکها تا پنجاه متری کانال جلو آمده و چندتاشون از ستون جدا شده و با حرکات مارپيچی خود را به چند متری خط رسانیده و یکی شون در کمال ناباوری شروع به بالا آمدن از دیواره کانال کرده و نیمی از هیکل گنده شو وارد کانال کرده و با تیربارش شروع به زدن سنگرها نمود .
🔸با بالا آمدن تانک دوم از دیواره کانال ، نگرانی و اضطراب و وحشت همه رزمندگان را فرا گرفته و همه گیج و منگ نظاره گر فرو ریختن خط و متلاشی شدن سنگرها هستیم ، با شکست و از دست دادن کانال فقط چند قدمی فاصله داشتیم که درست در این زمان ناامیدی و بلاتکلیفی ، ناگهان فریادهای بلند و رعدآسای دلاورمردی پاکباز فضای کانال را پرکرده و #یوسف_قربانی همچون عقابی تیز پرواز بر روی تانک اولی که وارد کانال شده بود ، پریده و سریع نارنجکی به داخل کابینش انداخته و سراسیمه ازش پایین پرید.

🔸با انفجار نارنجک ، تانک مهاجم که نيمی از هيکل گنده شو داخل کانال کرده بود ، عقب عقب برگشته و چندمتر دورتر از ديواره متوقف شده و خدمه زخمی و وحشت زده اش بيرون پريده و دست هايشان را به عنوان تسليم بالای سرشان گرفته و با ناله و التماس به سمت مون اومدند .

🔸حرکت استشهادی و غيورانه بسیجی دلاور #يوسف_قريانی ، توانی تازه به جان خسته همرزمان بخشیده و بچه ها از چند طرف سمت تانکها يورش بردند ، برجک تانک دومی هم با موشک آرپی جی رزمنده دلاور و بی باک #پاسدار_شهید_احد_اسکندری پریده و بقيه تانکها هم با ديدن اوضاع و احوال همقطاران ، شتابان دور زده و با سرعت از صحنه درگيری دور شدند ، نيروهای پياده و کماندوهای گارد ریاست جمهوری هم که به پشتوانه تانک‌های ضد موشک کاملا به کانال نزديک شده بودند ، بدون داشتن جان پناهی در وسط ميدان نبرد پخش شده و بصورت بسیار خنده داری شروع به فرار کردند .

🔸به اين ترتيب ، پاتک سنگين و نفس گير دشمن ، اينبار هم باعنايت و یاری خداوند متعال و ايثار و از خودگذشتگی بسیجی دلاور #یوسف_قربانی و سایر رزمندگان جان برکف #گردان_حضرت_حر درهم شکسته شد و نوای دلنشين ( الله اکبر ) و صلوات های پی درپی همرزمان فضای منطقه را پر کرد.

🌸 روحش شاد و نامش جاوید

📝 راوی :#بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

🇮🇷 بسيجی دلاور ، #غواص_شهيد_يوسف_قربانی
روز بيستم شهريورماه سال 1345 در يکی از محله های قديمی #شهرستان_زنجان چشم به جهان گشود و در دی ماه سال 1365 در منطقه شلمچه ، شب اول #عملیات_کربلای_پنج در کسوت معاونت گروهان #غواصان_خط_شکن در سن #20_سالگی جان به جان آفرين تسليم و به درجه والای #شهادت نائل آمد

🌸 نامش جاوید و یادش گرامی

به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🇮🇷 @pcdrab
💔 رقـص و جـولان بـر سـر مـيـدان کـنـند
رقـص انـدر خـون خــود مـردان کـنـند...

📸 رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس

💢 شیرمردان زنجانی از سمت راست : #پاسدار_شهید_احد_اسکندری
#پاسدار_شهید_یدالله_رجبی

💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💔 بیا عاشقی را رعایت کنیم ، ز یاران عاشق حکایت کنیم ...

📸 رزمندگان سلحشور و حماسه ساز گردان حضرت حر (ره) #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر

💢 شیرمردان زنجانی از سمت راست : #پاسدار_شهید_احد_اسکندری
#بسیجی_جانباز_سید_داود_طاهری
#بسیجی_شهید_سعید_تقیلو

💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s5.picofile.com/file/8362807484/IMG_20181119_173335_835.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #شب_حمله

📌 #قسمت_ششم

🔹عملیات بدر

فقط تا آگاهی دشمن از عقب کشیدن و خالی بودن خاکریز ، فرصت داشتیم تا خود را به کانال بدبو رسانده و با عبور از آن ، از شر تانک های عراقی خلاصی پیدا کنیم و برای همین هم با تمام قدرت و توان در حال دویدن بودیم و برای سبک تر شدن ، یک به یک تجهیزات را ، اعم از کلاهود ، کوله پشتی ، قمقمه ، ماسک ضدگاز ، جعبه شیم میم ره را باز و به اطراف پرتاب میکردیم .
مسير حرکتمان زير آتش شدید ادوات سبک و سنگین دشمن بود و رگبار مسلسل تانکها لحظه ای قطع نمی شد ، همه بصورت نيم خيز حرکت کرده و در هر چند متر با انفجار گلوله توپ و یا خمپاره ای مجبور به خیز زدن و خوابیدن روی زمین می شدیم .
رنگ آسمان داشت نیلی می شد که نفس زنان و عرق ریزان به کانال رسیده و سراسیمه شروع به عبور کردیم ، لجن بدبو و تيره رنگ تا گردن می رسید و چنان هم بدبو بود که مشام را آزار داده و حالت استفراغ به آدم دست میداد .
داخل کانال بودم و یواش یواش حرکت می کردم تا آب کثیف تو دهانم نره که یکدفعه بچه ها از بالا دادزدن که تانکها از خاکریز عبور کرده و با سرعت دارن می‌آیند ، با شنیدن این خبر ، حرکت ستون سرعت بیشتری گرفته و همگی با شنا و دست و پا زدن عرض کانال را پیموده و با کمک سایر دوستان از کانال خارج و بنا به دستور برادر وزیری ، در گروه های چندنفره در دشت مقابل پخش شدیم تا همگی یکجا شکار مسلسل و توپ های تانک ها نشویم .
نفرات گروه ‌ما را رزمندگان دلاور و سلحشور #سردارشهید_رضا_زلفخانی ، #پاسدار_شهید_احد_اسکندری ، #پاسدار_جانباز_خليل_آهومند ، #پاسدار_جانباز_فرامزر_گنجی ،
#بسیجی_جانباز_مصطفی_جلدی و دوتن از بی سيم چی های گردان تشکيل می دادند ، تمام لباس هایمان خيس و آغشته به لجن بود و بسیار هم بوی بدی می داد .
سحر دمیده و آسمان داشت آرام آرام آبی میشد که تانک‌ها به کنار کانال بدبو رسیده و نیروهای پیاده در اطراف شأن موضع گرفته و شروع به شلیک موشک و تیراندازی کردند .
به حوضچه های خاکی و عمیقی رسیده و برای در امان ماندن از آتش عراقی ها سریع وارد یکی از آنها شدیم ، حوضچه هایی با چهار یا پنج متر ارتفاع و پانصد یا ششصد متر طول که هیچ شناختی از محیط شأن نداشتیم و برای همین سردار زلفخانی اول با احتیاط به تک تک شأن سرک می کشید و از خالی بودن شأن مطمئن می شد و بعد واردش می شدیم .
به انتهای حوضچه سوم رسیدیم و سردار دلاور زلفخانی برای شناسایی حوضچه چهارم از ديواره بالا رفت و بی درنگ پائین برگشته و گفت : آماده باشید که حوضچه پر از نیرو است ، با دستور سردار زلفخانی به لبه حوضچه رفته و آماده پرتاب نارنجک به داخل حوضچه چهارم شدیم ، خود ‌سردار هم نارنجکی آماده کرده و سينه خيز به سمت حوضچه چهارم رفته و چند بار رمز مبارک عمليات را فریاد زد و از آنطرف صدایی بسيار ضعيف نام مبارک یا زهرا ‌(س) را تکرار کرد‌.
از خودی بودن نیروها مطمئن شده و نارنجک ها را غلاف کرده و وارد حوضچه شدیم ، داخل حوضچه قیامتی برپا بود ، حدود پنچاه نفر یا بیشتر از رزمندگان مخلص و دلاور لشگر ۸ نجف با پيکرهائی زخمی و خون آلود در گوشه و کنارش آرمیده بودند ‌، اکثراً به شهادت رسیده بودند و فقط چند تن شأن زنده بودند که آنها هم اوضاع اصلأ خوبی نداشته و با سختی سخن می گفتند ، از لب های ترک خورده و خشک شان کاملاً معلوم بود که مدت زمان زیادی است که آبی به لب هايشان نخورده ، همه شهدا زخمی بودند و‌ از خون ريزی شديد به شهادت رسیده بودند ، بعضی ها در حالت سجده و بعضی دیگر در حال خواندن قرآن به دیدار معشوق شتافته بودند ، چند نفری هم که هنوز زنده و نفس می کشیدند در حال راز و نيازی بسیار زیبا و عاشقانه با معشوق يگانه بودند ، حال و هوایی عجیب روحانی و معنويی فضای حوضچه را در برگرفته و چهره های نوررانی و درخشان شهدا و مجروحان روشنای خاصی به آن خانقاه عشاق بخشيده بود و بوی عطری بهشتی می داد.
حیران و سردرگم مشغول تماشای شهدا بودم که یکی از عزیزان مجروح خیلی جانسوز و ضعیف صدام زد و ازم درخواست آب کرد ، همه قمقمه ها را هنگام فرار انداخته و هیچ آبی به همراه نداشتیم ، واقعاً ندانستم چه پاسخی باید بدم و در یک لحظه چنان در خود شکستم و شرمنده و خجلت زده شدم که ناخودآگاه ذهنم به دشت کربلا سفر کرده و بیاد شرمندگی سقا افتاده و اشک مثال باران از چشمانم باریدن گرفت ...

دریا اگر به مشک تو سقا وفا نکرد
دریایی از وفای تو را عشق جا گذاشت
با یاد حسین ، آب روی ، آب ریختی
وقتی فرات تشنه لبان را رها گذاشت

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #گردان_حضرت_حر #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر

💢 شیرمردان زنجانی از سمت راست : #پاسدار_شهید_احد_اسکندری
#پاسدار_جانباز_خلیل_آهومند

💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #گردان_حضرت_حر #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر

💢 شیرمردان زنجانی از سمت راست : #پاسدار_شهید_احد_اسکندری
#پاسدار_جانباز_کریم_آقامحمدی

💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #گردان_حضرت_حر #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر ، اسفندماه ۱۳۶۳ ، #جزایر_مجنون #شرق_دجله_عراق

💢 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
#پاسدار_شهید_ذبیح_الله_ندرلو
#پاسدار_شهید_احد_اسکندری


💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 دعا میکنم دنیا ،
پر بشه از آدم هایی
که نه زمان آن ها را عوض میکند ،
نه زمین...
آدم هایی که هرچه کهنه تر باشند،
تنها یک نام دارند ؛
♥️ #دوستان_قدیمی ♥️

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌
📸 رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس

🔺 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
#پاسدار_شهید_احد_اسکندری
#پاسدار_شهید_یدالله_رجبی

💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی

#رزمندگان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s7.picofile.com/file/8388824084/IMG_20180318_200814_314.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز اول

📌 #قسمت_هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم

با عقب کشیدن کماندوهای عراقی از داخل حوضچه ها ، تانک های مهاجم دشمن نیز عقب گرد کرده و شتابان صحنه نبرد را ترک نموده و بار دیگر با کمک امدادهای غيبی خداوند متعال و پایداری و فداکاری نیروهای جان برکف گردان ، فتح و پيروزی نصيب جبهه توحید گردیده و صدای تکبیر و شادی و خنده دلاورمردان فضای کانال را در برگرفت .  

به همراه #سردار_شهید_رضا_زلفخانی و یاران دلاورش به این سوی پل بتونی آمده و بنا به دستور ایشان دو تن از رزمندگان برای حفاظت از انتهای کانال کنارم مانده و سردار هم برای سرکشی به سنگرهای بقیه رزمندگان سمت پایین کانال رفت .

آفتاب سوزان و زيبای جنوب آرام و آرام داشت می رفت تا غروب  سرخ فام خود را آغاز کند و اين غروب با تمامی غروب های که در طول حياتم ديده بودم فرق داشت ، خورشيد کاملاً سرخ سرخ شده و کل زمین و آسمان را به رنگ قرمز مبدل کرده بود ، انگاری زمین و آسمان از خجالت لاله های پرپر همچون شقايقی داغدار شده بودند ، رنگ سرخ آسمان با سرخی خاک منطقه درآميخته و ترکيبی کاملآ خونرنگ به همه جا بخشيده بود و هر طرف نگاه می کردی سرخ و سرخ بود .

همانطور مبهوت تماشای سرخی زمین و آسمان ‌بودم‌ که خورشيد اندک اندک از نظرها پنهان و نوای دلنشين اذان مغرب در فضای خسته کانال پیچیده و آرامش دلپذيری را به خط بخشید ، همسنگران یک به یک تیمم کرده و بصورت نشسته در داخل سنگرها به نماز عشق ايستاده و صدای راز و نياز عاشقانه شأن از هر گوشه ای از کانال به آسمان برخاست .

بعد از اقامه نماز اندکی نان خشک و کنسرو خورده و با آماده کردن تجهیزات انفرادی آماده تحویل خط و برگشت به عقب شدیم ، چند ساعتی منتظر رسیدن نیروهای تازه نفس ماندیم اما هیچ خبری از‌ گردان های پشتیبان نشد ، حوالی ساعت ۹ شب بود که پیک دلاور گردان #پاسدار_شهید_احد_اسکندری به تک به تک سنگرها اعلام کرد که گردان در خط مانده گار است و دستور تنظیم برنامه نگهبانی شبانه را به فرماندهان ابلاغ نمود .

رزمندگان گردان از لحظه ورود به منطقه عملیاتی یکسره و یک نفس در حال حرکت و جنگ و نبرد بودند و هیچکدام استراحت و خوابی نداشتند و حالا بعد از یک شب پر حادثه و سراسر خون و خطر و یک عملیات ناموفق و پر شهید که چارچوب گردان را کاملاً به هم ریخته بود و یک روز تماماً درگیری و دفع چند تک بسیار قوی دشمن ، به اینگونه ای خسته و بی رمق و بی‌خواب بودند که بی هوا سرپا خوابشان می برد و باتوجه به کمی نفرات اکثراً توقع تحویل خط و برگشت به عقبه را داشتند و با شنیدن خبر ماندن گردان چند دقیقه ایی داخل کانال همهمه ای به پا شد و صدای اعتراض بعضی ها بلند شد . اما بعد کم کم همه جا را سکوت گرفت و بچه هایی که هنوز توانی در بدن داشتند به نگهبانی پرداخته و بقیه هم خیلی سریع بصورت نشسته در داخل سنگرهای کوچک و روباز خود به خواب شیرینی فرو رفته و داخل کانال کاملاً سوت و کور شد .

با برادر پاسدار رضا رسولی و بسیجی آقا محمد در سنگری به ابعاد یک متر در یک متر بودیم ، برادر رسولی و آقا محمد کف سنگر دراز کشیده و پاهایشان را به سمت ‌بالا بلند کرده بودند و من هم بر روی یک گونی پر از خاک کنار لبه کانال نشسته و در حال نگهبانی بودم .

شب از نيمه گذشته بود و کانال و اطراف آن بطرز عجیبی خلوت و ساکت بود ، منطقه در آرامشی خوف ناک و بی سر و صدا فرو رفته و هیچ تبادل آتشی در خطوط نبرد دیده نمی شد و فقط هر از گاهی چند گلوله منور در آسمان منطقه روشن و با صدای دلخراش جيرجير سوخته و خاموش می شدند .

اتفاقات ناگواری که بعدازظهر در مقابل حوضچه ها داشتم ، تاثیر بدی روی ذهنم گذاشته بود و یکسره به نفوذ کماندوهای عراقی با چاقوی سربری و سیم اسرائیلی به داخل کانال فکر می کردم و از دلهره و نگرانی فقط و فقط سمت حوضچه ها را زیر نظر گرفته و با دقت به لبه حوضچه سوم نگاه می کردم که قابل رویت بود و دید خوبی بهش داشتم .

مدت زمان نگهبانیم تموم شده و باید طبق برنامه یکی از هم‌رزمان را برای تحویل پست بیدار می کردم ، اما راستش بقدری نگران نفوذ عراقی ها از داخل حوضچه ها بودم که اصلاً دلم نمی خواست در خواب غافلگیر و اسیر دشمن شوم و برای همین هم با تمام خستگی و بیخوابی که واقعاً آزارم می داد ‌، هوشیار نشسته و چنان گوش هایم را تیز کرده بودم که با کوچکترین صدایی سریع واکنش نشان داده ‌و آماده درگیری و شلیک می شدیم .

خلاصه شبی وحشتناک و سراسر ترس و دلهره بود ، عدم شناخت کافی از منطقه و ندانستن موقعیت خط هراس عجیبی در دلم انداخته بود و برای همین هم به نگهبانی ‌ادامه داده و از بیدار کردن رفقا صرف نظر کردم ‌.

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab