دل باخته
825 subscribers
2.83K photos
2.93K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
https://s9.picofile.com/file/8321952876/IMG_20180317_181727.jpg

#سردار_مهدی_باکری پس از راهی کردن قایق ، زاغه مهمات کوچکی را کنار نخلستان نشانمان داد و گفت : اونجا کیک و ساندیس هست، برید اونجا کمی استراحت کنید که پاتک عراقی ها نزدیکه .
با برادر محرمعلی الماسی رفتیم و همین که خواستیم اولین ساندیس رو بخوریم ، فریاد سردار باکری در هوا پیچید که اون نفربرها رو بزنید . چندتا نفربر عراقی در وسط نخلستان مشغول پیاده کردن نیرو بودند ، سریع یه قبضه آر پی جی برداشته و شروع به شلیک موشک کردم ، از چند نقطه دیگر هم بچه‌ها زدند تا اینکه یکی از نفربرها زدیم و بقیه شون فرار کردند ، اما تانک ها از دشت بالای روستا خود را به نزدیکی سیل بند رسانیده و مشغول جلو آمدن بودند، با دستور سردار باکری همه نیروها به پشت سیل بند رفته و مشغول تیراندازی شدیم .
تمام دشت و نخلستان و پشت بام خانه های #روستای_حریبه مملو از نیروهای عراقی بود که داشتند به سمت مان تیراندازی میکردند و چندتا هلی کوپتر بدقواره هم مدام بالای سرمون اومده و راکت باران و گلوله باران مان میکردند ، اوضاع هیچ خوب نبود و لحظه به لحظه احتمال شکستن خط بیشتر میشد ، ناگهان چندتا تانک از بقیه قشون جدا شده و با سرعت شروع به پیشروی به سمت سیل بند کردند .
شروع به شلیک موشک کردیم ، اما هرچه زدیم ، کمانه کرد و تانک ها به چندمتری خاکریز رسیدند ، انگاری آخر کار بود و داشتیم غریب و بی کس اسیر عراقی ها می‌شدیم ، یهوی فریاد یکی از همراهان #سردار_باکری در خط پیچید که سردار می گوید به بالای سیل بند رفته و الله اکبر بگویید ، خوب میدانستیم که شکستن خط مساوی با اسارت یا شهادت است و برای همین هم بی درنگ فرمان سردار را بجان خریده و همگی شتابان بالای تاج خاک ریز پریده و با فریادهای بلند الله اکبر ، شروع به تیراندازی کردیم .
عراقی ها که چند متری با شکستن خط فاصله ای نداشتند با دیدن اوضاع خیال کردند که قصد حمله داریم و شتابان از تانک ها بیرون پریده و شروع به فرار کرده و تانک هایشان همینطور روشن کنار دیواره سیل بند باقی ماند .

⭕️ ۲۵ اسفندماه ۱۳۶۳ ، #عملیات_بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق ، روستای حریبه ، ساعتی قبل از شهادت #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده دلاور #لشگر_۳۱_عاشورا

📝خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🇮🇷 https://telegram.me/pcdrab
از وبلاگ #دل_باخته دیدن فرمایید
🇮🇷 Pcdr.parsiblog.com
https://s8.picofile.com/file/8322029542/IMG_20180318_183534.jpg

۲۵ اسفندماه سال ۱۳۶۳ ، روز آخر عملیات بدر ، با برادران #پاسدار_شهید_احد_اسکندری ، #پاسدار_جانباز_رضا_رسولی ، #پاسدار_جانباز_خلیل_آهومند ، #غواص_شهید_مهدی_حیدری آنطرف رودخانه دجله ، نزدیکی های روستای حریبه عراق ، داخل کانالی نشسته و از اوضاع وخیم منطقه حرف میزدیم که یهوی احد از سوی فرماندهی گردان احضار شد و همینکه برخاست تا برود ، ناگهان افتاده و دیگر حرکتی نکرد ، اولش فکر کردیم که داره سر به سرمون میزاره و شوخی میکنه و برای همین هم با خنده و شوخی ازش خواستیم که دست از کارش برداره و بلند شده و دنبال کارش بره ، اما هرچه گفتیم و تکونش داده ایم ، عکس العملی از خودش نشون نداد و همانطور ساکت و بیحرکت ماند ، شک کرده و با سرعت مشغول وارسی نبض و پیکرش شدیم ، هیچ جای زخمی تو پیکرش وجود نداشت و خونی از بدنش خارج نمیشد، اما احد بدون کوچکترین آخ و اوخی پر گشوده و تا عرش الهی پرواز کرده بود ، گشتیم و گشتیم تا اینکه کلاه سیاه شو از سرش برداشته و دیدیم که یک قطره خون کوچولو از سرش بیرون زده و یک ترکش ریز به اندازه عدس باعث شهادتش شده .

🌺 #پاسدار_شهید_احد_اسکندری
شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان دلاور و سلحشور گردان های خط شکن استان زنجان در دفاع مقدس ،از نیروهای کادر فرماندهی #گردان_حضرت_حر_لشگر_۳۱_عاشورا
شهادت : اسفندماه ۱۳۶۳ _ #عملیات_بدر ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون ، #شرق_دجله_عراق ، #روستای_حریبه

🌸 یاد و نامش جاوید و گرامی

به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🇮🇷 https://telegram.me/pcdrab
🆔 از وبلاگ #دل_باخته دیدن فرمایید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
https://s8.picofile.com/file/8322029542/IMG_20180318_183534.jpg

📕 خاطره ای کوتاه از عملیات بدر

🔵 ۲۵ اسفندماه سال ۱۳۶۳ ، روز آخر عملیات بدر ، با برادران #پاسدار_شهید_احد_اسکندری ، #پاسدار_جانباز_رضا_رسولی ، #پاسدار_جانباز_خلیل_آهومند ، #غواص_شهید_مهدی_حیدری آنطرف رودخانه دجله ، نزدیکی های روستای حریبه عراق ، داخل کانالی نشسته و از اوضاع وخیم منطقه حرف میزدیم که یهوی احد از سوی فرماندهی گردان احضار شد و همینکه برخاست تا برود ، ناگهان افتاده و دیگر حرکتی نکرد ، اولش فکر کردیم که داره سر به سرمون میزاره و شوخی میکنه و برای همین هم با خنده و شوخی ازش خواستیم که دست از کارش برداره و بلند شده و دنبال کارش بره ، اما هرچه گفتیم و تکونش داده ایم ، عکس العملی از خودش نشون نداد و همانطور ساکت و بیحرکت ماند ، شک کرده و با سرعت مشغول وارسی نبض و پیکرش شدیم ، هیچ جای زخمی تو پیکرش وجود نداشت و خونی از بدنش خارج نمیشد، اما احد بدون کوچکترین آخ و اوخی پر گشوده و تا عرش الهی پرواز کرده بود ، گشتیم و گشتیم تا اینکه کلاه سیاه شو از سرش برداشته و دیدیم که یک قطره خون کوچولو از سرش بیرون زده و یک ترکش ریز به اندازه عدس باعث شهادتش شده .

🌺 #پاسدار_شهید_احد_اسکندری
شیرمرد زنجانی ، از رزمندگان دلاور و سلحشور گردان های خط شکن استان زنجان در دفاع مقدس ،از نیروهای کادر فرماندهی #گردان_حضرت_حر_لشگر_۳۱_عاشورا
شهادت : اسفندماه ۱۳۶۳ _ #عملیات_بدر ، منطقه عملیاتی #جزایر_مجنون ، #شرق_دجله_عراق ، #روستای_حریبه

🌸 یاد و نامش جاوید و گرامی

کانال دل باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s9.picofile.com/file/8321952876/IMG_20180317_181727.jpg

📕 #حماسه_بدر
روایتی مستند از پنج روز ماموریت سخت و نفس گیر رزمندگان دلاور و خط شکن #استان_زنجان در قالب #گردان_حضرت_حر_لشگر_۳۱_عاشورا در #عملیات_بدر ( اسفند ماه ۱۳۶۳ ، منطقه عملیاتی شرق رودخانه دجله عراق )

🔴 آخرین روز #عملیات_بدر
🔹 #قسمت_دوم
🔸 #سردار_مهدی_باکری پس از راهی کردن قایق ، زاغه مهمات کوچکی را کنار نخلستان نشانمان داد و گفت : اونجا کیک و ساندیس هست ، برید اونجا کمی استراحت کنید که پاتک عراقی ها نزدیکه .
با برادر محرمعلی الماسی رفتیم و کنار ذاغه مهمات نشستیم و همین که خواستیم اولین ساندیس رو باز کنیم ، یکدفعه فریاد بلند #سردار_باکری در فضا پیچید که اون نفربرها رو بزنید . چند دستگاه نفربر عراقی در وسط نخلستان مشغول پیاده کردن کماندوهای گارد ریاست جمهوری بودند ، سریع یه قبضه آر پی جی برداشته و شروع به شلیک موشک کردم ، از چند نقطه دیگر هم بچه‌ها زدند تا اینکه یکی از نفربرها را زدیم و بقیه شون پا به فرار گذاشتند .
هنوز نفسی تازه نکرده ایم که حرکت تانک ها از دشت بالای روستا #حریبه آغاز شده و صدها تانک بصورت دشت بانی به سمت مان حمله ور شدند. بادستور #سردار_باکری همگی پشت سیل بند رفته و آماده مقابله با تک عراقی ها شدیم .
تمام دشت و نخلستان و پشت بام خانه های #روستای_حریبه مملو از نیروهای عراقی شده و از هر طرف به سمت سیل بند تیراندازی می کنند. چندتا هلی کوپتر سیاه و بدقواره هم بالای سرمان پیدا شده و شروع به زدن سیل بند با موشک و گلوله مسلسل میکنند .
تانک ها به نزدیکی سیل بند رسیده و ناگهان چندتایشان از قشون جدا شده و با سرعت تمام به سمت سیل بند می آیند .
شروع به شلیک موشک کردیم ، اما هرچه زدیم ، کمانه کرد و تانک ها به چندمتری سیل بند رسیدند ، انگاری آخرکار بود و داشتیم غریب و بی کس اسیر عراقی ها می‌شدیم ، یهوی فریاد یکی از همراهان #سردار_باکری در فضا پیچید که سردار می گوید به بالای سیل بند رفته و الله اکبر بگویید ، خوب میدانستیم که شکستن خط مساوی با اسارت یا شهادت است و برای همین هم بی درنگ فرمان سردار را بجان خریده و همگی با هم بالای تاج سیل بند پریده و شروع به گفتن الله اکبر و تیراندازی کردیم ،
عراقی ها که چند متری با شکستن خط فاصله ای نداشتند با دیدن این اوضاع خیال کردند که قصد حمله داریم و شتابان از تانک ها بیرون پریده و شروع به فرار کرده و تانک هایشان همینطور روشن کنار دیواره سیل بند باقی ماند .

⭕️ ۲۵ اسفندماه ۱۳۶۳ ، #عملیات_بدر ، منطقه عملیاتی #شرق_دجله_عراق ، روستای حریبه ، ساعتی قبل از شهادت #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده دلاور #لشگر_۳۱_عاشورا

🌸 نامش جاوید و یادش گرامی

📝 راوی #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

🔄 ادامه دارد...

کانال دل باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s8.picofile.com/file/8362093192/IMG_20181026_200516_004.jpg

📝 #خاطره_ای عجیب و شنیدنی از آخرین روز #عملیات_بدر :

بسم الله الرحمن الرحیم
🔸#شنبه_۲۵_اسفندماه_۱۳۶۳ ، حوالی ساعت ۳ بعدازظهر ، روز پنجم عملیات عاشورایی #بدر ، در پشت سیل بند کوتاهی کنار رودخانه #دجله عراق گیرافتاده و خبری هم از نیروهای کمکی و مهمات نیست .
عراقی ها با چندین گردان زرهی و دهها گردان پیاده و کماندو ، #روستای_حریبه و نخلستان کنار آن را گرفته و نم نم دارند به سیل بند نزدیک و نزدیکتر می‌شوند.
تعداد نفرات مان با یاران #سردار_مهدی_باکری و خود سردار به کمتر از سی نفر می رسد ، مهمات مان نیز اصلأ تعریفی ندارد و از عقبه هم هیچ آتش پشتبانی نداریم ، آسمان منطقه هم در تصرف کامل هواپیماهای شکاری و بمب افکن و هلی کوپتر های هجومی دشمن است .
هنوز مسیر کنار رودخانه تا منطقه کسیه ای و پل شناور باز است ، اما احدی از رزمندگان حاضر به تنها گذاشتن سردار و عقب نشینی نیست .
تعداد زیادی تانک به نزدیکی سیل بند رسیده و با فرمان سردار شروع به شلیک موشک آر پی جی هفت می کنیم ، اما هرچه می زنیم ، به تانک های پیشرو خورده و کمانه میکند ، تانک به چند متری سیل بند می رسند ، اضطراب و تشوش همه را سردرگم میکند ، سقوط خط حتمی است .
سردار از رزمندگان می خواهد که بالای سیل بند پریده و الله اکبر بگویند..!؟
چه استراتژیک عجیب و غریبی ...!؟ فریاد تکبیر در مقابل صدها تانک و هزاران نیروی دشمن ...!!
حرف سردار حجت است و رزمندگان پاکباز و دست از جان شسته ، دلاورانه روی تاج سیل بند پریده و با صدای بلند و از ته دل شروع به گفتن الله اکبر و یا زهرا (س) و یا حسین (ع) می کنند .
باور كردنی نیست ، خدمه تانک های پیشرو از درون تانک ها بیرون پریده و هراسان پا به فرار می گذارند و بقیه نیروهای دشمن هم با دیدن فرار آنان ، سراسیمه عقب گرد نموده و بصورت بسیار خنده داری فرار را بر قرار ترجیح می دهند .
دهها دستگاه تانک تی ۷۲ دشمن ، روشن و سالم در چند متری سیل بند باقی مانده و با تدبیر و چاره اندیشی الهی سردار ، تک سنگین دشمن که می‌رود به پیروزی ختم شود ، ناباورانه ناکام مانده و صدای شادی و خنده رزمندگان فضای منطقه را پر میکند .

🖌 #خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

🌐 #عملیات_بدر ، آنسوی رودخانه دجله ، کنار روستای حریبه عراق ، ساعتی قبل از شهادت #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده دلاور و مخلص #لشگر_۳۱_عاشورا

🌺 روحش شاد و نامش جاوید

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab