دل باخته
823 subscribers
2.83K photos
2.93K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
🌸 #سردار_شهید_حسن_باقری

🔴 فرمانده مخلص و سلحشور گردان حضرت ولیعصر عج استان زنجان در عملیات خیبر

🌺 شهادت : اسفندماه ۱۳۶۲ ، عملیات خیبر ، جزای مجنون عراق ، کانال سویب ، طلاییه

🇮🇷 @pcdrab
📸 #سردار_شهید_حسن_باقری

شیرمرد زنجانی ، فرمانده دلاور گردان حضرت ولیعصر عج استان زنجان در جمع کودکان محروم و مستضعف مناطق جنگی استان کردستان

🌼 نام و یادش گرامی

#دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
❤️ اسفند پر خاطره

🌺 #سردار_شهید_حسن_باقری
شیرمرد زنجانی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در دوران دفاع مقدس
🔹فرمانده مخلص و دلاور گردان‌ حضرت ولیعصر عج لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب ع در عملیات افتخار آفرین خیبر

🌹 شهادت : اسفندماه ۱۳۶۲ ، عملیات خیبر ، منطقه عملیاتی جزایر مجنون عراق

🌸 نامش جاوید و یادش گرامی

کانال دل باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://imgurl.ir/uploads/m105009_.jpg

📕 خاطره ای کوتاه و شنیدنی از #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده گردان حضرت ولیعصر عج استان زنجان در عملیات خیبر ، اسفندماه ۱۳۶۲ ، جزایر مجنون عراق :
رزمندگان سلحشور گردان حضرت ولیعصر عج لشگر ۱۷ حضرت علی ابن ابیطالب ع که همگی از شیرمردان استان زنجان بودند با فرماندهی #سردار_شهید_حسن_باقری قرار بود به جزیره جنوبی مجنون منتقل و شب هنگام مرحله دوم #عملیات_خیبر را کلید زده و با عبور از #پل_شطاطه و خطوط #کانال_سویب تا منطقه ای در پشت #پاسگاه_طلاییه پیشروی نمایند .
با ورود گردان به جزیره جنوبی فشار عراقی ها از زمین و هوا شدت گرفته و گردان حضرت روح‌الله لشگر ۱۷ در خط پدافندی سویب در وضعیت بسیار بدی قرار میگیرد و شمار شهدا و مجروحین بقدری زیاد میشود که احتمال شکستن خط و نفوذ عراقی ها داده میشود.
#سردار_شهید_مهدی_زین_الدین فرمانده لشگر هم با آگاهی از موضوع سریع سردار حسن باقری را فراخوانده و از ایشان میخواهد که شتابان نیروهاشو به خط سویب رسونده و هر طوری میتونه جلوی پیشروی عراقی ها رو بگیره و تاکید هم میکنه که دستور امام است که باید هرجوریه جزایر را حفظ کنیم .
حسن هم بی درنگ گردان را به سمت کانال سویب حرکت داده و در مسیر چندین ترکش هم میخوره و با این وجود رزمندگان را به خط رسانیده و باجنگی سخت و نزدیک نیروها و تانک های عراقی را عقب رانده و دوباره خط پدافندی را تحکیم و تقویت میکنه .
تا اذان صبح میدان کاملا دست رزمندگان است ، اما یکدفعه اوضاع بهم ریخته و خط پدافندی از چهار طرف آماج تیر و موشک و خمپاره قرار میگیره ، حسن بااینکه زخمی است، سریع به بالا و پایین خط رفته و با ارزیابی منطقه ، متوجه قیجی و محاصره شدن گردان می شود و موضوع را سریع به قرارگاه فرماندهی اطلاع و کسب تکلیف میکند .
دستور استقامت و حفظ خط داده میشود و حسن هم دلاورانه تا آخرین نفر و آخرین گلوله مقابل عراقی ها ایستاده گی کرده و از نفوذ دشمن به جزیره جلوگیری می‌کند تا اینکه تمامی نفرات گردان از پای افتاده و خط با انبوهی از شهید و زخمی به دست عراق ها می افتد .
🔸پیکر مطهر سردار شهید حسن باقری از اسفند ۱۳۶۲ در منطقه جاماند ودر سال ۱۳۷۶ توسط نیروهای تفحص کشف و به زادگاهش زنجان منتقل و در جوار یاران شهیدش به خاک سپرده شد .
🌸یادش گرامی و نامش جاوید

کانال دلباخته
🇮🇷 @pcdrab
🇮🇷 سرداران سلحشور و حماسه ساز استان زنجان در دوران دفاع مقدس

🔹شیرمردان زنجانی از سمت راست :

🌺 #سردار_شهید_منصور_سودی
🌺 #سردار_شهید_حسن_باقری
🌸 #سردار_جانباز_اکبر_بروجردی

💐 یادشان گرامی و نامشان جاوید

کانال دل باخته
🇮🇷 @pcdrab
💐 بر جمع #شهیدان صلوات

📸 عکسی زیبا ، همه حاضرین در این عکس به شهادت رسیده اند

💢 رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس

🔹شیرمردان زنجانی از سمت راست :
#پاسدار_شهید_طاهر_اسدی #سردار_شهید_حسن_باقری #شهید_غلامحسین_ناصر_احمدی #سردار_شهید_علیرضا_مولایی #سردار_شهید_محمدناصر_اشتری #سردار_شهید_احمد_یوسفی
نفر نشسته : #بسیجی_شهید_سید_داود_شبیری

🌸 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 #توجه !
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس برای اولین بار فایل صوتی از سخنان #سردار_شهید_حسن_باقری منتشر کرد که تاکنون پخش نشده بود !

📣 به والله اگر کسی در جنگ تاثیر داشته باشد...
و این خداست که انقلاب را پیش می برد..‌

💐 نامش جاوید و یادش گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📸 رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس

🔹 شیرمردان زنجانی از سمت راست :
#سردار_شهید_حسن_باقری
#پاسدار_شهید_محرمعلی_بختیاری

💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💔 روزگار جبهه ها یادش بخیر
یاد شبهای خوش و شادش بخیر

زندگی مثل سلامی ساده بود
زندگانی صبح و شامی ساده بود

سفره نان و پنیری داشتیم
در نداری چشم سیری داشتیم

وقت بخشش دست ما لرزش نداشت
مال دنیا اینقدر ارزش نداشت

آدما تاب و تحمل داشتند
بر خدا خیلی توکل داشتند

🌸 یادش بخیر

#سرداران_شهید_زنجان
#سردار_شهید_حسن_باقری
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی :
فرزندانتان را با نام #شهدا و تصاویر آنها آشنا کنید. 

📸 فرماندهان شهید #استان_زنجان در #عمليات_خيبر که در پیروزی و نگهداری #جزایر_مجنون_عراق نقش برجسته و تاثیر گذاری داشتند .

🥀 #سردار_شهید_طاهر_اجاقلو
🥀 #سردار_شهید_حسن_باقری
🥀 #سردار_شهید_مهدی_پیرمحمدی
🥀 #سردار_شهید_میکائیل_کریمی
🥀 #سردار_شهید_بهرام_حیدری

🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی

💔 سالگرد عملیات افتخار آفرین #خیبر گرامی باد .

#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید_زنجان
#عملیات_خیبر
#جزایر_مجنون_عراق
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند

💢 فرماندهان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس

📸 شیرمرد زنجانی #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور گردان حضرت ولیعصر (عج) لشگر ۱۷ حضرت علی ابن ابیطالب (ع) در عملیات عاشورایی خیبر ( آزادی جزایر مجنون عراق ) ، از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز استان زنجان در جبهه های حق علیه باطل بود که اسفند ماه ۱۳۶۲ در #عملیات_خیبر در منطقه عملیاتی جزایر مجنون به آرزوی دیرین خود رسیده و سبکبال و خشنود تا محضر دوست پرواز کرد .

🌸 نامش جاوید و یادش گرامی

#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ #آخرین_تماس

🔸🔹در عملیات عاشورایی #خیبر #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع اینچنین با #سردار_شهید_احمد_یوسفی سخن می گوید :
نيروهای ما يک عده شهيد و يک عده زخمی‌ شده‌اند...
لحظات آخر است ...
دشمن نزديک می‌شود و ما هم مقاومت می‌کنيم ...
اگر دشمن بخواهد جزاير ( مجنون عراق ) را بگيرد ...
بايد از روی #نعش ما بگذرد...
خداحافظ ...
ديدار ما انشاءالله در آن دنيا...
و بی سيم قطع می شود.

🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ خاطره‌ زیبا و شنیدنی #سردار_شهید_احمد_یوسفی از عملیات #خیبر و #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع :

🔸🔹 رزمندگان ما در جزاير چه‌ها کردند . اميدوارم خاطره‌ جزاير از يادها نرود .
رزمندگان با شور و حال عجيب و روحيه‌ شهادت طلبی سوار قايق‌ها می‌شدند و به سمت جزاير می‌رفتند.
گردان ما که #گردان_حضرت_ولیعصر_عج به فرماندهی #سردار_شهید_حسن_باقری بود ، به سوی جزاير مجنون حرکت کرديم.
ساعت ۹ شب به جزيره رسيديم. ما به جزيره‌ جنوبی رفتيم و آقاي باقری به جزيره‌ شمالی که بعداً می‌خواستيم الحاق شويم.
برادر باقری با موتور سيکلت برای الحاق آمدند که من ديدم پايشان را بسته اند.
پرسیدم چه شده !؟
گفتند : هواپيمای عراقی مسیر را بمباران کردند و ترکشی به پايم اصابت کرده .
گفتم : چرا برای مداوا عقب نرفتيد.
گفتند : امشب ادامه عمليات بر عهده‌ ماست لازم است که من خود باشم.

🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ خاطره‌ زیبا و شنیدنی از #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع و نیروهای پاکبازش در #عملیات_خیبر از زبان فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها #سردار_حاج_منصور_عزتی :

💠 #قسمت_اول

🔹🔸 تعداد قایق ها کم بود و به همین خاطر گردان به دو گروه تقسیم شد . گروه اول شامل گروهان دوم به علاوه نصف گروهان اول و گروه دوم شامل گروهان سوم و باقی مانده گروهان اول بود . من هم به همراه سردار حسن باقری و گروه اول در مرحله اول سوار قایق ها شده و به سمت جزیره مجنون راهی شویم .

نیزارها و آبره ها را پشت سرگذاشته و حوالی ساعت دو و نیم بعدازظهر به جزیره رسیده و پیاده شدیم . جزیره ، به سان کوره ای داغ و مشتعلی شده بود که هنوز توانسته بود زیر آتش سنگین عراقی ها ، قدم گاه رزمندگان باشد . در همان ساعات اولیه ورود به جزیره ، شاهد اصابت موشک یک فروند جنگنده عراقی به بالگرد حامل مهمات و نیروهای خودی بودیم و این از جنگی سخت ، خبر می داد .

مجروحین هم در شرایط نامناسبی بی آنکه امیدی به رسیدن به بیمارستان داشته باشند در کنار سنگرها و مواضع اولیه ی دشمن که به دست نیروهای ایرانی فتح شده بود و بعضاً جنازه ی نیروهای عراقی هم در کنارشان دیده می شد ، قرار گرفته بودند . قرار بود که در اولین فرصت با قایق هایی که جزیره را ترک می کنند ، به عقب منتقل شوند .

بلافاصله به سمت جزیره ی جنوبی حرکت کردیم . در میانه ی مسیر ، سردار حسن باقری از نیروها جدا شده و با پای پیاده خودش را به سنگر سردار مهدی زین الدین فرمانده لشگر که در تقاطع دو جزیره شمالی و جنوبی واقع شده بود رساند ، تا آمادگی گردان حضرت ولیعصر عج را برای شرکت در عملیات اعلام نماید .

در همین اثنا ، برادر محمدتقی اوصانلو هم به ما پیوست . ما اولین گردان از نیروهای زنجان بودیم که پایمان به جزیره رسیده بود . قرار بود شب اول را در جزیره مانده و بعد از آشنایی بیشتر با منطقه عملیاتی ، در شب بعد جهت انهدام مواضع ارتش عراق از پل شطاطه و کانال سویب گذشته و به منطقه ای در پشت پاسگاه طلاییه برسیم .

هوا ، کمی تاریک شده بود و آماده می شدیم که نماز مغرب و عشا را بخوانیم . بعد از نماز ، غذای کنسرو شده ای را خوردیم و در حالی که هنوز از آتش سنگین دشمن کاسته نشده بود ، تلاش کردیم که موقعیت خودمان را بیشتر بشناسیم .

سردار حسن باقری دغدغه ی نیروهای باقی مانده گردان را داشت ، همان گروه دومی که هنوز خودشان را به ما نرسانده بودند . خبرها هم حاکی از آن بود که در تعدادی از محورها ، عملیات زیاد موفقیت آمیز نبوده است .

خیلی خسته شده بودیم ، برای در امان ماندن از ترکش های ریز و درشت توپ و خمپاره ها ، در کنار دست مسیر تردد نیروها برای خود چاله ای انفرادی کنده و آماده ی استراحت شدیم . من هم با برادر اوصانلو با هم داخل یک چاله و پشت به پشت هم خوابیدیم .

هنوز از نیروهای گروه دوم خبری نبود . ساعتی را استراحت کرده بودیم که با صدای برادر عروج که از نیروهای اصلی طرح و عملیات لشگر ۱۷ بود ، بیدار شدم . همدیگر را می شناختیم . ابتدا سراغ حسن باقری را گرفت . وقتی گفتم که رفته سراغ نیروهای باقی مانده ، گفت که نیروها را بیدار کن تا به خط برویم . آن لحظه سردار مهدی زین الدین را هم دیدم که کنار موتوری در طول جاده ایستاده است .

از صبحت های برادر عروج فهمیدم که محمدحسین ساعدی ، فرمانده گردان روح الله و جمع کثیری از نیروهایش که در شرق پل شطاطه از مواضع خودی دفاع می کردند ، به شهادت رسیده اند . استعداد نیروهای باقی مانده هم حدود چهل نفر است . دیگر قادر به مقاومت نیستند . احتمال زیاد می رود که عراقی ها از این نقطه عبور کرده و وارد جزیره شوند .

سریع آماده ی حرکت شدیم . مسیر یکسره زیر آتش توپ خانه های عراق بود . همه ی نگرانی من این بود که قبل از رسیدن به محل مورد نظر تلفات زیادی بدهیم . ولی به لطف الهی بدون هیچ حادثه ی تلخی به خط پدافندی رسیدیم . عرض کانال سویب حدود پنجاه متر بود که در طرفین آن مواضع نیروهای خودی و عراقی قرار گرفته بود . عراقی ها فشار زیادی را به این خط وارد می کردند تا شاید خط را شکسته و وارد جزیره شوند...

🌀 #ادامه_دارد
.
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ خاطره‌ زیبا و شنیدنی از #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع و نیروهای پاکبازش در #عملیات_خیبر از زبان فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها #سردار_حاج_منصور_عزتی :

💠 #قسمت_دوم

🔹🔸 همه جا گلوله های سرخ رسام و آتش خمپاره های دشمن بود و یکی از نیروهای گردان روح الله که گویا فرمانده ی دسته هم بود . مسئولیت گردان را برعهده داشت و مابقی یا شهید شده و یا مجروح گوشه ای افتاده بودند . تا جای گزین گردان روح الله شویم ، سردار حسن باقری از راه رسیده و آن شب نیروهای گردان حضرت ولیعصر عج به فرماندهی ایشان از شکسته شدن خط جلوگیری کردند.

اما در نزدیکی های اذان صبح اتفاق بسیار عجیبی رخ داد : روبرویمان که عراقی ها بودند ولی از پشت سر تیرباری شروع به تیراندازی کرد و این گونه ما از همه جهت هدف تیرهای دشمن قرار گرفتیم .

در حیرت و سرگردانی به سر می بردیم تا اینکه یکی از نیروهای گردان روح الله که چند ساعت پیش محل را ترک کرده بودند از راه رسیده و سراغ حسن باقری را از من گرفت .
گفتم : چی شده ؟ چه کار داری ؟
گفت : عراقی ها از پشت نفوذ کرده و مواضع را قطع کرده و راه را برای رفتن به عقب بسته اند.
نگرانی تمام وجودم را فرا گرفت . اگر این موضوع صحت داشته باشد ، مفهومش این است که ما در محاصره افتاده ایم . محل حسن باقری را نشانش دادم و او سریع رفت .

می دانستم تعداد نیروهای کنار دست حسن باقری کم هستند . سریع دست به کار شدم و از محسن مهدوی نژاد خواستم تا دسته اش را به نقطه ی نفوذ نیروهای دشمن برساند . خودم هم بعد از دقایقی با سپردن مسئولیت به برادر دوستعلی مقدم که معاون دوم گروهان بود . با همراهی بسیجی آر پی جی زن ( شهید) اسماعیل محمدی به همان جا رفتیم .

وقتی به نقطه ی نفوذ دشمن رسیدیم ، دیدم که عراقی ها شبانه خود را به جاده رسانیده و نیروهای گردان روح الله هم هنگام برگشت به عقبه ، ناگهانی با آنان مواجه شده و درگیر شده بودند . با رشادت‌های مثال زدنی نیروهای دسته محسن مهدوی نژاد و باقی مانده نیروهای گردان روح الله ، هر جوری بود عراقی ها را وادار به عقب نشینی کردیم و نیروهای گردان روح الله هم به سمت عقبه حرکت کردند .

پیشروی عراقی ها با رسیدن نیروهای تازه نفس دوباره آغاز و سرعت بیشتری هم گرفت . درگیری به نبرد تن به تن و سنگر به سنگر رسید . این در حالی بود که باقی مانده نیروهای گردان روح الله ، کاملا عقب کشیده و منطقه درگیری را تخلیه کرده و به عمق جزیره رسیده بودند . سردار حسن باقری هم انتظار داشت که باقی مانده گردان روح الله خود را به آن ها رسانده تا در شرایط بحرانی ایجاد شده که سرنوشت عملیات به این دفاع بستگی داشت ، یاری اش کنند .

این مقاومت ها ادامه داشت و من از نزدیک شاهد شهادت یک به یک دوستان و همرزمانم بودم . زمانی رسید که عراقی ها هر چند با متحمل شدن تلفات سنگین ولی با آتش پشتبانی بی اندازه خود توانستند که پیشروی کنند و بخشی از خط را در اختیار خود بگیرند و فشار زیادی را برما وارد کنند .

آنجا بود که نیروهای باقی مانده گردان حضرت ولیعصر عج مظلومانه در محاصره ی عراقی ها افتاده و کاملاً قیچی شده بودند . زمان که سپری می شد نیروهای گردان حضرت ولیعصر عج در داخل حلقه محاصره یا شهید می شدند یا در نهایت ایستادگی با اینکه زخمی شده بودند و توان جنگیدن نداشتند اسیر و گرفتار عراقی ها می شدند .

اما خدا را صد هزار مرتبه شکر که ایمان و توانی در نیروهای گردان حضرت ولیعصر عج نهادینه شده بود که توانستند تا آخرین قطره خون از پیشروی دشمن و نفوذ نیروهای عراقی به داخل جزیره مجنون جلوگیری نمایند .

🌀 #پایان

📚 برداشت از کتاب #مردانه_تا_آخر ( زندگی نامه #سردار_شهید_حسن_باقری )
.
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #خیبر

⭕️ #زخم_اول

💠 خاطره‌ زیبا و شنیدنی از #سردار_شهید_حسن_باقری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #لشگر_۱۷_علی_ابن_ابیطالب_ع در #عملیات_خیبر از زبان فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها ، آزاده سرافراز #حاج_مصطفی_بهرامیون :

🔹🔸 شب را در منطقه‌ای بنام سایت در کنار آب های هورالعظیم ماندیم . صبح وقت اذان بلند شدیم و بعد از نماز ، نیروهای گردان را سازماندهی کرده و سوار قایق ها شده و به طرف جزایر مجنون حرکت کردیم.

آنطرف همین که از قایق پیاده شدیم ، سوار کامیون های آبی رنگ غنیمتی شدیم که رزمندگان دلاور از برادران عراقی گرفته بودند . من در کامیون اول ، کنار دست راننده نشستم ، اما سردار حسن باقری فرمانده دلاور گردان حضرت ولیعصر عج سوار بر موتور خودش شد . برعکس روزهای قبل ، هیچ کسی را هم به ترک موتورش سوار نکرد.

به طرف جزیره جنوبی مجنون ، محور عملیاتی لشگر ۱۷ حضرت علی ابن ابیطالب ع حرکت کردیم . در مسیر حرکت ، سردار باقری از ما سبقت گرفت و درست در همین زمان سر و کله چند هواپیمای جنگی عراقی بالای سر ستون پیدا شد . سلاح پدافند هوایی در جزیره وجود نداشت و برای همین کاملآ پایین آمده و در ارتفاعی بسیار پایین پرواز می کردند ، صدای بسیار وحشتناک و آزاردهنده ای داشتند . طوری که مجبور شدیم دودستی ، گوش هایمان را بگیریم ! چند نفر از نیروهای گردان هم با اسلحه کلاشینکف به طرفشان تیراندازی می کردند .

جنگنده های عراقی ، چند باری بالای سرمان دور زده و مانور دادن و از فاصله بسیار نزدیکی از بالای سر ستون کامیون ها رد شدند و بار آخر ، هر کدام چندتا راکت به طرف کامیون های در حال حرکت ، شلیک کردند.

خاک جزیره مثل آرد سبک و پودری بود و کوچکترین حرکتی باعث ایجاد گرد و خاک می شد . با اصابت راکت ها به جاده خاکی و انفجارات متوالی ، ناگهان چنان طوفانی از گرد و خاک به هوا بلند شد که دیگر چشم چشم را ندید . طوری همه جا را خاک فرا گرفته بود که واقعاً نمی توانستیم جلوی پای خود را ببینیم . در این اوضاع و احوال خراب یکدفعه متوجه سردار باقری شدم که کمی جلوتر کنار موتورش وسط جاده خاکی نشسته است ! راننده کامیون که واقعاً کورکورانه در میان گرد و خاک داشت جلو می رفت . اصلأ متوجه سردار باقری نشد و همینطور مستقیم به سمت ایشان رفت .

با صدای بلند فریاد زدم که نگه دار ! نگه دار ! کم مانده بود حسن را زیر بگیرد که خوشبختانه ترمز کرد و کامیون ایستاد . شتابان از کامیون پایین پریده و خود را به بالای سر حسن رساندم . ترکشی به پای راستش خورده و خون ریزی شدیدی هم داشت . سریع با چفیه ، زخم حسن را بسته و با جابجایی موتور ، به راننده کامیون ها فرمان حرکت دادم و گفتم سریع از آن نقطه دور شوند . منطقه اصلأ امن نبود و هر لحظه هم امکان بازگشت هواپیماهای عراقی می رفت .

با رفتن کامیون ها ، دوباره نگاهی به زخم حسن انداخته و چفیه را دور پاش محکم کردم . زخم ناجوری داشت و باید حتماً برای مداوا به عقب می رفت . اما هرچه اصرار کردم ، اصلأ قبول نکرد و گفت که نیروهای گردان روحیه شأن خراب می شود و باید حتماً کنارشان بمانم .
خلاصه هرچه گفتم ، حرف خودش را زد و از عقب رفتن امتناع کرد ، به ناچار بلند شده و موتور را روشن کردم و گفتم : پس زود باش ! پاشو سوارشو برویم .
حسن نگاهی به من انداخت و به همراه خنده نازی ، شوخی وار گفت : ای فلان فلان شده ! خیلی دلت می خواست که سوار موتور من بشوی ! خب ! حالا دیگه به آرزویت رسیدی !
لبخند زنان ، سری تکان دادم و گفتم : آره حسن جان ! آن هم چه آرزویی !

🌀 #پایان

📚 برداشتی از کتاب #مردانه_تا_آخر ( زندگی نامه #سردار_شهید_حسن_باقری )
.
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد

#دفاع_مقدس
#عملیات_خیبر
#رزمندگان_زنجان
#فرماندهان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab