دل باخته
818 subscribers
2.83K photos
2.92K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
ما با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد ،
هرکس مرد این راه است ، بسم الله ،
هرکس نیست خدا حافظ ...

🌸 #سردار_شهید_احمد_متوسلیان

🔴 یاد و نامش جاوید

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⛔️ شهیدتون چقدر گرفته !؟

🎙شرح حال خانواده های شهدا از زبان #محمود_کریمی

🌸 بسیار عالی و شنیدنی

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
https://s9.picofile.com/file/8293748068/IMG_20170502_110937.jpg
📚 #زندگینامه داستانی
🌺 #شهید_یدالله_ندرلو
📗 #جرعه_ی_آخر

💠 #قسمت_53
عده ای از دوستان قدیم یداله که از او دلخور بودند و با او خرده حسابهایی داشتند، فرصت را مناسب دیدند تا با او تسویه حساب کنند.
یداله حال قبلی را نداشت. رنگ صورتش پریده بود و بیشتر وقتش را با چند نفر از دوستانش می گذراند. آنها هم زمانی تنومند و قوی هیکل بودند و برای خود بروبیایی داشتند. سابقه ی آنها برای مردم منطقه ی امیرکبیر و میدان پایین روشن بود؛ اما مردمی که سالها یداله را می شناختند و با مرام و مَنشش آشنا بودند انتظار نداشتند او در جَرگه ی آنها باشد.
آنروزها از طرف دادستانی انقلاب برخورد شدیدی با مواد مخدر میشد. یداله و چند نفر دیگر بازداشت شده بودند. یداله هم مثل بقیه باید محاکمه میشد.
در دومین جلسه ی محاکمه، حاکم شرع پس از گوش دادن دفاعیات یداله، مدت محکومیت را به او ابلاغ کرد و از او خواست تا اگر حرفی برای گفتن دارد مطرح کند.
یداله گفت: همه ی کسانی که من رو می شناسن، میدونن که همیشه سالم زندگی کردم. مدافع مظلوم و مخالف ظالم بودم. منطقه ای که من در اون متولد شدم و رشد کردم، منطقه ی خاصی بوده. من اشتباهاتی داشتم و دارم اما این رو هم میدونستم که مخالفای من بالاخره یه روز انتقام میگیرن. من اعتراف میکنم که در دام اونا گرفتار شدم.
حاکم شرع گفت: حکم شما تائید شده. اگه بازهم نظری دارین بگین.
یداله جواب داد: من تابع قانونم و هیچ اعتراضی ندارم.
چند ماه از زندانی شدن یداله می گذشت. زندانی ها شنیده بودند که سروان فتح الهی به سِمَت مدیریت زندان منصوب شده است. زندانی ها به هر بهانه ای به دیدارش می رفتند و خودشان را به او معرفی میکردند.
بعدازاینکه اتاق مدیر خلوت شد، یداله در زد و وارد شد. سروان به هیکل او نگاهی کرد و گفت: ماشاالله به این ادب و قد و قامت! کاری داشتین؟
یداله جواب داد: مزاحم نمیشم. اومدم بگم خوش اومدین. اگه کمکی از دست من بربیاد در خدمت شما هستم.
سروان به احترام زندانی از جا بلند شد و گفت: خواهش میکنم بشینین. از محبت شما ممنونم. سایر زندونی ها هم شرمنده ام کردن.
یداله لبخندی به صورت مدیر زد و گفت: تا شما نشینین من نمی شینم.
سروان روی صندلی نشست و پرسید: خوشحال میشم اگه خودتون رو معرفی کنین.
- من یداله ندرلو هستم. چهار سال پیش مثل شما یکی از مسئولین همین زندون بودم و توی همین اتاق، روی همین صندلی و پشت همین میز می نشستم.
سروان از جایش بلند شد و جلوتر آمد و گفت: باور کردنش سخته! نه. امکان نداره.
یداله، نگاهی به درجه ی سرگرد انداخت و گفت: دوره ی انقلاب، یه مدت من با لباس کمیته، مسئول زندونی هایی بودم که از عوامل شاه بودن و خودمون دستگیرشون کرده بودیم.
سروان روی صندلی روبه روی یداله نشست و گفت: من هم از مأمورای دوره ی طاغوت بودم؛ اما ته دلم با شما انقلابی ها بود. الان هم انقلابی ها رو دوست دارم.
- زندونی های ما اونایی بودن که تا آخرین لحظه مقابل مردم ایستادن و به طرفشون شلیک کردن یا به مردم خیانت کردن.
سروان خندید و گفت: جزای ظلم به مردم و شلیک به طرف اونا، اسارت به دست مردمه. خُب. حالا چرا زندون افتادین؟
یداله با مشت به پیشانی خود کوبید و جواب داد: الان وقت صحبت کردن راجع به این موضوع نیست. مسئله ی من یه کم پیچیده اس. اگه اجازه بدین، دیگه مزاحم نشم. همین قدر بدونین که همه در معرض اشتباهن.
فتح الهی او را تا دمِ درِ اتاق بدرقه کرد و گفت: محبت شما توی دلم جا گرفت. من بازهم شما رو یه مدیر انقلابی میدونم. درِ اتاقم همیشه به روی شما بازه.
سروان فتح الهی وارد محوطه ی زندان شده بود و در حال بازدید از بندها بود. از دور یداله را دید که در حال عوض کردن لباس های یک زندانی بود. از معاون خود راجع به یداله پرسید.
معاون جواب داد: قربان. ایشون خیلی از این کارا میکنه. سَر همین زندونی معتاد رو تراشیده، به حمام برده و حالا لباس نوی زندان رو به اون می پوشونه.
سروان نزدیکتر آمد و با یداله و زندانی تازه وارد سلام و احوالپرسی کرد. یداله از زمین بلند شد و با او و معاونش دست داد.
سروان پرسید: آقا یداله! شما چرا این کار رو میکنین؟ این وظیفه ی همکارای منه.
یداله دکمه های پیراهن زندانی را بست و جواب داد: هرکی وارد زندون شد، بنده ی خداس. من انجام وظیفه کردم.
سروان از او تشکر کرد و به بازدیدش ادامه داد.
یداله دست زندانی تازه وارد را گرفت و به اتاق دو نفر اهل ترکیه رفتند. یداله پرسید: هارالی سیز؟
یکی از آنها جواب داد: ترکیه لی.
- نیه زندانا دوشموشوز؟
- شوفریک. تصادف ایله میشیک.
🔵 #ادامه_دارد..

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
حضرت امام خمینی (ره):
#چمران باعزت وعظمت وبا تعهد به اسلام جان خودش را فداکردودراین دنیا شرف رابیمه کردو درآن دنیا هم رحمت خدا رابیمه کرد،ما و شما هم خواهیم رفت،مثل چمران #بمیرید

🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
🌸 گلستانی از شهیدان و رزمندگان و فرماندهان سلحشور گردان حماسه ساز و خط شکن حضرت ولی عصر (ع) #استان_زنجان

#یاد_و_نامشان_جاوید_گرامی

#دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔵 طرح اینستاگرام منتسب به سرلشكر حاج #قاسم_سليمانی به مناسبت روز قدس

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎦 حضور رییس جمهور درراهپیمایی روزقدس وشعار مردم خشمگین:
📣 #روحانی #بنی_صدر پیوندتان مبارک

🔵 خداوند کریم به احترام خون پاک شهدا ، آخر و عاقبت همه رو ختم بخیر کنه !

#دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
🔴 سعی می‌کنیم که پیام‌رسان شهدای عزیزمان به ملت‌های دیگر باشیم و پرچم لا اله الا الله را در سراسر گیتی به اهتزاز دربیاوریم. 

🌸 #سردار_شهید_محمد_ناصر_اشتری افتخار #استان_زنجان

🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
https://s9.picofile.com/file/8293748068/IMG_20170502_110937.jpg

📚 #زندگینامه داستانی
🌸 #شهید_یدالله_ندرلو
📙 #جرعه_ی_آخر
📝 نویسنده: #مسعود_بابازاده

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

💠 #قسمت_54

یداله به قهوه خانه رفت و یک سینی پر از خیار، سیب و پرتقال برای آنها آورد و به آنها گفت: دلتنگ نشین. شما هم برادر مایین.
دوستان یداله خبر آوردند که شورای زندان تصمیم گرفته آن دونفری را که روز گذشته با هم دعوا کرده بودند و وضع زندان را به هم ریخته بودند به مدت سه روز، در بند انفرادی نگهداری کند.
یداله گفت: من هرچی به اونا نصیحت کردم گوش ندادن؛ اما حالا میرم بِهشون سر میزنم.
یداله سینی را دوباره پر از میوه کرد و بوق آیفون مدیریت را به صدا درآورد. از مأمور خواست تا از سروان اجازه ی ملاقات با آن دو نفر را بگیرد.
چند دقیقه ی دیگر یداله و مدیر زندان جلوی بند انفرادی حاضر شدند. سروان گفت: اونا که دو نفرن! چرا اینقدر میوه؟
- فکر کردم شاید چند نفر دیگه هم کنارشون باشن.
یداله میوه را به آنها تعارف کرد و گفت: چرا زندون رو به هم ریختین؟ من که گفته بودم مشکلتون رو حل میکنم. اصلاً یکیتون بیایین اتاق ما.
سروان گفت: آقا یدی! شما هم مدیری، هم دلسوز. بیا و مسئولیت ارشدی زندون رو قبول کن. اینطوری هم فکر من راحت میشه، هم تو به مسئولیت قبلیت منصوب میشی!
یداله خندید و جواب داد: شما رئیسین و ما زندونی. زمان عوض شده.
سروان گفت: امشب بناست چند نفر برن مرخصی. اسم تو رو هم به من دادن. غروب شد بیا پیش من و برگه ات رو بگیر.
یداله جواب داد: جای من خوبه. دوستام تنها میمونن. مخصوصاً ترکیه ای ها.
سروان گفت: چرا نمیری؟ زندونیها واسه مرخصی سر و دست میشکنن
- اگه بخوام برم مرخصی، ضامن ندارم. نه. شرایط من نمیخوره.
سروان با تندی گفت: بیا دفتر، کارت دارم.
یداله بعد از کمی حرف زدن با زندانی ها به اتاق مدیر رفت.
سروان گفت: من دفتر رو بررسی کردم. شرایط تو یه مقدار مشکله و مرخصی دادن بهت مسئولیت داره.
- همه ی اینا رو میدونم. من که گفتم. ضامن ندارم.
سروان از جایش بلند شد و جلوتر آمد. دست بر شانه ی زندانی گذاشت و گفت: خودم مدارکت رو امضا میکنم و به مسئولین دادستانی میگم: «من شخصاً اون رو ضمانت میکنم و مسئولیتش رو قبول میکنم.» تو هم صبح، قبل از طلوع آفتاب، اینجا باش.
- مگه ممکنه؟ واسه تون دردسر درس میشه.
- فتح الهی به تو و مرامت اعتماد داره. تو روح بزرگی داری. اگه نری، «ووررام اولدوررم.»
هر دو زدند زیر خنده. یداله ساکش را جمع کرد و لباسهایش را پوشید.

🔵 #ادامه_دارد..

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
Hamavaz Toofan
Hamed Zamani
🎶 هم آوازطوفان
باصدای #حامد_زمانی باشعری از #علی_فردوسی

گر دشمن این خاک شود گرگ، شود شیر
دندان بکند تیز، نشانم بدهد چنگ
گر یک وجب از خاک مرا چشم بدوزد
تاوان بدهدخاکش فرسنگ به فرسنگ
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم دوم
اعتراض همراه با عصبانیت مردم به عصبانیت این روزهای #روحانی و وعده های عمل نشده وی

📣 #مرگ_بر_دروغگو

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
Hampaye Jolodar
Seraj
🎵 مقصد دیار #قدس همپای جلودار ...

🔴 سرودی زیبا و خاطره برانگیز از دوران دفاع مقدس

🌺 #حتماً گوش کنید

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
🔵 #غواصان سلحشور و خط شکن #استان_زنجان در عملیات های عاشورایی کربلای چهار و پنج
ازسمت راست #غواص_جانباز_حسین_رستمی ، #غواص_شهید_رضا_چمنی

🌺 #یاد_و_نامشان_جاوید_گرامی

#دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
t.iss.one/heiatealamdar
حاج مهدی اکبری هیئت علمدار مشهدالرضا(ع)
🌸 #یا_بقیه_الله...

🎙با نوای گرم #حـاج_مـهـدی_اکبـری

خستم از این همه جدایی
فراق و جمعه های بی تو....

کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
🌸 #سردار_شهید_حمید_احدی
شیرمرد زنجانی ، از فرماندهان سلحشور و مخلص گردان‌های خط شکن #استان_زنجان در دفاع مقدس

🌺 شهادت:اسفندماه ۱۳۶۳شرق دجله عملیات عاشورایی #بدر

#دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عده ای در آب اروند وعده‌ای دراستخرفرح
هر دو جان دادند ، اما این کجا و آن کجا

غواصان خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغر ع #استان_زنجان درعملیات والفجر۸(بهمن۱۳۶۴ ، فاو عراق)

#دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab
https://pcdr.parsiblog.com/Files/ec802d375127ed92314b55ecf01b4ee8.jpg

🌸 دست نوشته ای زیبا و خواندنی از#معلم_شهید_محمد_حسین_تجلی

🌹 #شهید_تجلی از جمله دلدادگان صادق و کمال یافته مکتب خدائی حضرت #امام_خمینی (ره) بود که راه صدساله  مقصود را یک شبه پیمود. حسین چنان شیفته و مجنون راه و رسم اهل بیت و حضرت امام بود که در طول جنگ مدام جان پرشورو پاکش به شوق واشتیاق می آمد و از سر عشق چنان دست نوشته های به قلم تحریر در می آورد که هرکدامشان برای خودش مثنوی هفت شهر عشق بود و نمایانگر طریق و مسلک عارفان و طالبان راه حق و حقیقت بود ! اگه باورتون نمیشه ؟فقط این دست نوشته شو بخوانیدکه مربوط به بازگشتش به جبهه و حضور در عملیات کربلای پنچ میشه .

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

🍁 زندگی،حرکتی است دوری،دوری باطل،آمد و رفتی بیهوده . کار اصلی : پیر شدن ؛ نتیجه ی واقعی : پوسیدن ، نوسانی یک نواخت و ابلهانه .
روز مقدمه ای بر شب،شب مقدمه ای بر روز و سرگرم بازی خنک و مکرر این دو موش سیاه و سفید که ریسمان عمر را می جوند و کوتاه می کنند،تا مرگ.

🍁 زندگی تماشایی و تماشای صبح و شام های بی حاصل،بی معنی،یک بازی بی مزه و بی انجام. وقتی نداری،همه رنج و تلاش و انتظار . وقتی می یابی و می رسی همه هیچ و پوچ . باید جاری شد . به عصرسوگند! که انسان هر آینه درزیانکاری است ونامش زندگی کردن،و تو تا حال چه کرده ای؟زندگی کرده ای؟ چه در دست داری؟ سال ها که از دست داده ای چه شده ای ؟

🍁 ای بر سیمای خداوند! ای مسئول امانت او! ای مسجود ملائک او! ای جانشن الله در زمین،در جهان! شده ای پول! شده ای شهوت! شده ای شکم! شده ای دروغ! شده ای درنده! شده ای پوک! پوچ خالی! یا نه پر از لجن و دگر هیچ .که درآغاز،کالبدی بودی،مرداری،لجنی (حماء مسنون) گل بدبوی پلید.ای زاغ لجن خوار!از این مرداب وجودیت بدر آی! از این لجن زار زیستنت ناگهان خود را به ننگ آغشته،سر به صحرای آفتاب جزیره نه?بر کویری از رملستان تافته و خشک،رو به سوی خدا کن . ای نی زرد و خشک وپوک!بنال از غربت?بنال از تبعید،ای ابزار بیگانه ها و دشمن ها!ای بر لب ها ی دیگران ترانه ساز!آهنگ نیستان خویش کن، و اکنون باید انتخاب کرد.

 🍁 ((خدا را یا خود را،پیوند را یا رهایی را،ماندن را یا رفتن را،خوشبختی را یا کمال را،لذت را یا مسئولیت را،زندگی برای زندگی را یا زندگی برای هدف را،علاقه و آرامش را یا عقیده و تلاش را،غریزه را یا شعور را،عاطفه را و یا ایمان را انتخاب خواهم کرد.خدا را و رهایی را و رفتن را و کمال را و مسئولیت را و زندگی برای هدف را،و عقیده و جهاد را و شعور را و ایمان را)).

🍁 در هر بامدادان و شامگاهان موذن قبل از ندای دلنشین اذان می گوید:( افوض و امری الی الله... ) تمام کارهایم را به خدا وا می گذارم پس شما نیز بایداین چنین باشید . اراده و استقامت خویش را به ملائک نشان دهید. بگذارید ملائک ببینند که وقتی مشکلات و مصائب از هر سو بر آدم (خلیفه الله ) می بارند او چون کوه?وه که چه می گویم?برتر از کوه می ایستد و سر خم نمی کند.بایستید و با ایستادنتان باعث فخر خدا شوید.

🍁 آیه ( اعلم ما لا تعلمون) خدا را برای ملائک تفسیر کنید (لا غوینهم) را که شیطان گفت شما را ندیده بود.شما را نمی شناخت.آری نمی تواند بشناسد. چرا که خدا از روحش در آدم دمید.چشم شیطان توان دیدن روح خدا را ندارد.برایتان شعر نمی گویم.به این امر ایمان دارم و می دانم که شما نیز هم چنین.

🍁 پدر و مادم از اینکه به حرف ( دایگان دلسوز تر از مادر ) اعتنا نخواهید کرد. بلند چون سرو،بی نیاز چون گیاه کویر،ایستاده چون کوه و خروشان چون دریا،و وسیع چون خلقت بمانید. سر خویش بالا بگیرید این آهنگ شیطانی را که ما با رفتن او قادر به زندگی نیستیم،در ضمیر ناخود آگاه خویش لگد کوب کنید.

🍁 دیگر نمی دانم چه بگویم ساعت 4 صبح پنج شنبه 25/2/65 است و من در خوابگاه دانشگاه نشسته و به آینده ام و به آینده ی شما می اندیشم نگذارید که.... - جای خالی این سطر محل چکیدن اشک امید از چشمانم است - شیطان وشیطانیان به دیده ی ترحم به شما بنگرند.کمرتان را صاف کنید.به هنگام خطاب - ارجعی الی ربک - نیز ایستاده بمانبد و ایستاده رجعت کنید.دیگر باید بلند شوم و دنباله ی راه را برم.بدانید که ناآگاهانه نرفتم.انتخاب کردم !؟ انتخاب . ..!
🌸 ( خوشا به سعادتت که به حقیقت سرباز واقعی اسلام و امام (ره) بودی )
🌹 #معلم_بسیجی #شهید_محمد_حسین_تجلی
از رزمندگان غیور و مخلص گردانهای خط شکن #استان_زنجان در طول #دفاع_مقدس بود که‌ در #عملیات_کربلای_پنج (دی ماه ۱۳۶۵، #شلمچه) به درجه والای #شهادت نائل آمد.
🌸#یادش_گرامی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
کانال #دل_باخته
🇮🇷 t.iss.one/pcdrab