دل باخته
819 subscribers
2.83K photos
2.92K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
❤️ #سردار_شهید_حاج_حسین_خرازی :
 اسیر بازی دنیا نشیم !
بخندیم به این بازی 
و با صاحب بازی معامله کنیم که
معامله ای سراسر سود است .

💐 روحش شاد و یادش گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s3.picofile.com/file/8362974500/IMG_20161223_223227.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز اول

📌 #قسمت_اول

🔹نمی دانم چقدر در خواب بودم ، اما با صدای پی در پی انفجار و افتادن یک ‌گونی خاک بر سرم از خواب پریده و هراسان از لبه کانال مشغول وارسی اطراف شدم ، لودرهای عراقی هنوز مشغول کار و پرکردن کانال بدبو بودند و خبری از آتش باری تانکها و تیراندازی نفرات نبود ، یک هواپیمای قدیمی ، مدل جنگ جهانی دوم ، بالای سر کانال با صدای قار قار اینطرف و آنطرف می رفت و در هر رفت و برگشت بصورت عجیبی در آسمان می ایستاد و سیلی از راکت های خود را روانه کانال و اطرافش می کرد .
ساعت هفت و نیم صبح را نشان می داد و آفتاب داغ جنوب منطقه را حسابی گرم و سوزان کرده بود ، تا آرام شدن اوضاع و رفتن هواپیما در سنگر پناه گرفته و بعد با احتیاط زدم بیرون تا دنبال بقیه همرزمان بگردم ، صبح هنگام حمل مجروحان بقدری سراسیمه بودم که اصلاً توجه ای به داخل کانال نکرده و نمی دانستم چه اوضاعی داره و همین که از سنگر خارج شدم ، با صحنه ای مواجه شدم که واقعاً خشکم زد ، داخل کانال مملو از شهيد و مجروح بود و تا چشم کار میکرد ، آدم سالم و سرپایی در طول طویل کانال دیده نمی شد .
هر رزمنده ای که ديشب در عين عمليات زخمی شده بود ، سينه خيز و کشان کشان خود را به لبه کانال رسانده و به داخلش افتاده بود ‌. مدتی این طرف و آن طرف کانال را در پی همرزمان سالم گشتم و هیچ کس را نیافتم ، انگاری تک و تنها بودم ، بین آنهمه شهيد و مجروح !
اضطراب و دلهره عظيمی سراتاپای وجودم را فرا گرفته و غم تنهائی و ترس از اسارت در آن بيابان غريب و ناشناس همچون خوره به جانم افتاد و چنان بی قرارم کرد که شروع به گریه کردم و لحظاتی همچون مرغ سر بریده به اين سو و آن سو پريده و مثل آدمهای گمشده ، داد و فرياد کردم و بلند بلند سوت زدم تا شاید یکی بشنود ‌و جوابم را بدهد ، اما متأسفانه هيچ خبری نشد .
گريان و نالان کف کانال ، کنار تعدادی از زخمی ها و شهدا نشسته و در بلاتکلیفی خودم غوطه ور شدم ، در همین حال و احوال یکی یکدفعه مچ پام را گرفت و با زبان ترکی گفت : عباس ! پس چرا مثل پیرزن ها داری شیون میکنی..!؟ توکل به خدا کن و بلندشو به بچه‌ها کمک ‌کن و زخم هایشان را ببند..!
برگشتم و دیدم بسیجی دلاور حاج عباس احمدی پدر همرزمان بسیجی داود و سعید احمدی هستند که از ناحیه ‌پا مجروح هستند ،‌ سريع صورت شو بوسیده ‌و با وسايل پانسمانی که به کمر داشت ، زخم پاشو ‌بستم و خیلی مضطرب پرسیدم ، میدونی ، بچه های گردان کجا هستند !؟ با لبخند نازی گفت : خیالت راحت ، همه نمردند و صبح زود تعدادی از اینجا گذشتن و با عجله رفتن سمت بالای کانال ، بطرف بالا بری ، حتماً پیدایشان می کنی ، فقط قول بده ، اگه پیدا شأن کردی ، بگی که بیایند دنبال ما و نگذارند به دست عراقی ها بیفتیم .
حرف های حاج عباس کلی حالم را درست کرد و آرام شدم و برای یافتن یاران به سمت بالای کانال حرکت کرده و با قلبی امیدوار و روحیه ای عالی مشغول کمک به زخمی ها شدم
آتش‌باری دشمن کاملاً خاموش و سکوت دردناک و غم افزايی فضای کانال را فرا گرفته بود ، تنها صدای ضعيف ناله ها و راز و نیازهای جانسوز مجروحان را می شنیدم ، زمزمه های خوش و آرام بخش ياالله ، ياحسين(ع)‌ ، يا زهرا‌(س) ، يا
ابوالفصل (س) ، ‌يا مهدی (عج) آن عزیزان چنان صادقانه و عاشقانه بود که تا اعماق دل می نشست و روح را به پرواز در می آورد .
شتابان و عرق ریزان زخم یکی را بسته و به دیگری از قمقمه های پر شهدا آب داده و به تنی چند قول برگشت با نیروهای کمکی را دادم ، تا اینکه نفس زنان به ورودی کانال و جاده خاکی رسیده و با احتیاط کامل مشغول وارسی اطراف شدم.
همه جا ساکت بود و فقط صدای انفجارات قوی از سمت عقبه به گوش می‌رسید ، دقایقی با ‌دقت اطراف را زیر نظر گرفته و هیچ اثری از نیروهای خودی و بچه های گردان خودمان پیدا نکردم ، باز دلهره و نگرانی سراغم آمد و ترس از اسارت به جانم افتاد ، داشتم از یافتن همرزمان ناامید می شدم که ناگهان صدای همهمه‌ای از آنطرف جاده خاکی شنیدم ، انگاری ترکی حرف می زدند ، کف جاده زیر دید تانکها و تک تیراندازان عراقی بود و برای همین هم سینه خیز شروع به عبور از جاده کرده و آنطرف داخل چاله ای بزرگ ، تعداد زیادی از رزمندگان گردان های حضرت علی اکبر (ع) لشگر ۳۱ عاشورا و گردان حر زنجان را دیدم که در گوشه و کنارش در حال گپ زدن و استراحت هستند ، بقدری از دیدن نیروهای خودی و هم‌رزمان گردان خودمان خوشحال شدم که از شدت شوق و هیجان با نفر به نفرشأن دست داده و روبوسی کردم....

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #گردان_حضرت_حر #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر ، اسفندماه ۱۳۶۳ ، #جزایر_مجنون #شرق_دجله_عراق

💢 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
#پاسدار_شهید_ذبیح_الله_ندرلو
#پاسدار_شهید_احد_اسکندری


💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
❤️ #سردار_شهید_حاج_ابراهیم_همت :
 هر موقع در مناطق جنگی راه را گم کردید ، نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را می کوبد ، همان جبهه خودی است .

💐 روحش شاد و یادش گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽 کلیپی زیبا و دیدنی از آخرین تصاویر بجای مانده از رزمندگان دلاور و خط شکن #گردان _حضرت_حر #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ ، #جزایر_مجنون ، #شرق_دجله_عراق

🎙 با صدای اصلی منطقه

#عملیات_بدر
#شهدای_عملیات_بدر

💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s4.picofile.com/file/8363088042/IMG_20161223_222454.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز اول

📌 #قسمت_دوم

🔹طبق قولی که به همرزمان زخمی در کانال داده ام ، سریع وضعيت أسف بار کانال را برای سردار زلفخانی معاونت دلاور گردان حر شرح داده و خواستار چندنفر از نیروها شدم تا برای آوردنشان اقدام کنم ، سردار دستی به سرم کشیده و با لبخند شیرینی گفت : حسابی خسته شدی دلاور ، برو یه کم استراحت کن ، از کانال هم خیالت راحت ، چندتا آمبولانس و تعدادی از امدادگران و حمل مجروحان در راهند ، الانه که دیگه برسند .
در گوشه ای نشسته و سرم را به دیواره سرخ و بلند گودال تکیه داده و مشغول تماشای اطراف شدم ، از دوتا گردان حدوداً ۵۰۰ نفره ، حدود ۸۰ يا ۹۰ نفر باقی مانده بودیم که تعدادی هم پانسمان کرده و مجروح بودند ، با این وضعیت به احتمال زیاد باید عقب می کشیدیم .
رزمندگان دلاور ، شب گذشته چنان خطرات و اتفاقات عجیب و غریبی را پشت سر گذاشته بودند که اکثراً خسته و بی رمق ، گوشه ای افتاده و بخواب رفته بودند ، صدای ناله های جانسوز چند مجروح که چشم انتظار آمبولانس هستند ، محیط گودال را بسیار غم بار و ناراحت کننده کرده است ، سردار وزیری فرمانده گردان و تعدادی از فرماندهان گردان حضرت علی اکبر (ع) در گوشه ای جمع شده و مدام با گوشی های بیسیم در حال صحبت هستند ، آنقدر خسته هستم که عین تماشای اطراف ، چشام بسته شده و به خواب شیرینی فرو می روم .
باصدای وحشتناک انفجاری شديد ، سراسیمه از خواب پريده و هراسان کف زمين خوابيده و دست هايم را روی گوش هام گذاشتم ، محل استقرارمان شدیداً زیر بمباران چندتا هواپيمای بمب افکن عراقی بود ، بدليل عدم وجود پدافند هوائی در منطقه ، هواپیماها تا آنجا که جا داشتن پائین آمده و بمب های خود را روی گودال و اطرافش می ریختند ، انفجارات بقدری زیاد است که همه پناه گرفته و کسی سرپا دیده نمی شود ، دقايقی به همین منوال می گذرد تا اینکه بمب و موشک هواپیماها به اتمام رسیده و از بالای سرمان دور می شوند و آرامش دوباره به منطقه باز ميگردد.
پاسدار شهید احد اسکندری پيک دلاور گردان همه رزمندگان حاضر در گودال را برای شنیدن سخنان سردار وزیری به گوشه ای فرا خوانده و همگی جمع می شویم ، سردار رسول وزيری فرمانده دلاور گردان ضمن گراميداشت ياد و خاطره ياران شهید ، از زحمات و تلاش بچه‌ها تشکر کرده و اعلام می کنند که عقبه به شدت زیر بمباران و گلوله باران دشمن است و یگان ها قادر به حرکت و جابجایی نیستند و طبق دستور قرارگاه ، تا رسیدن نیروهای جدید ، ما باید همین جا خط پدافندی تشکیل داده و از پیشروی تانک های دشمن جلوگیری کنیم ‌.
با اتمام سخنان سردار وزیری ، همگی آماده شده و با هدایت سردار زلفخانی از گودال خارج و نیم خیز و سینه خیز از روی جاده خاکی گذشته و وارد کانال خشک شدیم ، برادران امدادگر و حمل مجروح تمام شهدا و مجروحین را جمع آوری و به عقبه انتقال داده اند و اکنون داخل کانال پاک پاک است ، در ورودی کانال ، کنار جاده خاکی تعداد زیادی جعبه مهمات و موشک آر پی جی ریخته که بنا به دستور تا میتوانیم ، برداشته و به سمت پائین کانال حرکت می کنیم ‌.
جابجائی رزمندگان و رفت و آمد آمبولانس ها ، موجب وحشت عراقی ها شده و دیوانه وار شروع به کوبیدن کانال و اطرافش می کنند . انفجار پی در پی گلوله های توپ و خمپاره و موشک ، ابری از دود و خاکستر و گرد و خاک در بالای سرمان تشکل داده و همه جا را تيره و تار کرده است ، ارتفاع کانال کوتاه است و همه از شر گلوله ها و ترکش ها که زوزه کشان از بالای سرمان رد می شوند ، بصورت نیم خیز حرکت می کنیم .
کانال طویل است و طبق دستور رزمندگان یک به یک در سنگرهایی با بیش از ۸۰ یا ۹۰ متر فاصله از هم مستقر شده تا اینکه در انتهای کانال نوبت به ما رسیده و آخرین سنگر خط پدافندی درست در روبروی حوضچه ها و کنار یک پل لوله ای ، به بنده و پاسدار رضا رسولی و یک تیربارچی بنام محمد سپرده شد.
پاسداری و حفاظت از انتهای خط پدافندی گردان و جلوگيری از نفوذ نيروهای کماندو و پياده دشمن از داخل حوضچه های مقابل که تا کانال بدبو امتداد دارند و مقابله با پيشروی تانکها از سمت همايون شهر و دشت مقابل آن که به گفته مکرر سردار زلفخانی ماموريتی بسیار سخت و احساس است بر عهده ما سه تن گذارده شده و تأکید می شود که قیچی نشدن رزمندگان در داخل کانال به هوشیاری دقیق ما بستگی دارد .
سردار زلفخانی بعد از سفارشات فراوان ، هرچه موشک و مهمات همراه خودش و بیسیم چی هاش بود ، کنار سنگرمان گذاشته و به سمت بالای کانال حرکت کردند ....

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #گردان_حضرت_حر #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر ، اسفندماه ۱۳۶۳ ، #جزایر_مجنون #شرق_دجله_عراق

💢 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
#پاسدار_جانباز_حاج_کریم_آقامحمدی
#پاسدار_جانباز_حاج_رضا_رسولی
#پاسدار_شهید_یدالله_رجبی

💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚀 #سامانه_۱۵_خرداد یکی از پیشرفته ترین سامانه های پدافند هوایی جمهوری اسلامی ایران

🇮🇷 رونمایی از #سامانه_۱۵_خرداد

🇮🇷 مشخصات : تا برد ۱۵۰ کیلومتر شناسایی و در ۱۲۰ کیلومتری روی هدف قفل می کند و توانایی شناسایی اهداف پنهان‌کار در برد ۸۵ کیلومتر و درگیری و انهدام آن‌ها را در برد ۴۵ کیلومتری را دارا می‌باشد.
همچنین این سامانه توانایی ردگیری و شلیک به ۶ هدف همزمان را دارد.

#ما_می_توانیم
#غلطی_کنید_نابودید
#خلیج_فارس
#من_انقلابی_ام
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
#ما_آماده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s4.picofile.com/file/8363300592/IMG_20171115_133243_437.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز اول

📌 #قسمت_سوم

🔹با جابجائی رزمندگان و اتمام کار برادران حمل مجروح ، سر و صداها در کانال خوابيده و ‌عراقی ها هم دست از آتشباران برداشته و دوباره سکوت و آرامش به منطقه برگشته و همه رزمندگان آرام و بیصدا مشغول ترمیم و تحکیم سنگرها شدند . با جابجایی گونی های پر از خاک ، تاج دفاعی سنگر و دیواره های اطراف آن را استحکام بخشیده و هرچه می توانیم موشک آر پی جی و قطار فشنگ تیربار و خشاب های پر کلاش از اطراف جمع آوری و یک به یک را آماده و در کنار سنگر می چینیم و با روحیه‌ای عالی و قوی منتظر تک و حمله عراقی ها می شویم .
جهت آگاهی از اوضاع میدان و نحوه آرايش رزمی دشمن با احتياط بلند شده و از لبه کانال مشغول تماشای اطراف شدم . تانکهای عراقی در حال عبور از کانال بدبو بودند و با ایجاد دود و غرش های گوش خراش ، یک به یک به اینطرف آمده و بصورت طولی مقابل کانال خشک به صف می شدند .
تعداد تانک و نفربرهای دشمن آنقدر زیاد بود که اصلاً به شمارش نمی آمد ، به هر سمت و سو نگاه می کردی ، فقط تانک و نفربر پلنگی بود که آماده هجوم بسوی کانال می شدند ، نیروی‌های کماندو و پیاده عراقی از کانال بدبو عبور و گروه به گروه در پشت تانک ها پناه می گرفتند ، چند هلیکوپتر هجومی هم مدام بالای سرشان چرخ می خوردند و اینطرف و آنطرف می رفتند .
کثرت نيروها و ادوات زرهی دشمن خبر از نـبردی سخت و سنگين و در عين حال بسیار نـابرابر و نامردانه می داد ، در اين سوی ميدان نـفراتی اندک و خسته ، در صحرائی غريب و ناشناس ، با کمترين تجهيزات نظامی و بدون هيچ پشتيبانی هوائی و زمينی و آنطرف صدها دستگاه تانک و نفربر با هزاران نیروی پیاده و کماندوهای گارد ریاست جمهوری عراق با آتش تهیه بسیار سنگین زمینی و هوایی که متر به متر منطقه را شخم می زد .
عقل باور نمی کند که ۶۰ یا ۷۰ نفر توان و امکان ایستادگی در مقابل ۶۰۰ یا ۷۰۰ دستگاه تانک را داشته باشند ، اما داستان عشق و عاشقی نقل دیگریست و فقط باید با چشم دل آن را دیده و به تفسیر کشید ، آن روز در آن دشت غریب ، تعدادی انسان دل باخته به آرمانهای مقدس پیرجماران ، مردانه چون کوه استوار و پا برجا ايستاده و با وجود آن همه کاستی و نابرابری ، باز عاشقانه با ايمانی قوی به راه و رسم و آئين مقدس خود و با دل هائی پراميد به امدادهای غيبی خدای متعال ، تمام هستی و دنيای خود را بی ادعا و در کمال گمنامی و مظلوميت بر طبق اخلاص نهاده و در رزمگاه شرف و آزادمردی بـدون اعتناء به قدرت و توانمندی مـزدبـگيران شيطان بزرگ و ايادی خفاش صفت بعثی آن ، برای روياروئی و نبردی جانانه با مزدوران تاریکی ثانيه شماری می کردند .
انتظار طولانی نمی شود و يورش دشمن با گلوله باران شديد کانال و مواضع دفاعی گردان آغاز می شود ، آتشی از گلوله های توپ و خمپاره و مینی کاتیوشا درست به داخل و لبه کانال و اطراف آن هدايت شده و ديواره کانال بصورت سانتی متری و با شدت تمام کوبيده ميشود ، داخل کانال به جهنمی آتشين و سوزان مبدل شده و دود و آتش و گرد و خـاک حاصل از انفجارات فضای داخلی کانال را تيره و تـار کرده و بـوی تند بـاروت و خاکستر مشام را آزار میدهد ، صدها دستگاه تانک ، مستقیم ديواره کانال را نشانه رفته و با گلوله های توپ ، يـک به يک سنگرها را هدف قرار ميدهند ، سنگر و کانال میلرزد و گونی ها یکی پس از دیگری می افتند و مجبور به ترمیم دوباره سنگر می شویم ، مسلسل تانک ها یکسره در حال رگبار زدن هستند و گلوله هایشان مثال بلبل برایمان می خوانند ، ترکشهای ريز و درشت مثل باران به روی سنگر فرو می ریزد و زوزه کشان از اطراف مان رد می شوند ، هيچ تحريک و حرکتی داخل کانال ديده نمی شود و همه ساکت و صبور در سنکرها پناه گرفته و منتظر نزدیک شدن تانکها هستند .
غرش خوف آور تانکها با صدای خشن زنجيرها در آميخته و حکايت از حرکت آنان ميدهد ، تانکها به نیمه های میدان رسیده و با اجرای یک سری حرکات و مانورهای تاکتيکی به ستون شده و دوباره آرايش هجومی گرفته و شروع به شلیک سمت کانال کردند .
داشتیم در زیر گلوله های توپ و رگبار مسلسل تانک ها حال می کردیم که ناگهان سر و کله چند فروند هواپيمای عراقی هم در آسمان پیدا شد و اول چند نقطه در کانال و اطراف آن را با راکت زدند و بعد هم چرخی در بالای کانال زده و با اطمینان از نبود سلاح سنگین و پدافند هوایی قشنگ پایین آمده و سیلی از بمب هاشأن را به روی کانال و اطرافش ریخته و با اتمام مهمات از منطقه دور شدند ...

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #گردان_امام_سجاد_ع #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر ، اسفندماه ۱۳۶۳ ، #جزایر_مجنون #شرق_دجله_عراق

💢 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
#سردار_پاسدار_شهید_حمید_احدی
#بسیجی_شهید_قربانعلی_فرخ_نیا
#سردار_پاسدار_شهید_اباصلت_باقری

💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 فرازی از وصیت نامه زیبا و حماسی #سردار_پاسدار_شهید_کمال_قشمی :

🔹ای آمریکای جنایتکار بدان که ما تا آخرین قطره خون خود خواهیم جنگید ...
 
💐 روحش شاد و یادش گرامی

🌀 #بمناسبت_سالگرد_شهادت

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 مصاحبه شیرین و زیبای #سردار_پاسدار_شهید_کمال_قشمی
از رزمندگان و فرماندهان سلحشور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج و گردان های خط شکن و حماسه آفرین #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس

🌹 شهادت : سوم تیر ماه ۱۳۶۷ ، منطقه عملیاتی #ماووت ، روزهای سخت و تلخ پذیرش #قطعنامه_۵۹۸ #جام_زهر

💐 روحش شاد و یادش گرامی

🌀 #بمناسبت_سالگرد_شهادت

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s3.picofile.com/file/8363405776/IMG_20161223_222348.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز اول

📌 #قسمت_چهارم

🔹با پايان بمباران ، پیشروی تانکها آغاز و آرام آرام سمت کانال آمدند ، چند هلی کوپتر عراقی هم از آسمان به سمت کانال نزدیک می‌شدند ، مشغول آماده کردن قبضه آر پی جی هستم که برادر بسيجی حسن محمدی با چند گونی پراز موشک آر پی جی از راه رسیده و با رد و بدل سلام ، موشک ها را کنار سنگر گذاشته و گفت : اینها را سردار زلفخانی فرستاد و گفت که بگم ، شدیداً مواظب حوضچه ها و نفوذ نيروهای دشمن از داخل شأن باشید .
با شنیدن پیام سردار زلفخانی ، برادر رضا رسولی و آقا محمد ، شتابان محل استقرارشان را عوض کرده و با خروج از سنگر ، قبضه تيربار را درست مقابل حوضچه ها مستقر کرده و با دقت مشغول وارسی حوضچه ها شدند .
قشون تانکهای دشمن در سه رديف منظم و پشت سرهم به پيش آمده و چند صدمتر مانده به کانال متوقف شده و تعدادی از ستون کنده و با تمام سرعت به سمت چند نقطه از کانال حمله ور شدند ، جای درنگ نبود ، با نام خدا بلند شده و با ذکر مبارک سبحان الله ، اولين موشک را سمت تانک پیشرو شليک و از چند نقطه دیگر هم بچه‌ها زدند تا اینکه تانکها در بين راه ایستاده و مشغول مانور و حرکات مارپيچ شدند ، مشغول تماشای نمایش تانکها بودیم که دوتا هلیکوپتر به کانال نزدیک شده و هر سنگری را که موشک شلیک می کرد ، زیر راکت ها و مسلسل های سنگين خود گرفتند .
دشمن درحال ارزيابی خط پدافندی و شناسائی نقاط ضعف کانال بود تا معبری سست و راحت یافته و از آنجا نفوذ و مقاومت رزمندگان را در هم بشکند و برای همین هم تانک ها زیاد جلو نمی آمدند و با عقب و جلو رفتن و مانورهای پی در پی مشغول شناسایی و نشان گذاری سنگرهای آر پی جی و تیربار بودند .
فرماندهان دشمن بعد از کلی بالا و پایین کردن و سبک و سنگین نمودن ، عاقبت فرمان حمله صادر و قشون عظیم تانکها و نفرات پیاده از سه جناح به سمت کانال شروع به حرکت کردند ، دشت مقابل مملو از تانکها و نفربرهای عراقی شده و پشت هرکدام هم تعدادی نفرات پیاده و کماندو در حال حرکت بودند ، با نزدیکتر شدن به کانال تعدادی از تانکها از ستون خارج و تخته گاز برای شکستن خط سوی کانال هجوم آوردند ، چندتایی با مسلسل و توپ ، مشغول زدن سنگرها شدند و چندتایی هم در پناه آتش بی وقفه آنان خود را به چندمتری کانال رسانیده و قصد ورود به کانال را کردند.
رزمندگان دلاور که تا آن زمان در سنگرها ‌پنهان شده و بی صبرانه منتظر چنین لحظه‌ای بودند ، یکدفعه با فرياد های بلند و رعب آور الله اکبر و یا حسین (ع) و یا مهدی (عج) به پاخاسته و با ذکر مبارک سبحان الله ، سیلی از گلوله و موشک را روانه میدان نبرد کردند ، حرکت بی پروا و شجاعانه بچه ها همچون صاعقه ای رعب آور بر اراده و تصمیم خدمه تانک های خط شکن فرود آمده و چنان تأثیری روی آنان گذاشت که بدون اینکه موشکی به تانکی بخورد ، همگی شتابان دور زده و شروع به فرار از مقابل کانال کردند ، خدمه تانک های عقبی هم با دیدن فرار سراسیمه هم قطاران پیشرو ، دیگر زحمت دور زدن هم به خود نداده و یک به یک از تانک‌ها بیرون پریده و بصورت خنده داری شروع به دویدن در وسط میدان کردند ، نیروهای پیاده و کماندویی هم که مثل مور و ملخ دور تانک‌ها موضع گرفته بودند با دیدن اوضاع و احوال خدمه تانک ها ، گروه گروه در دشت پراکنده و دوان دوان سمت کانال بدبو رفتند .
با شکست تک دشمن ، شادی و هیجان داخل کانال را فرا گرفته و صدای بلند صلوات های پی در پی رزمندگان فضای منطقه را پر کرد و در آن فضای مملو از غرور و افتخار و در میان همهمه های پیروزی ، ناگهان نوای زیبا و ملکوتی اذان ظهر در فضای کانال پیچید و رزمندگان شاکر از امدادهای غیبی پروردگار ، یک به یک با خاک تیمم کرده و در داخل سنگرها بصورت نشسته مشغول راز و نیاز با خالق یکتا شدند ...

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 #پاسدار_شهید_طاهر_اسدی
شیرمرد زنجانی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در دوران دفاع مقدس ، از نیروهای کادر فرماندهی #گردان_حضرت_حر #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر

🥀 شهادت : اسفندماه ۱۳۶۳ ، #عملیات_بدر ، #جزایر_مجنون #شرق_دجله_عراق

💐 نامش جاوید و یادش گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s4.picofile.com/file/8363497900/IMG_20161223_224157.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز اول

📌 #قسمت_پنجم

🔹بعد از اقامه نماز ، ناهار را که شامل اندکی نان خشک و کمی آب کمپوت است نوش جان کرده و برای آوردن موشک سمت جاده خاکی رفتم و بین راه هم کلی با همرزمان بگو و بخند کردم ، هوا بصورت آزار دهنده ای گرم بود و به دلیل نرسیدن تدارکات ، قطره ای آب در سنگرها يافت نمیشد ، اکثر همسنگران از تشنگی در فشار بودند و لبان خشکيده شان نشانگر اين امر بود ، منطقه آرام و ساکت بود و هیچ خبری از گلوله باران دشمن نبود ، آثار خستگی و بيخوابی در چهره های خاک گرفته و سياه آلود بچه ها بخوبی نمايان بود و همه منتظر رسیدن گردان های پشتیبان و تحویل خط بودند ، بعضی ها بصورت نشسته و بعضی ها هم بصورت مچاله شده در داخل سنگرها بخواب فرو رفته و عده ای هم عرق ریزان و نفس زنان مشغول ترمیم و استحکام بخشی سنگرهایشان هستند .
به ورودی کانال رسیده و برای برداشتن موشک به کنار جاده خاکی رفتم ، دوتا آمبولانس روی جاده در حال سوختن و خاکستر شدن بودند ، مشغول تماشای آمبولانس ها بودم که برادر نادر عسگری از راه رسیده و بعد از روبوسی و احوال پرسی گفت که آمبولانس ها مملو از مجروح و شهید بودند که مورد اصابت گلوله خمپاره ۱۲۰ قرار گرفته و منهدم شدند ، همه هم از همرزمان زخم خورده گردان خودمان بودند که با لبانی تشنه و خشکيده به ديدار معشوق شتافته و بدليل متلاشی شدن آمبولانس ها چیزی از پيکرشان جهت انتقال به عقبه باقی نمانده بود ، به گفته برادر عسگری پيکر مجروح #برادر_پاسدار_طاهر_اسـدی ، رزمنده با اخلاص و با اخلاق گردان نيز بين زخمها بوده که مثل سایر همراهانش سوخته و از بين رفته بود.
مشغول صحبت بودیم که آتش باران بعثی‌ها دوباره شروع شده و خبر از آغاز تهاجمی دیگر داد ، هر کدام سریع چند گونی موشک برداشته و شتابان و نیم خیز سمت سنگرهایمان رفتیم ، آتش پرحجم ادوات سنگين دشمن درست روی کانال و اطراف آن هدايت ميشد و در هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و کاتيوشا زوزه کشان به اطراف اصابت کرده و ترکشهای ريز و درشت شأن به مانند نقل و نبات روی سنگرها می ریخت ، آتش باری دشمن اینبار بقدری شدید و سانتی متری بود که در همان دقايق اول چند سنگر مهندم و تعدادی از بچه ها شهيد يا زخمی ، جهت انتقال به کنار جاده خاکی منتقل شدند .
نیم خیز و خیززنان خود را به سنگر رسانیده و با بستن خرج ها و کشیدن ضامن موشک ها دوباره آماده نبرد با تانکها شدم ، بنا به دستور فرماندهی ، برادر رضا رسولی و آقا محمد برای جایگزینی در سنگر رزمندگان شهید و مجروح به اواسط کانال رفته و اجباراً در انتهای خط پدافندی تک و تنها ماندم .
دشمن زبون که از استقامت دليرانه همرزمان و ناتوانی نيروهاش در تصرف کانال به خشم آمده بود ، اينبار با تمام توان و قدرت خود به ميدان آمده بود ‌تا به خیال خودش کار را یکسره کند ، تعداد تانکهائی که درحال نزديک شدن به کانال بودند و حـجم نیروهای پیاده و کماندو چند برابر دفعه قبل بود .
ثـانـيه ها با نگرانی و دلهره میگذارد تا اینکه تانکها به تیررس آر پی جی زنها رسیده و بچه ها با نام خدا و با توکل بر نصرت خداوندی به پاخاسته و از هر سمت و سوی شروع به تيراندازی کردند ، درگيری آغاز و ثانیه به ثانیه شدید و شدیدتر شد و میدان نبرد در ابری از دود و خاکستر و تیر و ترکش فرو رفت ، همه همرزمان با شـجاعت و بی باکی و در کمال جـانفشانی در مقابل صدها تانک سینه سپر کرده و جانانه مشغول نـبرد و مقاومت بودند و هرازگاهی دلاوری از پای افتاده و با پیکری چاک چاک و غرقه بخون جهت انتقال به کنار جاده خاکی انتقال می يافت .
قبضه آر پی جی در دستم یک لحظه هم خالی از موشک نمی ماند و با تغییر جا و موقعیت یکسره در حال پرکردن و شلیک بودم ، تانک ها ‌خیلی به خط نزدیک شده و تلاش دارند تا از نقطه کوری استفاده کرده و وارد کانال شوند ، در این گیر و دار ، یکدفعه نگاهم سمت حوضچه ها افتاد و دیدم که عراقی ها تا حوضچه آخری پیش آمده و فقط یک حوضچه با کانال فاصله دارند ، ورود نیروهای دشمن به کانال مساوی با قتل عام بچه‌ها و تصرف خط بود ، باید سریعاً کاری میکردم ، وقت بسیار تنگ بود و عراقی ها در چند قدمی ورود به کانال بودند ، فرصت برای اطلاع دادن به سنگر بعدی هم نبود ، شتابان قبضه آرپی جی را کنار گذاشته ، تعداد زیادی نارنجک دستی به کمر انداخته و با خود برداشته و هراسان و سراسیمه از داخل پل لوله ای عبور کرده و درست مقابل حوضچه ها ، بالای سر عراقی ها مستقر شدم...

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
❤️ دعای #سردار_شهید_حمید_باکری قبل از آغاز #عملیات_خیبر چه بود..!؟

🌺 عجب انسان های دوراندیشی بودند و کجاها را می خواندند...

💐 روحش شاد و یادش گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s8.picofile.com/file/8290478400/IMG_20170327_115904_869.jpg

🌺 #خنثی_کردن_نقشه_ها :

🛑 #کاندولیزا_رایس وزیرسابق امور خارجه #آمریکا و مشاور ارشد #جرج_بوش در خصوص #مقام_معظم_رهبری چنین می‌گوید :

🔴 #رهبر_ایران می‌تواند نقشه‌هایی را که بهترین ذهن‌ها، با صرف بیش‌ترین بودجه‌ها، در زمانی بسیار طولانی کشیده و مجریانی ماهر اجرای آن را به عهده گرفته‌اند، با یک سخنرانی یک‌ساعته #خنثی کند.

🌸 #اللهم_احفظ_امام_خامنه_ای

بادا به دریا برسد کوشش این رود
همپای تو پرچم بسپاریم به موعود

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺?
📸 #بسیجی_شهید_سعید_تقیلو
شیرمرد زنجانی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز استان زنجان در دوران دفاع مقدس ، از نیروهای خط شکن و دلاور #گردان_حضرت_حر #استان_زنجان در عملیات عاشورایی #بدر

🥀 شهادت : اسفندماه ۱۳۶۳ ، #عملیات_بدر ، #جزایر_مجنون #شرق_دجله_عراق

💐 نامش جاوید و یادش گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s3.picofile.com/file/8363576018/IMG_20170422_120730_886.jpg

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 #خط_همایون روز اول

📌 #قسمت_ششم

🔹 با احتياط از لبه کانال ، نظری داخل حوضچه انداختم و دیدم فقط چند نفری کماندو از دو طرف وارد حوضچه آخری شدند و بقیه شأن در لبه حوضچه قبلی موضع گرفته و چشم انتظار نفوذ نيروهای پیشرو هستند ، می دانستم با انداختن نارنجک داخل حوضچه آنها نیز متقابلاً نارنجک پرتاب خواهند کرد و برای در امان ماندن از ترکش ها ، با سرعت فوق العاده گونی های پر از خاک را از اطراف آورده و باچیدن به دورخود ، جان پناه مناسبی درست کرده و بدون تلف کردن وقت ، ضامن اولين نارنجک را کشیده و با ذکر مبارک سبحان الله داخل حوضچه پرت کردم ، صدای انفجار نارنجک توأم با فرياد های نيروهای عراقی فضا را پر کرده و خبر از کاری بودن حمله و تلفات دشمن می دهد ، ضامن چند نارنجک دیگر را هم کشيده و یکی پس دیگری داخل حوضچه انداختم ، همهمه و فریاد عراقی ها فضا را پر کرده و سیلی از گلوله و نارنجک و موشک روانه محل استقرارم شد ، طول حوضچه ها بقدری بود که نارنجک عراقی ها به کانال نمی رسید ، اما رگبار سلاحهای سبک و موشک آر پی جی امانم را بریده بود و اجازه جنب خوردن و سر بلند کردن بهم نمی دادند ، گلوله ها یکسره به لبه کانال می خورد و موشک ها اینطرف و آنطرف منفجر می شدند .
بین گونی های پر از خاک پنهان شده و هر چند دقیقه یک نارنجک داخل حوضچه پرت میکردم ، نارنجک هائی که آورده بودم ، داشت به پایان می رسید ، از بچه‌های گردان کسی هنوز متوجه اوضاع وخیم و خطرناک حوضچه ها نشده بود و آنطرف هم در چند قدمی خط ‌، تعداد کثیری از نیروها و کماندوهای گارد ریاست جمهوری عراق همچون کفتار کمین کرده و منتظر ورود به کانال و کشتار رزمندگان بودند .
سلاحی جز یک سرنیزه کلاش نداشتم و بخوبی می دانستم با قطع شدن پرتاب نارنجک ، عراقی ها متوجه اتمام مهماتم شده و دیر یا زود با عبور از حوضچه آخری وارد کانال خواهند شد ، فکر و تصور نفوذ عراقیها به خط پدافندی و غافلگيری همرزمان واقعاً داشت روی اعصابم رژه می رفت و هر لحظه مضطرب تر و هراسان ترم می کرد ، متاسفانه هیچ کاری هم از دستم بر نمی آمد و آنچنان در سنگری کوچک و دوراز همسنگران گیر افتاده بودم که داخلش اصلاً نمی توانستم تکان بخورم .
خلاصه بعد از دقایقی درگیری ، نارنجک ها به انتها رسید و در کمال نااميدی و هراس ضامن آخرين نارنجک را کشیده و در دست نگاه داشته و با وحشت و نگرانی ، چشم انتظار ورود عراقی ها به کانال شدم ، با قطع شدن پرتاب نارنجک ، مزدوران بعثی هم دست از تیراندازی و موشک پرانی برداشته و سکوت عجیب و غریبی محیط را فرا گرفت ، تمام وجود گوش شده و منتظر شنیدن صدای پای عراقی ها بودم که ناگهان صدای فریادهای سردار زلفخانی معاونت دلاور گردان را از داخل لوله پل شنیدم که داد میزد : ماشاءالله دلاور ! نترس ! رسیدیم.
با شنیدن صدای زیبای سردار ، جان تازه ای به کالبد نیمه جانم دمیده شد و احساس کردم که دنیا را بهم دادند ، از شدت خوشحالی جیغ زدم و اشک مثل باران از چشمانم روان شد ، شتابان نارنجک آخری را هم به داخل حوضچه انداخته و سردار زلفخانی هم با خروج از زیر پل ، شروع به تیراندازی و پرتاب نارنجک کرد و بعد هم پاسدار شهید احد اسکندری و بسیجی شهید سعید تقیلو و چندنفر دیگر از لوله پل در آمده و هر کدام از گوشه ای داخل حوضچه ها را زیر آتش گرفتند .
عراقی ها بزدل که تعدادشان چندین برابر ما می شد ، با دیدن شجاعت و دلاوری همرزمان ، سریع صحنه نبرد را ترک کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند ..

❇️ #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
❤️ #سردار_شهید_حمید_باکری :
 
🔹قدر این انقلاب اسلامی را بدانید و مدام در جهت تحکیم مبانی جمهوری اسلامی کوشا باشید و زندگی خود را صرف تحکیم پایه های این جمهوری قرار دهید ...

💐 روحش شاد و یادش گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab